باب پنجاه و هشتم در اينكه هر كارى را بنام خدا شروع كند و در هر امرى ان شاء الله بگويد

قرآن مجيد

پ‏1- الكهف (آيه- 23) مگو من فردا چيزى را انجام دهم جز كه بخواست خدا و ياد كن پروردگارت را چون فراموش كردى‏پ (آيه- 38) و گر نه كه به باغت درآئى گوئى ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏پ 68 البته بيابى مرا ان شاء الله شكيبا.پ 2- القلم (آيه- 17) راستش گرفتارشان كرديم چنانچه آن باغداران را كه سوگند خوردند بامدادان خرماى آن را خواهيم چيد 18 و ان شاء الله نگفتند 19 يك بلاى گردان از پروردگارت بدان گرديد و آنان خواب بودند، و گرديد تهى از ميوه 20 و بامداد يك ديگر را ندا كردند تا فرمايد: گفت بهترشان آيا نگفتم بشما اگر تسبيح گو نباشيد.

اخبار باب‏

پ‏1- تفسير امام: حضرت صادق (ع) فرمود: بسا كه يك شيعه در آغاز كارش‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

را نگويد و خدايش با پيشامد بدى بيازمايد و او را بشكر و ستايش خدا تعالى آگهى دهد و عيب تقصير ترك‏

بسم الله‏

را از او محو كند.

عبد الله بن يحيى نزد امير مؤمنان (ع) آمد و جلو آن حضرت يك تخت بود و فرمودش بر آن نشيند و نشست و آن تخت بر او چرخيد تا بسر بر زمين خورد و سرش زخم استخوان نمائى برداشت و خون روان شد و آن حضرت آبى خواست و خون را شست و او را نزد خود خواند و دست بر جاى زخم نهاد و او درد توانفرسائى داشت حضرتش دست بر آن كشيد و آب دهن بر آن ماليد و فورا بهم چسبيد و گويا هيچ آسيبى بدان نرسيده، سپس فرمود: اى عبد الله سپاس خدا را كه محو گناهان شيعه ما را در دنيا بگرفتارى آنها مقرر داشت تا طاعتشان سالم ماند و مستحق ثواب آن باشند.

عبد الله گفت: اى امير مؤمنان بمن فائده رساندى و مرا آموختى اگر خواهى بمن بشناسان آن گناهى را كه برايش در اين مجلس گرفتار بلا شدم تا بدان باز نگردم؟ آن اين‏

 

بود كه هنگام نشستن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* نگفتى‏پ و خدا از تو اين بى‏ادبى و ترك وظيفه را چنين نمود كه تو را آنچه بتو رسيد پاك كرد، ندانى كه رسول خدا بمن باز گفت از خدا عز و جل كه فرمود: هر كار مهمى كه در آن بسم الله گفته نشود دنباله بريده شود، گفتم: بقربانت پدر و مادرم از اين پس آن را واننهم فرمود در اين صورت بهره‏مند شوى بدان و خوشبخت گردى.پ 2- تفسير عياشى: تا على (ع) فرمود: چون كسى بخدا سوگند خورد تا چهل روز ميتواند ان شاء الله بگويد براى آنكه گروهى از يهود پرسشى از پيغمبر (ص) كردند و فرمود: فردا نزد ما آئيد (براى پاسخ) و ان شاء الله نگفت و جبرئيل تا چهل روز از او بند آمد سپس آمدش و گفت (آيه 24- الكهف) و نبايد بگوئى من كارى را فردا خواهم كرد جز كه بگوئى اگر خدا خواهد و ياد كن پروردگارت را چون فراموش كردى.پ 3- همان: تا امام باقر (ع)، يادآور كرد كه چون خدا آدم (ع) را ببهشت جا داد فرمودش اى آدم نزديك مشو باين درخت، گفت: بسيار خوب پروردگارا و ان شاء الله نگفت و خدا به پيغمبرش فرمود: مگو چيزى را خواهم كرد فردا جز كه خدا خواهد و ياد كن پروردگارت را چون فراموش كردى و گرچه پس از يك سال باشد.پ 4- همان: تا امام باقر (ع) فرمود: خدا تعالى فرمود: مگو چيزى را فردا انجام دهنده‏ام جز كه بگوئى اگر خدا خواهد آن را نكنم زيرا خواست خدا در نكردنم پيشى گرفته و توانا بر انجامش نباشم، فرمود اينست مقصود خدا كه فرموده و ياد كن پروردگارت را چون فراموش كردى يعنى هر وقت يادت آمد ان شاء الله بگو.پ 5- همان: از حمزه بن حمران كه امام ششم (ع) را پرسيدم از تفسير قول خدا وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ فرمود: يعنى چون ان شاء الله را فراموش كردى و پس از آن يادت آمد بگو ان شاء الله.پ 6- مكارم الاخلاق: از امام ششم (ع) كه چون كسى از شماها وضوء سازد يا بنوشد يا بخورد يا جامه پوشد و هر كارى بكند شايسته است كه بنام خدا باشد و اگر نه شيطان در آن شريك باشد.پ 7- كتاب حسين بن سعيد: تا امام باقر (ع) فرمود در تفسير قول خدا (آيه 115 سوره طه) و البته كه پيمان گرفتيم از آدم در پيش پس فراموش كرد و تصميم در او نيافتيم فرمود چون خدا بآدم فرمود: بهشت برو فرمودش اى آدم نزديك اين درخت مشو، فرمود آن درخت را بوى نمود، آدم به پروردگارش گفت: چگونه نزديكش شوم با اينكه از آن مرا نهى كردى مرا

 

و همسرم را بآنها فرمود:پ نزديك آن نشويد، آدم و همسرش گفتند: پروردگارا بسيار خوب نزديكش نشويم و از آن نخوريم و ان شاء الله نگفت، پس از بسيار خوب خود و خداشان در اين باره بخودشان وانهاد و بيادآوريشان، فرمود: و البته كه به پيغمبرش در قرآن فرموده (آيه 24- الكهف) و مگو براى چيزى كه انجام دهنده آنم فردا جز كه خدا خواهد آن را نكنم و مشيت خدا از پيش باشد كه آن را نكنم و نتوانم كرد و اينست كه خدا فرمود: وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ يعنى ان شاء الله بگو در كار خود.پ 8- همان: مرازم برايم روايت كرد كه امام ششم (ع) روزى بخانه يزيد درآمد كه او قصد عمره داشت و لوحى برگرفت كه در آن نوشته‏اى بود از عمويش در باره سهميه خرج خاندان و آنچه بايد بآنها داد و در آن بود كه براى فلان و فلان چه و چه ان شاء الله نداشت فرمود:

چه كسى اين صورت را نوشته و ان شاء الله ندارد چگونه گمان برده كه آن درست مى‏شود سپس دوات خواست و فرمود دنبال هر نامى ان شاء الله بنويسد.پ گويم: سيد مرتضى قده در كتاب الغرر و الدرر گفته: اگر كسى بپرسد از قول خداى تعالى مگو براى چيزى كه من انجام ده آنم فردا جز كه خدا خواهد و گويد: شما منكر نيستيد كه ظاهر اين آيه اينست كه همه كارها كه ما كنيم خدا خواسته زيرا خدا مشيت خود را به چيزى وانبسته و اين بر خلاف مذهب شما است، و نتوانيد گفت كه اين خطاب مخصوص برسول خدا است و او است كه كارى نكند جز بخواست خداى تعالى زيرا آن حضرت هم بدون خلاف كار مباح ميكرده و بقول بيشتر شما گناه صغيره هم مينموده و لازم آيد كه در كارهاش آن باشد كه خدا نخواهد بعقيده شما، و براى اينكه اين دستور تاديب ما است و آموزش آن حضرت (ص) و از اين رو است كه خوب است ما در هر كار خود آن را بگوئيم و جواب اينست كه آيه را بدو وجه ميتوان تفسير كرد.

1- اينكه مقصود اين باشد كه اى پيغمبر بگو كارى نميكنى جز آنچه خدا خواهد كه نيازى ندارد كلمه‏اى مقدر باشد و تنها فراء آن را گفته و از ديگرى آن را نديدم، و عجب است كه باين معنى گرائيده با اينكه بقول عدليه تظاهرى نداشته و بدين تفسير هيچ شبهه در آيه نيست و ديگران را بر ما اعتراضى نباشد و اين تفسير بر جز آن ترجيح دارد چون بر طبق ظاهر است و محذوفى در تقدير نيست و چنين تفسيرى كه نياز بمحذوفى ندارد بهتر است.

2- اينكه مقدرى در ميان آيد و مقصود اين باشد نگو چيزى را فردا ميكنم جز اينكه بگوئى ان شاء الله بنا بر اينكه در چنين مقامى كلمه قول مقدر شود براى اختصار كلام كه طولانى شده و آنچه موجود است دلالت بر مفقود دارد و بنا بر اين تفسير ما نياز داريم بجواب از

 

اعتراضى كه شده‏پ و گوئيم مقصود ادب آموزى خداست ببندگانش و آموزش آنها است كه خبر از آينده را باين لفظ بندند تا قطعى نباشد و بى‏شبهه مخصوص باشد بغير كارهاى زشت زيرا هيچ مسلمانى نپسندد كه گفته شود من فردا زنا كنم ان شاء الله يا مؤمنى را بكشم ان شاء الله و همه آن را بسختى منع كنند و جاى اين اعتراض نماند كه عامه گمان كردند آيه شامل هر كارى است.

و اما ابو على جبائى محمد بن عبد الوهاب در تفسير آيه آنچه را گفته كه خودش را نقل كنيم، گفته: منظور اينست كه كسى كه نداند تا فردا زنده است روا نيست بگويد: من فردا چنين و چنان كنم و خبرى قطعى دهد و نداند چه شايد بزودى بميرد و بآن كار نرسد و اگر خبر به انجام نرسد دروغ باشد و خبر ده اطمينان ندارد كه خبرش بانجام رسد چون مى‏شود از طرف خدا مانعى پديد آيد چون مرگ و ناتوانى و بيمارى يا اينكه خود پشيمان شود و نكند و در امان نيست كه خبر او در علم خدا دروغ باشد و در اين صورت جز قطعى روا نيست و از دروغ بر كنار نيست با گفتن: ان شاء الله كه خدا فرموده و چون گويد: من فردا بمسجد روم ان شاء الله و آن را وابسته بخواست خدا كند دروغ نباشد زيرا اگر خدا خواست او را بمسجد كشاند بناچار و اگر بمسجد نرفت چون خدا نخواسته دروغ نگفته.

گفته است بايد قصد خواست عمومى خدا را كند زيرا اگر خواست خدا را براى خصوص مسجد رفتن در نظر گيرد باز از دروغ بر كنار نشود زيرا آدمى بسيار شده آنچه را خدا از او خواسته ترك كرده، و اگر قصد خواست خدا كند براى زنده ماندن و توان داشتن و رفع هر مانع باز هم در امان از دروغ نباشد زيرا مى‏شود با زنده بودن و توان و بى‏مانعى باز هم بمسجد نرود و تنها با وابستگى بخواست مطلق خدا است كه از دروغ در امانست زيرا همانست كه اگر محقق شود بناچار بمسجد خواهد رفت.

گفته: با اين ان شاء الله مطلق است كه كفاره قسم در ميان نباشد و اگر گويد بخدا قسم فردا بمسجد خواهم رفت ان شاء الله و نرفت خلف قسم نشده زيرا قصد مطلق مشيت كه گفتيم موجب خلف قسم نشود و اگر قصد مشيت خاص كند چون صحت و قدرت و آن شرط حاصل باشد و بمسجد نرود قسم شكسته شود.

و جز ابى على گفته: مقصود از ان شاء الله اينست كه مانعى رخ ندهد يعنى اگر خدا خواهد مرا آزاد گزارد و جلوم را نگيرد.

و برخى گفتند: مقصود از كلمه ان شاء الله اينست كه خبر قطعى نيست و مايه الزام نشود بدان چه اگر ان شاء الله نداشت و بدان قصد الجاء و جز آن نشده، و اين تفسير از حسن بصرى‏

 

نقل شده‏پ و بدان كه گفتن ان شاء الله پس از سخنى چند راه دارد.

1- آنكه پس از صيغه طلاق و عتق و ديگر معاملات باشد و هر خبرى كه معنى آنها را دهد كه دليل بر توقف آن معامله باشد و مسئول نشدن بمفاد آن و رفع اثر آن و از اين رو حكمى ندارد و مى‏شود پس از خبر از ماضى باشد و بگويد: بخانه وارد شدم ان شاء الله و با پيوست ان شاء الله خبر قطعى نباشد و حكمى بر آن بار نيست، و بدين وجه نبايد در خبر دادن از گناهان درآيد زيرا مفادش توجه بخدا تعالى است و در گناهان درست نيست و اين يكى از تفسيرهاى آيه است.

2- براى طلب لطف از خدا و آسانى امر باشد و بدين معنى مخصوص بكار خير باشد چنانچه كسى گويد: فردا وام خود را بپردازم ان شاء الله و نماز بخوانم ان شاء الله كه معنايش اينست من اين كار را بكنم اگر خدا لطف كند و آسان نمايد و اگر بر آن قسم ياد كند انجام آن واجب نشود و اگر آن را نكرد خلف قسم و دروغ نباشد زيرا اگر نكرد ميدانم كه لطف به او نشده در اين باره و از اين رو انجام نداده.

و كسى نگويد كه در هر طاعت لطفى باشد زيرا در برخى از آنها بطور اجمال لطف و توفيق نباشد و عمل نكردن در اين صورت مى‏فهماند كه در آن مورد لطف نبوده، و نتوان آيه را بدين وجه تفسير كرد زيرا مخصوص بطاعات و امور خير نيست و شامل هر كارى جز قبائح مى‏شود چون مسلمانان اتفاق دارند بر اينكه گفتن ان شاء الله خوب است در هر كارى كه زشت نباشد.

3- و گاهى مقصود از ان شاء الله در كلامى آسان كردن و قدرت دادن خدا و رفع مانع و باقى ماندن حال سلامتى است كه گوينده دارد و اينست مقصود از آن در كارهاى مباح و مى‏شود تفسير آيه باشد ولى اعتراض ابو على كه ذكر شد بآن وارد است.

4- ان شاء الله در كلامى آيد و هيچ كدام از معانى گذشته مقصود نباشد و غرض صرف توجه بخدا تعالى باشد بى‏توجه باينكه كلام راست باشد يا دروغ و ان شاء الله قيد كلام نباشد و گفته باشد من اين كار را ميكنم و بخدايتعالى توجه دارم و از او حاجت خواهم و اين وجه هم در تفسير آيه مورد بحث رواست.

و هر كه در آنچه گفتيم انديشد جواب اعتراض پيوسته مخالفان را بداند كه گويند اگر تنها طاعات را خواهد و گناهان را نخواهد لازم آيد كه اگر بدهكار به بستانكارش گويد بخدا كه فردا وام تو را خواهم پرداخت ان شاء الله دروغگو و قسم شكن گردد اگر نپردازد زيرا كه خدا اين كار طاعت را از او خواسته بعقيده شما و اگر چه انجام نداده و كفاره بر او لازم گردد و اين گفتن ان شاء الله اثرى برايش ندارد و از خلف قسمش بيرون نيارد بمانند اينكه گويد به‏

 

 

خدا حق تو را فردا بدهم اگر زيد آيد و زيد آيد و باز هم ندهد كه خلف قسم كرده و در اين گفتار شما كه با ان شاء الله خلف قسم شود خروج از اجماع مسلمانانست، و در آنچه ما در آيه گفتيم جمع تفسير آيه باشد و جواب از اين اعتراض و نظائرش و الحمد لله وحده.