باب پنجاهم چرا پزشك را طبيب گويند، آنچه در باره طبابت رسيده مراجعه به پزشك

پ‏1- در علل (ج 2 ص 316): بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه طبيب را درمان كن ميناميدند موسى بن عمران گفت: پروردگارا درد از كيست؟ فرمود از من، گفت دارو از كيست؟ فرمود: از من، گفت پس مردم درمان كن براى چه ميخواهند؟ فرمود: براى دلخوشى و از اين رو او را طبيب ناميدند.پ 2- در كافى (88- روضه): بسندش از امام ششم عليه السّلام (نزديك بهمين مضمون را روايت كرده).پ بيان: فيروزآبادى گفته طب يعنى در كار آرامى كرد و نرمش نمود و پزشكان را طبيب ناميدند چون دلخوشى بيمارند و درمان از آنها نيست، منظور اين نيست كه طبيب از طيب باز گرفته است زيرا يكى مضاعف است و ديگرى معتل، بلكه مقصود اينست كه نام طبيب براى اين نيست كه تن را از بيمارى درمان كند بلكه براى درمان دل است از اندوه و غم و خوش كردن آن.پ 3- در قرب الاسناد: بسندى از عبد الرحمن بن حجاج كه بامام هفتم عليه السّلام گفتم: بفرمائيد اگر نيازمند پزشك ترسا شدم باو درود گويم و دعا كنم؟

فرمود: آرى زيرا دعايت او را سودى ندهد.

 

در علل (ج 2 ص 282) و در سرائر مانند آن نقل شده.پ بيان: دلالت دارد بجواز عمل بگفته طبيب ذمى و مراجعه باو و سلام بدو و دعاى بر او، و شايد دو تاى اخير در صورت ضرورتست بلكه همه و نبايد اين كار دوستانه انجام شود چون از آن نهى شده، و كلينى بروايت موثق (ج 2 ص 649 كافى) از امير المؤمنين عليه السّلام آورده كه سلام باهل كتاب ندهيد و اگر بشما سلام دادند در جواب بگوئيد «و عليكم».

و اين خبر بسند ديگر هم روايت شده.پ 4- در علل (ج 2 ص 151): بسندش از جعفرى كه شنيدم امام هفتم عليه السّلام ميفرمود: تا توانيد مراجعه بپزشك را از خود دور داريد چون مانند ساختمانست كه كمش به بيش كشاند.پ بيان: يعنى مراجعه بپزشك در دردى اندك مايه دردى بزرگتر و درمانى بيشتر است.پ 5- در خصال (13): بسندش از امام ششم عليه السّلام: كه هر كه تندرستيش به بيمارى بچربد و با چيزى خود را درمان كند و بميرد من بخدا از او بيزارم.پ بيان: ظاهرش حرمت درمانيست تا بيمارى سخت نباشد و ناچار نشوند ولى خبر ضعيف است و بسا عمل به كراهت شود براى اطلاق برخى اخبار و احوط مراعات آنست.پ 6- در طب الائمه (53): بسندى تا كه از امام ششم عليه السّلام پرسش شده يا ابن رسول اللَّه، مردى خود را داغ ميكند براى درمان و بسا بميرد و بسا به شود، فرمود: در عهد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله يكى از اصحابش را داغ كردند و آن حضرت بالاى سرش بود.پ و از همان: بسندش از محمّد بن مسلم كه از امام پنجم عليه السّلام پرسيدم آيا با داغ درمان شود؟ فرمود: آرى، خدا تعالى در دارو بركت، درمان و خير

 

بسيار نهاده، و باكى نيست كه مرد تندرست درمان خود كند، و داغ كردن باكى ندارد.پ 8- در طب (61): بسندى از امام ششم عليه السّلام كه هر كه تندرستيش به بيمارى ميچربد و دارو بنوشد بمرگ خود كمك كرده.پ 9- از محمّد بن مسلم كه از امام پنجم عليه السّلام پرسيده شده از مرديكه ترسا و يهودى او را درمان كنند و براى او دارو فراهم سازند؟ فرمود باكى ندارد، همانا درمان بدست خدا تعالى است.پ بيان: ابن ادريس- ره- در سرائر گفته: فرمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است و در اخبار امامان ذريه او عليهم السّلام بمداواى درد، فرمودند: مداوا كنيد كه خدا دردى نداده جز اينكه دوائى برايش داده جز مرگ كه درمانى ندارد، بر پزشك بايد از خداى سبحانه در آنچه با بيمار كند بترسد و برايش خير خواهى كند و درمان جستن از پزشك يهود و ترسا براى مسلمانان باكى ندارد در صورت نياز بدان و چون تن زن بيمار شود و ناچار شود بمداواى مرد برايش رواست.

شهيد- ره- در دروس گفته: معالجه نزد كتابى رواست و گرفتن آب چشم هم.

علامه- ره- در منتهى گفته: جائز است براى ختنه و بريدن دختران مزدور گرفت و براى درمان درد و بريدن ريشه‏اى كه در تن درآيد، و در مزد گرفتن بر آنها خلافى نديدم زيرا كاريست كه شرع اذن داده و بدان نياز است و ضرورت و مزدور گرفتن بر آنها مانند كارهاى مباح ديگر جائز است و همچنين عقد اجاره براى سرمه‏كشيدن خواه سرمه از خود بيمار باشد يا از پزشك و برخى عامه گفتند اگر قرار بندد با پزشك روا نيست.پ 10- در طب (63): بسندش از يونس بن يعقوب كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم، مردى دواء نوشد و بسا او را بكشد و بيشتر او را تندرست كند، فرمود

 

خدا درد داده و شفاء داده، و هيچ دردى نيافريده جز اينكه داروئى براى آن نهاده بنوش و نام خدا تعالى ببر.پ 11- عياشى: از امام پنجم عليه السّلام دو زن يا مرد كه ديده خود را از دست دادند و پزشكان آيند و گويندش، در مدت يكماه 40 روزت درمان كنيم كه به پشت خوابيده باشى، و همچنان نماز خوانده، و بدو مراجعه كردم و فرمود: «هر كه بيچاره شد بى‏ستم و تجاوز كارى» (ج 1 ص 47- تفسير عياشى).پ 12- در مكارم (418) پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مداوا كنيد كه خدا دردى نداده جز كه با آن درمانى نهاده.پ 13- و از آن حضرتست صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه دو كس بيمارند: تندرستى كه پرهيز كند و بيمارى كه هر چيز خورد.14- و فرمود صلى اللَّه عليه و آله تا تنت تاب درد دارد از دارو بپرهيز و چون بيتاب شد دارو بكار بر.پ 15- از امام ششم عليه السّلام كه يك پيغمبرى بيمار شد و گفت: درمان نكنم تا همان كه بيمارم كرده درمان كند، خدا تعالى بدو وحى كرد، شفايت ندهم تا مداوا كنى، زيرا شفاء از منست (419- مكارم: و بر آن افزوده كه: دوا هم از منست، و مداوا كرد و شفاء آمد).پ 16- در كافى (193- روضه): بسندش از اسماعيل بن حسن پزشك كه بامام ششم عليه السّلام گفتم من مرد عربى هستم و پزشكى ميدانم، و طبم عربى است و مزد هم نگيرم، فرمود باكى ندارد، گفتم: ما زخم را ميشكافيم، با آتش داغ ميكنيم، فرمود: باكى ندارد، گفتم: داروى زهر ناك چون اسمحيقون، غاريقون بكار بريم، فرمود: باكى ندارد، گفتم: بسا بيمار بميرد، فرمود: گرچه بميرد گفتم: روى آن شراب بنوشانيم، فرمود: شفا در حرام نيست، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بيمار شد و عايشه به او گفت تو ذات الجنب دارى، فرمود: من نزد خدا ارجمندترم‏

 

از آنكه مرا گرفتار ذات الجنب كند، گفت فرمود: داروى صبر در دهانش ريختند.پ گويم: اسمحيقون در كتب لغت و طب يافت نشد و در كتب طب اصمطخيقون آمده كه دانه‏ايست مسهل براى سوداء و بلغم و شايد همين بوده و تصحيف شده، دلالت دارد كه مداوا بحرام مطلقا جائز نيست چنانچه ظاهر بيشتر اخبار است و آن خلاف مشهور است، و حمل شده بصورت عدم اضطرار و انحصار. و نقل درد پيغمبر را گواه مداواى بداروهاى تلخ آورده و اينكه فرموده از ذات الجنب بر كنارم براى اينست كه اين بيمارى مايه پريشانى خرد و مغز است غالبا.پ 17- در كافى (194): بسندش از يونس بن يعقوب كه بامام ششم عليه السّلام گفتم:

كسى دارو نوشد و رگ برّد و بسا از آن سود برد و بسا هم او را بكشد، فرمود:

ببرد و بنوشد.پ 18- و از همان (373): بسندى از عثمان احول كه شنيدم ابو الحسن عليه السّلام ميفرمود: هيچ دارو نباشد جز آنكه دردى را انگيزد، و براى تن سودمندتر نباشد از دست باز داشتن از هر چه نيازى بدان نيست.پ بيان: نيازى بدان نيست براى قوت كه از هر چه زيان دارد بپرهيزد و رو سيرى نخورد، و داروى بى‏ضرورت ننوشد.پ 19- در نهج البلاغه (ج 6 ص 53) امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: با درد برو تا با تو ميرود.پ 20- در دعوات راوندى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مداوا كنيد، زيرا آنكه درد داده دارو هم داده.پ 21- فرمود صلى اللَّه عليه و آله: خدا دردى نداده جز برايش داروئى داده.پ 22- در كافى (ج 6 ص 53): بسندى از حمدان بن اسحاق كه پسرى داشتم و سنگ مثانه داشت بمن گفتند درمانى ندارد جز اينكه آن را بشكافى و

 

آن را شكافتم و مرد، شيعه گفتند: در خون پسرت شريكى آن را بامام دهم عليه السّلام نوشتم و او نگاشت: اى احمد در آنچه كردى بر تو گناهى نيست همانا تو درمان خواستى و مرگش در آن بوده كه تو كردى.پ 23- در قرب الاسناد: بسندش از علي بن جعفر كه از برادرم امام هفتم عليه السّلام پرسيدم از بيمار كه او را داغ كنند يا برايش دعا بگيرند و بر او وردى بخوانند؟ فرمود گناه ندارد هر گاه ورد خوانده شود بدان چه بفهمد.پ توضيح: بدان چه بفهمد يعنى معنايش را بداند از قرآن و دعاء و ذكر نه بدان چه نفهمد از نامهاى سريانى و عربى و هندى و مانند آنها چون منطرهاى هندى، زيرا بسا كه كفر و هذيانست، يا مقصود اينست كه خوبى آن را بداند بوسيله خبرى يا روايتى كه در باره آن وارد است، و نخست روشنتر است، و احوط اينست كه با آن دميدن نباشد خصوص در گره، و تمام سخن در اين باره در كتاب دعاء است.

در نهايه (ج 2 ص 98) گويد: رقيه چند بار در حديث ذكر شده و آن تعويذيست كه آفت زده را با آن افسون كنند چون تب دار و غشى و آفتهاى ديگر، در برخى احاديث جواز آن رسيده و در برخى نهى از آن. جواز در اين روايت است كه «افسونش سازيد كه نظرش كردند» يعنى برايش بخواهيد كسى كه افسونش كند، دليل نهى اينست كه «نه رقيه خواهند و نه داغ كنند» و احاديث بهر دو معنا بسيارند و جمعش اينست كه رقيه بد آنست كه بجز زبان عربى باشد و بنامهاى خدا تعالى و صفاتش و كلمات كتابهاى او كه فرو آورده و يا معتقد باشد كه رقيه بناچار سودمند است و بدان اعتماد كند كه در حديث است «توكل ندارد بخدا كسى كه رقيه و افسون خواهد» و آنچه بخلاف اينها است بد نيست چون تعويذ از قرآن و نامهاى خدا و آنچه روايت شده كه فرمود بكسى كه از قرآن بيمار را ورد ميخواند و مزد ميگرفت: هر كه بورد باطل مزد گرفته تو برقيه حق مزد گرفتى.

 

پ‏و چون فرموده آن حضرت در حديث جابر كه آن نوشته‏ها را بمن نشان دهيد و آنها را بوى نشان داديم فرمود گناهى ندارد، همانا مايه اعتمادند، مثل اينكه نگران بوده در آنها چيزى باشد از آنچه ميگفتند و معتقد بودند در زمان جاهليت از شرك و بت‏پرستى، و آنچه بزبان جز عرب است و معنايش مفهوم نيست و نميتوانش فهميد بكار بردنش روا نيست، و اما اينكه فرموده «رقيه نباشد جز چشم زخم و گزيدگى» مقصود اينست كه رقيه‏اى سودمندتر و بهتر براى آنها نباشد چنانچه در معنى «لا فتى الّا علي» گفتند. و البته آن حضرت چند تن از اصحابش را فرمود كه رقيه دهند، و جمعى را شنيد افسون ميكنند و انكار نكرد، و اما حديث ديگر كه در وصف اهل بهشت فرموده: اهل بهشت كه بيحساب در آن درآيند آنانند كه نه رقيه خواهند و نه داغ كنند و بپروردگارشان توكل كنند، اين در وصف اولياء روگردان از اسباب دنيويست كه بچيزى از علائق آن رو نكنند، و آن درجه خواصّ است و ديگران بدان نرسند، و اما عوام در مداوا و درمان رخصت دارند، و هر كه بر بلا شكيبا باشد و چشم براه گشايش از خدا باشد و دعا كند از خواص و اولياء خداست، و هر كه شكيب ندارد باو رخصت رقيه و معالجه و درمان داده شده- پايان-.

و شهيد- قده- افسونها و عزائم بالفاظى كه معناشان مفهوم نيست و بديگرى زيان دارند از محرمات شمرده.پ 24- در خصال (161): بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه: مسلمان مداوا نكند تا بيماريش بر صحتش چيره گردد.پ 25- الشهاب: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: مداوا كنيد زيرا آنكه درد داده دوا هم فرو فرستاده فرمود صلى اللَّه عليه و آله و سلم خدا دردى ندهد جز اينكه شفاء آن را هم بدهد .....

فرمود: معالجه كنيد و سخن نكنيد كه آن خدا كه بيمار كند دواهاى درمانى را هم بلطف صنعش آفريده و برخى گياهها را و چوبها را و صمغها را و سنگها را وسيله درمان بيماريها و دردها ساخته، و آنها دليل نيروى بزرگ و رحمت واسع او باشند

 

و اين حديث دليل خطاء كسى است كه مدعى صرف توكل است در بيمارى و معالجه نميكند.پ و وصف كرد صلى اللَّه عليه و آله «شبرم را باينكه گرم است و اگر معالجه بدارو درست نبود، شبرم را وصف چنانى نميكرد (شبرم دانه‏ايست چون نخود كه آن را بپزند و براى مداوا بخورند- از نهايه) فائده حديث واداشتن بمعالجه بيمارى است با دارو و راوى آن ابو هريره است.

و گفته: شفاء به شدن از بيماريست، كه گوئى (شفاه اللَّه) و چنانچه نبى ميفرمايد: چنانچه درد از خدا تعالى است درمان هم از او است بخلاف گفته ماديها كه درد از غذاء است و شفا از دواء، و اگر گفته شود: شيوه خدا است كه برخى مردم در بعضى احوال از غذائى زيان بينند سخن درستى باشد بجان خودم ولى همان كار خداست تعالى گر چه خوردن آن خوراك سبب آنست.

و از پزشك عرب «حارث بن كلده» پرسيدند از خوردن خوراك روى خوراك گفت همانست كه مردم را نابود كند و درنده‏ها را در بيابان از ميان برد و خوراك روى خوراكى كه هضم نشده درد كشنده‏اى دانسته، و اين شيوه بيشترين است كه خدا تعالى اجراء كرده، جز آنها كه معده‏هاى آتشين دارند كه هر چه در آنها رود هضم كنند و همه بقدرت خدا جلّت عظمته وابسته است، و در شأن ورود اين حديث گفتند: مردى در زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله زخم خورد و فرمود:

برايش پزشكى بياوريد، گفتند: يا رسول اللَّه پزشك سودى دهد؟ فرمود: آرى خدا دردى نداده جز آنكه درمانى برايش نهاده، سود حديث تشويق بمداوا كردن و درمان‏جوئى از معالجه است و مراجعه بپزشك و دانشمندان طب و راوى حديث هلال بن يساف است.پ 26- در تهذيب، بسندش از محمّد بن مسلم كه از امام پنجم پرسيدم از مردى كه معالجه درد مردم ميكند و مزد ميگيرد، فرمود: باكى ندارد.

 

پ‏27- طب النبى: فرمود: خدا دردى نيافريده جز كه برايش درمانى آفريده جز مرگ دعائم الاسلام: از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و امامان راستگوى خاندانش رواياتى داريم در باره معالجه و مداوا و حلال و حرام آن، و آنچه از آنها رسيده براى كسى كه بپذيرد و خوش باور است بركت است و درمان ان شاء اللَّه نه براى ناباورى كه خواهد آنها را بيازمايد.پ 28- و از امام صادق روايت است كه روزى نزد محمّد بن خالد امير مدينه حاضر شد، و محمّد از درد دلش بدو شكايت كرد، فرمود: بسند پدرانم برايم بازگو شده از علي عليه السّلام كه مردى نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از درد درونش شكايت كرد، فرمودش يك شربت عسل برگير و سه تا سياه دانه يا پنج يا هفت در آن بيفكن و آن را بنوش و بفرمان خدا خوب ميشوى، آن مرد چنين كرد و خوب شد تو هم آن را بكار بند، يكى از اهل مدينه كه حاضر بود اعتراض كرد كه اين حديث بما رسيده و آن را بكار بستيم و سودى نداشت، امام عليه السّلام خشميد و فرمود: خدا بدان معتقدان بخود و باور داران رسولش را سود بخشد و منافقان و ناباوران رسول صلى اللَّه عليه و آله از آن سود نبرند و آن مرد سر بزير افكند.پ 29- و از همانست كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: مداوا كنيد كه خدا دردى نداده جز آنكه با آن درمانى داده مگر مرگ كه درمان ندارد.پ 30- و از او است عليه السّلام كه گروهى از انصار بوى گفتند يا رسول اللَّه راستى ما را همسايه‏ايست كه دلش درد كند بما اجازه ميدهى او را مداوا كنيم؟ فرمود:

با چه او را مداوا كنيد؟ گفتند: يك يهودى اينجا است كه اين درد را مداوا كند، فرمود: با چه؟ گفتند شكمش را ميشكافد و چيزى از آن بيرون مى‏آورد، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آن را بد شمرد، دوباره سه باره بآن حضرت باز گفتند فرمود: هر كار خواهيد بكنيد، و آن يهودى را خواستند و شكمش را شكافت و چرك و پليدى بسيارى از آن برآورد و آن را شست و دوخت و مداوا كرد و خوب شد، و

 

به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم گزارش شد و فرمود: راستى آنكه دردها را آفريد برايشان درمانى نهاده و بهترين درمان حجامت است و رگ زدن و سياه دانه.پ 31- دعائم: كه از امام صادق عليه السّلام پرسش شد از كسى كه يهودى يا ترسا او را مداوا كنند فرمود: باكى ندارد همانا درمان بدست خداست.پ 32- از امام پنجم پرسيدند زنى بيمار شود رواست مردى او را مداوا كند؟

فرمود: اگر ناچار است باكى ندارد.پ 33- و از على عليه السّلام كه پزشك بايد خدا ترس و خير خواه و كوشا باشد.پ 34- و از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است كه از داغ كردن نهى كرد.پ 35- و از امام صادق عليه السّلام كه در داغ كردنى كه نگرانى مرگ و زشتى نيست رخصت داد.

در عقائد صدوق است كه اعتقاد ما در باره اخبار وارده در طب اينست كه چند بخشند، يكى ويژه هواى مكه و مدينه و بكار بردن در هواهاى ديگر روا نيست دوّم امام روى شناسائى طبع پرسنده چيزى گفته، و گزارش خود او را ناديده گرفته چون بهتر از خودش وضع او را ميدانسته سوّم مخالفان جعل كردند و در كتب شيعه انداختند تا مذهب را نزد مردم زشت كنند چهارم: دچار سهو و اشتباه ناقلانست، پنجم برخى حفظ شده و برخى فراموش شده و نسخه درست بدست نيست.

آنچه در باره عسل رسيده كه شفاى هر درديست درست است و مقصود اينست كه درمان هر درد سرديست و آنچه در باره استنجاء بآب سرد رسيده كه قاطع بواسير است البته در آنجا است كه بواسير از حرارت است و آنچه در باره بادنجان رسيده كه شفاء است مقصود هنگام رطب است براى كسى كه رطب ميخورد نه در اوقات ديگر، و داروى درست بيمارى كه از امامان عليهم السّلام است همان دعاها و آيات و سور قرآن مجيد است‏پ طبق آنچه باسانيد قويه و طرق صحيح روايت‏

 

شده كه امام صادق عليه السّلام فرمود: در گذشته پزشك را معالج ميناميدند و موسى بن عمران عليه السّلام گفت: پروردگارا، درد از كيست؟ فرمود: از من گفت: درمان از كيست؟ فرمود: از من گفت: پس مردم با معالج چه كار دارند؟ فرمود:

بوسيله او دلشان خوش مى‏شود، و از آنجا پزشك را طبيب ناميدند و اصل آن مداواكننده است، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه حمد او را شفا ندهد درمان ندارد.

شيخ مفيد- قده- در شرح عقائد گفته: طب درست است، و دانش پزشكى پا برجاست و راه آن وحى است، و دانشمندان آن شاگردان پيغمبرانند، زيرا دانستن حقيقت دردها راهى ندارد جز شنيدن از انبياء، و شناخت دارو راهى ندارد جز توفيق از خدا، پس ثابت شد كه راهش دريافت از داناى نهانها است كه خدا تعالى است، و اخبار امامان بايد تفسير شود بگفته امير المؤمنين عليه السّلام كه شكمبه خانه دردها است و پرهيز سر داروها است و بايد خود را بدان چه شيوه دارى بدارى.

و بسا مردم برخى بلاد داروئى براى دردى دارند كه رخ دهد بدانها كه اگر مردم بلاد ديگرش بكار بندند براى همان درمان درد آنها را بكشد، و براى مردمى كه بدان عادت دارند شايد و براى آنها كه خلاف آن عادت را دارند نشايد.

و امامان عليهم السّلام برخى دردمندان را ميفرمودند تا آنچه زياندارد بكار زنند و زيان نميزد، و اين براى آن بوده كه ميدانستند مايه بيمارى پايان يافته و بكار بردن آن با تندرستى است كه نميدانسته و آن را از سوى خدا ميدانستند بر سبيل معجزه و برهان امامت خود و خرق عادت، و مردمى گمان بردند كه اين درمان با وجود مايه بيمارى هم مورد دارد، و اشتباه كردند و زيان ديدند از آن و اين قسمى است كه ابو جعفر صدوق آن را ياد آور نشده با اينكه در اين باب مورد اعتماد است، و وجوه ديگرى كه ما بعد از اين ياد كرديم همانست كه او ياد كرده و احاديث براى احتمالاتى كه او گفته محتملند چنانچه ما

 

ذكر كرديم.پ من گويم: در برخى وجه ديگرى آيد از اين رو كه ذكر برخى داروهاى بى‏تناسب براى آزمايش بوده تا مؤمن مخلص ايمان درست از وابسته و سست عقيده جدا شود، كه چون دسته يكم آن را بكار برند از آن سود برند نه از اثر طبعى آن بلكه از اثر ايمان بامام و يقين و خلوص در پيروى مانند درمان با تربت امام حسين عليه السّلام و تعويذها و دعاها، و مؤيد آنست كه ميدانيم جمعى از مخلصان شيعه طب و معالجه آنها روى دستور اخبار مرويه از أئمه اطهار عليهم السّلام بوده، و بپزشك رجوعى نداشتند، و تندرستر و درازعمرتر بودند از آنان كه به پزشكان مراجعه ميكردند.

مانند اينكه كسانى كه بساعتهاى خبرشناسان بى‏اعتنايند و بدانها مراجعه ندارند و اعتماد نكنند بلكه كار بخدا واگذارند، و از ساعت نحس و بلا و دشمن بآيات و ادعيه پناهند حالشان بهتر و ثروتمندتر و به آرزورس‏ترند از آنان كه در خرد و درشت هر كارى بساعت نجوم و تقويم مراجعه دارند، و آن را پناه شر و آفات ميدانند چنانچه در باب نجوم گذشت و توكل بر حى قيوم بايد.

يك فايده:

پ‏مخالفين از ابى دردا روايت كردند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود راستى خدا درد و دواء را فرود آورده و براى هر دردى دوائى ساخته، درمان كنيد و بحرام درمان نكنيد، و از جابر است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: براى هر دردى دوائى است، و چون دواء براى درد درست باشد باذن خدا تعالى بهبود شود و از اسامة بن شريك كه گفت اعراب: گفتند: يا رسول اللَّه مداوا نكنيم؟ فرمود: چرا اى بنده‏هاى خدا، مداوا كنيد كه خدا دردى ننهاده جز اينكه برايش درمان و دوائى نهاده جز يك درد، گفتند: يا رسول اللَّه، آن چيست؟ فرمود: پيرى، و از ابى هريره است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: خدا دردى نداده جز اينكه برايش داروئى نهاده، و در حديث ابن مسعود دنبالش گفته: دانسته آن را هر كه دانسته و ندانسته هر كه ندانسته.

 

پ‏من گويم: برخى گفتند مقصود از انزال اينست كه درمان را بزبان فرشته به پيغمبر فرو آورده يا مقصود تقدير آنست و در برخى اخبار شرط حلال كرده و مداوا بحرام جائز نيست، و در حديث جابر اشاره دارد كه شفاء موقوف است بدرست بودن دارو و اذن خدا تعالى براى آنكه دواء بسا از حد بگذرد و موافق بيمارى در نيايد و اثر نكند و بلكه درد ديگر پديد كند، و مقصود همه اينست كه اسباب اثر دارند و منافات با توكل بخدا ندارند با اعتقاد باينكه اثر آنها باذن خدا و تقدير اوست و شفاء از دارو نيست بلكه از فرمان خداست و بسا بفرمان خدا دارو درد شود و كلمه باذن اللَّه در حديث جابر اشاره بآنست و مداوا با توكل بر خدا منافات ندارد چون خوردن و نوشيدن براى رفع گرسنگى و تشنگى، و همچنان دورى از آنچه هلاك كند، و نه با دعاى طلب عافيت، و رفع زيان و جز آن، و درد كشنده را هم كه پزشكان بيدرمان دانند و خود را از مداوايش ناتوان خوانند شامل است.

و شايد اينكه در حديث ابن مسعود است كه «ندانسته هر كه ندانسته» اشاره بآنست و بعموم خود باقى است، و بسا كه مقصود خبر اينست كه خدا درد دارو پذيرى نفرستاده جز آنكه شفاء برايش فرو فرستاده و دردهاى بيدرمان را شامل نيست ولى معنى يكم بهتر است كه همه را فرا گيرد، و از آنچه در ندانسته درآيد اينست كه بيمارى با داروئى مداوا كند و به شود و باز خود همان درد را بگيرد و با همان دارو مداوا كند و به نشود براى اينكه وصف دارو را خوب ندانسته بسا دو بيمارى بهم مانند و در يكى بيمارى ديگر باشد و آن دارو از اين رو اثر نكند و خطا از اينجاست، و بسا همان درد است و خدا نخواسته اثر كند و اينجا است كه گردن پزشكان خم مى‏شود، و البته روايت است كه گفته شده يا رسول اللَّه بفرما بدانيم وردى كه ميخوانيم يا داروئى كه بكار زنيم چيزى از قضاى خدا را برميگرداند؟ فرمود: خود آنها هم تقدير خدا تعالى باشند، و حاصل اينكه شفا خواستن با دواء مانند سيرى خواستن از خوراك و سيرابى از آب است و

 

بيشتر اثر دارد و بسا براى مانعى از اثر نيفتد و اللَّه اعلم.پ و جدا كردن مرگ كه در برخى اخبار است يعنى درد مرگ بيدرمانست يا بيمارى كه مرگ در آن مقدر است و جدا كردن پيرى در روايت ديگر يا براى اينست كه آن را مانند مرگ نموده كه هر دو در ناتندرستى با هم شريكند و يا براى آنكه بمرگ نزديك است و بدان خواهد كشيد، و بسا استثناء منقطع است بدين معنى كه ولى پيرى درمان ندارد.

پايانيست [در تعريف طبيب و طب‏]

پ: يك محققى گفته: طبيب استاد هر فنى است، و در عرف بپزشك مخصوص شده، طب دو بخش است طب تن كه در اينجا منظور است، و طب روح و دل كه درمانش همانست كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از پروردگار خود آورده ولى طب تن از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و ديگران نقل شده و بيشتر از روى آزمايش است و آن دو جور است يكى نياز بانديشه و بررسى ندارد بلكه خدا آن را سرشت هر جاندار ساخته مانند خوردن و نوشيدن براى رفع درد گرسنگى و تشنگى و دوم نياز بانديشه و بررسى دارد چون پديده‏هاى تن كه اعتدال آن را برهم زنند، و آنها يا گرمى و يا سردى باشند و هر كدام يا با رطوبت است و يا خشكى يا تركيبى از هر دو، و درمانش گاهى بوسيله‏اى بيرون تن است و گاهى درون آن كه دشوارتر است، و راه دانستنش بررسى از سبب و نشانه است و پزشك ماهر آنست كه بكوشد آنچه جمعش با تن زيان دارد يا كم كردن آن از هم جدا كند و بفهمد و همچنان هر چه كم كردنش زيان دارد يا فزودنش، و مايه همه سه چيز است، بهداشت تن، پرهيز از زيانرساندن بدان و شستن تن از ماده فاسده، و در قرآن بهر سه اشاره شده.

1- خدا فرموده «هر كه بيمار است يا مسافر روزه ماه رمضان را نگيرد و بشماره آن از روزهاى ديگر روزه گيرد، 184- البقره» براى آنكه سفر رنج آور است و تندرستى را بكاهد و روزه بدان بيفزايد و روزه خوردن در آن رواست براى بهداشت تن و هم چنين است بيمارى.

 

2- پرهيز است كه خدا فرمود «خود را نكشيد، 29- النساء» كه از آن استفاده شده جو از تيمم هنگام ترس از بكار زدن آب سرد براى وضوء يا غسل.

 

3- فرموده «و بدو آزاريست از سرش كناره دهد، 196. البقره» كه دليل است بر جواز تراشيدن سر براى محرم با خوف از زيان حبس بخار در سر براى صحت تن.