باب سى و سوم در حرمت خوردن خاك و آنچه از آن حلال شده‏

پ- در مجالس صدوق: بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه: هر كه خاك خورد دچار بيمارى خارش تن گردد و درد بواسير، و درد بد در او بجوشد و نيروى ساق و گامش برود، و هر چه از كارش بدنبال آن كم شود از او باز خواست شود و كيفر بيند.

در مجالس شيخ: بسندى مانندش را آورده.

در ثواب الاعمال: بسندى مانندش را آورده (237).

در محاسن: بسندى مانندش را آورده (565)پ 2- در خصال (20): بسندى در سفارشهاى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بعلى عليه السّلام اى على سه كار از وسواس باشند. خاك خوردن، ناخن بدندان چيدن و ريش بدندان گزيدن.پ 3- و از همان (103): بسندش از ابى الحسن يكم عليه السّلام كه چهار از وسواسند: خوردن خاك و پرز كردن كلوخ، چيدن ناخن بدندان و گزيدن ريش.پ بيان: از وسواسند يعنى وسوسه شيطان يا از اثر وسواس نام كه از شيطانها است چنانچه خدا فرموده «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» جوهرى گفته: وسوسه حديث نفس است و خلاصه اينست كه اينها از كارهاى شيطانيند كه آدمى بدان وادار شود و تركشان دشوار باشد.پ 4- در عيون: بسندش از ياسر كه يك افسرى از امام هشتم عليه السّلام از خوردن خاك پرسيد و گفت: يكى از كنيزانش خاك ميخورد، امام خشم كرد و فرمود:

 

خاك خوردن حرام است مانند مردار خوردن و خون و گوشت خوك، آنها را از آن باز دار.پ 5- در مجالس ابن شيخ بسندش از سعد بن سعد اشعرى كه از امام هشتم عليه السّلام پرسيدم از خاكى كه مردم ميخورند فرمود: هر خاكى خوردنش حرام است مانند مردار، خون و آنچه بنام جز خدا ذبح كنند، جز خاك قبر حسين عليه السّلام كه درمان هر درديست.

در خرائج: بسندى مانندش را آورده.پ 6- در علل (ج 2 ص 219): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خدا عزّ و جلّ آفرينش آدم را از خاك روا داشت و خوردنش بر نژادش حرام كرد.

در محاسن (565) از حسن بن على مانندش را آورده.پ 7- در علل (219): بسندش كه امام ششم عليه السّلام فرمود: خوردن گل حرام است چون گوشت خوك هر كه آن را بخورد و بميرد من باو نماز نگزارم جز گل قبر، هر كه از هوس آن را بخورد شفاء در آن نباشد.پ بيان: كلينى در (ج 6 ص 265) كافى بسندش آن را روايت كرده و هم ابن قولويه در كامل الزياره و بجاى «اكله» «كله» دارند- تا گفته: جز گل قبر كه در آن درمان هر درديست، و هر كه بهوس آن را بخورد برايش درمانى ندارد» و نماز نخواندن آن حضرت بر او منافى نيست با وجوب نماز بر او باينكه ديگرى را فرمايد تا بر او نماز بخواند، و اين يك تأديب شرعى است براى نفرت نمودن مردم از آن و خود اثر بخش‏تر است از تعزيرات.پ 8- در علل (ج 2 ص 219): بسندى از امام ششم عليه السّلام كه: هر كه در خوردن گل اصرار كند در خون خود شريك شده.

در محاسن (565) مانندش را آورده.پ 9- در علل (ج 2 ص 220) بسندى از امام ششم عليه السّلام كه؛ هر كه گل كوفه را بخورد گوشت مردم را خورده چون كوفه نيزار بوده و آنگه گورستان‏

 

هر چه گرو آن بوده شده، و فرمود رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: هر كه گل خورد ملعونست.پ بيان: دلالت دارد بر عدم جواز خوردن گل قبر امير المؤمنين عليه السّلام و اين علت دلالت دارد بر شدت حرمت خصوص گل كوفه و اطرافش، و دلالت دارد كه خوردن گل قبر حسين عليه السّلام هم از جايى كه گمان باشد با گوشت مردم آميخته روا نيست، و بيشتر جاهايش جز آنچه بضريح مقدس پيوسته است در اين زمانه چنين است.پ 10- در علل (...): بسندى از ابى جعفر عليه السّلام كه از كار ناشى از وسوسه و بيشتر دامهاى شيطان خوردن گل است، كه مايه بيمارى تنست، و درد انگيز است و هر كه گل خورد و ناتوان شود از انجام كارى كه پيش از خوردن آن ميكرد بازپرسى شود از كاستى كارش و كيفر كشد.

در ثواب الاعمال (237): بسندى مانندش را آورده در محاسن (565) از على بن الحكم مانندش آورده‏پ بيان: در كافى و جز آن گفته: آرزو كردن كار وسوسه است و بيشتر دامهاى شيطان، و بسا آنچه در نسخه‏هاى ديگر است روشنتر است، در محاسن اكبر بباء نقطه دار است يعنى بزرگترين دامهاى شيطان.پ 11- در كامل الزياره (285): بسندش از سعد بن سعد گفت: پرسيدم امام هشتم عليه السّلام را از گل: فرمود: خوردن گل حرام است مانند مردار، خون و گوشت خوگ جز گل قبر حسين عليه السّلام كه در آن درمان از هر درد است و امان از هر خوف.پ 12- و از همان (286): بسندى از يكى از دو امام عليه السّلام كه: خدا تبارك و تعالى آدم را از گل آفريد پس گل را بر نژادش حرام كرد گفتم: چه گوئى در گل قبر حسين عليه السّلام، فرمود: بر مردم حرامست گوشت خود را بخورند، و حلال است خوردن گوشت ما ولى باندازه يك نخود.پ 13- و از همان (286): بسندش از امام ششم عليه السّلام فرمود: هر گلى خوردنش‏

 

بر آدميزاده حرام است جز گل قبر ابى عبد اللَّه عليه السّلام هر كه براى درمان دردى آن را بخورد خدا او را شفا بخشد.پ 14- در محاسن: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خوردن گل باعث نفاق است.پ 15- در همان (565): بسندى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: هر كه گل خورد و بميرد بر مردن خود كمك كرده.پ 16- و در همان (...) بسندى از امام ششم عليه السّلام كه بعلى گزارش مردى داده شد كه گل ميخورد، و وى او را بازداشت و فرمود: مخورش كه اگر خورديش و مردى خودكشى كردى.پ 17- و از همان (565) بسندش از كلثم بنت مسلم كه نام گل نزد ابى الحسن عليه السّلام برده شد، فرمود: تو ميدانى كه از دامهاى شيطانست؟ راستى از دامهاى بزرگ او است و از درهاى سترگش.پ 18- در مكارم (190) پرسيده شد امام ششم از گل ارمنى كه براى شكسته و اسهالى برگيرند، رواست گرفتنش؟ فرمود: باكى ندارد آن گل گور ذى القرنين است و گل قبر حسين عليه السّلام به از آنست.

در المتهجد: بسندى مانند آن در دعوات راوندى از آن امام مانند آن‏پ 19- سدير از امام صادق عليه السّلام روايت كرد كه: هر كه جز براى شفا از گل قبر حسين عليه السّلام بخوريد گويا از گوشت ما خورده‏پ 20- در طب الائمه: بسندى از امام پنجم كه مردى بوى از زحير ناليد، فرمود:

گل ارمنى بگير و بآتش جوشش بياور و از آن سفوف كن (و درمان جوخ ب) كه از آن آرام شوى.پ 21- و از او عليه السّلام در باره زحير، فرمود: يك جزء از خربق سفيد، يك جزء از بذر قطونا، يك جزء از صمغ عربى و يك جزء از گل ارمنى بگير و با آتش نرمى‏

 

بجوشان و از آن سفوف كن.پ 22- در كامل الزياره (280): بسندى كه پرسيده شد امام ششم از گل حائر كه آيا درمانى دارد؟ فرمود: از آن تا فاصله 4 ميل درمان جويند، و همچنانست گل قبر جدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و گل قبر حسن و على و محمّد از آن برگير كه شفاء هر درد و بيماريند، و سپر از هر چه بترسى، و هيچ داروئى با آنها برابر نيست جز دعاء و همانا بى‏اثرى آنها از آنچه است كه از ظرف بدانها آميزد و از بى‏اعتقادى كسى كه بآنها درمان كند و حديث را ذكر كرده تا گفته- و بمن رسيده برخى كه از تربت چيزى برگيرند خوارش شمارند تا آنجا كه در توبره استر و الاغ و در ظرف خوراك و خرجين نهند، و چگونه كسى كه چنين است از آن درمان جويد و شفاء خواهد.پ بيان: شيخ بهائى در كشكول بسندى از ابى حمزه ثمالى روايت كرده كه بامام صادق عليه السّلام گفت: من ياران خودمان را بينم كه براى شفا از گل قبر حسين عليه السّلام برگيرند آيا شفائى كه گويند در آن هست؟ فرمود، از قبر تا چهار ميل آن وسيله شفاء است، و همچنانست قبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و قبر حسن و على و محمّد عليه السّلام كه از آنها بگير كه شفاء هر بيماريند، و سپر از هر چه از آن ترسند، سپس فرمود آن را بزرگدار و با يقين بتأثير بگير و چون گرفتى مهر كن، پايان.پ گويم: اين خبر باين دو سند دلالت دارد بر جواز استشفاء بخاك قبر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و امامان ديگر و كسى از اصحاب بدان قائل نيست و با عموم و خصوص اخبار ديگر هم مخالف است، ممكن است حمل آن بدرمان‏جوئى بجز خوردن مانند با خود داشتن و دست بدان كشيدن و مانند آنها و مقصود از على يا امير المؤمنين است يا امام سجاد، و محمّد، باقر عليه السّلام است و باحتمال بعيد خود پيغمبر است بوجه تأكيد.پ 23- در متهجد: كه امام ششم فرمود: هر كه از گل قبر حسين عليه السّلام بخورد جز براى شفا گويا گوشت ما را خورده.پ 24- گفته: روايت است كه مردى بامام صادق عليه السّلام گفت: من شنيدم ميگفتى‏

 

خاك حسين از داروهاى تنها است، و البته بهيچ دردى نرسد جز آن را بشكند، فرمود:

اين را گفتم: تو را چه مى‏شود؟ گفت: من آن را خوردم و سود نبردم.

فرمود: راستش دعائى دارد كه هر كه آن را بكار زند و آن دعا را نخواند بسا كه سودى نبرد، گفت دعاء تناول آن چيست؟ فرمود: آن را بايد ببوسى و بچشم نهى پيش از خوردن و فزودن از يك نخود هم نخوري، هر كه بيش از آن خورد گويا از گوشت ما خورده و از خون ما مكيده، و چون خوردى بگو- و دعا را ذكر كرده‏پ 25- در عيون (ج 1 ص 104): بسندى از مسيب بن زهير كه امام هفتم باو از مرگ و دفن خود خبر داد، و فرمود: گور مرا بيش از چهار انگشت بر نياوريد كه از هم باز باشند، و از خاك من براى تبرك چيزى برنداريد كه تربت ما همه حرامند جز تربت جدّم حسين بن على عليه السّلام كه خدا عزّ و جلّ آن را شفاء براى شيعيان و دوستان ما ساخته- الخبر.پ 46- در كامل الزياره: بسندى از محمّد بن مسلم كه او بيمار بود و امام صادق عليه السّلام برايش شربتى فرستاد و آن را نوشيد و فورا اثر كرد و از درد آزاد شد، پس بر او وارد شد و گفت شربت را چگونه يافتى؟ گفت از خود نوميد بودم و آن را نوشيدم و به شدم و خدمت آمدم و گويا از بند رها شدم، فرمود: اى محمّد راستى در آن شربت از خاك گور پدرانم بود، و آن بهتر دارو است و از آن عدول مكن كه ما از آن بنوشانيم بفرزندان و زنان خود و از آن هر خوبى را بينيم.پ بيان: اين خبر دلالت دارد بر جواز داخل كردن تربت در داروها براى شفاء و احواط اينست كه بيش از يك نخود نباشد، و تعبير باحوط براى آنست كه خاك و گل كه در مأكولات مستهلك شوند حكم بحرمت آن مشكل است.پ 27- در معانى الاخبار: بسندى از معمر كه از ابى الحسن عليه السّلام پرسيدم در باره روايت مردم در باره گل و كراهت آن، فرمود آن در تر است و اين در باره كلوخ.پ 28- و روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از خوردن كلوخ نهى كرد (در معانى الاخبار 263).

 

پ‏ميگويم: ظاهر خبر يكم اينست كه حرمت طين مخصوص بگل تر است نه كلوخ خشك چنانچه صدوق از ظاهرش فهميده و كسى صريحا چنين نگفته، و بسا مقصود اينست كه حرمت تنها در گل تر و كلوخ است نه آنچه در شيره مستهلك شود يا بر ميوه و خوراكيهاى ديگر نشيند، و حصر اضافى است نسبت بدان چه گفتيم يا مقصود از مدر شامل خاك هم هست، يا مقصود الزام مخالفين است كه منكر استشفاء بتربت حسين عليه السّلام هستند كه دليل شما اخبار حرمت گل است و ظاهر آنها همان گل تر است و اطلاقش بر جز آن مجاز است و دليل بر حرمت خاك و كلوخ نباشند.

و يهر تقدير مقصود از كراهت حرمت است، و محدث استرآبادى گفته همانا مكروه همان گل است كه تر و خشكش ميان مردم متعارفست نه گل قبر حسين عليه السّلام (پايان).پ و من گويم: با قطع نظر از شهرت بلكه اجماع بر عموم حرمت تخصيص آن بخصوص گل تر بعيد نيست و بيشتر اخبار هم لفظ طين دارند و ظاهر اين خبر هم اختصاص است، راغب در مفردات گفته طين مخلوط از خاك و آبست و بسا آبش هم كه برود آن را طين نامند (پايان) ولى جدا كردن طين قبر حسين عليه السّلام دلالت بر عموم دارد، زيرا معلوم است كه استشفاء مخصوص‏تر آن نيست بلكه غالب با خشك آنست، و بهر حال بايد همان قول مشهور را عمل نمود.

محقق اردبيلى- قدّس سره- گفته: در ظاهر خلافى در حرمت طين نيست و ظاهر لفظ آن در عرف و لغت خاك آميخته بآبست، و صحيحه معمر بن خلاد هم مؤيد آنست- و خبر را ذكر كرده- و پس از آن گفته؛ و اين روايت دلالت دارد كه پس از خشكيدن هم حرامست و بقاء رطوبت شرط نيست ولى بايد مخلوط شده باشد و جز آن حرام نيست بحكم اصل و عمومات حليت و محصور بودن محرمات، و مشهور ميان فقهاء حرمت خاك و همه اجزاء زمين است تا برسد بريگ و سنك.

در مسالك گفته: حكم شامل خاك و كلوخ هم هست چون براى تن زيان دارند و زيان بطور مطلق روشن نيست، و شايد دليل قول مشهور اينست كه چون طين حرام‏

 

شده و جز آب ندارد و خاك و معلوم است كه آب بتنهائى حرام نيست و حرمت حلالى بسبب پيوستن بحلال ديگر بدان معنا ندارد و اگر خاك حرام نباشد نميشود گل حرام شود، خاك هم جزء زمين است و بايد همه زمين حرام باشد، و اين دليل مورد تامل است ولى احتياط را ترك مكن- پايان.پ من گويم: تفسيرى كه براى خبر كرده جز آنست كه ما ذكر كرديم، و با احتمال اين وجوه و روشنتر بودن برخى آنها استدلال بدان بدين وجه مشكل است وز آن پس حكم بحرمت جز گل و خاك از اجزاء زمين مانند سنگ و ياقوت و زبرجد و انواع معادن وجهى ندارد، و آيات و اخبار دلالت دارند بر اينكه اصل در هر چيز حلال بودنست و خبرى در حرمت اين چيزها نرسيده و قياس آنها بخاك باطل است.

و اما آنچه جدا شده كه حلال بودن گل قبر حسين عليه السّلام است ظاهرا خلافى ندارد ولى سخن در شرائط و خصوصيات آنست و ما در اينجا ببرخى از احكام مستفاده از اخبار بدانها اشاره كنيم.پ- جايى كه تربت را از آن بر گيرند، برخى اخبار گل قبر دارد و ظاهرش اخذ از كناره‏هاى نزديك بخود قبر است، در برخى طين حائر است و دليل جواز اخذ از همه حائر حسينى است نه بيرون آن، در برخى به 20 ذارع مكسر محدود شده كه كمتر از محيط حائر است، در برخى 25 ذارع آمده از هر سوى قبر و در برخى است كه گل قبر تا 70 ذارع از آن برگرفته شود، در برخى است كه شفاء بخش است گر چه از فاصله يك ميل باشد، و در برخى تا 10 ميل از قبر بركت دارد، و در برخى تا يك فرسخ از چهار سوى قبر و در برخى تا پنج فرسخ از چهار سوى آن.

شيخ و متاخران وى اخبار را حمل بر مراتب فضيلت نموده و همه را تجويز كردند و اين جمع خوبيست، ولى براى خوردن احواط اكتفاء بهمان يك ميل بلكه 70 ذارع است و هر چه نزديكتر باشد احواط و افضل است.

اردبيلى- طيب اللَّه تربته- گفته: آنچه از حكم حرمت بيرونست مشهور همان تربت حسين عليه السّلام است، و هر چه تربت بر آن صدق كند مباح باشد و مستثنى است،

 

پ‏و در برخى روايات طين قبر حسين وارد است كه ظاهرش حلال بودن آنچه است كه از قبر آن حضرت گرفته شود، و چون روشن است كه اين براى هميشه ممكن نيست زمين نزديك بدان از هر طرف در آن داخل است و مؤيد آنست تعبير به طين حائر در خبرى و بتحديد تا 70 ذارع در ديگرى و به 10 ميل در بعض اخبار- پايان.

2- شرائط اخذ تربت كه در برخى اخبار شرائط بسيار ذكر شده از غسل و نماز و دعاء و وزن مخصوص و چنانچه بزودى در كتاب مزار آيند ان شاء اللَّه، ولي چون اكثر اخبار وارده در اين باره تهى از ذكر اين شرائط و آدابند ظاهر آنست كه آنها براى كمال فضل و اثر بخشى باشند نه شرط حليت چنانچه مشهور ميان اصحابست.

محقق اردبيلى- ره- گفته: اخبار جواز خوردن تربت امام حسين عليه السّلام براى شفاء بسيار است و مورد اتفاق اصحاب است، و آيا شرط اخذ آن دعاء و خواندن إِنَّا أَنْزَلْناهُ است؟ ظاهر برخى اخبار كتب مزار اينست بلكه با شرائط ديگر تا اينكه وارد شده شخصى گفت: من خوردم و شفاء نديدم، امام عليه السّلام فرمود چنين و چنان كن.

و نيز وارد است كه غسل و نماز مخصوص دارد و بايد بوضع مخصوصى گرفته شود و بسته گردد و با مهرى بنقش مخصوص مهر شود، و باندازه مخصوصى گرفته شود. و بسا كه اين آداب براى فزونى و سرعت شفاء باشند نه بطور مطلق، و مطلقا جائز است چنانچه مشهور است و در كتب مسطور است.

3- در آنچه براى آن خوردن شود، شك نيست كه درمان‏جوئى بدان از بيمارى موجود جائز است گر چه با داروى ديگر هم درمان ميسر باشد، و ظاهر خصوص بيماريهاى جسمانى است و بسا براى بيماريهائى روحانى هم جائز باشد گر چه مشكل است و اما براى محض تبرك خوردن جائز نيست بتصريح برخى اخبار و عموم برخى ولى در برخى اخبار براى افطار روز عيد فطر و روزه روز عاشوراء تجويز شده و برخى اصحاب بدان فتواى داده و خالى از قوت نيست گر چه احتياط در ترك است مگر مريض باشد و قصد استشفاء كند.پ محقق اردبيلى- ره- گفته: بايد قصد استشفاء كند و گر نه حرام باشد و شفا ندهد

 

چنانچه در روايت ابى يحيى است و جز آن و جواز آن پس از عصر عاشوراء و افطار روز عيد فطر رسيده ولى صحتش ثابت نيست و نبايد خورد مگر براى شفاء- پايان- ابن فهد- قدّس سرّه- گفته: ابن ادريس خوردن آن را حرام دانسته مگر براى نياز، و شيخ در مصباح افطار با آن را در روز عيد تجويز كرده و علامه مايل بقول ابن ادريس است براى عموم نهى از خوردن گل مطلقا و هم محقق در نافع سپس گفته: نزد ابن ادريس خوردن آن روا نيست مگر براى نياز و براى استشفاء و تبرك بى‏ضرورت نزد شيخ جائز است 4- در اندازه‏اى كه جائز است خورد و ظاهر اينست كه در هر بار نبايد بيش از نخود باشد ولى اگر دربار يكم شفاء حاصل نشود تكرار آن بهمان اندازه جائز است و تصريح باين اندازه در اخبار تصريح شده و احوط اكتفاء باندازه يك عدس است براى روايت كلينى در (ج 6 ص 242) كافى بسندش از معاوية بن عمّار كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: مردم از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كنند كه 70 پيغمبر به عدس بركت دادند، فرمود: آن همانست كه شما حمصه ناميد و ما آن را عدس ناميم.

و در (.. ص 243) بسند صحيح از رفاعه از آن حضرت عليه السّلام كه: چون خداوند عزّ و جلّ به ايوب عافيت داد ديد بنى اسرائيل كشت كردند و ديده بآسمان برداشت و گفت: الهى و سيدى بنده گرفتارت ايوب را عافيت دادى و چيزى نكشته و اين بنى اسرائيل كشت كردند خدا عزّ و جلّ باو وحى كرد اى ايوب از مهر دانت كفى برگير و تخم افشان و در مهر دانش نمك بود، كفى از آن گرفت و افشاند و اين عدس در آمد كه شما آن را حمص ناميد و ما آن را عدس ناميم.

زيرا اين دو حديث دلالت دارند كه حمص بر عدس هم اطلاق شده و بسا كه مقصود از حمص در اين اخبار عدس باشد، ولي عدول از حقيقت آن بمحض اينكه در برخى اخبار بر جز آن اطلاق شده وجهى ندارد با اينكه ظاهر اين دو خبر اينست كه ائمه حمص را عدس ميگفتند نه بر عكس- تامل كن- و كلينى هم چنين فهميده و اين دو خبر را در باب حمص آورده نه در باب عدس.پ 5- آيا جائز است گل ارمنى را براى درمان خورد و در داروها بكار برد؟

 

قولى است كه آرى چون جواز آن در اخبارى رسيده و با عمومات ادله حلال بودن حرام هنگام اضطرار تأييد مى‏شود و گفته شده، نه، چون اين اخبار صالح براى تخصيص اخبار حرمت نيستند و از دارو ساختن حرام هم منع شده، و بيشتر فقهاء باخبار جواز اعتناء نكردند و جوازش را فرع جواز مداوا باحرام دانستند، و از اين رو گل مختوم را هم بدان پيوستند و اگر چه خبرى براى جواز ندارند.

محقق- ره- در شرايع گفته: و در باره گل ارمنى روايت حسنه‏ايست براى جواز چون سودى دارد كه بدان ناچارند، شهيد ثانى- ره- گفته محل گفتگو در باره خوردن گل آنجا است كه نيازى بدان نيست، زيرا برخى گلها خواص و سودها دارند كه در جز آنها نيست و چون براى دارو بدانها ناچار شوند بقول پزشك دانا كه گمان راستگوئيش رود جائز است باندازه رفع نياز از آن خورد بعموم قول خدا- تعالى «پس هر كه بدان ناچار شود بى‏ستمكاري و تجاوز كارى بر او گناهى نباشد.» و روايت وارد است در جواز خوردن گل ارمنى و آن گل مخصوصى است كه از ارمنيه آورند، و براى وباء و اسهال و جز آن سودمند است چنانچه در كتب طب ياد شده و مانند آنست گل مختوم، و بسا منع شده بعموم ادله حرمت گل و بدليل قول آن حضرت عليه السّلام «درمان شما بر چيزى كه بر شما حرام است نهاده نشده» و قول او صلّى اللَّه عليه و آله «شفاء نيست در حرام».

و جواب اينست كه اين عمومات بدان ادله تخصيص يابند و هم بقول آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه «لا ضرر و لا اضرار» و آن دو خبر كه شفاء در حرام نيست بجاى خود درستند چون ما گوئيم در حال ضرورت حرام نيستند و مقصود خبر اينست كه تا حرامند شفاء ندارند، و موضع اختلاف در آنجا است كه ترس از مردن بيمار نباشد و گر نه بى‏اشكال جائز است- پايان- و بحث كامل در باب تداوى بحرام در باب خود بيايد ان شاء اللَّه تعالى.پ ابن فهد- ره- گفته: هر گاه نياز بخصوص گل ارمنى باشد جائز است خوردن آن نه جز آن، و گفته‏اند كه آن خاك گور اسكندر است و فرق ميان آن و تربت امام حسين‏

 

عليه السّلام از چند راه است:

1- خوردن تربت براى شفا جائز است و اگر چه بقول طبيب نباشد و اگر چه از آن منع كند ولى خوردن گل ارمنى جائز نيست مگر بتجويز پزشك.

2- در تربت بيش از يك نخود جائز نيست ولى در گل ارمنى باندازه رفع نياز جائز است گر چه بيشتر باشد.

 

3- تربت محترم است و نبايد آلوده بنجاست گردد و گل ارمنى چنين نيست.پ 29- المتهجد: مستحب است روزه اين ده روز و روزه دهم عاشورا تا پس از عصر چيزى نخورد و ننوشد سپس اندكى تربت تناول كند.پ 30- در اقبال: بسندى تا محمّد بن سليمان نوفلى كه بابى الحسن عليه السّلام گفتم: كه من روز عيد فطر با گل و خرما افطار كنم، فرمود: بركت و سنت را با هم جمع كردى، سيد- ره- گفته: مقصود تربت مقدسه على صاحبها السلام است (281).پ 31- دعائم الاسلام: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است كه از خوردن گل نهى كرد و فرمود: خدا عزّ و جلّ آدم را از طين آفريده و خوردنش را بر نژادش حرام كرد، هر كه گل خورد بمرگ خود كمك كرده، هر كه آن را خورد و بميرد من بر او نماز نخوانم.پ 32- جعفر بن محمّد عليه السّلام فرمود: خوردن گل مايه نفاق و بد دلى است.