باب هشتاد و ششم: داروهاى تركيبى داراى فوائد براى بسيارى از بيماريها

پ‏1- در كافى (193- روضه) بسندى از امام ششم عليه السّلام كه موسى بن عمران عليه السّلام بخدا تعالى شكوه كرد از ترى و رطوبت و خدايش فرمود: هليله، مليله و آمله را بگيرد و با عسل معجون كند و برگيرد، فرمود: همانست كه نزد شما طريفل نام دارد.پ بيان: حب طريفل نزد اطباء نسخه بسيار دارد و اجزاء مهمش همانست كه در اين خبر است و نزديكتر بدان طريفل صغير است كه تركيب شود از هليله كابلى و سياه و زرد و آمله و بليله با هم برابر، و با روغن بادام خيس شوند، و با 3 برابر همه اجزاء عسل معجون گردند، و پس از دو ماه تا 3 سال بكار روند و آن نافعترين دارو است نزد آنان.پ 2- در فردوس: از ابن عباس از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه هليله سياه و بليله و آمله با روغن گاو بجوشند و با عسل معجون شوند- مقصود حب طريفل است.پ 3- در طب- 77- احمد بن رياح اين داروها را ديكته كرده و گفته:

بر امام عليه السّلام عرضه شده و پسنديده گفته: بخواست خدا اينها براى خلط سوداء، صفراء، بلغم، درد معده، قى‏ء، تب، سرسام، ترك دست و پاها و ناف و براى زحير درد كبد، گرمى سر همه خوبند، و سزا است كه از خرما و ماهى و سركه و سبزى پرهيز شود، بايد غذاى كسى كه آن را نوشد زير باجه با روغن كنجد باشد، 3 روز بنوشد، هر روزى دو مثقال، و گفته: اين نسخه از يكى پيغمبران است على نبينا و

 

آله و عليه السّلام و آن اينست:پ خيار چنبر پوست كنده يك رطل (91 مثقال) و در يك رطل آب يك شبانه روز خيس شود و صاف گردد و سفل آن دور ريخته شود و با صافى آن يك رطل عسل بنهند، و يك رطل افشره به و 40 مثقال روغن گل، و آن را با آتش نرمى بپزند تا بسته شود، وانگه از آتش بردارند و بگذارند تا خنك شود، پس فلفل، دار فلفل قرفه قرنفل، قرنفل، قاقله، زنجبيل، دارچين، جوز بوّا، از هر كدام 3 مثقال كوبيده و بيخته بر آن ريزند و همه را مخلوط كنند و معجون كنند و در كوزه سبز يا شيشه نهند، و يك شربت آن 2 مثقال است در ناشتا و بخواست خدا براى آنچه ذكر شد خوب است و براى يرقان و تب سخت كه براى تبدار نگرانى سرسام است، و براى گرمى و درد مثانه و آلت مردى.

گفته: خيار باذرنج بگير و پوست كن، و پوستش را با كاشنى بپز و صاف كن و شكر طبرزد بر آن بريز، و 3 روز ناشتا هر روز يك رطل بنوش كه خوب و مجرب است بخواست خدا براى طپش دل و بشماره افتادن نفس و درد معده، و براى تقويت معده و درد پهلو و آب چهره را بيفزايد و زردى را ببرد (بخواست خدا خ ب).

اجزاء: زنجبيل خشك 72 مثقال، دار فلفل 40 مثقال، اشبه، سادج، فلفل هليله سياه، قاقله عربى، جوز طيب. نانخواه، دانه انار شيرين، سياهدانه، زيره كرمانى، از هر كدام 4 مثقال، همه را بكوبند و ببيزند، و ششصد مثقال نقل شكرى خوب بگيرند و آن را در ديزى گلى نهند و مقدارى آب بريزند و بر سر آتش نرمى نهند تا شكر آب شود و آن را در ظرف پاكيزه‏اى ريزند، و دواهاى كوبيده را بر آن پاشند و خمير كنند تا در آميزند و آن را در شيشه يا بستوى سبز گذارند، يك نوشش باندازه يك گردو است كه هيچ نگرانى و تخلف ندارد بخواست خدا.

داروئى عجيب كه بخواست خدا خوب است براى: ورم شكم، درد معده، قطع بلغم، آب كردن سنگ و فضولى كه در مثانه فراهم شود، درد پهلو

 

بدين شرح:پ هليله سياه، بليله، آمله، كور، فلفل، دارفلفل. دارچينى. زنجبيل، شقاقل، وج اسادون، خولنجان، اجزاء برابر كوبيده و بيخته شوند و با روغن تازه گاو خيس شوند و با دو برابر وزن همه عسل آب كرده با نقل شكرى معجون شوند، يك خوراكش باندازه فندق يا مازو است.

داروئى براى كثرت جماع و جز آن، گفته: اين عجيب است- قلوه‏ها را گرم كند، و جماع را بيفزايد، سردى را از همه مفاصل ببرد، و خوبست براى درد پهلو، شكم، بادهاى مفاصل، عسر البول، كسى كه نتواند بول را نگهدارد، طپش دل، شماره افتادن نفس، نفخه، تخمه، كرم شكم، دل را روشن كند، اشتها آورد، درد سينه را آرام كند، زردى چشم و رنگ و يرقان را ببرد و هم عطش فراوان را، و خوبست براى چشم درد، سردرد، كاستى مغز، تب شكننده، هر درد كهنه و نو، خوب مجرّب بى‏تخلف، يك خوراكش دو مثقال است و نزد ماها يك مثقال بود و امام بر آن افزود، نسخه بدين شرح است:

هليله سياه، هليله زرد. سقمونيا: از هر كدام 6 مثقال، فلفل، دار فلفل زنجبيل خشك، نانخواه، خشخاش سرخ، نمك هندى: هر كدام 4 مثقال، نار مشك قاقله، سنبل، شقاقل، عودبلسان، حب بلسان، سليخه پوست كنده، علك رومى عاقرقرحا، دارچينى، از هر كدام دو مثقال، همه اين داروها كوبيده و بيخته شوند و خمير گردند جز سقمونيا كه كوبيده شود و بيختن ندارد، وانگه همه را در آميزند و 85 مثقال نقل شكرى سجزىّ خوب بگيرند و در پاتيل آب كنند با آتش نرم و داروها را در آن خيس: كنند و با عسل كف گرفته معجون سازند و در شيشه يا بستوى سبز نهند و در حال نياز دو مثقال ناشتا با هر نوشابه‏اى كه خواهى مصرف كنى و مانند آن در هنگام خواب كه عجيب است و نافع براى همه آنچه گفتيم ان شاء اللَّه.پ بيان: در قاموس گفته: اسر بضم بند آمدن شاش است، مؤلف بحر الجواهر گفته:

زيرباج، آبگوشتى است با سركه و ميوه خشك كه با زعفران معطر شود و زيره‏

 

در آن ريزند، و يك شيرينى بدان افزايند، در برخى نسخه‏ها اماج آمده و گويا شوربائيست كه از خمير سازند.

قول او: «و گفت از برخى پيغمبرانست» ظاهر آنست كه متعلق بداروى پيش باشد ...

مؤلف بحر الجواهر گفته: افشره از آب گياه و ميوه است كه بگيرند و بپزند بلكه در آفتاب نهند تا ربّ شود.

در قاموس گفته: قرف: با كسره: پوست، پوست مقل، پوست انار، پوست درخت، يكنوع دارچينى كه آنهم پوسته‏ايست در حقيقت و آن را دارچينى چين نامند كه پيه‏دار و سفت و پر سوراخ است و معروف است به قرفه، سرخ و نرم و بشيرينى زند و برونش زبر است، خوشبو و فره گرم كرف دارد و برخى از آن را قرفه قرنفل نامند كه نازك و سخت و بيسوراخ است، و بوى قرنفل دارد، و همه آنها گرم كن و لطيف كن و مدرّ و مجفف و حافظه آور و باه پرورند- پايان- اين دارو خودش در باب درمان شكم گذشت.

و اينكه فرمود تب سخت- بسا آغاز سخن است كه داروى مذكور بدنبالش آمده و بسا وابسته به پيش است و از حرارت آغاز سخن شده، و بسا كه: آن براى يرقان خوب است، آغاز سخن باشد و ضمير راجع بداروى آينده باشد، چون كه در باب تب گذشت، امام رضا عليه السّلام دچار يرقان را با آب پوست خيار با باذرنج مداوا كرد.

ابن بيطار گفته: اشبه كه آن را شبهان گويند نوعى شوك است و آن درختى است مانند درخت ملوخ كه شاخه‏هايش خارهاى ريزى دارد و گل لطيفى كم سرخى آرد و دانه‏اى چون شاهدانه كه چون فشرده شود آب بسيار چسبنده‏اى از آن درآيد، و اين چوب و اين فشرده براى درمان گزيدن جانوران زهردار است گفته‏اند تخمش چرب و چسبنده است و نوشيدنش براى سرفه خوبست و سنگ مثانه را آب كند و بخوبى بول را بگشايد، و چون ريشه و برگش را بكوبند

 

و بسايند و ضماد جراحات تازه و ورم بلغمى نمايند نافع باشد.پ گفته، سادج بوئى دارد چون ناردين، در ريگزارهاى بلاد هند رويد، برگى است كه در اينجاها روى آب برآيد چون عدس آب و ريشه ندارد، و چون فراهمش كنند آن را در رشته كتانى كشند و انبار كنند.

جالينوس گفته: نيروى ناردين دارد جز اينكه اثر ناردين بيش است ولى سادج بول‏گشاتر است و براى معده بهتر است، و چون با شراب جوشانده شود و سائيده گردد براى آماسهاى گرم چشم خوبست كه بر آن بمالند، و بسا براى خوشبو كردن دهن زير زبانش نهند، و لاى جامه گزارند تا خورده نشود و خوشبو گردد، رازى گفته: گرم است در درجه 3 و خشك در درجه 2 و در كتاب منصورى گفته: براى خفقان و گند دهان خوبست.

و گفته: جوز بوا همان جوز الطيب است، و نيرويش از گرمى و خشكى درجه 2 دارد، و طبع را ببندد و دهن و معده را خوشبو كند، و براى ناتوانى كبد و معده خوبست و غذا را هضم كند و سپرز را چاره كند و هم سبل را و ديده را نيرو دهد، و براى عسر البول نافع است، و مانع چسبيدن روده‏ها و اسهال است اگر از سردى باشد، و خلاصه براى رطوبت داران و سرمازدگان خوبست.

در قاموس گفته: برنيه ظرف سفالى است، و ج: داروى معروفى است، در بحر الجواهر گفته: ريشه گياهى است كه در حوضها و كناره آبها رويد و بفارسى- برج- گويند، گرم و خشك است در درجه 3- و اخلاط غليظ را لطيف كند، و بول را بگشايد، و سختى سپرز را ببرد، سفيدى ديده را بن كند، و تيرگى آن را روشن سازد، و براى درد پهلو، سينه و شكم خوبست، و چون با عسل نوشيده شود، درد سر كهنه را نافع است، و نوشيدن يك درهمش مسهل صفراء بلغم و سوداء است، و براى چشم آب آورده خوبست و براى زبان سنگين، و گفته: اسارون: بته‏ايست پر تخم و خشبو و زبان گز، گلى دارد ميان برگهاى بن برنگ فرفيرى مانند گل شاهدانه گرم است و خشك در درجه 2 و گفته‏اند

 

خشكيش كمتر از گرمى آنست، دردهاى درون همه را آرام كند، لطيف كن و گرم كن و باز كن بستگيهاى كبد است براى درد ران خوبست، بلغم استسقائى را مسهل است، بول‏گشا و نيرو بخش مثانه و قلوه و كبد است و سنگ قلوه را آب كند، گفته: عفص چون فلس مازو است ...پ 4- در طب: 88- از عبد اللَّه نواده مفضّل كه كژدمم گزيد چنانچه بسا نيشش از سختى گزش بشكمم رسيده باشد، امام دهم عليه السّلام همسايه ما بود، پدرش گفت، نزد او رفتم و گفتم كژدم پسرم عبد اللَّه را گزيده و اكنون در خطر است، فرمود: داروى جامعش دهيد كه داروى امام رضا عليه السّلام است، گفتم: آن چيست؟ فرمود: داروئيست معروف گفتم: اى آقايم منش نشناسم فرمود:

سنبل، زعفران، قاقله، عاقرقرحا، خربق سفيد، بنك، فلفل سفيد، بگير اجزاء برابر با ابرقيون دو جزء و نرم كوبيده شوند و با پارچه حرير بيخته شوند و با عسل كف گرفته معجون شوند و براى گزش كژدم و مار يك قرص با آب حلتيت بنوشند كه در همان ساعت به شوند، گفت: ما با آنش درمان كرديم و باو نوشانديم و در ساعت خوب شد، ما آن را برگيريم و تا امروز بمردم بدهيم.پ بيان: «فصرت اليه» در نسخه آمده ولى بايد «فصار اليه ابى پدرم نزد او رفت» باشد، يا فقال ابى باشد، در قانون گفته: خربق سياه از سفيدش گرمتر است گرم و خشك است از درجه 3، محلل و لطيف كن و خوش جلا بخش است، سفيدش تلخ‏تر است، و چون موشش بخورد بميرد، و برايش سودها و زيانها ذكر كرده كه ما را بذكرشان نيازى نيست.

حلتيت صمغ انجدانست و برخى گفتند: براى گزيدن كژدم بخوبى سود دارد چه بنوشند و چه بمالند.پ 5- در طبّ- 89- بسندى از فضل بن ميمون كه بامام نهم عليه السّلام گفتم: يا بن رسول اللَّه، راستى من از اين شوصه كه دارم درد سختى ميكشم فرمود: يك قرص از داروى امام رضا عليه السّلام با مقدارى زعفران برگير و باطراف شوصه بمال، گفتم:

 

داروى پدرت چيست؟ فرمود: داروى جامع و نزد فلان و فلان معروف است گفت:

من نزديكى از آنها رفتم و يك قرص گرفتم و با آب زعفران باطراف شوصه ماليدم و از آن عافيت يافتم.پ بيان: فيروزآبادى گفته: شوصه: درديست در درون يا باديست كه بدنده‏ها پيچد يا ورمى است در حجاب آنها از درون و درزيدن رگها است، جالينوس گفته: ورمى است در حجاب دنده‏ها از درون.پ 6- در طبّ (..) بسندش از صالح بن عبد الرّحمان كه بامام رضا عليه السّلام شكوه كردم از فالج و لقوه كه دچار خاندانم شدند، فرمود: تو كجائى از داروى پدرم، گفتم آن چيست؟ فرمود: داروى جامع يك حبه آن را با آب مرزنجوش بستان و ببينى او بكش كه بخواست خدا خوب شود.پ 7- و از همان- 90- بسندى از عبد اللَّه بن عثمان كه بامام نهم عليه السّلام شكوه كردم از سردى معده‏ام و خفگى دلم و فرمود: تو كجائى از داروى پدرم كه داروى جامع است، گفتم: يا ابن رسول اللَّه آن چيست؟ فرمود: نزد شيعه معروف است گفتم: يا ابن رسول اللَّه من يكى از آنها شمرده شوم نسخه آن را بمن بده تا خود درمان كنم و بمردم هم بدهم فرمود: زعفران، عاقرقرحا، سنبل، قاقله، بنك، خربق سفيد، فلفل سفيد، بستان اجزاء برابر، هر كدام را نرم بكوب و ببيز با پارچه حرير و با دو برابر وزن همه عسل كف گرفته معجون كن و آنكه خفقان دل يا سردى معده دارد يك قرص با آب زيره بپزد و بخورد كه بخواست خدا به شود.پ 8- و در همان (..) از سهل بن مخلّد كه بر امام هشتم عليه السّلام وارد شدم و شكوه كردم كه از درد سپرز بشب نخوابيدم و روز هم بخود پيچيدم از سختى دردش، فرمود: تو كجائى از داروى جامع يعنى داروها كه پيش گفته شدند جز اينكه فرمود يك قرص آن را بگير و با آب سرد و كفى سركه بخور و من عمل كردم بدان چه فرمود و آن دردى كه داشتم بحمد اللَّه آرام شد.پ 9- در طب- 90-: بسندى از محمّد بن سليمان كه علم اهل بيت عليهم السّلام را از امام‏

 

رضا دريافت ميكرد، گفت: بامام هشتم شكوه كردم از دردى در هر دو پهلوى راست و چپم، فرمود: تو كجائى از داروى جامع كه داروى مشهوريست و مقصودش داروهاى پيش بود، و فرمود: اما براى پهلوى راست يك قرص بگير و با آب زيره خوب بپز و اما براى پهلوى چپ با آب ريشه كرفس خوب بپز، گفتم: يا بن رسول اللَّه يكمثقال بگيرم يا دو مثقال؟ فرمود: نه بلكه وزن يك قرص تا درمان شوى بخواست خدا تعالى.پ و از همان: بسندى از احمد بن اسحق كه من با امام رضا عليه السّلام بسيار همنشين بودم و گفتم: يا بن رسول اللَّه من از سه شب است كه پدرم پا بيرون دارد و شكمش بند نيايد، فرمود: تو كجائى از داروى جامع؟ گفتم: منش نشناسم، فرمود: نزد احمد بن ابراهيم تمّار است يك قرص بگير با آب آس بپز و بپدرت بده كه همان ساعت به شود، گويد نزد او رفتم، و قرص بسيارى از او گرفتم و يك قرص بپدرم دادم و در ساعت آرام شد.پ بيان: ابن بيطار گفته: آس در زمين عرب بسيار است و هميشه سبز است و نمو كند تا درخت بزرگى شود، گلى سفيد و خشبو دارد و ميوه‏اى كه رسيده‏اش سياه است و شيرين ولى دهن را تلخ كند، و بسا كه ميوه‏اش را تر و خشك بخورند براى خونريزى و سوزش مثانه، و شيره ميوه ترش كار ترش كند، براى معده خوبست و بول را گشايد، و كوبيده و سائيده برگش كه آب زنند و با اندكى زيت يا عطر گل و مى بياميزند و ضماد كنند بر قرحه‏هاى تر سازگار است، و هم بجاها كه فضول بر آنها روانست و هم براى اسهال مزمن كهنه، گفتند: آس سرد است در درجه 1 و خشك است در درجه 2- و براى گرمى و رطوبت خوبست و اسهال از خلط صفراء را ببرّد، و بويش براى بخار گرم‏تر خوبست، و قرصش براى سرفه و اسهال ناشى از صفراء.

در قانون گفته: در شربتها كه بند آرند و براى دردهاى شش و سرفه خوب باشند جز آن نيست كه شربت كنند و بركش از تِر زدن سبك نافع است به‏

 

چكاندن يا ضماد، و بسا از ريزش فضول بمعده جلو گيرد و از ريزش بول نافع است و خوبست براى ريزش خون حيض، آب برگش طبع را بندد، و اسهال صفراوى با ماليدن آن بتن بند آيد، و چون با روغن كنجد نوشيده شود، بلغم را فشار دهد و بيرون كند.پ 11- در طب- 91- از محمّد بن نضر مؤدب فرزندان امام نهم عليه السّلام كه باو شكوه كردم از سنك فرمود: واى بر تو كجائى از درمان جامع داروى پدرم، گفتم: اى آقا و مولايم، نسخه‏اش را بمن بده فرمود: آن نزد ما است، اى كنيز آن بستوى سبز را بياور، گفت: بستو را آورد و از آن يك قرص برآورد و فرمود: اين را با آب سداب يا آب فجل پخته بنوش كه خوب شوى، گويد آن را با آب سداب نوشيدم و بخدا تا امروز ديگر احساس دردش نكردم.پ 12- در طب- 124- 128-: از ابراهيم بن نضر نوه ميثم تمار كه مادر قزوين از طرف ائمه مرزدار بوديم و اين دارو را براى دوستان خود نسخه كرده بودند بنام داروى شفا بخش و آن جز داروى جامع است كه براى فلج كهنه و نو خوبست و آن براى لقوه كهنه و نو خوبست، و جوشها كه از آن پديد آيند نو باشند يا كهنه، و براى سرفه كهنه و نو، و كزاز، و باد شوكه، درد چشم، باد سبل كه مو در چشم روياند، و براى درد پاها از بلغم كهنه، براى معده ناتوان، براى باد ام الصبيان كودكان، هراس كردن زن در خواب هنگام آبستنى، و براى سل نفخ آور و آن آب زرديست كه در شكم است، و براى خوره و براى همه نشانه‏هاى صفراء بلغم و گزش، و براى كسى كه مار يا كژدمش بگزند.

جبرئيلش براى موسى بن عمران عليه السّلام آورد چون كه فرعون خواست بنى اسرائيل را زهر بدهد، در روز يك شنبه عيدى برايشان گرفت، و خوانهاى بسيار گسترد و غذاى فراوان و خوراكها را زهر آگين كرد، و موسى بنى اسرائيل را كه 600 هزار بودند برآورد و نزد مهمانخانه در برشان ايستاد، و زنان و كودكان را بازگرداند و ببنى اسرائيل سفارش كرد از خوراكشان مخوريد و از نوشابشان‏

 

منوشيد تا من بشما باز گردم،پ سپس نزد مردم آمد و از اين دارو باندازه يك سر سوزن بآنها داد، دانست كه او را نافرمانى كنند و از خوراك فرعون نگذرند، سپس پيش آمد و با او پيش آمدند، و چون چشمشان بخوانها افتاد شتاب كردند و دست در خوراك نهادند، و از آن پيش فرعون موسى و هارون و يوشع بن نون و همه بزرگان بنى اسرائيل را بيك خوان خصوصى دعوت كرده و گفته: من با خود قسم خوردم كه متصدى خدمت شما و احسان بشما نباشد جز خودم يا بزرگان كشورم، و همه خوردند تا سير شدند، و فرعون پيوسته زهر را پياپى تازه ميكرد.

و چون از خوراك دست كشيدند موسى بيرون شد و يارانش بيرون شدند و موسى بفرعون گفت: ما زنان و كودكان را با بنه در دنبال وانهاديم و انتظار آنها را داريم، فرعون گفت: در اين صورت باز غذا براى آنها آماده شود و آنها را پذيرائى كنيم مانند كسانى كه با تو بودند، و آنها هم آمدند و بآنها خوراك داد مانند ياران آنها، و موسى بپاسگاه خود برگشت.

فرعون رو بيارانش كرد و گفت: پنداريد موسى و هارون ما را جادو كردند و بما نمودند كه از خوراك ما ميخورند و چيزى از آن نخوردند و سالم بيرون رفتند و جادو باطل شد، تا توانيد آنچه از خوراكها بجا مانده براى امروز و فردا جمع آورى كنيد تا نابود شوند (جدا شوند خ ب) و عمل كردند، و فرعون براى ياران خود خوراك جداگانه ساخته بود كه زهر نداشت، همه را بر سر آن گرد آورد، برخى خوردند و برخى نخوردند، و هر كه خورد باد كرد (تركيد (خ ب) و 70 هزار مرد و 160 هزار زن از يارانش مردند جز چهار پايان و سگها و جز آنها، و فرعون و يارانش در شگفت شدند بواسطه فرمان حفظ بموسى كه از آن دارو بنام شافيه بياران خود نوشانده بود سپس خدا آن دارو را برسول خود فرو آورد، جبرئيل آن را آورد و نسخه دارو اينست:

جزئى بگير از سير پوست كنده، سپس آن را بشكاف و اندكى بكوب، و بگذار در پاتيله يا ديك باندازه‏اى كه در دست دارى، و آتش نرمى زيرش بيفروز

 

و آنقدر روغن گاو بر آن بريز كه آن را فرو گيرد،پ و خرده خرده بدان روغن بده تا سير روغن شود و ديگر نپذيرد، وانگه بر آن شير تازه بريز و آتش نرمى زيرش باشد، تا آنجا كه ديگر نپذيرد و بخود نكشد.

سپس عسل شهد بگير و فشرده كن و جدا بر سر آتش نه و خوب موم آن را بگير و روى سير بريز و زيرش آتش نرمى بگذار مانند آنچه با روغن كردى و با شير، سپس ده درهم (6 مثقال تقريبا) سياهدانه خوب بكوب و پاك كن و ببيز، و 5 درهم فلفل و مرزنجوش بگير و بكوب و در آن بريز، و مانند حلواء آن را بر آتش بنه، و آنگه در ظرفى گذار سر بسته كه گرد و بادى بر آن ننشيند و در آن ظرف اندكى روغن گاو باشد كه آن را چرب كند، سپس 40 روز ميان جويا خاكستر دفن شود، و هر چه كهنه گردد بهتر باشد و دردمند كه دچار آزار سخت شد باندازه يك نخود از آن را برگيرد فرمود: چون يكماه بر اين دارو گذرد براى درد دندان و هر چه از بلغم پديد آيد خوبست باندازه نيم گردو و چون دو ماه بر آن گذرد براى تب لرز باندازه نيم گردو خوبست و بينهايت براى هضم غذا و هر دردى در چشم و چون سه ماه بر آن گذرد خوبست براى صفراء و بلغم سوخته، و هيجان هر درد كه از صفراء باشد كه ناشتا بخورد.

چون چهار ماه بر آن گذرد براى تيره‏گى چشم و گرفتن نفس در راه خوبست كه وقت خواب در شب بخورد و چون پنج ماه شد روغن بنفشه يا كنجد (گل يا سركه خ ب) گيرد و نيم عدس از آن دارو كه روغن مالى بشود و كسى كه سردرد پيوسته دارد آن را در بينى كند.

و چون شش ماهه شد دچار شقيقه با روغن بنفشه ناشتا در بامداد باندازه يك عدس را در بينى كند و چون هفتماهه شد براى باد گوش نافع است كه با روغن گل باندازه يك عدس در آغاز روز از آن چكانند و چون هشتماهه شد براى خلط سرخ (صفراء خ ب) و دردى كه بسا آكله (كامخاريا) شود خوبست كه با آب نوش شود

 

و با هر روغنى خواهى آن را چرب كن و بر درد خود نهى هنگام برآمدن خورشيد و ناشتا.پ و چون نه ماهه شود بخواست خدا از سدّه‏ها و پرخوابى و هذيان در خواب و ترس و هراس خوبست و بايد با روغن فجل ناشتا باندازه يك عدس بخورد و هم هنگام خواب.

و چون ده ماهه شود براى خلط سوداء خوبست، و صفرائى كه لرز آورد و تب درونى و برهمخوردن خرد، باندازه يك عدس آن را بگيرند با سركه و سفيده تخم مرغ، ناشتا و هنگام خواب با هر روغنى خواهد بنوشد.

و چون يازده ماهه شود براى خلط سوداء كه باعث هراس و وسوسه دردمند است باندازه يك نخود با روغن گل ناشتا بنوشد و يك نخود هنگام خواب بى‏روغن بنوشد.

و چون دوازده ماهه شد با آب مرزنجوش از فلج كهنه و نو نافع است و باندازه يك نخود و هر دو پا را هنگام خواب با زيت و نمك چرب كند و هم در شب آينده و از سركه و سبزى و ماهى پرهيز كند و هر چيز ديگر خواهد بخورد.

و چون سيزده ماهه شود: از جوش و خنده بيجا و بازى با ريش خوبست باندازه يك نخود با آب سداب آميخته و آغاز شب بنوشد.

و چون چهارده ماهه شود، داروى همه زهرها است، و اگر زهر نوشيده تخم بادنجان را بكوبد و با آتش بجوشاند تا صاف شود و يك نخود از اين دارو را از يك بار تا چهار بار با آب نيم گرم بخورد و از چهار نگذرد و هنگام سحر بنوشد.

و چون پانزده ماهه شود براى جادو و خلط بلغم و سرديها و ارواح خوبست، نيم فندق كه با خرما بجوشانند و چون در بستر خواب رود بنوشد، و در آن شب و فردا ديگر از دارو ننوشد تا خوراك بسيارى مصرف كند.

و چون شانزده ماهه شود نيم عدسش را با آب باران تازه كه از همان روز يا شبش‏

 

باشد حلّ كنند يا با تگرگ و نابيناى كهنه و نو بام و شام و هنگام خواب 4 روز بديده كشد و اگر به نشد تا هشت روز و ندانمش كه به 8 روز رسد تا به شود بخواست خدا عزّ و جلّ.پ و چون هفده ماهه شود نافع است بخواست خدا عزّ و جلّ براى خوره با روغن پاچه گاو نه گوسفند كه باندازه يك فندق ناشتا و هنگام خواب بخورد، و باندازه يك قرص بتن مالد و خوب آن را مالش دهد، و اندكى از آن با روغن زيتون يا گل ببينى كند در پايان روز و در حمام.

و چون هجده ماهه شود بخواست خدا تعالى نافع است براى بهق كه مانند پيسى است كه جايش را تيغ زند خون آيد، و اندازه نخودى از آن بگيرد و با روغن فندق يا روغن بادام تلخ يا روغن صنوبر بنوشد پس از سپيده دم، و اندازه يك قرص هم با همان روغن ببينى كشد و با نمك بتن خود بمالد.

فرمود: نسزد كه اندازه و وضع اين دارو از آنچه ذكر شد دگرگون گردد كه اثر نكند و هيچ سودى ندهد.

و چون نوزده ماهه شود، دانه انار شيرين را بگيرد و بفشارد و آبش را بگيرد و با يك قرص از هندوانه ابو جهل بنوشد براى رفع سهو و نسيان و بلغم سوخته و تب كهنه و نو با آب گرم در ناشتا.

و چون بيست ماهه شود بخواست خدا براى كرى خوبست، در آب كندر خيس شود و آبش گرفته شود و باندازه يك عدس لطيفى در آن نهند و در گوش نهد و اگر نشنيد فردا با همان آب باندازه يك عدس ببينى نهد، و از زيادى آن آب باستخوان سرش ريزد، و سرسامى چون سنگين شود و پر گويد و زبانش دراز شود دانه انگور ترش گيرند و با اين دارو بدو نوشند كه سود دهد و سبك گردد، و هر چه كهنه‏تر شود بهتر گردد و كمتر از آن مصرف شود.پ توضيح: در بحر الجواهر گفته: فالج سستى همه يك شقّ تن است از سر تا پا و واژه فلج هم بمعنى دو تيكه كردنست، برخى گفته‏اند سستى نيمه تن است جز

 

سر و مؤلف كامل بر اين عقيده است، و قدماء ميان فالج و استرخاء جدائى ندانند.

شيخ گفته: اگر فالج بمعنى سستى باشد مطلقا برخى انواعش همه دو نيم تن را فرا گيرد جز سركه اگر آن را هم فرا گيرد سكته باشد، چنانچه بسا همان يك انگشت را فرا گيرد، و گفته: لقوه درديست كه چهره را يكور كند و جز باد كردن يكور چهره است و با لقوه دو نيمه چهره برابر نمانند و دو چشم برابر نباشند، و گفته: دبيله- بتصغير- هر ورمى است كه درونش ماده ريزد و اگر نريزد همان ورم است و دبيله گرم خراج نام دارد.

آملى گفته: دبيله ورم گرديست كه ماده فراهم كند، و گفته‏اند دمل بزرگى است كه چند سوراخ دارد و آن را بفارسى «كفگيرك» نامند، و گفته كزاز بضمّ تشنجى است كه از ماهيچه‏هاى گلوگاه آغاز شود و بكشد بجلو يا پس يا هر دو سو، و بسا بهر كششى (غده‏اى يا رعده‏اى خ ب) گفته شود و بسا مخصوص به آن نوع باشد كه از سردى و يخ زدن برون و يا درونست خواه از يك سو و يا دو سو در قاموس گفته: شوكه درد معروفى است و يك سرخى است كه بر تن بر آيد، در بحر الجواهر گفته: شوك بمعنى خار است و اطباء آن را بر زوائدى كه در پس مهره‏هاى پشت ناشى شده بكار برند، و شوكه سرخى كه بر چهره و تن برآيد و شوكه باد آورد- پايان- و گفته‏اند: در اينجا مقصود باديست كه از گزيدن عقرب و مانند آن پديد شود، و آن بعيد است و مايه تكرار و تعريفى كه براى سبل ذكر شده خلاف مشهور ميان پزشكانست، ابن سينا گفته: آن پرده‏ايست كه در چشم از باد كردن رگهاى برونى سطح ملتحمه و قرنيه رخ دهد و از بافت دود مانندى ميان آنها.

علامه گفته: پزشكان تحقيق رسائى در باره سبل ندارند تا برسد بشيخ با همه اعتبارى كه دارد و حق اينست كه سبل اجسام بيگانه‏اى باشند مانند رگ در پرده نازكى كه بر چشم پديد شود.

اينكه فرمود «و از خام» يعنى بلغم نرسيده، در بحر الجواهر گفته: خام بلغمى‏

 

است غير طبيعى كه اجزاءش در رقت و غلظ جدا هستند، و بر چيزى هم اطلاق شود كه در ته شيشه نشيند از اجزاء رقيق بى‏گند.پ فرمود: «سلى كه باد آورد» گفتند: گويا مقصود: قولنج صفراوى است، برخى گفته: سل در لغت لاغرى است و در طب قرحه‏ايست در شش كه مايه لاغرى تن است، و چون تب لازمه اين قرحه است. قرشى گفته: سل قرحه شش است با تب دق، و آن را از بيماريهاى تركيبى دانسته، برخى گفته: سل همان تب دقّ است چه از پيرى باشد و چه از قرحه شش فيروزآبادى گفته: سل- بكسره و ضمه و بر وزن غراب- قرحه‏ايست در شش بدنبال بيمارى ذات الريه يا ذات الجنب يا زكام يا سرفه طولانى و تب سبكى همراه آنست و از گزيدن خزنده هم باشد.

خبيص حلوائى است كه از خرما و روغن سازند، مره حمراء، طغيان خون يا بادها كه تن را سرخ كنند، سدد يا (سدر براء خ ب) در بحر الجواهر گفته: سدد در لغت خيره‏گى چشم است كه همراه اين بيماريست، و در طبّ حالى است كه چون براى آدمى رخ دهد مبهوت ماند و سرش بسيار سنگين گردد و چشمش تار شود، و بسا در گوشهاش طنين يابد، و بسا كه خرد خود را از دست بدهد، گفته: سدد مواد چسبنده و غليظى است كه بر رگها و مجارى تنگ در گيرند و در آن بمانند، و نگذارند خوراك و فضولات گذر كنند، و بر آنچه مانع برخى هم باشد گفته شود.

علامه گفته: بدان كه انسداد نزد پزشكان جز سده است، زيرا انسداد را براى بسته شدن سوراخهاى تن و دهانه‏هاى رگها بكار برند، و بسا سدد سلعه‏اى را گويند كه بر دهانه جراحت بسته شود چون پوسته، بلبله: سختى اندوه و وسواس است در بحر الجواهر گفته: ابرده بهمزه كسره‏دار، درديست معروف از غلبه سردى يا رطوبت كه از جماع باز دارد و سخن در باره آن گذشت «در آن شبش نياشامد» يعنى از اين دارو بلكه يك بار بس كند، و گفتند:

يعنى آب نياشامد و آن بعيد است «زيت زيتون» يعنى روغن زيتون چون هر روغنى را زيت گويند: جالينوس گفته: هر روغنى كه از هر جسمى كشند و گرچه‏

 

جزء زيتون باشد زيت نامند مجازا، برخى گفتند: گاهى زيت را از زيتون غوره كشند و گاهى از زيتون رسيده، و زيت هزينه همانست كه از غوره گيرند و آن را ركاب هم نامند چون بر شتران از شام به عراق حمل شود گويم سخن در اين باره در باب خود بيايد ان شاء اللَّه‏پ «جز اينكه جايش را تيغ زنند» بسا مقصود اينست كه بهق و پيسى بهم مانند جز اينكه حجام آن را تيغ زند و خون آيد كه دانسته شود بهق است و پيسى نيست چون در پيسى از جاى تيغ آب سفيد برآيد.

بدان كه پيسى دو نوع است سفيد و سياه و همچنين است بهق و امتيازشان اين است كه بهق همان در پوست است و بگوشت نرسد و پيسى بهر دو نوع در گوشت فرو كشد.

 «فرمود از حنظله» چنين يافتيم در نسخه‏ها و شايد كنايه از خود داروى شافيه است كه تلخ است و يا مقصود اينست كه دارو و حنظل هر دو را در آب انار ريزند ...پ 13- در طب: بسندى تا امام صادق عليه السّلام كه اين داروى محمّد است صلى اللَّه عليه و آله و مانند داروئيست كه جبرئيل روح الامين براى موسى بن عمران عليه السّلام هديه آورد جز اينكه در اين دارو درمانى و كم و بيشى است كه در آن نبودند.

و همانا اين داروها را پيغمبران و حكماء كه وصى پيغمبرانند ساختند و اگر كم و بيش شود در آن يا قرصى بيش و كم مصرف شود درهم شكند و دارو تباه گردد و سودى ندهد و نسخه اينست سير پوست كنده چهار رطل (400 مثقال) با هموزنش شير گاو در پاتيل ريزند و آتش نرم سبكى زير آن نهند تا آن را بخود كشد، وانگه 4 رطل روغن گاو بر آن ريزند تا چون آن را بخود كشد و بپزد، 4 رطل عسل بر آن ريزند و آتش سبكى زيرش افروزند، وانگاه دو درهم بابونه بر آن ريزند و سخت بهم زنند تا بسته شود و چون بسته شد و پخت و درهم آميخت آن را در بستو كن و سرش را سخت ببند و در ميان جويا خاك پاك بگذار در آغاز تا پايان تابستان، و چون زمستان رسد، هر روز ناشتا باندازه يك گردوى بزرگ از آن برگير كه داروى‏

 

هر چيزيست از فرود و والا، خرد و درشت، و مجربست و معروف نزد مؤمنين.پ 14- و از همان 129- بسندش از امام ششم عليه السّلام در داروى محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

 

آن دارو است كه براى هيچ چيز بكار نرود جز براى صاحبش بهر قصدى بنوشد نافع است از همه علل و ارواح، آن را بكار بندد و ببرادران دينى خود بياموز كه هر مؤمنى از آن بهره برد ثواب آزاد كردن بنده‏اى از دوزخ دارى.پ بيان: در قاموس گفته: قراص چون رمان بابونه و گياه ربعى و ورس است، و در بحر الجواهر گفته: قرّاص چون زنّار، بابونه است.