باب شصتم درمان كرمى كه بسوراخهاى تن در آمده

پ‏1- در خرائج: روايت كردند كه 9 يا 10 برادر بودند در يكى از قبائل عرب و يك خواهر داشتند، باو گفتند هر چه خدا بما روزى داد زير دست تو بريزيم تو شوهر مكن كه غيرت ما برنميدارد، با آنها سازش كرد و بدان راضى شد و بخدمت آنها پرداخت و آنها هم او را گرامى داشتند، روزى حيض شد و چون پاك شد در چشمه‏اى نزديك قبيله غسل كرد و يك زالو در آب كه نشسته بود بدرون او رفت و چند روزى گذشت و زالو بزرگ شد و شكمش برآمد، و برادرها گمان بردند آبستن است و خيانت كرده و خواستند او را بكشند، و يكى از آنها گفت او را نزد امير المؤمنين علي عليه السّلام ببريم تا او متصدى او شود و او را نزد آن حضرت آوردند و آنچه گمان داشتند گفتند، على عليه السّلام طشتى آورد و پر از لجن كرد و فرمود: تا آن زن بر آن نشست و چون زالو بوى لجن شنيد از شكم او بيرون آمد.

گويم: بسيار از علماى ما چون شاذان بن جبرئيل و مخالفين چون اسعد بن ابراهيم اردبيلى مالكى بسندهاى خود از عمار بن ياسر و زيد بن ارقم روايت كردند كه ما در برابر امير المؤمنين عليه السّلام بوديم: ناگاه جنجال بزرگى شد و آن حضرت بر دكة القضاء بود و فرمود: اى عمار هر كه بر در دادگسترى است بياور من بيرون شدم و بر در زنى بود در هودجى بالاى شترى و فرياد ميزد يا غياث المستغيثين من بتو رو آوردم و به ولىّ تو متوسل شدم، رويم را سفيد كن و گرفتاريم برگشا، عمّار گفت در گردش هزار سوار بودند با شمشيرهاى كشيده و جمعى با او بودند و جمعى بر ضدّ او گفتم: امير المؤمنين را پاسخ دهيد، زن فرود آمد و همه با او بمسجد در آمدند، و اهل كوفه گرد آمدند امير المؤمنين عليه السّلام بر خاست و فرمود: اى اهل شام هر چه خواهيد از من بپرسيد يك پيره مردى از

 

ميان آنها برخاست‏پ و گفت: اى آقاى من:

اين دختر من است و البته پادشاهان عرب خواستگار او بودند ولى مرا در ميان عشيره‏ام سر بزير كرده، چون دوشيزه است و آبستن شده، شما اين مشكل را حلّ كنيد، على رو بدان دختر كرد كه اى دختر تو چه گوئى؟ گفت: اى آقايم: هرگز خيانتى بخود راه نبرم، علي عليه السّلام بمنبر برآمد و فرمود: قابله كوفه را حاضر كنيد، زنى بنام (لبناء) كه قابله زنان كوفه بود آمد حضرت بدو فرمود: پرده‏اى برابر مردم بكش و اين دختر را معاينه كن كه دوشيزه؟

آبستن است يا نه آن زن فرمان را انجام داد و بيرون آمد و گفت: اى آقايم دوشيزه است و آبستن فرمود: كدام شما هم اكنون ميتواند يك تيكه برف بياورد:

ابو الجاريه گفت: برف در بلاد ما فراوانست ولى در اينجا بدان دسترسى نداريم؟

عمّار گفت آن حضرت دست دراز كرد از بالاى منبر كوفه و برگردانيد و ناگاه در آن تيكه برفى بود كه از آن آب ميچكيد و سپس قابله را خواست و فرمود: اين تيكه برف را بگير و دختر را از مسجد بيرون بر و طشتى زيرش بگذار و اين برف را نزد فرج او بنه و البته يك زالو بوزن 750 درهم (در حدود 400 مثقال) بينى و همان را كرد و با دختر و آن زالو نزد آن حضرت عليه السّلام برگشت و چنان بود كه فرموده بود، سپس بپدر دختر فرمود: دخترت را برگير كه بخدا زنا نكرده ولى در آبى رفته و اين زالو بدرونش خزيده و او بيست سال دارد و تا كنون در شكمش بزرگ شده.

 

روايات طولانى و با الفاظ گوناگونند و ما بهمان موضع اتفاق و نياز آن اكتفاء كرديم و اين دو روايت دلالت دارند كه اگر زالو در يكى از سوراخهاى تن خزند ممكن است بوسيله لجن و يا برفش بيرون كشيد.