باب دوم احوال چهارپايان و سود و زيانشان و داشتن آنها

آيات قرآن مجيد

:پ 1- المائده- 5- حلال شده براى شما زبان بسته چهار پايان.پ 2- الانعام- 136- و نهادند براى خدا از آنچه او آفريد بهره‏اى از كشت و از چهار پايان- تا فرمود- بد است آنچه قضاوت كنند 138- گفتند اينها چهارپايانيند تا فرموده نبودند براه راست، 142- و از چهارپايان باربر است و فرش- تا آخر آيه.پ 2- النحل- 5- و چهارپايان را آفريد كه بشما گرمى و سود دهند و از آنها بخوريد 6- و از آنها در منزل و سفر زيور يابيد 7- و بارهاى شما را تا شهرى رسانند كه بدان نرسيد جز برنج دادن خود راستى پروردگار شما البته مهرورز و مهربانست 8- و اسب و استر و خر براى سوارى و زيورند و آفريند آنچه ندانيد 80- و ساخت براتان از پوست چهارپايان خانه‏هاى سبك در روز كوچ و روز ماندن شما و از پشم و كرك و موى آنها اثاث و كالا تا زمانى.پ 3- الحج- 22- و نام برند خدا را در روزهاى معين بر آنچه روزى آنها كرده از چهارپايان زبان بسته پس بخوريد از آنها و به بيچاره بينوا هم بدهيد- تا فرمايد و حلال شده براى شما چهارپايان بيزبان جز آنچه بر شما خوانده شود- تا فرمايد- شتر قربانى را براى شما از شعائر خدا ساختيم، براى شما خوبى دارد- تا فرمايد- چنين براتان فرمانگزارشان كرديم شايد شما هم شكر كنيد (28- 36)پ 4- المؤمنون- 21- راستى براى شما در چهارپايان عبرتى است بنوشانيم بشما از درونشان و براى شما در آنها سود بسيار است و از آنها بخوريد 22- و بر آنها

 

و بر كشتى بار شويد.پ 5- فاطر- 38- و از مردم و جنبنده‏ها و چهارپايان رنگارنگند همچنين‏پ 6- يس- 70- و آفريديم براشان از مانندش آنچه سوار شوند 71- آيا نبينند كه آفريديم براشان بكردار دست خود چهارپايانى پس دارنده آنها شدند 72- و رامشان كرديم براشان و از آنها سوارى گيرند و از آنها بخورند 73 و سودها از آنها دارند و نوشها آيا شكر نكنند؟پ 7- الزمر- 4- و فرود آورديم براى شما از چهارپايان هشت جفت‏پ 8- المؤمنون- 79- خداست كه ساخت براتان چهارپايان تا سوار شويد بدانها و از آنها بخوريد 80- و سودها در آنها داريد و بدلخواه خود بر دوش آنها برسيد و بر آنها و بر كشتى بار شويدپ 9- حمعسق 11- ساخت براتان از خودتان همسر و از چهارپايان جفتها، و شما را در آن پراكند و فزون كردپ 10- الزخرف 12- و ساخت براتان از كشتى و چهارپايان وسيله سوارى.پ 11- الغاشيه 17- ننگرند بشتر كه چگونه آفريده شده؟

تفسير

پ: بهيمة الانعام بيشتر مفسران آن را به چهارپاى زبان بسته تفسير كردند و از بيشتر اخبار برآيد كه مقصود از آن بچه‏هاى شكمى است و در كافى (6: 234 فروع) بسندى از يكى از دو امام است كه پرسش شده از قول خدا عزّ و جلّ «و حلال است براى شما بهيمه انعام» فرمود يعنى بچه شكمى مادر كه مو برآورده و كرك كرده و بهمان سر بريدن مادرش حلال است و اينست كه خدا عز و جل قصد كرده و ممكن است منظور خبر اين باشد كه بچه شكمى هم در آيه وارد است و فرد نهان را بيان كرده و يا اينكه حد نامگذارى بهيمه را توضيح داده كه از آن وقت است و حلال است و منافات با عموم ندارد طبرسى- ره- در (ج 3 ص 152) مجمع گفته:

در تاويل اين آيه چند قول است:

1- مقصود همان چهارپا است و واژه بهيمه براى تاكيد است يعنى حلال‏

 

است براتان چهار پا: شتر گاو و گوسفند.پ 2- مقصود بچه‏هاى شكمى چهارپايانست كه در درون مادران باشند هر گاه مو برآوردند و مادرشان را سر بريدند و آنها مرده‏اند همان ذكاة آنها است و اين از امام پنجم و ششم عليه السّلام روايت است.

3- مقصود از بهيمه انعام چهارپايان وحشى است و گاو كوهى و گوره‏خر و بهتر اينست كه همه منظور باشند- پايان- و آيه دليل است بر حلال بودن گوشت بهائم بلكه همه اجزاء آنها و بلكه هر سودى از آنها جز آنچه دليل بيرون كرده «و جعلوا» يعنى مشركان عرب براى خداوند از آنچه آفريده از زراعت و چهارپا بهره‏اى را نهادند و گفتند اين از آن خدا است بپندار آنها بى‏فرمان از خدا و اين از آن بتها است «پس آنچه از آن بتها است بخدا نرسد و آنچه از آن خدا است به بتها رسد» روايت است كه بهره‏اى از زراعت و نتاج را براى خدا ميداشتند و در پذيرائى مهمان و مستمندان بكار ميزدند و بهره‏اى براى بتها ميداشتند و بنگهبانان آنها ميدادند و براى آنها قربانى ميكردند و آنگه آنچه براى خدا بود اگر بهتر ميشد با بهره بتها عوض ميكردند و اگر مى‏ديدند بهره بتهاشان بهتر است بدانها وامينهادند براى مهرورزى بدانها، و عذر مى‏آوردند كه خدا بى‏نيازتر است.

در مجمع از ائمه ما روايت كرده كه اگر بهره بتها ببهره خدا قاتى ميشد برش ميگرداندند و اگر بهره خدا به بهره بتها قاتى ميشد آن را وامينهادند و ميگفتند خدا بى‏نيازتر است، و اگر آب بهره خدا ببهره اصنام واميشد آن را نمى‏بستند و اگر برعكس ميشد جلوش را مى‏بستند و ميگفتند: خدا بى‏نيازتر است و چه بد قضاوت ميكردند.

 «و ميگفتند: اين چهارپايان و زراعت غدقن است و نخورانيم جز بكسى كه خواهيم» مقصودشان خدمتكار بتان و مردان بود نه زنان. اين پندار آنها بود بى‏دليل‏

 

 «و چهار پايانى كه پشت آنها غدقن ميشد مانند بحيره و سائبه و حاميه و چهار- پايانى كه بى‏نام خدا و بنام بتها ميكشتند، و گفتند براى حج سوار آنها نميشدند و بخدا دروغ مى‏بستند و او سزاى دروغشان را ميدهد.پ و ميگفتند آنچه در شكم اين چهارپايانست كه بچه‏هاى شكمى بحيره و سائبه بودند ويژه مردان ما است و بر زنهامان حرام است اگر زنده زايند و اگر مرده آيند همه در آن شريكند چه مرد و چه زن، البته سزاى اين شرح و حكم ناحق آنها را ميدهد كه از دروغ حلال و حرام بخدا بستند «زيرا او حكيم است و پر دانا» زيان بردند آنان كه فرزندان دختر خود را از كم خردى بنادانى كشتند، و آنچه خدا روزيشان كرده بود بنام بحيره و مانندش بر خود حرام كردند بدروغ بستن بر خدا، البته گمراه بودند و براه حق نبودند.

و آفريده چهار پايانى براى بار برى و فرش در تفسيرش چند وجه است.

1- بار بر شتران بزرگند و فرش خرد آنها كه بزمين نزديكند مانند فرش گسترده 2- بار بر شتر و گاو است و فرش گوسفند 3- بار بر هر باركشى است از شتر و گاو و يابو و استر و خر و فرش گوسفند است، اين از ابن عباس روايت شده و گويا معتقد شده كه سم داران هم بتبع در انعام واردند.

4- مقصود انتفاع بباربرى است و خواباندن بر زمين براى سربرى و منظور از فرش كردن خواباندن براى ذبح است.

5- مقصود از فرش آن فرشها است كه از پشم و موى آنها آماده شوند يعنى برخى چهار پايان باربرند و از برخى آنها كرك و پشم گيرند و فرش سازند و گفتند: فرش بافته از مو و پشم و كرك است، و دليل است بر جواز بار كردن هر كدام باربرند و ذبح هر كدام خوردنى هستند يا فرش سازى از پشم و كرك و مويشان (مجمع البيان 4: 376) «كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» طبرسى- ره- در (ج 4 ص 377) مجمع گفته: يعنى حلال شماريد خوردن هر آنچه خدا بشما داده و از آنها غدقن نكنيد چون مردم جاهليت‏

 

در باره كشت و انعام، بنا بر اين فرمانيست و بسا مقصود فرمان بهمان خوردنست و بمعنى اباحه است.پ «پيروى از گامهاى شيطان نكنيد» بيضاوى در (1: 406) تفسيرش گفته:

يعنى از پيش خود حلال و حرام نسازيد زيرا شيطان دشمن آشكار شما است «ثمانيه ازواج» بيان حموله و فرش است يا مفعول «كلوا» است و جمله «لا تتبعوا» مستقل است در اين ميانه يا بيانيست براى روش خوردن روزى خدا و يا حال است از واژه (ما) كه كنايه از گوناگون يا شماره دار است «زوج» همراه هم جنس خود است و يا هر دو آنها و منظور معنى نخست است.

 «از ميش دوتا و از بز دو تا» طبرسى- قد- در (4 ص 377) مجمع گفته:

يعنى هشت فرد كه هر كدام همتا ناميده شوند، نر همتاى ماده است و ماده همتاى نر و گفتند: يعنى هشت صنف «از ميش دو تا» يعنى نر و ماده «از بز دو تا» يعنى نر و ماده ميش گوسفند پشم دار است و بز گوسفند مو دار، مفرد ضأن ضائن و مؤنثش ضائنه يك بز ماعز است، و گفتند منظور از دوتا اهلى و وحشى است از ميش و بز و گاو و مراد از شتر دو تا عربى و بخاتى است و اين از امام ششم عليه السّلام روايت است اى محمّد بگو به بت‏پرستانى كه حلال خدا را حرام كردند «آيا دو نر» از ميش و بز را «حرام كرده» خدا «و يا دو ماده» از آنها را «يا بچه‏هاى شكمى آن دو را» چه ماده ميش و چه بز.

و خدا اين را براى حجت بر آنها آورده كه دروغ آنها را روشن كند كه مدعى بودند بچه‏هاى شكمى آنها بمردان حلال است و بزنان حرام و جز آن گفته‏شان از غدقنهاى ديگر زيرا اگر ميگفتند نر را حرام كرده بايد هر نرى حرام باشد.

و اگر ميگفتند ماده را حرام كرده بايد هر ماده حرام باشد و اگر ميگفتند بچه شكمى را حرام كرده از ميش و از بز بايد بر نر و ماده هر دو حرام باشند زيرا بچه شكمى نر دارد و ماده دارد و بايد اين جنس بپندار آنها از خرد و درشت و

 

نر و ماده حرام باشند و چنين نميكردند بلكه برخى را حرام ميدانستند نه برخى ديگر و اين حجت آنها را ميگرفت كه فرمود «دانسته بمن گزارش دهيد» از آنچه حلال شماريد و حرام «اگر راستگويانيد»پ «و از شتر دو تا و از گاو دو تا» بگو اى محمّد «آيا دو نر را خدا حرام كرده» از آنها «يا دو ماده را يا بچه شكمى آنها را يا شما خود حاضر بوديد كه خدا چنين سفارشى بشما كرد» و چنين فرمانى داد و آن را بر شما حرام كرد يا بوى بنديد.

و اين را گفته براى اينكه راه دانستن يا دريافت همه با خردمندانست و توافق خردها يا مشاهده كه ويژه برخى از آنها است و چون هيچ كدام در ميان نيست عقيده ساقط است «كيست ستمكارتر» بر خود «از آنكه دروغ بر خدا بندد» و حلال و حرام را بيجا بندد «تا مردم را ندانسته گمراه كند» و آنها را براهى كه نداند بخواند كه بسا نابود شوند گر چه او نخواهد گمراه باشند «راستى خدا رهنمائى نكند مردم ستمكار را» بثواب زيرا آنها سزاوار كيفرند هميشه براى كفر و گمراهيشان.

گويم: البته تفسير اين آيات در ابواب آينده هم بيايد.

 «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها» طبرسى- قد- در (ج 6 ص 350) مجمع گويد: يعنى چهارپايان را هم براى شما از آب آفريده مانند خود شما چون خدا فرموده «و خدا آفريده هر جنبنده را از آب، 45- النور» واژه انعام بيشتر شتر را فرا گيرد و هم گاو گوسفند را و در لغت آنهايند كه سم شكافته نرم و سم بسته دارند چون شتر و آنها كه سم سخت دارند چون خر و اسب فرا نگيرد.

 «براى شما گرمى دارند» يعنى جامه از ابن عباس و جز او و گفتند: هر چه از آن گرمى خواهند و از پشم و كرك و مو سازند و عبا و لحاف و جامه و فرش و جز آن را هم فرا گيرد. زجاج گفته: خداى سبحان گزارش داده كه در انعام گرم كن ماهست و نفرموده در آنها براى شما جلوگير از سرما است. زيرا هر چه از گرما پوشش باشد از سرما هم پوشش است.

 

پ‏و در جاى ديگر فرموده است «پيراهنها كه نگهدارند شما را از گرما 81- النحل» و دانسته شد كه نگهدار از سرما هم باشند و در اينجا هم چنين است و منافع ديگر هم دارند از باربرى و سوارى و شخم زدن زمين و شير دادن (و كشت كردن خ ب) و نژاد آوردن و از آنها بخوريد، يعنى از گوشتشان و زيور شمايند هنگامى كه از چراگاه بخوابگاه آيند و چون روز باز بچراگاه روند و زيباتر ديدن آنها همان بخوابگاه آمدنست كه پستان پر شير و شكم سير و كوهان افراشته دارند و هم چون بچراگاه روند و سر برافرازند و مردم گويند: اين جمال فلان و رمه او است.

 «و برند بارهاى سنگين شما را» از هر كالا بشهرهاى دور كه خودتان جز با رنج فراوان بدان نتوانيد رسيد چه رسد بر دوش خود بارها را بدان كشيد اگر خدا اين چهار پايان را زير فرمان شما نياورده بود تا بار شما را بهر جا خواهيد برسانند، و گفتند يعنى نيمى از نيروى شما ميرفت تا خود را پياده بدان جاها رسانيد، و گفتند: يعنى بارهاى شما را بشهر مكه رسانند كه مركز بيابانها است، از ابن عباس و عكرمه ...

و اسب را براى شما آفريد و استران و خران تا سوار شويد بدانها براى نيازهاى خود و زيور شما باشند و اين منتى است كه خدا بخلقش داده و جانورى آفريده تا وسيله سوارى و زيورش باشد، و اين دليلى نشود كه گوشت آنها حرام باشد «و آفريند آنچه ندانيد» از بخشهاى جانور و گياه، و جماد براى منافع شما (اين اشاره دارد بوسائل سوارى كه در آن زمان نبوده چون اتومبيل و هواپيما و آنچه پس از اين آيد و بايد.) «و از پوست چهار پايان ساخت براتان» زيرانداز «و خانه‏هاى سبك» يعنى چادر و خيمه كه بردن آنها در سفر آسان باشد «در روز كوچ شما از جايى بجائى «و روز ايست شما» در اردوگاه «و از پشم آنها» كه از ميش است و از كرك شتر و موهاى بز اثاث و انواع كالاى خانه از فرش و پشتى و جامه و عبا براى‏

 

زندگى و بازرگانى تا روز قيامت يا هنگام مردن، و بسا مقصود تا مرگ خود و يا چهار پا است.پ و گفته‏اند تا هنگام كهنه شدن و نابودى آن كالا و اشاره بفنا پذيريست كه نبايد خردمند بدان دلبندد و آن را بنعمت آخرت برگزيند.

عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ دلالت دارد بر حلال بودن شتر و گاو و گوسفند و نام خدا بردن در ذبح آنها بنا بر وجهى «جز آنچه بر شما خوانده شود» از حرمت مردار و خفه شده و كوفته شده و ذبيحه بى‏نام خدا و حرامهاى ديگر كه بيايند.

طبرسى- ره، در (ج 7 ص 85) مجمع گفته: و بدن شترهاى فربه است و گفتند تنومندان و گفتند: گاو و شترى كه توان قربانى كرد و «از شعائر خدايند» و اعلام دين و اعلام مناسك حج «براى شما در آنها نيكى است» و سود دنيا و آخرت و گفتند خير همان ثواب آخرت است، چنين آنها را در فرمان شما آورديم و رام شما كرديم تا تن دهند به نحر و ذبح بخلاف درنده‏هاى سر پيچ و تا سود بريد از سوارى و باربرى و نتاجشان و بسا بدين نعمت شكر كنيد.» و راستى براى شما در چهار پايان عبرتيست و دليلى بر توانائى خدا بنوشيم بشما از آنها شير درونشان را و در آنها منافع بسيارى داريد در پشتشان و شيرشان و فرزندانشان و پشم و مويشان و از آنها ميخوريد از گوشت و نتاج و كسب با آنها و بر شتر و كشتى سوار شويد چنانچه فرمود: «و بار كرديم آنها را در خشكى و دريا 70- الاسراء» در خشكى بر شتر و در دريا بر كشتيها.

و از مردمان و جانوران كه در روى زمين جنبند و چهار پايان چون شتر و گوسفند و گاو رنگارنگند همچنان كه ميوه‏ها و كوهها، و آفريديم براشان مانند كشتى نوح كشتيها كه بر آن سوار شوند. و گفتند منظور از آن كشتى خشكى است كه شتر است، از مجاهد است، و گفتند مانند كشتى شتر و گاو و الاغ است از جبائيست.

 

پ‏آيا نبينند كه براشان آفريديم و برآورديم بدست خود بى‏كمك ديگرى و دست در لغت چند معنا دارد يكى عضو مخصوص، يكى نعمت، يكى توانائى و يكى وابستن (و براى هر معنا گواهى آورده و گفته) دست در آيه بمعنى اخير است يعنى خود ساختم نه ديگرى و انعام شتر و گاو گوسفند است كه آنها را دارند و نگهدارند وحشى و رم كن نيستند كه نتوانند آنها را نگهدارند ...

وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ در تفسيرش چند وجه است.

1- فرو آورديم يعنى آفريديم چون قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً، 26- الاعراف و جامه فرو نياورده ولى آب فرو آورده كه مايه پنبه و پشم است و جامه از آنها است و چهارپا هم از گياه است و گياه از آب.

2- آنها را فرو آورده پس از آفريدن در بهشت از جبائيست، گفته: و در خبر است كه گوسفند از جانوران بهشت است و شتر از جانوران بهشت است.

3- آنها را پذيرائى و روزى شما ساخته و آن هشت شتر، گاو، ميش و بزند كه هر كدام دو نر و ماده‏اند كه جفتند (8: 490 مجمع) گويم: بيضاوى در (2: 353) تفسيرش گفته: أَنْزَلَ لَكُمْ يعنى مقدر كرد و قسمت نمود براى شما، چون مقدر خدا فرود آمدن دارد زيرا در لوح محفوظ نوشته است يا بوسيله‏هائى كه فرود آيند آنها را پديد كرده چون پرتو اختران و باران.

 «خدا كه ساخت براى شما چهار پايان» از شتر و گاو و گوسفند تا سوارشان شويد و از آنها بخوريد، يعنى برخى براى سوارى و خوردن چون شتر و گاو و برخى براى خوردن چون گوسفند، و گفتند مقصود از انعام در اينجا خصوص شتر است چون آنست كه بيشتر بر آن سوار شوند كه هدف از آن سواريست، و چون كه خداى تعالى اين چهار پايان را آفريده هم خواسته خلقش از آنها سود برند از روى قربت بوى و فرمانبرى او.

 

پ «و براى شما در آنها سودها است» از شير و پشم و كرك و موى آنها، «و تا برسيد بوسيله آنها بخواهش دل خود» و نيازهاى خود را برآوريد و بر آنها كه خصوص شتر است و بر كشتيها سوار شويد» يعنى بشتر در خشكى و بكشتى در دريا سفر كنيد.

 «ساخت براتان از خودتان جفتها» بيضاوى در (2: 394) تفسيرش گفته:

يعنى از همجنس شما همسرانى كه زنند و براى انعام هم جفتها از جنس خودشان آفريده» مقصود اينست كه براى شما اصنافى از آدم آفريده يا نر و ماده آفريده تا در اين نعمت شما را فراوان كند «آيا ننگريد بشتر كه چگونه آفريده شده؟» طبرسى- ره- گفته شتر بهترين وسيله زندگى آنها بوده و ميفرمايد نينديشيد كه خدا از پستانشان و از ميان سرگين و خون برايتان شير پاك برآورد و همچنين از اهل بهشت پذيرائى كند. گفتند: يعنى آيا در تركيب و پيكره شتر ننگرند كه با همه تنومندى و نيرو براى بچه‏اى رام است كه مهارش را ميكشد و خدايش زير فرمان بنده‏هاش آورده سوارش شوند و بارش نهند و برخيزد، و چهار پايان ديگر را جز ايستاده كه باشند بار ننهند.

و خدا اين نشانى را در آن نهاد تا از آن بر يگانگى او دليل آورند و از حسن اين آيه را پرسيدند و باو گفتند فيل كه در تنومندى شگفت‏تر از شتر است گفت عرب با فيل بعيد العهد بودند وانگه آن چون خوك است سوارى ندارد و گوشتش خوردنى نيست و شيرده نيست.

و شتر عزيزتر مال عرب و نفيس‏تر آن بوده. هسته و گياه خشك ميخورده و شير ميداده و يك بچه مهارش را تا هر جا ميخواسته ميكشيده با همه بزرگيش، و حكايت است كه موشى مهارش را گرفت و كشيد و بدنبالش رفت تا بسوراخش خزيد و مهار شتر را كشيد و شتر خوابيد و باز كشيد و شتر دهانش را نزديك سوراخ موش برد- پايان-پ رازى در (ج 31 ص 156) تفسيرش گفته: شتر را ويژگيها است‏

 

1- براى نيازهاى چند آن را نگهدارند يك بار براى خوردن گوشتش و يك بار براى نوشيدن شيرش و يك بار براى سفر كردن با آن و يك بار براى باركشى از شهرى بشهرى و يك بار براى زيور و همه اين سودها در هيچ جاندار نباشند 2- در هر كدام از اين سودها از جانداران ديگر سر است چون بيشتر از آنها شير ميدهد و گوشت خوردنى بيشتر دارد و راه بيشتر و تندتر ميرود چون نيرومند و بردبار است براه رفتن و بتشنگى شكيبا است و خوراكى خورد كه جانداران ديگر را بس نباشد و بارهاى سنگين برد كه جاندار ديگر نتواند.

3- در دل عرب از همه جانوران بيشتر جا گرفته بود از اين رو آن را ديه كشتن ساخته بودند و پادشاهان آنها چون ميخواستند جائزه كلانى بشاعر دور مكانى بدهند صد شتر باو ميدادند كه چشمگيرتر بود از جز آن. از اين رو فرمود: «در آنست زيور شما- الآية- 4- النحل» 4- من با گروهى براهى ميرفتيم و راه را گم كرديم و شترى را پيش داشتند و او از تپه‏اى به تپه‏اى و از سوئى بسوئى ميرفت و همه دنبالش بودند تا پس از زمانى دراز براه رسيد، و نيروى خيال اين جانور تا آنجا است كه با گذر يك بار همه اين تپه‏ها را و پيچ‏ها را در حفظ خود دارد، و در آنچه گروهى از خردمندان در آن ماندند كه راه جويند شتر راه را جست.

5- با اينكه بسيار نيرومند است از همه جانوران فرمانبرتر است و دنبال كودكى ميرود و بر خلاف چهار پايان ديگر او را خوابيده بار نهند و آنگه برخيزد و اين اوصاف ويژه بسيار او است كه خردمند را بايد در آفرينش و تركيبش بينديشد و آن را رهنماى بودن آفريننده حكمت مدار شناسد، و آنگه تازيان شناساتر مردم بودند بتندرستى و بيمارى و سود و زيان شتر و از اين رو برازنده بود بر خدا تعالى كه مردم را بانديشه در آفرينش او وادارد.

گويم: دميرى در حياة الحيوان (9- 11) گفته: ابل نام جنس شتر است‏پ و ابن‏

 

ماجه روايت كرده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله فرمود: «شتر عزّت دارنده آنست و گوسفند بركت است و نيكى بپيشانى اسب بسته است تا روز رستاخيز» شتر شگفت جانداريست گر چه شگفتى آن از ديد مردم افتاده براى آنكه بسيارش ديدند، چون جانوريست تنومند و بسيار فرمانبر.

بار سنگين را بلند كند و با آن بخوابد و موش مهارش را گيرد و تا هر جا خواهد برد، بر پشتش خانه‏اى بار شود كه آدمى در آن نشيند با خوراك و نوشابه و جامه و ظروف و بستر خواب چنانچه در اتاقش و سقف بر آن بندد و او همه اينها را بكشد و از اين رو خدا تعالى فرموده «آيا ننگرند بشتر كه چگونه آفريده شده» و از يكى از حكماء است كه در شتر و تنومنديش باز ميگفت و هنوز شتر را نديده بود و انديشيد وانگه گفت: بايد گردنش دراز باشد، و چون خدايش كشتى خشكى ساخته بتشنگى بردبار است و تا ده روز تشنه بماند، و از هر گياه در بيابانها و درّه‏ها است بچرد كه بهائم ديگر آنها را نخورند،پ و در حديث است كه:

 «بد نگوئيد بشتر كه خون را بندد و مهر دوشيزه‏هاى ارجمند شود» يعنى آن را ديه دهند و خونريزى بسته گردد و كشنده را نكشند، و متكلّمان گفتند هيچ جانورى مانند نرّه شتر نباشد در حال شهوت زيرا بد رفتار شود و دهنش كف كند و اگر سه برابر بار بر او نهند بكشد و خوراكش كم شود.پ و از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم پرسيدند از نماز خواندن در خوابگاه شتران، فرمود: در خوابگاه شتران نماز نخوانيد كه از آن شياطينند، و از نماز در آغل گوسفندان پرسيدند، فرمود: در آنها نماز كنيد كه آنها بركتند.پ و در مسند احمد و حاكم از عبد اللَّه بن جعفر است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم بنخلستان يك انصارى درآمد و ناگاه در آن شترى بود، و چون چشمش به پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله افتاد اشك ريخت و او دست بكوهانش كشيد و آرام شد، وانگه فرمود: صاحب اين شتر كيست؟ جوانى انصارى نزدش آمد و گفت: از آن من است يا رسول اللَّه فرمود:

آيا در باره اين زبان بسته از خدا نترسى كه آن را بتو داده؟ او شكوه دارد كه‏

 

گرسنه‏اش ميدارى و آبش ميكنى.پ و طبرانى از جابر روايت كرده كه بهمراه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله بنبرد ذات الرقاع رفتيم و چون به حرّه واقم رسيديم «1» نره شترى پيش آمد و ميدويد تا نزديك رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله رسيد و كف بر سرش ميپاشيد و او فرمود: اين شتر از صاحبش بمن شكايت كند و پندارد چند سال است با او كشت كرده تا او را كچل كرده (درمانده كرده خ ب) و لاغر كرده و پير شده و ميخواهد او را بكشد اى جابر برو صاحبش را بياور.

گفت: او را نشناسم، فرمود: تو را رهنمائى كند، گفت جلوم بيرون شد گردنكشان تا مرا بمجلس بنى حطمه (خطمه خ ب) برد و واداشت، گفتم: صاحب اين شتر كجاست؟ گفتند: اين از فلان بن فلان است» نزدش آمدم و گفتم:

رسول خدا را اجابت كن، همراه من آمد تا نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و باو فرمود:

اين شترت پندارد كه تو زمانى با او كشت كردى تا كچلش كردى و لاغرش كردى و پير شده و ميخواهى او را بكشى، گفت سوگند بدان كه تو را براستى فرستاده چنين است كه گفته فرمود: پاداش مال خوب چنين نيست، سپس فرمود:

آن را بمن بفروش گفت بچشم، و او را فروخت و پيغمبرش در چراگاه رها كرد تا فربه شد، و چون شتر آبكش يكى از مهاجر و يا انصار بيمار ميشد باو ميدادش و سالها چنين زنده بود (حياة الحيوان: 1 ص 145) و گفته: گاو جانوريست نيرومند و پر سود، و خدايش رام آفريده بى‏ابزارى كه درنده‏ها دارند چون زير سرپرستى آدمى است و وى او را نگهدارى كند و اگر ابزار درندگى داشت نگهداريش براى آدمى دشوار بود، و گاو بى‏شاخ ميداند ابزارش سر او است و آن را بجاى شاخ بكار ميزند چون گوساله‏ها كه هنوز شاخ بر نياورده دانند كه با سر شاخ زنند و چند دسته است چون گاو ميش كه پرشيرتر و تنومندتر همه است و چون عراب كه كم مو و دو رنگند و دسته ديگر را دربانه گويند

 

 (كه بار برند و كوهان دارند- از پاورقى ص 112)پ و چون نرّه گاو يك ساله شد بماده گاو جهد در بيشتر و پر منى باشد، همه جانوران ماده آواز نرمترى از نرشان دارند جز گاو كه ماده‏اش بنگش كلفت‏تر و رساتر است، گاو دندانهاى پيشين بالا ندارد و علف را با دندانهاى زيرين ميبرد مؤلف ترغيب و ترهيب و هم بيهقى در الشعب از ابن عباس آوردند كه يك پادشاهى در نهانى از مردم در كشورش بشكار رفت، و بمردى كه ماده گاوى داشت مهمان شد و آن ماده گاو شب از چراگاه آمد و باندازه 30 گاو شير داد، پادشاه در دل گرفت كه آن را بستاند، و چون فردا آن گاو از چراگاه برگشت نيمى از آن شير را داشت پادشاه بصاحبش گفت چرا شير گاوت كم شد مگر در چراگاه ديروز نبود؟ گفت چرا ولى بنظرم پادشاه رفتار بدى با يكى از رعايا در دل گرفته و شيرش كم شده، زيرا چون پادشاه ستم كند يا آهنگ آن كند بركت برود.

گفت: پادشاه با خود پيمان بست كه آن گاو را نستاند و بكسى ستم نكند گفت: فردا رفت آن گاو و شب آمد و شير روز نخست را داشت و پادشاه از آن عبرت گرفت و داد و دهش كرد، گفت: چون پادشاه ستم كند يا قصد آن كند بركت برود و از اين رو بايد من عادل باشم و بهترين وضع را داشته باشم (حياة الحيوان، 1: 105)پ و گفته: در باره گوسفند كه ابى سعيد خدرى گويد شتر داران و گوسفند داران نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله بهم باليدند و آن حضرت فرمود: سنگينى و آرامش در گوسفنددارانست، و باليدن و سربزرگى در اسب سواران. شتردار، و آن در دو صحيح با الفاظ گوناگون آمده چون «السكينة في اهل الغنم و الفخر و الرياء في الفدّادين اهل الخيل و الوبر» و بلفظ ديگر چنين است «الفخر و الخيلاء في اصحاب الابل و السكينة و الوقار في اصحاب الشاة»پ سكينه آرامش است و وقار فروتنى، فخر باليدن به بسيارى مال و جاه و جز آن از وسائل دنيوى، خيلاء تكبر و سر بزرگى و از اين معنا است قول خدا تعالى «راستى خدا دوست ندارد هر مختال فخور را، 18- لقمان» و مقصود از اهل وبر شتردارانند

 

زيرا وبر پشم شتر است چون پشم ميش و موى بز و از اين رو خدا تعالى فرموده وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حِينٍ، 80- النحل و اين بيان حال غالب گوسفند داران و شتردارانست، و گفتند: منظورش از گوسفند داران مردم يمن است زيرا بيشترشان گوسفند دارند بر خلاف ربيعه و مضر كه شتر دارند.پ گوسفند ميش است و بز جاحظ گفته: اتفاق دارند كه ميش به از بز است و چند دليل آورند.

1- خدا تعالى در قرآن نام ميش را پيش داشته كه فرموده مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ، 143- الانعام 2- فرموده: راستى اين برادرم 99 ماده ميش دارد و من يكى، و نفرموده 99 نه ماده بز و من يكى، 23- ص.

3- فرموده: قربان او كرديم ذبحى بزرگ (و چنانچه جاحظ گويد كه آن بره نرى بوده، 107- الصافات» 4- ميش سالى يك بار زايد و يكى زايد و بز دو بار زايد و دو تا سه بچه آرد و بركت ميش بيشتر است.

5- چراگاه ميش دوباره برويد چون گياه را ريشه كن نكند و چراگاه بز نرويد چون ريشه كن كند و ديگر نرويد.

6- پشم ميش به از موى بز است و ارزش بيشترى دارد.

7- چون كسى را ستايند گويند همانا كبش است و قوچ و در نكوهش گويند جز نره بز نيست.

8- در خوارى نره بز كه خدايش داده همين بس كه پيش و پسش باز است بخلاف قوچ و از اين رو رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله محلل را به نرّه بز عاريه مانند كرده.

9- سر ميش خوشبوتر و بهتر از سر بز است و هم گوشتش بهتر است چون گوشت بز خلط سوداء را برآرد و بلغم آرد و فراموشى فزايد و خون را تباه كند و گوشت ميش عكس آنست (در اينجا نامهاى عربى بزغاله و بره را از نوزادى‏

 

تا سال پنج و شش از قول ابو زيد و جاحظ نقل كرده كه چندان سودى ندارد) و آنگه گويد:پ و ابن ماجه بسند صحيح از ام هانى روايت كرده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله باو فرمود:

گوسفند بگير كه بركت دارد.

و زنى بآن حضرت شكايت كرد كه گوسفندش فزون نشود، فرمود: چه رنگند؟

گفت: سياه، فرمود: با سفيد عوض كن كه بركت دارد.پ در حديث است كه در جايگاه گوسفند نماز كنيد و آب بينى آنها را با دست پاك كنيد.پ و ابو داود روايت كرده كه پيغمبر صد گوسفند داشت و نميخواست فزون شوند و چون يكى ميزادند يكى را سر ميبريدپ و مالك، ابو داود، بخاري، نسائى و ابن ماجه همه از ابى سعيد خدرى روايت كردند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود:

بسا كه بهترين دارائى مسلمان گوسفند باشد كه دنبالش بسر كوهها و جاهاى باران رود و دينش را از فتنه بگريزاند.پ ابو الزناد گفته گوسفند را از ميان چيزهاى ديگر نام برد براى واداشتن بفروتنى و آگهى ببر گزيدن گمنامى و ترك سر فرازى و خود نمائى و پيغمبران و نيكان آن را چراندندپ و فرموده صلى اللَّه عليه و اله و سلم خدا پيغمبرى نفرستاده جز شبان بوده‏پ و خبر داده صلى اللَّه عليه و اله كه آرامش در گوسفنددارانست‏پ و در حديث است كه پيغمبرى نبوده جز گوسفند چرانيده گفتند يا رسول اللَّه تو هم؟ فرمود: و من هم.

گفتند: حكمتش اينست كه شبانى كنند تا بتوانند شبان مردم شوند و امتهاشان را در سرپرستى خود گيرندپ و حاكم در مستدرك از ابن عمر آورده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم در خواب گوسفندان سياهى را ديد كه گوسفندان فراوان سفيدى در ميان آنها درآمدند و گفتند يا رسول اللَّه آن را به چه تعبير كردى؟ فرمود به عجم كه در دين شما شريك شوند و در نژاد شما گفتند يا رسول اللَّه عجم؟ فرمود: اگر ايمان در ثريا آويخته باشد مردانى از عجم بدان رسندپ و در عجائب المخلوقات است كه‏

 

موسى بن عمران عليه السّلام بچشمه آبى كه در دامنه كوهى بود گذشت و از آن وضوء ساخت و بكوه برآمد تا نماز بخواند.

ناگاه سوارى رسيد و از آن چشمه نوشيد و كيسه پولى از نقره و طلا در آن نهاد و گذشت و پس از او شبان گوسفندانى آمد و آن كيسه را ديد و برگرفت و رفت و بجاى او پيره مرد تنگدستى سر چشمه آمد كه بسته هيزمى بر سر داشت و آن را در آنجا نهاد و بپشت خوابيد تا آسايشى كند و اندكى نشد كه آن سوار بر گشت و كيسه را جست و نيافت و از آن پيره مرد درخواستش كرد و او منكر شد پيوسته در ستيز شدند و او را زده تا كشت.

موسى گفت: پروردگارا اين كارها چه عدالتى دارند؟ خدا بدو وحى كرد اين پيره مرد پدر اين سوار را كشته بود و پدرش به پدر شبان باندازه آنچه در كيسه بود بدهكار بود و ميان آنها قصاص شد و وام پرداخته شد و من بعدالت قضاوت كنم (حياة الحيوان، 2 ص 130- طبع غفارى).

اخبار باب‏

پ‏1- در خصال (2: 130 چاپ غفارى): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه بركت 10 جز است 9 دهم در بازرگانى است و يك دهم در جلود، صدوق- رضى- گفته:

مقصود از جلود گوسفند است بگواه آنچه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم روايت شده كه نه دهم روزى در بازرگانيست و يك دهم در سابيا يعنى گوسفند و آن را بسندش تا پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله آورده.پ بيان: در نهايه پس از ذكر اين خبر در واژه سابياء گفته: منظور نتاج مواشى و فزونى آنها است، گويند آل فلان سابيا دارند يعنى مواشى بسيار و سابياء در اصل پرده‏ايست كه بچه در آن زايد و گفتند: مشيمه است (نهايه 2 ص 157) گويم: شايد مقصود از جلود در روايت نخست جانوران پوست دار است، در

 

قاموس گفته: جلد با حركت گوسفندست كه نوزادش بميرد، و جلدة بمعنى شتران سالمند است كه خرد سال در آنها نباشد و گوسفند و شترى كه نه بچه دارند و نه شير و جلاد چون كتاب شتران پر شيرند چون محاليب، يا شترى كه شتر و بچه ندارد، جلد: آلت مرديست «و گويند به جلود خود چرا بر عليه ما گواه شديد 21- فصلت يعنى به فروج خود گويند.پ 2- در فقيه: امير المؤمنين فرمود: از خدا بترسيد در باره آنچه بشما داده و در بيزبان از دارائى خود باو گفتند دارائى بيزبان چيست؟ فرمود: گوسفند، گاو و كبوتر (3: 230)پ 3- در تفسير على بن ابراهيم (357) ابو الجارود در قول خدا وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ، 5- النحل گفت دف‏ء حواشى شتر است، و گويند بلكه گرم شدن از خانه‏ها و جامه‏ها است.

و على بن ابراهيم در دف‏ء گفته: گرمشدن از اثاثى است كه از پشم و كرك آنها گرفته شود، و در فرموده او «وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ» يعنى چون از چراگاه برگردند و چون برآيند براى چراگاه، و «بار شما را ببرند تا شهرى كه بدان نرسيد مگر برنج دادن خود» گفت تا مكه و مدينه و تا هر شهرى سپس فرمود: اسب و استران و خران براى آنكه سوارشان شويد، و خدا عزّ و جلّ نفرمود: براى آنكه سوار شويد و بخوريدشان چنانچه در انعام فرمود «و آفريند آنچه ندانيد» گفت عجائبى كه خدا در خشكى و دريا آفريده.پ بيان: حواشى شتر يعنى بچه‏هاى خردشان و اين جز تفسيرهاى مشهور است ولى موافق لغت است فيروزآبادى در «حشو» گفته: حشو خردسالان شتر است چون حاشيه، و گفته دف‏ء بكسر در برابر سرماى سخت است، و ابل مدفئه يعنى شتر پر كرك و پيه و دف‏ء بكسر بچه شتر و كرك آن و سود بردن از آنست (و از راغب هم مانند تفسير قاموس را براى دف‏ء آورده) و آيه را گواه آورده.

 

و اينكه فرموده «من البيوت» يعنى چادرهاى مو و پشم، و اينكه گفته نگفت تا سوار شويد و هم بخوريد گويا غرضش اين باشد كه آماده براى خوردن نيستند و تشويق بخوردن آنها نشده، نه اينكه حرامند ولى دليل بر كراهت آنها است چنانچه مشهور است.پ 4- در خصال- 1: 35 چاپ غفارى-: بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه فرمود: گوسفند و زراعت را باشيد كه شب خوبند و بامداد خوب گفته شد يا رسول اللَّه پس شتر كجا است؟ فرمود: از نواحى شيطان و خيرش از چپ آيد كه شوم است (چون از آن سو سوارش شوند و آن را بدوشند) گفته شد يا رسول اللَّه اگر مردم اين را بشنوند شتر را رها كنند، فرمود: اشقياء فاجر آن را از دست ندهند.پ بيان: در نهايه است كه پرسش شد از شتر فرمود: اعناق شياطين است يعنى نواحى آنها است چون پر آفت است و در خو و منش چون ديوانست در حديث ديگر است كه در خوابگاه شتران نماز نخوانيد چون از اعناق ديوان آفريده شدند.پ 5- صدوق بسندى در خصال (ج 1 ص 246) تا امام يكم عليه السّلام كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله پرسيدند كدام مال بهتر است؟ فرمود: زراعتى كه صاحبش بكارد و بپرورد و حقش را در روز درو بدهد، گفته شد پس از زرع چه مالى بهتر است؟ فرمود:

 

مرديكه بر سر رمه گوسفندش باشد و آنها را بدنبال چراگاهها كه باران بارد برد و نماز بخواند و زكاة بدهد، گفته شد پس از گوسفند چه مالى بهتر است؟

فرمود: گاو كه بامداد خير دارد و شام هم خير دارد، گفته شد پس از گاو چه مالى بهتر است؟

فرمود: نخلها كه در لجن لنگر دارند و در تنگسالى خوراك دهند، چه خوب چيزيست نخل خرما، هر كس آن را بفروشد بهايش چون خاكستريست بر سر كوه در روزى كه گرد باد وزد جز اينكه بجايش بخرد.

 

گفته شد يا رسول اللَّه پس از نخل چه مالى خوبست و او خاموش ماند و مردى گفت: پس شتر كجا است فرمود: در آن بدبختى و دل سختى و رنج و آواره‏گى است، بامداد پشت برفتن دارد و شام پشت برفتن دارد و خيرش نيايد جز از سمت چپ، هلا كه اشقياء فاجر آن را از دست ندهند.

در معانى الاخبار (197) و در كافى مانند آن آمده.پ بيان: «بامداد خير دارد» يعنى شير ميدهد در شام و بام، خير هر آنچه است كه بدان رو كنند و سود دارد، راغب گفته: خير و شر بدو وجه آيند يكى اسم باشند مانند فرموده خدا «بايد باشد از شما امتى كه بخوبى خوانند، 104- آل عمران» دوم اينكه وصف باشند بمعنى بهتر از اين يا بدتر از اين چون فرموده خدا «بياوريم بهترى را از آن، 106- البقره» و نخل خرما را نام برد چون از درختان ديگر بيشتر تاب تشنگى دارد، اينكه فرمود چون خاكستر دم باد است همانا از قول خدا تعالى گرفته شده «نمونه آنها كه بپروردگارشان كافرند كردارشان چون خاكستريست كه تند باد در روزى بدان سخت بتازد، و دسترسى ندارند بدان چه كسب كردند و اندوختند بهيچ وجه، 18- ابراهيم» شقاوت سختى و دشوارى و ضد سعادت و جفا دورى و ترك صله رحم و سختى طبع و اكثر اين معانى در اينجا مناسبند زيرا شتر سخت طبع است و هر كه بهمراه آن زندگى كند چنين شود چنانچه در اعراب و شتر داران ديده شود و صاحبش را براى چرا از شهر و خانه دور كند و او را برنج و گرانى اندازد چون در آمدش كم است، بامداد پشت دهد زيرا بدنبال علف ميرود.

و اينكه فرمود اشقياء فاجرش از دست ندهند زيرا براى شوكت و رفعت آن را بپرورند و اين گفته من آنها را به رها كردن آن واندارد و آنچه از شيخ بهائى است كه مقصود اينست كه بيشتر مردمان بد با آنها هستند كه همان شتر بانانند گر چه در اين خبر محتمل است ولى اخبار ديگر صريحند در معنى نخست.

 

پ‏6- در معانى الاخبار- 321-: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم كه گوسفند چون رو كند رو كرده و چون پشت كند رو كرده، گاو چون رو كند رو كرده و چون پشت كند پشت كرده، و شتر اعناق ديوانست چون رو كند پشت كرده و چون پشت كند پشت كرده و خيرى ندهد جز از سوى چپش، گفته شد يا رسول اللَّه پس چه كسى پس از اين آن را برگيرد و بدارد؟ فرمود: پس اشقياء فاجر كجايند.

صالح (يكى از راويان خبر) گفت: اسماعيل بن مهران (راوى ديگر) اين شعر را خواند:

         مال همانست گر كه كسر نميشد             هر كه بخواهد بسازدش ور نه‏اش بفروشد

 در معانى بسندى از ابو عبيد روايت كرده كه در شرح قولش «اعناق الشياطين» گفته: يعنى نواحى شياطين و از ابى عمرو و جز او هم اين معنا نقل شده و اگر لفظ اعناق درست باشد مقصودش اينست كه شتر از نواحى ديوانست يعنى خوى و منش آنها را دارد، و اينكه فرموده پيش آمدنش پس رفتن است و پس رفتنش هم پس رفتن است ضرب المثلى است براى پر آفتى و زود نابود شدن آن، اينكه فرموده خيرش جز از سوى اشأم نيايد، يعنى از سمت چپ آن، شيرش را بدوشند و سوارش شوند و اشأم بمعنى چپ است و از اين معنا است فرموده خدا عزّ و جلّ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، 9- الواقعه يعنى اصحاب شمال و جانب چپ بگفته اصمعى وحشى ناميده شود چون چپ است گفته: سمت راست انسى است.

و برخى برعكس گفتند سمت انسى آنست كه مردم براى دوشيدن شير و سوار شدن از آن درآيند كه سمت چپ حيوانست و وحشى سمت راست آنست زيرا از سمت راستش نيايند ابو عبيده گفته: عقيده من همين است و سمت وحشى همان سمت راست حيوانست زيرا ترسان از آنجا كه ترس است بجاى امن گريزد و آن سمت راست آنست.پ توضيح: (در ضمن آن حديث را از فائق زمخشرى با شرحى كه گذشت نقل كرده) تا گويد: جاحظ گفته: برخى مردم پندارند چون شتر پرآفت است پيش‏

 

آمدنش را پس رفتن بدنبال است و چون پس رود به نيستى كشد و سودش كه سوارى و شير دادنست همان از جانب چپ است كه عرب آن را شوم دانند و از اين رو شمال را شؤمى خوانند (و مصراعى شعر عربى گواه آورده) و آنست كه معرض فتنه است و جولانگاه شياطين كه شتر داران را بناسپاسى نعمت وادارد، و چون در پى ناسپاسى نعمت آنها را بگيرد شياطين آنها را از آنچه بر آنها بايد كه شكيبائى شايانست بر زيان و مصيبت آن غافل سازند و بدل آنها اندازند كه نعمت سوارى و شير دادن از جانب شوم است با آنكه آن در حقيقت با ميمنت و با بركت است.

و نيز گفته: پرسيدند از رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم كه كدام دارائى ما برتر است؟

فرمود: كشت و كار، گفتند: يا رسول اللَّه پس شتر؟ فرمود: آنها پاكشهاى شياطينند، و از اين معنا است فرموده او: راستى بر بالاى هر شترى شيطانى است، در نهايه گفته «لا يأتي خيرها الّا من جانبها الاشأم» يعنى از سمت چپ چنانچه دست چپ را شؤمى خوانند كه مؤنث اشأم است، مقصود اينست كه از سمت چپ شيرش را دوشند و سوارش شوند- پايان- (نهايه 3 ص 217) جوهرى گفته: وحشى سمت راست است از هر چيزى اين گفته ابى زيد و ابى عمره است (و شعرى از عنتره و از راعى گواه آورده) و گفته: گويند هر چه هراسد بسوى چپش گرايد زيرا جاندار از سوى راستش بدو دست اندازى نشود و براى دوشيدن و سوارى از سوى چپش آيند و هراسش از آنست و از جاى هراس بجاى امن گريزند (و اختلاف لغويان را در تفسير جانب وحشى حيوان نقل كرده و گفته) گويم: در خبر اعتراضى است و آن اينست كه دوشيدن و سوار شدن از سوى چپ ويژه شتر نيست و در جانداران ديگر هم هست پس چرا مايه نكوهش خصوص شتر شده و توجيه جاحظ زشت و ركيك است جز اينكه گفته شود در انعام سه‏گانه سوارى مخصوص به شتر است و گاو و گوسفند را سوار نشوند و دوشيدن گر چه در هر سه هست ولى گوسفند و گاو را از پس آنها هم ميدوشند و بعلاوه آسانى و بركت‏

 

اين دو بر شومى آن غلبه دارد.پ و بسا گفته شود كه مقصود از اشأم در حديث شومى است و كنايه است از اينكه سودش آميخته با زيان بزرگى است چون ميمنت را براست بندند و شومى را بچپ و يا اشأم بمعنى شوم‏تر است و منظور مرگ و نابودى شتر است يعنى خوبى آن در نبودن آنست و اين كنايه است از اينكه نبودنش سودمندتر است از بودنش.پ 7- در خصال ضمن حديث اربعمائة امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بهتر چيزى كه كسى در منزل نگهدارد گوسفند است، هر كه يك گوسفند دارد فرشته‏ها روزى يك بارش تقديس كنند و هر كه دو تا دارد روزى دو بار و همچنين در سه تا گويد:

مبارك باد بر شما (ج 2 ص 617)پ 8- در علل- 2 ص 181 چاپ قم: بسندش از حماد بن عثمان كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: راستى كه ما درون دستهاى جانوران دو لكه بينيم چون دو داغ آن از چيست فرمود: جاى دو سوراخ بينى آنست در شكم مادرش و آدمى زاده در شكم مادرش بر پا ايستاده است كه آنست فرموده خدا عزّ و جلّ «و آفريديم آدمى را در رنج، 4- البلد» و جز آدمى سرش بدبرش باشد و دو دستش برابرش در فقيه 2: 189 چاپ آخوندى بسندش تا حماد مانند آن آمده تا آنجا كه:

جاى دو سوراخ بينى او است در شكم مادرش.9- در ثواب الاعمال- 93-: بسندش از محمّد بن مارد كه شنيدم امام ششم عليه السّلام ميفرمود: مؤمنى نيست كه در خانه بز شير دهى دارد جز اهل آن خانه تقديس شوند و بركت يابند و اگر دو تا باشد هر روزى دو بار تقديس شوند و بركت يابند، يكى از راويان، گفت: چگونه تقديس شوند؟ فرمود: فرشته‏اى در بام و شام بر آنها ايستد و گويد: مقدّس باشيد، بركت يابيد، پاكيد و پاك است نانخورش شما گفتم: معنى مقدس باشيد چيست؟ فرمود: پاكيزه باشيد.

در محاسن از ابن محبوب مانندش آمده در كافى: بسندش از ابن محبوب مانندش آمده.

 

پ‏10- در محاسن- 304- بسندش از محمّد بن مسلم كه در منى نزد امام ششم عليه السّلام بودم ناگاه ابى حنيفه سوار الاغى آمد و اجازه گرفت و امام عليه السّلام باو اجازه داد و آمد و چون نشست بآن حضرت گفت: راستش ميخواهم با تو قياس گوئى كنم، امام عليه السّلام فرمود: در دين خدا قياس نيست، ولى من از تو از كار خرت پرسم كه چگونه است؟ گفت: از كدام كارش پرسى؟ فرمود: بمن بگو: از اين دو داغى كه ميان دو دست او است چه باشند؟

ابو حنيفه گفت خدا آنها را در جانوران آفريده مانند دو گوش و بينى در سر تو، امام عليه السّلام فرمود: خدا دو گوش مرا آفريده تا بدانها بشنوم، و دو چشمم را آفريده تا بدانها بنگرم و بينى مرا آفريده تا بدان بوى خوش و بد را يابم و اين دو داغ را براى چه آفريده؟ و چگونه مو بر همه تن آن خر روئيده جز بر اينجا، ابو حنيفه گفت: سبحان اللَّه، من تو را از دين خدا پرسم و تو از من پرسشهاى كودكانه كنى برخاست و بيرون شد.

محمّد بن مسلم گفته: من بآن حضرت گفتم: قربانت از او چيزى پرسيدى كه ميخواهم آن را بدانم، فرمود: اى محمّد خدا تبارك و تعالى ميفرمايد در كتابش «البته آدمى را آفريديم در سختى 4- البلد» يعنى در شكم مادرش سر پا ايستاده و جلو او بجلو مادر چسبيده و پسش در طرف پائين تنه مادر است، خوراكش از خوراك مادر است و نوشابه‏اش از نوشابه‏اى كه مادرش نوشد و او را مادرش بطورى نفس ميدهد و پيمانى كه خدا از او گرفته ميان دو چشم او است.

و چون زايشش نزديك شود يك فرشته آيد بنام زاجر (راننده) و او را براند و برگردد و بالا تنه‏اش بسوى پائين تنه مادرش آيد و پائين تنه‏اش بسوى بالا تنه مادر بر آيند تا خدا كار را بر زن و زاينده آسان كند و همه مردم را اين رسد مگر نوزادى كور و سركش و نافرمان باشد كه چونش نهيب زند برگردد و يكباره گريه كنان بزمين افتد از نهيب فرشته زاجر و پيمان را فراموش كند، و راستش خدا همه بهائم را در درون مادرشان وارو آفريده بالا تنه آنها بپائين مادر است و پائين تنه آنها ببالاى‏

 

مادر، و اينها در زهدان وارو بمانند و سرشان ميان دو دست و دو پاى آنها است و خوراك از مادر گيرند و چون زايش آنها رسد يكباره كنده شوند و از شكم مادرشان بيرون جهند.پ و اين دو داغى كه ميان دستهاى آنها است همه جاى دو چشم آنها است در شكم مادرشان و آنچه در پاشنه آنها است جاى سوراخهاى بينى آنها است كه مو در آنها نروئيده و در همه جانوران هست جز در شتر كه گردنش دراز است و سرش از ميان دست و پايش در شكم مادر بيرون كشد.پ بيان: «تنسّمه تنسيما» يعنى اثر نفس مادر باو رسد «مگر كور و سركش باشد» يعنى نابينا يا كور دل و مخالف و در برخى نسخه‏هاى «عانى» با نونست يعنى جز آنكه خدا مقدر كرده باشد كه خود و مادرش براى زايش در سختى و رنج افتند و روشنتر اينست كه در اصل يتنا بوده بتقديم ياء دو نقطه در زير بر تاء دو نقطه در بالا و پس از آن نون، در قاموس گفته: يتن اينست كه دو پاى نوزاد پيش از دو دستش بدر آيند ..

در نهايه گفته: يتن نوزاديست كه پاهايش پيش از سرش از شكم مادرش برآيد در قاموس گفته: «مرق السهم» يعنى از سوى ديگر جهيد و زنى جنگنده بود و آبستن شد و بآواز جنگ گفتند: گفت: جنگ را بگذاريد تا فرزند بدر آيد.

و بدان كه اين خبر اشاره دارد كه سر پا بودن در رحم كه كار آدمى است سخت‏تر و دشوارتر است از وضع جز او و از اين رو آيه را بدان تفسير كرده امام عليه السّلام-پ 11- در محاسن- 640-: بسندى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: گوسفند را باشيد چه خوب مالى خوبى است گوسفند.پ بيان: در كافى همين است كه: چه خوب مالى است گوسفند.پ 12- در محاسن- بسندى از اسحاق بن جعفر كه امام ششم عليه السّلام بمن فرمود:

پسرم گوسفند برگير و شتر مگير

 

پ‏13- و از همان- 640-: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه چون در خاندانى گوسفند است فرشته‏ها آنها را تقديس كنند.پ 14- و از همان: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه چون خاندانى گوسفند بگيرند فرشته‏ها هر روز يك بار آنها را تقديس كنند (عبد اللَّه بن سنان راوى حديث گويد) گفتم: چه ميگويند؟ فرمود: ميگويند مقدس باشيد، مقدس باشيد.پ 15- در حديث ديگر است كه چون خاندانى سه گوسفند بگيرند.پ 16- و از همان: بسندى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: كه هر كه در خانه‏اش يك گوسفند باشد فرشته‏ها آنها را تقديس كنند، و فقر يك مرحله از آنها دور شود، و هر كه دو گوسفند دارد فرشته‏ها دو بار آنها را تقديس كنند و فقر دو مرحله از آنها دور باشد، و اگر سه گوسفند باشد فرشته‏ها سه بار آنها را تقديس كنند و فقر آنها يكباره برود.پ 17- در محاسن- 641-: بسندش تا پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله كه بعمه‏اش فرمود: چه بازت دارد از اينكه بركت براى خانه‏ات بگيرى؟ گفت: يا رسول اللَّه بركت چيست؟

فرمود: گوسفند دوشينه كه هر كس در خانه او گوسفند شير ده يا ميش يا ماده گاو است همه بركتند و گفته: بسندى هم از امام پنجم عليه السّلام روايت است در كافى مانندش را بسند نخست تمامى آورده (و گاو شير ده قيد كرده)پ 18- در محاسن: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله بام ايمن وارد شد و فرمود: چرا من در خانه‏ات بركت نبينم؟ گفت: مگر خانه‏ام بركت ندارد؟ فرمود: مقصودم اين نيست، مقصود اينست كه گوسفندى داشته باشى تا فرزندانت از شير آن برخوردار باشند و از روغنش بخورى و در آغلش نماز بخوانى.پ 19- در محاسن: بسندى از ام راشد آزاد كرده ام هانى كه امير المؤمنين عليه السّلام بر امّ هانى وارد شد و فرمود: ام هانى كه خوراكى براى ابو الحسن بياورم، و آنچه در خانه بود آوردم و آن حضرت فرمود: چرا نزد شما بركت نيست، ام هانى باو

 

گفت: مگر اين بركت نيست؟ فرمود مقصودم اين نبود، همانا قصدم گوسفند بود گفت: ما گوسفند نداريم كه از روغنش بخورانيم و از شيرش بنوشانيم.پ 20- در محاسن- 641-: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون خاندانى يك گوسفند دارند خدا روزى آن را بدهد و در روزى آنها هم بيفزايد و فقر از آنها برود تا يك مرحله، و چون دو تا دارند خدا بدانها روزى دهد و بروزى خودشان هم افزايد و فقر دو مرحله از آنها برود، و اگر سه تا دارند روزى هر سه را بدهد، و بروزى خودشان هم بيفزايد، و فقر يكباره از آنها بكوچد.

در كافى (6: 544 فروع- مانندش آمده.پ 21- در محاسن- 642- بسندى از امام سوم عليه السّلام كه خاندانى نباشد داراى 30 گوسفند جز پيوسته فرشته‏ها تا بامداد آنها را پاسبانى كنند.پ 22- و از همان: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه در خانه هر كس يك گوسفند عيدى باشد فقر از آن يك مرحله بكوچد، و اگر دو تا باشد دو مرحله و اگر سه تا باشد خدا فقر را از آنها ببرد.پ بيان: در نسخه‏اى عيد بياء است و مقصود اصلمند است و فيروزآبادى گفته عيد بكسر درختى است كوهى و فحلى معروف از نجائب وعيديه منسوب به عيد بن ندعى يا عاد بن عاد يا بنى عيد بن آمرى، و در نسخه‏اى بباء يك نقطه و در قاموس گفته بنى عبيد خاندانيند و عبدى بدانها منسوب است و گويا گوسفندانشان بهتر و پرشيرتر بودندپ 23- در محاسن: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه بر شما باد بگوسفند دارى و زراعت كه بام و شام خير دارند.پ بيان: هر بام و شام كنايه از دوام است و گر نه بسيارى روزها خير ندارند خصوص كشت و كار.پ 24- در محاسن- 643-: بسندى از امام يكم عليه السّلام كه هر كه در خانه يك گوسفند دارد فرشته‏هايش روزى يك بار تقديس كنند و كسى كه دو تا دارد روزى دو بار و كسى كه سه تا دارد همچنين، و خدا ميفرمايد: مبارك باد بر شما.

 

پ‏25- و از همان: بسندش تا محمّد بن عجلان كه شنيدم امام پنجم عليه السّلام ميفرمود:

هر خاندانى يك گوسفند شيرده دارند روزى دو بار تقديس شوند گفتم: بآنها چه گويند: فرمود: گويند: مبارك، مبارك.

در كافى (6: 544 فروع) مانندش آمده با سندى.پ 26- در محاسن: بسندش از امام پنجم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله وارد شد بر ام سلمه و فرمود: در خانه‏ات بركت نبينم گفت: چرا يا رسول اللَّه بحمد اللَّه بركت در خانه من است فرمود: خدا بركت در سه چيز فرو آورده: آب، آتش و گوسفند.

در كافى بسندى مانندش را آورده- 6: 545.پ بيان: بركت در خانه من است يعنى بوجود تو، در قاموس گفته: بركت نمو است و فزونى و سعادت و بركت بده بمحمد و آلش: ادامه بده شرافت و كرامتش را بركه بكسر يك گوسفند شير ده است و دو بركه: دو تا و جمع بركات است، بركت در آتش پختن غذاست با آن كه مايه بركت است.پ 27- در محاسن- 653- بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه شتر عزت شتردار است‏پ 28- و از همان- 658: بسندش تا امام يكم كه پرسش شد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از شتر فرمود: مهار شياطينند و خيرشان از سمت چپ است، گفتند اگر مردم اين را بشنوند آن را وانهند، فرمود: اشقياء فاجر از آن دست نكشند.پ 29- و از همان- 639-: بسندش از صفوان شتردار كه امام ششم بمن فرمود:

برايم يك شترى بخر و بايد سياه باشد كه عمرش از همه چيز درازتر است، سپس فرمود: اگر مردم ميدانستند كه نيروى باربرى كه خدا بناتوان دهد بهاى بهيمه را گران نميكردند.پ 30- در حديث ديگر گفته: امام ششم بمن فرمود: سياه زشت بخر كه عمرش درازتر است.

در كافى- 6: 542 فروع- بسندش مانند آن را آورده تا فرموده: زشت آن را بگير كه عمرش درازتر است و من شترى برايش خريدم به 80 درهم و نزد

 

او آوردم و در حديث ديگر الخ.پ 31- در محاسن- 639-: بسندى از حسين بن عمر بن يزيد كه در مدينه بودم و شترانى خريدم كه بسيار خوشم آمد و نزد امام ششم عليه السّلام رفتم و باو گفتم، فرمود: تو را چه بشتر؟ ندانستى كه گرفتارى فراوان دارند؟ گفت از بس خوشم آمد آنها را كرايه دادم و با غلامانم بكوفه فرستادم و همه در راه افتادند و از ميان رفتند و نزد آن حضرت رفتم و گزارش دادم فرمود «بايد بترسند آنان كه مخالفت كنند از فرمانش از اينكه برسد بدانها فتنه‏اى يا عذابى دردناك».

در كافى 6: 543 فروع مانندش را بسندى از ابن محبوب آورده كه پدرم گفت شترى خريدم- تا گفته- نزد امام هفتم رفتم و باو گفتم- تا گفته- آنها را با غلامانم بكوفه فرستادم.پ بيان: گواه آوردن از آيه بنا بر اينست كه گفته او گفته خداست و خلاف امرش خلاف امر خدا.پ 32- در محاسن بى‏سند رسيده كه رسول خدا نهى كرد از گام زدن ميان قطار شتر، گفته شد يا رسول اللَّه چرا؟ فرمود: قطار شترى نيست جز اينكه ميان شترى تا شترى شيطانيست.پ 33- و از همان: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه علي بن الحسين شتر سوارى را بصد دينار طلا ميخريد و خود را بدان ارجمند ميداشت، در كافى 6: 542 آن را بسندش آورده، و دلالت دارد باستحباب سوار شدن پاكش خوب و خريدش با بهاى گران براى احترام در بر مردمان.پ 34- در بصائر- 101- و در اختصاص- 299- بسندى از جابر بن عبد اللَّه كه چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از نبرد ذات الرقاع كه بنى ثعلبه غطفان بود برگشت تا نزديك مدينه رسيد ناگاه شترى از خانه‏اى پيش آمد تا برسول خدا صلى اللَّه عليه و اله رسيد تا پوز بر زمين نهاد و بنگ داد، پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله فرمود: ميدانيد اين شتر چه ميگويد؟

گفتند خدا و رسولش داناترند فرمود: بمن گزارش ميدهد كه صاحبش با او كار

 

كرده تا او را سالخورده كرده و زخمين كرده و لاغر كرده و خواسته او را بكشد و گوشتش را بفروشد.

وانگه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اى جابر آن را نزد صاحبش بر و او را نزد من آور، گفتم: صاحبش را نشناسم، فرمود: آن تو را رهنمايد بر او، گويد با او رفتم تا رسيدم به بنى واقف و در كوچه‏اى درآمد و در آن مجلسى بود، گفتند اى جابر چگونه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله را ترك كردى، و مسلمانان را ترك گفتى؟ گفتم: همه خوبند، ولى كدام صاحب اين شتريد؟ يكى گفت: من، گفتم: اجابت كن رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم را گفت مرا چه شده؟ گفتم: شترت از تو شكايت كرده، و من و شتر و صاحبش نزد رسول خدا آمديم.

فرمود: شترت بمن گزارش داده كه با او كار كردى تا پيرش كردى و زخمى كردى و لاغرش كردى و اكنون ميخواهى او را بكشى و گوشتش را بفروشى گفت اين بوده است يا رسول اللَّه، فرمود: آن را بمن بفروش، گفت: از آن تو باشد يا رسول اللَّه، فرمود: بلكه بمنش بفروش و رسول خدا آن را از وى خريد و رها كرد و در اطراف مدينه ميچريد، و چون مردى از ما خواستى شب يا بامداد برود جايى رسول خدا آن را بما ميداد، جابر گفت پس از آن ديدمش كه زخمش رفته و خوب شده.پ 35- در اختصاص: بسندش تا امام پنجم عليه السّلام كه چون امام چهارم درگذشت شترى داشت كه از چراگاه برگشت و پوز بر گورش ميزد و بخاك آن ميغلطيد، شترى بود كه پدرم با آن بحج و عمره ميرفت و هرگز تازيانه باو نزده بود.پ 36- در يك اصلى از اصحاب ما است: بسندى از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله كه گوسفند بچه بده بركت است.پ 37- در كافى 283- روضه-: بسندى تا امام ششم عليه السّلام كه نوح آن 8 زوج را كه خدا فرموده «ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ- تا آخر آيه- 143- الانعام- از ميش دوتا بود يك جفت اهلى كه مردم آن را پرورش ميدادند و يك جفت ديگر كوهستانى و وحشى كه شكارشان روا بود و از بز هم دو تا يك اهلى و يك آهو از بيابان، و از شتر دو تا بختى‏

 

و عراب، و از گاو دوتا يك جفت اهلى و يك جفت گاو وحشى و هر پرنده خوب وحشى و اهلى سپس همه زمين غرق شد.پ 38- در كافى- بسندى از ابن ابى يعفور كه شنيدم امام پنجم عليه السّلام ميفرمود:

مبادا شتر سرخ بگيريد كه از همه كم‏عمرتر است.

در مكارم هم بى‏سند آن را از امام صادق عليه السّلام آورده.پ 39- در كافى- 6: 542 فروع-: بسندى تا امام ششم عليه السّلام كه اگر مردم ميدانستند كنه نيروى باربرى را كه خدا بناتوان داده بهيمه را گران نميكردند.پ بيان: در نهايه (4: 38) گفته: كنه امر: حقيقت آنست و گفته‏اند: وقت و اندازه آن، و گفتند هدف آنست.

ابو موسى گفت: يارانم مرا نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم فرستادند كه از او وسيله حمل بخواهم براى اينكه او را فرستادند تا وسيله سوارى بخواهد برايشان، و تمام حديث اينست كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم فرمود: من شما را سوار نكردم ولى خدا شما را سوار كرد. يعنى تنها خدا اين نعمت را بدانها داده، و گفتند چون خدا هنگام نياز اين شتران را براشان فراهم كرد پس او بوده كه آنها را سوار كرده.

و گفتند: فراموش كرده بود كه سوگند ياد كرده آنها را سوار نكند، و چون فرمان داد بآنها شتر بدهند فرمود: من شما را سوار نكردم ولى خدا شما را سوار كرد چنانچه بروزه‏دار كه از فراموشى افطار كرده بود فرمود: خدا تو را خورانيده و سيراب كرده (نهايه 1: 295) و خلاصه چون خدا تعالى نيرو دهد بناتوان براى بردن بار سنگين بار بردن را بدو نسبت داده.پ 40- در كافى- 4: 542- فروع-: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه بر كوهان هر شترى شيطانيست او را براى خود زبون و رام كنيد و نام خدا را ببريد همانا خدا است كه بار را ميبرد.پ 41- در كافى- 542- فروع-: بسندى تا امام ششم عليه السّلام كه: اگر حج‏كننده ميدانست چه دارد بر باربرى كسى شتر را گران نميكرد.

 

پ‏42- از همان- 6: 544 فروع-: بسندى از عبد اللَّه بن سنان كه شنيدم امام ششم عليه السّلام ميفرمود: راستى خدا عزّ و جلّ از هر چيزى چيزى را برگزيده، از شتر ماده شتر برگزيده و از گوسفند ميش ماده.پ 43- در تفسير على بن ابراهيم (75: مصنف از ميان و پايان حديث جمله‏هائى را انداخته از پاورقى 140): بسندى تا امير المؤمنين عليه السّلام كه در وصف حاملان كرسى فرموده:

يكى از آنها در صورت نرّه گاو است كه سيد بهائم است و در ميان آن صورتها زيباتر از نرّه گاو نبوده و نه ايستاده‏تر تا بزرگان بنى اسرائيل گوساله پرست شدند و چون گرد او را گرفتند و او را در برابر خدا پرستيدند، فرشته‏اى كه بصورت نره گاو بود از شرم خدا سر بزير شد كه در برابر خدا هم شكلش را پرستيدند و ترسيد مبادا عذاب بدو فرو آيد- الخبر.پ 44- در علل- 2: 180 چاپ قم-: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه گاو را گرامى داريد چون سيّد بهائم است و ديده بآسمان بر نياورده از شرم برابر خدا عز و جل از آنگاه كه گوساله را پرستيدند.پ 45- در عيون الاخبار- 134- و در علل: بسندش از امام رضا عليه السّلام از پدرانش كه مردى شامى از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد چرا نره گاو چشم بزير دارد و بآسمان برنيارد سرش را؟ فرمود از شرم خدا عز و جل چون كه قوم موسى گوساله را پرستيدند سر بزير شد، و پرسيد چرا بز دمش كج و بالا است و عورتش پيدا است؟ فرمود:

چون بز نافرمان نوح عليه السّلام شد چون بكشتى درآمد و نوح او را كشيد و دمش شكست و ميش عورت پوشيده دارد زيرا زود بكشتى درآمد و نوح دست بدنبال و دمش كشيد و دنبه بر آن استوار شد.پ بيان: اين اخبار دلالت دارند كه نره گاو پيش از آنكه بنى اسرائيل گوساله پرستند بدين خلقت نبوده، و دور از باور نيست، و بسا گفته شود چون خدا ميدانست كه پرستش مى‏شود چنينش آفريد، و همين است سخن در باره بز و ماده ميش‏

 

ولى دور است از باور.پ 46- در مجازات النبويه- 290 چاپ قاهره- رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم در پاسخ پرسش از شتر فرمود: اعنان شياطينند رو نكنند جز پس رونده و پشت نكنند جز پس رونده و سودشان نيايد جز از سمت اشأم.

 

سيد رضى- رضي الله عنه- گفته: اعيان شياطين مجاز است چون اعنان بمعنى نواحى است و برخى گفتند عنان نواحى است نخست عقيده بصريانست و دوم از كوفيان و بهر دو گفته: منظور مبالغه در توصيف شتر است ببد خوئى و نافرمانى تا گويا شيطان فرمانده او است و مؤيد آنست قول آن حضرت صلى اللَّه عليه و اله و سلم: شتر از شيطان آفريده شده و فرموده او: بر كوهان هر شترى شيطانيست، وانگه نزديك بدان چه از زمخشرى گذشت بيان كرده.پ 47- در مجازات النبويه- 327- فرمود صلى اللَّه عليه و اله دشنام ندهيد شتر را كه بند آرنده خونست: و همانا مقصود اينست كه چون براى ديه داده شود سبب قطع خونريزى گردد و خونخواهى نشود، و اين حال را برگ پيوسته خونريزى مانند كرده كه چون وانهاده شود پياپى خون ريزد و چون درمان شود خون بند آيد ..پ 48- در در منثور (3: 329) از زيد بن ثابت كه بز نخواست بكشتى نوح درآيد و نوح دمش را گرفت و او را كشيد بكشتى و از اين رو دمش شكست و برگشت و عورتش پيدا شد، و ميش رفت و بكشتى در آمد و دست بدمش كشيد و عورتش را پوشيد.پ 49- در دلائل طبرى (88 دلائل الامامه): بسندى از ابى بصير كه با امام چهارم عليه السّلام بمكه رفتم و چون به ابواء رسيديم رمه‏اى گوسفند بود و ماده ميشى از رمه پس افتاده بود و سخت بع بع ميكرد و ببره‏اش رو ميكرد و بسختى او را ميخواست، و چون بره ميايستاد مادرش بنگ ميكرد و بره بدنبالش ميرفت و امام فرمود: اى ابى بصير ميدانى اين ميش ببرره‏اش چه ميگويد؟ گفتم: نه بخدا نميدانم، فرمود: ميگويد برمه برس زيرا خواهرت سال گذشته در اينجا پس افتاد و گرگ او را خورد.