باب يازدهم: قبره و گنجشك و مانندشان

پ‏1- در كافى- فروع 6: 255-: بسندش از سليمان جعفرى كه شنيدم امام رضا عليه السّلام ميفرمود: قبّره را نكشيد و گوشتش را نخوريد كه پر تسبيح گويد و در پايان آن گويد: خدا لعنت كند دشمنان خاندان محمّد صلى اللَّه عليه و اله را.پ 2- و از همان: بسندش تا امام چهارم عليه السّلام كه چين سر قبّره اثر دست كشيدن سليمان بن داود عليه السّلام است، براى اينكه نرش خواست با ماده جفت شود و نمى‏پذيرفت باو گفت بپذير كه قصدم جز اين نباشد كه خدا عز و جل از من فرزندى برآرد كه ياد پروردگارش كند.

خواهش او را پذيرفت، و چون خواست تخم نهد نر باو گفت: كجا تخم مينهى؟

گفت: نميدانم دور از راه گفت ميترسم يك راه گذرى بتو برخورد، ولى بنظرم نزديك راه تخم‏گذارى بهتر باشد كه هر كه تو را بيند گمان كند ميخواهى دانه برچينى و ماده اين را پذيرفت و تخم نهاد و روى آن خوابيد تا نزديك شد جوجه از تخم بدر آيد كه در اين ميان سليمان بن داود عليه السّلام با لشكرهاش و پرنده كه بر او سايه داشتند در رسيد، و ماده باو گفت اين سليمانست كه با لشكرش بمادر رسيده و ميترسم ما را و تخمهاى ما را لگد كنند.

پاسخش داد كه سليمان مرديست بما مهربان آيا تو چيزى براى جوجه‏هات فراهم كردى كه از تخم درآيند؟ گفت آرى يك ملخ از تو پنهان كردم بانتظار جوجه‏

 

آيا تو هم چيزى فراهم كردى؟ گفت: آرى من هم يك خرما براى جوجه‏هامان پنهان كردم، گفت: تو خرمات را بردار و من ملخم را تا آنها را براى سليمان پيشكش بريم، او از پيشكش خوشش آيد.

نر خرما را به نوك گرفت و ماده ملخ را به چنگال گرفت و نزد سليمان عليه السّلام آمدند و چون بالاى تخت خود آنها را ديد، هر دو دست براشان گشود و آمدند و نر بدست راست نشست و ماده بدست چپ، و حال آنها را پرسيد و گزارش دادند و هديه آنها را پذيرفت و لشكرش را از تخم آنها كنار كشيد و دست بسر آنها كشيد و دعا كرد كه خدا بدانها بركت دهد، و اين چين سر آنها از دست كشيدن سليمان عليه السّلام است.پ تبيان: جوهرى گفته: قبره يك نوع پرنده است و او را قنبراء گويند و عامه او را قنبره خوانند.

گويم: از اخبار برآيد كه با نون هم لغت فصيحى است چنانچه قاموس آن را قولى دانسته و دميرى هم از بطلميوس آورده كه در شرح ادب الكاتب گفته: آن هم لغت فصيحى است، گفته خويش اينست كه از آواز بهراس نيفتد و بسا باو سنگ پرانند و اعتناء نكند و خود را بزمين چسباند تا سنگ بگذرد از او و بر سر جاده لانه كند براى انس- پايان- (حياة الحيوان 2: 169) و شايد ترس از اين بوده كه لشكر بر آنها فرود آيند يا مردم گرد آيند براى تماشا و آنها را بمالند و اسناد به سبب بعيد باشد.

محقق اردبيلى- ره- پس از آوردن روايت اخير گفته: در آن احكامى است چون قصد نژاد از نكاح، و اجتناب از شكستن تخم پرنده و برگرفتن آن، و هديه دادن و پذيرش آن گرچه بسيار كم باشد، و هديه ده از هديه پذير حق دارد كه برايش دعاى بركت كند و جز آن و اگر چه اينها در شرع سليمان عليه السّلام بوده فتامل- پايان- شارح لمعه- نور اللَّه ضريحه گفته: كراهت قبره پيوست با بركت است بخلاف فاخته‏

 

پ‏3- در دلائل طبرى: از احمد بن محمّد كه به غزال معروف است كه من نزد ابى الحسن عليه السّلام نشسته بودم در نخلستانش ناگاه گنجشكى آمد و برابرش افتاد و شيون كرد و پر شيون كرد و پريشان بود، بمن فرمود: ميدانى اين گنجشك چه ميگويد؟

گفتم: خدا و رسولش و وليش داناترند فرمود: ميگويد مارى در ميان خانه ميخواهد جوجه‏هايم را بخورد، برخيز تا آن را از او و جوجه‏هايش دور كنيم و در خانه رفتيم و ناگاه مارى در آن ميچرخيد و آن را كشتيم (172- دلائل الامامه)پ 3- در بصائر- 99 چاپ سنگى-: از ثمالى كه با امام چهارم عليه السّلام بودم در خانه‏اش كه در آن گنجشكها آواز ميكردند بمن فرمود: ميدانى اين گنجشكها چه ميگويند؟ گفتم: نميدانم، فرمود: تسبيح پروردگار خود كنند و از او روزى خواهند.

در دلائل طبرى مانندش را از ثمالى آورده و بدان افزوده اى ابا حمزه «بما آموختند زبان پرنده و بما دادند از هر چيزى» (88)پ 5- در بصائر: بسندى از سالم مولا ابان فروشنده زطّى كه با چند تن در نخلستان امام صادق عليه السّلام بوديم و گنجشكها آواز دادند، فرمود: ميدانى اينان چه گويند، گفتيم: خدا ما را قربانت كند ندانيم چه گويند، فرمود: گويند: بار خدايا ما از آفريده‏هاى توئيم و نيازمند روزيت بما خوراك بده و نوشابه.پ 6- در مشارق الانوار- 114-: بسندش از محمّد بن مسلم كه با امام پنجم عليه السّلام بيرون شديم و بزمينى خشك رسيديم كه از گرما ميسوخت و آنجا گنجشكها بودند و گرد استر آن حضرت پر زدند، و آنها را راند و فرمود: نه، كرامتى ندارد، گويد رفتيم تا آنجا كه ميخواست و چون فردا بدان زمين برگشتيم گنجشكها پر زدند و گرد استرش آمدند و شنيدمش فرمود: بنوشيد و سيراب شويد و نگاه كردم در آن زمين درياچه آبى بود، گفتم: اى آقايم ديروز از آنها دريغ كردى و امروز بآنها آب دادى، فرمود: بدان كه امروز قنبره‏ها با آنها آميختند و من آبشان دادم.

گفتم: اى آقايم قنبره‏ها و گنجشكها چه فرقى دارند؟ فرمود: واى بر تو گنجشكها عمر دوستند چون از اويند و اما قنبره‏ها از دوستان ما هستند

 

و آنها در سوت خود گويند: مباركيد شما خانواده و مبارك باشند شيعيان شما و لعن بر دشمنان شما، سپس فرمود: از هر چه دشمن داريم تا برسد به پرنده كه فاخته است و از روزها روز چهارشنبه است.پ 7- در مجالس شيخ- 71-: بسندى تا امام رضا عليه السّلام از پدرش از جدش كه قنبره را نخوريد، دشنامش ندهيد و بدست بچه‏هاش ندهيد تا با آن بازى كنند چون پر خدا را تسبيح كند، و تسبيح او لعن خدا بر دشمنان آل محمّد است.پ 8- و بهمين سند كه امام چهارم عليه السّلام ميفرمود: من كشت نميكنم كه بهره فزون برم و نكارم جز اينكه مستمند و نيازمند از آن بخورند و بويژه قنبره از پرنده‏ها از آن برگيرد.

در كافى- فروع 6: 225: بسندى از ابو ايوب مانند هر دو خبر را آورده.پ بيانيست: بدان كه دور نيست اخبارى كه دلالت بر دوستى برخى جانوران و گياهها و جمادها نسبت بائمه عليه السّلام دارند يا دشمن آنهايند و بدشمنانشان وابسته‏اند باين معنا باشد كه چيزهاى خوب در واقع با هم پيوندى دارند و چيزهاى بدهم بهم مربوطند خواه آدمى باشند و خواه جاندار يا جماد يا كارها و كردارها و اخلاق و جز آنها، و پرنده‏هاى خوب از نظر خوبيهاى واقعى آنها چنانند كه آدميان مقدس را دوست دارند چون در خوبى با آنها شريكند و هم گياهها و جمادهاى خوب و جز آنها، و هر چيز بد و پليد هم وابسته است بآدمهاى ملعون و گويا دوست آنهايند براى هم آهنگى در بدى و دشمن ائمه و شيعه آنهايند چون از آنها دورند و جدا و تسليم اجمالى باين اخبار و واگذاردن علم آنها بخود آنها احوط و اولى است و سخنى در اين باره در پيش گذشت.

 [در اصناف گنجشك‏]

پ‏9- در حياة الحيوان- 2: 70- گفته: گنجشك چند نوع است يكى آنكه بخواندن خود شاد است و يكى آنكه از آواز خود خوشش آيد و گنجشك صوّار آنست كه چون خوانده شود پاسخ دهد و گنجشك بهشت همان پرستو است ولى گنجشك دوره‏گرد خوى درنده دارد كه گوشت ميخورد و بكام جوجه‏اش خوراك نريزد

 

پ‏و برخى از بهائمند كه نه نوك تيز دارند و نه چنگال برنده و دانه خورد و چون بر سر چوب نشيند سه انگشت را پيش دهد و يكى را بدنبال نهد و پرنده‏هاى درنده و گوشتخوار دو انگشت پيش دارند و دو را پس نهند، گنجشك دانه و سبزى خورد و نشانه نرش ريش سياه است چنانچه در مرد است و نرّه بز و خروس و در روى زمين پرنده و درنده و بهيمه‏اى مهربانتر بفرزندش از گنجشك نباشد و اين در هنگام گرفتن جوجه‏اش روشن است.

آشيانه‏اش در خانه‏ها و زير سقف است از ترس پرنده‏هاى گوشتخوار و چون شهرى از مردمش تهى شود گنجشكها از آن بروند و چون بدان برگردند گنجشكها هم برگردند، گنجشك راه رفتن نشناسد و همان ميجهد و پر جماع است و بسا در يك ساعت صد بار بكند و از اين رو عمرش كوتاه است و در غالب بيش از يك سال نباشد، و جوجه‏اش را بپرواز پرورش دهد تا آنجا كه او را بخواند و پاسخ دهد، جاحظ گفته بسا از يك فرسنگ بدو برگردد.

و يك نوعش گنجشك خار است كه لانه از خار سازد و در نمكزار جا دارد و ارسطو پنداشته ميان او و خر دشمنى است، زيرا چون خر كچل شود آن را بخار آشيانه او بمالد و او را بكشد، و بسا خر بنگ كند جوجه يا تخمش از آشيانه افتد و از اين رو چون اين گنجشك خر بيند بالاى سرو برد و چشمش بچرخد و با پريدن و شيون خود او را آزار دهد.

و از انواعش قبّره است و حسّون كه برنگ، سرخ، زرد، سفيد، سياه، آبى و سبز باشد و آموزش پذير است و باو ياد دهند كه چيزى را از دست آدم دورى بگيرد و نزد صاحب خود آورد.

و از انواع آنست: بلبل، صعوه، حمّره، عندليب، مكاكى، صافر، تنوّط، وضع، برقش، و قبعه.پ بيهقى و ابن عساكر بسند خود از ابى مالك آوردند كه سليمان بن داود عليه السّلام به گنجشكى گذر كرد كه گرد ماده خود ميچرخيد، بيارانش گفت: ميدانيد چه‏

 

ميگويد؟ گفتند: يا نبى اللَّه چه گويد؟ فرمود: از او خواستگارى كند و گويد زن من بشو تا تو را بهر كدام كاخهاى دمشق خواهى جا دهم سليمان فرمود، كاخهاى دمشق همه از سنگ ساخته شدند و نمى‏تواند در آنها جا كند ولى هر خواستگارى دروغگو است.پ و از ابن قانع روايت است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كه گنجشكى بيهوده كشد ناله كند بدرگاه خدا روز قيامت و بگويد: پروردگارا بنده‏ات مرا بيهوده كشت و از من سودى نبرد.

و در حليه حافظ ابو نعيم است كه ابو حمزه ثمالى گفت: نزد امام چهارم عليه السّلام بودم ناگاه گنجشكانى گردش پر زدند و شيون كردند فرمود: اى ابو حمزه ميدانى اين گنجشكها چه گويند؟ گفتم: نه، فرمود: خدا عز و جل و علا را تقديس كنند و از او قوت روزانه خود را خواهند.پ ابن عباس گفت: چون موسى و خضر عليه السّلام سوار كشتى شدند، گنجشكى آمد و بر كنار كشتى نشست و به دريا نوكى زد و خضر بموسى گفت: دانش من و دانش تو از دانش خدا گرفته‏اند مانند آنچه اين گنجشك از دريا گرفته.

گويم: اين براى نزديك كردن به فهم مردم است و گر نه نسبت علم آنها از اين هم كمتر است.پ عبد اللَّه بن عمر گويد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: آدمى نباشد كه گنجشكى يا برتر از آن را بناحق كشد جز خدا از آن بازخواست كند، گفتند: يا رسول اللَّه كشتن بحق چه باشد؟ فرمود: اينكه او را بكشد و بخورد و سرش را دور نيندازد، نسائى هم روايتش كرده گوشت گنجشك گرم است و خشك و به از گوشت مرغ است، و بهترش در زمستانست كه فربه‏اند و خوردنش منى را فزايد و باه را ولى براى بلغميها زيان دارد و دفعش بروغن بادام است، و آن خلط صفرائى پديد كند كه بمزاج پيران سازگار است و با مزاجهاى سرد و در زمستان.پ و از مالك بن دينار روايت است كه سليمان بن داود به بلبلى گذشت كه‏

 

روى درختى سوت ميزد و سرش را ميجنبانيد و دمش را ميچرخاند، بيارانش گفت:

ميدانيد چه ميگويد؟ گفتند: نه، فرمود: ميگويد: نيم خرما خوردم و خاك بر سر دنيا و نابود باد دنيا (حياة الحيوان 1: 112) و گفته: صعوه گنجشك خرديست كه سرش سرخ است- حياة الحيوان 2: 43.

و گفته: حمّر بحاء ضمه دار و ميم تشديد دار و راء بى‏نقطه نوعى پرنده است چون گنجشك.پ و از ابن مسعود روايت است كه نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله بوديم و مردى بآبگاهى رفت و تخم حمّره آورد و حمّره آمد و بالاى سر پيغمبر و اصحابش پر زد و باصحابش فرمود: كدام شما آن را داغدار كرديد آن مرد گفت: يا رسول اللَّه من تخم او را برداشتم، و در روايتى جوجه او را- فرمود: برگردان، برگردان، باو رحم كن.

و از ترمدى و ابن ماجه هم از عامر دارمى مانندش آمده (حياة الحيوان 1: 191) و گفته: عندليب هزار دستان است (حياة الحيوان 3: 110) و گفته: مكّاء بمدّ و تشديد پرنده‏ايست و جمعش مكاكى است و مكاء سوت است و آن پرنده بسيار سوت زند.

قزوينى گفته: از پرنده‏هاى بيابانيست و آشيانه عجيبى سازد و ميانه او و مار دشمنى است زيرا مار تخم و جوجه‏اش را ميخورد، و هشام بن سالم باز گفته كه: مارى تخم مكّاء را خورد و او بر سرش چرخ ميزد و نزديكش شد تا چون دهن گشود خار چند پرى در آن انداخت و گلوى مار را گرفت تا مرد (حياة الحيوان 2: 236) و گفته: صافر كه آن را صفّار هم گويند پرنده معروفى است از انواع گنجشكها، و كارش اينست كه شب پاها بشاخه درختى بند كند و خود را بياويزد و پيوسته تا سپيده دم و روشن شدن هوا بنگ كند، قزوينى گفته: شيون كند از ترس اينكه آسمان بر او افتد و جز او گفته: صافر همان تنوّط است و اگر آشيانه كند آن را مانند خريطه سازد و اگر آشيانه نداشته باشد خود را چنانچه گفتيم بشاخه‏ها آويزد (حياة الحيوان 2: 39).

 

پ‏و گفته: تنوّط بتاء با ضمه يا كسره و گاهى با فتحه و با فتح نون و واو ضمه دار با تشديد، اصمعى گفته: اين نام از آنست كه رشته‏اى از درخت آويزد و در آن تخم نهد، و شب كارش اينست كه در گوشه‏هاى لانه‏اش بچرخد و تا بامداد آرام نشود از ترس خود (حياة الحيوان: 1: 120) و گفته: وضع بفتح واو و ضاد نقطه دار و عين بى‏نقطه همان صعوه است، و گفتند:

 

پرنده‏اى خردتر از گنجشك و در حديث است كه اسرافيل بالى در مشرق دارد و بالى در مغرب و عرش بر شانه او است و گاهى از بزرگى خدا چنان كوچك شود كه مانند وضع گردد (حياة الحيوان 3: 389- 390) و برقش: بكسر: پرنده ريزيست چون گنجشك و در حجاز آن را سرسور نامند (شرشور خ ب) 1: 88- حياة الحيوان و گفته: قبعه بقاف ضمه دار و باء خفيف يك نقطه و عين بى‏نقطه كه هر دو فتحه دارند، پرنده ريزيست چون گنجشك خاكسترى رنگ و نزديك سوراخ موش صحرائى است و چون بهراسد يا سنگى بدو پرتاب شود خود را بسوراخ كشد (حياة الحيوان 3: 179)