باب سوم‏ باب كبوتر و انواعش از فاخته قمرى، دباسى و ورشان‏

پ‏1- در علل 2 ر 181 بسندش از عبد اللَّه بن مسكان كه امام ششم عليه السّلام فرمود:

متولد از دو جنس مختلف آبستن نشود، گفتم: مردم پندارند كه پرنده راعبى يكى از پدر و يا مادرش ورشانست با اينكه بينيم تخم نهد و جوجه كند فرمود: دروغ گويند، بسا ورشان بر پرنده ديگر افتد و جفت شود و تخم نهد و جوجه دهد ولى نژادش هرگز جوجه ندهد.پ تبيان: از دو جنس مختلف آبستن نشود يعنى جانورى كه از دو جنس پديد گردد نازاد است و نزايد راوى گفت: راعبى از دو جنس است و تخم نهد و جوجه دهد و پاسخ امام عليه السّلام دو وجه دارد يكم اينكه مردم دروغ گويند كه جوجه ميكند و هر راعبى جوجه دورگه است دوم اينكه آنچه از ورشان و جنس ديگر است جز راعبى است و آن نه تخم نهد و نه جوجه دهد و بسا كه اين معنى روشنتر است.

دميرى گفته: راعبى پرنده‏اى است كه از ورشان و كبوتر پديد آيد و شكل عجيبى دارد قزوينى آن را گفته.

و گفته: ورشان ساق حراست و گفتند: پرنده‏ايست از فاخته و كبوتر كه برخى آن را وراشين نامند و رسته‏ها دارد چون نوبى كه سياه است و حجازى كه آوازش از ورشان غمناكتر است و بچه دوست است تا آنجا كه چون آن را در دست شكارچى بيند خود را بكشد و گفته: ساق حر ورشان است و قمرى نر است بى‏اختلاف در آن.پ 2- در عيون 1 ر 246 و در علل 2/ 283 بسند پيش كه شامى از امير المؤمنين عليه السّلام‏

 

پرسيد از معنى بنگ كبوتر راعبى فرمود: بر طنبور زنان و كنيزان خواننده و بر نوازنده‏هاى نى و تار نفرين كند.پ 3- در اختصاص 294 و در بصائر 234 بسندى از يكى اصحاب ما كه بامام ششم عليه السّلام فاخته و ورشان و راعبى هديه شد فرمود: فاخته گويد: نيابم شما را نيابم شما را او را نابود كنيد پيش از آنكه نابودتان كند و فرمود: سرش را بريدند ورشان گويد: پاك باشيد، پاك باشيد، و آن را بيكى از اصحابش بخشيد، و پرنده راعبى نزد من باشد كه بدان شادم.پ بيان: دميرى گفته: فاخته از طوقداران است و پندارند مارها از آوازش گريزند عراقى است نه حجازى شيوا و خوشخوان و مأنوس است و در خانه‏ها زندگى كند و عرب او را دروغگو داند، زيرا آوازش نزد آنها «اكنون هنگام رطب است» ميباشد و هنوز نخل گل نكرده آن را گويد و ديده شده كه 25 سال عمر كرده تا 40 سال.پ 4- در بصائر 343 بسندى از شعيب بن الحسن كه نزد ابى جعفر عليه السّلام نشسته بودم و آواز فاخته‏اى شنيد فرمود: ميدانيد چه ميگويد؟ فرمود: ميگويد نيابم شما را، او را نابود كنيد پيش از اينكه شما را نيابد.

و از همان 344 بسندش مانندش آمده.پ 5- و از همان 344 بسندش از يكى اصحاب كه شنيدم فاخته‏اى از خانه امام ششم فرياد ميزد (و آن حضرت آواز او را بمضمون شماره 4 تفسير كرد) و فرمود آن را سر بريدند.پ 6- و از همان 344 بسندى از على بن سنان (از امام ششم عليه السّلام در باره فاخته‏اى كه آواز ميداد و هديه شده بود همين را ميفرمود) گفت: سپس فرمود او را از خانه بيرون كردند.پ بيان: نفرينش بر صاحب خانه تعبير شده باينكه چون پست است و آوازش شر انگيزد و مايه آوارگى و نابودى گويا نفرين كند بر صاحب خانه و اين تعبيرها ضرورتى ندارد چنانچه پيشتر شناختى‏

 

پ‏7- در كامل الزيارة 98 بسندى از امام ششم عليه السّلام كه كبوتر راعبى در خانه‏هاتان نگهداريد كه بر كشنده‏هاى حسين عليه السّلام لعنت ميكند، در كافى 6 ر 547 از على بن ابراهيم مانندش را آورده.پ 8- در كامل 98 بسندش از داود بن فرقد كه در خانه امام ششم عليه السّلام نشسته بودم و نگريستم يك كبوتر راعبى پر قوقو ميكند و امام ششم عليه السّلام پر بمن نگريست و فرمود: اى داود ميدانى اين پرنده چه ميگويد؟ گفتم: نه بخدا قربانت؟ فرمود: بكشنده‏هاى حسين نفرين ميكند، آن را در خانه‏هاتان داشته باشيد.

در كافى 6 ر 547 بسندى مانندش آمده.پ 9- در ارشاد مفيد بسندى از ابى حمزه ثمالى كه پسر دخترم چند كبوتر داشت و از خشم كبوترهاى آنها را سر بريدم و بمكه رفتم و بامام پنجم وارد شدم پيش از برآمدن آفتاب، و چون آفتاب زد كبوتر بسيارى در آن ديدم، با خود گفتم: مسائلى از او بپرسم و جوابهاشان را بنويسم و در فكر كارى بودم كه در كوفه كردم و آن كبوترها را سر بريدم بى‏معنى، و پيش خود گفتم: اگر در كبوتر خيرى نبود آنها را نگه نميداشت، امام عليه السّلام بمن فرمود: اى ابا حمزه تو را چه شود گفتم: يا ابن رسول اللَّه خوبست، گفت: دلت جاى ديگر است؟ گفتم: آرى بخدا و داستان سر بريدن كبوترها را گفتم و گفتم اكنون در عجبم از اين همه كبوتر كه شما داريد.

فرمود: اى ابى حمزه ندانى كه چون اهل زمين بچه‏هاى ما را ببازى گيرند به پر تكاندن كبوتر زيان را از آنها بگردانيم و آنها بنماز آگهى دهند در پايان شب، از هر كدامشان يك دينار طلا صدقه بده زيرا از خشم آنها را كشتى‏پ بيان: دلالت دارد بوجوب كفاره براى كشتن كبوتر از خشم و شايد حمل بر استحباب شود و نديدم كسى آن را گفته باشد.پ 10- در طب الائمه بسندى از محمّد بن كرامه كه در خانه موسى بن جعفر عليه السّلام يك جفت كبوتر ديدم كه پر سبز بود و اندكى سرخى داشت و ماده‏

 

سياه بود و نان برايشان خرد ميكرد و بر سر سفره بود و ميفرمود: اينها شب بجنبش آيند و همدم من شوند و هر بار كه پر تكانند خدا بدانها از هر كه در خانه است پريان را بگرداند.پ 11- مشارق الانوار: از امام پنجم عليه السّلام كه از همه چيز با ما دشمنتر در پرنده‏ها فاخته و در روزها روز چهارشنبه.پ 12- در كافى 6 ر 549 بسندى از امام ششم عليه السّلام كه يك پر تكانى كبوتر پلنگى به است از هفت خروس سفيد با يال‏پ 13- در كافى 6 ر 551 بسندى از عثمان اصفهانى كه يك فاخته براى اسماعيل پسر امام ششم عليه السّلام هديه آوردند، و چون امام ششم آمد و او را ديد فرمود: اين پرنده شوم است او را بيرون كنيد راستش ميگويد: نيابم شما را او را نابود كنيد پيش از آنكه نيابد شما را.

در بصائر: 345: بسندى مانندش آمده.پ 14- در كافى- 6: 546- بسندى از معاوية بن وهب كه كبوترها از پرنده‏هاى پيغمبرانند.پ 15- و از همان است: بسندى از عبد الاعلى مولا آل سام كه شنيدم امام ششم عليه السّلام ميفرمود: نخست كبوتر در مكه از آن اسماعيل عليه السّلام بود.پ 16- و از همان است: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه ريشه كبوتران حرم از آن اسماعيل عليه السّلام بوده كه آنها را داشت و با آنها همدم بود، و امام عليه السّلام فرمود: خوبست پرنده پر چيده گيرند كه با آن همدم شوند از ترس خزنده‏هاى زهرناك.پ 17- و از همان است: بسندى تا امام ششم كه اين كبوترهاى حرم از نژاد كبوتران اسماعيل بن ابراهيم عليه السّلام هستند. 18- و از همان است: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه خانه‏اى نيست كه كبوتر در آن باشد جز اينكه آفت جن باهل آن خانه نرسد چون پريان بيخرد در خانه‏

 

بازى كنند و با كبوتر بازى كنند و آدمى را وانهند.پ 19- و از همان است: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه مردى به پيغمبر از وحشت شكوه كرد باو فرمود: يك جفت كبوتر در خانه نگهدارد.پ 20- و از همان است: بسندى از زيد شحام كه كبوتران را نزد امام ششم عليه السّلام ياد كردند فرمود: آنها را در خانه‏هاى خود داشته باشيد كه محبوبند و دعاى نوح عليه السّلام بآنها رسيده و همدم‏ترين چيزى باشند در خانه.پ 21- و از همان 6: 547 بسندى از امام ششم عليه السّلام كه كبوتر از پرنده‏هاى پيغمبرانست كه در خانه خود داشتند و در هر خانه باشند آفت جن باهل آن نرسد چون كه سفهاء جن در خانه بازى كنند و با كبوتر بازى كنند و مردم را وانهند گفت: ديدم در خانه امام ششم كبوتر بود از آن پسرش اسماعيل عليه السّلام.پ 22- و از همانست: بسندى از يعقوب بن جعفر كه امام هفتم عليه السّلام بمن كه بكبوتران خانه‏اش نگاه ميكردم فرمود: پرى نتكانند جز كه خدا پريانى كه خواهند با اهل خانه دوست شوند از آن براند.پ 23- در كافى است: بسندى از يحيى ارزق كه شنيدم امام ششم ميفرمود آواز پر زدن كبوتر شياطين را براند.پ 24- در كافى: بسند ديگر كه فرمود: خدا عز و جل بوسيله كبوتر از شكست خانه دفاع كند.پ 25- در كافى است: بسندى از عثمان اصفهانى كه اسماعيل پسر امام ششم عليه السّلام از من هديه خواست و يك پرنده راعبى باو هديه دادم و امام فرمود: آن را در خانه نهيد با من تا همدم من باشد، عثمان گفت: نزد امام ششم عليه السّلام رفتم جلوش كبوتر بود و برايش نان خرد ميكرد- 6: 548 فروع كافى‏پ بيان: دلالت دارد كه خوراك دادن بكبوتر راعبى خوبست و هم خرد كردن نان برايش‏پ 26- در كافى است: بسندش از عبد الكريم بن صالح كه نزد امام ششم عليه السّلام‏

 

رفتم و ديدم سه كبوتر سرخ بر بسترش هستند و فضله انداختند گفتم: قربانت اينها بستر را آلوده كردند، فرمود: نه، خوبست كه در خانه باشند.پ 27- در كافى است: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه در خانه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم يك جفت كبوتر سرخ بود.پ 28- و از همان است: بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام چاهى كند و در آن پرتاب كردند (يعنى پريان) و باو گزارش شد و آمد تا بر سرش ايستاد و فرمود: البته دست بكشيد و گر نه كبوتر در آن جا دهم و سپس امام ششم فرمود: آواز كبوتر پريان را براند.پ 29- در كافى است: بسندى كه نام كبوتر نزد امام ششم عليه السّلام بردند فرمود:

بمن رسيده كه عمر ديد كبوترى ميپرد و مردى زير آن ميدود، عمر گفت:

شيطانى ميدود و زيرش شيطانى ميدود، امام ششم فرمود: اسماعيل نزد شما چه مقامى دارد، گفتند: صدّيق است فرمود: باز مانده كبوتران حرم از كبوتران اسماعيلند.پ 30- و از همان 6: 550 فروع- بسندش از امام ششم عليه السّلام كه هر كس پرنده‏اى در خانه گيرد بايد ورشان باشد كه بيشتر ذكر خدا عز و جل كند و بيشتر تسبيح گويد و پرنده‏اى است كه ما خانواده را دوست دارد.پ 31- و از همان 551: بسندى از عثمان اصفهانى كه اسماعيل پسر امام ششم عليه السّلام از من هديه‏اى خواست از پرنده و من ورشانى برايش بردم و امام عليه السّلام آمد و آن را ديد و فرمود: ورشان گويد مبارك باشيد، مبارك او را نگهداريدپ 32- و از همان است: بسندى از ابى بصير كه امام ششم عليه السّلام پسرش اسماعيل را از داشتن فاخته نهى كرد، و فرمود: اگر ناچارى يك ورشان نگهدار كه بسيار ذكر خدا عز و جل كند.پ بيان: گويا صلاح اسماعيل نميدانستند كه كبوتر داشته باشد چنانچه خبر بدان اشاره دارد.

 

پ‏33- در كافى است: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه در خانه ابى جعفر عليه السّلام فاخته‏اى بود و يك روز آوازش را شنيد و بدانها فرمود: ميدانيد چه ميگويد؟ گفتند نه، فرمود: ميگويد: نيابم شما را نيابم شما را، فرمود: نابودش كنيم پيش از آنكه ما را نيابد و آنگه فرمود: سرش را ببريد.پ 34- در همان است: بسندى از ابى بصير كه نزد امام ششم عليه السّلام رفتم و بمن فرمود: اى ابا محمّد بيا بهمراه ما تا از اسماعيل عيادت كنيم، بيمار بود، برخاستيم نزد او رفتيم در خانه‏اش فاخته‏اى در قفس بود و ميخواند فرمود: پسرم براى چه اين فاخته را نگهداشتى؟ نميدانى كه شوم است آيا ميدانى چه ميگويد؟ گفت: نه فرمود: نفرين مى‏كند بر صاحبش ميگويد: نيابم شما را او را بيرون كنيد.

در خرائج: از ابى بصير مانندش آمده.پ 35- در كافى- 549: بسندش از محمّد بن عذافر كه پرسيدم از امام ششم از پرنده كه او را از شهرى دور كه هرگز نديده فرستند و مى‏آيد، فرمود: اى عذافر او از سى فرسنگ بخانه صاحبش آيد با شناسائى و دريافت و چون از آن بيشتر باشد بخانه صاحبش آيد براى روزى خود كه در آن مقدر شده.

و در حديث ديگر است- 549- بسندى كه تا سى فرسنگ راهبر است و آنچه بيشتر است براى بهره و روزى باشد.پ 36- و از همان 549- بسندش از اسحاق بن عمّار كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: پرنده از جاى دور آيد فرمود: براى روزيش آيد.پ 37- و از همان است: بسندش از حريز كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: كبوتر را از جاى دور رها كنند و آيد و از جاى نزديك فرستند و نيايد؟ فرمود: چون روزيش بريد نيايد.پ بيان: يعنى چون بميرد يا ديگر روزيخور صاحبش نباشد و بجاى ديگر رود.پ 38- در دلائل طبرى- 89 ط- 2- بسندش از امام ششم عليه السّلام كه امام‏

 

باقر عليه السّلام در راه مكه بود با ابى اميه انصارى كه هم كجاوه‏اش بود و او بيك جفت ورشان نگريست در كنار محمل و دست برآورد آنها را دور كند باو فرمود: آرام كه اين پرنده بما خانواده پناه برند، راستش مارى او را آزار ميدهد و جوجه‏اش را ميخورد هر سال و من از خدا خواستم از اوش باز دارد و خدا پذيرفت.پ 39- در مشارق الانوار است: از محمّد بن مسلم كه نزد امام پنجم عليه السّلام بودم و ناگاه دو ورشان در بر او افتادند و بنگى كردند و پاسخى به آنها داد و پريدند گفتم قربانت اين چه بود؟ فرمود: پرنده‏اى كه بزنش بد گمان شده بود و او برايش سوگند خورده بود و گفته بود نپسندم جز بگواهى مولايم، محمّد بن على باشد و او آمد بولايت سوگند ياد كرد كه باو خيانت نكرده و باور كرد و كسى بولايت سوگند نخورد جز مگر آدمى كه پر سوگند است و زبونست.پ 40- در دلائل طبرى- 134- بسندش از فضيل بن يسار كه نزد امام ششم عليه السّلام بودم و نگريستم به جفتى كبوتر در برش كه نر با ماده قوقو ميكرد فرمود:

ميدانى چه ميگويد؟ گفتم: نه، فرمود: گويد اى آرام عروس من خدا نيافريده آفريده‏اى كه دوستترش دارم از تو جز كه جعفر بن محمّد باشد.پ 41- در حياة الحيوان از قول جوهرى گفته: حمام نزد عرب پرنده‏هاى طوقدار است چون فاخته، قمرى، ساق، حر، قطا، ورشان و مانند آن نر باشند يا ماده و نزد عموم همان اهلى را گويند و بنقل از اصمعى آورده كه حمام همان كبوتر چاهى است كه چند رسته دارد و آن را يمام گويند و فرق آنها اينست كه زير دم حمام و پهلوى پشتش سفيد است و پس دم يمامه سفيدى ندارد.

و نورى در تحرير از اصمعى آورده كه حمام همان طوقدارانند كه سبزى يا سرخى يا سياهى گردن آنها است.

كسائى گفته: حمام كبوتر دشتى است و يمام كبوتر خانگى و گفته اصمعى درست است و بنقل ازهرى از شافعى حمام هر پرنده‏اى است كه آب را قورت دهد يكباره و قوقو كند پيوسته (و پس از نقل اختلافى و گواه آوردن شعرى گفته):

 

پ‏اهل زبان گويند: حمام بكبوتران خانگى و بر دشتى و قمرى و ساق حرّ كه قمرى نر است و بفاخته، دبسى، و قطا، ورشان، عاقب، سفين، واعى، وردانى، و طورانى گفته شود و شرح هر كدام در باب خود بيايد ان شاء اللَّه تعالى و سخن كنونى در باره كبوتر خانگى است كه دو بخشند يكى دشتى كه در كبوتر خانه‏ها و مانند آنست و بسيار رمنده است و از اين رو آن را دشتى خوانند و دوم اهلى كه رسته‏هاى گوناگون و اشكال جدا جدا دارند چون مراعيش و راعبى عداد، مضرّب، قلاب و مذءوب كه نسبت بدان چه گذشت چون اسب عتيق است و آنها چون يابو.

جاحظ گفته: فقيع در كبوترها چون صقلابيند در مردم و آنها كبوتر سفيدند.پ و ابو داود و ديگران بسندهاى خوب از ابى هريره آوردند كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم مردى را بدنبال كبوترى ديد و فرمود: شيطانست بدنبال شيطانى و يا شيطانى بدنبال او است، بيهقى گفته: برخى اهل علم آن را تفسير كردند بكسى كه كبوتر باز است و پيوسته دنبال آنست و بر بامها برآيد كه بخانه همسايه‏ها گرايدپ و از اسامه بن زيد است كه ديدم عمر بن عبد العزيز فرمانداد كبوترهاى پرنده را سر برند و آنها كه در قفس باشند وانهند و ابن قانع و طبرانى بسندى از ابى كبشه آوردند كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم خوشش مى‏آمد از نگاه بجوجه‏ها و كبوتر سرخ، و حاكم در تاريخ نيشابور آورده كه عايشه گفت: پيغمبر خوش داشت نگاه بسبزه و اترجّ و كبوتر سرخ.

و ابن قانع و ديگران از قول هلال بن علاء كبوتر سرخ را به سيب تفسير كردند، و ابو موسى گفته: اين تفسير را از جز او نديدم،پ و در خانه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله كبوتر سرخى بود بنام وردان،پ و در كتاب عمل يوم و ليله ابن سنى است از معاذ بن جبل كه على عليه السّلام به پيغمبر از تنهائى شكوه كرد باو فرمود: يك جفت كبوتر بگيرد كه در بر او ياد خدا كنند، و ابن عساكر آن را آورده و گفته جداً غرابت‏

 

دارد و ضعيف است.پ و ابن عدى در كاملش (همين مضمون را آورده و افزوده كه) همدم تو باشند و براى نماز با خواندن خود تو را بيدار كنند و خروسى بگير كه همدمت باشد و بيدارت كند براى نماز،پ و نيز بسندى از ابن عباس آورده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله فرمود: كبوتران را داشته باشيد كه در خانه‏هاتان داستان سرا باشند كه پريان را از كودكان شما سرگرم كنند.پ و عبادة بن صامت هم گفته: مردى به پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم از تنهائى شكوه كرد و فرمودش يك جفت كبوتر بگير و طبرانى آن را آورده و سند آن را جز يكى صحيح دانسته،پ و در كامل ابن عدى در شرح حال سهل بن وزير بسندى از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله است كه مكه از كمى زائرانش بخدا شكوه كرد و خدا تعالى باو وحى كرد البته برانگيزم مردمى كه دلبند آن باشند چنانچه كبوتر بجوجه‏هايش.پ و در سنن ابو داود و جز او است بسندى خوب از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله كه در آخر الزمان مردمى باشند كه ريش خود را خضاب سياه بندند چون گلوگاه كبوتران و بوى بهشت را نشنوند و خوبيش اينست كه بلانه خود پيوندد گر چه از هزار فرسنگش رها كنند خبر آورى كند و آن را از راه دور در اندك زمانى بياورد، و كبوتر باشد كه در يك شبانه روز 3 هزار فرسنگ در نورزد، و بسا شكار شود و ده سال و بيشتر از وطنش دور ماند و فكر و حافظه و دوستى وطن در او بماند تا فرصتى يابد و بدان برگردد پرنده‏هاى شكارى بسختى در دنبال او باشند و از شاهين بيشتر بترسد، و با اينكه از او و هر پرنده‏اى پرنده‏تر است، ولى از ترس خود را در بر او اندازد چنانچه خر شير را بيند و يا گوسفند گرگ را و موش گربه را.

و از خوى شگفتش كه ابن قتيبه در عيون الاخبار از مثنّى بن زهير آورده اينست كه گفته من هرگز روابط عاشقانه‏اى كه در مرد و زنيست نديدم جز كه در كبوتر ديدم، هر ماده‏اى تنها نر خود را خواهد و برعكس تا يكى از آنها

 

بميرد يا ناياب شود، كبوتر ماده‏اى ديدم كه خود را براى نرش در هنگامى كه ميخواستش آرايش ميكرد، ماده كبوترى ديدم كه شوئى داشت و ديگرى را پذيرفت و نر او را معذور نداشت.پ ماده كبوترى ديدم با ماده ديگر جفت شد و گفتند از آن تخم نهد ولى جوجه ندهد، و نرى ديدم با نرى جفت شد و نرى ديدم كه با هر ماده كه برميخورد جفت ميشد و زن نميگرفت و ماده‏اى كه با هر نرى جفت ميشد و شوى نميگرفت و هيچ جانورى نيست كه هنگام جفت شدن بوسه گيرد، جز آدمى و كبوتر، و كبوتر در جفت شدن پارسائى دارد و دم كشد تا اثر گائيدن را از ماده ببرد و گويا ميفهمد كه چه كرده و ميكوشد كه آن را نهان دارد.

و بسا كه چون شش ماهه شد جفت‏گيرى كند و ماده 14 روز روى تخم بخوابد دو تخم نهد كه از نخست نر آيد و از دوم ماده و فاصله آنها يك شبانه روز باشد، و نر جزئى از روز روى تخم بماند و آن را گرم كند و مانده از روز و شب با ماده است و چون ماده تخم نهد و نخواهد روى آن بخوابد نر او را وادارد كه بخوابد و چون نر خواهد با ماده جفت شود جوجه‏ها را از لانه بدر كند، و اين نوع را در نهاد است كه چون جوجه‏اش از تخم برآيد نر خاك شور بجايد و بدهنش نهد تا خوراك پذير گردد فسبحان اللطيف الخبير كه بهر چه رهنمائى او را داده.

 

ارسطو پنداشته كبوتر هشت سال بماند، و ثعلبى و جز او از وهب بن منبه در تفسير قول خدا تعالى «و پروردگارت بيافريند هر چه خواهد و برگزيند، 68- القصص» گفته: از گوسفند ميش را برگزيده و از پرنده كبوتر را، و مورّخان آوردند كه چون مسترشد زندانى شد بخواب ديد كبوتر طوق دارى بدست دارد و هاتفى آواز داد رهائى تو در اينست و چون صبح كرد آن را بابن سكينه امام گفت و وى باو گفت: بچه تعبيرش كردى؟ پاسخ داد به شعر ابى تمام آنها حمامند و گر به كسر بخوانى* حاء را راستش كه مرگ باشند و رهائى من در مرگ من است و پس از چند روز در سال 529 كشته شد