باب سوم خرما و برترى آن و انواع آن‏

‏ آيات قرآن مجيد

:پ 1- مريم- و بلرزان براى خود تنه درخت خرما را تا رطب تازه برايت افتد- 24.پ 2- التكاثر- وانگه البته پرسش شويد آن روز از نعمتها- 8.پ تفسير: طبرسى- ره- گفته: امام باقر عليه السّلام فرمود: زنان درمانى چون خرماى تازه ندارند زيرا خدايش در زائيدن بمريم خورانيد و در باره تفسير آيه دوم گفته:

يك صحابى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله را با گروهى يارانش مهمان كرد و خرما و آب سرد براشان آورد، خوردند و چون بيرون شدند فرمود: اين از آن نعمتها است كه از آنها پرسش شوند.

گويم: اخبار بسيارى گذشت كه نعيم همان ولايت است.

 

اخبار باب‏

پ‏1- در خصال (249) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چهار چيز طبعها را معتدل سازند، انار سودانى: غوره پخته خرما و بنفشه و كاسنى.پ 2- و از همان (416) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه ما در بر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بوديم ناگاه وفد عبد القيس وارد شدند و سلام دادند و يك جلد خرما نزد آن حضرت نهادند و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: صدقه است يا هديه؟ گفتند:

يا رسول اللَّه بلكه هديه است، فرمود: اين از كدام نوع خرماهاى شما است؟ گفتند:

برنى است، فرمود: در اين خرماى شما نه خصلت است كه جبرئيل آنها را بمن گزارش داده: بوى دهان را خوش كند، معده را پاك كند، خوراك را هضم كند، نيروى شنيدن و ديدن را بيفزايد، پشت را محكم كند. شيطان را گيج سازد، بخدا عزّ و جلّ نزديك كند و از شيطان دور كند.پ بيان: شيطان را دچار خبل كند، در قاموس گفته: خبل فساد اندامها است و فلج است كه با فتح خاء و باء تلفظ شود، و بريدن دستها و پاها و زندان كردن و بازداشتن را گويند، و با حركت شيتى و ديوانگى است و چون سحاب كاستى است و هلاك و رنج و خبله بمعنى اندوه است پايان.

من گويم: بيشتر اين معانى در باره خبل شيطان مناسب است، زمخشرى در فائق گفته: وفد عبد القيس نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمدند و نام خرماهاى سرزمين آنها را بر شمرد و بيكى از مردان آنها فرمود: آنچه از سهم تو مانده كه بيشتر آويختى بما بخوران و برنى براشان آورد و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: راستش درمانيست كه درد ندارد، و قوس ته‏مانده خيك يا جله خرما است كه بقوس شتر مانند شده كه پهلوى او است.پ 3- در خصال: روايت است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خربزه را با خرما ميخورد امام صادق عليه السّلام فرمود: خوردن خرماى برنى در ناشتا فلج آورد (443).

 

پ‏4- در عيون (2 ر 38) بسندش تا على بن ابى طالب عليه السّلام در تفسير قول خدا عزّ و جلّ «وانگه پرسش شويد البته در آن روز از نعيم» فرمود: خرماى تازه و آب خنك، فرمود:پ چون پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خرما ميخورد هسته‏اش را پشت دستش ميافكند و آن را پرت ميكرد،پ فرمود: جبرئيل نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: برنى را باشيد كه بهتر خرماى شما است بخدا عزّ و جلّ نزديك سازد و از آتش دور كند،پ فرمود:

براى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خربزه و خرماى تازه آوردند از هر دو خورد و فرمود: اينان دو پاكيزه‏ترند،پ و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خرما را ناشتا بخوريد كه البته كرمها را بكشد در شكم.پ در صحيفه رضا عليه السّلام از پدرانش مانند حديث دوم و آخرى آمده و صدوق- ره- گفته مقصود از آخرى همه خرماها است جز برنى كه خوردنش در ناشتا باعث فلج شود- 10-.پ 5- در عيون (2/ 72) بسندى تا اينكه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله طلع و جمّار را با خرما ميخورد و ميفرمود خشم ابليس سخت شود و ميگويد آدميزاده ماند تا كهنه را با نو خورد.پ بيان: در قاموس است كه طلع نخل خرما چيزيست كه مانند دو نعل روى هم از آن برآيد و بن خوشه خرما ميان آن درآيد و نوكش تيز است و آنچه كه ميوه نورس آن پديد شود و پيوسته‏اش را كفرّى گويند و درونش را اغريض چون سفيد است، و جمّار چون رمان پيه نخل خرما است كه گفتند سرد و خشك است در درجه يكم طبع را بندد و بكندى از معده فرود آيد، در نهايه است كه جمّاره دل و پيه نخله است، در مصباح گفته: طلع بفتح گل نخله است كه اگر ماده باشد خرما شود و اگر نر باشد خرما نشود و خودش را بخورند و چند روز بر نخله‏اش وانهند تا گرد سفيدى چون آرد در آن پديد گردد و بوى خوبى دارد و آن گرد را بگل درخت خرماى ماده ريزند تا تلقيح شود، گفته: جمّار نخله دل او است و خرما و سعف از آن برآيند و اگرش ببرند نخله بميرد.

 

پ‏6- در عيون (2/ 75) بسند پيش كه پيغمبر فرمود: كما از منّ است كه خدا به بنى اسرائيل نازل كرد و درمان چشم است و خرماى عجوه از بهشت است و از جنس برنى است كه از بهشت است و درمان زهر است.پ بيان: در قاموس گفته: عجوه در حجاز خرماى پست است و خرمائى است در مدينه در بحر الجواهر گفته: عجوه بفتح نوعى است از خرماى مدينه درشت‏تر از صيحانى كه بسياهى زند، و گفته: برنى بهترين خرما است ...پ 8- در مجالس ابن الشيخ: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه هر كس با چند خرماى عجوه ناشتا بشكند در آن روز از زهر و جادو زيان نبيند (2/ 9).پ 9- در علل (2/ 262) بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه چون خدا عزّ و جلّ آدم را از گل آفريد از آن گل فزون آمد و از آن فزونى نخله را آفريد و از اين رو چون سرش را برند نرويد و نياز بآبستنى دارد.پ 10- و از همان (..) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه هر نخله‏اى در آبگير برويد جز نخله عجوه چون كه نرش از بهشت است.پ بيان: مقصود اينست كه عجوه از هسته نرويد و چون از هسته‏اش نخله رويد عجوه نباشد، و تنها شاخه‏اى كه از ريشه آن رويد عجوه باشد.پ 11- در خصال (2/ 637) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه زن آبستن چيزى نخورد و با آن درمان نكند كه بهتر از رطب باشد، خدا عزّ و جلّ بمريم عليها السّلام فرموده: «و بلرزان براى خود تنه درخت خرما را تا خرماى تازه برات افتد پس بخور و بنوش و چشمت روشن» ساك فرزندان خود را با خرما برداريد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله با حسن و حسين چنين كرد. 12- در محاسن 534 (مضمون خبر شماره 2 را آورده است) و با اندك اختلافى در مكارم مانندش آمده.پ 13- در محاسن (528) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه پرسش گرديد از آغاز آفرينش نخل خرما، فرمود: چون خدا تبارك و تعالى آدم را از گلى كه برايش‏

 

آماده كرده بود آفريد تيكه‏اى فزون آمد و از آن دو نخله آفريد نر و ماده، و از اين رو كه از فزونى گل آدم شده ماده‏اش نياز بگرد نر دارد مانند نياز زن بنطفه مرد در آبستنى، و از اين رو خرما خوب و بد، و نازك و كلفت، نر و ماده، بارده و بى‏بار دارد، سپس فرمود: آن همان عجوه بود و خدا آدم را فرمود چون فرود آمد كه آن را در مكه بكارد و هر آنچه از نژاد آنست عجوه است و هر چه از هسته آنست نخلهاى ديگر است در خاور و باختر زمين.پ 14- در محاسن (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه در باره عمه خود نخله سفارش بخوبى كنيد، زيرا آن از گل آدم آفريده شده آيا نبينيد هيچ درختى جز آن گرد نر نميخواهد.پ 15- در محاسن (..) بسندش از علاء بن رزين كه امام ششم عليه السّلامش فرمود: اى علاء ميدانى نخست درختى را كه بر زمين روئيده؟ گويد: گفتم: خدا و رسولش و زاده رسولش داناترند، فرمود: راستش آن عجوه است كه هر كدام پاك باشند عجوه‏اند و جز آن مانند آنند از چيزهاى ديگر.پ بيان: پاك باشد يعنى از شاخه آن بواسطه يا بيواسطه روئيده شود، و از چيزهاى ديگر يعنى خرماهاى ديگر و در كافى «الاشباه» آمده يعنى مانند آنست و خودش نيست ...پ 16- در محاسن (529) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه همه خرماها در آبگير رويند جز عجوه كه نرش از بهشت است.پ 17- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه عجوه مادر همه خرماها است و همانست كه آدمش از بهشت آورده. در مكارم مانندش آمده، در كافى هم (با اختلاف در تعبير آمده).پ 18- در محاسن (530) بسندش (همين مضمون را از امام ششم عليه السّلام آورده و دنبالش افزوده كه) و آنست معنى قول خدا تبارك و تعالى «هر چه را از درختهاى خرما ببريد يا برپا داريد، 5- الحشر» كه مقصود همان عجوه است، و در حديث‏

 

ديگر است كه ريشه همه خرماها عجوه است.پ بيان: در صحاح گفته: عجوه بهتر نوع خرماى مدينه است و نخله‏اش را لينه نامند، و بيضاوى در تفسير «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ» گفته: هر نخله را ببريد بهر رنگ باشد و بمعنى نخل خوبست.پ 19- در محاسن (..) بسندش از امام رضا عليه السّلام كه نخل خرماى مريم عجوه بود كه در ماه كانون فرود آمد و بهمراه آدم خرماى عتيق و عجوه از بهشت فرو شدند و انواع ديگر خرما از آنها است.پ بيان: كانون يكم و دوم دو ماه رومى باشند در دل زمستان و گويا مقصود اينجا كانون يكم است.پ 20- در محاسن (531) بسندش از محمّد بن سوقه كه نزد امام پنجم عليه السّلام رفتيم براى وداع و ياران مرا پيش ميداشتند و آن حضرت فرمود: اى پسر سوقه اصل خرماها از عجوه است و هر چه از آن نيست خرما نيست.پ 21- در محاسن (..) بسندش تا امام پنجم يا ششم عليهما السّلام در تفسير قول خدا تعالى «بايد بنگرد كدام خوراك پاكتر است، 19- الكهف» فرمود خوراك پاكتر همان خرما است.پ بيان: مشهور ميان مفسران اينست كه مقصود از پاكتر اطهر و ذبيحه حلالتر است زيرا عموم آنها گبر بودند و ميان آنها گروهى مؤمن بودند كه ايمان خود را نهان ميداشتند، و گفتند: يعنى خوشتر خوراك، و گفتند: خوراك بيشتر، و گفتند: برخى خوراكهاى آن شهر را اصحاب كهف حلال ندانستندى.

گويم: مى‏شود جمع كرد ميان برخى اين گفته‏ها با آنچه در اين روايت است باينكه خوراك پاكتر نزد آنها همان خرما بوده كه تذكيه لازم ندارد.پ 22- در محاسن (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خوراكى براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نياوردند و در آن خرما بود جز اينكه آغاز بخوردن خرما ميفرمود.پ 23- و از همان بسندى از امام ششم عليه السّلام كه حلواى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خرما بود.

 

پ‏24- و از همان بسندى از امام ششم عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در فصل رطب با رطب افطار ميكرد و در فصل خرما با خرما.پ 25- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام (همين مضمون را آورده).پ 26- و از همان: بسندش كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دوست داشت كه كسى خرما دوست داشته باشد.پ 27- و از همان: بسندش از عقبة بن بشير كه نزد ابى جعفر عليه السّلام بود براى ما خرما خواست ما خورديم و بيشتر خواستيم وانگه فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده:

من دوست دارم كسى كه خرما دوست باشد، در مكارم بى‏سند مانندش آمده.پ 28- در محاسن (532) بسندش تا اينكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى على من خوش دارم مرد خرما دوست باشد، و از همان: بسند ديگر مانندش آمده‏پ 29- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خرماى عجوه از بهشت است و در آن درمان زهر است. در مكارم مانندش آمده (192).پ در كتاب الامامة و التبصرة: بسندى: همين مضمون را آورده جز كه در آن آمده در آن درمانست يا اينكه فرموده: خوش دارم مردى خرما دوست باشد (و همين معنا را بسند ديگر روايت كرده).پ 31- در محاسن (533): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه هر كه هنگام خوابيدن هفت خرماى عجوه خورد كرمها را در شكمش بكشند.پ 32- در همان (..) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه مخالف ميخواران باشيد و خرما بخوريد كه درمان دردها است.پ 33- و از همان: از حسن بن شمّون كه نوشتم بابى الحسن عليه السّلام يكى از ياران ما از ناتوانى شكوه دارد، پاسخ نوشت ناشتا خرماى برنى بخور، و ديگرى نوشت از خشكى مزاج شكوه كرد باو نوشت خرماى برنى را ناشتا بخور و روى آن آب بنوش و چنين كرد و فربه شد و رطوبت بر او چيره شد و از آن شكوه كرد و در پاسخ او نوشت خرماى برنى را ناشتا بخور و آب روى آن منوش، و مزاجش معتدل شد (..).

 

پ‏34- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه بهتر خرماتان برنى است درد را برد و دردى نيارد و سير كند و بلغم را ببرد و با هر خرما حسنه‏ايست، و در حديث ديگر خوشخور است و گوارا خستگى را برد و سيرى آورد.پ 35- و از همان: بسندش (همين اثرها براى خرماى برنى از زبان جبرئيل به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بيان شده).پ 36- و از همان: بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه بهتر خرماتان برنى است درد برد و درد در آن نيست و ديگرى در آن افزوده هر كه شب گذراند و يك دانه خرماى برنى در شكمش باشد هفت بار تسبيح گويد (533).پ 37- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه بهتر خرماتان برنى است و آن داروئى است كه درد ندارد.پ 38- و از همان: بسندش كه هديه شد به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله تمر برنى يمامه و فرمود: اى عمير از اين خرما ميان مردم بسيار پخش كن. و جبرئيل فرو شد و گفت: اين چيست؟ فرمود: خرماى برنى كه مردم از يمامه پيش كش آوردند، جبرئيل به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: خرماى برنى سير كند، خوشخوراك و گوارا است، و داروئى است بيدرد، با هر دانه‏اش حسنه‏ايست، پروردگار را خشنود سازد، شيطان را بخشم آرد و منى را فزايد.پ 39- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خرماى برنى را بزنهاى زائوتان بخورانيد تا فرزندهاتان بردبار شوند، و در حديث ديگر تا امير المؤمنين عليه السّلام كه بهتر خرماتان برنى است آن را بزنهاى زائوتان بخورانيد تا فرزندهاتان بردبار شوند (534).پ بيان: گويا مقصود از زائو زن نزديك زائيدنست يا زن شيرده كودك و معنى دوّم مناسبتر است بداستان مريم.پ 40- در محاسن: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه اگر خوراكى خوشتر از خرما بود خدايش بمريم ميخوراند.

 

پ‏41- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه زنها بمانند خرماى تازه درمانى نجستند، زيرا خدا آن را بمريم زائو تازه چيده خورانيد (535).پ 42- و از همان (..) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه بايد نخست خوراك زائو خرماى تازه باشد زيرا خدا عزّ و جلّ بمريم دختر عمران فرمود: «بلرزان تنه درخت خرما را تا خرما تازه برات افتد» گفتند: يا رسول اللَّه اگر دوران رطب نيست، فرمود: هفت دانه خرماى مدينه باشد، و اگر نباشد هفت دانه از هر خرما باشد زيرا خدا تبارك و تعالى فرموده: بعزتم و جلالم و عظمتم و والامقاميم سوگند كه زائو در روزى كه زايد خرما نخورد جز اينكه اگر نوزادش پسر است بردبار باشد و اگر دختر است جز بردبار نباشد.پ 43- در محاسن بسندش از امام ششم عليه السّلام كه سر خرماهاتان خرماى صرفانست (..)پ 44- و از همان بسندش از حرب كنيز فروش كه چون امام ششم عليه السّلام آمد و عبد اللَّه بن حسن با او بود هذيل بن صدقه مرا فرستاد و يك زنبيل رطب صرفان از بستان اسماعيل خريدم و چون آوردمش فرمود: اين چيست؟ گفتم: رطبى كه هذيل بن صدقه براتان فرستاده فرمود: بيارش نزديك، نزديكش بردم و با انگشتش آن را زير و رو كرد و فرمود: چه خوب خرمائى است اين عجوه كه درد و آفتى ندارد.پ 45- و از همان: بسندى تا گفته: چون امام ششم عليه السّلام به حيره آمد مركبش را سوار شد و بخورنق رفت و در آنجا فرود شد و در سايه مركبش آرميد و غلام سياهى با او بود و آنجا مردى از اهل كوفه بود كه نخلستانى خريده بود و بآن غلام گفت:

اين آقا كيست؟ پاسخ داد جعفر بن محمّد است و آن مرد رفت يك طبق بزرگ خرما آورد و برابر آن حضرت نهاد و آن حضرت بخرما برنى اشاره كرد كه اين چيست؟

پاسخ داد سابريست، فرمود آن در نزد ما خرماى بيض است، وانگه بمشان اشاره كرد كه اين چيست؟ گفت: مشان، فرمود ما آن را ام جرذان دانيم و بصرفان نگريست و فرمود: اين چيست؟ گفت: صرفان امام فرمود: ما آن را عجوه ناميم و در آن درمانست.

 

پ‏بيان: فيروزآبادى گفته خورنق كاخ نعمان اكبر است و معرب خورنگاه است يعنى جاى خوراك و نام نهريست در كوفه، سابرى خرماى خوبى است، بيض يك نوع خرما است (و از جوهرى آورده) كه بهتر خرماى كوفه نرسان و سابريست، و گفته: مشان يك نوع خرما است و ضرب المثل است كه (بعلة الورشان تا كل رطب المشان).

در قاموس گفته: موشان و بر وزن غراب و كتاب از رطبهاى خوشخوراكتر است، گفته: ورشان با حركت را، پرنده‏ايست كه ساق حر باشد و گوشتش از گوشت كبوتر سبكتر است، و در تفسير ضرب المثل گفته: براى كسى مثل آرند كه بر خلاف مقصود خود تظاهر كند، در نهايه گفته: ام جرذان يك نوع خرما است و گفتند زير درختش موشها لانه كنند و در كوفه آن را موشان گويند يعنى مجمع موشها و جرذان جمع جرذ است كه موش نر بزرگ است.پ 46- در محاسن بسندش از امام ششم عليه السّلام آورده كه صرفان عجوه است و درمان از درد است .. (..).پ 47- و از همان: (مضمون شماره 45 را باختصار آورده) و در ضمن گفته اين را عذق ابن زيد ناميم.پ بيان: عذق ابن زيد را در لغت نيافتيم ولى در قاموس گفته: عذق نخل باردار است تا گويد: و نام قلعه‏ايست در مدينه از آن بنى امية بن زيد.پ 48- در محاسن حديث را برآورد تا امام ششم عليه السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: مانندترين خرماهاى شما بخوراك صرفانست (537).پ 49- و از همان: بسندش از سليمان جعفرى كه امام رضا عليه السّلام بمن فرمود:

ميدانى مريم از چه آبستن شد؟ گفتم: نه، جز اينكه شما بمن خبر دهيد.

فرمود: از خرماى صرفان كه جبرئيل فرو آورد و باو خوراند و آبستن شد.پ 50- و از همان: بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه چه خوب خرمائيست صرفان نه دردى دارد و نه آسيبى رساند.

 

پ‏51- و از همان: بسندش از ابى سليمان حمّار كه نزد امام ششم عليه السّلام بوديم و چند سينى رطب براى ما آوردند كه چند نوع خرما در آنها بودند، و يكى را پس از ديگرى برميداشت و ميفرمود: اين را چه ميناميد و اين را چه ميناميد تا دست بر يكى از آنها نهاد و گفتيم آن را مشان ناميم، فرمود: ولى ما آن را امّ جرذان ناميم كه چيزى از آن را براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آوردند و برايش دعا كرد و در نخلهاى ما زيباتر از آن نيست.پ توضيح: (از كافى 6 ر 348) مضمون اين روايت را بسندش آورده و در آغازش اين جمله است «كه براى ما مضيره و خوراك آوردند وانگه زنبيلهاى خرما» در قاموس گفته، مضيره آبگوشتى است كه با شير ترش كرده پزند و بسا با شير تازه آميزند،پ 52- در محاسن بسندش تا كسى كه ديده امير المؤمنين عليه السّلام نان را با خرما ميخورد (538)پ 53- در روايت ديگر كه امير المؤمنين عليه السّلام خرما را روى لقمه مينهاد و ميفرمود: اين خرما نانخورش اينست.پ 54- از همان بسندش از سدير كه امام پنجم در مدينه نزدم آمد و خرماى نرسيان برايش آوردم با كره و خورد و فرمود: چه خوشمزه است نزد شما چه نام دارد؟ گفتم: نرسيان، فرمود: از هسته‏اش بمن بدهيد تا آن را در زمين خودم بكارم.پ بيان: نرسيان با كسر نون و سكون راء و كسر سين و پس از آن ياء و در نسخه‏اى با باء يك نقطه است بى‏ياء و آن تصحيف است و در قاموس گفته: نرسيان با كسره از خرماهاى خوبست.پ 55- در محاسن: از هشام بن حكم كه نام خرما را نزد امام ششم عليه السّلام بردند و آن حضرت فرمود: يك نوع خرما شما در عراق داريد كه بهتر از يك نوع خرماى ما است در مدينه ولى روى هم رفته خرماى مدينه بهتر است.پ 56- در محاسن: بسندش از عمّار ساباطى كه بهمراه امام ششم عليه السّلام بودم‏

 

و رطب آوردند و آن حضرت ميخورد و رويش آب مينوشيد و آبخورى را بمن ميداد و من بد داشتم آن را برگردانم و من هم مينوشيدم تا چند بار چنين كرد، پس گفتم من دچار بلغم بودم و با اهرن پزشك حجاز شكوه كردم، بمن گفت باغ دارى؟ گفتم:

آرى، گفت: نخل خرما دارد؟ گفتم: آرى، گفت نام آنها را برشمار و من برشمردم تا به هيرون رسيدم بمن گفت: هنگام خوابيدن هفت دانه از آن بخور و بر آن آب منوش و خوردم و دهانم خشك شد تا آنكه نميتوانستم تف كنم و باو گزارش دادم و گفت: بر آن خرما كمى آب بخور و خوددار باش تا معتدل شود، طبع تو و من عمل كردم، امام ششم عليه السّلام فرمود اما من اگر آب در خانه نباشد آن را نمى‏چشم (539).پ 57- و از همان: بسندى كه بالا برده تا گفته: هر كه خرما را براى اينكه دلخواه رسول خدا است بخورد زيانش ندارد (..) و در مكارم مانندش آمده (192).پ 58- در محاسن: بسندش از جعفرى كه يكى از خاندان على عليه السّلام ما را دعوت كرد و امام رضا عليه السّلام هم آمد و بهمراه آن حضرت شديم و خورديم و خود را از بسيارى مهمانان در رنج افكند و خود را بر امام افكند و مردم بر او درمى‏آمدند و او خوان براشان ميگسترد و بالاى سرشان بود و آنها گفتگو ميكردند ناگاه چشمش بمن افتاد و سر بگوشم نهاد و فرمود: يك تيكه خرما برايم بياور و يك تيكه خرما كه در نيمه مشكى بود براش آوردم، و آن را تناول ميكرد، من ايستاده بودم و او بپهلو خوابيده و چند دانه خرماى آن را كه در دست من بود برگرفت وانگه سوار شديم و فرمود: در خوراك آنها چيزى نزد من خوشتر از همان چند دانه خرما نبود كه خوردم.پ بيان: بر امام افكند، براى احترام او خود را بدست و پايش انداخت ...پ 59- در مكارم (192): از امير المؤمنين عليه السّلام كه خرما بخوريد زيرا درمان دردها است،پ و از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه هر كه ناشتا ده دانه خرما عجوه بخورد در آن روز

 

زيانى بدو نرسد و جادو در او نگيرد،پ فرمود صلى اللَّه عليه و آله: خانه‏اى كه خرما ندارد اهلش گرسنه باشند،پ از ابن عباس است كه خرما را ناشتا بخوريد زيرا كرم را ميكشد،پ گفت: خرماى برنى را جبرئيل از بهشت آوردپ و گفت: بزنهاى خود دهيد خرما در ماهى كه ميزايند تا فرزندشان بردبار و پاك باشد،پ فرمود: عليه السّلام برنى را باشيد كه خستگى را برد و گرمى بتن آورد در برابر سرما و از گرسنگى سير كند، و 72 نوع درمان داردپ و از امام ششم عليه السّلام كه فرمود، بزنهاتان در زايش خرما برنى بدهيد تا فرزندانتان را زيبا كنيدپ در روايتى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله با خرما افطار ميكرد.پ 60- در دعوات راوندى: كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رطب را با دست راستش ميخورد و هسته‏اش را بدست چپ ميگرفت و آن را بزمين نميانداخت تا بگوسفندى رسيد و هسته‏ها را بدو نشان داد و آنهم آمد و هسته‏ها را از ميان كف چپش ميخورد و آن حضرت با دست راست ميخورد تا پايان داد.پ 61- كتاب غارات ابراهيم بن محمّد ثقفى: بسندش تا ابن نباته كه از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد از نخست چيزى كه بر روى زمين لرزش نمود؟ فرمود: نخل خرما است كه چون آدميزاده است هر گاه سرش بريده شود بميرد و چون سر نخل را برند تنه در افتاده شود.پ 62- در شهاب: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: بهتر مال سكّه مابوره و اسب مأموره است، و فرمود: چه خوب مالى است نخلهاى پايدار در لجن و خوراك بخش در قحطى.پ بيان: شرح اين چند فقره در ابواب پيش گذشت و در ضوء الشهاب در شرح چند فقره اخير گفته: مقام نخل خرما و خرما را بزرگداشته تا بصاحبان فقير آنهاشان محبوب سازد كه نعمت عجمها را در خوردن و نوشيدن و جامه پوشيدن ميشنيدند و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده: نخله خرما خوبست كه از تو علوفه و جامه و هزينه نخواهد در لجن كه آب و گل است برجا است و در قحطى قوت و غذا است، در حديث ديگر فرموده كه «گرامى داريد عمه خود نخل خرما را و تشبيه آن بعمه از دو راه است:

1- با آدم عليه السّلام از بهشت فرود آمده و وى بينهايت دوستش ميداشت تا فرمود:

 

در بخاك سپردنش تيكه از آن را با وى در گور نهند و جريدتين همراهش نمودند.

2- در برخى حالات مانند آدميزاده است: تا گردش نريزند بار ندهد و اگر سرش را برند خشك شود و سود حديث بزرگداشت نخل خرما است، راوى حديث موسى بن جعفر كاظم است از پدرانش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله.پ 63- در محاسن: بسندش تا امام پنجم عليه السّلام كه خدا عجوه و عتيق را از آسمان فرود آورد، گفتم: عتيق چيست؟ فرمود: نحل (539).پ بيانيست: گفتند چنين نمايد كه لفظ فنيق با فاء و نونست، در نهايه گفته: در حديث عمير بن افصى لفظ فنيق آمده و آن فحل ارجمند شتر است كه براى ارجمندى نه سوارش شوند و نه خوارش دارند، جوهرى گفته: فنيق فحل ارجمند است و ابو زيد آن را نام دانسته پايان (زا قاموس هم اين را آورده و گفته) در قاموس گفته: عتيق درخت خرماى نر است كه آب و سايه آن كاسته نشوند و بمعنى مى و خوب هر چيز را هم گويند، و در صحاح است كه عتيق ارجمند هر چيز است و خوب هر چيز از خرما و آب و باز و پيه پايان.

گويم: در نسخه‏هاى كافى و محاسن و جز آنها عتيق بعين بى‏نقطه و تاء است و آن روشنتر از فنيق است و مقصود حديث اينست كه براى پيدايش خرما در زمين عتيق بجاى فحل فرود آمد و عجوه بجاى ماده چون نياز بهر دو دارد چنانچه دانستى و گذشت و آيد آنچه تأييد آن را فزايد.پ 64- در محاسن: (همين مضمون را بسندى از امام ششم عليه السّلام آورده) (530).پ 65- و از همان: كه شنيد از امام ششم عليه السّلام آنچه در كشتى نوح عليه السّلام بار شد از نخل عجوه بود و نخل باردار.پ 66- و از همان: بسندش از ابى خديجه كه از مدينه هسته عجوه گرفتيم و يار ما آن را در بستانش كاشت و از آن سكر، هيرون، شهريز، صرفان، و هر نوع درآمد.پ توضيح: در قاموس گفته: سكّر با ضمه و تشديد كاف شكر است و نام‏

 

خرماى خوبى و انگورى كه پوسته نازك است و ميتركد و بهتر انگور است، و گفته:

هيرون بر وزن زيتون يكنوع خرما است و در بحر الجواهر است كه هيرون بكسر يكنوع خرماى خوبست ... در صحاح است كه خرماى شهريز، شهرير، سهرير و سهرير با شين و سين هر دو يكنوع خرما است ... و گفته صرفان يك نوع خرما است، در قاموس گفته: صرفان با حركت راء خرماى سخت پرگوشتى است كه خوراك عيال و مزدور و بنده‏ها است چون كفايت غذائى دارد و آن را صيحانى گويند و يك مثل عربى است كه (صرفانة ربعيه تصرم بالصيف و تؤكل بالشتيّة).پ 67- در محاسن: از يكى از يارانش كه آن را برآورده تا گفته: هر كه از خرماى ميان دو تپه شهر مدينه هفت دانه بخورد آن شب و روزش زهر و جز آن زيانش نكند (533).پ 28- از همان: از امام ششم عليه السّلام كه هر كه روزى هفت دانه خرماى عجوه باغستان عاليه را ناشتا بخورد زهر و ديوش زيان نكند در مكارم مانندش آمده (192). توضيح: در كافى آن را بسندى چنين آورده كه هر كه روزى هفت خرماى عجوه بخورد، و مسلم در صحيح خود از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آورده كه هر كه هفت دانه خرماى مدينه خورد در صبح زهرش زيان نكند تا شب و در روايتى ديگر است كه جادو هم در او اثر نكند،پ و در روايت ديگر است كه خرماى عجوه عاليه درمانست يا اينكه در بامداد خوردن ترياق است و گفته: عاليه نخلستانها و دهها و ساختمانهاى بالاى مدينه است تا نجد و پائين آن از سوى ديگر تا تهامه، قاضى گفته:

نزديك‏تر مرز عاليه تا 3 ميل است و دورترش تا هشت ميل از مدينه و عجوه يك نوع خرماى خوب است و اين احاديث در فضيلت خرماى مدينه و خصوص عجوه آنست و ناشتا كردن با خرما بهفت دانه و بويژه از عجوه مدينه، و شماره هفت تعبد از شارع است و حكمتش را ندانيم و بايد آن را باور داريم و معتقد بفضل و

 

حكمتش شويم مانند شماره ركعات نماز و نصابهاى زكاة و جز آن.پ 68- در فردوس: از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه خرماى غوره را با خرما بخوريد كه چون آدميزاده آن را بخورد شيطان بخشم آيد و گويد آدميزاده زنده ماند تا تازه را با كهنه خورد.پ 69- در فردوس: خرما را ناشتا بخوريد كه كرم را ميكشد.پ 70- در كتاب تاريخ مدينه تأليف سمهودى شافعى كه انواع خرماى مدينه را تا 130 و چند برشمرده از صيحانى.پ 71- در كتاب فضل اهل بيت ابن مؤيد حموى از جابر است كه روزى با پيغمبر در يكى از نخلستانهاى مدينه بودم و دست على عليه السّلام را بدست داشت و بيك نخل خرما گذر كرديم كه فرياد برآورد (اين محمّد سرور پيغمبرانست و اين على سرور اوصياء و اولياء و پدر ائمه طاهرين) وانگه به نخلستان گذر كرديم و فرياد زد «اينست محمّد رسول خدا، اينست على سيف اللَّه» و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله رو به على كرد و فرمود، نام اين نخله را صيحانى بگذار و از آن روز صيحانى نام گرفت و سبب نامگذارى اين نوع خرما اين بود يا منظور نامگذارى جاى آن نخله بوده و آن نخلستان، و امروزه در مدينه جايى است كه آن را صيحانى خوانند.پ 71- در دعائم: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است كه خرما را دوست داشت و ميفرمود:

 

عجوه از بهشت است، و خرما را بر لقمه‏اش مينهاد و ميفرمود: اين نانخورش اينست‏پ و على بن الحسين عليه السّلام بسيار ميفرمود: من مرد خرما دوست را دوست دارم چون رسول خدايش دوست ميداشت و چون خوراك برايش مى‏آوردند و در آن خرما بود آغاز بخوردن خرما ميفرمود، در زمان خرما با خرما افطار ميكرد و در زمان رطب با رطب‏پ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام كه يكى از اصحابش نزد او خوراكى خورد و چون سفره را برداشتند فرمود: اى كنيزك هر چه دارى براى ما بياور، و خرما آورد، آن مرد گفت: قربانت، اين زمان ميوه است و انگور چون تابستان بود فرمود: بخور اين شيوه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است كه فرمود: عجوه نه درد دارد و نه زيانى آرد.