باب سيزدهم حكم اعضاء بى‏جان مردار و حيوان غير مأكول اللحم

1- در خصال (2/ 524) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه ده چيز از مردار پاكند: استخوان، مو، پشم، پر، شاخ، سم، تخم، شيردان، شير و دندان. 2- در قرب الاسناد: بسندش تا جابر بن عبد اللَّه انصارى كه دبّاغى پشم و مو شستن آنها است با آب و چه چيز پاك‏كن‏تر است از آب. بيان: تفسير شده به ملاقات آنها با مردار برطوبت يا بر استحباب. 3- در قرب الاسناد: بسندش تا اينكه پرسش شد از على عليه السّلام از گوسفندى كه مرده و از آن شيرى دوخته شده، فرمود راستى اين حرام محض است. 4- و از همان بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه باكى نيست بدان چه از پرنده و مرغ بكنند و براى خمير از آن سود برند و هم دم‏هاى طاوسان و يال و دم اسبان. 5- و از همان بسندش تا على عليه السّلام كه شستن پشم مردار تذكيه آنست. 6- در محاسن بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه 12 چيز مردار حلالند: مو، پشم، كرك، نيش، شاخ، دندان، سم، تخم، شيردان، ناخن، چنگال و پر. بيان: ذكر دندان پس از نيش ذكر عام است پس از خاص و ظلف سم شكافته گوسفند و گاو و مانند آنها است و شايد در اينجا شامل سم نشكافته هم بشود و نامبردن خصوص آن براى اينست كه نظر به حيوان مأكول اللحم است كه سم نشكافته ندارد و نام نبردن استخوان براى اينست كه آلوده است باجزاء مردار و چربى آن و مخ كه دارد و پس از تهى‏شدنش از آنها پاك باشد.پ 7- در محاسن بسندش از حلبى از دندان پيش كه مى‏افتد شايد بجايش دندان گوسفند نهند، فرمود: اگر خواهد بجايش دندان گوسفند نهد پس از آنكه تذكيه شده.

 

 

پ‏توضيح: گويا شرط تذكيه استحبابى است و يا مقصود پاكى آنست باعتبار اينكه دندان در سخن امام اعم از دندان گوسفند باشد.پ 8- عياشى بسندى كه ابن كواء از على عليه السّلام كه پرهيز بود پرسيد من يك مرغ خانگى مرده را لگد كردم و از او تخمى برآمد آن را بخورم؟ فرمود: نه، گفت آن را زير مرغ نهادم و از آن جوجه‏اى برآمد آن را بخورم؟ فرمود: آرى گفت: چطور فرمود: جوجه زنده‏ايست كه از مرده برآمده و آن تخم مرده‏اى كه از مرده برآمده در مشارق الانوار مانندش از ابن كواء آمده.پ بيان: زيرا زنده‏اى باشد يعنى استحاله شده و پاك شده و مى‏شود اين را حمل بر كراهت يا تقيه نمود.پ 9- در مكارم: از عبد اللَّه بن سليمان كه از ابى جعفر عليه السّلام پرسيدم از استخوان فيل فرمود: باكى ندارد و منهم از آن شانه‏اى دارم.پ 10- از قاسم بن وليد كه پرسيدم امام ششم عليه السّلام را از استخوان فيل كه روغندانى يا شانه باشد فرمود: باكى ندارد.پ 11- در طب الائمه از امام يازدهم روايت است كه شانه زدن با شانه عاج موى را بروياند در سر، الخبر.پ بيان: عاج بقول جوهرى و فيروزآبادى استخوان فيل است، در نهايه است كه آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله را شانه‏اى از عاج بود، عاج ذبل است و گفتند از استخوان سنگ پشت دريا است و اما عاج استخوان فيل نزد شافعى نجس است و نزد ابى حنيفه پاك- پايان- در صحاح گفته: ذبل مانند عاج است كه از استخوان سنگ پشت دريا است و از آن دست بند سازند- پايان.

و من گويم: ظاهراً مقصود از عاج استخوان فيل است كه دندان آن را هم گويند و كسى كه از عامه آن را نجس داند حديث را باستخوان سنگ پشت تفسير كرده و اطلاق اخبار دلالت بر جواز استعمالش دارد خواه از مذكى باشد يا جز آن و هم دليل پاكى فيل است بنا بر قول كسى كه اجزاء بيجان نجس العين را هم نجس ميداند در مصباح گفته: عاج نيش فيل است و ليث گفته: جز نيش را عاج نگويند، و عاج‏

 

پشت سنگ پشت دريا است و بر آن حمل شود اين حديث كه فاطمه عليها السّلام دست بندى از عاج داشت و نميشود آن را به نيش فيل تفسير كرد چون نيش فيل نجس است بخلاف سنگ پشت و حديث خود دليل قائل بطهارت است.پ 12- در مكارم (109): از عبد اللَّه بن سنان كه پرسيدم امام ششم عليه السّلام را از مرديكه دندانش ميگسلد شايدش كه با طلا آن را بندد؟ و اگر بيفتد شايد بجايش دندان گوسفند نهد؟ فرمود: آرى اگر خواهد آن را بندد بشرط كه تذكيه شده باشد و از حلبى مانندش آمده.پ 13- و از زراره كه پدرم در حضور من از امام ششم عليه السّلام پرسيد مردى دندانش مى‏افتد و از دندان مرده گيرند و بجايش نهند فرمود: باكى ندارد.پ 14- و از قتيبة بن محمّد كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: ما از اين خزّ بپوشيم و تارش ابريشم است؟ فرمود: ابريشم باكى ندارد كه با جز او باشد حسين عليه السّلام كشته شد و بر تن جبه خزى داشت كه تارش ابريشم بود، گفتم: من اين رو لباسى بربرى را پوشم و پشمش از مردار است فرمود: پشم جان ندارد نبينى از زنده چيده شود و فروش شود.پ 14- در هدايه 79: ده چيز از مردار پاكند: استخوان، مو، پشم، پر، شاخ سم، تخم، شيردان، شير، دندان.پ 15- در نوادر راوندى بسندى تا على عليه السّلام كه هر چه خون جهنده ندارد چون در نانخورش بميرد خوردنش باكى ندارد، و پرسش شد از روغن زيت كه جانور خون دار در آن افتد و ميرد، فرمود: بفروشش بكسى كه صابونش سازد.پ بيان: دلالت دارد بر جواز بكار بردن متنجس در آنچه پاكى شرطش نيست و بر پاكى آنچه خون جهنده ندارد.پ 16- در دعائم: از على عليه السّلام كه در خوراكى كه حشره‏هاى زمين و مگس و آنچه خون جهنده ندارد در آن بميرد رخصت داد و فرمود: آنها چيزى را نجس نكنند و حرام نكنند، و اگر خون‏دار در آن ميرد و مايع باشد اطراف خود را فاسد سازد و بقيه آن خورده شود (2 ر 126).

 

پ‏دنباله‏ايست و تفصيلى: در روضه گفته: مردار را خوردن و بكار بردن حرام است باجماع و ده چيزش حلال است باتفاق و يازدهم مورد خلاف است و آن ده:

پشم، مو، كرك، پر، كه اگر چيده شوند پاكند و اگر كنده شوند ريشه آنها كه بمردار پيوست است شسته شود چون رطوبت دارد، شاخ، سم، دندان و استخوان، اينها از مردار جدايند و از نظر بكار بردن و اما از نظر خوردن ظاهر جواز آنست كه زيانى ندارد بحكم اصل و تخم چون پوسته سفته رويش محكم باشد و گر نه در حكم مردار است و شيردان كه از شكم بزغاله شيرى درآرند و در آن مايع زرديست و آن را بگذارند تا مانند پنير بسته شود و چون بزغاله چيز خور شود شكمبه گردد و ظاهر تفسير نخست اينست كه انفحه شيريست كه در شكم بره و بزغاله حالى بحالى شده و از جمله آنها است كه جان ندارد.

در صحاح گفته: انفحه شكمبه برّه و بزغاله است تا غذا نخورد و چون خورد شكمبه باشد و نزديك بدانست تفسير جمهره، و بنا بر اين از اعضاء جاندار جدا شده و بنا بر اول پاك است و اگر چه بپوست مردار چسبيده بحكم نصّ و بر تفسير دوّم آنچه درون آنست قطعا پاك است و همچنان بيرونش بحكم اصل و آيا ببر خورد مردار بالعرض نجس است؟ وجهى دارد، در ذكرى گفته: بهتر آنست كه برونش تطهير شود و اطلاق نصّ دلالت دارد بر پاكى آن مطلقا آرى اين اشكال بماند كه انفحه جدا شده از اعضاء مردار همان شير حالى بحالى شده است يا خود شكمبه براى اختلاف اهل لغت و يقينى آن همانست كه در درون آنست زيرا مورد اتفاق است.

و شير در پستان مردار هم بقول مشهور استثناء شده و دليلش رواياتيست چون صحيحه زراره و در خبر ديگر نجس شمرده شد ولى سندش ضعيف است جز اينكه موافق قاعده تنجس مايع بملاقات نجس است و قاعده هر نجس حرام است ميباشد، در دروس روايت تحريم را ضعيف دانسته و قائل آن را نادر و آن را حمل بر تقيه نموده- پايان-.

 

پ‏من گويم: بناچار بايد بچند فائده آگهى داد.

1- شيخ در نهايه به استثناء پشم، مو و كرك را در صورت چيدن دانسته و سخنش توجيه شده باينكه ريشه آنها بگوشت پيوند است و جزء آنست و در صورت نبودن آن جزء بيجانها باشد، و اين سخن ضعيف است زيرا اطلاق اخبار كندن آنها را هم فراگيرد، و فرمان شستن در برخى روايات قرينه همان كندنست، و نام نداشتن ريشه بدانها ممنوع است.

2- ظاهر اينست كه آنچه نام برده شده پاكند و جز در شيردان مورد اتفاق است در صورتى كه از حيوان نجس العين نباشند جز در باره تخم كه علامه تفصيل داده ميان اينكه از مأكول اللحم باشد يا جز آن و نخست را پاك دانسته و دوّم را نجس، و شهيد تصريح كرده كه فرقى ندارند و اين اقوى است.

3- بيشتر اصحاب در باره تخم شرط دانستند كه پوسته رو بسته شده باشد براى روايت غياث بن ابراهيم و از صدوق در مقنع نقل شده كه اين شرط را نياورده و سخن فقهاء ما در تعبير از اين شرط مختلف است برخى متقدمين همان تعبير روايت را آورده و گفته: اگر پوسته كلفت بر آن پوشيده است.

شيخ در نهايه گفته: اگر پوسته بالا را بر خود گرفته، و جمعى چون محقق پوسته اعلى گفتند، و در كلام علامه در جمله‏اى از كتابهاش پوسته سخت آمده و سختى را بر قيد وارد در روايت افزوده، و علامه از يكى از عامه روايت كرده قول بطهارت را و اگر چه پوسته بالا هم بخود نگرفته باين دليل كه همان پوسته نازك آن را از نجاست حفظ ميكند، سپس گفته بعقيده من اگر پوست بالا را دارد پاك است و اگر چه سخت نشده باشد چون ملاقات نجس ندارد و گر نه پاك نيست و اين خوبست.پ 4- در تذكره گفته نافه مشك پاك است خواه از زنده گرفته شود و خواه از مردار، در ذكرى گفته: مشك پاك است با پوسته آن باتفاق فقهاء و اگر چه از تذكيه نشده باشد، و در منتهى گفته اگر پس از مردن جدا شده اقرب اينست كه نجس است‏

 

و قول نخست اقرب است براى روايت‏پ صحيحه از على بن جعفر كه از برادرش موسى عليه السّلام پرسيده كه نافه مشك با مرد است و او نماز ميخواند و در جيب و جامه او است بهمراهش فرمود: باكى بدان نيست.پ ولى در صحيح از عبد اللَّه بن جعفر است كه نوشتم بدو يعنى ابى محمّد عليه السّلام كه رواست نماز گذارد و با او نافه مشك است فرمود: باكى ندارد اگر تذكيه شده و پاسخ داده شده كه تذكيه نداشتن مستلزم نجاست نيست و نه منع از همراه بودنش در نماز با اينكه بسا مقصود از مذكى در روايت پاك باشد يعنى نجاستى از خارج بآن نرسيده باشد و احوط اينست كه در نماز با خود ندارد جز كه از مذكى باشد و خريدش از مسلمان بس است در حكم تذكيه.

 

5- مشهور ميان اصحاب نجاست اجزاء بيجان نجس العين است چون سگ و خوك و كافر و سيد مرتضى- ره- مخالف آنست و حكم بپاكى آن نموده و اشهر اقوى است و گرچه ظاهر برخى اخبار گواه مذهب او است و البته سخن در باره بيشتر اين احكام در كتاب طهارت و نماز بيايد ان شاء اللَّه تعالى.