باب چهارم ملخ و ماهى و جانوران آبى ديگر

آيات قرآن مجيد

پ‏1- النحل آيه 14- و او است كه مسخر كرد براى شما دريا را تا از آن گوشت تازه بخوريد.پ 2- فاطر آيه 13- و از هر كدام ميخوريد گوشت تازه.پ تفسير: «سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ» يعنى آن را طورى ساخته كه ميتوانيد از آن بكشتى سوارى و شكار و غوص بهره بريد و از آن گوشت تازه بخوريد چون در لغت گوشت بر ماهى صدق كند و در عرف بايد گوشت ماهى گفت كه در برابر مطلقش گويند: «خوردم گوشت را و ماهى را» و قيد تازه براى تخصيص نيست چون حلالى جز تازه اجماعى است و براى امتنان قيد تازه را آورده، و گفتند اين قيد براى اينست كه زود فاسد مى‏شود و شك ندارد كه تازه‏ترين گوشت‏ها است و مالك و ثورى آن را دليل آوردند كه ماهى گوشت است و اگر قسم خورد گوشت نخورد و ماهى خورد قسم را شكسته، و پاسخ داده‏اند كه ماهى گوشت است در لغت نه در عرف و قسم با عرف تفسير شود چون عرف بر آن طارى است و لغت را نسخ كرده و در اين پاسخ اشكال است «و از هر كدام» يعنى هر دو دريا «ميخوريد گوشت تازه» بشرحى كه گذشت.

دميرى گفته: ماهى آفريده در آبست و انواع بسياريست و هر نوع را نام مخصوصى است، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: راستى خدا هزار امت آفريده 600 آنها در درياست و 400 در خشكى، برخى ماهيانند كه ديده سر و دم آنها را در نيابد از بس بزرگند، و هم آنچه بديد نيايد از بس خرد است، همه در آب نشيمن دارند و از

 

آن تنفس كنندپ چنانچه آدميزاده و جانوران خشكى از هوا جز اينكه جاندار خشكى هوا را با بينى دركشد و به نى شش او رسد، و ماهى آب را با پرّه گوش دركشد و بجاى هوا برايش در دل روح حيوانى پديد سازد، و همانا از هوا بى‏نياز است در زندگى خود و ما و هر جاندارى مانند ما از آب بى‏نياز نيستيم زيرا ماهى از آب و زمين است نه از هوا و ما مايه از آب و هوا و زمين داريم و اگر نسيم خشكى ساعتى بر ماهى وزد بميرد، و همه ماهيها پرخورند چون معده آنها سرد است و نزديك بدهان آنها است، و گردن ندارد و آواز ندارد زيرا هوا بدرونش راه ندارد، از اين رو برخى گويند ماهى شش ندارد چنانچه اسب سپرز ندارد و شتر زهره ندارد و شترمرغ مغز سر ندارد.

ماهيان خرد از درشت پرهيز كنند و از اين رو بدنبال آب شط و آب كمند كه ماهى درشت را نپذيرد، و ماهى سخت جنبد زيرا نيروى جنبش او در همه تن او است و بعضوى مخصوص نيست، و مارها هم چنين باشند، برخى ماهيها از جفت‏گيرى پديد شوند و برخى بى‏آن از گل يا رمل برايند كه بيشتر انواع آنست و توليد آنها بيشتر از عفونت است، تخم ماهى زرده و سفيده ندارد و همانا يك رنگ است و در دريا شگفتيها است كه شماره ندارند.

قزوينى در عجائب المخلوقات آورده از قول عبد الرحمن بن هارون مغربى كه بدرياى مغرب سوار شدم و بجائى رسيدم كه آن را برطون نامند و بهمراه ما غلامى صقلبى بود كه ابزار شكار ماهى داشت و آن را بدريا افكند و يك ماهى باندازه يك وجب با آن شكار كرد و بدان نگاه كرديم پشت گوش راستش نوشته بود «لا اله الا اللَّه» و در پشتش نوشته بود «محمّد» و در پشت گوش چپش: رسول اللَّه بود.

اخبار باب‏

پ‏1- در دعائم الاسلام، از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه پيوسته خوردن ماهى تازه تن را آب كند، و چون ماهى ميخورد ميگفت: پروردگارا آن را بر ما مبارك كن و بهتر از

 

آن بما بده.پ 2- امام ششم عليه السّلام فرمود: خوردن خرما پس از ماهى آزارش را ببرد.پ 3- و از همان امام است عليه السّلام كه نهى كرد از خوردن ماهى و ملخى كه گبر بگيرد زيرا تنها از آنشان خورده شود كه زنده بدست آيند.پ 4- در هدايه است كه بخور هر ماهى پولك دار و مخور آنچه پولك ندارد، و تذكيه ماهى و ملخ گرفتن آنها است و ملخ دبا كه خود پرنده نيست مخور، و ماهى جريث و مارماهى مرده روى آب و زمير را مخور.پ 5- از امام ششم پرسش شد از ماهى ربيثا فرمود مخورش ما آن را در شمار ماهى نشناسيم (7- هدايه).پ بيان: اين خبر بى‏سند است و شيخ آن را بسند موثقى از عمار ساباطى آورده و حمل بكراهت كرده، و ظاهر اصحاب اينست كه ربيثا جزار بيانست و از خبرى كه آيد برآيد كه آنها يكى باشند، و ربيثا در كتب لغتى كه داريم ذكر نشده و نه در كتب حيوان‏شناسى ولى در اخبار ما ذكر شده و هم در كتب اصحاب ما و در حلال بودنش اختلافى ندارند، در سرائر گفته (358 باب ما يستباح اكله) باكى نيست بخوردن كنعت كه آن را كنعد بدال بينقطه هم گويند و هم باكى نيست بخوردن ربيثا بفتح و كسر با كه نوعى ماهى دريا است سفيد است مانند كرم و ملخ- پايان-پ 6 در كتاب عاصم بن حميد است از محمّد بن مسلم كه پيروان مغيره بمن مينوشتند از امام پنجم عليه السّلام بپرسم از جريث و مارماهى و زمّير (بكسر راء و فتح و تشديد ميم نوعى ماهى كه شاخكى بر پشت دارد و بيشتر در آبهاى شيرين است) و هر نوع ماهى كه پولك ندارد حرام است يا نه؟ و از آن حضرت پرسيدمش و بمن فرمود: اين آيه را بخوان كه در سوره الانعام است پس خواندمش تا پايان، گفت بمن فرمود: همانا حرام همانست كه خدا در كتابش حرام كرده ولى مردم برخى چيزها را بد دارند و ما هم بد داريم آن را.پ در تهذيب باسناد خود مانندش آورده جز اينكه پس از قولش در الانعام افزوده‏

 

 

 «قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ» گفت: من آن را خواندم الخ.پ بيان: در قاموس گفته: زمير چون سكّيت نوعى ماهى است و اصحاب مازمار را هم گفته‏اند، و بدان كه خلاف نيست ميان مسلمانان در حلال بودن ماهى كه پولك دارد، و معروف از مذهب اصحاب ما حرمت هر ماهى نمائى است كه جانور دريا است و پولك ندارد، و شهيد ثانى دعوى نفى خلاف بر حرمت آن نموده، و برخى متأخرين در آن تأمل كرده چون اجماع بر آن ثابت نيست و عموم ادلّه حلّيت آن را شامل است چنانچه دانستى، و شك ندارد عمل بدان چه اصحاب گفتند اولى و احوط است.

و اختلاف دارند فقهاء مادر ماهى بى‏پولك و بيشتر كه شيخ در آنها است آن را مطلقاً حرام دانند و شيخ در دو كتاب اخبار خود قائل باباحه است جز در جرّى. و اخبار دال بر حرمت را بكراهت حمل كرده براى روايات صحيحه دال بر حليت كه يكى همين روايت است و قائلان بحرمت آن را حمل به تقيه كردند و آن احوط است.پ 7- در درّ منثور از عكرمه كه ابن عباس گفت بقلم سريانى بر ملخ نوشته است انى انا اللَّه لا اله الا انا وحدى لا شريك لى، ملخ يكى از سپاهان من است و آن را مسلط كنم بر هر كدام از بنده‏هايم كه بخواهم.پ 8- و از ابى زهير گفت: ملخ را نكشيد كه از لشكرهاى بزرگتر خدا است.پ 9- و از حسين بن على عليه السّلام كه من و برادرم محمّد بن حنفيه و عم‏زاده‏هايم عبد اللَّه بن عباس و قثم و فضل بر خوانى نشسته بوديم و ملخى در افتاد و عبد اللَّه بن عباس آن را گرفت و بحسين عليه السّلام گفت: ميدانى چه بر بال ملخ نوشته است؟ گفت: از پدرم پرسيدم و او گفت: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم پرسيدم و پاسخم داد كه: نوشته است منم خدا نيست معبود شايسته جز من پروردگار ملخ و روزى ده او چون خواهم بفرستمش روز مردمى شود و اگر خواهم بر مردمى بلا گردد، ابن عباس گفت: اين از مكنون علم است.پ 10- در حياة الحيوان باسناد طبرانى از حسن بن على عليه السّلام گفت: بر خوانى بوديم و مانند آن را آورده.

 

پ‏بيان بسا كه منظور از نوشتن كنايه از آفرينش خاص او باشد كه دلالت دارد بر وجود صانع و يگانگى او و اينكه او است پرورش ده ملخ و اينكه نعمت است و بلاء و آماده هر دو است و اللَّه يعلم.پ 11- در كتاب المسائل باسنادش از على بن جعفر از برادرش موسى كه پرسيدمش خوردن جرّى حلال است؟ فرمود ما آن را در كتاب امير المؤمنين حرام يافتيم.پ 12- در كتاب صفات الشيعه بسندش از امام ششم عليه السّلام كه هر كه بهفت چيز اعتراف كند مؤمن است: بيزارى از جبت و طاغوت با اقرار بولايت، ايمان برجعت حلال شمردن متعه، حرمت جرّى و مسح بر خفّين.پ 13- در قرب الاسناد- 116-: بسندش از على بن جعفر كه پرسيد از برادرش موسى عليه السّلام از ملخى كه مرده در بيابان يا در طعام است خورده شود؟ فرمود مخورش گفت و پرسيدمش از ملخ كه شكار شود و پس از آن بميرد خورده شود؟ فرمود:

باكى ندارد، و گفت: پرسيدمش از آنچه ملخ كه خوردنش حلال است؟ فرمود:

حلال نيست تا پرواز كند.پ بيان: دبا بفتح دال و تخفيف باء بى‏مدّ ملخى است كه هنوز نميپرد گرچه پر برآورده و مفردش دباة است بفتح دال نيز، در نهايه گفته: گويند خود نوعى است جدا مانند ملخ و از اخباريكم برآيد، و ظاهراً خلافى نيست كه تذكيه ملخ گرفتن آنست زنده بدست يا ابزار، و مشهور است كه اسلام گيرنده شرط نيست چون مسلمانش مشاهده كند و ابن زهره مانع صيد غير مسلم است مطلقاً و شايد اشهر اقوى باشد، و اگر پيش از گرفتنش در آب يا در بيابان بميرد حلال نيست، و اگر در نيزار آتش افتد و ملخ در آن كباب شود حلال نيست گرچه آتش زننده قصد آن را كرده باشد و در اين اختلافى ميان فقهاء نيست و دليلش روايت عمّار است، و خلافى نيست در حلال نبودن دبا، و مشهور اينست كه جائز است آن را زنده خورد با هر چه دارد مانند ماهى و بعضى شرط كردند كه بيجان باشد و بيايد آنچه دليل بر عدم اشتراط است.

 

پ‏14- در دعائم الاسلام از على عليه السّلام كه فرمود: ماهى تذكيه شده است و ملخ تذكيه شده و گرفتن زنده‏اش تذكيه آنست.15- و از او است صلوات اللَّه عليه كه نهى كرد از طافى و آن ماهى است كه در شكارش پيش از گرفتنش مرده.پ 16- و از امام ششم عليه السّلام كه خورده نشود از جانوران دريا جز آنچه پولك دارد و بد داشت سنگ پشت و خرچنگ و جرّى و آنچه درون صدف باشد و آنچه هم جنس آنست.پ 17- در كتاب المسائل: بسندش از على بن جعفر از برادرش موسى عليه السّلام كه پرسيدش از ملخ و ماهى كه گبر شكار كند خوردنش حلال است يا نه؟ فرمود: شكارش تذكيه او است باكى ندارد، و پرسيدمش از گوشتى كه درون صدف دريائى است يا صدف فرات خورده شود؟ فرمود: آن گوشت قورباغه‏ها است و خوردنش نشايد.پ در قرب الاسناد- 118- بسندش مانند پرسش دوم آمده جز اينكه در پاسخ آمده خوردنش حلال نيست چنانچه در كافى است.پ بيان: اين گوشت قورباغه‏ها است يعنى مانند آنها است و همان حكم را دارد، و اشعار دارد كه آنهم جانور است.

دميرى هم گفته: صدف از جانوران دريائى است، و در حديث ابن عباس است كه چون آسمان ببارد صدف دهان گشايد و آن غلاف لؤلؤ است و مفردش صدفه است.پ 18- در قرب الاسناد: بسندش كه على بن جعفر از برادرش امام هفتم عليه السّلام پرسيد از خوردن سنگ پشت و خرچنگ و جرّى، فرمود: حلال نيست خوردن سنگ- پشت و خرچنگ و جرّى.

فائده‏ايست: دميرى گفته: نر سنگ پشت را غيلم گويند، و آن جانورى است كه در خشكى تخم نهد و هر كدام بدريا فرو شوند لجأه نام گيرند و آنچه در خشكى بماند سلحفات باشد، و هر دو دسته درشت شوند تا بار شترى گردند، و چون نر هم‏

 

جفتى خواهد و ماده نپذيردپ نر گياهى بدم گيرد كه خاصيت آن پذيرائى است و او را اطاعت كند و اين گياه را نشناسد جز اندكى از مردم، و چون تخم نهد پيوسته بدان نگرد تا فرزند آرد چون نتواند آن را در زير خود گيرد و گرم كند براى آنكه زيرش سخت است و گرمى ندارد، و بسا كه سنگ پشت دم مار را بدم گيرد و سر بدرون كشد، و مار خود را به پشت او و بر زمين زند تا بميرد، و نر آن را دو آلت است و ماده را دو فرج و نر در هم جفتى طول دهد، و سنگ پشت بخوردن مارها حريص است و چون آن را بخورد بدنبالش گياه سعتر خورد و سپر پشتش نگهدار او است.

و سنگ پشت آبى در خشكى هم زنده ماند و زبانى دارد در سينه‏اش كه بهر جانورى زند او را بكشد و نيرنگ عجيبى دارد در شكار پرنده و جز آن باين روش كه در آب فرو شود وانگه بخاك غلطد و در كمين آهو (پرنده خ ب) ماند در آنجا كه بر سر آب آيد و رنگش نهان باشد و آن را بگيرد و بآب فرو برد تا بميرد، ارسطو در كتاب نعوت گفته: آنچه از تخم لجاة رو بدريا برآيد بدريا رود و آنچه رو بخشكى درآيد بخشكى رود، و همه بآب درآيند زيرا از آبند، و همه مار خورند- حياة الحيوان 2: 227- و گفته: سرطان بفتح سين و راء بى‏نقطه و با نون آخر جانور معروفى است و آن را كژدم آب نامند و كنيه‏اش ابو بحر است، و آفريده آبى است و در خشكى هم زنده ماند، خوب راه رود و تند بدود، دو آرواره دارد و چنگالهاى تيز و دندانهاى بسيار دارد و پشتش سخت است، و هر كه‏اش بيند جانور بى‏سر و دمى ديده دو چشمش در شانه او است و دهانش در سينه او است و دو آرواره‏اش برابرند و شكافته از دو سو، و هشت پا دارد و با يك سو راه ميرود، و هوا و آب هر دو را بدم ميكشد، و در يك سال شش بار پوست مينهد، و براى سوراخش دو در ميسازد، يكى بسوى آب و ديگر بخشكى و چون پوست مينهد آنكه بسوى آبست بروى خود ميبندد از ترس ماهيان درنده و آنكه بخشكى است وامينهد تا باد بدو رسد و ترى او را خشك كند و پوستش سخت شود، و چون سخت شد آنكه بسوى آبست باز كند و

 

جوياى خوراك شود، ارسطو در كتاب نعوت گفته: پندارند چون خرچنگ مرده‏اى در گودالى به پشت افتاده در دهى يا در سرزمينى آن ناحيه از آفات سماويه آسوده باشد، و چونش بر درختان آويزند ميوه فراوان آرند- حياة الحيوان 2: 14-پ 19- در كافى: بسندى از على عليه السّلام كه: نفروشيد جرّى را و نه مار ماهى و نه ماهى مرده روى آب را.پ 20- در محاسن- 475- بسندى از امام ششم عليه السّلام كه ماهى پاك است زنده باشد يا مرده و از همان بسندى از امام ششم مانندش آمده.پ بيان: دلالت دارد كه جائز است ماهى را زنده خورد چنانچه ميان اصحاب مشهور است، و شيخ در مبسوط گفته: حلال بودنش مشروط است باينكه بيرون آب جان دهد بدليل اينكه تذكيه او زنده بر آوردن او است از آب و جان دادن او بيرون آب و پيش از جان دادن تذكيه نشده و از اين رو اگر بآب برگردد و در آن بميرد حرام است و اگر تذكيه شده بود پس از آن حرام نميشد، و جواب گفته شده باينكه از كجا تذكيه او مشروط بهر دو باشد بلكه همان زنده بر آوردن از آبست بشرط اينكه بآب برنگردد و در آن بميرد با اينكه عمومات حليت شامل ماهى زنده ميشوند.پ 21- در فقه الرضا فرموده اگر ماهى يافتى و ندانى تذكيه شده يا نه و تذكيه‏اش اينست كه زنده از آب گرفته شود از آن برگير و بآب انداز اگر بر پشت روى آب ماند تذكيه نشده و اگر بر رو روى آب ماند تذكيه شده.پ بيان: خود اين عبارت را صدوق- ره- در فقيه و مقنع آورده، و در دروس گفته: حرام است ماهى مرده روى آب اگر بدانند در آب مرده و اگر بدانند بيرون آب مرده حلال است و اگر مشتبه باشد اقرب حرمت است.

و آنگه سخن مقنع را آورده و گفته: علامه آن را پذيرفته، و يحيى بن سعيد در جامع گفته: چون تورى اندازد و ماهى در آن گرد آيد جائز است خوردنش و اگر بداند ماهى مرده در آب در ميان آنها است آن را در آب اندازد اگر بر پشت‏

 

روى آب ماند آن را بخورد و اگر بر رو خورده شود و همچنين است شكار در آبگيرها، ابن حمزه در وسيله گفت: چون يك ماهى كنار آب ديدى و حال آن را ندانى در آبش افكنى: اگر بر پشت روى آب ماند مردار است و اگر بر رو تذكيه شده، و سلّار هم در مراسم چنين گفته: و ابن براج در مهذب گفته در ماهيهاى حلال كه آنچه بر كنار دريا يافت شود و در آب اندازند و پائين آن در آب نشيند و روى آب نچرخد حلال است و گويا خبر را باين معنى تفسير كرده، و نهان نيست اعتراض آن و گويا سرّش اينست كه هر چه در آب ميرد شكمش باد كند غالباً و بر پشت روى آب ماند بخلاف آنچه بيرون آب جان دهد و ظاهر اينست ماهى تازه بيجان كم است كه برو روى آب ماند و ماهى كهنه در آب فرو رود چه بيرون آب جان دهد و چه در آب و از اين رو اكثر متأخرين از اين خبر روگردانند.پ 21- در مكارم از احمد بن اسحاق كه نوشتم بامام دهم و از او پرسيدم از اسقنقور كه در داروى باه درآيد و او چنگال و دم دارد رواست آن دارو نوشيده شود؟

فرمود: اگر پولك دارد باكى ندارد.پ توضيح: در قاموس گفته: اسقنقور جانوريست در كناره درياى نيل و گوشتش قوّت باه آورد دميرى در باره اسقنقور گفته: بختيشوع گويد: نهنگ خشكى است گوشتش گرم است در درجه دوم و چون نمك زده شود و يك مثقالش نوش شود باه را افزايد و شهوت را جنباند و قلوه سرد را گرم كند.

و زهيرى گفته: آن جانوريست بنمود قورباغه‏اى بزرگ، و چون چشمش را بر كسى كه در شب بهراسد آويزند به شود اگر از ديوانگى نباشد، ارسطو در كتاب كبير حيوان خود گفته: نوشيدن آن در باه افزايد و در نعوظ در همه بلاد جز در مصر، و آن نفيستر هديه است براى پادشاهان هند زيرا آن را با كاردى از طلا سر برند و درونش را از نمك مصرى پر كنند و بسرزمين خود برند، و چون‏

 

يك مثقالش را بر تخم مرغ يا گوشت نهند و خورند سود فراوانى برند.پ نهنگ در خشكى تخم نهد و هر كدام در آب افتند نهنگ شوند و هر كدام در خشكى مانند سقنقور باشند و گفته: سقنقور دو نوع است هندى و مصرى كه برخى از آن در قلزم و در بلاد حبشه پديد آيد و در آب ماهى خورد، و در خشكى پرنده قطا بلعد مانند مارها، ماده‏اش بيست تخم نهد كه در زير ريگشان نهان سازد و آن وسيله گرم شدن و بچه كردن آنها است، و از شگفتى كارش اينست كه چون آدمى را گزد اگر آن گزيده زودتر بآب رسد و تن‏شوئى كند سقنقور گزنده بميرد اگر سقنقور زودتر بآب رسد گزيده شده بميرد، و گزيده‏تر اندامش گوشت پهلوى دم او است كه سودمندتر است و اين جانور تا تازه است و تر گوشتش گرم و تر است در درجه دوم و نمك سود خشكش گرمتر و كم رطوبت‏تر است، در مفردات گفته: سقنقور هندى باندازه دو ذراع درازا دارد و نيم ذراع پهنا، و چون دو دشمن گوشتش را خورند دوست شوند، و خاصيت گوشت و پيه‏اش شهوت جماع و قوت نعوظ است و براى دردهاى سرد عصبى سودمند است، ارسطو گفته: چون گوشت سقنقور هندى را با اسفلاج بپزند گوشت را باد كند و فربه سازد، و گوشتش درد پشت و قلوه‏ها را ببرد و منى را ريزان سازد و مهره ميانه‏اش چون بر پشت آدمى آويزان شود احليل را برخيزاند و جماع را بيفزايد.پ 22- در جامع الشرائع يحيى بن سعيد از امام ششم عليه السّلام كه هر جانور دريائى كه همانندش در خشكى خوردنيست خوردنش جائز است و هر آنچه همانندش در خشكى حرام است خوردنش جائز نيست.پ بيان: قائل بمضمون اين خبر را نديدم جز اينكه فاضل نامبرده، روايتش را نقل كرده و پيش از آن گفته: از شكار دريا جز ماهى حلال نيست، و گفته شده بحليت آنچه مانندش در خشكى است و از ماهى حلال نيست جز پولك‏دار.پ 23- در قرب الاسناد- 10- بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه ماهيان و ملخ همه تذكيه شده‏اند.

 

پ‏بيان: تذكيه بريدن چهار رگ است و گويا مقصود اينست كه نيازى بذبح و نحر ندارند و گرفتن آنها بس است چنانچه بيايد ان شاء اللَّه.پ 24- در قرب الاسناد- 24- بسندش از مسعدة بن صدقه كه پرسش شد امام ششم عليه السّلام از ملخ فرمود خوردنش باكى ندارد، سپس فرمود: آن عطسه است از ماهى دريا، باز فرمود: كه على عليه السّلام فرموده:

ملخ و ماهى چون زنده از آب درآيند تذكيه شدند و زمين شكارگاه ملخ است و از ماهى هم گاهى باشد.پ بيان: در نهايه گفته: در حديث ابن عباس است كه ملخ عطسه ماهى است و در حديث كعب هم آمده دميرى گفته: اختلاف است كه ملخ شكار دريا است يا خشكى، گفتند دريائيست بحكم روايت ابن ماجه از انس كه پيغمبر نفرين كرد بر ملخ و گفت: بار خدايا درشتش را بكش و خردش را تباه كن و ريشه‏اش برانداز و دهانش را از خوردن روزى ما بربند و فرمود ملخ عطسه ماهى دريا است و منظور اينست كه ملخ شكار دريا است و براى محرم حلال است شكارش، و موفق بن طاهر قول غريبى حكايت كرده كه آن شكار دريا است چون از سرگين ماهى آفريده شود و اين شاذّ است پايان.

گويم: بسا كه برخى ملخها از عطسه ماهى پديد شوند يا از راه تشبيه است چون در خلقت مانند ماهى است پس گويا از عطسه او است، و بسا كه ملخ هم از آب پديد شود و مؤيد آنست كه ملخ در كافى بدنبال سمك آمده و اينكه فرموده زمين شكارگاه ملخ است مبنى بر غالب است چنانچه گاهى ماهى هم از زمين شكار شود براى آنكه از آب جسته و بدست آدمى افتاده پيش از مردنش.پ 25- در قرب الاسناد- 16- بسندش از مسعدة بن صدقه كه از امام ششم پرسش شد از ربيثا، فرمود: خوردنش باكى ندارد و دوست داشتيم كه از آن نزد ما بود.

 

پ‏26- و از همان- 118- بسندش از على بن جعفر كه گويد از برادرش موسى عليه السّلام پرسيدم از آن ماهى كه از نهر بجهد و بزمين افتد و بميرد شايد آن را خورد؟ فرمود: اگرش پيش از مردن گرفتى بخور و اگر پيش از آن كه بگيريش مرد مخور، و پرسيدمش از شكار دريا كه آب از آن بسته شده و مرده خوردنش حلال است؟ فرمود: نه، و پرسيدمش از ماهى كه شكار شود و بسته گردد و بآب برگردانده شود تا خريدارش آيد و برخى از آنها بميرند خوردنش رواست؟ فرمود: نه چون در آبى كه زندگى او است مرده، و پرسيدمش از شكارى كه حبس شده و مرده در دام حلال است خوردنش؟ فرمود: چون بازداشت شده باشد بخور باكى ندارد، در كتاب المسائل مانند همه آمده است- در بحار الانوار- 10 ص 381-پ بيانيست: خلافى نيست ميان اصحاب در حرمت هر ماهى كه در جز دام و آب بند مرده باشد و مشهور است كه تذكيه ماهى زنده گرفتن آنست از آب يا بدست آوردن زنده آن بيرون آب، و فرق ندارد كه بيرون آورش از آب مسلمان باشد يا كافر بنا بر مشهور، آرى آنچه در دست كافر يافت شود حلال نيست تا بدانى پس از بيرون آوردنش از آب جان داده و ظاهر كلام شيخ مفيد حرمت هر آنچه است كه كافر از آب برآورد، و ابن زهره گفته حرمت آن احتياط است، و از شيخ در استبصار برآيد كه اگر مسلمان زنده او را از كافر بستاند حلال است و قول يكم اظهر است، و گفته شده اعتبار به برون آمدن آنست از آب زنده خواه كسى آن را برون آرد يا نه، و محقق- ره- در نكت آن را برگزيده و دليلش روايت زراره است گويد: گفتم: ماهى از آب جهد و كنار افتد و بچرخد تا بميرد فرمود:

آن را بخور، و در روايت ديگرى آغازش دلالت دارد كه اگر پيش از گرفتنش ميرد حلال نيست و آن احوط است گرچه مى‏شود حمل بر كراهت شود و در حلال بودن ماهى بسم اللَّه گفتن و جز آن كه در ذبح شرط است معتبر نيست و صاحب وسيله گفت بسم اللَّه در آن مستحب است، و اگر گرفته شود و باز بآب برگردد و در آن بميرد حلال نباشد چنانچه اين روايت بر آن دلالت دارد، و اگر آب از آن فرو گيرد و بميرد خلافى در حرمتش نيست.

 

پ‏و اگر در تور افتد و آب فرونشيند و برخى بميرند و زنده و مرده با هم مشتبه شوند. قولى است كه همه حلالند تا خصوص مرده را بدانى و شيخ در نهايه و قاضى آن را اختيار كرده و محقق آن را تحسين نموده چون اخبار صحيحه بر آن دلالت دارند، و ابن عقيل گفته اگر مرده آن هم ممتاز باشد باز حلال است و ظاهر اخبار هم همانست كه همان قصد شكار در حلاليش شرط است و بس و آخر اين خبر هم بر آن دلالت دارد، و ابن ادريس و علامه و بيشتر متاخرين همه را حرام دانند چون آنچه در آب مرده حرام است و مجموع اطراف علم اجمالى محكوم بحرامند و شبهه محصوره است و اگر مرده در آب مشتبه نباشد و معين باشد حرمتش اولى است، و از اخبار جواب دادند باينكه صراحتى ندارند در اينكه در آب مرده باشد و شايد مورد آنها آن باشد كه برون آب مرده يا در مورد شك در مردن آن در آب باشند كه استصحاب بقاء زندگى جاريست و اصل اباحه در آن حاكم است.

من گويم: حرمت مشتبه بحرام ممنوع است، و اخبار داله بر خلافش گذشت و احتياط راه نجاتست.پ 27- در خصال- 1: 139 ط غفارى-: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه اما ماهى بى‏پولك را مخور- الخبر-پ 28- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه: ملخ پرنده خورده شود و تذكيه ماهى و ملخ گرفتن آنها است- 2: 61 ط غفارى-پ و فرمود: جرّى، مار ماهى، ماهى مرده روى آب و زمّير حرامند و هر ماهى كه پولك ندارد حرام است- 2: 609 ط غفارى.پ 29- در عيون- 2: 126 ط قم- بسندش از امام هشتم در آنچه بمأمون نوشت: حرام است جرّى و ماهى مرده روى آب و مار ماهى و زمير و هر ماهى بى‏پولك‏پ 30- در احتجاج- 190 ط مرتضوى- از هشام بن حكم كه امام ششم‏

 

عليه السّلام در پاسخ پرسش زنديق فرمود: تذكيه ماهى بر آوردن آنست زنده از آب و وانهندش تا خود جان دهد و اين براى آنست كه خون ندارد و همچنين است ملخ- الخبر-پ 31- در عيون- 190 ط نجم الدوله-: بسندش از ابن بزيع كه نوشتم بامام هشتم عليه السّلام مردم نزد من در ربيثا اختلاف دارند بمن چه فرمائى؟ پاسخ نوشت باكى بدان نيست.پ 32- در علل- 2: 249 ط قم- بسندش از امام ششم عليه السّلام كه مخور جريث و نه مار ماهى و نه اربيان و نه سپرز، زيرا خانه خون و جويده شيطانست.پ 33- در تحف العقول- 337- از امام ششم عليه السّلام فرمود: باكى ندارد خوردن انواع ملخ و آنچه رواست خوردنش از شكار دريا از انواع ماهى كه پولك دارند خوردنشان حلال است و هر آنچه پولك ندارند خوردنش حرام است.پ 34- در اكمال الدين- 269 ط 1-: بسندش از حبابه والبيه كه امير المؤمنين عليه السّلام را در ميان شرطة الخميس ديدم بهمراهش شلاقى بود كه بدان ميزد فروشنده‏هاى جرى و مارماهى و زمير و ماهى مرده روى آب را و ميفرمود: بدانها اى فروشنده‏هاى مسخ‏شدگان بنى اسرائيل و جند بنى مروان، و فرات بن احنف در بر او برخاست و گفت: جند بنى مروان چيستند فرمود: مردمى كه ريش بتراشند و سبيل تاب دهند.پ 35- از صحيفه رضا عليه السّلام (مضمون حديث شماره 9 باب عينا نقل شده) در دعوات راوندى هم مانندش آمده.پ 36- در محاسن- 454-: بسندش از عبد اللّه بن سنان كه شنيدم امام ششم عليه السّلام ميفرمود: كامخهاى ساخته مجوس باكى ندارند و ماهى كه شكار كنند باكى ندارد.پ بيان: شيخ و جز او روايت را تفسير كردند باينكه مسلمان زنده‏اش را از دست‏

 

آنان بگيرد يا گواه باشد كه آن را از آب زنده درآورند، و ظاهر اينست كه كامخ هم از ماهى ساخته باشند و اين تفسير پر بعيد است و مى‏شود حمل بر تقيه شود، يا بر اين حمل شود كه مدعيند دست بآن نميزنند، يا مقصود از كامخ ساخته از جز ماهى است.پ 37- در محاسن- 475-: بسندش از ابراهيم بن عبد الحميد كه شنيدم ابو- الحسن عليه السّلام ميفرمود: دست از ماهى بر نداريد كه اگرش بى‏نان بخوريد بس شما است و اگرش با نان بخوريد گواراست.پ 38- در محاسن: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ماهى ميخورد ميفرمود: بار خدايا آن را بر ما مبارك كن و بهتر از آن را بما بده‏پ 39- و از همان بسندش از امام ششم عليه السّلام كه ماهى تازه تن را آب ميكندپ 40- و از همان: بسندى از أبو الحسن عليه السّلام مانندش آمده‏پ 41- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خوردن ماهيان تن را آب كند.پ 42- و از همان بسندش از امير المؤمنين عليه السّلام مانندش آمده.پ 43- و از همان: بسندش از امير المؤمنين عليه السّلام كه ماهى تازه تن را آب كند.پ 44- و از همان: بسندى مرفوع كه فرمود: ماهى پيه چشم را آب كند.پ 45- و در حديث ديگر از امام ششم عليه السلام كه ماهى مغز چشم را آب كند.پ 46- و در حديث ديگر تن را لاغر كند.پ 47- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خوردن ماهيان درد سل آورد. 48- و از همان: بسندش از سعيد بن جناح مولاى امام ششم كه آن حضرت در شب خرما خواست و خورد و فرمود ميلش را نداشتم ولى ماهى خورده‏ام، سپس‏

 

فرمود: هر كه شب روز كند و درونش ماهى باشد و دنبالش خرما نخورد يا عسل پيوسته رگ فالجش بزند تا صبح كند.پ 49- و از همان- 477-: بسندش از سمرة بن سعيد كه امير المؤمنين عليه السّلام سوار استر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بيرون شد و ما بهمراه او پياده رفتيم تا رسيديم بماهى فروشان و آنان را گرد آورد و فرمود: ميدانيد براى چه شما را گرد آوردم؟

گفتند: نه، فرمود: جرّىّ و مارماهى و ماهى مرده روى آب را نخريد و نفروشيد.پ 50- و از همان: بسندى كه على عليه السّلام استر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را سوار ميشد و ببازار ماهى فروشان ميرفت و ميفرمود: هلا نخوريد و نفروشيد آنچه پولك ندارد.پ 51- و از همان بسندش از امام پنجم كه شنيدم پدرم ميفرمود: چون تور اندازد هر چه در آن يابد از زنده و مرده حلال است جز آنچه پولك ندارد، و ماهى مرده روى آب خورده نشود.پ بيان: شيخ گفته: در تهذيب كه تفسير خبر اينست كه زنده و مرده بر او حلال است با اشتباه و اما اگر مرده ممتاز باشد خوردنش روا نيست پايان و بسا كه تفسير شود بدان چه معلوم نباشد پيش از بيرون آمدن از آب مرده يا پس از آن.پ و شيخ بسند صحيح از محمّد بن مسلم روايت كرده از امام پنجم در باره مردى كه تورى در آب بسته و گذاشته بخانه‏اش آمده و چون برگشته ماهيانى در آن افتادند و مردند، فرمود: آنچه با دست خود كرده باكى ندارد و آنچه در آن افتاده بخورد، و شناختى فقهاء در باره آن چه گفتند.

گويم: بسا كه اين تور در آنجا باشد كه آب بجزر و مد كم و بيش شود مانند بصره و ماهيان با مد در تور افتند و با جزر از آب بيرون افتند و در آب نمرده باشند و اينكه فرموده آنچه بدست خود كرده يعنى مردن آنها در تور در حكم گرفتن‏

 

آنها است با دست. و اين توجيه قريبى است.پ 52- در محاسن: بسندش از معتّب كه أبو الحسن عليه السّلام بمن فرمود: اى معتب براى ما ماهيان تازه بجو من ميخواهم حجامت كنم جستم آوردم نزد او فرمود:

اى معتب نيمش را شوربا كن و نيمش را بريان كن گفت: آن حضرت از آن چاشت و شام خورد.پ 53- در محاسن: بسندش از عمر بن حنظله كه در كيسه‏اى ربيثا را نزد امام ششم بردم و از آنش پرسيدم فرمود: بخورش و فرمود: پولك دارد.پ 54- و از همان: بسندش از يكى از اصحاب كه ابو الحسن عليه السّلام را ديدم با گروهى هم غذا بود و چند بشقاب آوردند و دست به بشقابى برد كه در آن ربيثا بود و از آن خورد، يكيشان گفت قربانت ميخواستم در باره آن از شما بپرسم و ديدم از آن خوردى، فرمود: خوردنش باكى ندارد.پ توضيح: در نهايه است كه در حديث است «نميخورم در سكرجه» بسين و كاف مضموم و راء با تشديد ظرف كوچكى است كه نان خورش اندكى در آن نهند (بشقاب) و بيشتر نان خورش بريان در آن نهند.پ 55- در محاسن: بسندش از على بن حنظله كه از امام ششم از ربيثا پرسيدم فرمود چند تن آن را از من پرسيدند و در وصف آن اختلاف دارند گفت: برگشتم و فرمان دادم تا آن را در ظرفى نهادند وانگه آن را نزد آن حضرت بردم و همان جواب را بمن داد، گفتم منش نزد شما آوردم خنديد و آن را بوى نمودم، فرمود: باكى ندارد.پ 56- و از همان: بسندى از مسعدة بن صدقه كه امام ششم عليه السّلام را از ربيثا پرسيدم فرمود: خوردنش باكى ندارد و دوست داشتم از آن نزد ما باشد.

و از همان: بسندى كه مردى از اهل بصره اربيان نزد امام ششم عليه السّلام برد و گفت: از اين در بر ما خوراكى بنام ربيثا سازند كه خوشخوراك است و تر و خشك و پخته‏اش را خورند، و اصحاب ما در باره آن اختلاف دارند برخى گويند حرام‏

 

است و برخى هم آن را خورند، فرمود: بخورش كه يك نوع ماهى است آيا نبينى كه در پولك خود قل‏قل ميكند.پ بيان: يعنى چون آن را در كيسه و مانندش بكشند آواز ميدهد بسبب پولكى كه دارد و چون پولك دارد حلال است و در نهايه گويد در حديث است كه «نفس او در سينه‏اش قل‏قل ميكند» يعنى ميجنبد نه با آواز سختى و اصلش حركت و پريشانى است.پ 59- و از همان- 479-: بسندى تا محمّد بن حنفيه كه من و عبد اللّه بن عباس در طائف خوراكى ميخورديم كه ملخى آمد و بر خوان افتاد و عبد اللّه بن عباس آن را گرفت و گفت: اى محمّد چه شنيدى كه پدرت در باره اين نوشته كه بر بال ملخ است گفته؟ گفتم: راستى بر آن نوشته است (إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا) آفريدم ملخ را كه يكى از سپاهانم باشد و او را چيره كنم بر هر كه از خلقم كه بخواهم‏پ 60- و از همان بسندى (نزديك بمضمون حديث 59 را آورده و در آخرش از قول محمّد بن حنفيه گفته باز گفت بمن پدرم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه هيچ ملخى نيست جز كه زير بالش بسريانى نوشته إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ قاصم الجبابره، ملخ را يكى از لشكريانم آفريدم تا هلاك كنم بدان هر كه را از خلقم بخواهم راوى گفت ابن عباس لبخندى زد و گفت اى عموزاده اين بخدا از علوم مكنون ما است آن را محفوظ بدار.پ 61- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه ملخ تذكيه شده است زنده باشد يا مرده.پ 62- و از همان: بسندش تا على عليه السّلام كه ميفرمود: ملخ تذكيه شده است، ماهيان تذكيه شده‏اند و آنچه در دريا ميرد مردار است.پ 63- و از همان: بسند ديگر (همين مضمون آمده).پ 64- در فقه الرضا فرمود عليه السّلام: هر ماهى كه پولك دارد حلال است و تذكيه ماهى و ملخ گرفتن آنست و حرام است آنچه در آب بميرد از ماهى و ملخ و جز آن،

 

و چون ماهى شكار كنى كه در درونش ماهى ديگر است اگر پولك دارد آن را بخور و روايت است كه ماهى درون را مخور چون خوراك او شده و جرى و مارماهى و زمار و ماهى مرده روى آب حرامند.پ تفصيل و بيانيست: اينكه فرموده: چون ماهى شكار كردى، بمضمون آن دو روايت ديگر است.

1- روايت شيخ بسندش از سكونى از امام ششم عليه السّلام كه پرسش شد على عليه السّلام از يك ماهى كه شكمش را شكافتند و درونش ماهى ديگرى بود فرمود، هر دو را بخور.

2- آنچه بى‏سند نقل كرده و مى‏شود موثقش شمرد كه گفتم بامام ششم عليه السّلام مردى يك ماهى يافته و در درونش ماهى بوده فرمود: هر دو خورده شوند.

و شيخ در نهايه و مفيد و گروهى بدان فتوى دادند و ابن ادريس از آن منع كرده مگر آنكه زنده از شكم ماهى بدر آيد زيرا شرط حلال بودن ماهى گرفتن زنده آنست از آب و اگر شرط ندانسته باشد مشروط هم معلوم نگردد، و علامه در مختلف و تحرير و پسرش با او موافقت كردند و علامه در قواعد بمذهب شيخ برگشته و هم محقق در نافع و در شرايع بدان ميل نموده و عمل بدو روايت كه اين روايت مؤيد آنها است اقوى است، و اينكه فرموده: در صورتى كه پولك داشته باشد، يعنى از ماهيان پولك‏دار باشد و بسا مقصود اينست كه پولكش از هم نپاشيده باشد كه در اين صورت تغيير كرده و از خبائث شده چنانچه شيخ بسندى از ايوب بن اعين آورده كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: قربانت چه گوئى در باره مارى كه يك ماهى بلعيده و آنگه آن را از دهن افكنده و ماهى زنده است و بخود ميچرخد آن را بخورم؟

فرمود: اگر پولكش جاكن شده مخورش و اگر بجا است بخورش.

و شيخ در نهايه فتوى داده بحليت ماهى شكمى مطلقا مادامى كه از هم نپاشيده و شرط نكرده كه زنده در آيد، و در مختلف بمقتضاى روايت فتوى داده، و محقق و ابن ادريس و جمعى در حليت آن زنده برآمدن را معتبر دانستند و آن احوط است گرچه عمل بروايت نيك است، و اعتبار از هم نپاشيدن در اينجا يا براى اينست كه‏

 

از خبائث نشود يا براى اينكه زهر آگين نشده باشد و شايد اين روشنتر است و روايتى كه آورده در كتابها دسترس خود نيافتيم، و شايد حمل بر همان از هم پاشيدن شود بقرينه اينكه علت آورده باينكه خوراك او شده و اين اشاره است به تعبير او.پ 65- در طب الائمه- 83 ط نجف-: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه ماهى پيه چشم را آب ميكند.پ 66- و از همان: از پدرش عليه السّلام كه اين ماهى براى پرده چشم ناساز است، و اين گوشت تازه گوشت بروياند.پ 67- از امام پنجم عليه السّلام كه: كم ماهى بخوريد زيرا گوشتش بدن را لاغر كند و بلغم را بيفزايد و نفس را سخت كند.پ بيان: گويا سختى نفس را كنايه از كندفهمى و بد ادراكى است يا از اندوه و حزن و بسا نفس با حركت خوانده شود يعنى نفس كشيدنرا كند كند.پ 68- عياشى- 1: 372: بسندش از امام پنجم كه پيرو پرسش محمّد بن مسلم كه ياران مغيره بمن مينويسند از آن حضرت در باره جرّىّ و مارماهى و زمير و هر ماهى بى‏پولك پرسش كنم و پرسيدم و فرمود: اى محمّد اين آيه سوره الانعام را بخوان «بگو نيابم در آنچه بمن وحى شده حرامى بر خورنده جز اينكه مردار باشد يا خون ريخته يا گوشت خوك» گفت: آن را تا پايان خواندم و فرمود: جز اين نيست كه حرام همانست كه خدا در كتابش حرام كرده، ولى آنان چيزهائى را بد دارند و ما هم آنها را بد داريم.پ 69- و از همان از زراره كه از امام پنجم پرسيدم از جرّىّ فرمود: جرّىّ چيست؟ برايش وصف كردم فرمود «بگو نيابم در آنچه بمن وحى شده حرامى بر خورنده- تا آخر آيه» و آنگه فرمود: خدا هيچ جانورى را در قرآن حرام نكرد جز خود خوگ، و بد است از جانوران دريا آنچه پولك ندارد، گويد گفتم: پولك چيست؟ فرمود: مانند برگ نقره و آن حرام نيست همانا مكروه است.پ 70- و از همان- 2: 34- از اصبغ از على عليه السّلام كه دو امت از بنى اسرائيل‏

 

مسخ شدند و اما آنچه بدريا رفت جرى شد و آنچه در خشكى سوسمارانند.پ 71- و از همان از هارون بن عبد كه حديث را رسانده بيكى از آنان فرمود:

گروهى در كوفه نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمدند و باو گفتند، يا امير المؤمنين اين جريّها در بازارهاى ما بفروش ميرسند آن حضرت لبخندى زد و آنگه فرمود: برخيزيد تا شگفتى بشما نمايم و در باره وصىّ خود جز خوبى نگوئيد و با او برخاستند و كنار فرات آمدند و آن حضرت در آن آب دهن انداخت و سخنانى گفت و ناگاه يك جرّىّ سر برآورد و دهن گشاده بود و امير المؤمنين بدو فرمود: تو كيستى؟ واى بر تو و بر قومت. گفت: ما از اهل آن دهيم كه كنار دريا بود و خدا در باره‏اش فرمود:

 «چون كه مى‏آمدند ماهيانشان روز شنبه آنها در كناره دريا- تا آخر آيه 163- الاعراف» و خدا ولايت تو را بما پيشنهاد كرد و از آن وانشستيم و خدا ما را مسخ كرد، برخى در خشكى و برخى در دريا اما آنان كه در دريايند ما جريّها هستيم و اما آنان كه در خشكى سوسمار و يربوعند گفت وانگه امير المؤمنين عليه السّلام بما روكرد و فرمود: آيا گفتارش را شنيديد؟ گفتيم بار خدايا آرى، فرمود سوگند بدان كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله را فرستاده حيض بيند چنانچه زنان شما حيض بينند.پ 72- در مكارم از امام صادق عليه السّلام كه خوردن ماهيان سل آرد (83 ط تفرشى).پ 73- فرمود خوردن ماهى تازه تن را آب كند.پ 74- فرمود: چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم ماهى ميخورد ميگفت: بار خدايا آن آن را بما مبارك كن و بجايش بهترى بما عطا كن.پ 75- از حميرى كه نوشتم بابى محمّد عليه السّلام و شكوه كردم كه دچار خون و صفراء شدم چون حجامت كنم صفراء بجوش آيد و چون حجامت را پس اندازم خونم زيان زند چه ميفرمائى در آن؟ بمن نگاشت: حجامت كن و بدنبالش ماهى تازه بخور، و مسأله را باز باو نوشتم پاسخ نوشت: حجامت كن و بدنبالش ماهى تازه با آب و نمك بخور و بكار بستم و عافيت يافتم و آن خوراك من شد.

 

پ‏76- و از همان: از ابى جعفر عليه السّلام كه على عليه السّلام ميفرمود: ملخ تذكيه شده و ماهيان تذكيه شدند و آنچه در دريا ميرد مردار است.پ 77- و از او نيز كه ماهيان و ملخ همه تذكيه شده‏اند.پ 78- و از ابى الحسن عليه السّلام كه فرمود پراكنده شويد و اللَّه اكبر گوئيد و انجام دادند و ملخها رفتند.پ 79- كشى- 244 ط 1-: بسندش از حريز كه نزد ابى حنيفه رفتم و بمن گفت از تو پرسشى كنم كه در باره آن خبرى نرسيده، چه گوئى در باره شترى كه از دريا برآيد گفتم: خواه شتر باشد و خواه گاو اگر پولك دارد آن را بخوريم و اگر ندارد نه- در اختصاص- 206- بسندش مانندش آمده.پ 80- در دلائل حميرى- 92- بسندش از محمّد بن ثابت كه در مجلس آقاى خود امام چهارم نشسته بوديم كه عبد اللَّه بن عمر در آن برپا ايستاد و گفت: اى على بن الحسين بمن رسيده كه تو دعوى كردى ولايت پدرت بيونس بن متى پيشنهاد شد و نپذيرفت و در شكم ماهى زندانى شد؟ امام عليه السّلام فرمود: اى عبد اللَّه بن عمر براى چه آن را انكار كنى؟ گفت من آن را نپذيرم، فرمود: ميخواهى درستى آن را بدانى؟ گفت: آرى، باو فرمود: بنشين، و غلامش را خواست و فرمود دو سر بند براى ما بياور، و بمن فرمود چشمان عبد اللَّه را با يكى از آنها ببند و چشمان خود را با ديگرى، و چشمان خود را بستيم و او سخنى گفت: و سپس فرمود: چشم خود را باز كنيد باز كرديم و خود را روى بساطى ديديم و در كنار دريا بوديم، و سخنى گفت و ماهيان دريا او را پاسخ دادند و در ميانشان ماهى بزرگى پديدار شد، باو فرمود نامت چيست؟ گفت: نامم نون است. فرمودش چرا يونس در شكمت زندانى شد؟ گفت ولايت پدرت بدو پيشنهاد شد و نپذيرفت و در شكمم زندانى شد، و چون بدان اعتراف كرد و پذيرا شد بمن فرمودند او را بيرون انداختم، و همچنان هر كه منكر ولايت شما خاندان شود در آتش دوزخ جاويد ماند فرمودش اى عبد اللَّه شنيدى و ديدى؟ گفتمش آرى، فرمود: چشمانتان را ببنديد، و چشمهايمان را بستيم و

 

 

او سخنى گفت و سپس فرمود بازشان كنيد و باز كرديم و ناگاه روى بساط در مجلس او بوديم و عبد اللَّه وداع كرد و رفت من گفتم: اى آقايم امروز من عجيبى ديدم و بدان گرويدم و بنظر شما عبد اللَّه بن عمر باور كند آنچه را من باور كردم؟ بمن فرمود: دوست دارى اين را بدانى؟ گفتم آرى، فرمود: برخيز و بدنبالش برو و با او همگام باش و بشنو چه ميگويد بتو؟ و در راه دنبالش رفتم و با او همگام شدم و بمن گفت: اگر تو جادوى فرزندان عبد المطلب را ميدانستى اين حادثه در دلت چيزى نبود، اينان مردمى‏اند كه از يك ديگر جادو را بارث ميبرند، در اين هنگام دانستم كه امام جز حق چيزى نميگويد.