باب پنجم خوردن و نوشيدن در ظرف طلا و نقره و ظرفهاى مورد غدقن ديگر و جز آن

پ‏1- در مجالس صدوق (254) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه نهى كرد از نوشيدن در ظرف طلا و نقره.پ 2- در قرب الاسناد (48) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه از هفت چيز آنها را نهى كرده از آنها است نوشيدن در ظرف طلا و نقره.پ 3- و از همان (163) بسندش از على بن جعفر از برادرش موسى عليه السّلام كه پرسيدمش از آينه كه ميشايد آن را بكار برد با اينكه حلقه نقره دارد، فرمود: آرى جز اين نيست كه بكار بردن نقره در نوشيدن بد است.پ 4- در خصال (34) بسندش از براء بن عازب كه نهى كرد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ما را از بدست كردن انگشتر طلا و از نوشيدن در ظرف طلا و نقره، فرمود: هر كه در دنيا از آنها نوشد در ديگر سرا ننوشد- الخبر-.پ 5- در عيون (2/ 19) بسندش تا محمّد بن اسماعيل بن بزيع كه از امام رضا عليه السّلام پرسيدم از ظرف طلا و نقره و آنها را بد داشت، گفتمش البته يكى از ياران ما روايت كرده كه موسى عليه السّلام آينه نقره پوشى داشت فرمود: نه، بحمد اللَّه، جز آن نبود كه حلقه نقره داشت و آن نزد من است، ابن عباس گفته: مقصود برادرش بود كه چونش ختنه كردند عود نقره پوشى كه براى بازى كودكان سازند برايش ساختند از نقره كه دسته‏اش باندازه ده درهم بود و ابو الحسن عليه السّلام فرمود آن را شكستند، در كافى بسندش مانندش آمده، در محاسن (582) مانندش آمده‏

 

در مكارم از ابى جعفر عليه السّلام مانندش آمده.پ بيان: شيخ بهائى- ره- گفته: مى‏شود از مبالغه آن حضرت در انكار اين روايت بدست آورد كه آلات نقره پوش مانند آينه هم مكروهند بلكه بسا كه از آن حرمت استفاده شود، و شايد وجهش اينست كه اين پوشش بمانند ظرف است براى آن چيز و اگر نقره چنين باشد طلا بطريق اولى چنين است- پايان- گويم: نهايت آنچه از آن برآيد استحباب بركنارى از آنست، و مبالغه در انكار از نظر وضع زهد آنها است نه از نظر حرمت و توجيه او ناموجه است چنانچه بر بينا پوشيده نماند و سخن در باره آن آيد ان شاء اللَّه.پ 6- در مجالس ابن الشيخ 2/ 133 بسندش تا امام پنجم عليه السّلام كه پرسش شد از پول طلا و نقره و آنچه در دست مردم است، فرمود: اينها مهره‏هاى خدايند در زمين كه براى مصلحت كار مردم ساخته و بدانها كارشان درست مى‏شود، و هر كه از آنها بيش دارد و حق خدا را در آن برپا دارد و زكاتش را بدهد برايش پاك و خالص است و هر كه از آنها بيش دارد و بدان بخل ورزد و حق خدا را از آن نپردازد و از آنها ظرف بسازد هم اوست كه بر او بايست شود و عيد خدا عزّ و جلّ كه در كتابش ميفرمايد:

 «روزى كه تافته كنند آنها را در آتش دوزخ و داغ نهند بدانها بر پيشانيها و پهلوها و پشتهاشان اينست آنچه براى خود گنج ساختيد، پس بچشيد آنچه را بوديد گنج نهاديد، 35- التوبه».پ بيان: مهره‏ها: تشبيه اشرفى طلا و پول نقره بخاتم براى اينست كه نقش دارند يا براى عزيزى آنها است يا براى اينكه روا نيست آنها را ظرف و مانند آن ساخت چنانچه شكستن مهر آنچه مهر شده روا نيست.پ 7- در قصص راوندى: بسندش تا امام پنجم عليه السّلام كه بد دارم چيزى در ظرفهاى سفالى مصر بخورم، عياشى (2 و 305) مانندش را آورده.پ 8- در قصص: بسندش از ابو الحسن عليه السّلام كه غذا نخوريد در ظرفهاى‏

 

سفالين مصر و سر خود را با گل مصر نشوئيد كه مايه خوارى و بيغيرتيست، عياشى مانندش را آورده (1/ 304).پ 9- در محاسن: (..) بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه نهى شده از طرف طلا و نقره.

در كافى بسندش مانندش آمده (6/ 267).پ 10- در محاسن: (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه شايسته نيست نوشيدن از ظرف طلا و نقره.پ 11- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه بد داشت ظرف طلا و نقره و ظرف نقره‏كوب را.پ 12- و از همان (..) بسندش از امام هفتم عليه السّلام كه ظرف طلا و نقره كالاى آنانست كه يقين ندارند.

در نوادر راوندى: (13) بسندش از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مانندش آمده.

در كافى 267 بسندش مانندش آمده.

در فقيه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله مانندش آمده (3/ 222).پ 13- در محاسن (583) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه نخور در ظرف طلا و نقره.پ 14- و از همان (..) بسندش از عمرو بن ابى المقدام كه ديدم براى امام ششم عليه السّلام قدح آبى آوردند و روكش نقره‏اى داشت و ديدم آن را با دندانش ميكند، در كافى (267) بسندش مانندش آمده.پ بيان: شيخ بهائى- ره- گفته: ضبّه با فتح ضاد نقطه دار و تشديد باء يك نقطه در اصل لغت تيكه آهنى است پهن كه كمربند در سازند و مقصود از آن در اينجا صفحه نازكى است از نقره كه كمربند كاسه شده كه خودش چوب يا مانند آن بوده براى زيور آن يا بستن شكست آن.پ 15- در محاسن (..) بسندش از معاوية بن وهب كه پرسش شد امام ششم عليه السّلام‏

 

از نوشيدن از كاسه‏اى كه حلقه نقره دارد، فرمود: باكى ندارد جز اينكه از نقره بدت آيد و آن را بكنى.پ 16- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه بد داشت نوشيدن از ظرف نقره و از كاسه نقره‏كوب و بد داشت روغن مالى كند از روغن‏دان نقره‏كوب و هم از شانه نقره‏كوب.پ 17- در محاسن (..) بسندش از يونس بن يعقوب از برادرش يوسف كه من در حجر همراه امام ششم عليه السّلام بودم و آب خواست و كاسه‏اى از مس زردش آوردند و مردى گفتنش كه عباد بن كثير بد دارد نوشيدن از كاسه مس زرد را فرمود:

از او نپرسيدى كه اين طلا است يا نقره؟پ 18- در مكارم: (173) از امام صادق عليه السّلام كه بد داشت روغن بمالد از روغن‏دان نقره يا نقره‏كوب و از شانه چنين،پ و از ابى جعفر عليه السّلام كه باك ندارد كسى از كاسه نقره‏كوب بنوشد، ولى دهانت را از جايى كه نقره دارد دور كن.پ 19- در كتاب المسائل از برادرش موسى عليه السّلام كه پرسيدمش از مردم زمين و كشت آيا از ظرفشان مى‏شود غذا خورد با اينكه مردار و خوك ميخورند؟ فرمود:

نه و نه در ظرف طلا و نقره (در بحار ج 10 ص 268).پ 20- در مجازات نبويه: پيغمبر صلى اللَّه عليه و سلم فرمود: نوشنده در ظرف طلا و نقره همانا برشنه كشد در شكمش آتش دوزخ .. سيّد- ره- گفته: اين گفتار بتعبير مجاز اداء شده زيرا آتش دوزخ بحقيقت در شكم او برشنه ندارد كه برشنه در اصل معناى خود آواز شتر است در هنگام خستگى و ادب كردن آن (در اينجا شعرى گواه لغت آورده) ولى آن حضرت صلى اللَّه عليه و سلم نوشانوش آدمى را براى آب در اين ظروف مخصوصه از نظر اينكه غدقن است و سزاى كيفر دارد چون برشنه آتش دوزخ مقرّر داشته بطور تشبيه و مجاز، چون اين كار او را بدوزخ كشاند و بسوزش آتشش رساند، پناه بخدا از آن، لفظ خبر (يجرجر) با ياء آمده با

 

اينكه خوب بود (تجر جر) با تاء باشد بنا به روايت رفع (نار) كه فاعل مؤنث است ولى چون لفظ ديگر ميان فعل و فاعلش فاصله شده مذكر آوردن فعل نيكو گرديده (در اينجا مصرع شعرى گواه آورده).پ و در خبر ديگر است كه (كانما يجرجر في بطنه نارا) در اين تعبير آدمى فاعل است و (نار) مفعول و مقصود اينست كه گويا ميكشد در شكم خود آتش را و واژه (يجرجر) مضاعف لفظ جرّ است براى دلالت بر تكثير فعل چنانچه در قرآن آمده «فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ، 94- الشعراء و مقصود (كبوا) است يعنى برو در افتند و بنا بر اين توان گفت: (جرّ) و (جرجر) مانند (كبّ) و كبكب است با اينكه قاعده اينست كه (جرّر) گفته شود، در كلام عرب آمده «جرجر فلان الماء» هر گاه آن را نوشانوش مصرف كند و آوازى چون آواز برشنه شتر دهد، و بنا بر اين معنا اينست كه جرعه نوش كند آتش دوزخ را و اين درست ترين تأويل است، و اما ظرف طلا و نقره در نزد ما شيعه خورد و نوش در آن حلال نيست و بكار بردنش در مصالح تن مانند روغن مالى و سرمه‏كشيدن روا نيست و هم در مجمره بخور، و من از استاد خودمان ابا بكر محمّد بن موسى خوارزمى- ره- هنگامى كه درس ما بدين مسأله رسيد در كتاب طهارت پرسيدم از خاكستر گير و دودكش طلا و نقره زيرا خلافى در باره مجمره و آتش‏دان نيست، گفت: قاعده اينست كه حرام نباشد زيرا بكار بردن آن بدنباله مجمره است و خودش تنها در كار نيست، زيرا مجمره اگر خودش تك باشد نيازى بخاكستر گير و دودكش ندارد كه با آن باشد و آن مانند نوشيدن از ظرف نقره‏كوبست كه دهن روى نقره ننهد، و در اين مسأله خلافى است از شافعى زيرا او نوشيدن در ظرف نقره‏كوب را مكروه دانسته.پ و داود اصفهانى معتقد است بكراهت نوشيدن از ظرف طلا و نقره تنها نه جز آن از خوردن و بكار بردن در مصالح تن بنا بروش خودش در عمل بظاهر خبرى كه دلالت بر كراهت نوشيدن دارد بخصوص، و اينجا جاى گفتگوى نهائى‏

 

در اين مسأله نيست جز اينكه اعتماد در حكم بكراهت بكار بردن اين ظروف خبريست كه پيش گفتم چون تهديد سختى دارد،پ و در روايتى است از آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله كه هر كه در دنيا از آنها نوشد در آخرت با آنها ننوشد و بدين دو خبر و مانند آنها كراهت نوشيدن در اين ظرفها ثابت شود، و خوردن و روغن مالى و سرمه‏كشيدن بدان قياس شوند بعلت اينكه همه در منافع تن بكار روند.پ توضيح: جزرى در نهايه گفته: در حديث است كه: آنكه بياشامد در ظرف فضّه همانا برشنه كشد در شكمش آتش دوزخ، يعنى سرازير شود در آن آتش دوزخ و براى نوشيدن برشنه ساخته كه آواز ورود آبست در درون.

زمخشرى گفته: برفع نار روايت شده و بيشتر روايت نصب است و اين گفته مجاز است زيرا آتش دوزخ در حقيقت در شكمش برشنه نكشد و جرجره آواز شتر است هنگام سختى حالش ولى آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله آواز نوشانوش آدمى را براى آب در اين ظرفهاى مخصوص كه نهى دارد و سزاى كيفر چون برشنه آتش دوزخ ساخته بطور مجاز و تعبير به يجرجر با ياء، براى فاصله بودن ميان آن و كلمه نار است، و بنا بر نصب فاعل فعل نوشنده است و نار مفعول است، گويند: جرجر فلان الماء، يعنى پياپى آن را جرعه نوش كرد كه آوازى داد و معنى اينست كه گويا آتش دوزخ را نوشانوش كند.پ 21- در كافى (6/ 385) بسندش از امام ششم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پيوسته در كاسه‏هاى شامى نوش ميكرد كه برايش از شام مى‏آوردند و بدو پيشكش ميكردند (و در روايت ديگرش افزوده كه ميفرمود) اينها نظيف‏تر ظرفهاى شما است.پ 22- و از همان (..) بسندش از عمرو بن ابى المقدام كه ديد ابو جعفر عليه السّلام در كاسه سفالين مينوشيد.پ 23- و از همان: (6 ر 386) بسندش از على بن اسباط كه شنيدم امام رضا عليه السّلام كه نام مصر برده شد فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده: در سفالهاى مصر مخوريد و سرتان را با گلش مشوئيد كه غيرت برد و ديوثى آورد.

 

پ‏بيان: بى‏غيرتى از سياق داستان زليخا زن عزيز مصر معلوم است چنانچه بر انديشمند نهان نيست.

گويم: برخى اخبار را در اين باره در باب آداب نوشيدن آورديم.پ 24- در كافى (398) بسندش از بزيع كه نزد ابى جعفر عليه السّلام رفتم و آن حضرت سركه ميخورد و زيت در كاسه‏اى كه سياه بود و در ميانش برنگ زرد قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نوشته بود- الخبر-پ 25- در مكارم: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از كاسه‏هاى بلورى كه از شام برايش مى‏آوردند مينوشيد و هم در كاسه‏هاى چوبى و پوستى و هم در كاسه‏هاى سفالى (32).

گويم: گذشت خبرى از امير المؤمنين عليه السّلام در آداب نوشيدن كه آن حضرت از نوشيدن آب در ظرف شيشه‏اى نازك كناره ميكرد و اين از نهايت زهدش بود و ترك لذت تا فقراء شيعه بآن حضرت تاسّى كنند و دلالت بر كراهت ندارد چنانچه از روايتى كه نقل كردم برآيد و گفته: آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله كه آن نظيف‏تر ظرف شما است بدان اشاره دارد، و مى‏شود مورد اين روايت ظرفى باشد كه رويه شيشه دارد چنانچه در زمان ما در همه بلاد شايع است.پ 26- در كافى: بسندش از امام هفتم عليه السّلام در حديثى دراز كه سفارشنامه از خدا برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرود آمد، نوشته مسجّلى بود كه جبرئيل بهمراه امناء خدا تبارك و تعالى از فرشته‏ها آن را آورد- و در حديث را كشانده تا آنجا كه- گفته:

سفارشنامه مهرها از طلا داشت كه آتش نديده بودند و آن سفارشنامه بامير المؤمنين عليه السّلام داده شد.پ 27- در كتاب طرف سيد بن طاوس بسندش مانند آن آمده.پ 28- در مجالس و اكمال صدوق بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خدا عز و جل نامه‏اى به پيغمبرش صلى اللَّه عليه و آله فرو فرستاد پيش از وفات پيغمبر- تا گفته- بر آن نامه مهرها از طلا بود- الخبر- (241 امالى).

 

پ‏در روايت ديگر از صدوق- بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه جبرئيل صحيفه بر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آسمان فرود آورد كه خدا عزّ و جلّ مانندش نامه‏اى فرو نفرستاده بود نه پيش از آن و نه پس از آن و در آن مهرها بود از طلا- الخبر (علل 1/ 164).پ 27- در كتاب غيبت شيخ الطائفه (97) بسندش تا ابن عباس كه جبرئيل صحيفه‏اى از نزد خدا برسولش فرود آورد كه بر آن 12 مهر از طلا بود- تا آخر خبر.پ بيان: اين اخبار دلالت دارند كه بكار بردن طلا در اين گونه موارد جائز است جز كه گفته شود اين حكم خاص طلاى آسمانست كه از آن فرود آمده چنانچه فرموده: آتش بدان نرسيده يا گفته شود كار خدا با كار بشر سنجيده نشود چنانچه خدا تصوير سازد و باوصياء حلال كند مانند اينكه براى عيسى عليه السّلام جائز شد و بر ديگران حرام است و همه اين احتمالات بعيدند (و اينها از ملحقاتى است كه مصنف پس از تجديد نظر بكتاب افزود).پ 28- در سرائر بنقل از جامع بزنطى كه: پرسيدم از امام رضا عليه السّلام از زين و دهانه‏اى كه نقره دارند بر آنها سوار شوند؟ فرمود: اگر آب نقره داده باشند كه نتوان نقره آن را جدا كرد و كند بدان باكى نيست و گر نه بر آن سوار نشوند در محاسن (583) بسندش از امام هفتم عليه السّلام مانندش آمده، در قرب الاسناد (163) بسندش مانند آن آمده با اختلافى در تعبير، در كتاب المسائل: مانندش آمده.پ بيان: جوهرى گفته: تمويه اينست كه مس يا آهن را با نقره يا طلا روكش كنند.پ 29- در مكارم: از فضيل كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از تختى كه در آن طلا است ميشايد آن را در خانه نگهداشت؟ فرمود: اگر خود طلا باشد نه اگر آب طلا باشد باكى ندارد (152).

در كافى- بسندش مانندش آمده (6/ 476).

 

پ‏30- در مجالس صدوق (440) بسندش از ابى جعفر عليه السّلام كه نام پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در صحف ابراهيم ماحى است- تا فرموده- آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله زرهى دارد بنام:

ذات الفضول كه سه حلقه نقره دارد يكى در جلو و دو تا در پشت- الخبر- در فقيه: مانندش آمده (519).پ 31- در مجالس و عيون (2/ 50) بسندش از احمد بن عبد اللّه كه پرسيدم از ابو الحسن عليه السّلام از ذى الفقار شمشير پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه از كجا بود؟ فرمود:

 

جبرئيلش از آسمان آورده بود و زيورش نقره بود و آن در نزد من است.

در كافى (3/ 160) بسندش از امام رضا عليه السّلام مانندش آمده.پ 32- و در همان (8/ 267) بسندش از منصور بن حازم كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از دعا كه آويزان شود بر زن حائض فرمود: آرى، هر گاه در ميان جلد يا ظرف نقره يا آهن باشد.

33- و از همان: (مضمون شماره 51 با اندك اختلافى تعبير آمده).پ 34- و از همان (8/ 331) بسندش از يحيى بن ابى العلا كه شنيدم امام ششم عليه السّلام ميفرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در زره ذات الفضول نماز خواند كه دو حلقه از نقره در جلوش بود دو حلقه در پشتش، و فرمود على عليه السّلام در روز جنگ جمل آن را پوشيد.پ 35- و از همان (6/ 385) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه نشايد نوشيدن در ظرف طلا و نه در نقره.پ 36- در فقيه:- بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه مخور در ظرف طلا و نه در نقره (3/ 222).پ 37- در كافى: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه مخور در ظرف نقره و نه در نقره‏كوب (6/ 267).پ 38- در كافى (..) بسندش از بريد كه امام ششم عليه السّلام بد داشت نوشيدن در كاسه نقره و در كاسه نقره‏كوب را و همچنين روغن زدن و عطر زدن از روغندانى‏

 

نقره‏كوب و شانه چنين را.پ 39- در ففيه: مانندش آمده و افزوده اگر ناچار باشد از نوشيدن در كاسه نقره‏كوب دهانش را از آنجا كه نقره است بگرداند، در «مكارم» مانندش آمده (173)-پ 40- در تهذيب (9/ 91) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه باكى نيست باينكه بنوشد مرد از كاسه نقره‏كوب، و دهان را از جاى نقره بر كنار كن.پ 41- در فقه الرضا (16) فرمود عليه السّلام: نماز مخوان در انگشتر طلا و منوش در ظرف طلا و نقره- الخبر-.پ 42- در معانى الاخبار (301) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه نهى كرد مرا رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم و نگويم كه شما را نهى كرد از بدست كردن انگشتر طلا- الخبر-.پ 43- در كافى: بسند صحيح از ابى الصباح كه پرسيدم از امام ششم عليه السّلام از زيور طلا براى كودكان؟ فرمود: على بن الحسين عليه السّلام پيوسته بچه‏ها و زنانش را با طلا و نقره زيور ميكرد (6/ 475).پ 43- و از همان: (..) بسند صحيح از داود بن سرحان كه پرسيدم امام ششم عليه السّلام را از طلا كه زيور كودكان شود فرمود: پدرم هميشه بچه‏ها و زنهاشان را با طلا و نقره زيور ميكرد پس باكى ندارد.پ 44- و از همان: (..) بسند صحيح از محمّد بن مسلم كه پرسيدم امام ششم عليه السّلام را از زيور طلا و نقره براى زنها فرمود: باكى ندارد.پ 45- و از همان: (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه سر غلاف شمشير رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم و دسته‏اش نقره بود، و ميان آنها هم حلقه‏هاى نقره بود، و من زره رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم پوشيدم و آن را با خود كشيدم و سه حلقه نقره جلوش بود و دو حلقه نقره در پشتش.پ 46- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه زيور گردن شمشير با طلا و نقره باكى ندارد.

 

پ‏47- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه از زيور شمشير رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم همه‏اش نقره بود از دسته آن و از سردسته‏اش.پ 48- در كافى (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه زيور كردن مصحف و شمشيرها با طلا و نقره باكى ندارد.پ 49- در سرائر (491) بسندش كه گويد: پرسيدم امام ششم عليه السّلام را از كسى كه خانواده‏اش را با طلا زيور كند، فرمود: زنها و كنيزها و دخترها را آرى و اما پسر بچه‏ها را نه.پ بيان: اخبار پيش كه دلالت داشتند بر جواز زيور طلا براى پسر بچه‏ها بيشترند و سندشان قويتر است و نمى‏شود حمل بر كراهت نمود چون اخبار پيش دلالت دارند كه خود ائمه عليهم السلام اين كار را ميكردند، و حمل آنها بر بيان جوازهم دور است زيرا ظاهرشان استمرار بر آن بوده آرى ميتوان آنها را حمل بر تقيه نمود.

و مؤيد اين خبر است منع از نوشاندن نوشابه‏هاى حرام بكودكها، مى‏شود اخبار گذشته را تفسير كرد بكودكان غير مميز و اين خبر منع را بكودكان مميز، و اين وجه جمع خوبى است، و مؤيد آنست وجوب تمرين كودكان مميز بطاعت و ترك معصيت و محرّمات، در ذكرى گفته: جائز است زيور كردن زنها و بچه‏ها باطلا، ولى فقهاء اصحاب اختلاف دارند در جواز تمكين پسر بچه از پوشيدن لباس ابريشم براى ولى و سرپرستش چنانچه بخاطر دارم، و ظاهر كلينى هم عمل باخبار جواز است، مؤلف جامع گفته است: جائز است جامه حرير و طلا به پسر بچه بپوشانند.پ 50- در مكارم (96) بنقل از كتاب لباس عياشى از امام ششم عليه السّلام تا على عليه السّلام آمده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و سلم را نهى كرد از انگشتر طلا و از نوشيدن از ظرف نقره،پ و از حلبى است كه پرسيدم از امام ششم عليه السّلام دندان پيشين جا كن مى‏شود ميشايد آن را با طلابست و بند كرد و اگر بيفتد مى‏شود جايش دندان پيشين گوسفند نهاد؟

 

فرمود: آرى اگر خواهد بجايش دندان گوسفند نهد بشرط كه تذكيه شده باشد، و از عبد اللَّه بن سنان مانندش آمده‏پ و از كتاب زهد امير المؤمنين عليه السّلام است كه حسين بن على باعلى عليه السّلام در رحبه آمدند و بر تن حسين عليه السلام پيراهنى از خز و طوقى از طلا بود و على عليه السّلام فرمود: اين پسر من است، گفتند: آرى و او را پيش خواست و آن پيراهن را پاره كرد و آن طوق را گرفت تيكه تيكه كرد.پ بيان: اين خبر از مجعولاتست يا مقصود از حسين جز امام سوّم است و يكى از فرزندان خردسال آن حضرت يا از كودكان حسين عليه السّلام بوده است زيرا امام حسين هنگام نزول امير المؤمنين بكوفه در حدود 40 سال داشته و داناى به علوم اولين و آخرين بوده و چگونه طلا بتن ميكرده با اينكه در اين سن مرد طوق طلا بگردن نميكند و اگر منظور از رحبه آستانه مسجد مدينه باشد باز هم درست نيست زيرا امامان پيش از سن بلوغ هم معصوم بودند مگر پيش از صدور حكم حرمت پوشيدن و زيور طلا براى مردان باشد.

گويم: بزودى اخبار بسيارى در كتاب آداب و سنن در ابواب زيور و جامه و مراكب و در كتاب صلاة بيايند ان شاء اللَّه تعالى، چون با آنجا مناسبترند و همانا برخى از آنها را در اينجا آورديم براى شركت احكام ظروف با اين احكام در مدرك و مأخذ.

تحقيق و جمع ميان اخبار گذشته و بيان احكامى كه از آن اخبار استفاده شود با اشاره بگفته علماء اعلام در اين مقام.

پ‏و در اينجا چند مقصد است.

1- ظاهر كلام بيشتر فقهاء از اصحاب حرمت اوانى طلا و نقره است.

علامه در منتهى گفته: همه كسانى كه بدانشمندى در يادند اجماع دارند بر حرمت خوردن و نوشيدن در ظرفى كه از نقره و يا طلا ساخته شده جز آنچه از داود نقل شده كه تنها نوشيدن را حرام دانسته است و از شافعى نقل شده كه نهى در

 

اينجا نهى تنزيهى است و معنى كراهت دارد، اين قول قديم او است، و نيز گفته:

كه آيا بكار بردن آنها بطور مطلق حرام است در جز خوردن و نوشيدن هم، علماء ما گفتند: حرام است و نقل اجماع فقهاء را نموده بر حرمت مطلق استعمال ظرف طلا و نقره در تذكره و هم در ذكرى، و محقق در معتبر جازم شده بحرمت مطلق استعمال ولى بر آن نقل اجماع نكرده.پ شيخ- ره- در خلاف گفته مكروه است بكار بردن ظرفهاى طلا و نقره و همچنان طلاكوب و نقره‏كوب آنها و شافعى گفته: جائز نيست استعمال ظرفهاى طلا و نقره و ابو حنيفه هم آنها را در خوردن و نوشيدن و عطر زدن حرام دانسته و بر هر حال، شافعى طلاكوب را مكروه شمرده و ابو حنيفه گفته: مكروه نيست و آن مذهب داود است. دليل ما اجماع فرقه اماميه است، وانگه روايت حلبى و روايت محمّد بن مسلم را آورده وانگه گفته:پ و از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت است كه نهى كرده از استعمال ظرفهاى طلا و نقره و بر همين اكتفا كرده و آغاز سخنش گرچه ظاهر است در كراهت اصطلاحى كه در برابر حرمت است بويژه كه در برابرش قول شافعى را آورده بر عدم جواز، ولى پايان سخنش با آوردن اخبارى كه ظاهر در حرمتند براى دليل مى‏نمايد كه مقصودش از حرمت كراهت است يا معنى اعم از كراهت حرمت، از اين رو و محقق و ديگران پس از او آن را تفسير بحرمت كردند.

شهيد- ره- در ذكرى گفته: ظرفها پنج رسته‏اند:

الف: آنچه از طلا و نقره ساخته شده كه بكار بردنش براى خوردن و آشاميدن باجماع فقهاء حرامست و در خلاف گفته: مكروه است بكار بردن آنها و ظاهرش اراده حرمت است مانند گفته شيخ در مبسوطپ و براى گفته پيغمبر صلى اللَّه عليه و سلم كه هر كه در ظرف نقره بنوشد همانا در درون خود آتش دوزخ را نوشانوش كرده تا اينكه آن را فرو برد يا برگرداند،پ و فرموده عليهم السّلام در ظرف طلا و نقره ننوشيد و در سينى آن مخوريد، زيرا اينها براى آنهايند در دنيا و براى شمايند در ديگر سرا، اين دلالت اشاره‏اى دارد بطور ايماء بر حرمت بكار بردن آنها مطلقا مانند بخور

 

دادن و سرمه‏كشيدن و وضوء گرفتن، و ذكر خوردن و نوشيدن براى اهميت آنها است‏پ و همچنين است قول امام صادق عليه السّلام مخوريد در ظرف طلا و نقره، كه البته نهى تعلّق بكارهاى سودبخش دارد،پ و هم فرموده امام كاظم عليه السّلام كه ظرف طلا و نقره كالاى آنانيست كه يقين بآخرت ندارند، و در اين دو حديث اشاره‏ايست بحرمت داشتن آنها مطلقا، و چون داشتن آنها مايه اسراف و ترك انفاق در راه خير و صرف مجلس آرائى است، سزاوارتر بحرمت است چون كبرآور و دل شكن فقراء است پايان. و بدان كه روايات خاصّه تصريح بحرمت نوشيدن و همه استعمالات ندارند، و رواياتى كه دليل حرمت همه استعمالات آوردند برخى بروش فقهاء ما ضعيف هستند و برخى صريح در حرمت نيستند بلكه ظاهر برخى كراهت است ولى لفظ كراهت در اخبار غالبا بمعنى كراهت اصطلاحى نيامده و دلالت مطلق نهى هم بر حرمت ثابت نشده ولى كثرت روايات و شهرت ميان فقهاء بلكه همه مسلمانها و دعواى اجماع قول بحرمت را تقويت مى‏كند و گر چه در جز خوردن و نوشيدن چنين قوّتى ندارند.

وانگه مشهور ميان فقهاء اينست كه داشتن ظرفهاى طلا و نقره براى جز بكار بردن بلكه صرف نگهداشتن و زيور نمودن خانه هم حرامست بحكم دو روايت محمّد بن مسلم و موسى بن بكر، و تأييد شده باينكه معطل كردن مال است و اسراف علامه- ره- در نهايه گفته: و همچنين حرام است وجوه ديگر استعمال آنها مانند وضوء ساختن با آنها و خوردن با قاشق نقره و عطر زدن از عطردان نقره و بخور در مجمره نقره كه حاوى آن باشد براى اينكه تكبر آور و دل‏شكن فقراء است، زيرا امام باقر عليه السّلام نهى كرده است از ظرف طلا و نقره و نهى از اعيان بمعنى نهى از همه بهره‏برى از آنها است، و آيا حرام است داشتن ظروف طلا و نقره براى غرضى جز استعمال مانند آراستن مجالس؟ موجّه همين حرمت است چه كه فرموده: آنها براى آنانست در دنيا و براى شما است در ديگر سرا.پ و بدليل حديث امام باقر عليه السّلام و براى اينكه تحريم بكار بردن آنها مطلقا

 

مستلزم تحريم داشتن آنها است بوضع آماده براى بكار بردن مانند طنبور كه داشتن آن حرام است، و چون مايه تعطيل مال است و بمنزله اتلاف آنست كه از آن نهى شده پايان.

يكى از محققان اساتيد ما گفته: داشتن آنها نيز حرام است بنا بر اقرب چون داشتن نماينده قصد استعمال است چون فائده روشن آنها همان استعمال است و داشتن آنها خود قصد نافرمانى و اقدام بر حرام است كه خودش حرام است يا كمك بر گناه، زيرا داشتن آنها اعانه بر استعمال آنها است و اعانت بر اثم است و خود حرام است.

اگر اعتراض شود كه داشتن آنها نماينده قصد استعمال آنها نيست و فائده آنها تنها بكار بردن آنها نيست بلكه نگهداشتن آنها هم خود غرض مستقلى است از آنها مانند استعمال آنها در انجام حوائج.

پاسخ گوئيم كه يا ظهور نگهداشتن آنها در قصد استعمال گفته ما تأييد شود بروايت محمّد بن مسلم كه نهى در آن تعلق بخود ظرف طلا و نقره دارد و شامل نهى از داشتن آن هم هست.

من گويم: سستى اين وجوه روشن است و هم ضعف روايت عاميه با ضعف دلالت آن و با ضعف دلالت روايت محمّد بن مسلم، و عمده دليل آنها روايت موسى بن بكر است، و بعقيده من آن روايت هم دچار ضعف سند است و صريح در حكم حرمت داشتن آنها نيست، زيرا متاع ابزار بهره بردن و بكار واداشتن است چون اسم مصدر است از (متّعته) با تشديد بمعنى (اعطيته)، در قاموس گفته: متاع سود است و مال فروشى و ابزار و هر چه در نياز ما از آن بهره‏مند شوند و جمعش امتعه است.

و اينكه خدا فرموده «ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ، 17- الرعد» يعنى جستن طلا و نقره «او متاع» يعنى آهن و مس زرد و مس معمولى و قلع و با ضمّه و كسره بمعنى توشه راه است، در صحاح گفته: متاع مال فروشى است و بمعنى سود و آنچه از آن بهره برند، راغب گفته: متوع كشش است و بالا رفتن و متاع بهره‏گيرى دراز مدت، گفته‏

 

شود (متعه اللَّه بكذا و امتعه)پ خدا تعالى فرموده «وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ، 98، يونس) و باز فرموده «وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ، 36، البقرة» براى آگهى باينكه هر آدمى را در دنيا بهره‏منديست تا مدت معلومه‏اى، و قول خدا كه فرموده «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ- بگو متاع دنيا اندك است، 77- النساء» آگهى بر اين است كه بهره دنيا نسبت بآخرت قابل اعتناء نيست و چيزى در شمار نيايد، و بهر چه در خانه از آن سودى برند متاع گويند، خدا تعالى فرمود «در جستجوى زيور يا متاع» و هر چه بدان سود برده شود بهر نحوى آن را هم متاع گويند و متعه و بدين معنا است قول خدا «و چون برگشودند متاع خود را، 65- يوسف» يعنى طعام خود را و آن را هم متاع ناميده، پايان.

گويم: از اينجا روشن شد كه اصل متاع بهره‏گيريست وانگه استعمال شده در ابزار بهره‏گيرى و در اين حديث يا بمعنى مصدريست براى مبالغه يا بمعنى ابزار بهره‏منديست و بهره‏گيرى در آن منظور است و بر نفس داشتن آن صدق نكند، و كسى باين نكته متوجه نشده و تنها در سند حديث سخن گفتند، و اما آنچه در باره مجلس آرائى بدان گفته كه ظاهر اينست كه آنهم خود بهره‏مندى و استعمال آنها محسوبست و بقسم يكم پيوندد مانند بستن آنها به مجمره بخور ظاهر اينست كه دليل درستى نباشد زيرا گذاشتن ظرف طلا يا نقره در مجلس و گذاشتن عطر روى آن خود بكار گرفتن آنها محسوبست، آرى براى مهمان كه دست بكار آنها نيست و تنها بوى عطر را استشمام كند مورد اشكال است كه آنها را استعمال كرده باشد آرى از جهت حضور در مجلس گناه در صورتى كه اين كار حرام باشد مرتكب حرام شده و همچنين است پرتونشينى شمعى كه در ظرف طلا و نقره نهادند براى جز كسى كه مباشر آنست و آن را انجام داده كه دور نيست جائز باشد بويژه اگر در مجلسى كه چراغ در آن افروخته است نباشد چون اين را انتفاع و تصرف نگويند و از اينجاست كه گويند مالك چراغ حق ندارد مردم را از استفاده پرتو چراغ‏

 

خود منع كند،و در اينجا اعتراض شود در باره مشاهد مشرفه كه در ظروف طلا و نقره چراغ و شمع افروزند، زيرا لازم آيد ارتكاب حرام براى انجام زيارت كه مستحب است بنا بر قول باينكه اين گونه استفاده هم انتفاع است و حرام است، و ظاهر اينست كه اين گونه احتياطهاى دور از حقيقت سبب ترك فضائل باين بزرگى نشوند، زيرا آتيه بودن شمعدانها خود محل منع است چنانچه خواهى دانست، و هم حرمت هر استعمالى ممنوع است، و اين گونه استفاده را اصلا استعمال نگويند، و مؤيد آنست روايت كلينى (3/ 171) و شيخ در سند حسن و صحيح از زراره آورده كه امام پنجم در جنازه مردى از قريش حاضر شد و من همراهش بودم و عطاءهم حاضر بود و زنى شيون كرد و عطاء گفت بايد خاموش شوى يا ما برگرديم و آن زن خاموش نشد و عطاء برگشت، من بامام عليه السّلام گفتم: عطاء برگشت، فرمود: چرا؟ گفتم: اين زن شيون كرد و باو گفت: يا خاموش باش يا من برميگردم و خاموش نشد و او برگشت، فرمود ما را ببر، پس اگر اين باشد كه باطلى را بهمراه حقى بينيم و آن حق را وانهيم حق مسلمان را نپرداختيم و اما آنچه برخى ميكنند و با خود شمعى در زيارتگاه ميبرند و با آن زيارت نامه ميخوانند گويا در باره احتراز از استفاده از شمع شمعدان طلا و نقره سودى ندهد مگر در آنجا كه از روشنى آنها هيچ استفاده نكنند و آنهم در غالب نشدنى است و با رسيدن پرتو از شمعدان طلا و نقره خواندن با همه آن روشنيها انجام شود و قصد در اينجا سودى ندارد.

و شگفت است كه يكى از افاضل همعصران ما براى زيارتگاه پاك امام رضا عليه السّلام شمع مى‏فرستاد تا مردم در پرتو آن زيارتنامه بخوانند بگمان اينكه اين كار برايشان سودى دارد و مانع ارتكاب فعل حرام مى‏شود.

محقق اردبيلى- ره- گفته: در هيچ خبر معتبرى نهى از استعمال مطلق ظرف طلا و نقره وارد نشده، آرى در صحيحه محمّد بن اسماعيل كراهت آمده و در حسنه حلبى نهى از خوردن در ظرف نقره و اين دو درست‏ترين خبرى هستند كه در اين مسأله نقل شدند و در منتهى گفته: ظاهر اينست كه مقصود از كراهت‏

 

حرمت است كه قصد حرمت از كراهت بسيار است‏پ و دنباله خبر هم مشعر بر آنست فتأمل، و باقى اخبار غير صحيحه مانند خبر داود بن سرحان و خبر محمّد بن مسلم و روايت موسى بن بكر مى‏باشند و بر فرض حمل نهى كراهت بر حرمت نهى تحريمى از آن دو استفاده شود و نهى از اعيان خارجيه معقول نيست چون فعل مكلف نيستند پس نهى متوجه عمل مطلوب از آنها است بحسب غالب چنانچه مقتضاى اصول محاوره است و آن مطلق استعمال آنها است نه خصوص خورد و نوش با آنها بحكم ظاهر كلام و نزديك بودن بحقيقت نهى از ذات آنها و از آنچه دانستى روشن شود كه داشتن آنها براى نگهداشتن و ذخيره دليلى بر حرمت ندارد چنانچه مذهب اكثر فقهاء است و نه دليلى بر حرمت تزيين مجالس و خانه با آنها و نه جز آن وجود ندارد زيرا در برابر اصل اباحه دليل شايسته‏اى بر حرمت آن نيست با وجود عموم «من حرّم زنية اللَّه چه كسى حرام كرده زيورى كه خدا آفريده، 34- الاعراف» با عموم دليل حصر محرمات در برخى آيات و نبودن اين اعمال در شمار محرمات.

سپس- ره- گفته: خلاصه اگر دعوى اجماع نبود و عدم ظهور مخالف و عدم فرق، قول بكراهت استعمال ظروف طلا و نقره خوب بود، چون دليل حرمت نيست و لفظ «بد داشت آنها را» آمده و نهى از ظرف نقره‏كوب را بر آن عطف كرده كه تفسير بكراهت شده و تفسيرى خوبست، تنها اجماع با ظهور برخى اخبار دلالت دارند بر حرمت استعمال في الجمله، و احتياط و برخى از اخبار هم مقتضى حرمت داشتن آنها مى‏شوند و نبايد ترك شود- پايان- من گويم: حمل نهى متعلق باعيان را بر مطلق استعمال و انتفاع مورد اعتراض است بلكه بايد عمل شود بر انتفاع متعارف و غالب آن عين كه در ظرف موضوع بحث در اينجا همان خوردن و نوشيدنست و در قول خدا «حرام است بر شما مادرانتان، 23- النساء» و طى است و در «حرامست بر شما ميتة، 3- المائده» خوردنست و در امثال آنها چنانچه در پيش بدان اشاره كرديم.

2- فقهاء اصحاب در ظرفهاى نقره‏كوب و آب نقره‏دار اختلاف دارند.

 

پ‏شيخ در خلاف گفته: حكم آنها همان حكم ظرف طلا و نقره است، و در نهايه گفته: استعمال آنها جائز است ولى واجب است لب بر جز موضع نقره نهاد، و علامه- ره- آن را اختيار كرده، و عامه متأخرين معتقدند بكراهت و آن اقوى است بحكم صحيحه عبد اللَّه بن سنان.

شيخ براى حرمت حجت آورده به حسنه حلبى چون عطف دليل برابرى حكم معطوف و معطوف عليه است و هم بروايت بريد چون مقصود از كراهت در نخست همان حرمت است و در دوم هم بايد حرمت باشد براى اينكه معطوف و معطوف عليه برابر باشند و اشتراك و مجاز لازم نشوند، و هم بروايت عمرو بن ابى مقدام، و پاسخ دادند كه لزوم برابرى ميان معطوف و معطوف عليه ممنوع است و خبر حلبى حمل بر كراهت شود در خصوص نقره‏كوب براى جمع آن با دليلى كه از آن اقوى است، و كراهت در خبر بريد اعم از تحريم است و بمعنى مطلق بديست كه جامع ميان معطوف و معطوف عليه است بنا بر قول بكراهت و اينكه امام نقره را كنده است دليل بر حرمت نيست و مى‏شود براى رفع كراهت باشد يا دورى كردن از جاى نقره بطور وجوب كه فتوى شيخ است در كتاب مبسوط و هم علامه و بيشتر متأخرين باستناد امريه عزل در صحيحه ابن سنان، و محقق در معتبر دورى از جاى نقره را مستحب دانسته براى صحيحه معاوية بن وهب و آن خوبست، زيرا ترك استفصال با قيام احتمال دليل بر عموم حكم است.

من گويم ظرف نقره‏كوب چند بخش است:

1- ظرفى كه پاره‏اى از آن نقره است و پاره ديگر مس يا فلز ديگر و از هم جدا هستند مانند ظرفهائى كه از سفالند يا مانند آن و نقره‏كوب مى‏شوند.

2- ظرفى كه همه آن روپوش نقره دارد و آنهم دو قسم است:

الف: آنكه آب نقره بدان دادند بطورى كه اگر روى آتشش گذارند چيزى از آن جدا نشود.

ب: آنكه تيكه نقره بدان چسباندند بطورى كه بوسيله آتش از آن جدا شود

 

پ‏3- ظرفى كه تيكه‏اى يا حلقه‏اى يا زنجير از نقره بدان آويخته است.

4- ظرفى كه از مخلوط فضه با فلز ديگر ساخته شده.

5- ظرفى كه با نقره نقشه بر آن درآوردند.

و ظاهر مورد اخبار مفضض بخش يكم و سوم است ولى ظاهر بيشتر آنها ظرفى است كه دسته يا تيكه از نقره بدان پيوسته نه حلقه و زنجير نقره داشته باشد چون در برخى به دسته نقره تصريح شده.

چون حلقه نقره در خبر ظروف تجويز شده در دروس گفته: در باره نقره‏كوب رواياتى است و حكم بكراهت اشبه است بصحت، آرى دورى از جاى نقره واجب است بنا بر اقرب، و باكى نيست بدسته نقره براى شمشير و نوك غلاف شمشير و در دسته ظرف و حلقه نقره‏اى براى كاسه.

و اما در بخش دوم ظاهر اينست كه در رسته نخستش كه رسته الف است اكل و شرب جائز است و در دومى حرام است چون خود روپوش سراسرى ظرف است بلكه عرفا بهمه آن ظرف نقره گويند، و براى اخبار گذشته كه در باره خبر ظروف وارد شده، و محتمل است قول بجواز در آن بحكم اصل اباحه و عدم صراحت اخبار در منع از آن.

علامه- ره- در نهايه گفته: اگر ظرفى از آهن يا جز آن بسازند با روكش طلا و نقره، اگر با نهادن بر آتش طلا و نقره آن جدا شوند استعمالش ممنوع است و گر نه اشكالى ندارد كه ناشى است از اينكه بر فقراء حالش روشن است و مايه تكبر و باليدن براى صاحبش نميشود پس جائز است و از اينكه مانند بظرف طلا و نقره است و حرام است- پايان- و اما بخش 4: دور نيست كه تابع نام باشد و اگر نام صرف نقره بر آن نهند حرام است و گر ننهند حرام نيست و با صدق نام آميختن با چيز ديگر اعتبار ندارد.

و اما بخش 5- بعيد نيست گفته شود: بتفصيل در وضع آن مانند بخش دوم‏

 

و اگر با عرض بر آتش نقره از آن جدا گردد در شمار مفضّض است و حكم آن را دارد و گر نه حكم آن را ندارد.پ و بدان كه اخبار باب بعنوان مفضّض واردند كه مشتق از فضه است بمعنى نقره و آيا طلاكوب و روكش طلا هم در آن داخل است يا نه؟ علامه- ره- در كتاب منتهى گفته: در اين باره گفته‏اى از فقهاء اصحاب نديدم، وانگه گفته:

اقوى نزد من جواز داشتن آنست بحكم اصل اباحه و مورد نهى همان ظرف طلا و نقره است، آرى مكروه است زيرا از درجه نقره كمتر نيست، و اين گفته خوبست جز اينكه اثبات كراهت كه خود يك حكم شرعى است با اينكه نصّى در ميان نيست مشكل است.

و هم او- ره- در نهايه گفته: فرقى ميان نقره‏كوب و طلاكوب در اين باره نيست چون در منع و علت منع هر دو برابرند.

سيد- ره- در مدارك گفته: اظهر اينست كه ظرف طلاكوب چون نقره‏كوبست در حكم بلكه طلاكوب سزاوارتر است بحرمت.

محقق اردبيلى- ره- گفته: ظاهر اين است كه فرقى نيست ميان طلا و نقره وابسته بظرفى در ثبوت كراهت و در وجوب كناره‏گيرى دهان از آن با احتمال كراهت و واجب نبودن كناره كردن بدهان از آن، وانگه گفته: وجوب كنار زدن دهان از جاى نقره دلالت دارد بر حرمت نوشيدن از ظرف نقره فتأمل.

3- شيخ بهائى- ره- گفته: خوردنى و نوشيدنى در ظرف طلا و نقره حرام نميشود گر چه خوردن و نوشيدن حرام باشد چون دليلى ندارد و اصل حليت است و از شيخ مفيد- ره- حرمت آنها نقل شده و از كلام ابى الصلاح هم بر مى‏آيد، و بسا پنداشته شود اشاره بدان از قول پيغمبر صلى اللَّه عليه و سلم كه: آنكه در ظرف نقره بنوشد گويا برشته كند در درونش آتش دوزخ، و شيخ ما در ذكرى آن را مردود دانسته براى اينكه مفاد حديث اينست كه نوشيدن نامبرده سبب دخول در دوزخ است چون معنى حقيقى آن نشدنى است- پايان.

 

و ديگرى هم مانند سخن او را گفته.پ من گويم: سخن فقهاء در اين باره مبهم است و مقصود و مفادش مفهوم نيست.

و شرحش اينست كه تحريم عين هر چيز اگر بمعناى حرمت استعمال و بهره‏برى از آن نباشد معناى مثبتى ندارد پس اگر مقصودشان از حرمت خوردنى اينست كه چون خوراك در ظرف طلا و نقره باشد حرام است و خوردنش جائز نيست و اگر چه بظرف ديگر هم منتقل شود چنانچه از سخن ذكرى برمى‏آيد اين معناى مثبتى دارد ولى دليل درستى ندارد، چون اخبارى كه از طرق خاصّة و عامه نقل شدند بر آن دلالت ندارند، در ذكرى گفته: خوردنى و آشاميدنى آن ظرفها حرام نشوند و اگر چه استعمال آنها حرامند زيرا نهى وارد شامل خوراك و نوشابه نشود و اگر آنها را در ظرف ديگر ريزد و بخورد گناهى نكرده و از مفيد- ره- حرمت آن نقل شده و از كلام ابى الصلاج هم برآيد وانگه اعتراض گذشته را آورده و اگر مقصودشان اينست كه هنگام خوردن از ظرف نقره خوردنى حرام است نيز يعنى مى‏توان گفت چيز حرامى را خورده چنانچه از سخن برخى برآيد اين محصّلى ندارد چنانچه دانستى، زيرا خوردنى حرام معنائى ندارد جز اينكه خوردنش حرام است.

اگر گوئى فرق است ميان خوردنى حرام كه حرمت متعلق بعين مأكول است با خوردن حرام در كلام فقهاء چون حكم كنند بكراهت خوردن تكيه زده كه فعل مكروه است نه خوردنى و كراهت اعضائى از ذبيحه كه خوردنى مكروه است نه خوردن و هم فرق روشنى است ميان خوردن خوراك حلال در جاى غصبى و ميان خوردن گوشت خوك.

در پاسخ گويم: همه اين احكام به فعل مكلّف بر ميگردد ولى باصطلاح فقهاء هر گاه حرمت فعل مكلف نسبت به عين در همه حالات اختياريه باشد مانند گوشت خوك حرمت را به مأكول نسبت دهند، و اگر حرمت در وضع خاص يا زمان خاصّى باشد يا مكان خاصّى حرمت را غالبا به فاعل نسبت دهند و اگر مقصودشان عين فرق باشد نزاع كم ثمر است و ثمرى ندارد كه مورد اعتناء شود ولى ظاهر كلام فقهاء در ظرف طلا و نقره معناى يكم است ولى كلام ابى الصّلاح دلالتى ندارد كه‏

 

خوردن حرام است يا خوردنى‏پ در كافى گفته:

آنچه خوردنش حرام است بر دو وجه است:

1- حرمت متعلق به عين خوردنى باشد.

2- حرمت خوردن بوجه خاصّى باشد، نوع يكم چون استر و خوك و سگ تا آنكه گويد:

نوع دوّم، مردار جاندارانى كه خون جهنده دارند و تا گفته: خوراك كافران و آنچه باندام تن خود با آن مباشرت كنند و خوراك بر سر سفره مى خوارى و خوراك در ظرف طلا و نقره وانگه گفته: فصل در آنچه نوشيدنش حرام است، اندك مست كن و بيشش خمر است و حرام- تا اينكه گفته: و هر پاكى كه نجس شود، و نوشيدن در آنچه از ظرفها كه خوردن در آنها حرام است- پايان- و سخن او در باره حرمت نوشيدن صريح است و موافق مشهور است و من به خود كلام مفيد دست نيافتم.

4- اختلاف دارند فقهاء اصحاب در اينكه وضوء و غسل با ظرف طلا و نقره باطل است يا نه؟

در معتبر گفته: وضوء و غسل از آبى كه در ظرف طلا و نقره است باطل نيست زيرا برگرفتن آب جزء عمل طهارت نيست بلكه شروع در عمل طهارت پس از برگرفتن آب است و اثرى در بطلان عمل طهارت ندارد و علامه در منتهى گفته موجه بطلانست زيرا گرفتن آب مقدمه عمل طهارتست و اگر حرام باشد نميشود مأمور به باشد چون مفسده دارد.

در مدارك گفته: كلام علامه خوبست در آنجا كه آب منحصر در ظرف طلا يا نقره باشد و مقدمه بودن آن ثابت باشد و اما اگر آب ديگرى باشد در اختيار او پيش از فوت موالات ظاهر صحت عمل طهارت است چون مأمور باستعمال آب هست و متوقف بر كار حرامى نيست و برگرفتن آب كه حرام است جدا است از حقيقت عمل طهارت- پايان-

 

پ‏و همچنان اختلاف دارند در بطلان عمل طهارت هر گاه ظرف طلا يا نقره آبريز آب آن باشد و عدم بطلان در اينجا روشنتر است.

5- در منتهى گفته: حرمت استعمال ظرف طلا و نقره مشترك است ميان مردان و زنان براى عموم ادله آن و مباح بودن زيور طلا براى زنها دليل نمى‏شود كه استعمال ظرف طلا هم براى آنها مباح است زيرا نياز زدن بزيور طلا سبب مباح بودن آنست و اباحه مخصوص بهمان زيور است پايان، و در ذكرى بر آن دعوى اجماع كرده.

6- در منتهى گفته: اگر ظرفى از طلا يا نقره بسازد با روكشى از مس يا قلع استعمالش حرام است چون نهى آن را فراگيرد، و اين يكى از دو قول شافعى است، و در قول ديگرش حرام نيست زيرا اسراف در باره آن بمردم نمايان نيست و نگرانى فتنه‏اى نسبت بفقراء ندارد و اظهار تكبر هم ندارد و پاسخش اينست كه اسراف هست گرچه پايدار نيست پايان.

من گويم: اين علتها كه بيان شده در نصّ نيامدند و حكم شرعى وابسته آنها نيست، و عمده اينست كه نام ظرف طلا يا نقره دارد يا نه در عموم نهى درآيد يا در نيايد و دعوى صدق نام ظرف طلا يا نقره بر چنين ظروفى بعيد نيست.

7- فقهاء اصحاب در باره جواز برگرفتن ظرفهاى كوچك طلا و نقره كه در خوردن و نوشيدن بكار نروند مانند سرمه‏دان و غاليه‏دان اختلاف دارند و هم در هر چه مانند آنها باشد، زيرا صدق لفظ آنيه كه مورد نهى است بر اين گونه ابزار مورد شك و ترديد است، بلكه برخى از فقهاء دعوى كرده كه متبادر و آنچه در ذهن درآيد از لفظ آنيه و اوانى همان ظرفهاى خورد و نوش است و اين لفظ بر شمعدان و چراغ و ظروف چينى و بر قنديلها كه در مشاهده و مساجد آويزند صادق نيست‏پ و مؤيد آنست آنچه در خبر على بن جعفر گذشت آنجا كه فرموده: همانا بد است استعمال آنچه با آن نوشند، و اين حديث دست كمى از صحيح ندارد، چون حميرى و برقى آن را از كتاب على بن جعفر روايت كردند و كتاب او اظهر

 

من الشمس است و اكنون هم نزد ما موجود است.پ و بيشتر لغت‏دانان آن را حواله بر شهرت كردند و هم بر عرف و گفتند معنى لفظ اناء معروف و شناخته است و جمعش آنيه و جمع بر جمعش اوانى است، در مصباح المنير گفته: اناء و آنيه بمعنى وعاء و اوعيه‏اند راغب گفته: آنيه هر آنچه هست كه در آن چيزى نهند پايان.

و اينكه گفتند اناء بمعنى ظرف است و ظرف آنست كه چيزى در آن قرار گيرد مستندى ندارد و در عرف معلوم است كه اگر كسى گويد برايم آنيه آور و غاليه‏دان يا سرمه دانش آورند در نظر عرف فرمان او را نبردند.

و مؤيد آنست اينكه انگشتر نقره و قاب دعاء و سر غلاف شمشير نقره و مانند آنها تجويز شده با اينكه همه اينها چيزى هستند كه در اينها چيز جا گرفته و خلاصه هر چه دانسته شود كه در لغت يا عرف ائمه عليهم السّلام آنيه بر آن صادق است مشمول نهى است اگر آن را عام و همه گير دانيم و گر نه اصل اباحه و جواز آن اقوى است و احتراز از همه احوط است جز آنچه استثناء آن دانسته شده است و بايد آنچه فقهاء اصحاب در اين باره گفتند يادآور شويم.

شهيد (ره) در ذكرى گفته: اقرب حرمت سرمه‏دان و غاليه دانست گرچه باندازه دسته ظرف باشند چون ظرف بدانها صادق است و اما ميل سرمه حرام نيست.

در دروس گفته: علامه در تذكره گويد: در باره سرمه‏دان خرد و غاليه‏دان شافعى دو وجه گفته يكى حرمت كه مورد اعتماد است چون ظرف و آنيه باشند و ديگرى اباحه زيرا آنها باندازه دسته كاسه‏اند كه تجويز شده و جدا هم كه باشند بايد جائز شمرده شوند.

مؤلف مدارك گفته: در جواز سرمه‏دان و غاليه‏دان از طلا و نقره ترديد هست چون صدق آنيه بر آنها مورد ترديد است بويژه اگر از دو سو سرباز باشند.

در ذكرى گفته: در باره چراغدانهاى طلا و نقره مساجد و مشاهد اعتراضى هست براى فحواى ادله نهى كه در اين موارد بايد ثابت‏تر باشد و براى امر بتعظيم‏

 

شعائر و تجليل آنها كه مقتضى جواز است. محقق اردبيلى (ره) گفته: بر تقدير حرام بودن آنيه طلا و نقره نبايد مشاهد را براى عنوان تعظيم شعائر و دلبندى مردم بدانها استثناء كرد زيرا چنين استحسانى دليل تخصيص عموم حكم نميشود اگر وجود داشته باشد، و بسا منع نكردن فقهاء پيشين بفرض اينكه ميتوانستند دليل باشد بر عدم حرمت جز استعمال آنها در خوردن و نوشيدن و جواز نگهدارى آنها بدين روش.

9- علّامه- ره- در منتهى گفته: باكى نيست در بكار بردن كمى از نقره مانند زيور براى شمشير و كاسه و زنجير كاسه و بينى بند طلا و بست دندان چون جمهور عامه، در قدح رسول خدا روايت كردند و هم خاصه در باره آينه موسى بن جعفر عليه السّلام‏پ و هم عامه روايت كردند كه: بينى عرفجة بن سعد در جنگ كلاب آسيب ديد و بينى بندى نهاد و بوى گند ميداد و پيغمبرش صلى اللَّه عليه و سلم فرمود: تا آن را از طلا بسازد كه نياز بدان داشت و برگرفتن آن براى نياز جائز است و هم بى‏نياز بدان گرچه برخى مخالفند، و برگرفتن آنچه اناء نباشد از طلا و نقره موجه اينست كه مكروه است و حرام نيست مانند صفحه دسته شمشير، ميل سرمه چون نفع دارد و زيان ندارد.پ و براى روايت انس كه گويد: نوك غلاف شمشير رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم و سر دسته‏هاى آن از نقره بود و در ميان آنها هم حلقه‏هاى نقره بود.

و روايت محمّد بن اسماعيل كه امام موسى عليه السّلام فرمود: تا عصاى نقره‏كوب عباس را شكستند بسا حمل بر كراهت شود يا مانند آن.

در معتبر گفته صاحب وسيله گويد زيور سه دسته است:

1- طلا و نقره و گوهر، طلا براى زيور مرد حرام است و براى زيور زنها حلال است جز در حال حداء (يعنى عزادارى در مرگ شوهر مرده).

و نقره و گوهر (مانند عقيق و فيروزه و الماس) براى مردها جائز است كه زيور باشند چنانچه براى زنها جائز است، ولى پوشيدن زيور مخصوص مرد بر زن مكروه است و پوشيدن زيور مخصوص زن بر مرد مكروه است، و همچنين‏

 

انگشترى كه طلا پوش يا نقره پوش است و آنچه طلا بر آن روكش شده و داخل آن گرديده و آنچه از هر دو جنس ساخته شده بطورى كه از يك ديگر امتياز ندارند.پ مؤلف جامع گفته: جائز نيست بكار زدن ظروف طلا و نقره براى زن و مرد هر دو و هم نوشيدن از جاى نقره ظرف نقره‏كوب و هم عطردان و شانه، براى زن زيور طلا از هر نوع روا است. و او- ره- گفته: زيور طلا براى مرد جائز نيست و براى زن جائز است و زيور نقره براى مرد جائز است چون انگشتر و كمربند و زيور شمشير و گوشواره گردن بند شتر.

در ذكرى گفته: مانند حلقه براى كاسه و دسته شمشير و زنجير از طلا و نقره جائز است و اخبار وارده از عامه و خاصه را نقل كرده كه در اين باره گذشتند.

در دروس گفته: باكى نيست باينكه سر دسته شمشير و نوك غلافش از نقره باشد و هم بر دسته ظرف و حلقه نقره و زيور شمشير و زيور كردن قرآن مجيد با طلا و نقره.

در ذكرى گفته: آيا دسته كاسه طلا مانند نقره است و جائز است يا نه؟

ممكن است چنين باشد مانند خود ظرف و ممكن است حرام باشد براى قول آن حضرت صلى اللَّه عليه و سلم در باره طلا و ابريشم كه: اين هر دو حرامند بر مردان امت من. پايان.

من گويم: شرح تخت و زين و دهنه اسب از طلا و نقره گذشت و من نديدم كه فقهاء اصحاب در باره آنها سخنى گفته باشند.پ و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه: حلقه گوش و گردن ناقه رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم از نقره بوده.

من گويم: عامه روايت كردند كه بينى طرفة بن عرفجه صحابى در جنگ كلاب آسيب ديد و آن را با نقره بست و بند كرد و بوى گند گرفت و رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم رخصت داد كه از طلا برگيرد.

 

پ‏در شرح شواهد گفته: كلاب بر وزن غراب يك مأوى و آبى است.

و حمزة بن حسن اصفهانى در كتاب خود (التنبيه على حروف التصحيف) گفته: تصحيف در واژه‏ها خلقى از قاضيان و علماء و نويسنده‏ها و امراء را رسوا كرده و هم هيئتهائى از قراء را چون حيان بن بشر قاضى اصفهان كه متصدى قضاوت دربار حضرت نيز بود.

زيرا او روايت كرد كه اصحاب روايت كردند در حديث عرفجه كه بينى او در جنگ با كلاب (سگها) بريده شد.

و دفتر نويسى داشت بنام كحة، گفتش ايها القاضى همانا كه اين حادثه در روز جنگ كلاب بود، و قاضى فرمان داد او را زندان كردند و مردم نزد او رفتند كه تو را چه واداشت بر اين كار؟ گفت: بينى عرفجه در روز جنگ كلاب در زمان جاهليت بريده شد و من در دوران اسلام بدان آزموده شدم.

10- فقهاء اختلاف دارند در طلا كارى سقفهاى خانه و ديوارها، شيخ در خلاف گفته: نصّى در باره حرمت آن نرسيده و اصل اباحه است.

و ابن ادريس نقل كرده كه حرام است و بسا براى آن باشد كه تعطيل مال است و صرف آن در اغراض نادرست و اسراف است و بسا كه امر ابو الحسن عليه السّلام بشكستن عصاى نقره‏پوش (كه گذشت) بدان رهبرى كند.

11- در ذكرى گفته: نوشيدن از كوزه‏اى كه در آن انگشتر نقره باشد يا ظرفى كه در آن پول نقره باشد كراهت ندارد.

گفته: كسى كه ظرفهاى طلا و نقره را بشكند تعهد ارش و كسر ارزش آنها را با جنس شكسته آنها ندارند و بنا بر قول بحرمت داشتن آنها كار حرامى هم نكرده باشد، و جائز است فروش ظروف طلا و نقره بنا بر قول حرام نبودن نگهداشتن آنها براى جز استعمال در خورد و نوش و مقصود خريدار هم شكستن آنها باشد و اطمينان داشته باشد كه خريدار آنها را خواهد شكست و علامه- ره- گفته: فروش‏

 

آنها مطلقاً جائز است و بر خريدار لازم است آنها را آب كند و از صورت ظرفى بدر آورد.پ 12- منتهى گفته: جائز است ساختن ظرف از جز جنس طلا و نقره بهايش بيش باشد يا كم بحكم اصل و استعمال هيچ كدام از آنها مكروه نيست بگفته بيشتر اهل علم و فقهاء جز اينكه از ابن عمر روايت شده وضوء از ظرف مفرغ و مس و قلع و مانند آنها را مكروه ميداشت و ابو الفرج مقدّسى اين قول را براى تغيير آب برگزيده.

و برخى عامه نوشيدن از ظرف مفرغ و مس زرد را مكروه دانسته.پ دليل ما روايت عامه است از عبد اللَّه بن زيد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم نزد ما آمد و در يك كاسه از مفرغ و مس زرد براى آن حضرت آب آورديم و از آن وضو ساخت بخارى آن را روايت كرده‏پ و ابو داود از عايشه آورده كه: من و رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم در يك باديه برنزى غسل ميكرديم.

و از طريق خاصّه روايتى است كه شيخ- ره- از يونس بن يعقوب آورده و حديث عبّاد بصرى را كه در پيش ذكر نموديم بروايت از برقى نقل كرده.

 

پايان يافت كتاب (السماء و العالم) از بحار الانوار بدست مؤلف حقير و فقير و معترف بتذلل و تقصير محمّد باقر بن محمّد تقى، عفى اللَّه عن هفواتهما و محا سيئاتهما، با هجوم هر نوع اشتغال و پريشانى خاطر و پراكندگى احوال در اواسط ماه جمادى الثانيه از ماههاى سال 1104 هزار و يك صد و چهار هجرى قمرى نبوى و از خواننده‏ها درخواست دعا دارم.