باب چهارم در تواضع در خوراك و خوبى ترك تجمل در خوراكها و كم اعتنائى بدانها

آيات قرآن مجيد

پ‏1- در الاحقاف- 20- روزى كه سان ديده شوند آنان كه كافرند بر دوزخ كه خوشيهاى خود را در زندگى دنيا برديد و از آن بهره‏جو شديد پس امروز سزاى شما خواريست در برابر آنچه كه تكبر ميورزيديد.

 

پ‏تفسير: طبرسى- ره- گفته: سان ديده شوند بر دوزخ يعنى روز رستاخيز بدوزخ روند چنان كه گويند فلانى بر شلاق است، و بقولى يعنى پيش از رفتن بدان آن را بر آنها نمايند تا هراسهايش را بينند و بآنها گفته شود شما خوشيهاى دنيا را بر خوشيهاى بهشت برگزيديد و از آن بهره‏مند شديد، بقولى مقصود خوراكهاى خوبست كه فرمايد آنها را در شهوات خود بكار زديد و در راه خدا مصرف نكرديد و چون خدا كفار را ببهره‏مندى از خوشيها و لذتهاى دنيا سرزنش كرده پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السّلام زهد و ترك خوراكهاى خوب را برگزيدند و از خوشگذرانى و نعمت بارگى دورى كردند،پ روايت است كه عمر بن خطاب گفته: اجازه شرفيابى حضور رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خواستم و نزد او در مشربه امّ ابراهيم رسيدم و خوابيده بود و پاره‏اى از تنش روى خاك بود و زيرش متكائى از ليف خرما بود، درود گفتم و نشستم و گفتم: يا رسول اللَّه تو پيغمبر خدائى برگزيده و سرور خلق او هستى، خسرو و قيصر روى تخت طلا و فرش ديبا و حريرند، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: آنان مردمى باشند كه خوشيهاى اين دنيا بزودى بدانها داده شده كه زودگذرند، و همانا خوشى‏هاى ما پس افتاده است.پ على بن ابى طالب عليه السّلام در يك سخنرانيش فرمود: بخدا باندازه‏اى وصله باين روپوشم زدم كه از وصله دوزش شرم دارم، يكى بمن گفت: چرا بدورش نيندازى؟ گفتمش گم شو، بامدادان مردم شب روى را بستايند.پ محمّد بن قيس از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: بخداى سوگند بخدا على عليه السّلام مانند بنده‏ها خوراك ميكرد، و چون بندگان مى‏نشست، راستش دو پيراهن ميخريد و بهتر را به غلامش وامينهاد و آن ديگر را خود ميپوشيد، و چون از انگشتانش بلندتر بود آن را ميبريد و چون از دامنش بلندتر بود ميكاست، پنج سال پادشاه شد و نه آجرى بر هم نهاد و نه خشتى و نه پول سفيدى بجا نهاد و نه سرخى راستش بمردم نان گندم و گوشت ميخوراند و بخانه‏اش ميرفت و نان جو و زيت و سركه ميخورد و در برابر دو كار نميشد كه هر دو مايه خشنودى خدا باشند جز كه‏

 

سنگين‏تر آنها را بر تن خود برميگزيد، و البته كه هزار بنده از دسترنجش آزاد كرد كه از آن دستش را خاك آلود و عرق بر چهره آورده بود، هيچ كس تاب كار او را ندارد، راستش در شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند، و راستى مانندتر مردم باو على بن الحسين عليه السّلام بود،پ و آنگه: در روايت شهرت دارد كه در بصره به عيادت علاء بن زياد رفت و او بوى گفت يا امير المؤمنين بتو شكوه دارم از برادرم عاصم بن زياد كه خرقه پوشيده و از دنيا گذشته، فرمود: نزد منش آريد و چون آمد فرمودش اى دشمن خود شيطان پليد تو را ديوانه كرده، آيا بخانواده و فرزندانت رحم نكنى، آيا دانى كه خدا طيبات را بر امت حلال كرده و بد دارد كه از آنها برگيرى تو نزد خدا پست‏تر از آنى، گفت: يا امير المؤمنين تو خود در سختى زندگانى باشى و ناهموارى خوراكت، فرمود: واى بر تو من چون تو نيستم، خدا بر رهبران خلق فرض كرده كه همطراز مردم ناتوان و بينوا باشند تا ندارى آنها را بهيجان نياورد پايان- گويم: خطاب در اين آيه با كفار است كه خوشيهاى آنها تنها در اين جهانست و نعمت آخرت را از دست خود ربودند، و حجت نشود كه مؤمنان لذتهاى دنيا را وانهند و نعمتهايش را چنانچه امير المؤمنين در عهد نامه محمّد بن ابى بكر بمردم مصر نوشت بدانيد اى بنده‏هاى خدا كه پرهيزكاران خير اين دنيا و ديگر سرا را بدست كردند، با مردم دنيا در دنياشان شريكند و اهل آخرت در زندگى آخرت آنها شريك نيستند، خدا براشان در دنيا روا كرده آنچه بس آنها است و بى‏نيازشان كند، خدا عزّ اسمه فرمايد: «بگو كه حرام كرده زيورى را كه خدا براى بنده‏هاش برآورده و هم روزيهاى خوشمزه را بگو اينها براى آنان كه گرويدند در دنيا باشد و ويژه در روز رستاخيز چنين شرح كنيم آيا ترا براى مردمى كه دانند- 31- الاعراف» در دنيا بهتر مسكن دارند و بهتر خوراك، شريك دنيايند با دنياداران و خوردند با آنان از آنچه خوردند و نوشيدند از آنچه نوشيدند بخوشى و پوشيدند از بهتر جامه كه پوشند و زناشوئى كردند از بهتر زناشوئى آنان، و سوار شدند بر بهتر مركب‏

 

آنان، بكام دنيا رسيدند با دنيا داران و آنان فردا همسايه‏هاى خدايند و از او در خواست كنند و بآنها دهد آنچه خواهند، درخواستى از آنان رد نكند، و بهره‏اى از لذت آنها نكاهد. اى بنده‏هاى خدا بدينست كه شيفته باشد هر كه خرد دارد و برايش راه تقوى پيمايد و لا حول و لا قوة الا باللَّه، و مانند آن بسيار باشد كه در كتاب ايمان و كفر آوردم،پ و اخبار معارض آن دو رسته‏اند.

1- آنچه در وضع زندگى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السّلام و برخى ائمه آمده با اينكه معارض وضع برخى ديگر از آنها است حمل شود كه از خصائص پيغمبر و امام است كه تسلط بر همه چيز دارند چنانچه خبر عاصم بن زياد گذشته و جز آن بر آن دلالت دارد.

2- كه چنين تفسيرى را پذيرا نيست حمل شود بر كسى كه از حرام و شبهه مصرف كند و يا اسر افكار باشد كه مناسب حال او نيست و داند كه او را سر- كش كند و نياز دارد بخوار كردن خويش و تن سائى و خوار كردن بدن، بزودى تحقيق آن در ابواب مكارم با اخبار وابسته بدان آيد.

اخبار باب‏

پ‏1- در ارشاد القلوب (2/ 8): از سويد بن غفله كه نزد على بن ابى طالب عليه السّلام رفتم ديدم نشسته و برابرش ظرفى است از ماست كه بوى ترشى آن را دريابم و بدستش گرده نان جوى كه سبوس آن را بر روى آن بينم و آن را با دست خورد كند و در آن شير ريز كرده، فرمود: نزديك شو و از خوراك ما برگير، گفتم: روزه دارم، فرمود:

شنيدم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هر كه روزه‏اش از خوراكى كه خواست او است باز دارد بر خدا بايد كه او را از خوراك بهشت خوراند و از نوشابه‏اش نوشاند، گويد: به فضه كه نزديك او بود گفتم واى بر تو اى فضه از خدا نترسى در باره اين پيره مرد كه سبوس اين نان جو را بگيرى، گفت: بما سفارش كرده كه آن را نبيزيم براى‏

 

خوراكش گفت از گفته منش خبر داد و فرمود: پدر و مادرم قربان آنكه خوراك او را نه بيختند و از نان گندم سير نخورد تا خدا جانش را گرفت، گفت: آن حضرت قاووت جو را در كيسه ميكرد و سرش را مهر مينمود و از او سبب پرسيدند، فرمود ميترسم اين دو فرزندم در آن زيت يا روغن بريزند.پ 2- در محاسن (409) بسندش تا اينكه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بمسجد در آمد و ظرفى شير تازه صاف كرده با عسل برايش آوردند و از آن يك جرعه يا دو جرعه نوشيد و وانهادش گفتند: از اينكه حرام است وانهادى؟ فرمود: نه بار خدايا براى تواضع بهر خدا وانهادم.پ 3- در محاسن: بسندش كه براى آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله آش آوردند و نخورد گفتند حرام ميدانى؟ فرمود: نه ولى بد دارم كه دلم آن را بخواهد و شيفته آن گردد.پ 4- در محاسن: (..) بسندش از حبه عرنى كه براى امير المؤمنين خوان فالوده آوردند و برابرش نهادند، به صفا و زيبائى آن نگريست و انگشت بدان فرو برد تا به تهش رسيد و آن را برآورد و چيزى از آن نخورد و انگشت را ليسيد و فرمود: راستى حلال و پاكيزه است و حرام نيست ولى من بد دارم كه خود را عادت دهم بدان چه عادت ندارم، آن را از برم برداريد و آن را برداشتند.پ 5- در محاسن (410) بسندش از امام ششم كه در اين ميانه كه امير المؤمنين عليه السّلام با چند تن از يارانش در رحبه بود طشتى در خوان فالوده برايش هديه آوردند و بيارانش فرمود: دست دراز كنيد و خودش دست دراز كرد و برگردانيد، گفتند يا امير المؤمنين بما فرمودى دست دراز كنيم و دراز كرديم و خودت دست دراز كردى و برش گرداندى، فرمود: بيادم آمد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن نخورده و نخواستم بخورم.پ 6- و از همان (..) بسندش تا اينكه امير المؤمنين عليه السّلام ميفرمود: پيوسته اين امت بخوبى باشند تا جامه عجم نپوشند و خوراك عجم نخورند، و چون آن كنند

 

خدا خوارشان كند.پ و از همان: بسندش تا اينكه آرد را براى نان على نمى‏بيختند و ميفرمود:

 (تا آخر خبر پيش را آورده).

در محاسن (حديث شماره 18 باب سركه را آورده كه از ابن بزيع است).پ 7- در محاسن (440) بسندش از ثمالى كه نزد امام چهارم رفتم تشكى خواست و بر آن نشستم و سفره‏اى آوردند كه هرگز مانندش را نديده بودم، فرمود: بخور گفتم: قربانت شما را چيست كه نميخوريد؟ فرمود: من روزه‏ام، و چون شب شد سركه و زيت آوردند و با آن افطار كرد و از آن خوراكى كه براى من آوردند چيزى برايش نياوردند.پ 8- در مكارم: ابن خولى براى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله ظرفى از عسل و شير آورد و نخورد و فرمود: دو نوشيد نيست در يك نوش و دو ظرف در يك ظرف و از آن نخورد و فرمود: حرامش نكنم ولى از فخر و بازرسى بفضول دنيا در فرداى قيامت بدم آيد و تواضع را دوست دارم زيرا هر كه براى خدا تواضع كند خدا او را بالا برد (33).پ 9- در كتاب الزهد: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شب پنجشنبه در مسجد قبا افطار كرد و فرمود شربتى هست؟ و اوس بن خوله انصارى قدحى شير صاف كرده با عسل آورد و چونش بلب نهاد دورش كرد و فرمود: دو نوشابه است يكى بس است منش ننوشم و حرام نكنم ولى براى خدا فروتنى كنم كه هر كه براى خدا فروتنى كند خدايش بالا برد و هر كه تكبر كند خدايش پست كند و هر كه در زندگى ميانه‏روى كند خدايش روزى دهد و هر كه تبذير كند خدايش محروم كند و هر كه پر ذكر خدا گويد خدايش دوست دارد.پ 10- در دعائم: (حديث 9 را آورده) و افزوده، سپس گفته: اين تواضع از رسول خدا دانسته شده چنانچه خودش فرموده نه اينكه خدا عزّ و جلّ چيزى از روزيهاى پاكيزه را حرام كرده باشد، خدا جلّ ذكر فرموده: «بگو: كه‏

 

 

حرام كرده زيورى كه خدا براى بنده‏هاش برآورده و روزيهاى پاكيزه را، بگو اينها از آن آنانند كه گرويدند در زندگى دنيا و ويژه است براشان در روز رستاخيز» و از على عليه السّلام (مضمون حديث شماره 4 حبه عرنى را آورده).