باب نهم اصناف مردم در ايمان

پ‏آيات قرآن مجيد:

پ‏1- التوبه آيه 97- بيابان گردان عرب كفر و نفاق سخت‏تر دارند و سزاوارترند كه حدود آنچه خدا برسولش فرود آورده ندانند و خدا با حكمت و پر دانا است 98 برخى اعراب باشند كه آنچه در راه خدا هزينه نهند زيانى برگيرند و انتظار دارند بر سر شما گردونه بدى بگردد بد بر آنها باد و خدا شنوا و دانا است 99 و از اعراب باشند كه باور دارند خدا و روز جزا و آنچه هزينه نهند وسيله قربت بخدا و دعاهاى خير رسول دانند هلاكه آنها تقرب آنها است كه جسته‏اند و البته خداشان در رحمت خويش در آورد راستش خدا پر آمرزنده و مهربانست.پ 2- الشعراء آيه 198- اگرش بيك عجمى فرود آورده بوديم و بر آنها خوانده بودش نبودند باوركننده‏ها.پ 3- محمد آيه 38- و اگر رو گردانيد بجاى شما آيند مردمى جز شما وانگه نباشند بمانند شما.پ تفسير: اعراب بيابان‏گردانند كه نكوچيدند نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و بقول راغب عرب فرزندان اسماعيلند و اعراب در اصل جمع آنها بوده و نام بيابان گردان شده‏

 

كه خدا فرموده: و گفتند اعراب ايمان آورديم. و فرموده: اعراب در كفر و نفاق سخت‏ترند. پايان.

بيابانيها از شهريها در كفر و نفاق سخت‏ترند چون وحشى و دل سخت و جفاگرند و دور از حضور علماء و قرآن بزرگ شدند و كمتر بحدود شرع از واجب و مستحب و ديگر احكام آشنايند و آنچه هزينه نهند در راه خدا اميد ثواب بر آن ندارند و چشم براهند كه شما گرفتار پيشامدهاى بد شويد چون مرگ و كشتار دشمن و شكست تا بكيش بت‏پرستى برگردند و از هزينه‏هاى اسلامى رها شوند، بد بر آنها باد و البته خواهد بود ...

صلوات رسول دعاهاى خير او است زيرا آن حضرت بصدقه پردازها دعاى به خير و بركت ميكرد و آمرزش آنها را ميخواست.

بدان مؤمنان نميشدند كه سخت لجباز و روگردانند از پيروى عجم و اينكه بقول برخى اعجمين بهائم بى‏زبانند بسيار بعيد است.

و اگر رو برگردانيد: بقول على بن ابراهيم يعنى از ولايت امير مؤمنان عليه السّلام وانگه مردمى بجاى شما نهد كه شيعه باشند و چون شما نباشند در دشمنى كردن و خلاف و ستم بر خاندان محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم.پ و در مجمع گفته: اگر رو گردانيد از فرمان خدا و رسولش بجاى شما مردمى نهند بهتر و فرمانبرتر از شماها و مانند شماها نباشند بلكه بهتر و فرمانبرتر از شماها.پ و بروايت ابى هريره چند تن از اصحاب رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله گفتند: يا رسول اللَّه كيانند آنان كه خدا در قرآنش ياد كرده و سلمان در پهلوى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود و آن حضرت دست بر ران او زد و فرمود: اين و تيره او، بدان كه جانم بدست او است، اگر ايمان آويزان بستاره ثريا باشد مردانى از فارس آن را برگيرند.پ و بروايت ابى بصير از امام باقر عليه السّلام اگر رو گردانيد اى گروه عرب بجاى شما مردمى ديگر نهد از وابسته‏هاى جز عرب‏پ و از امام صادق عليه السّلام كه البته بخدا كه بجاى‏

 

آنان نهاد بهتر از آنان را كه وابسته‏هاى از ديگرانند. اخبار باب‏پ 1- معانى الاخبار: 405 بسندش كه مردى بامام صادق عليه السّلام گفت: هر كه عربى اصل يا مولا و وابسته صريح نباشد سفلى و زبونست، فرمود: وابسته صريح كدامست؟ و آن مرد گفت: آنكه پدر و مادرش مملوك بودند و او آزاد شده فرمود:

براى چه اين را گويند، گفت: براى اينكه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: مولا و آزاد كرده مردمى از خود آنهايند، فرمود: سبحان اللَّه آيا نرسيده بتو كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: منم مولاى هر كه مولا ندارد و منم مولاى هر مسلمان از عرب و عجم، پس آنكه مولا و وابسته رسول خدا است آيا از خود رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيست.

و آنگاه فرمود: كدام شريفترند؟ آنكه از خود رسول خدا است يا آنكه از خود يك عرب جلف شاشو بر پاشنه‏هاى خويش است، و آنگاه فرمود: آنكه از خواهش دل مسلمان شده بهتر است از آنكه از ترس مسلمان شده و منافقان از ترس مسلمان شدند و موالى از ميل خود.پ بيان: صلب بمعنى سخت، و سفل فرودين و اينكه فرمود: مولاى هر قوم از خود آنها است براى تشويق آنها است باحترام آزادشده‏ها و رعايت آنان و پست نكردن مقامشان و سرزنش آنها بپستى نژادشان نه اينكه چون خود آنهايند در همه چيز چنانچه برخى عامه فهميدند.پ در نهايه در شرح حديث زكات گفته: مولا و آزاد كرده مردمى از خود آنها است، ظاهر از مذهب كه مشهور است اينست كه آزاد كرده‏هاى بنى هاشم و مطلب رواست زكات بگيرند و بر آنها حرام نيست، چون پيوند نژادى كه سبب حرمت زكات به بنى هاشم و مطلب است در ميان نيست، و در مذهب شافعى از راهى حرام است بر موالى آنها گرفتن زكات براى اين حديث.

و وجه جمع ميان حديث و نفى حرمت اينست كه همانا اين را فرموده براى پاكى‏

 

آنها و تشويقشان كه مانند آقايان خود باشند و بروش آنها از زكات بر كنار باشند.پ گويم: مقصود گوينده اين بوده كه جز عرب نجيب و بزرگوار نيستند و چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرموده آزاد كرده مردمى از خود آنها است مولاى صريح هم بآنان پيوندد. روايت را حمل بر حقيقت و عمومش كرده، و مردم ديگر از فارسيان و ديگران مردمى زبون و واافتاده‏اند و هم ترازوى عرب نيستند چنانچه ميگفته.

و اين براى آن بوده كه از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شنيده بود ياران على و خاندانش از عجم باشند، از اين رو چون بر ايران تسلط يافت فرمان كشتار عجم‏ها را داد و امير مؤمنان عليه السّلام جلو او را گرفت و فرمودپ: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: با آنان بروش اهل كتاب عمل كنيد، و فرزندان آنها از عراقى و ديگران اصحاب و انصار امامان ما عليهم السّلام شدند و راز داران آنها و كتابهاى اصول شيعه را نوشتند و ببركت آنها علوم اهل بيت در جهان منتشر شد و اين سخن كه راوى از متعصبان مخالف كه دشمن خاندان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و شيعه و دوستان آنهايند نقل كرد بر پايه‏اى بود كه گفتيم، و امام با تعجب از كلام پيغمبر (ص) كه فرموده مولاى هر مردمى از خود آنها است پاسخ داد و نيز فرمود: كه پيغمبر فرموده من مولاى هر بى‏مولايم و مولاى همه‏ى عجم رسول خدا است.

و نيز آن حضرت مولاى هر مسلمانيست از عرب و عجم و سرپرست و ياور آنها است در دنيا و ديگر سرا و اگر بى‏وارث بميرند و ارث آنها است و اگر ندار باشند هزينه آنها بر او است و بايد وامشان را بپردازد و اگر بميرند و مالى ندارند و آن پرداخت از بيت المال مسلمانانست و پس از او اوصياءش همين مقام را دارند بهمين معانى چنانچه باتفاق مخالف و موافق رسول خدا فرموده هر كس را من مولايم پس على مولا است.

وانگه بيان كرد كه آنان شريفترند از مولاى صريح كه راوى گفت، زيرا بگفته او چون پدر يا مادرى تازى و سبك سر كه بر پاشنه‏هاى خود ميشاشد و آنها را نشويد زيرا تركيده دارند بنده‏اى آزاد كنند و اين شيوه آنها بوده، و از اين رو رسول‏

 

خدا صلّى اللَّه عليه و آله بآنها فرموده پاشان را پيش از نماز بشويند و فرموده: واى بر پاشنه‏ها از دوزخ، و آنان پنداشتند كه شستن پا در وضوء است چنانچه جوزى در نهايه گفته:

يا كنايه است از اينكه از شاش خوددارى ندارند و بپاهاشان ميپاشد و آن را نشويند و يكمى روشنتر است، و چنين آزادشده‏اى وابسته و مولاى صريح است براى عرب و اشراف از عجم است بپندار آنها با اينكه عجم همه آزاد كرده رسول خدايند بحكم خبر دوم و از خود رسول باشند بحكم خبر يكم و چرا اشرف از خود او و مولاى او نباشند.

وانگه از راه ديگر بيان كرد كه مردم عجم كه در آن زمان شيعه و اصحاب امامان بودند برترند از عرب كه بنژاد خود ميباليدند زيرا موالى كه فارسى زاده بودند از رغبت دل مسلمان شدند و آنان منافق بودند و از ترس و هراس اظهار مسلمانى كردند، و هر كه مسلمان شود و مولا ندارد رسول خدا مولاى او باشد ...پ 2- معانى الاخبار: 158 از امام كاظم عليه السّلام كه همانا شيعه ما اصل‏مندان و اشرافند و مردم خانواده‏دار و هر كه حلال زاده است، على بن جعفر گفت: تفسيرش از آن حضرت پرسيدم، فرمود: اصل‏مندان از قريش باشند و اشراف از عرب و خانواده داران از موالى و حلال‏زاده‏ها از اهل سواد.پ بيان: اهل سواد، اهل عراقند كه ريشه عجمى دارند و پس از ساختمان كوفه با عربها آميخته شدند و ديگر نه عرب باشند و نه عجم، در نهايه گفته: عرب سبزه را سواد خوانند زيرا از دور چنان نمايد و از اين معنا است سواد عراق براى سبزه‏هاى اشجار و زراعتش.پ 3- علل الشرائع (ج 2 ص 152) بسندش از عماره كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: مؤمن علويست چون در معرفت بالا است، و مؤمن هاشمى است چون گمراهى را درهم شكسته، و مؤمن قرشى است چون اقرار دارد بچيزى كه از ما دريافت شده و مؤمن عجمى است چون درهاى بد بروى او بسته است، و مؤمن عربى است چون پيغمبرش عربى است و كتابش نازل است بعربى مبين و مؤمن نبطى است زيرا دانش را استنباط كرده، و

 

مؤمن مهاجريست چون از گناهان كوچيده، و مؤمن انصاريست چون خدا و رسولش و خاندان رسولش را يارى كرده، و مؤمن مجاهد است چون با دشمنان خدا عز و جل جهاد كند در دولت باطل بتقيه و در دولت حق با شمشير.پ بيان: گويا منظور اين روايت اينست كه مناط شرف و فضل و كرامت ايمان و تقوى است و كردار خوب و اگر جهت ديگر بدان بسته شود بهتر و با شرافت‏تر باشد و اگر نه آنكه ايمان و تقوى دارد اشرف است و سزاوار احترام است.

بلكه مى‏شود اوصاف ديگر را هم برايش ثابت كرد زيرا كه مايه شرف آنها را هم دارا است و ميتوان گفت مؤمن هر كه باشد علويست زيرا شرافت علوى بپيوستگى نژاد او است با على عليه السّلام، و اين فضيلت براى كمال ايمان و معرفت و علم و عمل آن حضرتست و هر كه آنها را دارد فرزند روحانى او است كه پيوست روحانى اقوى است از صرف پيوست جسمانى و او علويست كه در معرفت عالى است و از اين رو با آن حضرت وابسته است و چنين است هاشمى زيرا شرافت نسبت بهاشم يا براى شرف خود او است يا شرف پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه از خويشان او است. شرف هاشم از اينست كه از اوصياء حضرت ابراهيم بوده و شكستن او ضلالت و بدعت را اقوى است از اطعام او و شكستن تريد براى مهمانانش و نسبت با او از اين جهت اقوى است و مؤمن بدو نسبت دارد از اين رو، و اما از جهت انتساب او برسول كه مطلب روشن است بدان چه در باره علوى گفته شد.

در قاموس (ج 2 ص 190) گفته: هشم شكستن را گويند ... و هاشم پدر عبد المطلب و نامش عمرو است زيرا نخست كس بود كه تريد كرد و آن را شكست.

و همين بيان در قرشى هم باشد، و اينكه فرمود (اقر بالشى‏ء) براى رعايت تناسب لفظى است نه بيان جهت اشتقاق و گرچه مى‏شود آن را حمل باشتقاق كبير كرد.

در قاموس گفته (ج 2 ص 283) قرش بمعنى فراهم كردن چيزيست از اينجا و آنجا و پيوست آن با هم، و از آنست قريش عرب كه فراهم شدند در حرم مكه (و وجوه ديگرى براى نامگذارى قريش آورده) و گفته:

 

عجم: خلاف عرب- تا گويد- در نهايه گفته: هر كه سخن نتواند اعجم و مستعجم است و از آنست حديث: هر گاه يكى از شماها شب برخيزد و بسته شود زبانش از خواندن قرآن يعنى زبانش بند آيد و نتواند بخواند و گويا زبان بسته شده- پايان.

و حاصل اينكه راه ببدى ندارد و جز خوبى نيارد و سخن در معنى نبطى آيد و عبارات ديگر حديث روشن باشند و بسا مقصود حديث اينست كه مؤمن براى شرف و كمالش مى‏شود هر يك از اين الفاظ را بمعناى خوبى باو اطلاق كرد و اين نزديك همان معنا است كه گذشت.

يا مقصود اينست كه مؤمن از هر كدام اين دسته‏ها باشد اطلاقش بر او بوجه نيكو ستايش بزرگى است برايش، و معنى يكم روشنتر است.پ 4- تفسير على بن ابراهيم: و اگر فرو آورده بوديم بيكى از عجمان و خوانده بودش بر آنان نبودند بدان مؤمنان (الشعراء: 198) امام صادق عليه السّلام فرمود اگر فرو شده بود قرآن بر عجم نگرويدند بدان عرب و بر عرب فرو شد و گرويدند بدان عجم و اينست فضل عجم بر عرب.پ 5- از همان: بسندش از يعقوب بن قيس كه امام صادق عليه السّلام باو فرمود: اگر رو برگردانيد بجاى شما مردمى آيند جز شما وانگه نباشند بمانند شما (38- محمد) فرزندان آزاد شده موالى را قصد كرده.پ 6- قرب الاسناد 52 چاپ سنگى: بسندش تا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم: اگر دانش بثريا آويخته باشد مردانى از پارسش بدست آورند.پ 7- از همان بهمين سند كه پيغمبر فرمود در باره پارس شما بحكم تنزيل قرآن آنها را بزنيد و دنيا نگذرد تا آنها شما را بحكم تأويل آن بزنند.پ 8- علل الشرائع (ج 2: 79) بسندش تا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه دشنام ندهيد به قريش، دشمنى نكنيد با عرب، خوار نداريد موالى را، همنشينى نكنيد با خوزيها

 

و از آنها زن نگيريد و زن ندهيد زيرا در آنها رك بيوفائى است.پ بيان: موالى آزادشده‏ها و فرزندانشان هستند و هر كه بقبيله‏اى وابسته و از نژاد آن نيست، و گويا مقصود از آن در اخبار عجم باشند زيرا عرب بر پدران آنها غلبه كردند در قاموس گفته (ج 2 ص 175) خوز بضمه تيره ايست از مردم و نامى است براى همه بلاد خوزستان.پ 9- علل الشرائع (ج 2 ص 79) بسندش از ابى بكر خضرمى كه پرسيدم از امام صادق (ع) از مرديكه افتراء زند بمردى از عربهاى جاهلى؟ فرمود: او را حد بايد، گفتم: حد؟ فرمود: آرى اگر برخورد برسول خدا دارد و ننگين باشد براى آن حضرت.

بيان: چنانچه زشتى آن برخورد باجداد يا جدات يا خويشان نزديك آن حضرت كند ...پ 10- علل الشرائع (ج 2 ص 286) بسندش از امام صادق (ع) كه يك شتر از كاروانش بر سر آب بنى سليم بيمار شد و غلامش بآن حضرت گفت: اى آقايم آن را نحر كنم؟ فرمود: نه درنگ كن، و چون چهار ميل رفتيم فرمود: اى غلام فرود آى و آن را نحر كن و اگرش درنده‏ها بخورند مرا دو شتر است تا اعراب بيابانى بخورند.پ 11- معانى الاخبار: 207 بسندش تا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه روز فتح مكه بر منبر شد وانگه فرمود: اى مردم خدا تبارك و تعالى تكبر دوران جاهليت را از شما برد و هم باليدن بپدرها را، هلا شما همه از آدم باشيد و آدم از خاك است، بهتر بنده نزد خدا پرهيزكارتر آنها است، عربيت از پدر نباشد كه آورده ولى زبانيست گويا، و هر كس در عمل كوتاه آيد نژادش او را برضوان خدا نرساند، هر خونى در زمان جاهليت ريخته شده و هر كينه‏اى بوده در زير اين دو پاى من باشند تا روز رستاخيز.

بيان: عربيت بزبان گويا است كه پسنديده است براى اعتراف بخدا و پيوستن برسول و خاندانش و گر چه از نژاد عجم باشد و پدرانش عرب نباشند وانگه بيان كرد

 

كه نژاد و خانواده بى‏كردار خوب سود ندارد.پ 12- معانى الاخبار (403) بسندش از امام كاظم عليه السّلام كه مردم (سه‏اند):

عربى، مولا و علج. ما عربيم، مولا دوستان مايند علج هر كه از ما بيزارى جويد و با ما دشمن است.

بيان: در نهايه است كه علج كافر عجمى است.پ 13- معانى الاخبار: بهمان سند تا ضريس بن عبد الملك كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: مائيم قريش، و شيعه ما عربند و دشمن ما عجم است.

بيان: يعنى عرب پسنديده هر آن باشد كه شيعه ما است و گرچه از نژاد عجم است، و عجم نكوهيده دشمن ما است گرچه از نژاد عرب.پ 14- معانى الاخبار (404) بهمان سند از امام جواد (ع) كه ما عربيم و شيعه ما از ما باشند و ديگر مردم همج يا هيمج‏اند، گويد: گفتم همج چيست؟ فرمود: مگس، گفتم: هيمج چيه! فرمود: پشه.پ بيان: در قاموس است كه همج مگس ريزيست كه بروى گوسفند و الاغ افتد و هيمج بدين معنا را در كتب لغت نيافتم و در قاموس آن را ورم پستان ماده شتر تفسير كرده.پ 15- معانى الاخبار بسندش از يعقوب بن شعيب كه بامام صادق (ع) گفتم:

مرديكه پيوسته هم كيش ما است بكسى كه خدا بدو منت نهاده و مسلمان شده ميگويد:

اى نبطى! فرمود: ما خاندان پيغمبريم و نبط از نژاد ابراهيم (از نژاد آدم و ابراهيم كه آنان دو نبطى بودند كه از آب و گل بودند خ ب) همانا آنان از نبط بودند، از آب و گل و هيچ زيانى بنژادش نداشت و مردمى بودند كه دانش را برآوردند و ما همانهائيم.پ بيان: در مصباح گفته: نبط تيره‏اى از مردمند كه در دشت عراق فرو مى‏آمدند وانگه بمردم در هم و عوام گفته شده، و جمع آن انباط است چون سبب و اسباب و يكى را نباطى گويند ... و استنباط حكم استخراج آنست باجتهاد ...

 

در نهايه گفته: نبط جوشيدن آب چشمه است و استنباط برآوردن است ... و در حديث عمر است كه معدى بشويد ولى نبطى نشويد يعنى بمانند معد گرديد نه مانند نبطى و نبط و نبيط تيره‏اى شناخته بودند كه در دشتهاى هموار ميان كوفه و بصره فرو مى‏آمدند و از آنست حديث ديگر عمر كه: چون نبط مدائن نشويد كه در آن نشيمن كنيد و آب و ملك فراهم سازيد.پ و در حديث ابن عباس است كه: ما گروههاى قريش از نبط كوئى (آبادى در عراق) هستيم. گفتند: چون ابراهيم خليل در آنجا زاده بود و نبط در آنجا نشيمن داشتند.

و از اين معنا است حديث عمرو بن معديكرب كه چون عمر حال سعد را از او پرسيد پاسخ گفت: در بخشش اعرابى است و در ماليات ستانى نبطى، يعنى در بازستانى خراج و آباد كردن زمينها چون نبط دانا و استاد است زيرا آنان ساكن و مالك عراق بودند.پ و در حديث شعبى است كه مردى بديگرى گفت: اى نبطى، گفت: حد ندارد، همه ما نبط باشيم يعنى همسايه و هم خانه آنهائيم نه اينكه زائيده آنها (و پس از نقل شرح لغت نبط از صحاح و قاموس گويد) چون اين را دانستى بدان كه خبر دو تفسير دارد:پ الف: اينكه ما خانواده و تيره نبط هر دو از نژاد ابراهيم (ع) باشيم يا از اينكه ابراهيم همنشين آنها بوده در ديارشان و آنها هم شرف نژادى دارند وانگه بيان كرد كه نام آنها شرافت دارد زيرا:

1- آب در آور و آباد كن زمين بودند و اين بدانها زيانى ندارد گرچه خود مانند پدرانشان آباد كن نيستند زيرا كار پسران به پدران زيان نرساند و مايه نكوهش آنان نگردد چنانچه از سخن عمر پديد شود.

2- معنى استنباط دانش و حكمت دارد و ما هم بدين معنى از انباط باشيم و شيعه ما هم كه اهل استنباطند از ماها در اين شرف داخلند چنانچه خدا سبحانه هم فرموده‏

 

 (83- النساء) البته بدانند آن را آنان كه استنباط نمايند از آنها.پ ب- مقصود اين باشد كه ما خاندان خلفاء پيغمبريم و اين فضيلت را بر ديگر مردم داريم و ديگر آن را بر مردم نبط برترى نباشد زيرا آنها هم از نژاد ابراهيم باشند.

وانگه بيان كرد كه نبطى از نظر ريشه لغت دو معنى دارد: يكى بر آوردن آب از ميان خاك و گل و اين زيانى ندارد بشرافت نسب، و ديگرى بر آوردن دانش كه ما خود از آنيم و نبطى دشنامى نباشد بلكه ستايشى باشد براشان ... و بسا مراد از نبط كسى باشد كه او را به اينكه نبطى است نكوهش كنند، يعنى آنان كه پس از كفر و اسيرى مسلمان شدند و بيشترشان يا از قريش بودند يا اهل كتاب و همه از نژاد ابراهيم عليه السّلام بودند. و خبر را تفسيرهاى ديگر هم توان كرد كه براى انديشمند از آنچه گفتيم روشن باشند. 16- معانى الاخبار (404) بسندش از محمد بن مسلم كه شنيدم امام باقر عليه السّلام ميفرمود: هر كه در مسلمانى زاده عربست، و هر كه بدلخواه مسلمان شود برتر است از آنكه بناخواه شده، و مولا آنكه اسيرش آوردند و مسلمان شده و آنست مولا.پ 17- معانى الاخبار (405) بسندش از ابى جعفر عليه السّلام كه هر كه در مسلمانى آزاد زاده است عربى باشد، و هر كه پيمانى داشته و آن را شكسته مولاى پيغمبر (ص) باشد. و هر كه بدلخواه مسلمان شد مهاجر است.پ بيان: عربى است يعنى بزبان شرع يا حكم او را دارد در وجوب احترام، و هر كه پيمان امان دارد از يك مسلمانى مولاى رسول خداست كه آن را مقرر داشته و امضاء كرده و هر كه آن را شكند پيمان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را شكسته.

در قاموس گفته: مولا، بنده آزادكننده، آزاد شده، همسايه، هم پيمان، نعمت ده، نعمت‏گير باشد.

و مهاجر است يعنى در ثواب و احترام.پ 18- خصال (ج 1 ص 60) بسندش از امام هفتم عليه السّلام كه مردم سه باشند: (در

 

شماره 12 گذشت).پ 19- معانى الاخبار (239) از امام صادق عليه السّلام است كه هر كه در مسلمانى زاده عربى است و هر كه پس از بزرگى در سال آن در آمده مهاجر است و هر كه اسير شده و آزاد شده مولى است، و آزاد كرده مردمى از خود آنها است.پ 20- محاسن (89) بسندش از اسحاق بن جرير كه امام صادق عليه السّلام بمن فرمود:

عموزاده‏ات نزدم آمد گويا يك اعرابى ديوانه است يك سردوشى و لباده و دو جفت نعل در دست داشت و بمن گفت: مردم در باره تو سخنها گويند، گفتم: تو عرب نيستى؟ گفت: چرا، گفتم: عرب على را دشمن ندارد وانگه باو گفتم: شايد تو حوض كوثر را دروغ دانى، هلا بخدا اگر او را دشمن دارى و بر سر حوض بر او درآئى البته از تشنگى خواهى مرد.

بيان: سخنها گويند: در باره امامت تو يا چيزهاى ديگر.پ 21- تفسير عياشى بسندش كه مردى از امام صادق عليه السّلام از تفسير اين آيه پرسيد (54- المائده) بزودى آورد خدا مردمى كه دوستشان دارد و دوستش دارند، رامند براى مؤمنان و گردن فرازند بر كافران.

فرمود: آن مردم موالى باشند.

 

بيان: موالى همان عجم باشند.پ 22- كتاب استدراك: بسندش از منصور بن حازم كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: ما عرب باشيم، و شيعه ما موالى، و ديگر مردم مگس دم باد.