بخش دوم استدلالى ديگر از امير المؤمنين عليه السلام با يكى از يهودان با ذكر معجزات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله‏

پ‏در احتجاج صفحه 111 تا 120 از موسى بن جعفر عليه السلام نقل مى‏كند كه مردى يهودى از شام كه تورات و انجيل و زبور و صحف انبياء را خوانده بود و اطلاعاتى از استدلالهاى آنها داشت وارد مجلسى شد كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در آن حضور داشتند على بن ابى طالب عليه السلام نيز بود و ابن عباس و ابو معبد جهنى. گفت اى امت محمد هيچ مقام و منزلتى را براى پيامبرى وانگذاشتيد جز اينكه تمام آنها را براى پيامبر خود ادعا كرديد آيا پاسخ سؤالهاى مرا مى‏دهيد؟

مردم از او روى برگردانيدند. اما على عليه السلام فرمود آرى خداوند هيچ درجه‏اى به پيامبر و فضيلتى براى رسولى نداده مگر اينكه تمام آنها را در پيامبر ما جمع كرده و به آن جناب چند برابر افزونتر بخشيده يهودى گفت تو جواب مرا مى‏دهى فرمود آرى امروز از فضائل پيامبر صلى الله عليه و آله به مقدارى نقل مى‏كنم كه موجب روشنى چشم مؤمنين شود و ترديد كسانى كه در فضائل آن جناب مشكوك بودند برطرف گردد وقتى فضيلتى از خود نقل مى‏كرد مى‏فرمود افتخار نمى‏كنم. من اكنون فضائل آن جناب را تذكر مى‏دهم بدون اينكه خرده‏گيرى به انبياء داشته باشم ولى سپاسگزارم خداوند را به واسطه آنچه به او عنايت فرموده مانند تمام فضائلى كه به انبياء داده و

 

مقامات ديگرى به ايشان اختصاص داده است و آن جناب را بر انبياء فضيلت بخشيده.پ يهودى گفت من اينك سؤال مى‏كنم خود را آماده جواب كن فرمود بگو گفت خداوند ملائكه را به سجده آدم مأمور كرد آيا چنين مقامى را به ايشان داده فرمود آرى آنچه در باره آدم گفتى چنين است اگر ملائكه آدم را سجده كردند سجده آنها سجده عبادت نبود كه آدم را در مقابل خدا بپرستند ولى با اين سجده به فضيلت آدم اعتراف نمودند كه مورد رحمت خدا قرار گرفته به حضرت محمد صلى الله عليه و آله از اين بهتر عنايت شد خداوند در جبروت خود بر او صلوات فرستاد با تمام ملائكه و مؤمنين نيز موظف شدند كه بر او صلوات فرستند اين مقامى است بالاتر.

يهودى گفت خداوند پس از انجام خطا توبه آدم را پذيرفت. فرمود صحيح است اما به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بالاتر از اين مقام را داده‏اند بدون اينكه گناهى از او سر بزند. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ هرگز حضرت محمد صلى الله عليه و آله با گناه وارد قيامت نخواهد شد و نه از او در باره گناهى بازخواست خواهند كرد.

يهودى گفت ادريس را خداوند به مقام عالى رسانيد و از تحفه‏هاى بهشت پس از مرگ به او خورانيد. على عليه السلام فرمود صحيح است به حضرت محمد بهتر از او عنايت شده خداوند در باره آن جناب مى‏فرمايد وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ همين مقام و رفعت كافى است اگر ادريس را پس از مرگ از تحفه‏هاى بهشت خورانيدند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله در زمان حيات در همين دنيا تحفه دادند هنگامى كه از گرسنگى به خود مى‏پيچيد. جبرئيل برايش جامى از بهشت آورد كه در آن تحفه‏اى بود. جام و تحفه در دست او شروع به تهليل خدا كرد و تسبيح و تكبير و حمد خدا را نمودند. جام را يكى از اهل بيت پيامبر گرفت همان تهليل و تكبير را ادامه داد اما يكى از اصحاب كه خواست بگيرد جبرئيل جام را گرفت و عرض كرد اين تحفه را ميل بفرمائيد كه از بهشت است خداوند به شما عنايت نموده و جز پيامبر يا وصى او نمى‏تواند بخورد آن جناب ميل كرد ما نيز با ايشان خورديم هم اكنون من مزه شيرين آن را در ذائقه خود درك مى‏كنم.

 

يهودى گفت نوح در راه خدا صبر كرد عذر قوم خود را پذيرفت كه او را تكذيب نمودند فرمود صحيح است حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز عذر قوم خود را پذيرفت و در راه خدا صبر كرد وقتى او را تكذيب كردند و او را بيرون كردند و با سنگ او را هدف قرار دادند و ابو لهب زه‏دان گوسفند را از بالا بر سر او ريخت.

خداوند به جابيل فرشته مأمور كوهها امر كرد خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برسد جابيل خدمت ايشان آمده گفت خداوند مرا مأمور كرد كه دستور شما را اطاعت كنم اگر اجازه مى‏دهى كوهها را بر سر آنها فرود آورم و هلاكشان كنم.پ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود خداوند مرا براى رحمت مبعوث نموده، خدايا امت مرا هدايت فرما، آنها نمى‏دانند واى بر تو اى يهودى نوح وقتى مشاهده كرد خويشاوندانش غرق مى‏شوند دلش به حال آنها سوخت و اظهار ناراحتى كرد و گفت رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي خدايا فرزندم از خانواده من است خداوند به او فرمود إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ او از خانواده تو نيست مى‏خواست نوح را بدين وسيله تسلّى بخشد ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله وقتى دشمنى قوم خود را مشاهده كرد شمشير انتقام از نيام بركشيد و هيچ رقت و دلسوزى نسبت به آنها كه خويشاوندانش بودند روا نداشت و با ديده محبت به آنها تماشا نكرد.

يهودى گفت نوح از خداوند درخواست كرد آسمان به شدت باريدن گرفت.

فرمود صحيح است وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد اهل مدينه روز جمعه‏اى خدمت آن جناب آمدند و شكايت از خشكسالى نمودند كه درخت‏ها زرد شد و برگها مى‏ريزد دست خويش را به دعا برداشت كه سفيدى زير بغل آن جناب ديده مى‏شد با اينكه در آسمان لكه‏اى ابر ديده نمى‏شد به فاصله كمى باران باريدن گرفت بطورى كه جوانان زورمند و توانا نيز براى رفتن به خانه خويش در اين باران سخت به زحمت افتادند و نتوانستند بروند از شدت سيل. يك هفته طول كشيد. عرض كردند يا رسول الله صلى الله عليه و آله ديوارها خراب شد و مسافران از سفر باز ماندند. آن جناب خنديد فرمود اين سرعت ملال فرزند آدم است سپس گفت‏

اللهم حوالينا لا علينا اللهم في اصول الشيح و مراتع البقع‏

خدايا بر

 

روى سر ما نبار باران را به اطراف ما ببار بر روى گياه بيابانها و چراگاههاى اطراف.

باران در اطراف مدينه مى‏باريد ولى يك قطره در مدينه نمى‏باريد بواسطه كرامت آن جناب در نزد خدا.پ يهودى گفت خداوند از دشمنان هود به وسيله باد انتقام گرفت آيا براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز چنين چيزى پيش آمده. فرمود صحيح است خداوند به حضرت محمد بالاتر از اين را داده خداوند دمار از روزگار دشمنان او به وسيله باد گرفت در جنگ خندق كه بادى فرستاد ريگ‏ها را برافشاند و سپاهى از فرشتگان ارسال داشت كه مشركان آنها را نمى‏ديدند خداوند هشت هزار فرشته را براى ايشان فرستاد كه براى هود نفرستاد و فضيلت ديگرى به ايشان بخشيد كه باد زمان هود باد خشم بود ولى باد زمان پيامبر صلى الله عليه و آله باد رحمت در قرآن كريم مى‏فرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.

يهودى گفت خداوند براى صالح شترى برآورد و آن را عبرت براى قومش قرار داد امير المؤمنين عليه السلام فرمود همين طور است به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بهتر از اين عنايت شد. شتر صالح با او سخن نگفت و با يك ديگر حرف نمى‏زدند و به نبوت صالح گواهى نداد ولى ما در خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم در يكى از جنگها كه شترى به ايشان نزديك شد شروع به صدا دادن كرد خداوند او را به سخن درآورد گفت يا رسول الله فلان كس مرا به كار گرفت تا پير شدم و حالا مى‏خواهد مرا بكشد من به شما پناه مى‏برم از دست او پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از پى صاحب شتر فرستاد شتر را از او خواست آن مرد به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بخشيد و آن جناب شتر را آزاد كرد باز در خدمت آن جناب بوديم كه مرد عربى وارد شد و شترى را مى‏راند قرار بود دست او را قطع كند بواسطه دزدى و گواهانى كه شهادت به دزدى او داده بودند شتر به زبان آمده گفت يا رسول الله اين مرد پاك است و مرا ندزديده سارق من فلان شخص يهودى است.

يهودى گفت ابراهيم با ديده عبرت به معرفت خدا آشنا گرديد و با اين بينش به‏

 

او ايمان آورد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود درست است به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بهتر از اين بخشيدند ديده معرفت و بصيرت گشود و بينش ايمان يافت اما ابراهيم در پانزده سالگى چنين بينشى يافت ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله در هفت سالگى. گروهى از نصرانيان بعنوان تجارت بين صفا و مروه در مكه وارد شدند يكى از آنها چشم به پيامبر انداخت و آن جناب را شناخت با آثار و علائمى كه داشت.پ گفت اسم تو چيست حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمود محمد گفت اسم پدرت چيست جواب داد عبد الله گفت اسم اين چيست اشاره به زمين كرد فرمود زمين. اشاره به آسمان نموده گفت اسم اين چيست جواب داد آسمان گفتند آفريننده آنها كيست؟ گفت خداى توانا بعد به آنها پرخاش نموده گفت مرا در مورد خداى عزيز به شك مى‏اندازيد.

اى يهودى! او بينش توحيد و ديده خداشناسى داشت در حالى كه خويشاوندانش به ازلام اشتغال داشتند و كفار بت قربانى مى‏كردند و به پرستش بتها اشتغال مى‏ورزيدند اما او مى‏گفت لا اله الا الله.

يهودى گفت خداوند ابراهيم را از نمرود به وسيله پوشش‏هاى سه‏گانه پنهان كرد (مراد شكم مادر و رحم و زهدان است كه ولادتش از نمرود مخفى بود) على عليه السلام فرمود همين طور است اما حضرت محمد را خداوند از دشمنانش به وسيله پنج حجاب مخفى نمود كه تصميم قتلش را داشته سه حجاب در مقابل سه حجاب ابراهيم و دو حجاب ايشان بيشتر داشت خداوند در اين آيه مى‏فرمايد وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا اين حجاب اول وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا اين حجاب دوم فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ اين حجاب سوم بعد مى‏فرمايد وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً اين حجاب چهارم بعد مى‏فرمايد فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ اين هم حجاب پنجم.

يهودى گفت ابراهيم به وسيله دلائل خويش مبهوت و حيران كرد كافرى را كه با او به بحث پرداخته بود. على عليه السلام فرمود صحيح است حضرت محمد

 

صلى الله عليه و آله نيز مردى كه به قيامت اقرار نداشت و منكر پيش او آمد بنام ابى بن خلف جمحى با خود استخوان پوسيده را آورد كه با دست آنها را نرم مى‏كرد بعد گفت يا محمد مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ اين استخوانهاى پوسيده كه زنده خواهد كرد خداوند به زبان پيامبرش انداخت و با دليل واضح و روشن فرمود يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ همان كسى كه او را اول آفريد او به هر نوع آفرينشى دانا است. آن مرد مبهوت شده رفت يهودى گفت حضرت ابراهيم عليه السلام بت‏هاى قوم خود را تكه تكه كرد به واسطه حمايت از توحيد على عليه السلام فرمود همين طور است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله سيصد و شصت بت را از فراز كعبه فرو ريخت و از جزيرة العرب بدور كرد و هر كس آنها را مى‏پرستيد با شمشير خود او را خوار و ذليل كرد.پ يهودى گفت ابراهيم عليه السلام فرزند خود را بر زمين خوابانيد و براى قربانى چهره‏اش را بر خاك نهاد على عليه السلام فرمود درست است اما ابراهيم پس از خواباندن فرزند بر زمين خداوند براى او فداء فرستاد ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله به مصيبتى دشوارتر از آن گرفتار شد. كنار پيكر عموى خود حمزه كه شير خدا و شير پيامبرش و ياور دين خدا بود ايستاد موقعى كه از دنيا رفته بود اظهار دلتنگى نكرد و اشك از ديده نريخت به چشم خويشاوندى به او تماشا نكرد تا خداوند را با شكيبائى و صبر خود خشنود كند و در تمام كارها تسليم او باشد فرمود اگر خواهرش صفيه ناراحت نشود پيكرش را رها مى‏كنم تا خداوند او را از درون دل درندگان و شكم پرندگان محشور نمايد و اگر اين كار سنت و روش بعد از من نمى‏شد اين كار را مى‏كردم.

يهودى گفت ابراهيم عليه السلام را قومش در آتش انداختند و صبر كرد خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد آيا چنين كارى را نسبت به محمد صلى الله عليه و آله كرده‏اند امير المؤمنين عليه السلام فرمود صحيح است حضرت محمد صلى الله عليه و آله وقتى وارد خيبر شد زنى خيبرى او را مسموم كرد خداوند سم را در اندرون بدنش سرد و سلامت قرار داد تا هنگام اجلش. سمّ وقتى در داخل بدن‏

 

قرار گرفت مى‏سوزاند چنانچه آتش مى‏سوزاند چنين چيزى را از قدرت خدا انكار ندارى؟پ يهودى گفت خداوند به يعقوب چه لطف زيادى نمود كه اسباط را از صلب او قرار داد و مريم دختر عمران از دختران او است على عليه السلام فرمود صحيح است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله بيشتر از او مورد لطف خدا قرار گرفت زيرا فاطمه سلام الله عليها از دختران اوست و امام حسن و امام حسين از نواده‏گان اوست.

يهودى گفت يعقوب بر فراق فرزند صبر كرد بطورى كه نزديك بود از بيمارى زمين‏گير شود على عليه السلام فرمود درست است ولى اندوه يعقوب بالاخره به ديدار منتهى گرديد ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله در زمان حياتش فرزندش ابراهيم از دنيا رفت و او را به اين آزمايش امتياز بخشيد تا اجرش را افزون فرمايد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله (در مورد فوت فرزندش ابراهيم فرمود) انسان محزون مى‏شود و دل مى‏سوزد ما بر تو اى ابراهيم محزونيم اما سخنى كه موجب خشم خدا شود نمى‏گوئيم در تمام اين موارد رضاى خدا را مقدم مى‏داشت و تسليم امر او در تمام كارهايش بود.

يهودى گفت يوسف تلخ كامى فراق را با تمام ناراحتيش تحمل كرد و زندانى كشيد تا از معصيت محفوظ بماند.

او را تنها ميان چاه انداختند على عليه السلام فرمود همين طور است محمد صلى الله عليه و آله سختى غربت را كشيد و از خانواده و فرزندان و مال خود فاصله گرفت و از حرم خدا و جايگاه امن پروردگار مهاجرت نمود وقتى خداوند ناراحتى و حزن او را ديد خوابى شبيه رؤياى يوسف در تأويل به او نشان داد و براى جهانيان راستى آن رؤيا را آشكار كرد فرمود لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ اگر يوسف به زندان افتاد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سه سال خويشتن را در شعيب و درّه كوه زندانى نمود خويشاوندان از او كناره گرفتند و او را به دشوارترين گرفتاريها دچار كردند خداوند چاره‏اى برايش انديشيد كه جاى شك و شبهه‏اى نبود زيرا

 

ضعيف‏ترين موجودات خود را مامور كرد تا عهدنامه آنها را در باره قطع رابطه با او نوشته بودند بخورد اگر يوسف را در چاه انداختند پيامبر اسلام از ترس جان خويش در غار رفت بطورى كار دشوار بود كه به همراه خود فرمود لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا غمگين مباش خدا با ما است خداوند بر اين وضع او را در كتاب خويش مى‏ستايد.پ يهودى گفت خداوند با حضرت موسى به مناجات پرداخت در طور سيناء على عليه السلام فرمود همين طور است ولى خداوند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله در كنار سدرة المنتهى وحى نمود مقام او در آسمان محمود است و در انتهاى عرش مذكور شده.

يهودى گفت خداوند محبت خويش را به دل موسى انداخت على عليه السلام فرمود همين طور است اما خداوند به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن عنايت كرد خداوند بر او محبت خويش را انداخت چه كسى شريك او است در اين مقام زيرا گواهى به وحدانيت خدا تكميل نمى‏شود مگر با گواهى به رسالت او و بايد گفت‏

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد أنّ محمدا رسول الله‏

بر روى منابر فرياد مى‏زنند صدا به ذكر خدا بلند نمى‏شود مگر اينكه نام محمد صلى الله عليه و آله با او برده مى‏شود.

يهودى گفت خداوند به مادر موسى وحى نمود به واسطه عظمت مقام حضرت موسى در نزدش على عليه السلام فرمود صحيح است اما خداوند چنان مادر حضرت محمد صلى الله عليه و آله را گرامى داشت كه نام فرزندش را به او اعلام كرد كه گفت من و جهانيان گواهى مى‏دهيم كه محمد منتظر است و ملائكه گواهى دادند بر انبياء نامش را در كتاب‏هاى خود ثبت نمودند (تورات) به لطف و توجه خدا اين نام به مادرش رسيد چون پيامبر در نزد خدا مقام و منزلتى داشت بطورى كه در خواب ديد يك نفر گفت فرزندى در رحم دارى سرور و سيّدى است نام او را محمد بگذار خداوند نامى از نامهاى خود را براى او جدا نموده او محمود و پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله است.

يهودى گفت موسى را خداوند پيش فرعون فرستاد و به او آيت كبرى را نشان داد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود همين طور است محمد صلى الله عليه و آله را به‏

 

سوى چندين فرعون فرستاد مانند ابى جهل و عتبة بن ربيعه و شيبه و ابو البخترى و نضر بن حارث و ابى بن خلف و منبه و نبيه دو فرزند حجاج و پنج نفر از استهزاكنندگان وليد بن مغيره مخزومى و عاص بن وائل سهمى و اسود عبد يغوث زهرى و اسود بن المطلب و حارث بن الطلاطله به آنها معجزاتى در آفاق و انفس خودشان نشان داد تا واقعيت براى آنها آشكار گرديد.پ يهودى گفت خداوند از فرعون براى موسى انتقام گرفت على عليه السلام فرمود همين طور است اما خداوند براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز از فراعنه انتقام گرفت در باره استهزاكنندگان فرمود إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ هر يك را بطور جداگانه به قتل رسانيد در يك روز اما وليد بن مغيره رد مى‏شد دستش به نيزه‏اى برخورد كه مردى از بنى خزاعه پيكان آن با پر آراسته بود و در ميان راه قرار داشت به چوب آن برخورد و دستش خون آلود شد با همين جراحت از دنيا رفت در حالى كه فرياد مى‏زد پروردگار محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت.

اما عاص بن وائل از پى كارى مى‏رفت به محلى، سنگى از زير پايش غلتيد بر زمين افتاد تكه تكه شد او نيز فرياد مى‏زد پروردگار محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت.

اما اسود بن عبد يغوث براى استقبال فرزندش زمعه مى‏رفت در سايه درختى به استراحت نشست جبرئيل آمد سر او را به درخت كوبيد به غلامش مى‏گفت جلو اين شخص را بگير گفت من كسى را نمى‏بينم كه نسبت به تو كارى انجام دهد جز خودت او را كشت پيوسته مى‏گفت خداى محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت.

اسود بن مطلب پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم او را نفرين كرد كه چشمش كور شود و فرزندش به فراقش مبتلا گردد آن روز از منزل خارج شد تا برود به محلى جبرئيل برگ سبزى آورد و بر چهره‏اش زد و كور شد همان طور بود تا فرزندش به مرگ او مبتلا شد.

و حارث بن الطلاطله از منزل خارج شد در هواى گرم و بر اثر باد سموم به صورت حبشى‏ها تبديل شد برگشت به خانه‏اش و گفت من حارثم اما از اين ادّعا

 

خانواده‏اش بر او خشم گرفتند و او را كشتند او نيز مى‏گفت خداى محمد مرا كشت.پ روايت شده كه اسود بن حارث ماهى شورى خورد خيلى تشنه شد آنقدر آب آشاميد كه شكمش پاره گرديد و هلاك شد مى‏گفت خداى محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت تمام اين جريانها در يك ساعت به وقوع پيوست و موضوع چنين بود كه آنها خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بودند و گفتند ما به تو تا ظهر مهلت مى‏دهيم اگر از ادّعاى خود برگشتى و گر نه تو را مى‏كشيم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد منزل خود شد و با اندوه درب را به روى خويش بست از حرف آنها، همان ساعت جبرئيل بر او نازل شد گفت يا محمد صلى الله عليه و آله خداوند سلامت مى‏رساند و مى‏فرمايد فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ يعنى آشكارا مردم را به دين خويش نما و از مشركان كنار بگير. فرمود به مستهزئين چه كنم و اين تهديدى كه مرا كرده‏اند گفت إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ما حساب مستهزئين را مى‏رسيم و تو را از آنها آسوده خواهيم كرد.

فرمود جبرئيل هم اكنون پيش من بودند گفت ما كار آنها را تمام كرديم از آن پس آشكارا مردم را دعوت نمود اما بقيه فرعون‏ها در جنگ بدر با شمشير از ميان رفتند و بقيه آنها را منهزم و سپاه فرارى شدند.

يهودى گفت موسى بن عمران داراى عصائى بود كه به اژدها تبديل مى‏شد فرمود همين طور است به حضرت محمد بهتر از آن عنايت كردند. مردى از پى ابو جهل بن هشام مى‏گشت تا بهاى شتر خويش را بگيرد اما ابو جهل از او پنهان شده بود و به شراب خوارى اشتغال داشت هر چه جستجو كرد او را پيدا ننمود. يكى از مستهزئين به او گفت دنبال كه مى‏گردى گفت عمرو بن هشام يعنى ابا جهل از او طلبكارم گفت تو را راهنمائى به كسى كه حقوق مردم را از ستمگران مى‏گيرد بكنم؟

جواب داد آرى. آن مرد را خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرستاد.

ابا جهل پيوسته مى‏گفت كاش روزى محمد صلى الله عليه و آله به من كارى داشته باشد تا آن وقت او را مسخره نمايم و نيازش را برنياورم. طلبكار خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده گفت شنيده‏ام بين شما و ابا جهل سابقه خوبى است‏

 

من مى‏خواهم شما را واسطه قرار دهم پيش او. آن جناب به همراه صاحب شتر به در خانه ابا جهل آمد فرمود حركت كن حق اين مرد را بده. در آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله كنيه ابا جهل را به او داد و با اين نام به او خطاب نمود. ابو جهل با عجله از جا حركت كرد و طلب صاحب شتر را به او پرداخت وقتى برگشت دوستانش گفتند از ترس محمد اين كار را كردى؟ گفت واى بر شما عذر مرا بپذيريد وقتى چشمم به او افتاد ديدم طرف راست او گروهى ايستاده‏اند و اسلحه در اختيار دارند كه برق مى‏زد و در طرف چپ او دو اژدها دندانهايشان بهم مى‏خورد و از دو چشم آنها آتش مى‏باريد اگر نمى‏دادم اطمينانى نداشتم كه پيكرم را پاره پاره كنند با اسلحه خود و آن دو اژدها گوشت بدنم را با دندان خود تكه تكه نمايند و بخورند اين معجزه از عصاى موسى مهم‏تر است اژدها در مقابل اژدهاى موسى و خداوند به حضرت محمد اژدهائى ديگر اضافه داده با هشت فرشته كه با حربه‏هاى مخصوص او را كمك مى‏كردند.پ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قريش را با دعوت خويش مى‏آزرد روزى به پا ايستاد و آنها را مورد سرزنش قرار داد و به بت‏هاى ايشان دشنام گفت و آباء و اجدادشان را به نادانى و گمراهى نسبت داد قريش بسيار ناراحت شدند ابا جهل گفت به خدا مرگ براى ما از زندگى بهتر است در ميان شما قبيله قريش مردى هست كه محمد را بكشد كه او را به خون بهاى محمد صلى الله عليه و آله بكشند؟ گفتند نه.

ابا جهل گفت من او را مى‏كشم اگر بنى عبد المطلب خواستند مرا به جاى او بكشند و اگر خواستند رهايم كنند. گفتند اگر تو اين كار را بكنى به اين سرزمين خدمتى كرده‏اى كه نامت باقى خواهد ماند.

گفت او اطراف كعبه سجده زياد مى‏كند وقتى سجده رفت سنگى بر مى‏دارم و بر سرش مى‏زنم. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مسجد الحرام آمد و هفت مرتبه طواف كرد و بعد نماز خواند و سجده طولانى نمود ابا جهل سنگى برداشت و بالاى سر آن جناب آمد همين كه نزديك شد ناگهان ديد اژدهائى دهان باز كرده و متوجه اوست تا او را ديد چنان ترسيد كه به لرزه افتاد و سنگ از دستش پريد و به پايش برخورد

 

كرد با رنگ پريده و پاى مجروح در حالى كه عرق مى‏ريخت برگشت دوستانش گفتند تو را مثل امروز ناراحت نديده بوديم گفت واى بر شما عذر مرا بپذيريد ناگهان اژدهائى ديدم كه دهان گشوده بود نزديك بود مرا ببلعد سنگ را رها كردم به پايم خورد.پ يهودى گفت به موسى عليه السلام يد بيضا دادند آيا به محمد چيزى از اين قبيل داده‏اند على عليه السلام فرمود درست است به محمد بهتر از آن داده‏اند هر جا مى‏نشست نورى از طرف راست او مى‏درخشيد و از طرف چپش كه مردم همه آن نور را مى‏ديدند.

يهودى گفت به موسى دريا را شكافتند كارى چنين براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله كرده‏اند. على عليه السلام فرمود: صحيح است، به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن داده‏اند. با پيامبر صلى الله عليه و آله به جنگ حنين مى‏رفتيم رسيدم به يك درّه كه سيل مى‏آمد تخمين زديم كه چهارده قامت عمق سيل هست. گفتند دشمن پشت سر ما است و اين رود نيز جلو ما. همان طور كه اصحاب موسى گفتند ما را خواهند گرفت پيامبر اكرم فرود آمد و فرمود خدايا تو براى هر پيامبر معجزه‏اى قرار داده‏اى اينك قدرت خويش را به ما نشان بده سوار شد و از آب گذشت بطورى كه سم اسبها نيز تر نشد و به آب نخورد و شترها نيز همان طور برگشتيم گويا فتحى بزرگ نصيب ما شده.

يهودى گفت خداوند به موسى سنگى را داد كه از آن دوازده چشمه مى‏جوشيد على عليه السلام فرمود همين طور است وقتى حضرت محمد صلى الله عليه و آله به حديبيّه رسيد و اهل مكه او را در محاصره قرار دادند خداوند به او قدرتى از اين بهتر بخشيد زيرا اصحاب اظهار تشنگى كردند و چنان تشنه شدند كه پهلوى اسب‏ها چسبيد جريان را خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كردند آن جناب يك قمقمه يمانى خواست دست خود را در آن فرو برد از درون انگشتهايش نيز چشمه‏هائى جارى شد همه سپاه و چهارپايان سير آب شدند و تمام ظرفها را پر آب كردند.

در همان حديبيه خدمت ايشان بوديم چاه قديمى خشكى بود پيامبر اكرم تيرى از

 

تيردان خود خارج نمود و به براء بن عازب داد و فرمود اين تير را داخل چاه به زمين بكن براء به دستور عمل كرد از زير تير دوازده چشمه جارى شد در جريان آفتابه عبرت و علامتى براى منكرين نبوت ايشان بود مانند سنگ حضرت موسى زيرا آفتابه‏اى خواست و دست در آن فرو برد آنچنان آب از اطراف شروع به ريختن نمود كه هشت هزار نفر از آن وضو گرفتند و هر چه آب خواستند آشاميدند و به چهارپايان خود نيز دادند و آنچه لازم بود برداشتند.پ يهودى گفت به موسى (من و سلوى) شير خشت و مرغ بريان دادند آيا به محمد شبيه آن داده شده على عليه السلام فرمود صحيح است به محمد بهتر از اين دادند خداوند غنائم را براى او و امتش حلال كرد كه براى ديگرى حلال نكرده بود اين از منّ و سلوى بهتر است و اضافه نمود كه نيّت را براى او و امتش عمل صالح به حساب آورد اين امتياز را نيز به امت‏هاى قبل نداده بود هر وقت يك نفر تصميم كار نيكى بگيرد و عمل ننمايد براى او آن عمل را ثبت مى‏نمايند اگر انجام داد ده برابر مى‏نويسند.

يهودى گفت بر سر موسى ابر سايه افكند على عليه السلام فرمود صحيح است اين كار براى حضرت موسى عليه السلام در وادى تيه (كه چهل سال سرگردان بودند) انجام شد به حضرت محمد بهتر از اين داده شد ابر در طول مدت زندگى از روز تولد تا روز وفات در سفر و حضر بر سرش سايه مى‏افكند اين بالاتر است از آنچه به موسى داده‏اند.

يهودى گفت خداوند براى داود آهن را نرم كرده بود كه زره با آن مى‏ساخت فرمود صحيح است به محمد بهتر از آن داده شد خداوند براى او سنگ‏هاى سخت خارا را نرم كرد كه به صورت غبار درآمد و در بيت المقدس سنگ در دستش چنان نرم شد مانند خمير اين جريان را به چشم ديديم و در زير پرچمش مشاهده مى‏كرديم.

يهودى گفت داود گريه كرد بر خطاى خود بطورى كه كوهها با او به سير افتادند از خوف و ترس على عليه السلام فرمود صحيح است به محمد صلى الله عليه و آله بهتر

 

از اين عنايت شده بود وقتى به نماز مى‏ايستاد صدائى از دلش بر مى‏آمد مانند ديگ كه در حال جوش است از شدت گريه با اينكه خداوند به او امان عنايت كرده بود از عقاب او مى‏خواست با گريه خود در مقابل پروردگار به خشوع پردازد و پيشواى ديگران باشد ده سال آنقدر بر روى قدمهاى خود ايستاد كه قدمهايش ورم كرد و صورتش زرد شد تمام شب را به شب‏زنده‏دارى مى‏پرداخت بقدرى كه او را سرزنش نمودند طه  ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ براى اينكه به سعادت برسد آنقدر گريه مى‏كرد كه غش مى‏نمود.پ مى‏گفتند يا رسول الله مگر خداوند گناه گذشته و آينده تو را نبخشيده لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ مى‏فرمود چرا آيا بنده شاكر نباشم اگر كوهها به راه افتاد با داود براى محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن انجام شد روزى با آن جناب در كوه حراء بوديم كه كوه به حركت درآمد فرمود آرام باش روى تو جز پيامبر و صديق شهيد نيست كوه در پاسخ دستور آن جناب آرام گرفت با هم از كنار كوهى رد شديم سيلاب اشك از اطراف كوه مى‏ريخت فرمود اى كوه چرا گريه مى‏كنى عرض كرد يا رسول الله حضرت مسيح از كنار من گذشت مردم را مى‏ترسانيد از آتشى كه آتش‏گيره آن انسان است و سنگ مى‏ترسم من آن سنگ باشم فرمود نترس آن سنگ كبريت است كوه آرام گرفت و سكون اختيار كرد و سخن آن جناب را پذيرفت.

يهودى گفت به سليمان قدرت و سلطنتى بخشيدند كه به احدى بعد از او نبخشيدند على عليه السلام فرمود همين طور است به حضرت محمد صلى الله عليه و آله از اين بهتر داده‏اند فرشته‏اى برايشان نازل شد كه تا آن وقت به زمين فرود نيامده بود بنام ميكائيل و گفت يا محمد در كمال نعمت زندگى كن اينك كليدهاى خزائن زمين در اختيار تو است و كوههاى آن طلا و نقره مى‏گردد و از مقام آخرتت ذره‏اى كسر نمى‏شود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با جبرئيل كه دوستش بود مشورت نمود او گفت تواضع را بگزين فرمود پيامبرى بنده خدايم زندگى مى‏كنم يك روز مى‏خورم و دو روز نمى‏خورم تا به برادران ديگرم از پيامبران ملحق شوم‏

 

خداوند كوثر را به او عنايت كرد و شفاعت را به او بخشيد و اين مقام هفتاد برابر بهتر از تمام قدرتهاى دنيا است و به او وعده مقام محمود داد روز قيامت او را بر عرش مى‏نشاند اين بهتر است از آنچه به سليمان بن داود داده‏اند.پ يهودى گفت باد را در اختيار سليمان قرار دادند كه در يك روز به اندازه يك ماه و در يك شب به اندازه يك ماه راه مى‏رفت فرمود همين طور است به محمد بهتر از اين عنايت شده در يك شب او را از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه يك ماه راه است بردند و به ملكوت آسمانها بلند نموده كه به اندازه پنجاه هزار سال راه بود در كمتر از يك سوم شب تا رسيد به ساق عرش به علم نزديك شد و به مقام قرب رسيد و برايش از بهشت فرشى سبز گستردند و نور چشمش را خيره كرد عظمت خدا را با ديده دل مشاهده كرد ولى نه با چشم به فاصله زه دو كمان يا كمتر از آن قرار گرفت خداوند آنچه خواست به او وحى كرد و از جمله چيزهائى كه وحى نمود آن آيه سوره بقره بود لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ اين آيه (كه خداوند مؤاخذه نمايد و به حساب آورد آنچه در دل مخفى مى‏كنند و آنچه آشكارا انجام مى‏دهند) بر ساير پيغمبران از زمان آدم تا خاتم عرضه شده بود و بر امت‏هاى ايشان نيز عرضه داشته بود امتناع ورزيده بودند از قبول پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پذيرفت و به امت خويش نيز عرضه داشت پذيرفتند خداوند وقتى پذيرش را از آنها ديد دانست كه ايشان طاقت اين آيه را ندارند وقتى به ساق عرش رسيد آيه را تكرار نمود تا بفهمد و فرمود آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ در جواب اين خطاب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ خداوند فرمود بهشت و مغفرت بهره آنها است اگر اين كار را بكنند پيامبر اكرم عرض كرد زمانى كه چنين لطفى را به ما ارزانى بدارى مغفرت و بازگشت بسوى تو را در آخرت آرزو داريم خداوند پاسخ داد براى تو و امتت اين عمل را اجرا مى‏كنيم.

سپس خداوند فرمود اينكه كه پذيرفتى اين آيه را با دشوارى تمامى كه دارد و

 

به ساير امت‏ها عرضه شد و نپذيرفتند و امت تو قبول كردند شايسته است كه من از آنها اين حكم را بردارم و اين آيه را فرمود لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين آيه را شنيد عرض كرد خدايا اينك كه چنين لطفى فرمودى اضافه بفرما فرمود بخواه از من عرض كرد رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا فرمود امت تو را در مقابل فراموشى و خطا و اشتباه مؤاخذه نخواهم كرد به واسطه مقام تو در نزد من امتهاى پيشين اگر فراموش مى‏كردند دستور را درب‏هاى عذاب بر آنها گشوده مى‏شد اين را از امت تو برداشتم و در مقابل اشتباه مسئول بودند و كيفر مى‏شدند اين هم از امت تو برداشته شد به واسطه مقام تو در نزد من.پ پيامبر اكرم عرض كرد خدايا حالا اين لطف را نمودى پس اضافه بفرما فرمود از من بخواه گفت رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا و منظورش از (اصر) شدائد و گرفتاريهائى بود كه امت‏هاى پيشين بر آنها تحميل شده بود خداوند آن گرفتاريها از امت پيامبر اسلام برداشت. نماز آنها را قبول نمى‏كرد مگر در يك محل‏هاى معينى كه براى ايشان انتخاب كرده بود گرچه دور باشند و تمام زمين را براى امت تو مسجد و طهور قرار دادم اينها از گرفتاريهاى امم سابق بود كه از امت تو برداشتم امت‏هاى قبل اگر نجاستى به بدنشان داده مى‏شد بايد آن را از بدن مى‏تراشيدند و جدا مى‏كردند ولى آب را براى امت تو پاك‏كننده قرار دادم اين هم از گرفتاريهاى امم پيشين بود كه از امت تو برطرف نمودم.

امت‏هاى پيشين بايد قربانى خود را بر دوش بگيرد و به بيت المقدس بياورد هر كدام را قبول مى‏كردم آتشى مى‏فرستادم تا آن قربانى را فرا گيرد با شادى بر مى‏گشت هر كدام را قبول نمى‏كردم نااميد برمى‏گشت قربانى امت تو را در دل فقيران و مستمندان امتت قرار دادم از هر كس بپذيرم آن را چندين برابر مى‏كنم و از هر كس نپذيرم عقوبت دنيا را از او برطرف مى‏نمايم از امت تو برداشتم و اين از گرفتاريهاى امت‏هاى پيشين بود. بر امت‏هاى پيش نماز واجب بود در دل تاريكى شب و نيمه روز اين هم يك گرفتارى بود براى آنها كه از امت تو برطرف نمودم و

 

نمازهاى آنها را در اوائل و اواخر شب و روز گذاشتم هنگام سرحالى و خوشى آنها و براى پيشينيان پنجاه نماز در پنجاه وقت واجب كرده بودم كه از گرفتاريهاى آنها بود از امت تو برداشتم و براى آنها پنج نماز در پنج وقت قرار دادم و آن پنجاه و يك ركعت ولى اجر پنجاه نماز به ايشان دادم امت‏هاى قبل يك ثواب معادل همان ثواب مى‏بردند و گناه معادل همان گناه و اين گرفتارى بود براى آنها كه از امت تو برداشتم يك حسنه را ده برابر نمودم و گناه را معادل همان. پيشينيان اگر تصميم ثوابى داشتند تا عمل نمى‏كردند براى آنها نوشته نمى‏شد اگر انجام مى‏دادند يك ثواب محسوب مى‏شد اما امت تو اگر تصميم كار خوب بگيرد و عمل هم نكند يك حسنه به او مى‏دهم اگر عمل كرد ده برابر مى‏شود. اين نيز از گرفتاريهاى امت‏هاى پيشين بود كه از امت تو برداشتم.پ پيشينيان اگر تصميم گناهى مى‏گرفتند و عمل نمى‏كردند براى آنها نوشته نمى‏شد و اگر انجام مى‏دادند يك گناه نوشته مى‏شد اما امت تو اگر تصميم گناهى داشتند ولى انجام ندادند براى آنها يك حسنه نوشته مى‏شود اين هم از گرفتاريهاى پيشينيان بود كه از امت تو برطرف كردم. امت‏هاى قبل اگر گناهى مى‏كردند گناهشان بر درب منزلشان نوشته مى‏شد و توبه ايشان به اين وسيله بود كه محبوبترين غذائى كه دوست داشتند بر آنها حرام مى‏گرديد اين را از امت تو برطرف نمودم و گناهان ايشان را بين خود و آنها قرار دادم و پرده‏هاى ضخيمى بر روى گناه آنها نهادم و توبه ايشان را بدون عذاب پذيرفتم و با محبوبترين غذا كه حرام شود بر آنها كيفرشان نكردم.

گذشتگان از يك گناه صد سال يا هشتاد سال و يا پنجاه سال توبه مى‏كرد توبه‏اش را نمى‏پذيرفتم تا او را در دنيا عقاب ننمايم اين هم از گرفتاريهاى آنها بود كه از امت تو برطرف نمودم يك نفر از امت تو بيست يا سى يا چهل و يا صد سال گناه مى‏كند بعد توبه مى‏نمايد و پشيمان مى‏شود در يك لحظه همه آن گناهان را مى‏بخشم.

باز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود اينك كه به من اين همه عنايت فرمودى‏

 

باز اضافه بفرما به او خطاب كرد درخواست بنما فرمود رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ فرمود اين كار را براى امت تو كردم و بلاهاى بزرگ امت‏ها را از آنها برداشتم و اين حكم من است در تمام امتها كه به آنها تكليفى فوق طاقتشان ننمايم پيامبر اكرم فرمود وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فرمود اين را هم براى توبه‏كنندگان امت تو انجام مى‏دهم بعد عرض كرد فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ فرمود امت تو در زمين مانند خال سفيدى است بر روى گاوى سياه آنها پيروز و غالبند به خدمت مى‏گيرند و خدمتكار نمى‏شوند به واسطه مقام تو در نزد من بر من لازم است كه دين تو را بر اديان ديگر پيروز نمايم بطورى كه در شرق و غرب دينى ديگر جز دين تو باقى نماند يا بايد به دولت تو جزيه و ماليات بپردازند.پ يهودى گفت سليمان شياطين را مسخر كرده بود كه برايش محراب‏ها و تمثال‏ها مى‏ساختند فرمود همين طور است به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از اين بخشيدند شياطين در حال كفر مسخر سليمان بودند ولى در نبوت پيامبر اسلام آنها با ايمان مسخر ايشان شدند و خدمت او رسيدند، نه نفر از جنيان كه با شخصيت‏ترين افراد آنها بودند از جنّيان نصيبين و يمن و بنى عمر و بن عامر از دانشمندان آنها بنام شضاة و مضاة و الهملكان و مرزبان و مازمان و نضاة و هاصب و هاضب و عمر و اينها همانهائى هستند كه در اين آيه خداوند مى‏فرمايد وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ همان نه نفر يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ خدمت پيامبر رسيدند در بطن نخل پوزش خواستند كه ما نيز مانند آدميان خيال مى‏كرديم كسى را خدا مبعوث نخواهد كرد هفتاد و يك هزار از آنها با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند بر نماز و زكات و حج و جهاد و خيرخواهى مسلمانان پوزش خواستند كه در باره خدا سخنان ناشايست گفته‏اند اين بهتر از چيزى است كه به سليمان داده‏اند منزه است خدائى كه در تسخير محمد صلى الله عليه و آله قرار داد پس از تمرد آنها و اينكه خيال مى‏كردند خدا فرزند دارد دعوت او تعداد بيشمارى از جنّ و انس را گرفت.

يهودى گفت خداوند به يحيى بن زكريا حكم و فهم و حلم را در كودكى بخشيد بى‏آنكه گناهى كرده باشد گريه مى‏كرد و روزه‏ها را به هم مى‏پيوست.

 

على عليه السلام فرمود صحيح است اما به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن داده‏اند. يحيى بن زكريا در زمانى بود كه بت‏پرستى و جاهليت وجود نداشت ولى به حضرت محمد صلى الله عليه و آله حكم و فهم را در حال كودكى دادند يعنى بت پرستان و طرفداران شيطان هرگز اظهار علاقه به بتى نكرد و در اعياد آنها شركت ننمود و از او دروغى شنيده نشد پيوسته امين و راستگو و بردبار بود و روزه را به هم مى‏پيوست در هفته و كمتر و بيشتر در اين مورد به او مى‏گفتند مى‏فرمود من مثل شما نيستم من پيوسته در حضور پروردگارم مرا غذا مى‏دهد و آب مى‏آشاماند آنقدر گريه مى‏كرد از خشيت خدا كه جاى نمازش خيس مى‏شد.پ يهودى گفت عيسى بن مريم را نقل مى‏كنند در گهواره سخن مى‏گفت على عليه السلام فرمود صحيح است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله وقتى از مادر متولد شد دست چپ خود را بر زمين نهاد و دست راست خود را به آسمان بلند كرده زبان به توحيد گشود و نورى از دهان مباركش درخشيد كه اهل مكه قصرهاى بصرى شام و اطرافش را ديدند و قصرهاى قرمز يمن و اطراف آن و قصرهاى سفيد اصطخر و اطراف آن را مشاهده كردند در شب تولد پيامبر صلى الله عليه و آله نورانى شد بطورى كه جن و انس و شياطين ترسيدند و گفتند در جهان پيش آمدى شده ملائكه را ديدند كه در رفت و آمد و تسبيح و تقديس خدايند و ستارگان در اضطرابند و سقوط مى‏نمودند به علامت ميلاد آن جناب، ابليس تصميم گرفت به طرف آسمان برود به واسطه عجايبى كه آن شب مشاهده كرد، در آسمان سوم جايگاهى داشت و شياطين گوش مى‏دادند در آنجا وقتى اين عجايب را مشاهده كردند خواستند گوش بدهند همين كه چنين تصميمى مى‏گرفتند به واسطه علامت پيامبرى آن جناب.

يهودى گفت گويند عيسى كور و پيس را با اجازه خدا شفا مى‏بخشيد. على عليه السلام فرمود: صحيح است، به حضرت محمد صلى الله عليه و آله از اين بهتر دادند. بيمار را از رنج بيمارى شفا مى‏بخشيد يك روز سؤال كرد از مردى كه جزء صحابه او بود گفتند او از بيمارى مانند يك جوجه‏اى شده كه پر ندارد وقتى به بالين‏

 

او آمد ديد همان طور است از شدت بلا فرمود براى سلامتى خود دعائى مى‏كردى؟

جواب داد آرى مى‏گفتم خدايا هر عقوبتى كه بنا است مرا در آخرت بنمائى در همين دنيا مرا به آن عقوبت فرماپ فرمود چرا نگفتى‏

اللهم آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ

 

همين دعا را خواند مثل اينكه پاهاى بسته‏اش باز شد صحت و سلامتى را در همان آن باز يافت و با ما از منزل خارج شد. مردى از قبيله جهينه كه مجذوم بود و از جذام ناقص شده بود شكايت از درد خويش نمود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قدح آبى خواست آب دهان در آن انداخت بعد فرمود به پيكر خود بمال اين كار را كرد چنان سلامتى يافت كه اثرى از جذام در او نماند عربى پيش خدمت ايشان آمد آب دهان بر او ريخت از جاى حركت كرد با صحت كامل اگر گمان مى‏كنى عيسى بيماران را از بيمارى شفا مى‏بخشيد يك روز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ميان اصحاب بود زنى وارد شد و گفت يا رسول الله پسرم در آستانه مرگ است هر چه غذا براى او مى‏آورم دهانش باز مانده و قدرت حركت ندارد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جاى حركت كرد ما نيز در خدمت ايشان رفتيم وقتى به بالين جوان آمد فرمود دور شو اى دشمن خدا از دوست خدا من پيامبر خدايم شيطان از او دور شد با صحت و سلامتى از جاى حركت كرد او هم اكنون جزء سپاهيان ما است اگر گمان مى‏كنى كه عيسى كورها را شفا مى‏بخشيد محمد صلى الله عليه و آله بزرگتر از آن را انجام داده. قتادة بن ربعى مردى خوش قيافه بود در جنگ احد نيزه‏اى به چشم او خورد كه حدقه چشمش بيرون آمد و در دست خود آن را گرفت و خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آورده گفت يا رسول الله زنم حالا از من بدش مى‏آيد چشم او را از دستش گرفت و در جايش قرار داد آن چشم از ديگرى تشخيص داده نمى‏شد مگر به اين جهت كه زيباتر بود و بهتر از چشم ديگر مى‏ديد.

عبد الله بن عتيك در جنگ ابن ابى الحقيق دستش قطع شد شب خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد دستش را بر روى آن كشيد از دست ديگر تشخيص داده نمى‏شد.

محمد بن مسلمه نيز در برخورد كعب بن اشرف چشم و دستش همان طور مجروح‏

 

شد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دست بر روى آن دو ماليد از چشم و دست سالمش تميز داده نمى‏شد.پ عبد الله بن انيس هم جراحتى در چشم يافت كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست بر آن ماليد از چشم ديگرش تشخيص داده نمى‏شد تمام اينها به واسطه اعلان نبوت و علامت رسالت آن جناب بود.

يهودى گفت: نصرانيان مى‏گويند عيسى مرده را زنده مى‏كرد على عليه السلام فرمود صحيح است. محمد صلى الله عليه و آله سنگ ريزه‏هاى نه‏گانه در دستش تسبيح خدا مى‏گفت. صداى نغمه تسبيح آنها را با اينكه جمادى بيروح بودند مردم مى‏شنيدند به واسطه اتمام دليل نبوت آن جناب مردگان با ايشان صحبت كردند و تقاضاى كمك نمودند از گرفتاريهاى بعد از مرگ يك روز نماز جماعت با اصحاب خود خواند فرمود آيا از بنى النجار كسى اينجا هست؟ دوست آنها بيرون بهشت ايستاده و او را نگه داشته‏اند به واسطه سه درهم كه به فلان يهودى مقروض است با اينكه او شهيد شده بود.

اگر مى‏گوئى عيسى با مرده سخن مى‏گفت حضرت محمد صلى الله عليه و آله داستانى عجيبتر از او داشت وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به طائف رسيد و آنجا را در محاصره گرفت براى آن جناب گوسفندى بريان ولى مسموم فرستادند دست آن گوسفند گفت يا رسول خدا مرا نخور كه من مسموم هستم اگر چهارپا در حال حيات و زنده بودن صحبت مى‏كرد بزرگترين دليل بر نبوت ايشان در مقابل منكرين بود چه رسيد به اينكه بعد از كشتن و پوست كندن و بريان كردن سخن گويد درخت را صدا مى‏زد جوابش را مى‏داد و چهارپا با او صحبت مى‏كرد و درندگان گواهى به رسالتش مى‏دادند و مردم را از مخالفت با آن جناب بر حذر مى‏داشتند اين بيشتر از موقعيتى است كه به عيسى دادند.

يهودى گفت مى‏گويند عيسى خبر از آنچه در خانه پنهان كرده بودند و آنچه مى‏خوردند مى‏داد على عليه السلام فرمود صحيح است حضرت محمد صلى الله عليه و آله بيشتر از اين انجام مى‏داد حضرت عيسى عليه السلام به ياران خود

 

خبر مى‏داد آنچه پشت ديوار بود حضرت محمد صلى الله عليه و آله از وقايع جنگ موته (كه جعفر بن ابى طالب در آن جنگ شهيد شد) خبر مى‏داد با اينكه در آنجا حضور نداشت و تعداد شهدا و كيفيت جنگ را بيان مى‏كرد با اينكه يك ماه راه بين او و محل جنگ فاصله بود.پ شخصى مى‏آمد و تصميم داشت سؤالى بكند به او مى‏گفت خودت مى‏گوئى يا من بگويم مى‏گفت شما بفرمائيد مى‏فرمود راجع به فلان جريان مى‏خواهى سؤالى كنى تمام خواسته او را بيان مى‏كرد.

آنچنان اسرار اهل مكه را فاش نمود كه ديگر سرّى نداشتند از آن جمله جريان صفوان بن اميه و عمير بن وهب بود كه عمير پيش پيامبر آمده گفت آمده‏ام براى آزادى فرزندم فرمود به او دروغ مى‏گوئى تو با صفوان در خطيم كنار كعبه به ياد كشته‏شدگان جنگ بدر افتاديد و به او گفتى مرگ براى ما از زندگى بهتر است با اين كارى كه محمد صلى الله عليه و آله كرد آيا زندگى فايده‏اى دارد بعد از آن همه كشته كه ما در قليب داديم.

تا به او گفتى اگر زن و فرزند نداشتم و قرضى كه دارم نبود تو را از دست محمد صلى الله عليه و آله آسوده مى‏كردم صفوان گفت من قرض تو را به عهده مى‏گيرم و زن و فرزندت را جزء خانواده خود قرار مى‏دهم كه در خير و شر آنها شريك باشند. تو گفتى پس اين مطلب را پنهان بدار و وسائل سفر مرا فراهم كن تا بروم و او را بكشم تو براى كشتن من آمده‏اى گفت صحيح مى‏فرمائيد يا رسول الله اينك مى‏گويم اشهد ان لا اله الا الله و انّك رسول الله از اين جريانها زياد اتفاق مى‏افتاد كه نمى‏توان شمرد.

يهودى گفت مى‏گويند عيسى به صورت پرنده از گل مى‏ساخت و در او مى‏دميد يك پرنده مى‏شد به اجازه خدا على عليه السلام فرمود همين طور است حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز شنيد اين را انجام داده در جنگ حنين سنگى را بدست گرفت ما صداى تسبيح و تقديس سنگ را شنيديم سپس به سنگ فرمود شكافته شو، سنگ سه پاره گرديد از هر كدام صداى تسبيحى غير تسبيح ديگرى مى‏شنيديم.

 

از پى درختى فرستاد در جريان بطحاء درخت فرمان‏پذير شد و هر شاخه او تسبيح و تهليل و تقديسى داشت بعد فرمود به دو پاره شو درخت از ميان نصف گرديد باز فرمود به هم بپيوند بهم پيوست بعد فرمود گواهى به نبوت من بده گواهى داد سپس فرمود برگرد به جايگاه خود با تسبيح و تهليل و تقديس همان كار را كرد جايگاه درخت در محل سلّاخ خانه بود در مكه.پ يهودى گفت مى‏گويند عيسى سياح بود. على عليه السلام فرمود: صحيح است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله سياحتش در جهاد بود در طول ده سال تعداد بى‏شمارى را از شهرنشين و ده‏نشين به جبهه گسيل داشت و گروه زيادى از سركشان عرب كه شمشير زن و دلير و خون‏ريز بودند به قتل رسانيد مسافرت نمى‏رفت مگر مجهز براى جنگ با دشمن خود بود.

يهودى گفت مى‏گويند عيسى زاهد بود. على عليه السلام فرمود صحيح است اما محمد صلى الله عليه و آله زاهدترين انبياء بود سيزده زن داشت بغير كنيزان هرگز سفره‏اش برداشته نشد كه در او غذا وجود نداشته باشد و هرگز نان گندم نخورد و هرگز از نان جو سه شب پشت سر هم سير نشد از دنيا رفت در حالى كه زرهش گرو بود در نزد مرد يهودى به چهار درهم، طلا و نقره از خود به جاى نگذاشت با اين همه كشورگشائى كه كرد و غنائمى كه بدست آورد در يك روز سيصد هزار و چهار صد هزار (درهم شايد باشد) مى‏بخشيد شب سائل در خانه‏اش مى‏آمد مى‏فرمود قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق مبعوث كرده در خانه آل محمد صلى الله عليه و آله يك من جو و يك من گندم و درهم و دينارى وجود ندارد.

يهودى گفت منهم مى‏گويم لا اله الا الله و محمدا رسول الله و گواهى مى‏دهم كه به هيچ پيامبرى درجه‏اى يا فضيلتى نبخشيده خدا مگر اينكه همه آنها را در محمد صلى الله عليه و آله جمع كرده و او را چندين برابر از ديگران بيشتر به درجات مفتخر نموده.

ابن عباس به على بن ابى طالب عليه السلام گفت يا ابا الحسن من گواهى مى‏دهم كه تو از راسخين در علم هستى فرمود واى بر تو چرا نگويم آنچه گفتم در باره آن‏

 

 

شخصيتى كه خداوند بزرگ در باره عظمت او مى‏فرمايد وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ تو داراى اخلاق پسنديده عظيمى هستى.