در عدالت‏

پ‏1- احمد بن عامر از امام رضا عليه السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود:

هر كس با مردم معامله كند و به آنها ستم روا ندارد، با آنان سخن بگويد و مرتكب دروغ نگردد به آنها وعده دهد اما خلاف نكند، اين شخص در مردانگى كامل و در عدالت صريح مى‏باشد در اينجا برادرى با او لازم مى‏گردد و غيبت او حرام مى‏شود.پ 2- عبد اللَّه بن سنان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس در او سه خصلت باشد آن خصلت‏ها موجب مى‏شوند كه چهار چيز در مورد او مراعات شود، كسى كه هر گاه سخن بگويد دروغ بر زبان جارى نكند و هر گاه با آنها آميزش مى‏كند ستم روا ندارد.

هر گاه به آنها وعده مى‏دهد خلف وعده نداشته باشد، در اينجا لازم است كه عدالت او در ميان مردم آشكار گردد و مردانگى وى بر همه معلوم شود، و غيبت او بر همگان حرام مى‏گردد و برادرى با او بر همه لازم مى‏شود.

 

پ‏3- ابراهيم بن زياد كرخى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس پنج نماز شبانه روز را با جماعت بخواند به او حسن ظن داشته باشيد و شهادتش را قبول كنيد.پ 4- علقمه گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم يا ابن رسول اللَّه بفرمائيد شهادت كدام شخص قبول مى‏گردد و شهادت كدام كس پذيرفته نمى‏شود، فرمود:

اى علقمه هر كس بر فطرت اسلام بود شهادت او مورد قبول است.

گويد: عرض كردم شهادت كسى كه در گناهان فرو رفته قبول مى‏شود فرمود:

اى علقمه اگر شهادت گناهكاران قبول نشود پس بايد در شهادت دنبال پيامبران و اوصياء آنها عليهم السّلام رفت زيرا آنها معصوم هستند و گناه نمى‏كنند.

هر گاه با چشم خود از شخصى گناه مشاهده نكردى، و يا دو نفر به گناه او شهادت نداده‏اند او از اهل عدالت است و شهادتش مورد قبول مى‏باشد اگر چه او در حقيقت گناهكار باشد و هر كس غيبت او را بكند از ولايت خدا خارج شده و به ولايت شيطان مى‏رسد.

پدرم از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كرد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس از مؤمنى راجع به صفتى كه در او هست غيبت كند خداوند آنها را در بهشت با هم جمع نمى‏كند و هر كس از مؤمنى به دون ارتكاب گناهى غيبت كند پرده عصمت بين آنها از هم قطع مى‏گردد و غيبت‏كننده گرفتار آتش مى‏گردد و همواره در آن جاى بد مى‏ماند.

علقمه گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم يا ابن رسول اللَّه مردم ما را بكارهاى بزرگى نسبت مى‏دهند و از اين جهت سينه‏هاى ما تنگ شده است، امام عليه السّلام فرمود: اى علقمه رضايت مردم را نمى‏توان بدست آورد، زيرا زبانهاى آنها قابل ضبط نيست و هر چه بخواهند مى‏گويند.

شما چگونه مى‏توانيد از دست و زبان مردم سالم بمانيد در صورتى كه پيامبران هم از آن سالم نماندند و حجت‏هاى خداوند از زخم زبان‏ها آسوده نبودند مگر آنها نگفتند كه يوسف عليه السّلام تصميم به زنا گرفت.

 

پ‏مگر آنها نگفتند ايوب مرتكب گناه شد مگر آنها نبودند كه گفتند داود عليه السّلام دنبال پرنده‏اى گرفت و به زنى نگاه كرد و عاشق او شد، و بعد شوهرش را به جبهه مقدم جنگ فرستاد و او كشته شد و سپس با زنش ازدواج كرد.

آيا آنها موسى عليه السّلام را متهم نكردند كه او عنين است و او را آزار و اذيت كردند تا آنگاه كه خداوند او را از اتهامات آنها تبرئه كرد، در حالى كه موسى در نزد خداوند بسيار مقرب و موجّه بودند، مگر آنها همه پيامبران را به جادوگرى متهم نكردند و آنها را اهل دنيا ندانستند.

مگر مردم مريم دختر عمران را متهم نساختند كه او از مرد نجارى بنام يوسف باردار شده است مگر آن مردم نبودند كه محمد صلى اللَّه عليه و اله را شاعرى ديوانه مى‏دانستند و نگفتند كه او عاشق زن زيد بن حارثه شده است و با او ازدواج كرده.

مگر در روز جنگ بدر نگفتند كه پيامبر از غنيمت براى خود يك قطيفه سرخ برداشته است تا آن گاه كه خداوند آن قطيفه را ظاهر كرد و رسول خود را تبرئه ساخت و در قرآن مجيد فرمود: هيچ پيامبرى خيانت نمى‏كند و هر كس خيانت كند روز قيامت با همان محشور مى‏گردد.

مگر آنها رسول خدا را متهم نكردند كه از روى هوى نفس پسر عموى خود على را به عنوان رهبر معرفى كرده تا آنجا كه خداوند آنها را تكذيب كردند و فرمودند: پيامبر از روزى هوى نفس سخن نمى‏گويد و هر چه اظهار مى‏كند از وحى مى‏باشد.

مگر آنها رسالت آن جناب را تكذيب نكردند تا هنگامى كه خداوند آيه‏اى نازل كرد و فرمود: پيامبران قبل از تو هم تكذيب شدند و آنها بر اين تكذيب‏ها صبر كردند و آزار و اذيت ديدند تا نصرت ما براى آنها رسيد.

يكى از روزها رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: شب گذشته مرا به آسمانها بردند آنها گفتند او شب گذشته را در بسترش بود و حالا مى‏گويد به آسمانها رفته‏ام، آنها در باره اوصياء بيش از اينها سخن گفته‏اند.

مگر آنها نبودند كه سيد اوصياء را متهم به گرفتن حكومت و سلطنت‏

 

مى‏كردندپ گفتند او فتنه‏انگيزى مى‏كند و آرامش مردم را بر هم مى‏زند و خون مسلمانان را مى‏ريزد، تا جايى كه خالد بن وليد را امر كردند تا گردن او را بزند.

مگر على عليه السّلام را متهم نكردند كه مى‏خواهد با دختر ابو جهل ازدواج كند و فاطمه را آزار دهد، و رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله بالاى منبر از وى به مسلمانان شكايت كرد و گفت على مى‏خواهد با دختر دشمن خدا ازدواج كند و فاطمه را آزار دهد، و اينك هر كس فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس او را خوشحال كند مرا خوشحال كرده است.

بعد از اين امام صادق عليه السّلام فرمود: اى علقمه گفته‏هاى مردم در باره على عليه السّلام شگفت‏آور است گروهى او را خداى معبود مى‏دانند و كسانى او را بنده گناهكار بشمار مى‏آورند ولى او از كسانى كه به خدائيش معتقد بودند بيشتر متنفر بودند تا آنهائى كه او را گناهكار مى‏دانستند.

اى علقمه مگر اين مردم نبودند كه گفتند خدا يكى از خدايان سه‏گانه مى‏باشد، آيا او را به مخلوقات شبيه نكردند، مگر نگفتند كه خدا همان روزگار هست، مگر نگفتند فلك همان خدا مى‏باشد، مگر نگفتند خدا جسم است مگر براى او صورت قائل نشدند، خداوند از همه اين سخنان منزه است.

اى علقمه كسانى كه در باره خداوند سخنان ناروا مى‏گويند چگونه از بدگوئى به شما دست باز دارند و شما را ناراحت نكنند، اينك از خداوند يارى بخواهيد و صبر پيشه نمائيد و بدانيد كه خداوند زمين را به وارثان آن مى‏رساند و به هر كس بخواهد مى‏دهد و عاقبت براى پرهيزگاران است.

 

بنى اسرائيل گفتند: اى موسى قبل از اينكه شما بيائيد ما اذيت شديم و بعد از اينكه به عنوان نبوت آمديد باز هم آزار ديديم، خداوند فرمود: اى موسى به آنها بگوئيد اميد است خداوند دشمنان شما را هلاك كند و شما را در زمين جانشينان‏