بخش اول ضرورت احتياج بحجت و اينكه زمين نبايد خالى از حجت باشد

آيات قرآن‏

پ: سوره رعد: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ- آيه «8».پ سوره قصص 28: وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ- آيه «51».

تفسير آيات:

پ‏طبرسى در مورد آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ مينويسد در تفسير اين آيه چند قول است:

1- تو بيم دهنده و هادى تمام جهانيانى.

2- بيم دهنده حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و هادى خدا است.

3- معنى آيه اينست: اى محمد تو بيم دهنده هستى و هر گروه و طايفه‏اى را پيامبرى است كه آنها را هدايت و راهنمائى ميكند.

4- منظور از (هادى) در آيه هر كسى است كه دعوت بحق كند.پ از ابن عباس روايت شده: وقتى اين آيه نازل شد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود من منذر و بيم دهنده هستم و علي پس از من هادى است. علي جان بوسيله تو راهنمائى مى‏شود هدايت‏جويان.پ ابو القاسم حسكانى در شواهد النزيل از ابو بردة السلمى نقل ميكند كه پيامبر اكرم آب خواست و وضو گرفت علي عليه السّلام در خدمت آن جناب بود در اين‏

 

موقع دست علي را گرفت و بر سينه خود چسبانيده فرمود: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» بعد دست خود را بر روى سينه علي عليه السّلام گذاشت فرمود: «لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» و اضافه نمود يا علي تو مشعل فروزان عالم و پرچم هدايت و سرور پيروان قرآنى، من گواهى ميدهم كه اين منصب‏ها و موقعيت‏ها اختصاص بتو دارد «1».

بنا بر سه قول اخير هادى نهاد و مبتداء مى‏شود و «لِكُلِّ قَوْمٍ» خبر و گزاره است بنا بر قول سيبويه و اما بعقيده اخفش مرفوع است بوسيله ظرف.

توضيح: اخبار اين بخش شاهد بر معنى اخير آيه است و همين معنى از آيه بهتر فهميده مى‏شود بدلايلى كه بر خردمندان پوشيده نيست.

 [ترجمه روايات‏]

پ‏اختصاص: حضرت رضا عليه السّلام از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود حجت خدا بر مردم تمام نميشود مگر بوسيله امام زنده‏اى كه شناخته شود.پ بصائر: از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد در مورد تفسير آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ فرمود پيامبر اكرم منذر است و در هر زمانى يك هادى و راهنما از ما خانواده هست كه آنها را راهنمائى ميكند بدستورات پيامبر، هاديان بعد از پيامبر اكرم عبارتند از علي بن ابى طالب عليه السّلام سپس جانشينان و يكى پس از ديگرى.پ بصائر: فضيل گفت از حضرت صادق عليه السّلام در مورد آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ پرسيدم فرمود هر امامى هادى و راهنماى قرن خويش است براى مردمى كه در آن قرن زندگى ميكنند.پ بصائر: عبد الريم قصير از حضرت باقر عليه السّلام در باره آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ نقل كرد كه فرمود پيامبر اكرم منذر است و علي هادى است بخدا قسم اين آيه در باره ما خانواده است و تا قيامت راهنمايان از ما خانواده خواهند بود.

 

پ‏بصائر الدرجات: ابو بصير گفت از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم از معنى آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ فرمود پيامبر اكرم منذر و علي هادي است بگو ببينم امروز هادى از ميان ما خانواده وجود دارد.

عرضكردم: بلي يا بن رسول اللَّه پيوسته هاديان از شما خانواده بوده يكى پس از ديگرى تا منتهى بشما شده است.

فرمود خدا ترا رحمت كند اگر اين آيه فقط در مورد يك شخص باشد و آن شخص بميرد در نتيجه دستورى كه در آيه داده شده و خود احكام قرآن از بين رفته است.

اما چنين نيست، بلكه پيوسته در هر زمان امامى است زنده و معنى اين آيه همان طور كه براى مردم گذشته وجود داشته براى آيندگان نيز خواهد بود.پ بصائر: حمران از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه در مورد آيه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ از ميان مردم گروهى راهنماى بحق هستند و مردم را متوجه حقيقت مى‏كنند فرمود آنها ائمه كرامند.پ اكمال الدين: ص 375- محمّد بن مسلم از حضرت باقر عليه السّلام در مورد آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ نقل كرد كه فرمود امام همان هادى و راهنماى مردم است در زمان خودشان.پ اكمال الدين: بريد عجلى گفت بحضرت باقر عليه السّلام عرضكردم معنى آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ چيست فرمود منذر پيامبر اكرم و علي هادى است و در هر زمان از ما خانواده امامى وجود دارد كه مردم را راهنمائى به دستورات پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم مينمايد.پ اكمال الدين و امالى صدوق: اعمش از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه آن جناب از پدر بزرگوارش از حسين بن علي عليه السّلام فرمود:

ما پيشواى مسلمانانيم و حجت خدا بر جهانيان و سرور مؤمنين و رهبر

 

سفيد چهرگان و مولاى مؤمنين.

ما موجب امان و آسايش مردميم در روى زمين همان طور كه ستارگان موجب امان اهل آسمانند خداوند بواسطه ما آسمان را نگهداشته كه بر زمين فرو نريزد مگر باذن و اجازه او و بوسيله ما زمين را نگهداشته كه اهلش را تكان ندهد باران بواسطه ما مى‏بارد و رحمت بواسطه ما گسترش مى يابد و زمين نعمتهاى خود را خارج ميكند.

اگر نباشد راهنمائى از ما خانواده زمين اهلش را فرو مي‏برد.

از زمانى كه خداوند آدم را آفريد زمانى از حجت خالى نبود يا حجتى آشكار و مشهور و يا غائب و مستور و تا روز قيامت از حجت خالى نخواهد بود اگر چنين نبود خدا پرستش نميگرديد.

سليمان گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم چگونه مردم از حجت غائب و مستور بهره‏مند ميشوند و استفاده مى‏برند فرمود همان طورى كه از خورشيد بهره ميبرند هنگامى كه در پس پرده‏هاى ابر پنهان است.پ اكمال الدين و امالى صدوق: يونس بن يعقوب گفت گروهى از اصحاب حضرت صادق عليه السّلام خدمت آن جناب بودند كه هشام بن حكم و حمران بن اعين و مؤمن طاق و هشام ابن سالم و طيار از آن جمله بشمار مى‏آمدند هشام بن حكم هنوز جوانى بود.

حضرت صادق عليه السّلام باو فرمود هشام جريان مناظره خود را با عمرو بن عبيد برايم نقل نميكنى كه چگونه او را مجاب كردى؟! عرضكرد: آقا من از شما خجالت ميكشم و در مقابل شما نميتوانم زبان درازى كنم عظمت مقام شما مرا مانع است از سخن گفتن.

حضرت صادق فرمود هر گاه دستورى بشما ميدهيم در انجام آن تأخير روا نداريد.

هشام گفت شنيدم عمرو بن عبيد در مسجد بصره مى‏نشيند و مردم را گرد

 

خود جمع ميكند و آنها را گمراه مى‏نمايد خيلى بر من دشوار آمد بالاخره بجانب بصره رهسپار شدم و روز جمعه‏اى بود كه وارد بصره شدم و به مسجد رفتم.پ گروه زيادى در مسجد اجتماع داشتند عمرو بن عبيد كه پارچه‏اى پشمين و سياه رنگ بر كمر بسته بود و يك پارچه نيز بر شانه داشت در ميان جمع نشسته بود مردم از او سؤال ميكردند.

من جمعيت را گشوده پيش رفتم دو زانو در يك كنار نشستم بعمرو بن عبيد گفتم آقاى دانشمند من مردى غريبم اجازه ميفرمائى يك سؤال از تو بكنم گفت بگو.

گفتم تو چشم دارى.

عمرو بن عبيد گفت: اين چه سؤالى است.

هشام- سؤالهاى من همين طورى است.

عمرو- بپرس گر چه سؤالى احمقانه باشد.

هشام- جواب مرا بده.

عمرو- سؤال كن.

هشام- چشم دارى؟

عمرو- آرى.

با چشم چه ميكنى؟

عمرو- رنگ‏ها و اشخاص را مى‏بينم.

هشام- بينى دارى؟

آرى؟

هشام- با آن چه ميكنى.

عمرو- بوئي‏ها را با آن استشمام ميكنم‏

 

هشام- زبان دارى؟.

عمرو- آرى.پ هشام- با آن چه ميكنى.

عمرو- طعم و مزه اشياء را ميچشم.

گوش دارى؟

آرى.

با آن چه ميكنى.

صداها را ميشنوم.

آيا دست دارى؟

آرى.

با دستهايت چه ميكنى؟.

اشياء را ميگيرم و خشونت و زبرى آنها را تشخيص ميدهم.

تو پا هم دارى؟

آرى.

با دو پايت چه ميكنى؟

بوسيله آن‏ها از اين مكان بمكان ديگر ميروم.

هشام- مغز و مخ دارى؟

آرى.

هشام- با آن چه ميكنى.

عمرو- هر چه بر اين اعضا و جوارح و حواس وارد مى‏شود بوسيله او تشخيص مى‏دهم.

هشام- مگر اين اعضا و جوارح و حواس نميتوانند ترا از مخ و مغز بى‏نياز كنند.

عمرو- نه.

 

هشام- چرا با اينكه همه صحيح و سالم هستند.پ عمرو- حواس و جوارح هر گاه در مورد چيزى ترديد داشته باشند آن را مي‏بويند يا مى‏بينند و يا ميچشند و يا ميشنوند و يا لمس ميكنند آنگاه بمغز ميدهند مغز يقين را بوجود مى‏آورد و شك را از ميان بر ميدارد.

هشام- پس خداوند قلب را براى رفع ترديد و شك جوارح قرار داده.

عمرو- آرى.

هشام- اگر مغز نباشد كار حواس و جوارح كامل نميشود؟

عمرو- صحيح است.

هشام- پس معلوم مى‏شود خداوند عزيز اعضا و حواس ترا وانگذاشته براى آنها راهنمائى قرار داده كه تصحيح مطالب را نمايد و يقين را بوجود آورد و ترديد را از ميان ببرد.

اما بعقيده تو اين مردم را در سرگردانى و شك و اختلاف واگذاشته و امام و پيشوائى قرار نداده كه رفع ترديد و اختلاف از آنها بنمايد.

اما براى اعضا و جوارح تو راهنما قرار داده كه رفع شك و ترديد نمايد.

عمرو- سكوت كرد و هيچ نگفت پس از چند دقيقه رو بجانب هشام نموده گفت تو هشام هستى؟

هشام- نه.

عمرو- با او نشسته‏اى و مصاحبت داشته‏اى.

هشام- نه.

پس تو اهل كجائى.

هشام- از اهالى كوفه هستم.

تو همان هشام هستى.

در اين موقع مرا پيش برد و در جاى خود نشاند تا وقتى من آنجا نشسته بودم سخن نگفت:

 

حضرت صادق عليه السّلام از شنيدن جريان خنديده فرمود چه كسى بتو اين مطالب را آموخت، عرضكردم بزبانم جارى شد.

فرمود: هشام بخدا قسم اين مطالب در صحف ابراهيم و موسى نوشته است.پ احتجاج: ص 198: يونس بن يعقوب گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم مردى از شاميان وارد شده گفت من مردى صاحب سخن و داراى علم فقه و فرائض دينى هستم براى مناظره با شاگردان شما آمده‏ام.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: گفتار تو از سخنان پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است يا از خودت، گفت مقدارى از پيامبر و مقدارى از خودم.

فرمود: پس تو شريك پيامبرى.

شامى- نه.

فرمود: بتو از جانب خدا وحى شده!؟

شامى- نه.

فرمود: اطاعت تو لازم است همان طور كه اطاعت از پيامبر اكرم واجب شده؟

شامى- نه.

در اين موقع حضرت صادق عليه السّلام روى بجانب من نموده فرمود يونس! اين مرد قبل از مناظره كردن خود را مجاب ساخت و ادعاى خويش را باطل كرد اگر تو اهل كلام و مناظره بودى با او ببحث ميپرداختى.

عرض كردم افسوس كه من وارد نيستم اما فدايتان شوم از شما شنيده‏ام كه از مناظره نهى ميكردي و ميفرمودى واى بر اهل كلام ميگويند اين مطابق فهم ما است و آن بسليقه ما صحيح نيست اين جور در مى‏آيد و آن ديگرى ناجور است اين را عقل ما مى‏پذيرد و آن ديگرى را نمى‏پذيرد.

 

فرمود من گفتم: واى بر اهل كلام كه سخن مرا واگذارند و باستدلال خود متكى شوند اكنون برو بيرون ببين از متكلمين كسى را مى‏بينى بگو بيايد.

يونس گفت خارج شدم. حمران بن اعين كه مردى متكلم بود و محمّد بن‏

 

نعمان احول كه او نيز در كلام مهارت داشت و هشام بن سالم و قيس ماصر كه هر دو از متكلمين بشمار مى‏آمدند يافتم بنظر من قيس ماصر از همه آنها در كلام قدرت بيشترى داشت او علم مناظره را از علي بن الحسين زين العابدين عليه السّلام آموخته بود تمام آنها را خدمت حضرت صادق عليه السّلام آوردم. آن جناب داخل خيمه‏اى قرار داشت در دامنه كوه كناره راه حرم و كعبه، هنوز چند روز بايام حج باقى بود.پ در اين موقع كه همه ميان خيمه نشسته بودند حضرت صادق عليه السّلام (مثل كسى كه انتظار شخصى را داشته باشد) دامن خيمه را كنار زده و دامنه افق را تماشا كرد. شتر سوارى از دور مى‏آمد يك مرتبه امام صادق عليه السّلام فرمود: (هشام و رب الكعبه) بخداى كعبه قسم هشام مى‏آيد.

ما خيال كرديم آن هشامى است كه از اولاد عقيل است و خيلى بحضرت صادق علاقه دارد اما بعد معلوم شد كه هشام بن حكم است هشام جوانى بود كه هنوز موى بر صورتش نروئيده و از همه كوچكتر بود.

تا وارد شد حضرت صادق عليه السّلام برايش جايى گشوده فرمود يار و ناصر ما با قلب و دست و زبان آمد در اين موقع رو بحمران نموده فرمود با اين مرد مناظره كن.

حمران بر او پيروز شد. امام به محمّد بن نعمان رو كرده فرمود طاقى تو با او بحث كن محمّد بن نعمان نيز پيروز شد.

رو بهشام بن سالم نموده فرمود با اين مرد مناظره كن آن دو به بحث پرداختند تا هر دو حريف يك ديگر را شناختند بعد بقيس ماصر فرمود تو صحبت كن، قيس شروع بمناظره كرد حضرت صادق از سخنان و جواب و سؤال آن دو لبخند ميزد مرد شامى چون جوجه خوار و ذليل در دست قيس قرار داشت.

در اين موقع رو بشامى نموده فرمود: با اين پسرك صحبت كن (هشام بن حكم) شامى قبول كرده بهشام گفت در مورد امامت اين شخص از من چيزى سؤال كن.

 

هشام از سخن مرد شامى چنان خشمگين شد كه رگهاى گردنش بر آمد (چون او با تحقير اشاره بامام عليه السّلام كرد).پ متوجه مرد شامي شده گفت: بگو ببينم خداوند بهتر صلاح مردم را ميداند يا مردم خودشان.

شامى- خدا بهتر صلاح مردم را ميداند.

هشام- خداوند بصلاحديد خود براى مردم در مورد دين چه انجام داده؟

شامى- آنها را مكلف بدستوراتى نموده و براى ايشان دليل و راهنمائي قرار داده تا حجت بر آنها تمام شود و ايراد و اشكالى نداشته باشند.

هشام- آن دليل و راهنما بعقيده تو كيست؟

شامى- پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم.

هشام- بعد از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم چه كسى راهنما است.

شامى- كتاب خدا و سنت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله.

هشام- آيا كتاب و سنت در مورد اختلافات ما كارى مى‏توانند انجام دهند و رفع اختلاف نمايند و ما را متفق گردانند.

شامى- آرى.

هشام- پس چرا من و تو با هم اختلاف داريم تو از شام باينجا آمده‏اى و با ما در عقيده اظهار مخالفت ميكنى و عقيده‏ات اينست كه راه شناخت دين رأى و نظر است با اينكه خود ميدانى دو نظر مختلف نميتواند يكى باشد.

شامى- سكوت ... فكر ....

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: چرا حرف نميزنى.

شامى- اگر بگويم ما باهم اختلاف نداريم ادعاى بيجا كرده‏ام اگر مدعى شدم كه كتاب و سنت رفع اختلاف از ما ميكنند باز سخن بيهوده‏اى گفته‏ام زيرا كتاب و سنت ميتوانند چند احتمال داشته باشند اگر بگويم ما اختلاف داريم و هر يك از ما دو نفر ادعاى واقعيت ميكنيم. آشكارا ميبينم كه كتاب و سنت‏

 

نميتواند رفع اختلاف از ما بنمايد اما من همين سؤال را از او ميكنم.پ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بپرس او را مردى وارد و پرمايه خواهى يافت.

شامى- چه كسى صلاح مردم را بهتر ميداند خدا يا خود مردم؟

هشام- خدا.

شامى- آيا خداوند صلاحى ديده است كه موجب رفع اختلاف شود و حق را از باطل تشخيص دهند.

هشام- آرى.

شامى- آن شخص كيست.

هشام- در ابتداى اسلام پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله پس از پيامبر ديگرى است.

شامى- آن ديگر كيست كه جانشين او است در حجت بودن.

هشام- منظورت در اين زمان كيست يا قبل از اين زمان.

شامى- منظورم هم اكنون زمان خودمان.

هشام- اشاره بطرف حضرت صادق عليه السّلام نموده گفت اين آقا كه نشسته است كسى است بارهاى گران از هر طرف بر در خانه‏اش براى كسب فيض فرود مى‏آيد و از وقايع آسمان ما را بوراثت از آباء و اجداد خود مطلع ميكند.

شامى- من از كجا بدانم ادعاى تو صحيح است.

هشام- هر چه ميل دارى از او بپرس.

شامى- بهانه مرا قطع كردى اينك مجبورم من سؤال كنم و آزمايش نمايم.

در اين موقع حضرت صادق عليه السّلام رو بمرد شامى كرده فرمود من ترا از پيدا كردن سؤال بى‏نياز ميكنم از سير و سفرت اطلاع ميدهم فلان روز حركت كردى و از فلان راه آمدى و بفلان جا گذشتى و فلانى با تو بر خورد كرد. شامى گوش ميداد تمام گفتار امام عليه السّلام را ميگفت بخدا همين طور است.

ناگهان مرد شامى گفت: اكنون اسلام آوردم. حضرت صادق فرمود: نه حالا تو ايمان آوردى «زيرا قبلا مسلمان بودى» اسلام جلوتر از ايمان است‏

 

بوسيله اسلام ازدواج با يك ديگر ميكنند و از هم ارث ميبرند اما با ايمان بدرجات عالى بهشت و ثواب نائل ميشوند.پ شامى گفت: صحيح ميفرمائيد اكنون من گواهى بيگانگى خدا و رسالت حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ميدهم و گواهم بر اينكه شما وصى اوصياء و امام خلقى.

حضرت صادق عليه السّلام رو بجانب حمران نموده فرمود: تو سخن بر طريق صحيح و راهيكه بايد مخالف را رد كرد، ميكنى بهدف هم ميرسى.

هشام بن سالم فرمود: تو در جستجوى راه و طريق هستى اما آن را تشخيص نميدهى بجانب احول متوجه شده فرمود:

قياس پرداز حيله‏گرى هستى با مطلب باطلى ادعاى باطلى را درهم مى‏شكنى جز اينكه باطل تو قوى‏تر است.

پيغمبر ما فرمود تو مناظره كن اما هر وقت استشهاد از سخنان پيغمبر ميكنى ناصحيح و نادرست نقل ميكنى حق و باطل را بهم مى‏آميزى اما مختصرى از حق ما را بى‏نياز ميكند از كمك بباطل زياد، تو و محمّد بن احول از آن استادان حيله‏بازيد.

يونس گفت: من با خود خيال كردم حالا بهشام نيز سخن شبيه آنچه به آن دو فرمود ميفرمايد امام صادق عليه السّلام رو بهشام بن حكم كرده فرمود:

هشام گاهى نزديك مى‏شود بزمين بخورى اما پاها را بهم ميچسبانى و يك فشار ميدهى پرواز مينمائى بايد مانند تو با مردم به بحث و مناظره پرداز و از لغزش بپرهيز «1» شفاعت از پى آن نصيب تو خواهد شد.پ علل الشرائع: ص 75- صفوان بن يحيى از ابن حازم نقل كرد كه بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم من با چند نفر مناظره كرده بآنها گفتم: مگر شما نميگوئيد پيامبر اكرم حجت خدا در ميان مردم است وقتى پيامبر اكرم از دنيا رفت چه كسى حجت خدا است بعد از او؟

 

گفتند: قرآن. من دقت كردم ديدم در مورد آيات قرآن مرجئه «1» و خوارج و طبيعي مذهبان اختلاف ميكنند و به بحث و انتقاد ميپردازند يكى بر ديگرى پيروز مى‏شود فهميدم كه قرآن نميتواند حجت باشد مگر بوسيله امام و رهبرى ديگر هر چه در قرآن فرموده است حق است (اما تشخيص معنى آن احتياج بمفسر معصوم دارد) بآنها گفتم چه كسى راهبر و راهنماى قرآن است.

جواب دادند عبد اللَّه بن مسعود و عمر و حذيفه از قرآن اطلاع داشتند. گفتم:

بتمام قرآن وارد بودند گفتند: نه.

كسى را نيافتم كه بگويند همه قرآن را ميداند جز علي بن ابى طالب عليه السّلام وقتى قرآن ميان آنها باشد اين يكى ميگويد نميدانم آن ديگرى نيز اظهار بى‏اطلاعى كند سومى هم بگويد نميدانم چهارمى نيز وارد نباشد پس در اين صورت من يقين ميكنم و گواهى ميدهم كه رهبر خلق و راهنماى آنها علي بن ابى طالب است كه نگهبان قرآن است و اطاعت از او واجب و حجت خدا است پس از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و هر چه او در باره قرآن بفرمايد صحيح است.

فرمود خدا تو را رحمت كند. من پيشانى امام را بوسيده گفتم علي بن ابى طالب از دنيا نرفت مگر اينكه حجتى بعد از خود بجاى گذاشت مثل پيامبر اكرم كه جانشين تعيين كرد و امام حسن عليه السّلام جانشين علي عليه السّلام است گواهى ميدهم امام حسن حجت خدا و اطاعت او لازم است فرمود خدا رحمتت كند. سر مبارك امام را بوسيده گفتم من گواهى ميدهم كه امام حسن از دنيا نرفت مگر اينكه جانشينى براى خود تعيين نمود مانند پيامبر و پدر بزرگوارش و حجت بعد از ايشان حضرت امام حسين عليه السّلام است و اطاعت او لازم.

فرمود خدا رحمتت كند سرش را بوسيده گواهى ميدهم كه امام حسين از دنيا نرفت مگر اينكه حجتى قرار داد و جانشين او حضرت زين العابدين عليه السّلام‏

 

است. فرمود خدا ترا رحمت كند.

سرش را بوسيده گفتم حضرت علي بن الحسين از دنيا نرفت مگر اينكه حجتى قرار داد و جانشين او حضرت باقر عليه السّلام است كه اطاعتش واجب است فرمود خدا ترا رحمت كند.

گفتم خدا خير و صلاح را پيشاپيش شما قرار دهد سر مباركتان جلو بياوريد ببوسم. سر آن جناب را بوسيده گفتم پدر شما از دنيا نرفت مگر اينكه شما را بجانشينى خود معين كرد و شما حجت خدا هستيد و اطاعت شما لازم است.

فرمود سكوت كن (از نظر تقيه) گفتم آقا سر خود را جلو بياوريد ببوسم امام عليه السّلام خنده‏اش گرفت فرمود هر چه مايلى بپرس ديگر بعد از اين چيزى از تو پوشيده نميدارم و ترا از شيعيان خود ميشمارم. «1»پ علل الشرائع: ص 52- جابر از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه پرسيدم بچه جهت مردم احتياج بپيامبر و امام دارند. فرمود بجهت برقرارى نقشه و صلاح جهان. زيرا خداوند عذاب را از اهل زمين بر طرف ميكند وقتى در ميان آنها پيامبر يا امام باشد خداوند در قرآن كريم ميفرمايد:

ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ خداوند هرگز آنها را عذاب نميكند تا وقتى تو (پيغمبر) ميان آنها باشى.

 

پيغمبر اكرم نيز فرمود:

 «النجوم امان لاهل السماء و اهل بيتى امان لاهل الأرض فاذا ذهبت النجوم اتى اهل السماء ما يكرهون و اذا ذهب اهل بيتى اتى أهل الارض ما يكرهون»

ستارگان سبب آرامش و آسايش اهل آسمان هستند و اهل بيت من سبب آسايش اهل زمين وقتى ستارگان از ميان بروند اهل آسمان دچار ناراحتى ميشوند وقتى اهل بيت من نيز از ميان بروند اهل زمين دچار ناراحتى خواهند شد.

منظور پيامبر از اهل بيت ائمه عليهم السّلام هستند كه اطاعت از آنها را قرين و همراه اطاعت خود قرار داده در اين آيه فرموده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ اى مؤمنين! خدا و پيامبر و صاحبان امر را اطاعت كنيد.

آنها پيشوايان معصومى هستند كه گناه و معصيت از ايشان سر نميزند و مؤيد و موفق و مورد پشتيبانى خدا هستند. ببركت آنها خدا به بندگان روزى ميدهد و جهان را آباد ميكند و باران از آسمان مى‏بارد و زمين بركتهاى خود را خارج ميكند، بواسطه آنها معصيت‏كاران را مهلت داده و تعجيل در كيفر و عذاب آنها نميكند، پيوسته مؤيد بروح القدس هستند از قرآن جدا نميشوند قرآن از آنها جداشدنى نيست درود خدا بر تمام آنها باد.پ علل الشرائع: نعمان رازى گفت من و بشير دهّان خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم فرمود وقتى مدت نبوت آدم پايان يافت و عمرش بپايان رسيد خداوند باو وحى كرد كه اى آدم عمرت پايان يافته دقت كن هر چه در نزد تو از دانش و ايمان و ميراث نبوت و آثار علمى و اسم اعظم است در اختيار فرزند خود هبة اللَّه قرار ده من زمين را خالى دانائى كه راهنماى بندگى و دين من باشد نميگذارم او سبب نجات پيروان خود خواهد بود.پ تفسير قمى: ص 336- ابو نصير از حضرت صادق نقل كرد كه فرمود:

منذر پيامبر اكرم است و هادى امير المؤمنين عليه السّلام و امامان بعد از او، اين معنى آيه وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ است در هر زمانى بايد امامى وجود داشته باشد كه راهنما

 

و مفسر باشد اين آيه رد ميكند كسانى را كه انكار ميكنند لزوم وجود امام را در هر عصر و اينكه زمين خالى از حجت نيست چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام مى- فرمايد زمين خالى از قائم بحجت خدا نيست يا ظاهر و آشكار و يا ترسان و پنهان تا موجب باطل شدن دلائل و حجتهاى خدا نگردد.پ علل الشرائع: ابو اسحاق همدانى گفت يكى از دوستان مورد اعتمادم نقل كرد كه از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم ميفرمود بار خدايا زمين را خالى از راهنما و حجت بر مردم نكن يا ظاهر و آشكار باشد و يا ترسان و پنهان تا دلائل و براهين تو باطل نگردد.پ علل الشرائع: ص 76- يعقوب سراج گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم زمين پايدار ميماند بدون عالمى زنده و آشكار كه مردم باو پناه برند در حلال و حرام خود فرمود اگر چنين باشد خدا پرستش نخواهد شد.پ علل الشرائع: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود خداوند زمين را خالى از عالمى كه عارف بزيادى و نقصان باشد نميگذارد اگر مؤمنين چيزى بدين بيفزايند آنها را متوجه نمايد و اگر چيزى كم كنند بر ايشان تكميل نميايد فرمود دين را كامل بگيريد اگر اين طور نبود امر بر مؤمنين مشتبه مى- گرديد و فرقى بين حق و باطل نميگذاشتند.پ علل الشرائع: ابو حمزه گفت بحضرت صادق عرضكردم آيا زمين بدون امام پايدار ميماند؟ فرمود اگر يك ساعت بدون امام باشد زمين اهلش را فرو ميبرد.پ علل الشرائع: كرام نقل كرد كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود اگر تمام مردم منحصر بدو نفر شوند يكى از آن دو نفر امام خواهد بود و فرمود آخر كسى كه از دنيا ميرود امام است.

تا كسى نتواند بر خدا اعتراض كند كه او را بدون حجت و راهنما قرار داده.پ علل الشرائع: عبد الكريم از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: جبرئيل بر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نازل گرديد و از خداوند پيغام آورد كه خدا ميفرمايد:

 

اى محمّد زمين را خالى از دانشمندى كه عارف بفرمان و دستور و راهنمائى باشد نگذاردم او وسيله نجات مردم است در فاصله مرگ پيامبرى تا ظهور پيامبر ديگر من نخواهم گذاشت كه شيطان مردم را گمراه كند در صورتى كه روى زمين حجتى نباشد كه مردم را براه من بخواند و راهنماى ايشان بوده عارف بامر من باشد من براى هر گروهى يك راهنما قرار داده‏ام كه بوسيله او رستگاران را هدايت مى‏كنم و هم او حجت است براى اشقياء.پ علل الشرائع: ابو حمزه از حضرت باقر نقل ميكند كه فرمود بخدا قسم از زمان مرگ آدم تاكنون خداوند زمين را خالى از امامى كه موجب هدايت مردم شود نگذارده كه حجت خدا است بر بندگان و در آينده نيز خالى از حجت نخواهد بود. «1»پ علل الشرائع: ابو جعفر عليه السّلام فرمود: خداوند زمين را خالى از امام قرار نميدهد چه ظاهر باشد و چه پنهان.پ علل الشرائع: ابو حمزه ثمالى نقل كرد كه خداوند از وقتى آسمانها و زمين را آفريد آن را خالى از امامى عادل تا روز قيامت قرار نخواهد داد كه او حجت خدا است بر مردم.پ علل الشرائع: احمد بن عمر حلال از حضرت ابو الحسن عليه السّلام نقل كرد كه عرضكردم آيا زمين بدون امام خواهد بود، چون ما روايت داريم از حضرت صادق عليه السّلام كه فرموده است هرگز زمين خالى از حجت نخواهد بود مگر خداوند خشم بر مردم بگيرد فرمود: نه خالى نخواهد بود اگر چنين باشد زمين از هم مى‏پاشد.پ علل الشرائع: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: خداوند زمين را خالى نخواهد گذاشت از عالمى كه عارف بزيادى و نقصان باشد هر گاه مؤمنين چيزى در دين بيافزايند آنها را متوجه آن زيادى ميكند و ايشان را بر ميگرداند

 

و اگر چيزى را كم كنند آن را درست و كامل ميكند ميفرمايد: دين را كامل و تمام بكار بنديد اگر چنين نباشد آنها در مسائل دينى باشتباه مى‏افتند و فرقى بين حق و باطل نخواهند گذاشت. «1»پ علل الشرائع: محمّد بن فضيل از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه بآن جناب عرض كردم: موقعى بوده كه در روى زمين امامى نباشد. فرمود اگر چنين مى‏بود زمين اهلش را فرو برد. «2»پ علل الشرائع و عيون اخبار الرضا: سلمان بن جعفر جعفرى گفت از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدم آيا زمين خالى از حجت مى‏شود فرمود اگر دنيا يك چشم بهمزدن خالى از حجت باشد زمين اهلش را فرو ميبرد.پ تفسير قمى: در تفسير آيه وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ مى‏نويسد:

هر زمانى امامى خواهد داشت.پ همان تفسير در مورد آيه أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً يعنى شما خيال ميكنيد شما را بخود واميگذاريم نه هرگز! حجت را بوسيله پيامبر و امام و حجت‏هاى ديگر بر شما تمام خواهيم كرد.پ قرب الاسناد: ص 37- ابن صدقه از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه آن جناب از آباء گرام خويش از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود در هر گروه از امت من كه پس از من مى‏آيند يك نفر از خاندان من در ميان ايشان خواهد بود كه تغييرات منحرفين و ياوه‏سرائيهاى گمراهان و تأويل و توجيه‏هاى نادانان را از ميان ميبرد ائمه و پيشوايان راهبر و راهنماى شما هستند كه با آنها به پيشگاه پروردگار خواهيد رفت دقت كنيد چه كسى را براى رهبرى و راهنمائى خود

 

مى‏پذيريد در دين و نماز خود.پ قرب الاسناد: ص 153- بزنطى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

حجت خدا بر مردم تمام نمى‏شود مگر بوسيله امام زنده‏اى كه او را بشناسند.پ تفسير قمى: يونس بن يعقوب از حضرت صادق در باره آيه وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ فرمود منظور امامان است كه يكى پس از ديگرى برهبرى خلق قيام دارند.

توضيح: شايد منظور از آيه اينست كه حق را بيان كرديم و مردم را متوجه نموديم و شرايع را تبليغ كرديم بوسيله امامى پس از امام ديگر يا اعتقاد بولايت امامى پس از امام ديگر منظور از اين آيه توجه بآيه‏ايست كه ميفرمايد:

إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً يعنى اين وعده و برنامه بيكديگر تا روز قيامت پيوسته و متصل است.

بيضاوى در تفسير آيه ميگويد: يعنى آيات را يكى پس از ديگرى انزال كرديم تا تذكر و توجه بهم پيوسته باشد يا در نظم بهم پيوسته باشد تا دعوت و حجت ثابت گردد و پند و اندرزها بوعد و وعيد و نصايح بعبرتها متصل گردد.

صاحب مجمع البيان مرحوم طبرسى ميگويد: يعنى يك آيه پس از آيه ديگر آورديم و بيان بعد از بيان و آنها را متوجه زندگى انبيا و امتهاى ايشان كه بهلاكت رسيدند كرديم.پ عيون اخبار الرضا: ص 249- فضل بن شاذان از حضرت رضا عليه السّلام ميپرسد چرا خداوند اولى الامر را قرار داد و دستور داد كه از آنها اطاعت كنند.

حضرت رضا عليه السّلام در جواب او فرمود بواسطه علتهاى زيادى از آن جمله اينكه چون مردم بايد طبق يك برنامه معين زندگى كنند و از حدودى كه تعيين شده تجاوز نكنند چون موجب ناراحتى و زيان ايشان مى‏شود. اين مطلب ثابت نمى‏شد و دوام نمى‏يافت مگر باينكه امينى در ميان آنها راجع بمسائل دينى قرار دهد تا شاهد انجام كارهاى لازم ايشان باشد و جلوگيرى كند آنها را از كارهائى‏

 

كه منع گرديده اگر چنين نبود هيچ كس منفعت و لذت خود را براى زيان و ناراحتى ديگرى رها نميكرد بهمين جهت در ميان آنها نگهبانى قرار داد تا جلوگيرى از فساد نمايد و حدود و احكام را بپاى دارد.

علت ديگر اينكه هيچ يك از ملتها و اقوام نيستند مگر اينكه داراى سر پرست و رئيسى هستند چون در امور دينى و دنيوى چاره‏اى جز اين ندارند.

پس خداوند حكيم نيز نبايد مردم را واگذارد و چيزى كه ناچار احتياج بآن دارند براى آنها تعيين نكند و زندگى ايشان بآن بستگى دارد زيرا بوسيله آن امام و پيشوا با دشمنان خود نبرد ميكند و غنائم و درآمدها را تقسيم مى‏نمايند و نماز جمعه و جماعت را بپاى ميدارد و دفاع از مظلوم ميكند.

دليل ديگر اينكه اگر امام و پيشوا و امين و نگهبان و امانت دارى را قرار ندهد ملت و دين از بين ميرود و سنت و روش پيامبر و احكام بدست تغيير سپرده مى‏شود.

گروهى بدعت‏گذار در آن مى‏افزايند و كافران از دين ميكاهند و مسلمانان را باشتباه مى‏اندازند زيرا ما مشاهده ميكنيم كه مردم كامل نيستند و با هم اختلاف دارند و هر يك داراى خواست و آرزوى مخصوصى بود حالات مختلفى دارند اگر خداوند ايمن و نگهبانى قرار ندهد آداب و شرايعى كه پيامبر آورده از ميان ميرود و احكام و ايمان نابود مى شود كه اين خود بضرر تمام جهانيان است.پ قصص الأنبياء: ص 29- عبد الحميد بن ابى ديلم از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود نوح پس از خارج شدن از كشتى مدت پانصد سال زندگى كرد بعد جبرئيل بر او نازل شد و گفت مدت نبوت تو پايان يافته و عمرت تمام شده خداوند ميفرمايد ودايع علمى و آثار نبوت را كه در اختيار تو است بفرزندت سام بسپار زيرا من زمين را خالى از عالمى كه راه و روش مرا بمردم بياموزد نميگذارم كه او وسيله نجات مردم است در فاصله مردم پيامبرى تا مبعوث شدن‏

 

پيامبر ديگر و آنها را بدون راهنما و حجت و رهبر و آشنا بدستورات خود نميگذارم.

من چنين مقرر كرده‏ام كه هر قوم و ملتى رهبرى داشته باشند كه هدايت‏جويان را براه من آشنا نمايد و هم او صحبت بر شقاوتمندان باشد و نوح تمام آن آثار را بفرزند خود سام سپرد ولى حام و يافث بهره‏اى از علم نداشتند نوح آنها را بظهور خود بشارت داده گفت از هود پيروى كنيد و دستور داد در هر سال يك مرتبه وصيتنامه او را بگشايند و آن را بدقت ملاحظه نمايند و آن روز براى آنها عيد باشد چنانچه آدم همين دستور را داده بود.پ اكمال الدين: ص 96- يعقوب بن شعيب گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

فاصله بين عيسى و حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم پانصد سال بود كه دويست و پنجاه سال آن پيامبر و عالمى آشكارا وجود نداشت.

عرض كردم پس مردم چه مى‏كردند فرمود پيرو دين عيسى بودند. گفتم در چه حال بودند فرمود مؤمن سپس اضافه نمود: كه زمين هيچ گاه خالى از عالم و راهنما نيست.پ اكمال الدين: زكرياى مؤمن و ابن فضال از ابي هراسه نقل كردند كه حضرت ابو جعفر عليه السّلام فرمود اگر امام يك ساعت در روى زمين نباشند زمين ساكنان خود را فرو ميبرد همان طور كه دريا انسان را از امواج خروشان غرق مينمايد.پ اكمال الدين: زراره از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه آن جناب در ضمن گفتارى در آخر آن فرمودند اگر نباشد روى زمين حجت خدا آنچه بر روى زمين است به طپش و لرزش مى‏افتند و همه را پرت ميكند، زمين ساعتى خالى از حجت نيست.پ اكمال الدين: ص 187 ابراهيم بن محمود گفت حضرت رضا عليه السّلام فرمود ما حجت خدا هستيم در روى زمين و خليفه او در ميان بندگان و امين اسرار خدا و كلمه‏

 

تقوى «1» و دستاويز محكم و گواهان خدا و نشانه‏هاى او در ميان مردم. بواسطه ما خداوند آسمانها و زمين را از ريزش نگه ميدارد بواسطه ما باران مى‏بارد و رحمت خدا پراكنده مى‏گردد زمين خالى از رهبرى از ما خانواده نخواهد بود چه ظاهر و آشكار باشد يا پنهان و ترسان اگر يك روز خالى از حجت باشد اهلش را فرو مى‏برد مانند دريا.پ اكمال الدين: حسن بن زياد گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود زمين هرگز خالى از حجت دانائى نيست دوام و بقاى زمين بهمان حجت است و مردم را جز اين صلاح و چاره‏اى نيست.پ اكمال الدين: حمزة بن الطيار از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود اگر در روى زمين بيش از دو نفر باقى نماند يكى از آن دو حجت خواهد بود يا فرمود: آنكه باقيمانده حجت است ترديد از راوى حديث است.پ اكمال الدين: حضرت صادق عليه السّلام فرمود خداوند تبارك و تعالى زمين را خالى از عالم نمى‏گذارد.

اگر چنين بود فرقى بين حق و باطل گذاشته نمى‏شد.پ اكمال الدين: زراره گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم آيا ممكن است امام از دنيا برود با اينكه فرزندى نداشته باشد فرمود نه چنين چيزى امكان ندارد عرضكردم ممكن است روى زمين امام وجود نداشته باشد فرمود نه مگر خداوند بخواهد بر مردم خشم بگيرد و طومار زندگى آنها را در هم نوردد.پ اكمال الدين: عمرو بن ثابت از پدر خود نقل كرد كه حضرت ابو جعفر عليه السّلام فرمود اگر زمين يك روز خالى از امامى از خانواده ما باشد اهلش را فرو مى‏برد و خدا مردم را ببدترين عذاب شكنجه مى‏كند خداوند ما را حجت در روى زمين قرار داده و امان براى اهل زمين هستيم تا وقتى ما در ميان آنها

 

باشيم از فرو بردن در امان هستند.

اگر خدا تصميم بگيرد كه مردم را هلاك كند و مهلت بايشان ندهد ما را از ميان آنها بر ميدارد و بلند مى‏كند آنگاه آنچه بخواهد و دوست داشته باشد انجام مى‏دهد.پ اكمال الدين: ص 128- عمار گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود زمين از ابتدا خالى از حجت عالم و دانائى نبوده كه احياى دستوراتى كه مردم بدست فراموشى سپرده‏اند و از بين رفته بنمايد بعد آن جناب اين آيه را تلاوت نمود:

يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.پ اكمال الدين: ص 128- خلف بن حماد از ابان بن تغلب نقل كرد كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود حجت قبل از مردم و با مردم و بعد از مردم خواهد بود.

محمّد بن مسلم نيز همين روايت را نقل نموده و در بصائر الدرجات ص 143 نيز از از خلف بن حماد نقل شده است.پ اكمال الدين: ص 128- احمد بن اسحاق گفت خدمت امام علي النقى عليه السّلام رسيدم فرمود: احمد! اين حيرت و سرگردانى و شكى كه در مردم است راجع به تشخيص امام و حجت خدا شما در اين مورد چگونه هستيد.

عرضكردم: آقا! همين كه نامه بما رسيد تمام زن و مرد ما حتى بچه‏هائى كه داراى تميز و تشخيص بودند معتقد بحق شده بامامت شما اعتراف نمودند.

فرمود احمد مگر نميدانى زمين نبايد خالى از حجت باشد من همان حجت خدا هستم يا فرمود من حجتم.پ اكمال الدين: احمد بن اسحاق گفت در ضمن فرمايشى كه حضرت امام حسن عسكرى با يكى از اصحاب داشت فرمود هيچ يك از آباء و اجدادم مانند من گرفتار شك مردم در امامتشان نشده‏اند اگر شما معتقد بامامتى شده‏ايد كه محدود و موقتى است و تا يك وقت معين اين امامت خواهد بود ميتواند شك در امامت من داشته باشيد و اما اگر امامت دوام دارد تا آخر دنيا خواهد بود (بايد زمين هيچ گاه خالى از امام و حجت نباشد) پس اين شك موردى ندارد (زيرا من از هر نظر شايسته امامت و منصوب باين مقام هستم).

 

پ‏اكمال الدين: ص 129- حسين بن ابى حمزه ثمالى از پدر خود نقل كرد كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود: زمين خالى از وجود امامى از ما خانواده نيست كه معرف حق و واقعيت باشد هر گاه مردم چيزى در دين بيفزايند او اعلام مى‏كند و اگر بكاهند باز مردم را متوجه خواهد نمود اما در صورتى كه مطابق واقع انجام دهند آنها را تصديق ميكند اگر چنين ننمود حق از باطل تشخيص داده نمى‏شد.

عبد الحميد بن عواض طائى گفت: قسم بپروردگارى كه جز او آفريننده‏اى نيست عين اين حديث را من خودم از حضرت باقر شنيدم بخداوند يكتاى بيهمتا همين حديث را از آن جناب شنيدم.پ اكمال الدين: ابان بن عثمان از محمّد بن مسلم نقل كرد كه حضرت باقر عليه السّلام فرمود علي عليه السّلام عالم اين امت است و علم بارث واگذار مى‏شود هيچ يك از خانواده ما نيست مگر اينكه جانشينى دارد كه باندازه او يا آنقدر كه خدا بخواهد داراى علم است.پ اكمال الدين: فضيل بن يسار گفت: از حضرت صادق و حضرت باقر عليه السّلام شنيدم فرمودند علمى كه با آدم بزمين آمد از بين نرفته و بارث واگذار مى‏شود هر علم و آثارى از پيامبران و انبياء منحصر باين خانواده است و ديگرى اگر مدعى شود باطل خواهد بود.

علي بن ابى طالب عليه السّلام عالم اين امت است و هيچ يك از ما خانواده نخواهد مرد مگر اينكه جانشينى از خود باقى مى‏گذارد كه باندازه او يا آنچه خداوند بخواهد عالم است.پ اكمال الدين: ص 129- حارث بن مغيره گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود زمين را از عالمى كه اطلاع از حلال و حرام و نيازهاى مردم داشته باشد خالى نميگذارند.

عرضكردم: فدايت شوم چگونه علمى است. فرمود: علمى كه بارث از پيامبر اكرم و علي مرتضى عليه السّلام باو رسيده.

 

پ‏اكمال الدين: حسن بن زياد گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: آقا ممكن است زمين بدون امام باشد فرمود: هرگز، پيوسته در روى زمين امامى هست كه عارف بحلال و حرام و احتياجات مردم است.پ اكمال الدين: جعفر بن ابراهيم و حسين بن زيد هر دو از حضرت صادق عليه السّلام نقل كردند كه فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده است پيوسته در ميان فرزندان من خواهد بود آن شخصيتى كه مورد اطمينان و ملجا و پناه مردم است (يعنى امام).پ اكمال الدين: ص 133- ابو عبيده گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم فدايت شوم سالم بن ابى حفصه هر وقت مرا مى‏بيند ميپرسد مگر شما روايت نمى- كنيد كه هر كس بميرد و امام زمانى نداشته باشد بمانند مردم جاهليت از دنيا رفته است. ميگويم چرا.

سؤال ميكند پس بگو: بعد از مرگ ابو جعفر (حضرت باقر عليه السّلام) امام شما كيست؟

من در جواب او نميخواهم بگويم حضرت صادق جعفر بن محمّد عليه السّلام اما مى- گويم امام و پيشوايان ما از آل محمّد هستند.

ميگويد اعتقاد صحيحى ندارى و كارى از پيش نبرده‏اى حضرت صادق عليه السّلام فرمود واى بر سلام بن ابى حفصه خدايش لعنت كند آيا او ميداند امام داراى چه منزلت و موقعيتى است. مقام امام بسيار بالاتر است از آنچه سالم بن ابى حفصه و مردم معتقدند هرگز از ما خانواده كسى نخواهد مرد مگر اينكه كسى را بجانشينى خود دارد كه داراى علم او است و مانند او رفتار ميكند و بهمان راهيكه او مردم را دعوت ميكرد دعوت مى‏نمايد كسى جلو خدا را نگرفته كه آنچه بداود داد بسليمان كه پسر او بود بهتر از آن عنايت كند.پ اكمال الدين: ص 133- عبد اللَّه بن سليمان عامرى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: پيوسته زمين داراى حجت و امامى است از جانب خداى بزرگ كه عارف بحلال و حرام است و مردم را براه خدا دعوت ميكند و هيچ وقت زمين‏

 

بدون حجت نخواهد بود مگر چهل روز قبل از برپا شدن قيامت وقتى حجت از روى زمين برداشته شد ديگر در توبه بسته مى‏شود و اگر كسى قبلا ايمان نياورده باشد بعد از آن ديگر ايمان آوردن برايش سودى نخواهد داشت. چنين مردمى بد ترين خلق خدا هستند و قيامت بر همين مردم بپا مى‏شود.

در بصائر الدرجات همين روايت از ربيع بن محمّد سلمى نقل شده است ص 141.پ اكمال الدين: بزنطى از عقبة بن جعفر نقل ميكند كه بحضرت رضا عليه السّلام عرضكردم آقا شما باين سن رسيده‏ايد با اينكه داراى فرزندى نيستيد.

فرمود عقبه صاحب مقام امامت از دنيا نميرود مگر اينكه فرزند خود امام بعد از خويش را مى‏بيند.پ اكمال الدين: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود خداوند بزرگتر و كريمتر است از اينكه زمين را خالى از پيشواى عادل و امام بگذارد.پ اكمال الدين: ابن ابى يعفور گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: يك روز زمين خالى از امامى كه از ما خانواده است نخواهد بود كه امت در گرفتاريهاى خود باو پناه برند.پ اكمال الدين: عبد الرحمن بن سليمان از پدر خود نقل كرد كه حضرت ابو جعفر از حارث بن نوفل نقل كرد كه علي عليه السّلام بپيامبر اكرم عرضكرد آيا راهنمايان از ما خانواده هستند يا از خانواده ديگرى.

پيامبر اكرم فرمود: نه از ما خانواده هستند تا روز قيامت، خداوند بواسطه ما خانواده آنها را از بت‏پرستى نجات بخشيده و بواسطه ما نيز از گمراهى فتنه نجات خواهد بخشيد، بوسيله ما پس از گمراهى برادر يك ديگر ميشوند.اكمال الدين: معلى بن خنيس گفت: از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كردم كه از زنان نوح آيا پيوسته ميان مردم امامي وجود داشته كه مأمور باطاعت از او بوده‏اند، فرمود: آرى اما بيشتر مردم ايمان نداشته‏اند.پ اكمال الدين: حمزة بن حمران از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود

 

اگر در روى زمين فقط دو نفر باشند يكى از آن دو حجت و امام است اگر يكى از دنيا برود امام باقى ميماند.پ اكمال الدين: هشام بن سالم از يزيد كناسى نقل كرد كه حضرت باقر عليه السّلام فرمود ابا خالد هرگز زمين يك روز خالى از حجت خدا بر مردم نيست و از روزى كه آدم را خدا در زمين جاى داده خالى نبوده است.پ اكمال الدين: عبد اللَّه بن خراش از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه مردى از آن جناب پرسيد آيا ممكن است زمين ساعتى خالى از حجت باشد، فرمود: زمين خالى از حق و (راهنما نيست).پ اكمال الدين: ابن بشار گفت: من در خدمت حضرت رضا عليه السّلام بودم كه حسين ابن خالد گفت آيا ممكن است زمين خالى از امام باشد، فرمود: نه.پ اكمال الدين: معروف بن خرّبوذ گفت از حضرت ابو جعفر شنيدم كه ميفرمود پيامبر اكرم فرموده است مثل اهل بيت من مانند ستارگان آسمانست هر گاه ستاره‏اى پنهان شود ستاره‏اى ديگر ميدرخشد.پ اكمال الدين: حديث زير را به پنج طريق از كميل بن زياد نقل ميكند.

عاصم بن حميد از ثمالى و او از عبد الرحمن از كميل بن زياد نقل ميكند (الفاظ حديث از فضيل بن خديج است) كميل بن زياد گفت امير المؤمنين عليه السّلام دست مرا گرفت و از كوفه خارج كرد همين كه داخل بيابان شد آهى كشيده فرمود كميل! اين دلها گنجينه دانشند بهترين آنها دلى است كه جاگيريش بيشتر باشد آنچه بتو مى‏آموزم بخاطر بسپار:پ مردم سه دسته هستند: 1- عالم ربانى 2- دانشجوئى كه در راه رستگارى است 3- گروهى كه احمق و نادانند همچون پشه‏هاى ريز كه بر سر و گوش چارپايان اجتماع دارند بهر صدائى گوش فرا داده پيروى ميكنند و با هر باديكه بوزد تغيير جهت ميدهند از نور دانش بهره‏اى نبرده‏اند كه موجب هدايت آنها شود و به پايگاهى استوار پناه نياورده‏اند تا نجات يابند.

كميل! علم و دانش بهتر از مال است زيرا دانش ترا نگهبان و حافظ است‏

 

و اما تو بايد مال را نگهبانى كنى مال با بخشش كم مى‏شود اما دانش با آموزش افزون ميگردد. كميل! علاقه بعلم و دانش از لوازم دين و آئين خدا است كه بوسيله آن انسان كسب طاعت ميكند و بهترين ارمغانها را براى آخرت ذخيره مى‏نمايد.

ارزش مال با از دست دادن آن از بين ميرود. كميل! گنجوران در حال زندگى مرده‏اند ولى دانشمندان تا دامنه قيامت زنده و پايدارند گرچه پيكر آنها از ميان رفته است اما قيافه آنان در دلها هميشه هست.

دقت كن در اينجا (اشاره بسينه خود نمود) انبوهى گران از دانش است كه اگر كسى را بيابم شايسته تعليم باشد باو مى‏آموزم. آرى پيدا ميشوند اما كسانى هستند كه بآنها اطمينان نيست دين را در راه هوسهاى دنيا بكار ميبرند و با نعمت خداداد خود را بر ديگران برترى ميدهند و دلائل و حجت‏هاى خدا را در راه نابودى دوستان خدا بكار ميبرند ممكن است تا حدودى پيرو حق باشند اما بينش و بصيرتى در بكار بردن آن ندارند يا شيفته و فريفته غرائز و لذتها است كه اسير شهوت است و يا گرفتار جمع مال و بر هم انباشتن زر و سيم است كه لياقت رهبرى دين را ندارد بسيار شباهت دارند بچارپايان چه اگر باين دليل علم از ميان ميرود بواسطه نبودن كسانى كه شايستكى حمل آن را داشته باشند.

اما نه خدايا! هرگز زمين خالى از حجت نيست كه قيام با دلائل براى خدا نمايد يا ظاهر و آشكار باشد و يا پنهان و بيمناك تا حجت و دلائل خدا باطل نشود اما چقدر هستند آنها و كجايند. بخدا قسم تعداد آنها از همه كمتر است و مقامشان از همه بالاتر، بوسيله ايشان خدا دلائل و براهين خود را حفظ ميكند تا به شخصيت‏هائى نظير خود بسپارند و در دل مردمى پاك سرشت بذر آن را بكارند.

دانش آنها را بواقع بينى و بينش حقيقى رهنمون شده است چنانچه داراى روح يقين شده‏اند آنچه را تبهكاران دشوار مى‏بينند بنظر آنها بسيار ساده است‏

 

و از هر چه نادانان گريزانند ايشان بآن انس و علاقه دارند همآهنگ مردم دنيايند اما با روح‏هائى كه دلبسته بعالم بالا است.

كميل! اين گروه خلفاى خدايند در زمين و دعوت‏كنندگان مردمند بدين خدا آه! آه! چقدر علاقمندم بديدار آنها از خداى آمرزش مى‏خواهم براى خود و شما.

بدنبال اين فرمايش در روايت عبد الرحمن بن جندب است كه فرمود: اينك هر جا مايلى برو.

اين روايت بطريق مختلف با مختصر اختلافى در الفاظ نقل شده كه چند طريق آن در همين كتاب با اختلاف كمى در عبارت نقل گرديد.پ اكمال الدين: حضرت صادق از آباء گرام خود نقل كرد از امير المؤمنين عليه السّلام كه روزى در خطبه خود در منبر كوفه فرمود: بار خدا بناچار بايد در روى زمين امام و رهبرى از جانب تو براى مردم باشد كه راهنماى دين تو است و دانش بآنها مى‏آموزد تا موجب باطل شدن حجت تو نگردد و دوستان خود را كه هدايت كرده‏اى بوسيله او گمراه نشوند يا آشكارا خواهد بود نه مورد اطاعت يا پنهان و يا انتظارش را دارند اگر شخص او از نظر مردم پنهان باشد در آن هنگام كه مقرر است چنين خواهد شد.

علم و آداب و روش مذهبى در دلهاى مؤمنين ثابت است و بآن عمل مينمايند.پ بصائر الدرجات: ص 143- ذريح محاربى گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود در روى زمين پيوسته عالمى وجود دارد مردم را چاره‏اى جز اين نيست.پ بصائر الدرجات: ص 143- حارث بن مغيره گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود زمين را خالى از عالمى كه احتياجات مردم را بر طرف كند نميگذارند او بمردم نيازى ندارد داراى علم حلال و حرام است.پ بصائر الدرجات: حسين بن ابى العلا گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: آيا زمين بدون امام مى‏شود فرمود نه گفتيم ممكن است در روى زمين‏

 

دو امام باشد.

فرمود: نه مگر امامى كه خاموش باشد و مأموريت سخن گفتن ندارد آن امام كه مأمور است و مقدم بر اوست سخن ميگويد.پ بصائر: محمّد بن عماره از حضرت رضا عليه السّلام نقل ميكند كه حجت براى خدا تمام نميشود مگر بوسيله امامى كه شناخته شود.پ بصائر الدرجات: يعقوب بن سراج گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم ممكن است زمين خالى از عالمى زنده از شما خانواده باشد كه مردم در حلال و حرام باو پناه برند فرمود: نه. يا ابا يوسف اين مطلب در كتاب خدا كاملا آشكار است:

فرموده يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا كه امر به شكيبائى و صبر مينمايد با دشمنانشان از مخالفين شما وَ رابِطُوا دستور ارتباط با امام خود ميدهد وَ اتَّقُوا اللَّهَ از خدا بپرهيزيد در مورد واجبات و دستوراتى كه داده است «1».پ غيبت نعمانى: يعقوب بن شعيب گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود بخدا قسم هرگز خدا وانخواهد گذاشت مسأله امامت را مگر اينكه كسى را عهده دار آن مقام خواهد نمود تا روز قيامت.پ غيبت نعمانى: موسى بن بكر از مفضل نقل كرد كه حضرت صادق عليه السّلام در مورد آيه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ فرمود: هر امامى هادى و راهنماى قرنى است كه در آن قرن زندگى ميكند.پ غيبت نعمانى: ابو اسحاق سبيعى گفت از يكى از اصحاب مورد اعتماد امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم كه حضرت علي عليه السّلام در ضمن خطبه طولانى كه در كوفه نمود، فرمود: بار خدايا ناچار بايد حجتى در روى زمين داشته باشى كه مردم را بدين راهنمائى كند و بآنها علم ترا بياموزد تا مبادا پيروان و اوليائت متفرق‏

 

شوند يا آشكار است بى‏آنكه اطاعت شود و يا پنهان و ترسان است كه انتظارش را دارند.

اگر شخص او از ايشان غائب باشد در حال مغلوب بودن در دولت باطل هرگز از ايشان پنهان نخواهد بود و دانش او پراكنده است و آداب و روش او در دل مؤمنين ثابت است و بآن آداب و روش عمل ميكنند علاقه و انس دارند آنچه موجب نفرت دروغ پردازان و بى‏اعتنائى مسرفين است سخنى است كه بدون پرداخت پولى بشما مى‏گويم هر كس بشنود با عقل خود درك ميكند و از آن پيروى مى‏نمايد و آن راه را از پيش مى‏گيرد و به همين وسيله نجات مى‏يابد.

بعد فرمود بهمين جهت علم از ميان رفته است چون كسى را نمى‏يابند آن طورى كه از امام شنيده حفظ نمايد و همان طور تحويل دهد.

 

بعد در بين سخنان خود در همين خطبه طولانى فرمود: بار خدايا من از پنهان اطلاع دارم كه تمام دانش از ميان نرفته و بطور كلى نابود نشده زيرا تو زمين را خالى از حجتى بر مردم نميگذارى يا آشكار و مورد اطاعت باشد «1» و يا ترسان و پنهان كه از او اطاعت نكنند وجود امام موجب مى‏شود كه حجت تو تكميل گردد و دوستانت پس از هدايت گمراه نشوند.پ غيبت نعمانى: عبد اللَّه بن سليمان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود پيوسته در روى زمين حجتى هست كه اطلاع از حلال و حرام خدا دارد و مردم را بسوى او دعوت ميكند.