بخش دوم اتصال خلفا و اوصيا از زمان آدم تا آخر دنيا

 [ترجمه روايات‏]

پ‏امالى صدوق: ص 242- مقاتل بن سليمان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: من سرور انبياء هستم و جانشين من سرور اوصياء است و جانشينان من بهترين جانشينانند.

حضرت آدم از خداوند درخواست كرد برايش وصى و جانشين خوبى قرار دهد.

باو وحى كرد كه من انبياء را بوسيله نبوت گرامى داشته‏ام بعد از ميان مردم بهترين آنها را انتخاب كردم و ايشان را وصى و جانشين پيامبران قرار داده‏ام.

سپس خداوند باو وحى كرد كه شيث را جانشين خود قرار ده آدم شيث را بجانشينى تعيين كرد او همان هبة اللَّه بن آدم است شيث پسرش شبان را وصى و جانشين خود قرار داد.

او پسر همان حوريه ايست كه خداوند او را از بهشت براى آدم فرستاد و آدم آن حوريه را بازدواج فرزندش شيث در آورد.

 

شبان محلث را وصى كرد و محلث محوق را و محوق عميشا و عميشا با خنوخ تحويل داد كه همان ادريس پيامبر است.

ادريس ناحور را تعيين كرد و ناحور به نوح تحويل داد و نوح سام را جانشين خود كرد و سام به عثامر و عثامر به رعيثاشا و رعيثاشا به يافث و يافث به بره و بره بجفيسه و جفيسه به عمران و عمران بابراهيم خليل و ابراهيم وصى خود فرزندش اسماعيل را قرار داد.

اسماعيل اسحاق و اسحاق به يعقوب و يعقوب به يوسف يوسف به ثيريا و ثيريا به شعيب و شعيب به موسى بن عمران حضرت موسى به يوشع بن نون و يوشع بداود سپرد و داود سليمان را وصى خود قرار داد و سليمان آصف بن برخيا را و آصف به زكريا و زكريا به عيسى بن مريم و عيسى شمعون بن حمون صفا را وصى خود قرار داد و شمعون يحيى بن زكريا را و يحيى منذر را جانشين خود تعيين كرد و منذر بسليمه سپرد و سليمه به برده.

پيامبر اكرم فرمود برده بمن واگذار كرد و من بتو يا علي ميسپارم و تو نيز بجانشين خود ميسپارى و او بجانشينان تو از فرزندانت يكى پس از ديگرى تا بالاخره واميگذارد به بهترين فرد روى زمين پس از تو، امت در باره تو راه خلاف را مى‏پويند و اختلافى شديد خواهند نمود كسى كه دست از تو برندارد چون كسانى است كه با من بوده‏اند آنها كه از تو بر گردند و منحرف شوند در آتش خواهند بود آتش جايگاه كافرين است.

توضيح- از اين خبر چنين استفاده مى‏شود كه يحيى پسر زكريا بعد از زكريا زنده مانده است.

با اينكه بر خلاف مشهور است و منافات دارد با خبرهائى كه فوت يحيى را قبل از عيسى تعيين كرده‏اند. بعضى گفته‏اند دو يحيى بوده اين نيز بسيار بعيد است.پ در تفسير عياشى است از حبيب سجستانى كه حضرت ابو جعفر عليه السّلام فرمود

 

وقتى دو پسر آدم قربانى كردند و از يكى قبول شد و از ديگرى مقبول نيفتاد.

از هابيل قبول شد و قربانى قابيل را قبول نكردند.

اين مطلب موجب رشگ و حسد قابيل شد و كينه برادر در دل گرفت پيوسته در كمين او بود تا بالاخره در جاى خلوتى دور از چشم آدم او را پيدا كرد و با يك حمله برادر خود را كشت داستان آنها را خداوند در قرآن كريم نقل كرده كه قبل از كشتن با هم چه گفتگو كردند.

آدم وقتى از كشته شدن هابيل اطلاع يافت بسيار اندوهناك شد و خيلى گريه و زارى كرد و شكايت بخدا نمود.

خداوند باو وحى كرد كه من بجاى هابيل بتو فرزندى خواهم داد كه جانشين تو باشد پسرى پاك و پاكيزه از حوا متولد شد كه روز هفتم آدم او را شيث نام گذاشت.

خداوند باو وحى كرد كه اين پسر هبه و بخشش من است نام او را هبة اللَّه بگذار بهمين جهت آدم او را هبة اللَّه ناميد.

هنگام مرگ آدم كه رسيد خداوند باو خبر داد كه بزودى در فلان روز تو از دنيا خواهى رفت و روح ترا بجانب خود مى‏برم بهترين فرزند خود را جانشين قرار ده همان هبة اللَّه را. او را وصى خود گردان و آنچه بتو تعليم كرده‏ايم از اسماء و اسم اعظم باو بسپار آنها را درون صندوقى بگذار من چنين مايلم كه روى زمين خالى از عالمى كه اطلاع از علم من دارد نباشد كه بحكم من قضاوت نمايد و او را حجت بر خلق خود قرار دهم.

آدم تمام فرزندان خود از زن و مرد را جمع نمود بآنها گفت خداوند به من وحى نموده كه روح مرا بجانب خود خواهد برد و دستور داده كه بهترين فرزند خود را جانشين قرار دهم، و او هبة اللَّه است كه خدا او را برگزيده است بجانشينى من براى شما، از دستورش سرپيچى نكنيد او وصى و جانشين من ميان شما خواهد بود.

تمام گفتند مطيع او خواهيم بود و هرگز مخالفت نخواهيم كرد. دستور داد

 

صندوق را ساختند.

آثار علوم خود را با اسماء و وصيت در آن نهاد و در اختيار هبة اللَّه گذاشت.پ آنگاه روى بجانب او كرده گفت پسرم متوجه باش وقتى من از دنيا رفتم مرا غسل ده و كفن كن و بر پيكرم نماز بخوان و مرا دفن نما چهل روز كه از فوت من گذشت تمام استخوانهايم را جمع كن و در صندوق بگذار و نزد خود نگه‏دار به هيچ كس در اين كار اطمينان مكن.

وقتى هنگام وفات خودت رسيد و احساس مرگ كردى بهترين فرزند خويش را وصى قرار ده كسى كه بيشتر در مصاحبت تو بوده و از همه شايسته‏تر است همين وصيت‏ها كه من بتو كردم باو بكن نبايد زمين خالى از عالمى از خانواده ما باشد.

پسرم! خدا مرا در زمين فرود آورد و خليفه خويش و حجت بر مردم قرار داد من سفارش و دستور خدا را بتو ابلاغ كردم و ترا حجت بر مردم قرار دادم مبادا از دنيا بر وى مگر اينكه حجتى تعيين كنى و وصي براى خود قرار دهى و همان صندوق را باو بسپارى با محتوياتش همان طورى كه من بتو سپردم.

باو بگو از فرزندان من مردى بنام نوح خواهد آمد كه در زمان پيامبرى او طوفان مى‏شود و مردم غرق ميگردند.

هر كه سوار كشتى او شود نجات مى‏يابد و هر كس تخلف جويد هلاك مى‏شود.

بجانشين خود سفارش كن صندوق را حفظ كند او نيز هنگام وفات بهترين فرزند و شايسته‏ترين آنها را جانشين قرار دهد و صندوق را با آنچه در آن است بوصى خود بسپارد بايد هر وصى وصيت خود را در همان صندوق بگذارد و اين سفارش را بيكديگر بنمايند.

 

هر كه نبوت نوح را درك كرد با او سوار كشتى شود و صندوق را با محتوياتش در كشتى گذارد مبادا از نوح تخلف ورزند.پ پسرم تو و تمام فرزندانم از قابيل ملعون و فرزندانش بر حذر باشيد ديديد با برادر شما چه معامله كرد با آنها آميزش و ازدواج نداشته باشيد تو و برادران و خواهرانت در بالاى كوه مسكن بگيريد و قابيل و فرزندانش را پائين كوه جاى دهيد.

روزى كه خدا خبر داده بود كه آدم خواهد مرد خود را آماده مرگ كرد و يقين نمود بالاخره ملك الموت بر او وارد شد و آدم از او درخواست كرد كه اجازه بده من شهادت به يگانگى خدا دهم و او را بستايم بواسطه لطف و عنايتى كه بمن فرموده.

گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه- گواهى ميدهم كه من بنده خدا و خليفه او در زمين هستم مرا مشمول لطف خويش قرار داد و بدست خود آفريد جز من كسى را بدست خود نيافريد و از روح خود در من دميد و مرا زيبا آفريد و بصورت من كسى را قبل از من نيافريده بود ملائكه را بسجده من دستور داد و تمام اسماء را بمن آموخت.

با اينكه ملائكه را از اسماء اطلاع نداد مرا در بهشت خود جاى داد آنجا را قرارگاه و وطن من قرار نداده بود مرا آفريد تا در زمين كه مقدر نموده بود ساكن نمايد اينها تمام برنامه‏هائى بود كه قبل از آفريدن من تعيين كرده بود من در راه تقدير و دستور او بزندگى خود ادامه دادم بعد بمن دستور داد كه از آن درخت نخورم من مخالفت نموده از آن درخت ميل كردم موجب لغزش من شد، از خطاى من گذشت او را مى‏ستايم بر تمام نعمت‏هائى كه به من عنايت فرموده آن چنان ستايشى كه رضايت او را موجب گردد.

ملك الموت مأموريت خود را انجام داد و روح آدم صلوات اللَّه عليه را قبض نمود.

 

حضرت ابو جعفر عليه السّلام فرمود جبرئيل براى آدم كفن آورد با حنوط و بيل نيز با خود آورده بود، با جبرئيل هفتاد هزار ملك بودند تا شركت در تشييع جنازه آدم كنند.پ هبة اللَّه و جبرئيل او را غسل داده و آدم را كفن و حنوط نمودند بعد جبرئيل بهبة اللَّه گفت بر پدر خود نماز بخوان.

هبة اللَّه بيست و پنج تكبير گفت، تابوت آدم را نهادند هبة اللَّه پيش ايستاد جبرئيل طرف راست و ملائكه پشت سر او نماز خواند و بيست و پنج تكبير گفت.

جبرئيل با ملائكه براى آدم بوسيله بيل قبر كندند.

و او را دفن كردند، جبرئيل بهبة اللَّه گفت نسبت بمردگان خود بعد از چنين معامله كنيد سلام و درود خدا بر شما خاندان باد.

حضرت ابو جعفر عليه السّلام فرمود هبة اللَّه با فرزندان آدم شروع بانجام دستورات آدم نمودند اما فرزندان قابيل ملعون كناره‏گيرى كردند.

هنگام وفات هبة اللَّه كه رسيد فرزند خود قينان را وصى قرار داد صندوق و استخوانهاى آدم را باو سپرده، گفت اگر نبوت نوح را درك كردى از او پيروى نما و صندوق را با او در كشتى بگذار مبادا از او كناره‏گيرى كنى چون در نبوت او طوفان و غرق خواهد بود هر كه در كشتى نشيند نجات مى‏يابد و هر كه تخلف ورزد غرق مى‏شود.

قينان وصيت هبة اللَّه را در مورد برادران و فرزندان پدر خود بكار بست هنگام وفات او كه رسيد مهلائيل را وصى خود قرار داد و صندوق و محتويات آن را با وصيت باو سپرد مهلائيل نيز بدستور و روش او عمل كرد هنگام وفات مهلائيل كه رسيد پسرش بر در اوصى قرار داد صندوق محتويات و وصيت نامه را باو سپرد برد بفرزند خود اخنوخ كه همان ادريس است وصيت كرد و صندوق و تمام محتوياتش را با وصيت نامه باو داد اخنوخ وصيت برد را انجام داد هنگام مرگ، خدا باو وحى كرد كه من تو را بآسمان مى‏برم و در آسمان روحت را مى‏گيرم.

 

فرزندت حرقاسيل را وصى خود قرار ده.

حرقاسيل وصيت اخنوخ را انجام داد هنگام وفات بفرزند خود نوح وصيت كرد- صندوق و محتوياتش را با وصيت‏نامه باو سپرد و در نزد نوح بود تا با خود در كشتى نهاد.

نوح بفرزند خود سام وصيت كرد و صندوق را باو سپرد با آنچه در آن بود باضافه وصيت نامه.

حبيب سجستانى گفت: سخن حضرت ابو جعفر در اين جا قطع شد.پ تفسير عياشى: ج 1 ص 309- ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود وقتى آدم از درخت ممنوع خورد بزمين فرود آمد. هابيل و خواهرش دو قلو براى او متولد شد بعد از آن دو قابيل و خواهرش دو قلو متولد شدند.

آدم بهابيل و قابيل دستور داد قربانى كنند. هابيل گوسفند دار بود و قابيل زراعت كار هابيل يكى از بهترين گوسفندهاى خود را براى قربانى آورد.

اما قابيل از زراعت خود مقدارى ناپاك آورد.

قربانى هابيل قبول شد ولى از قابيل نپذيرفتند اين آيه قرآن اشاره به همين جريان است.

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ.

قربانى وقتى قبول مى‏شد كه آتش مى‏گرفت. از آن پس قابيل آتش خانه‏اى بنا كرد و او اول كسى بود كه آتشكده ساخت. گفت آنقدر اين آتش را ميپرستم تا قربانى مرا قبول كند.

بعد شيطان كه مانند خود در رك انسان مى‏تواند نفوذ كند پيش قابيل آمده گفت چون قربانى هابيل قبول شد و از تو رد گرديد اگر چاره‏اى براى اين كار نكنى داراى فرزند خواهد شد و فرزندان او بر فرزندان تو فخر مى‏كنند مى‏گويند ما اولا كسى هستيم كه قربانيش قبول شد و شما فرزند كسى كه‏

 

قربانى او را نپذيرفتند صلاح اينست كه او را بكشى تا داراى فرزندى نشود و بر فرزند تو فخر نمايند قابيل او را كشت وقتى پيش آمدم آمد از او جوياى هابيل شد گفت برويد بگرديد همان جائى را كه قربانى كرديم.پ وقتى آدم جستجو كرد هابيل را كشته يافت آدم گفت نفرين بر تو زمين كه خون هابيل را قبول كردى چهل شبانه روز بر او گريه كرد بعد از خدا خواست فرزندى باو عنايت كند.

پسرى برايش متولد شد كه او را هبة اللَّه نام نهاد.

زيرا خداوند او و خواهرش را بآدم بخشيد.

از اينجا دنباله روايت مانند روايت قبل مربوط بوصيت آدم است تا اينكه ميگويد آدم بشارت ظهور نوح را بهبة اللَّه داده گفت خداوند پيامبرى را بنام نوح مبعوث مى‏نمايد و بين آدم و نوح ده پشت فاصله بود كه تمام آنها پيامبر بودند بهبة اللَّه گفت هر كدام از شما او را درك كرديد ايمان بياوريد و پيروى كنيد و تصديق نمائيد چون او موجب نجات از غرق مى‏شود.

آدم مريض شد همان بيمارى كه بمرگ او منتهى گرديد.

بهبة اللَّه گفت اگر جبرئيل يا ساير ملائكه را ديدى سلام مرا باو برسان و بگو پدرم از شما تقاضاى ميوه بهشت نموده.

هبة اللَّه پيغام آدم را رساند جبرئيل باو گفت پدرت از دنيا رفت و ما براى نماز او آمده‏ايم بر گرد پيش او برو.

وقتى هبة اللَّه آمد ديد آدم از دنيا رفته جبرئيل باو ياد داد چگونه آدم را غسل دهد، غسل داد موقع نماز بجبرئيل گفت بر آدم نماز بخوان. جبرئيل در جواب او گفت خداوند ما را مأمور كرد پدرت آدم را سجده كنيم موقعى كه در بهشت نبود شايسته نيست براى ما كه امامت بر فرزندان او نمائيم، هبة اللَّه پيش رفته بر پدر نماز خواند و جبرئيل پشت سر او ايستاد با ساير ملائكه سى تكبير گفت جبرئيل دستور داد بيست و پنج تكبير را بلند بگويد كه امروز در بين ما پنج‏

 

تكبير معمول است، بر اهل بدر نه تكبير و بيست تكبير گفته شده.پ پس از اينكه هبة اللَّه پدر خود آدم را دفن كرد قابيل پيش او آمده گفت پدرم آدم بتو مزيتى از نظر علم داده كه بمن نداده آن مزيت همان بود كه برادرت هابيل خواند و قربانيش قبول شد من او را كشتم تا فرزندى نداشته باشد بر فرزندان من افتخار كنند كه ما فرزند كسى هستيم كه قربانيش قبول شد و شما فرزندان كسى هستيد كه قربانى او رد شد.

اگر تو هم از علمى كه پدرت در اختيارت گذاشته اظهار كنى كشته خواهى شد مثل هابيل.

از آن روز هبة اللَّه و فرزندانش پس از او علم و ايمان و اسم بزرگ و ميراث نبوت و آثار علم پيامبرى را پيوسته مخفى داشتند تا نوح مبعوث شد وصيت هبة اللَّه آشكار شد وقتى نگاه كردند بوصيت آدم ديدند بشارت ظهور نوح را به پيامبرى داده باو ايمان آورده تصديق نمودند و پيروى كردند.

آدم بهبة اللَّه دستور داده بود كه اين وصيت نامه را در هر سال يك بار ملاحظه كنند و آن روز را عيد قرار دهند پيوسته سخن بعثت نوح و زمان ظهورش بود همچنين در وصيت هر پيامبرى اجرا مى‏شد تا خداوند حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم را مبعوث كرد.

هشام بن حكم گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود وقتى خدا بآدم دستور داد وصيت بهبة اللَّه كند امر كرد اين جريان را مخفى بدارد از آن ببعد قرار بر كتمان و پنهان داشتن شد.

 

باو وصيت كرد و كتمان نمود