بخش چهارم احوال ائمه عليهم السّلام در سنين زندگى

پ‏بصائر: علي بن اسباط گفت: حضرت جواد را ديدم مى‏آيد با دقت چشم بقد و بالاى آن جناب انداختم تا قامت ايشان را براى دوستان در مصر تعريف كنم در اين موقع سجده رفت و گفت خداوند در مورد امامت همان استدلالى را ميكند كه در مورد نبوت كرده خداوند در قرآن ميفرمايد: وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا و در اين آيه ميفرمايد: و لما بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً جايز است حكمت را عنايت كند در حال صباوت و جايز است در حال چهل سالگى بدهد.پ توضيح: در كافى پس از جمله براى دوستان در مصر توضيح دهم اين جمله است در آن بين كه تماشا ميكردم امام عليه السّلام روى زمين نشست و فرمود:

علي! تا آخر.

ضمنا بايد توجه داشت لما بَلَغَ أَشُدَّهُ مطابق قرآن نيست زيرا اين جمله در سه جاى قرآن هست: 1- در مورد يوسف لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً دوم در سوره احقاف حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي.

سوم در قصص داستان موسى عليه السّلام وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً در كافى نيز همين طور است شايد اين تغيير بوسيله رواة يا نسخه برداران‏

 

شده روايت بطريق صحيح آن طورى است كه عياشى نقل كرده كه حضرت جواد در آن موقع پنجساله بود وقتى بقيافه آقا دقيق شدم فرمود: خداوند در باره امامت همان استدلالى را ...... و بعد فرمود: در باره يوسف ميفرمايد: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً و در باره يحيى ميفرمايد: وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا.

امكان دارد كه آيه را نقل بمعنى فرموده باشد بواسطه اشاره به آيه سوره يوسف و احقاف خلاصه استدلال اينست كه خداوند در سوره يوسف ميفرمايد:

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وقتى بكمال رسيد در سوره احقاف مرتبه كمال را ميفرمايد: وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً بچهل سالگى كه رسيد گروهى از مفسرين بهمين معنى نيز حمل كرده‏اند در اين صورت استدلال كامل است ممكن است اشاره بهر سه آيه باشد.پ عياشى: علي بن اسباط از حضرت جواد نقل ميكند كه گفتم: مردم در مورد كوچكى سن حرف ميزنند فرمود: چه ميگويند؟ خداوند ميفرمايد:

قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي بخدا قسم پيروى پيغمبر را در آن زمان كسى جز علي عليه السّلام نكرد با اينكه در آن وقت هفت ساله بود و پدرم وقتى از دنيا رفت من نه ساله بودم چه ميخواهند بگويند خداوند ميفرمايد فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ تا وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً «1».پ توضيح: از اينكه خداوند امير المؤمنين را به يوسف اختصاص داده و قرين با پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كرده كشف مى‏شود ميتوان كسيرا دعوت بسوى خدا كرد قبل از اينكه بسن بلوغ برسد و داراى چنين سنّى باشد و چون خداوند او را بمتابعت ستايش نموده معلوم مى‏شود متابعت در چنين سنّى پذيرفته است اين خود دليل است‏

 

بر اينكه احكام نسبت باشخاص مختلف مى‏شود پس جايز است من در اين سن امام باشم.پ كافى: صفوان گفت بحضرت رضا گفتم: ما پيوسته قبل از اينكه خداوند بشما جواد عليه السّلام را عنايت كند صحبت از فرزند ميكرديم ميفرمودى خداوند بمن پسرى خواهد داد اينك خدا عنايت كرده ابو جعفر را چشم ما روشن است خدا آن روز را نياورد بالاخره اگر شما از دنيا رفتيد چه كسى امام خواهد بود؟

با دست اشاره بابى جعفر نمود كه روبرويش ايستاده بود.

عرضكردم: فدايت شوم او كه سه ساله است فرمود: اين مطلب موجب زيانى براى او نيست عيسى در همين سن سه سالگى حجت خدا بود.

توضيح: منظور اينست كه در اين سن حجت بود پس منافات با اين آيه ندارد كه او در گهواره حجت بود.پ كافى: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه من خدمت ايشان رسيدم پسرك پنج ساله‏اى با من بود كه بالغ نشده بود فرمود: چگونه خواهد بود وقتى حجت براى شما قرار دهند در اين سن.

توضيح: اينكه فرمود خماسى: در لغت يعنى كسى كه پنج وجب قامت او باشد و گاهى اطلاق مى‏شود در عرف بكسى كه پنج ساله باشد بنا بر معنى اول اشاره بحضرت جواد است و معنى دوم اشاره بحضرت قائم با اينكه احتمال دارد تشبيه فقط در مورد بالغ نبودن باشدپ كافى: ابن بزيع گفت: از حضرت جواد عليه السّلام سؤالى در مورد امامت كردم عرضكردم: ممكن است امام كمتر از هفت سال داشته باشد؟ فرمود: آرى كمتر از پنج سال.

 

توضيح: اشاره بحضرت قائم است چون بنا باكثر روايات چند ماه از پنج سالگى كمتر داشت وقتى پدرش از دنيا رفت.