بخش چهارم صفات امام و شرايط امامت

پ‏آيات: سوره بقره: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ.

يونس: أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.پ تفسير: بر هر منصفى پوشيده نيست كه علت اصطفاء و بر گزيدن را در آيه اول افزايش علم و نيروى بدنى قرار داده دليل است بر اينكه اعلم و اشجع براى خلافت و امامت شايسته‏تر است و در آيه دوم شايسته‏تر بودن پيروى از كسى كه راهنماى بسوى حق است نسبت بكسى كه خودش احتياج براهنمائى و پرسش دارد با بهترين و كامتلرين وجه اين مطلب را ثابت ميكند كه اعلم و داناتر شايسته امامت است.

هيچ كس در اين مطلب مخالفت نكرده كه امير المؤمنين عليه السّلام از تمام صحابه پيامبر اكرم اعلم و اشجع بود و هم در اينكه ائمه ما عليهم السّلام اعلم از كسانى بودند كه ادعاى خلافت ميكردند بالاخره هر دو آيه آشكارا دلالت دارند كه امامت و خلافت مشروط باعلم و اشجع بودن است.

 

بيضاوى: در تفسير آيه اولى نوشته است: چون حكومت و رهبرى او را مردم بعيد ميدانستند بواسطه فقر و گمنامى خداوند آنها را رد ميكند با اينكه در درجه اول شرط گزينش خدا است كه او را انتخاب كرده با اينكه او مصالح امور را از شما بهتر ميداند و در درجه دوم شرط رهبرى اطلاع وفور علم است تا بتواند مسائل سياسى را تشخيص دهد و نيروى بدنى نيز لازم است تا موقعيت بيشترى در دلها پيدا كند و در مقابل دشمن و پيكار قوى‏تر باشد خداوند اين دو موقعيت را در او افزايش داده.

در مرحله سوم خداوند مالك الملك على الاطلاق است بهر كس بخواهد رهبرى و امامت را ميبخشد و چهارم اينكه خداوند فضل وسيع دارد بر فقير توسعه ميبخشد و او را بى‏نياز ميكند او ميداند چه كسى شايسته رهبرى است.

توضيح: اگر در سخن بيضاوى دقت كنى دلائلى ميتوانى بر رد عقيده او از سخنش بيابى چنانچه ما قبلا اشاره كرديم آيات ديگرى در مورد شرايط امامت در ابتداى همين جلد گذشت و در جلدهاى آينده مخصوصا جلد نهم خواهد آمد كه از جهت تكرار نشدن اينجا از ذكر آنها صرف نظر كرديم.پ معانى الاخبار و عيون اخبار الرضا: حسن بن فضال از پدر خود از حضرت علي بن موسى الرضا عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود امام داراى علامت‏هائى است اعلم مردم و واردترين آنها بمسائل قضائى و پرهيزكارترين و حليم‏ترين و شجاعترين و سخاوتمندترين و عابدترين مردم است ختنه شده بدنيا مى‏آيد و پاك است از پشت سر مى‏بيند همان طور كه از پيش رو مشاهده ميكند و داراى سايه نيست.

وقتى از مادر متولد شود بزمين كه ميرسد دو دست خود را بر زمين ميگذارد و صداى خويش را بشهادتين (لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ- مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ) بلند ميكند محتلم نميشود چشم او بخواب ميرود ولى دلش بيدار است و با ملائكه صحبت ميكند و زره پيامبر بر تن او راست مى‏آيد ادرار و مدفوع او ديده نميشود زيرا زمين را خدا مأمور كرده كه آنچه از امام خارج مى‏شود ببلعد بوى او از بوى مشك‏

 

بهتر است.

بر جان مردم مقدم است و از پدر و مادر بآنها مهربانتر است از همه مردم بيشتر در مقابل خدا متواضع است و از همه بيشتر توجه بانجام وظيفه دارد و از كارهاى بد خوددارى مينمايد دعايش مستجاب است بطورى كه اگر دعا كند سنگى بشكافد دو نيمه مى‏شود.

در نزد امام جامعه است كه آن نوشته‏ايست بطول هفتاد ذراع كه در آن تمام احتياجات انسان هست و جفر اكبر و اصغر نيز پوست بز و پوست گوسفندى است كه در آن دو تمام علوم است حتى جريمه خدشه وارد كردن و مقدار تازيانه زدن و نصف و ثلث آن و در نزد او مصحف فاطمه عليها السّلام است.پ عيون اخبار و خصال- در حديث ديگرى است كه امام مؤيد بروح- القدس است بين او و خدا استوانه‏اى از نور است كه اعمال مردم و هر چه بآن احتياج دارد كه بايد راهنمائى شود بوسيله آن استوانه مى‏بيند نور برايش گشوده مى‏شود آنچه را بخواهد ميداند و باز گرفته مى‏شود آنگاه نخواهد دانست.

امام فرزند خواهد داشت و زائيده مى‏شود تندرست و بيمار مى‏شود ميخورد و مى‏آشامد و داراى ادرار و مدفوع است ازدواج ميكند و ميخوابد و فراموش ميكند و سهو و اشتباه دارد «1». محزون و شاد مى‏شود ميخندد و ميگريد زنده مى‏شود و ميميرد و دفن خواهد شد و زيارت مى‏شود و بمحشر مى‏آيد و در مقابل پروردگار ميايستد و از او سؤال مى‏شود پاداش باو ميدهند و مقامش را گرامى ميدارند و او را شفيع قرار ميدهند.

اطلاعات علمى و استجابت دعا و حوادثى را كه از آينده خبر ميدهد تمام طبق قرار داديست كه از جانب پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم شده است و از آباء گرام خود بارث برده و اينها را جبرئيل از جانب پروردگار يكتا آورده است.

 

پ‏تمام ائمه عليهم السّلام يازده نفر كشته شده‏اند بعضى با شمشير مانند امير المؤمنين و حضرت حسين عليه السّلام و بقيه مسموم شده‏اند كه هر كدام را ستمگر و طاغوت زمان شهيد كرده اين قتل و شهادت واقعى است نه آن طورى كه غلات و مفوضه ميگويند.

زيرا آنها ميگويند واقعا كشته نشده‏اند براى مردم چنين نشان داده شد، دروغ ميگويند خدا بر آنها خشم ميگيرد امر هيچ يك از انبياء بر مردم جز عيسى بن مريم مشتبه نشده زيرا او را زنده از زمين بلند كردند و در بين آسمان و زمين قبض روح نمودند سپس بآسمان بردند و در آنجا روحش را بر گرداندند خدا از گفته عيسى در قيامت حكايت ميكند كه ميگويد وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ تا وقتى من در ميان آنها بودم مراقب ايشان بودم اما وقتى مرا از دنيا بردى خود شاهد و گواه ايشان بودى تو بر هر چيزى گواهى زياده‏روها در امر ائمه عليهم السّلام ميگويند اگر جايز باشد امر عيسى بر مردم مشتبه شود چرا امر ائمه عليهم السّلام بر آنها مشتبه نشود بايد بآنها گفت عيسى بدون پدر متولد شد چرا ائمه داراى پدر بودند.

اينها جرات اظهار مذهب خود را ندارند خدا لعنت كند ايشان را.

وقتى تمام انبياء و حجت‏هاى خدا بعد از آدم از پدر و مادر متولد شدند فقط عيسى بدون پدر باشد ميتواند امر او بر مردم مشتبه شود نه ساير انبياء و امامان با اينكه خداوند خواسته با اين كار بمردم بفهماند كه بر هر كارى قادر و توانا است.

توضيح: اينكه فرمود زره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بر او راست بيايد اين زره آن نيست كه بنام ذات الفضول است زيرا آن زره استوار و درست آمدنش از علامات قائم آل محمّد (ص) است.پ ارشاد مفيد- حسن بن جهم گفت من در خدمت حضرت رضا عليه السّلام نشسته بودم پسرش را صدا زد پسرى كوچك بود او را در دامن من نشاند

 

فرمود لباس از تنش خارج كن من پيراهن از پيكرش بر آوردم فرمود نگاه كن ميان شانه‏اش را نگاه كردم در يكى از شانه‏هايش داخل گوشت علامتى شبيه مهر بود فرمود اين را مشاهده كردى، شبيه همين علامت در همين محل پدرم داشت.

توضيح: ظاهر خبر اينست كه امام نيز در جسد علامتى دارد شبيه مهر نبوت و امكان دارد اين علامت اختصاص بآن دو امام عليهما السّلام داشته باشد.پ اكمال الدين و عيون اخبار- عبد العزيز بن مسلم گفت در عهد علي بن موسى الرضا در مرو روز جمعه‏اى در مسجد جامع ابتداى ورود ما بمرو و اجتماعى داشتيم صحبت از امامت بميان آمد و اختلاف زيادى كه مردم در اين مورد دارند خدمت مولاى خود علي بن موسى الرضا عليه السّلام رسيدم و اختلاف مردم و سخنان آنها را عرض كردم لبخندى زده فرمود عبد العزيز؟ مردم جاهلند و در دين فريب خورده‏اند خداوند پيامبرش را از دنيا نبرد مگر اينكه دينش را كامل و قرآن را بر او نازل نمود كه تفصيل هر چيزى در آن هست حلال و حرام حدود و احكام و آنچه مردم نيازمندند در قرآن كامل كرد و فرمود ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ و در حجة الوداع كه آخر عمر پيامبر بود اين آيه را نازل كرد الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً.

امر امامت از مسائلى كه موجب تمام شدن دين است قبل از درگذشت براى امت معالم دين را توضيح داد و راه‏ها را روشن كرد و آنها را براه واقعى واداشت و علي بن ابى طالب عليه السّلام را بعنوان امام و رهبر تعيين نمود هر احتياجى كه داشتند بر آورده كرد.

هر كس خيال كند خداوند دينش را كامل نكرده قرآن را رد كرده و هر كه رد كند قرآن را كافر است آيا ميدانيد امامت و موقعيت آن در ميان امت چگونه است تا اجازه داشته باشند امام انتخاب كنند امامت بالاتر و با ارزشتر و بلندتر و تشخيص حدود و شرايطش سخت‏تر و بعيدتر از آن است كه مردم با

 

عقل خود بآن برسند و يا با رأى خويش انتخابش كنند و يا امامى را باختيار خود تعيين نمايند.پ امامت را خداوند اختصاص بابراهيم خليل ميدهد بعد از نبوت و مقام خلّت در مرتبه سوم و با اين مقام او را بسيار گرامى ميدارد و آوازه‏اش را بلند ميكند ميفرمايد: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً من ترا بعنوان امام ميان مردم قرار ميدهم ابراهيم خليل عليه السّلام كه از اين بسيار شاد و خرسند شده بود گفت:

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي آيا فرزندانم نيز اين مقام را دارند؟ خداوند فرمود: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ متعهد مقام امامت ستمگران نمى‏شوند با اين آيه امامت و رهبرى هر ستمگرى تا روز قيامت باطل مى‏شود و بايد از جانب خدا تعيين شود.

سپس خداوند او را گرامى داشت و امامت را در ذريه و فرزندان گروهى كه انتخاب كرده بود و پاك بودند قرار داد و فرمود: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ  وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ «1».

پيوسته از نژاد او بود يكى پس از ديگرى بارث مى‏برد قرنها گذشت تا به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم رسيد خداوند فرمود: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ شايسته‏ترين مردم نسبت بابراهيم كسانى هستند كه پيروى از او كرده‏اند و اين پيامبر و كسانى كه باو ايمان آورده‏اند و خداوند پشتيبان مؤمنين است.

اين مقام اختصاص به پيامبر اكرم يافت و او بامير المؤمنين عليه السّلام سپرد بامر خدا و قراردادى كه با او بسته و بفرزندان علي عليه السّلام آنها كه برگزيده و داراى علم و ايمان بودند رسيد بنا بر اين آيه وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ «آيه در جواب كفار است كه در آيه قبل قسم ميخورند ما بيش از يك ساعت درنگ نكرده‏ايم در جواب آنها كسانى كه‏

 

داراى علم و ايمان هستند و مصداق اصلى اين دو صفت پيامبر و ائمه عليهم السّلام هستند مى‏گويند شما تا روز قيامت درنگ كرديد».پ پس امامت در فرزندان علي بن ابى طالب خواهد بود تا روز قيامت زيرا پيامبرى بعد از حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيست پس چگونه مى‏توانند اين نادان مردم امام انتخاب كنند.

امامت مقام انبياء و مرتبه‏اى است كه اختصاص باوصياء دارد امامت خلافة خدا و جانشينى پيامبر و مقام امير المؤمنين و ميراث حسن و حسين عليهما السّلام است امامت زمام دين و نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت و شرف مؤمنين است امامت اساس اسلام پيروز و شاخه اصلى اين دين است بوسيله امام نماز و زكات و روزه، و حج و جهاد تكميل مى‏شود و غنائم و صدقات گسترش مى‏يابد حدود و احكام بوسيله او امضاء و اجرا مى‏شود و مرزها توسط امام حفظ مى‏گردد.

امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام ميداند و اقامه حدود ميكند و دفاع از دين مى‏نمايد و مردم را براه خدا با حكمت و پند عالى و دليل كافى راهنمائى ميكند امام چون خورشيد تابان است در جهان و او بر فراز افق قرار دارد كه دست و چشمها از رسيدن بمقامش كوتاه است امام ماه درخشان و چراغ روشن و نور خيره‏كننده و ستاره راهنما است در تاريكى‏هاى وحشت زا و بيابانهاى بى‏آب و علف و درياهاى ژرف.

امام آب خوشگوار براى تشنگان و راهنماى راه هدايت و نجات بخش از بدبختى است امام آتشى افروخته بر فراز تلها و پشته‏ها است كه سبب راهنمائى گمشده‏گان مى‏گردد و آتش افروز است براى كسى كه بجستجوى آتش‏گيره مى‏آيد و در بدبختى‏ها رهبر و راهنما است هر كسى از او جدا شود هلاك مى‏گردد.

امام ابر باران زا و باران سيل آسا و خورشيد جهان افروز و آسمان سايه افكن و زمين گسترده و چشمه پر آب و آب‏گيره پر آب و باغستان (پر از ميوه‏

 

است) امام امين و رفيق و برادر شفيق و فريادرس مردم در گرفتاريها است.پ امام امين خدا در زمين و حجت او بين مردم و خليفه خدا در دنيا و راهنماى حق و مدافع دين خدا است. امام از گناه پاك و از عيب منزه است گنجينه علم و حلم است نظام دين و شرف مؤمنين است و موجب خشم منافقين و از بين برنده كافرين است.

امام يگانه روزگار و شخصيت بى‏نظيرى است كه مثل و مانند ندارد امتياز دارد بعلم و فضل بدون آنكه از مكتب و مدرسه‏اى آموخته باشد بلكه خداوند بخشنده باو عنايت نموده چه كسى را ياراى معرفت امام است و يا امكان انتخاب او را دارد.

هيهات واقعا هيهات عقل‏ها سرگردان و افكار پريشان و خردها حيران و چشم‏ها نگران و بزرگان بزانو در آمده‏اند و دانشمندان متحيرند و خردمندان فرومانده و سخنوران درمانده‏اند و دانايان در گرداب افتاده و شاعران زبان بند شده و اديبان عاجز گشته و بليغان فرومانده‏اند از وصف و ستايش يك مقام يا فضيلت از امام همه اقرار بعجز و ناتوانى خود كرده‏اند.

چگونه مى‏توان او را بواقع ستود يا درك مقدارى از مقامش را نمود و يا برايش نظيرى يافت كه جايگزين او شود و يا چون او بى‏نياز پيدا كرد چگونه و كجا مى‏توان بمقام و موقعيت او رسيد با اينكه او چون ستاره‏ايست كه از دسترس مردم و از ستايش ستايش‏كنندگان فاصله‏ها دارد چطور مى‏توان چنين شخصى را انتخاب نمود چطور عقل‏ها بسويش راه مى‏يابد و يا كجا مى‏توان مانندش را پيدا كرد.

گمان مى‏كنند امامت را ميتوان در غير اولاد پيامبر يافت دلهاى آنها گواهى بر دروغ گفتنشان ميدهد و در آرزوى باطلى فرو رفته‏اند به پرتگاه بس دشوار و بلندى قرار گرفته‏اند كه با سر بزمين مى‏افتند مى‏خواهند با عقل‏هاى ناقص و سرگردان بى‏ارزش خود و با آراء گمراه‏كننده خويش امام را تعيين كنند هر چه‏

 

بيشتر بكوشند فاصله بيشترى از مقام پيدا مى‏كنند خدا آنها را بكشد كجا ميروند بر گردنه‏اى بلند بالا رفته‏اند و دروغ بزرگى مى‏گويند و بس در گمراهى فرو رفته‏اند در حيرت و نادانى گرفتارند چون با بصيرت و بينائى امام را رها كرده‏اند شيطان كارهاى آنها را در نظرشان جلوه ميدهد و از راه حقيقت بازشان ميدارد با اينكه چشم بينا دارند.پ كسى را كه خدا و پيامبر انتخاب نموده كنار زده‏اند و روى آورده‏اند به كسى كه خود انتخاب نموده‏اند با اينكه در قرآن كريم مى‏فرمايد وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ خدايت مى‏آفريند هر چه بخواهد و انتخاب مى‏كند آنها اختيارى در انتخاب ندارند منزه است خدا و بزرگ است از آنچه ايشان شريك برايش قرار ميدهند.

و در آيه ديگر وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ هرگز مرد و زن با ايمان چنين اختيارى را ندارند كه وقتى خدا و پيامبر چيزى معين كردند آنها بنا بميل خود هر كار خواستند انجام دهند.

در اين آيه نيز مى‏فرمايد ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ  أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ  إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ  أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ  سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ  أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ «1».

در اين آيه مى‏فرمايد أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها يا مهر بر دلهاى آنها زده شده كه نمى‏فهمند يا ميگويند شنيديم با اينكه نمى‏شنوند إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ  وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ «2» و قالُوا سَمِعْنا و عصينا «3» امامت فضل خدا

 

است كه بهر كس بخواهد ميدهد او داراى فضل و بزرگى است.پ چگونه ميتوانند امام را انتخاب كنند با اينكه امام عالمى است كه جهل بر او راه ندارد راهنمائى است كه وحشت ندارد منبع قدس و طهارت و اعمال نيكو و زهد و دانش و عبادت است امتياز بدعوت پيامبر اكرم دارد و از نژاد پاك فاطمه زهرا عليها السّلام است كه جاى ذره‏اى خورده‏گيرى در نژاد و نسبش نيست كسى را به شخصيت او نميتوان يافت از خاندان قريش و تيره هاشم و عترت پاك پيامبر است مورد خشنودى خدا و افتخار بزرگان و از نژاد عبد مناف است.

داراى علم كامل و حلم فراوان است قدرت امامت و علم سياست را دارد اطاعتش واجب است و قيام بامر خدا مى‏كند و خير خواه مردم و حافظ دين خداست انبياء و ائمه را خدا توفيق ميدهد و بآنها از خزينه علم و حكمت خود مى‏بخشد آنقدر كه بديگران نمى‏دهد بهمين جهت دانش آنها بالاتر از علم اهل زمان است در اين آيه مى‏فرمايد أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ و اين آيه يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً و آنچه در باره طالوت مى‏فرمايد إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ و به پيامبرش مى‏فرمايد وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً

.

و در باره ائمه از اهل بيت پيامبر ميفرمايد أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً  فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً.

وقتى خداوند شخصى را بعنوان رهبر بندگان بگزيند باو شرح صدر و قدرت انديشه در اين راه ميدهد و دلش را منبع حكمت قرار داده باو علم الهام ميكند در جواب فرو نميماند و از واقع بينى عاجز نيست او معصوم و مؤيد و موفق و پشتيبانى شده از جانب خدا و محفوظ از خطا و لغزش است باو خداوند اين امتيازات را مى‏بخشد تا حجت و گواه او در ميان بندگان باشد اين فضل خداست كه بهر كس‏

 

بخواهد ميدهد خداوند فضل بزرگى دارد.پ آيا شخصى با اين امتيازات مى‏يابند تا انتخابش كنند و آيا منتخب آنها مى‏تواند داراى چنين صفاتى باشد تا او را مقدم بدارند قسم بخانه خدا كه بسيار دورند كتاب خدا را پشت سر انداخته‏اند مثل اينكه نميدانند با اينكه در قرآن هدايت و شفاء نهاده شده از آن پشت كرده‏اند و پيرو هواى نفس خويش گرديده‏اند خداوند آنها را سرزنش نموده و مورد خشم خويش قرار داده و مرگ بر آنها گفته در اين آيه وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و در اين آيه فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ و اين آيه كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ.

اين حديث را ابن عصام و دقاق و وراق و مكتب و حسن بن احمد مؤدب همه از كلينى نقل كرده‏اند از ابو محمّد قاسم بن علا از قاسم بن مسلم از برادر خود از حضرت رضا عليه السّلام.

در امالى ص 399 از كلينى عينا نقل شده.

در احتجاج قاسم بن مسلم از برادر خود عين اين حديث را نقل كرده.

در تحف العقول ص 436 عبد العزيز حديث را نقل نموده.

همچنين در غيبت نعمانى از كلينى و كافي ص 198 از عبد العزيز بن مسلم همين حديث را نقل كرده.پ قرب الاسناد ص 146 ابو بصير از موسى بن جعفر عليه السّلام نقل كرد كه من خدمت ايشان رسيدم گفتم فدايت شوم امام را چگونه مى‏توان شناخت فرمود با چند امتياز اول تصريح پدرش بامامت او و معرفى بمردم كه امام است تا حجت بر آنها باشد زيرا پيامبر اكرم علي عليه السّلام را بمنصب امامت تعيين كرد و بمردم معرفى نمود همين طور ائمه عليهم السّلام نيز جانشين خود را تعيين ميكنند و بمردم معرفى مينمايند از او سؤال كنند جواب ميدهد اگر ساكت باشند او خود ايشان را خبر ميدهد

 

و از آنچه فردا اتفاق خواهد افتاد اطلاع ميدهد و با تمام زبانها با مردم سخن ميگويد.

آنگاه رو بمن نموده فرمود هم اكنون بتو علامتى نشان ميدهم كه اطمينان حاصل كنى.

بخدا قسم چيزى نگذشت كه مردى از اهالى خراسان وارد شد او بزبان عربى صحبت كرد امام عليه السّلام بفارسى جوابش را داد. خراسانى گفت: آقا خدا نگهدار شما باشد چيزى مانع صحبت كردن من بفارسى نشد جز اينكه گمان ميكردم شما فارسى خوب نميدانيد.

فرمود سبحان اللَّه اگر من نتوانم جواب ترا بدهم پس چه فضيلتى بر تو دارم. سپس فرمود ابا محمّد براى امام زبان هيچ يك از مردم و پرنده‏ها و چهارپايان و نه هر صاحب روحى مخفى نيست با چنين دليلى امام را مى‏توان شناخت اگر در او چنين امتيازهايى نباشد امام نيست.پ عيون اخبار الرضا: حسن بن جهم گفت: روزى بمجلس مأمون رفتم حضرت رضا عليه السّلام نيز حضور داشت دانشمندان و عقيده‏شناسان از فرقه‏هاى مختلف اجتماع كرده بودند يكى از دانشمندان از حضرت رضا عليه السّلام پرسيد آقا بفرمائيد مدعى امامت بايد داراى چه شرايطى باشد. در جواب فرمود: با نص و تصريح بامامت او و دلايل.

گفت: چه چيزها از جمله دلائل امامت است فرمود: علم و استجابت دعا.

پرسيد پس چگونه است كه شما خبر از آينده ميدهيد فرمود: اين مطلب طبق اطلاعى و قرار است كه از پيامبر اكرم بما رسيده پرسيد چگونه از دل مردم خبر ميدهيد؟

فرمود: مگر اين فرمايش پيامبر اكرم را نشنيده‏اى كه:

 «اتقوا فراسة المؤمن فان ينظر بنور اللَّه»

از فراست و هوشيارى مؤمن برحذر باشيد كه او بنور خدا مى‏بيند.

 

گفت: چرا فرمود: هر مؤمنى داراى فراستى است با نور خدا مى‏بيند بنسبت ايمان و علم و هوشيارى كه دارا و براى امامان و پيشوايان از ما خانواده آنقدر خداوند از اين فراست عنايت كرده كه بتمام مؤمنين داده است خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ «1»پ اولين متوسم (هوشيار) پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم سپس امير المؤمنين بعد از او آنگاه حسن و حسين و پيشوايان از فرزندان حضرت حسين عليه السّلام تا روز قيامت.

مأمون نگاهى بجانب امام انداخت و گفت: آقا خواهش ميكنم توضيح بيشترى بفرمائيد در اين مورد از چيزهائى كه خدا بشما خانواده عنايت كرده.

حضرت رضا فرمود: خداوند ما را بروح خود تأييد كرده روحى مقدس و پاك كه از ملائكه نيست و با هيچ يك از پيامبران گذشته جز پيامبر اسلام نبوده آن روح با امامان از ما خانواده است كه آنها را تقويت و توفيق ميدهد او استوانه‏اى از نور است بين ما و خدا. مأمون گفت: شنيده‏ام گروهى در باره شما غلو دارند و بيش از اندازه مقام براى شما قائلند.

فرمود: پدرم موسى بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد از پدرش محمّد بن علي از پدرش على بن الحسين از پدرش حسين بن علي از پدرش علي بن ابى طالب نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود:

لا ترفعونى فوق حقى فان اللَّه تبارك و تعالى اتخذنى عبدا قبل ان يتخذنى نبيا

مرا بيش از اندازه‏اى كه هست بلند نكنيد خداوند تبارك و تعالى قبل از آنكه مرا بمقام پيامبرى مفتخر نمايد مقام بندگى خود را بمن عنايت كرده در قرآن كريم نيز ميفرمايد: ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ  وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ امير المؤمنين عليه السّلام نيز فرموده‏

 

است دو دسته در مورد من بهلاكت ميرسند با اينكه مرا گناهى نيست دسته اول دوستى كه افراط و زياده‏روى ميكند و دسته دوم كسى كه دشمن تند رو من است.

ما بيزاريم از كسانى كه در باره ما غلو دارند و ما را بيش از حد بلند ميكنند همان طورى كه عيسى بن مريم از نصارى بيزارى جست خداوند در قرآن ميفرمايد:

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ  ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ «1»پ و در اين آيه ميفرمايد:نْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ‏

 عيسى و ملائكه مقرب استنكافى از بندگى خدا ندارند و در آيه ديگر ميفرمايد: مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ عيسى بن مريم جز پيامبرى نيست كه قبل از او پيامبرانى بوده‏اند مادرش زنى پاك نهاد است و هر دو غذا ميخوردند فرمود:

منظور از غذا خوردن اينست كه آنها تغوط ميكنند و مدفوع دارند هر كس مدعى ربوبيت براى انبياء و يا ائمه گردد و يا مقام نبوت را براى ائمه ادعا كند و يا مدعى امامت براى كسى كه امام نيست باشد ما از او بيزاريم در دنيا و آخرت.

مأمون گفت: يا ابا الحسن نظر شما در باره رجعت چيست فرمود: رجعت يك واقعيت است در امت‏هاى قبل نيز بوده و قرآن شاهد آن است با اينكه پيامبر اكرم نيز فرموده هر چه در امت‏هاى پيشين اتفاق افتاده در اين امت نيز هست كاملا برابر و بدون ذره‏اى پس و پيش و فرموده است وقتى مهدى از فرزندانم ظهور كند عيسى بن مريم فرود مى‏آيد و پشت سر او نماز ميخواند و فرموده است اسلام غريب آغاز شد و در آينده نيز بحالت غربت خواهد رسيد اى خوشا بحال‏

 

غريبان (يعنى خوشا بحال همان پيروان اندكى كه در آخر الزمان هستند و همانها كه در ابتدا باسلام گرويدند) يكى از اصحاب عرض كرد: يا رسول اللَّه بعد چه خواهد شد فرمود: بعد حق برگشت باهل خود نمايد.

مأمون گفت: در باره قائلين بتناسخ چه ميفرمائيد؟پ حضرت رضا عليه السّلام فرمود: هر كس قائل بتناسخ باشد كافر بخداى بزرگ است و تكذيب بهشت و جهنم را نموده.

مأمون گفت: در باره مسخ‏شده‏ها چه ميفرمائيد؟

فرمود: آنها گروهى بودند كه خداوند بر آنها خشم گرفت و آنها را مسخ نمود سه روز زنده بودند و بعد مردند و توليد و تناسلى نكردند آنچه در دنيا ميمون و خوك و ساير چيزهائى كه نام مسوخ بر آنها است شبيه آنهايند خوردن آنها حلال نيست و نمى‏توان از آنها بهره بردارى كرد.

مأمون گفت: خدا مرا بعد از شما باقى نگذارد بخدا قسم دانش صحيح يافت نميشود مگر در نزد اين خانواده و علوم اجدادتان بشما رسيده خداوند پاداش نيكوئى بشما از اسلام عنايت كند.

حسن بن جهم گفت: وقتى حضرت رضا عليه السّلام از جاى حركت كرد من از پى ايشان رفتم بمنزل خود رفت من خدمتش رسيدم و گفتم خدا را سپاسگزارم كه امير المؤمنين را چنان بشما نموده كه اين قدر نسبت بشما احترام كرد و گفتارتان را بدل پذيرفت فرمود: پسر جهم فريب نخورى از اين احترام كه نسبت بمن كرد و گوش دادنش بحرف من بزودى مرا با زهر خواهد كشت در حالى كه بمن ستم روا ميدارد اين پيمانى است كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم با من بسته است تا زنده هستم اين مطلب را پنهان دار.

حسن بن جهم گفت: اين جريان را بهيچ كس نگفتم تا حضرت رضا عليه السّلام در طوس بزهر شهيد شد و در خانه حميد بن قحطبه طائى در بقعه‏اى كه هارون‏

 

مدفون بود پهلويش دفن شد.پ خصال: حنان بن سدير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد و آن جناب از پدرش كه فرمود:

 «ان الامامة لا تصلح الا لرجل فيه ثلاث خصال: ورع يحجزه عن المحارم و حلم يملك به غضبه و حسن الخلافة على من ولى عليه حتى يكون له كالوالد الرحيم».

صلاحيت امامت را ندارد مگر شخصى كه در او سه امتياز باشد. 1- چنان پرهيزكار باشد كه از او عمل حرام سرنزند و چنان بردبار باشد كه خشم خويش را در اختيار گيرد و آنچنان حسن رفتار و رهبرى بر مردم را داشته باشد كه براى آنها همچون پدرى مهربان باشد.پ خصال: بزنطى گفت: از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدند چگونه ميتوان امام را پس از فوت امام قبل شناخت.

فرمود: امام داراى علامتهائى است بزرگترين فرزند پدر خويش است پس از او داراى فضيلت است وقتى كسى وارد شهر مى‏شود و مى‏پرسد امام چه كسى را جانشين خود معين كرده او را معرفى مينمايند (يعنى نص بر امامت او شود) و سلاح در ميان ما خانواده مانند تابوت بنى اسرائيل است در هر خانه‏اى كه باشد امامت در همان خانه است.پ خصال: عبد الاعلى گفت: بحضرت صادق عليه السّلام گفتم: چه دليل مى‏توان آورد براى رد كردن كسى كه مدعى امامت بدون استحقاق مى‏شود؟ فرمود: سه دليل هست كه در هر كس جمع شود او امام است. نزديكترين شخص به امام قبل باشد. 2- سلاح پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزد اوست و تصريح بامامت او شده بطورى كه وارد شهر شوى و سؤال كنى از مردم و بچه‏ها كه چه كسى جانشين امام است ميگويند فلان كس وصى و جانشين اوست.پ خصال: مغيره نضرى گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرض كردم چگونه ميتوان‏

 

 

امام را شناخت.

فرمود: با سنگينى و وقار و علم و وصيت امام قبل.پ خصال: ابي الجارود از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه بآن جناب عرض كردم فدايت شوم وقتى امام از شما خانواده از دنيا رود بچه چيز مى‏توان شناخت امام بعد را فرمود: برفتار نيكو و سنگينى و وقار و اقرار آل محمّد بفضل و شخصيت او و از هر چه روى زمين است سؤال كنى جواب آن را ميدهد.پ بصائر: حسين بن يونس از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: وقتى خداوند بخواهد امامى را بيافريند بدست خويش شربتى از زير عرش ميگيرد و در اختيار فرشته‏اى از فرشتگان ميگذارد او ميرساند بامام نطفه امام بعد از آن شربت است وقتى چهل روز گذشت در رحم مادر صدا را ميشنود بعد از تولد باو حكمت داده مى‏شود و بر بازوى راستش مى‏نويسند: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.

وقتى امامت باو رسيد خداوند بوسيله سيصد و سيزده فرشته مطابق تعداد جنگجويان بدر او را يارى ميكنند و با او هستند و هفتاد مرد و دوازده نقيب و سر پرست با اوست كه هفتاد مرد را باطراف مى‏فرستد و مردم را دعوت براه او مى- كند و برايش در محلى چراغى است كه بوسيله آن اعمال ايشان را مشاهده مى‏كند.پ خصال: سليمان بن مهران از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه ده خصلت از صفات امام است:

1- عصمت. 2- نص و تصريح. 3- اعلم مردم باشد. 4- پرهيزگار- ترين آنها. 5- داناترين ايشان بكتاب خدا. 6- باو آشكارا وصيت كرده باشند. 7- داراى اعجاز و دليل باشد. 8- چشمش ميخوابد ولى دلش بيدار است. 9- سايه ندارد. 10- از پشت سر چنان مى‏بيند كه از روبرو مشاهده‏

 

كند.پ صدوق رحمة اللَّه عليه مينويسد: معجزه و دليل امام در علم و مستجاب بودن دعاى اوست اما اينكه از حوادث آينده خبر ميدهد آن طبق قرار و اشاره ايست كه از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم باو رسيده و اينكه سايه ندارد بجهت آنست كه از نور خدا آفريده شده اما مشاهده كردنش از پشت سر بهمان طورى كه از پيش رو ميبيند بواسطه مقدار فراست و هوشيارى است كه خداوند در اختيارش نهاده در اين آيه ميفرمايد: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ.پ معانى الاخبار: ابو الجارود گفت: از حضرت باقر عليه السّلام پرسيدم بچه دليل مى‏توان امام را شناخت فرمود: با چند امتياز اول نص و تصريحى كه از جانب خداى بزرگ در باره او مى‏شود و تعيين نمودن او را برهبرى تا حجت بر مردم باشد زيرا پيامبر اكرم علي عليه السّلام را معرفى كرد و در ميان مردم تعيينش نمود همين طور امام‏ها هر كدام اولى دومى را تعيين ميكند اگر سؤالى از او بشود جواب ميدهد اگر سكوت كنى او خود ابتداء سخن ميگويد از آنچه فردا اتفاق مى‏افتد بمردم خبر ميدهد و با هر زبان و لغتى با مردم سخن ميگويد.

صدوق رحمة اللَّه عليه ميگويد: اينكه امام از آينده خبر ميدهد طبق قرارى است كه از پيامبر باو رسيده و اين از مطالبى است كه جبرئيل برايش آورده از اخبار و حوادث آينده تا روز قيامت.پ توضيح: اخبار متواترى كه شاهد است امام محدث است ملائكه با او سخن ميگويند و مؤيد بروح القدس است و ملائكه و روح در شب قدر و غير آن بر او نازل مى‏شود ما را بى‏نياز از اين توجيه ميكند گر چه اين توجيه نيز وجه صحيحى است بزودى توضيح كامل در بخش‏هاى علم خواهد آمد.پ توحيد صدوق: فضل بن سكن از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: خدا را به خدا بشناسيد و پيامبر را برسالت و امام را به كار نيك و عدل و احسان.

 

پ‏بصائر: عبد الحميد بن نصر گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود منكر امام مفترض الطاعه ميشوند و از او كناره ميگيرند بخدا قسم در روى زمين مقامى بالاتر از مفترض الطاعه بودن نيست ابراهيم مدتها بود كه از طرف خدا باو وحى ميشد ولى مفترض الطاعه (اطاعت فرض و واجب باشد) نبود تا بالاخره خداوند خواست او را گرامى بدارد و عظمت بخشد فرمود إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ابراهيم فهميد چه مقامى باو عنايت شده گفت وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي آيا در فرزندان من نيز هست فرمود لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ متعهد اين مقام ستمگران نميشوند حضرت صادق فرمود خداوند تصريح كرد كه اين مقام شايسته ذريه تو است نه ديگران كه ستمگرند.

توضيح: اينكه فرمود ابراهيم مفترض الطاعه نبود يعنى مقام نبوت را داشت اما رسول نبود يا رسول بود اما رسالت او جهانى نبود و يا منظور اينست كه امام مفترض الطاعه براى انبيايى كه بعد مى‏آيند نبود.پ علل الشرائع: ضرار از هشام بن حكم پرسيد چه دليل هست براى امام بعد از پيامبر هشام پاسخ داد هشت دليل وجود دارد كه چهار دليل آن در شخصيت خانوادگى اوست و چهار دليل در شخص اوست اما آن چهار دليل كه در نژاد اوست 1- داراى قبيله‏اى معروف است 2- شهرت نژادى دارند 3- شهرت نسبى 4- شهرت خانوادگى.

و علت آن اينست كه اگر شهرت نژادى و نسبى و خانوادگى نداشته باشد ميتواند از هر خانواده در گوشه و كنار دنيا باشد چون چنين چيزى صحيح نيست ضمنا ما در جهان نژادى مشهورتر از محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم نداريم كه از جنس عرب و صاحب اين دين و دعوت اسلامى است كه بنام او در هر شب و روز بر فراز مناره‏ها پنج مرتبه در مساجد و اماكن مقدسه فرياد ميزنند «اشهد ان لا اله الّا اللَّه و انّ محمّدا رسول اللَّه.

 

دعوت او بهر خوب و بدى از عالم و جاهل رسيد و شهرت جهانى دارد بهمين دليل نميتواند امامت وجود داشته باشد مگر در مشهورترين نژادها.

و چون جايز نيست مگر از اين نژاد باز جايز نيست مگر اينكه در قبيله صاحب دعوت اسلام (يعنى قريش) باشد نه ساير قبايل عرب و چون نبايد از غير اين قبيله باشد لازم است از همان خانواده‏اى باشد كه صاحب شريعت و دين از آن خانواده است بجهت قرب نسبى كه با پيامبر دارد و تعيينى كه از طرف او مى‏شود بشخص معين نه ساير خانواده.

ضمنا اگر از طرف او تعيين نشود اين خانواده اشتراك خواهند داشت و هر كدام مى‏توانند ادعا كنند وقتى او معين كرد ديگر اختلاف و ناراحتى از ميان ميرود و بايد پيامبر اكرم يك نفر از مردان خانواده را تعيين كند نه ديگرى را تا رفع اختلاف از ميان خانواده او بشود و بدانند آن شخص افضل و اعلم و اصلح از همه آنها است در امامت و رهبرى.پ اما چهار نشانه‏اى كه در شخص امام است:

1- داناترين مردم است 2- سخاوتمندترين آنها 3- از همه عفيف‏تر و خوددارتر است نسبت بگناهان چه صغيره و چه كبيره 4- او را فتورى دست نداده در اجراى احكام خدا و نه جاهليت را درك كرده باشد و بايد در هر زمانى با اين امتيازها امامى قيام بامر نمايد تا روز قيامت.

عبد اللَّه بن يزيد الاباضي كه حضور داشت گفت از كجا ميگوئى بايد داناترين مردم باشد گفت اگر عالم نباشد ممكن است احكام شريعت را تغيير دهد جايى كه بايد حد زند قطع نمايد و كسى كه بايد عضوش قطع شود بر او حدّ بزند دليل بر اين مطلب آيه شريفه است أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.

گفت از كجا ميگوئى كه امام بايد از تمام گناهان معصوم باشد گفت اگر معصوم نباشد امكان دارد مرتكب گناهى شود كه ديگران ميشوند و لازم‏

 

گردد كه بر او حدّ جارى كنند چنانچه بديگران جارى مى‏كنند وقتى گناهكار شد نميتواند از همسايه و دوست و خويشاوند و رفيق خود پنهان كند دليل اين مطلب آيه شريفه است إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.

گفت بچه دليل ميگوئى بايد شجاع‏ترين مردم باشد گفت زيرا او فرمانده آنها است در جنگ كه باو پناه مى‏برند اگر فرار كند مشمول غضب خدا است جايز نيست امام مورد غضب خدا قرار گيرد بدليل اين آيه إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ  وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ.

گفت بچه دليل ميگوئى بايد سخاوتمندترين مردم باشد گفت زيرا در صورتى كه سخى نباشد صلاحيت امامت را ندارد چون مردم بفضل و بخشش او نيازمندند و تقسيم بيت المال را بين آنها بمساوات ميكند تا هر كسى حق خود را ببرد چون اگر سخاوتمند بود ميتواند خود را نگه دارد از تصرف در حق مردم و مسلمين و سهم خود را از ديگر مسلمانان بيشتر بر نميدارد قبلا گفتيم بايد معصوم باشد وقتى شجاع‏ترين و داناترين و سخى‏ترين و پاكدامن‏ترين مردم نباشد صلاحيت امامت را ندارد.پ علل الشرائع: فضل از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه فرمود اگر بگويند چرا جايز نيست امام از غير نژاد پيامبر باشد گفته مى‏شود بواسطه عللى كه از آن جمله است:

1- چون امام واجب الاطاعه چاره‏اى نيست از اينكه بايد شاهد و دليلى وجود داشته باشد كه از ديگران مشخص و متمايز گردد اين شاهد همان قرابت نزديك و وصيت آشكار است كه از ديگران او را جدا ميسازد و كاملا مشخص ميگردد.

 

2- اگر از غير نژاد پيامبر باشد نژاد ديگرى بر نژاد پيامبر برترى يافته است زيرا در صورتى كه اولاد پيامبر پيرو اولاد دشمنان خود گردند مانند ابو جهل و ابن ابى معيط چون در فرض او ميتواند منتقل باولاد ايشان شود در صورتى كه مؤمن باشند فرزندان پيامبر تابع مى‏شوند و اولاد دشمنان آنها متبوع و فرمانروا با اينكه اين فضيلت و امتياز براى پيامبر شايسته‏تر است تا ديگران.

3- وقتى مردم اعتراف برسالت پيامبر نمايند و مطيع او باشند ديگر كسى تكبر نميورزد از پيروى فرزندان و ذريه او و اين كار بر آنها دشوار نمى‏آيد ولى وقتى در غير فرزندان پيامبر باشد هر كس در دل خود خويشتن را از او شايسته‏تر باين مقام ميداند و از اطاعت كبر ميورزد و بفرمانبردارى راضى نيست از كسى كه او را پست‏تر از خود ميداند و اين موجب فساد و اختلاف و نفاق مى‏شود.پ بصائر: مالك جهنى گفت: در حضور حضرت صادق عليه السّلام دست خود را بر گونه‏ام گذاشتم و گفتم: آقا خدا شما را معصوم قرار داده و شخصيتى بس والا داده فرمود: مالك امر بالاتر از آن چيزى است كه تو فكر ميكنى (يعنى تنها عصمت و مقام نيست بلكه واجب الاطاعه و امام بودن و غيره).پ بصائر: اسحاق بن غالب از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

پيامبر اكرم از دنيا رفت در ميان امت خود كتاب خدا و وصى خويش علي بن ابى طالب امير المؤمنين و پيشواى متقين و حبل اللَّه المتين و دستاويز محكم غير قابل گسستن را گذارد پيمانى استوار گرفت كه اين دو با هم هستند و هر كدام گواه ديگرى است.

و زبان گويا قرآن است كه چه چيز را خدا بر بندگان واجب نموده از قبيل اطاعت خدا و اطاعت امام و ولايت او و حق واجبش كه عبارت است از كامل شدن دين و اظهار امر و احتجاج به دليل و درخشش بنورى از گنجينه برگزيدگان و ائمه گرام است.

 

خداوند بوسيله ائمه هدى از خاندان نبوت دين خود را روشن نمود و راه رستگارى را واضح كرد و بوسيله آنها گنجينه‏هاى دانش خود را گشود هر كس از امت محمّد آشنا بحق واجب امام خود گرديد شيرينى طعم ايمانش را چشيد و ارزش اسلام خويش را درك كرد زيرا خدا امام را رهبر خلق و حجت بر جهانيان قرار داده او را مفتخر بتاج وقار نموده و بنور خويش منور گردانيده با ريسمانى ناگسستنى او را به آسمان پيوند داده نمى‏توان بمقامات آخرت و آنچه خداوند به بندگان ارزانى ميدارد رسيد مگر از راه پيروى امام و اعمال بندگان پذيرفته نيست مگر با معرفت او.

امام عقده‏هاى مشكل دين و رمزهاى پيچيده سنت و پيش آمدهاى نامعلوم زندگى را حل مى‏كند هرگز خداوند گمراه نميكند گروهى را كه هدايت نموده بلكه به آنها راه رستگارى را مى‏آموزد او حجت بالغه پروردگار است ميان مردم.پ بصائر: ابو الجارود گفت: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: امام از ما خانواده از پشت سر چنان مى‏بيند كه از جلو مشاهده ميكند.پ بصائر: عبد الرحمن بن كثير گفت: روزى با چند نفر از شيعيان در خدمت حضرت باقر عليه السّلام بوديم فرمود از جاى حركت كنيد و دو نفر دو نفر يا سه نفر سه نفر متفرق شويد من شما را از پشت سر همان طور مى‏بينم كه از پيش رو مشاهده ميكنم بهر اندازه كه مايل است شاد گردد كسى كه خدا مرا باو معرفى نموده و امام خويش را شناخته.

دو روايت از بصائر راجع به نطفه امام كه آبى از زير عرش بر ميوه‏اى از ميوه‏ها و يا خوردنيها نازل مى‏شود و از آن نطفه امام بسته ميگردد ذكر شده كه بجهت تكرار نشدن از ترجمه صرف نظر گرديد و در بخش انعقاد نطفه امام گذشت.پ عياشى: ابو عمر و زبيرى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: از

 

چيزهائى كه جزء شرائط امامت است پاك و عارى بودن از هر عيب و از گناهان و معصيت‏هائى كه موجب آتش جهنم مى‏شود و علمى روشنگر كه تمام امتيازهاى مردم از حلال و حرام را بيان كند و علم بكتاب خدا عام و خاص و محكم و متشابه و رمزهاى دقيق و تأويلهاى بعيد و ناسخ و منسوخ آن.

عرضكردم چه دليل وجود دارد كه امام عالم بتمام آنچه فرموديد هست؟

فرمود: اين آيه از قرآن كه در باره رهبران دينى و پيشوايان مذهبى است إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ ما تورات را نازل كرديم در آن هدايت و نور است حكم ميكند بوسيله آن پيمبرانى كه اذعان و اعتراف دارند بحكم خدا براى كسانى كه دست از كفر كشيده‏اند (يا يهوديان) منظور از ربانيين ائمه هستند نه پيمبران آنهايند كه مردم را با دانش خود پرورش ميدهند و منظور از احبار دانشمندان است كه امام و پيشوا نيستند سپس خداوند ميفرمايد: بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ با پيمانى كه از آنها گرفته شده راجع بحفظ كتاب خدا در اين آيه خداوند نفرموده: با پيمانى كه از آنها گرفته شد راجع به آنچه اطلاع دارند از كتاب.

توضيح: زيرا مسلم است حفظ كتاب خدا در صورتى است كه عالم بكتاب و بجميع احكام و وارث علم از طرف پيامبر باشد كه اين مقام مخصوص ائمه عليهم السّلام است. ربانيون بائمه عليهم السّلام تفسير شده چنانچه روايت داريم كه علي بن ابى طالب ربانى اين امت است و احبار بدانشمندان شيعه تفسير گرديده.پ غيبت نعمانى: اسحاق بن غالب از حضرت صادق عليه السّلام در ضمن خطبه‏اى كه آن جناب راجع باحوال ائمه و امتيازات ايشان ايراد ميكرد (ابتداى خطبه در دو صفحه قبل از بصائر تا اينجا نقل شد كه خداوند اعمال بندگان را نميپذيرد مگر بمعرفت امام بقيه خطبه چنين است:

 

امام دانا بمشكلات وحى و رموز پيچيده سنت و مسائل مشكل دين است پيوسته خداوند ائمه عليهم السّلام را براى مردم از فرزندان حسين عليه السّلام برميگزيند كه هر يك فرزند امام قبل است آنها را براى حفظ دين و راهنمائى مردم انتخاب ميكند و تمام مورد لطف و عنايت خدايند هر وقت امامى از دنيا رفت از فرزندان او امام ديگرى را معرفى ميكند كه راهنما و روشنگر راه دين و پيشوا و نگهبان و حجت بر مردم باشد و رهبر خلق از جانب خدا و راهنماى دين اويند.

حجت خدا و داعيان حق و رهبران خدا ميان مردمند كه دين خود را از آنها مى‏آموزند و بنور ايشان جهان روشن ميگردد و اقتصاد رونق مى‏يابد، آنها وسيله زندگى مردم و نورهاى درخشان تاريكيها و پايه‏هاى اسلامند مقدرات حتمى خدا بوسيله امامت آنها جريان مى‏يابد امام برگزيده و شايسته و راهنماى تعيين شده است و قيام بامر دين و دنياى مردم دارد و پناه آنها است خدا او را براى همين برگزيد و با علم بلياقت و شايستگى كه دارد بلطف و كرم خويش او را در عالم ذر آفريد پيش از آفرينش موجودات او را در طرف راست عرش آراسته با حكمت قرار داد او را بعلم خويش انتخاب كرد و پاك و پاكيزه‏اش نمود يادگارى از آدم و برگزيده‏اى از نژاد نوح و نخبه و برجسته‏اى از آل ابراهيم و فرزندان اسماعيل و برگزيده‏اى از عترت پاك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم.

پيوسته در حمايت لطف خداست بوسيله فرشتگان او را حفظ ميكند و از ناراحتيهاى شبهاى تيره و اثر جادوى جادوگران و نابسامانيها محفوظ نگه مى‏دارد پاك از هر عيب و محفوظ از هر آفت «1» و مصون از تمام كارهاى ناپسند معروف به بردبارى و كردار نيك آراسته بعفت و علم و فضل است هنگام مأموريت از طرف پدر باو وصيت شده ولى در زمان پدر خويش خاموش از سخن است.

 

پ‏وقتى مدت اقامت پدرش پايان يافت مقدرات خدا در اختيار او قرار گيرد اراده خدا در باره او جارى مى‏شود مدت مأموريت پدر پايان مى‏پذيرد. از دنيا برود و امامت باو ميرسد و امور دين باو واگذار مى‏گردد و حجت خدا بر مردم و فرمانرواى جهان مى‏شود او را بروح خود تأييد ميكند و بعلم خويش مى‏آرايد و اسرار خود را در اختيارش مى‏گذارد و بمأموريتى بزرگ منصوب مى‏نمايد باو دانشى كه موجب تشخيص مشكلات گردد ميبخشد و راهنماى خلق و حجت خود در ميان مردم و روشنگر راه دين و كفيل امور دين و دنياى مردم.

او را رهبر مردم و گنجينه علم و حكمت خود قرار مى‏دهد و فرمانرواى دين خويش مى‏گرداند باو علم احكام و حدود و فرائض ميبخشد قيام بعدل و دادگرى مى‏نمايد با نورى درخشان در زمانى كه مردم در حمق فرو رفته و ببحث جدل مشغول گشته‏اند داروى شفابخش و چراغى مشعشع مى‏آورد و تمام مشكلات را از راه دين حل و فصل مى‏نمايد و بر راه و روش آباء گرام و شايسته خود قدم برمى‏دارد.

جز شقى و بدبخت كسى جاهل بحق چنين رهبرى نيست و جز گمراه بيچاره منكر او نمى‏شود و مانع از شناسائى او نمى‏گردد مگر كسى كه جرات بر خدا و پيامبر پيدا كرده.پ غيبت نعمانى: حارث بن مغيره گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرض كردم:

بچه وسيله مى‏توان امام را شناخت؟

فرمود: با سنگينى و وقار گفتم: با چه چيز فرمود: او را با حلال و حرام و احتياج مردم بسويش ميشناسى و اينكه باحدى احتياج ندارد و سلاح پيامبر در نزد اوست.

عرض كردم: آيا امام‏ها پسر امامند؟ فرمود: يا وصى است و يا پسر وصى‏پ غيبت نعمانى: ابو الجارود گفت: بحضرت باقر عليه السّلام گفتم: وقتى امام و رهبر از اهل بيت از دنيا رفت چگونه مى‏توان امام بعد را شناخت؟

 

فرمود: بكردار نيك و تقيه و اعتراف آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم بفضل او از هر چه بپرسى جواب مى‏دهد.پ كشف الغمه: محمّد بن اقرع گفت: نامه‏اى نوشتم بامام عسكرى عليه السّلام پرسيدم آيا امام محتلم مى‏شود پس از تمام شدن نامه با خود گفتم: احتلام يك نوع شيطنت است خدا اولياء خود را از اين چيزها محفوظ ميدارد در جواب نوشت ائمه در حال خواب مانند حال بيدارى هستند خواب تغييرى در آنها بوجود نمى‏آورد خداوند اولياء خود را از برخورد شيطان محفوظ مى‏دارد همان طور كه در دلت خطور كرد.پ رجال كشى: عيسى بن صفوان از حضرت رضا نقل كرد كه صفوان گفت:

من ابراهيم و اسماعيل پسران ابى سمال را خدمت آن جناب بردم سلام كردند و از وضع خود و خانواده خويش در مورد امامت به آن جناب اطلاع دادند راجع بحضرت موسى بن جعفر عليه السّلام سؤال كردند فرمود از دنيا رفته است گفتند آيا وصيت كرده؟ فرمود: آرى. پرسيدند بشما وصيت كرد فرمود آرى عرضكردند وصيت به تنهائى فرمود آرى.

گفتند مردم اختلاف دارند در اين مورد اما ما پيرو حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام هستيم اگر زنده است چون امام ما است در صورتى كه از دنيا رفته باشد وصى او امام ما است آيا كسى كه چنين عقيده‏اى داشته باشد مؤمن است يا نه؟

فرمود: آرى اين خبر بشما رسيده كه هر كه بميرد در حالى كه امام خود را نشناخته مثل مردم جاهليت مرده است. و او كافر است.

گفتند: پس چرا ما نسبت كفر باو نمى‏دهيم باز پرسيدند حال چنين شخصى چگونه است، فرمود: ميخواهيد شما را گمراه كنم (يعنى بر خلاف واقع بگويم).

عرضكردند تا با چه دليلى بر مردم استدلال كنيم (در مورد امامت شما) فرمود

 

حضرت صادق ميفرمود وارد شهر ميشوى ميپرسى فلان كس بچه كس وصيت كرده جواب ميدهند بفلان كس سلاح پيامبر در نزد ما مانند تابوت بنى اسرائيل است در هر خانه‏اى كه باشد امام اوست گفتند سلاح را چه كس ميشناسد (كه از پيامبر است)؟!پ سپس عرضكردند آقا ما را راهنمائى بدليلى كن كه بتوانيم بآن استدلال كنيم گاهى اشخاص مى‏آمدند خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام تصميم داشت چيزى بپرسد امام ابتداء قبل از پرسش او جوابش را ميداد همين طور خدمت حضرت صادق عليه السّلام نيز مى‏آمدند پيش از سؤال جواب آنها را ميداد فرمود شما خود از حضرت صادق و موسى بن جعفر عليهما السّلام همين طور تقاضاى معجزه ميكرديد ابراهيم گفت ما حضرت صادق را درك نكرده‏ايم از دنيا رفت در حالى كه تمام شيعه بامامت او اعتراف داشته و هم بامامت حضرت موسى بن جعفر اما امروز در مورد امامت شما اختلاف دارند.

فرمود نه در مورد موسى بن جعفر عليه السّلام نيز اتفاق نداشتند پيرمردها و بزرگان شما سخن از امامت اسماعيل ميگفتند با اينكه معتقد بودند او شراب ميخورده ميگفتند چون او سخاوتمندتر است.

گفتند اسماعيل را امام در وصيت خود داخل نكرده بود فرمود او را در وصيت صدقات داخل كرده بود با اينكه مردم خيال ميكردند او امام است (چون فرزند بزرگتر بود).

اسماعيل بن ابى سمال گفت قسم بپروردگارى كه جز او خدائى نيست عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ قسمى غليظ خورده گفت من ميل ندارم تمام دنيا را بمن بدهند و تو امام نباشى (دلم بامامت شما مايل است) و وضع خود را عوض كرديم.

ابراهيم گفت ما وضع خود را اطلاع داديم آيا كسى كه چنين باشد مسلمان است؟ فرمود ساكت باش چيزى نگو او از سخن باز ماند.

توضيح: بطورى كه توجه كرديد الفاظ خبر داراى تشويش و اضطراب‏

 

بود و نسخه‏هاى مختلفى داشت بچند صورت بالاخره اينكه امام او را امر بسكوت ميكند شايد باين جهت باشد كه فعلا لازم نيست دليلى در اختيار او بگذارد تا با مردم در اين مورد استدلال نمايد و اين كار صلاح نيست.پ رجال كشى- ابو الحسن علي بن محمّد بن قتيبه گفت از مطالبى كه عبد اللَّه بن حمدويه بيهقى نوشته بود و من از روى نامه او نسخه برداشتم اين بود:

اهالى نيشابور در دين خود با يك ديگر اختلاف دارند گروهى گروه ديگر را تكفير ميكنند. در نيشابور دسته اى هستند كه معتقدند پيامبر اكرم زبان تمام مردم زمين و پرنده و آنچه خدا آفريده ميداند و بايد در هر زمانى نيز كسى باشد كه عارف باين زبانها باشد و اطلاع از دل انسان بدهد و بداند اهالى هر منطقه‏اى در محل و منزل خود چه ميكنند اگر دو كودك را ببيند ميداند كدام مؤمن و كدام منافق است و اسامى پيروان و دوستان خود را با اسم پدرانشان ميداند و هر كس را ببيند او را با اسم ميشناسد پيش از آنكه با او سخن بگويد.

فدايت شوم آنها ميگويند وحى قطع نميشود و پيامبر علم كامل را نداشته و نه احدى بعد از او داراى علم كامل بوده وقتى پيش آمدى در هر زمان بشود در صورتى كه علم آن در نزد صاحب الزمان نباشد خداوند باو و آنها وحى ميكند.

فرمود دروغ گفته‏اند خدا آنها را لعنت كند و تهمت بزرگى بسته‏اند در نيشابور مردى بنام فضل بن شاذان هست كه در بيشتر از اين مسائل مخالف آنها است و انكار ميكند او عقيده دارد بشهادت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و محمّد رسول اللَّه و ميگويد خدا در آسمان هفتم بالاى عرش است همان طورى كه خود را ستوده و جسم است او را بر خلاف مخلوقين در تمام معانى ميستايد مانند ندارد سميع و بصير است.

و از جمله عقايد او اينست كه پيامبر اكرم دين كامل آورده و در راه دين كمال مجاهدت و تبليغ نموده و تا هنگام مرگ به پرستش او مشغول بوده يك‏

 

نفر را تعيين كرده كه جانشين او باشد بعد از اوپ و باو علمى كه خدا وحى نموده تعليم كرده آن شخص عارف بحلال و حرام و تاويل قرآن و فصل الخطاب است و در هر زمانى بايد يك نفر وجود داشته باشد كه اين مسائل را بداند اين علم بعنوان ميراث از پيامبر اكرم بآنها رسيده و بيكديگر ميسپارند هيچ كدام اطلاعى در امور دين جز از راه وراثت از پيامبر نميدانند او وحى بعد از پيامبر را منكر است.

در جواب فرمود در بعضى مسائل اعتقادش صحيح است و در بعضى از آنها بر خلاف است و در آخر نامه بود كه خدا ترا رحمت كند متوجه هر چه گفته بودى شدم خداوند امتناع دارد از اينكه رهبرى كند و ناراضى شود از شما در صورتى كه مخالف او باشيد و دين را رها كنيد و عارف بامام نباشيد و ولايت با ولىّ خدا نداشته باشيد هر زمان كه خدا شما را مشمول رحمت خويش ميكند و اجازه دعوت بما ميدهد براى شما نامه‏اى مينويسيم و پيكى ميفرستيم او را تصديق نميكنيد از خدا بترسيد و بگمراهى بعد از عرفان روى نياوريد.

بدانيد كه حجت اگر بيانگر شما شده نعمت خدا را بپذيريد تا براى شما دوام داشته باشد و موجب سعادت دنيا و آخرت شود اگر خدا بخواهد.

اين فضل بن شاذان با ما چه كار دارد پيوسته دوستان ما را منحرف ميكند و عقايد ناپسند را ميان آنها رواج ميدهد هر وقت نامه‏اى براى آنها نوشتم در اين مورد بر ما اعتراض كرد من باو پيشنهاد ميكنم كه دست از اين كارها بكشد و گر نه بخدا قسم نفرين ميكنم مبتلا بمرضى شود كه در دنيا و آخرت علاج نداشته باشد سلام ما را بدوستانمان برسان و اين نامه را براى آنها بخوان ان شاء اللَّه تعالى.پ كافى- علي بن محمّد نوفلى از علي بن موسى الرضا عليه السّلام نقل ميكند كه صحبت صدا در نزد ايشان شد فرمود علي بن الحسين عليه السّلام وقتى قرآن ميخواند اگر

 

رهگذرى رد ميشد از صدايش بيهوش ميگشت اگر امام مقدارى از صداى خود را براى مردم اظهار كند تاب تحمل آن را ندارند از خوبى آن.

عرضكردم مگر پيامبر اكرم بر مردم نماز نميخواند و صدايش را بقرآن بلند نميكرد؟ فرمود پيامبر اكرم بمقدارى كه تاب تحمل داشتند با آنها معامله ميكرد.پ تفسير فرات- ابو حنيفه گفت من و ابو عبيده حذاء خدمت حضرت باقر عليه السّلام رفتيم صدا زد كنيزى كه بالش بياورد عرض كردم، همين طور مينشينم فرمود يا ابا عبيده اين احترام و اكرامى است آن را رد نكن چون احسان را رد نميكند مگر الاغ عرض كردم ما چگونه ميتوانيم امام را بشناسيم فرمود از اين آيه الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ كسانى كه اگر بآنها قدرت دهيم در زمين نماز بپا ميدارند و زكات ميدهند و امر بمعروف و نهى از منكر مينمايند هر گاه يكى از ما خانواده را با اين مشخصات ديدى او امام تو است.پ توضيح ميدهم- بزودى در كتاب قرآن از تفسير نعمانى باسناد خود از اسماعيل بن جابر از حضرت صادق عليه السّلام خواهد آمد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود امامى كه شايسته مقام امامت است داراى علاماتى است از آن جمله اينكه از تمام گناهان كوچك و بزرگ معصوم باشد لغزشى در فتوى نداشته باشد و خطا در جواب نكند سهو و نسيان ندارد و لهو و بازى در امور دنيا ندارد.

دوم داناترين مردم است به حلال و حرام خدا و انواع احكام و امر و نهى پروردگار و تمام آنچه مردم بآن نياز دارند مردم باو محتاجند و او از آنها بى‏نياز.

سوم- بايد شجاعترين مردم باشد زيرا او فرمانرواى مؤمنين است و از او پيروى ميكنند و اگر فرار كند در جنگ بواسطه فرار او همه فرار ميكنند.

چهارم- بايد سخاوتمندترين مردم باشد گرچه تمام مردم روى زمين بخيل باشند زيرا در صورتى كه بر او بخل تسلط يابد نسبت باموال مسلمين كه‏

 

در اختيار اوست بخل ميورزد.

پنجم- عصمت از تمام گناهان با همين امتياز از ساير مردم مشخص مى‏شود كه معصوم نيستند زيرا در صورتى كه معصوم نباشد ممكن است مرتكب گناهانى كه ساير مردم ميشوند بشود از قبيل گناهان موجب هلاكت و شهوترانيها وقتى چنين كارهائى را كرد بايد يكى بر او حد جارى نمايد در چنين صورتى امام مى‏شود مأموم جايز نيست امام داراى چنين خصوصياتى باشد.

اما اينكه بايد داناترين مردم باشد براى اينست كه اگر عالم نباشد امكان دارد احكام و حدود را تغيير دهد و قضاياى مشكل او را باختلاف اندازد بطورى كه نتواند جواب آن را بدهد و اگر جواب دهد مرتبه بعد بر خلاف آن فتوى دهد.

اما اينكه بايد شجاعترين مردم باشد بهمان دليلى است كه قبلا گفتيم اگر فرار كند خود را مشمول خشم پروردگار كرده و اين براى امام صحيح نيست اما اينكه بايد سخى‏ترين مردم باشد باز بهمان دليلى كه قبلا ذكر شد براى امام بخل شايسته نيست دليل را ذكر نموده تا آنجا كه در رد اشخاصى كه قياس در دين را حلال ميشمارند فرموده است.

اينكه چنين اشخاصى متوسل بقياس ميشوند بواسطه آن است كه عاجزند از اقامه احكام مطابق كتاب خدا و براى اخذ احكام نرفته‏اند بدر خانه كسانى كه اطاعت آنها بر مردم واجب است و خطا و لغزش و نسيان ندارند و كتاب خدا بر آنها نازل گرديده و اينست مامورند در احكام مشتبه خود بآنها مراجعه كنند از پى رياست رفتند بواسطه عشقى كه بزر و زيور دنيا داشتند و راه اجداد خود را پيمودند آنها كه مدعى مقام اولياء شدند بناچار ادعا كردند راى و قياس واجب است.پ كافى: حفص بن بخترى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه بآن جناب گفتند بچه دليل امام را ميتوان شناخت فرمود بوصيت آشكار و بفضل احدى نميتواند بر امام در مورد زبان و شكم و شهوت خورده بگيرد مثلا بگويد دروغگو است و اموال مردم را مى‏خورد و از اين قبيل.

 

پ‏كافى: معاوية بن وهب گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم علامت امامى كه بعد از امام است چيست؟ فرمود طهارت ولادت و حسن منشأ، اهل لهو و لعب نيست.

توضيح: حسن منشأ يعنى آثار فضل و كمال از كوچكى در او ديده شود تا آخر عمر منظور از طهارت ولادت اينست كه در نژاد او خورده گرفته نشود بعضى گفته‏اند يعنى ختنه شده و ناف بريده و پاك از خون و كثافات متولد شود و اين توجيه بعيد است.پ كافى: احمد بن عمر از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه از آن جناب سؤال كردم دلائلى كه گواه بر امامت است چيست؟ فرمود دليل بر امامت شرافت و فضل و وصيت است وقتى شخصى وارد شهر شود بپرسد بچه كسى وصيت شده گفته شود بفلانى امامت دار مدار سلاح است اما مسائل دليل نيست.

توضيح: يعنى مسائل نميتواند دليل براى عوام مردم باشد چون نميتوانند بين حق و باطل تشخيص دهند.پ نهج البلاغه: امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از خطبه‏ها فرمود ميدانيد كه شايسته نيست حاكم بر اموال و فروج و دماء و غنائم و احكام و امامت مسلمانان شخص بخيل باشد چون سعى او اينست كه بآرزوى خود از اموال مسلمانان برسد و نه شخص جاهل كه موجب گمراهى ايشان مى‏شود با جهل خود و نه بد اخلاق كه با بد اخلاقى گروهى را محروم ميكند و نه ظالم نسبت باموال مردم چون عده‏اى را بعطاى خويش مسرور و دسته‏اى را محروم مينمايد و نه رشوه خوار چون موجب از بين بردن حقوق مى‏شود و بر خلاف حق حكم ميكند و نه كسى كه سنت را از ميان مى‏برد كه موجب هلاكت امت ميگردد.پ كافى: زراره از حضرت باقر نقل كرد كه فرمود امام داراى ده علامت است:

1- پاك و ختنه شده متولد مى‏شود.

 

2- وقتى روى زمين قرار گرفت دو دست بر زمين ميگذارد و صدا بشهادتين بلند ميكند.

3- محتلم نميشود.

4- چشمش ميخوابد ولى دلش نميخوابد.

5- كسالتى كه موجب دهن دره شود او را نميگيرد.

6- نه دستهاى خود را از روى كسالت باز ميكند.

7- از پشت سر چنان مى‏بيند كه از پيش رو مشاهده ميكند.

8- بوى مدفوع او مانند مشك است و زمين مأمور است آن را فرو برد و پنهان كند.

9- وقتى زره پيامبر را بپوشد بر تنش راست مى‏آيد ولى ديگران چه كوتاه قد و چه بلند قد اگر بپوشد يك وجب اضافه است.

10- با ملك صحبت ميكند تا آخر امامت خود.پ برسى در مشارق الانوار از طارق بن شهاب از امير المؤمنين عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود طارق! امام كلمة اللَّه و حجت اللَّه و وجه اللَّه و نور اللَّه و حجاب اللَّه و آية است خدا انتخابش ميكند و هر چه خواست در او قرار ميدهد بواسطه همين مقام اطاعتش و ولايتش بر تمام جهان واجب است او ولى خدا در آسمانها و زمين است اين پيمان از جميع جهانيان گرفته شده است هر كه خود را بر او مقدم بدارد كافر بخدا است هر كار كه مايل است بكند هر چه خدا بخواهد انجام ميدهد.

بر دست راستش نوشته مى‏شود وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا او راستى و عدالت است برايش استوانه‏اى از نور قرار ميدهد از زمين تا آسمان اعمال بندگان را بوسيله آن مى‏بيند و بر قامتش لباس عظمت مى‏پوشد و او از دل‏ها آگاه و بر اسرار مطلع است بين مشرق و مغرب را مى‏بيند چيزى بر او از ملك و ملكوت پوشيده نيست و زبان پرندگان را هنگام ولايت ميداند.

 

او را براى وحى انتخاب نموده و بر اسرار مطلع كرده و بلطف خود تأييد كرده و باو حكمت تلقين نموده دلش مركز اراده خدا است بنامش سلطنت زده شده و باو فرمانروائى عطا گرديده و بايد از او اطاعت كنند زيرا امامت ميراث انبياء و مقام اصفياء و خلافت خدا و جانشينى پيامبران است امامت عصمت ولايت و سلطنت و هدايت است او سبب كامل شدن دين و موجب سنگين شدن ترازوى عمل است.پ امام هدف جويندگان و راهنماى هدايت‏جويان و راه رهسپاران و خورشيد درخشان دلهاى عارفين است ولايت او سبب رستگارى و اطاعتش واجب است در زندگى و ذخيره آخرت بعد از مرگ و عزّت مؤمنين و شفيع گنه‏كاران و نجات دوستان و رستگارى پيروان است چون او رأس اسلام و كمال ايمان و عارف بحدود احكام و مبين حلال از حرام است اين مقامى است كه بآن نميرسد مگر كسى كه خدا انتخابش كرده و مقدمش داشته و باو ولايت و حكومت داده.

ولايت عبارت از حفظ مرزها و تدبير امور و مراقبت بر روزها و ماهها است امام آب خوشگوار در تشنگى و راهنماى هدايت است امام پاك از گناه و مطلع بر عيوب است امام خورشيد درخشان بر بندگان است بمقام او كسى را ياراى چشم بستن يا دست رساندن نيست اين آيه بهمان معنى اشاره دارد وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ مؤمنين عبارتند از علي و خاندانش پس عزّت اختصاص به پيامبر دارد و عترتش، پيامبر و عترتش از يك ديگر تا ابد جدا نمى‏شوند.

آنها مركز دائره ايمانند و قطب وجود و آسمان جود و شرف و نور خورشيد عظمت و روشنى ماه و پايه و مبدأ و معنا و مبناى عزّت و مجد. امام چراغ فروزان و راه و روش و آب سرشار و درياى زخار و ماه تابان و آب‏گيرى گوارا و راه آشكار و راهنمائى دلسوز در گرفتاريها و ابرى باران زا و بارانى ژاله‏سان و بدر كامل و دليل فاضل و آسمان سايه افكن و نعمت بزرگ و درياى خشك نشدنى و شخصيتى‏

 

كه قابل توصيف نيست و سرچشمه‏اى پر آب و باغستانى شاداب و گلى خوشبو و ماهى خوشرو و ستاره‏اى درخشان و كانونى عطر زا و عمل صالح و منبع سود و راه واضح و طبيب دلسوز و پدر مهربان است.پ پناه بندگان در گرفتاريها و حاكم آمر و ناهى و مراقب از جانب خدا بر خلايق و امين پروردگار بر خلايق و حجت او بر مردم و راه هموار در زمين و بلاد پاك از گناه و دور از عيوب و آگاه بر اسرار ظاهرش را نميتوان مالك شده و باطنش را نميتوان درك كرد يگانه روزگار و خليفه خدا در امر و نهى.

مثل و مانند ندارد و كسى را ياراى برابرى با او نيست چه كسى مى‏تواند عارف بمقام شود يا بدرجات ما واقف گردد و شاهد عظمت ما باشد و منزلت ما را دريابد. عقل و خردها حيران است و انديشه سرگردان در باره آنچه مى‏گويم بزرگان كوچكند و دانشمندان ناتوان و شعراء گنگ و بليغان لال و سخنوران الكن و فصيحان عاجز، آسمان و زمين در مقام ستايش اولياء اظهار كوچكى مى‏نمايند.

آيا ميتوان شناخت يا ستايش نمود و يا فهميد و يا درك كرد يا احاطه كسى را كه پرتو جلال كبريا است و افتخار زمين و آسمان بزرگتر است مقام آل محمّد از وصف ستايشگران و توصيف وصف‏كنندگان و اينكه احدى را با آنها مقايسه نمود چگونه مى‏توان مقايسه كرد با اينكه آنها كلمه عالى و نام درخشان و وحدانيت كبرائى هستند كه فاصله گرفته است از توحيد هر كس از آنها پشت كند يا كناره گيرد و حجاب اعظم خداوند.

چگونه مى‏توان چنين شخصيت‏ها را با انتخاب تعيين نمود و كجا عقل‏ها مى‏توانند آنها را درك كنند كه مى‏تواند بشناسد يا وصف كند آنها را كه من توصيف نمودم و خيال كردند چنين موقعيت و مقامى مى‏تواند در غير آل محمّد باشد دروغ گفتند و گمراه شدند و گوساله بخدائى پذيرفتند و در گروه شياطين وارد شدند تمام اين انحرافات بواسطه عقده و كينه‏اى بود كه با آل محمّد و خاندان‏

 

عصمت داشتند و حسادتى كه بآنها ميورزيدند. شيطان آنها را تشويق كرد مرگ بر آنها باد چگونه امامى را انتخاب نمودند كه نادان و بت پرست بود و ترسو در ميان انبوه همآورد.پ با اينكه امام بايد عالمى باشد كه جهل بر او راه نيابد و شجاعى كه ترسى او را فرا نگيرد و در نژاد و نسب بى‏مانند در بالاترين خانواده قريش و عظيم‏ترين فرزندان هاشم و بازماندگان ابراهيم است و منبع سخاوت و چون جان پيامبر و شخصيت مورد رضاى خدا و گوينده از جانب او.

او بالاترين شخصيت‏ها و از دودمان عبد مناف، سياستمدار و شايسته مقام رياست اطاعتش بر مردم فرض و لازم است تا روز قيامت دلش گنجينه اسرار خدا كه زبانش گوياى آن معصوم و موفق است نه ترسو و نادان اما طارق چنين امامى را رها كردند و پيرو هواى خويش گرديدند چه كسى گمراه‏تر است از آن كسى كه پيرو هواى نفس خويش گردد.

طارق! امام انسانى ملكوتى و پيكر آسمانى و امر الهى و روحى قدسى مقامى والا و نور اعلى و سرّ مخفى است او ذاتش فرشته‏اى و صفاتش خدائى و حسناتش فراوان و باسرار آگاه و برگزيده پروردگار مخصوص از جانب صادق امين.

تمام اين مقامات اختصاص به آل محمّد دارد و كسى با آنها شريك نيست زيرا آنها معدن وحى و معنى تأويل و مورد عنايت پروردگار جليل و مهبط جبرئيل و برگزيده خدا و سرّ اللَّه و كلمه او و شجره نبوت و معدن صفوت سرچشمه گفتار و عالى ترين راهنماى مردم وارث رسالت و نور خداست، حبيب اللَّه و وديعه او و كلمة اللَّه و كليد حكمت او و چراغ رحمت خدا و سرچشمه‏هاى نعمتش راهنما بسوى خدا و چشمه سلسبيل و قسطاس مستقيم و منهاج قويم و ذكر حكيمند و وجه كريم و نور قديم و شخصيتى شايسته تشريف و تقويم و تقديم و تعظيم و تفضيلند و

 

جانشينان پيامبر كريم و فرزندان رؤف و حميد و امناى عليّ عظيم خانواده‏اى هستند بهم پيوسته و خدا شنوا و كريم است.

مقامى والا و راهى استوارند هر كه آنها را بشناسد و از ايشان اقتباس كند از آنها است بهمين معنى اشاره دارد اين آيه فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي خدا آنها را از نور عظمت خويش آفريده و اختيار جهان بآنها داده سرّ اللَّه و اولياء مقرّب اويند و امر خدا بين كاف و نونند دعوت بسوى او مى‏كنند و از جانب او سخن مى‏كنند و بامرش عمل ميكنند.پ علم انبياء در مقابل علم آنها و سرّ اوصياء بمقايس سرّ ايشان و عزّت اولياء در مقام عزّت آنها مانند قطره در مقابل دريا و ذره‏اى در مقابل بيابان آسمانها و زمين در نزد امام چون مانند دست اوست نسبت به كف دستش ظاهرش را از باطن و خوبش را از بد و خشكى را از تر تميز ميدهد.

زيرا خداوند پيامبرش را از علم گذشته و آينده مطلع كرده و او در اختيار اوصياء گرام نهاده هر كه منكر اين مقام باشد شقى و ملعون است كه مورد لعنت لعنت‏كنندگان قرار دارد چگونه خداوند اطاعت كسى را بر مردم واجب ميكند كه راه به ملكوت آسمانها و زمين نداشته باشد كلماتى كه نمودار شخصيت آل محمّد است هفتاد نوع است و هر آيه در قرآن مجيد و كلام خدا سخن از عين و وجه و يد و جنب دارد منظور امام است زيرا او جنب اللَّه و وجه اللَّه است يعنى حق اللَّه، علم اللَّه، عين اللَّه، يد اللَّه، آنها جنب على و وجه رضى و سرچشمه گوارا و راه راست و وسيله بسوى خدا و واسطه عفو و رضاى اويند.

آنها سرّ واحد يكتايند كسى را نميتوان با آنها انباز گرفت مورد لطف خاص و خالص خدا و سرّ ديّان و كلمه او و باب ايمان و كعبه او. حجت اللَّه و راه روشن او راهنماى هدايت و پرچم توحيد و فضل خدا و رحمت او و عين اليقين و حقيقت آن و راه حق و عصمت او و مبدأ وجود و منتهايش و قدرت پروردگار و مشيّت او و امّ الكتاب و خاتمه آن و فصل الخطاب و دلالتش و گنجينه وحى و

 

نگهبان آن و آيه ذكر و ترجمه آن و معدن تنزيل و نهايت آن.پ آنها ستارگان آسمانى و انوار علوى هستند كه از خورشيد عصمت فاطمه عليها السّلام ميدرخشند در آسمان عظمت محمّد و شاخسار نبوى و درخت احمدى و اسرار الهى كه در پيكر بشرى بوديعت قرار گرفته‏اند و ذريّه پاك و عترت هاشمى كه هادى و مهدى هستند آنها بهترين افراد بشرند.

آنها ائمه پاك و عترت معصوم و ذريه گرامى و خلفاى راهنما و بزرگان صديقين و اوصياء برگزيده و اسباط پسنديده و هداة مهديين و چهره‏هاى درخشان از آل طه و ياسين و حجت‏هاى خدا بر اولين و آخرين هستند.

 

نام آنها بر سنگها و برگهاى درختان و بال پرندگان و ابواب بهشت و جهنم و بر عرش و افلاك و بال و پر ملائكه و بر حجب جلال و سرادق عزّ و جلال نوشته شده بنام آنها پرندگان تسبيح ميكنند و براى شيعيان آنها استغفار ميكنند ماهيان دريا خداوند احدى را خلق نكرده مگر اينكه از او اقرار بوحدانيت و ولايت ذريّه پاك و بيزارى از دشمنان آنها گرفته عرش استقرار نيافت تا بر آن با نور نوشته شد: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ علي ولى اللَّه.