بخش سوم امام چه وقت ميفهمد امام است

بصائر: صفوان بن يحيى گفت بحضرت رضا عليه السّلام گفتم بفرمائيد امام چه وقت ميفهمد امام است موقعى كه فهميد امام از دنيا رفته يا هنگام در گذشت امام؟ چنانچه حضرت موسى بن جعفر از دنيا رفت در بغداد و شما اينجا بودى فرمود اين مطلب را وقتى ميفهمد كه امام از دنيا رفت عرضكردم با چه نشانه؟

فرمود خدا باو الهام ميكند. بصائر: قارن از مردى كه برادر رضاعى حضرت جواد بود نقل كرد: در بين اينكه حضرت امام على النقى با معلم خود بنام ابا زكريا نشسته بود و حضرت جواد بنظر ما در بغداد بود.

امام على النقى مشغول خواندن نوشته‏اى بود پيش استاد خود ناگاه شروع بگريه شديدى كرد استاد پرسيد براى چه گريه ميكنى؟ جواب نداد. و فرمود اجازه بده بروم داخل منزل اجازه داد وارد شد صداى گريه و زارى از داخل منزل بلند شد بعد آمد پيش ما از گريه سؤال كرديم. فرمود: پدرم در همين ساعت از دنيا رفت گفتيم از كجا دانستى. فرمود چنان تحت قدرت و جلال خدا قرار گرفتم كه سابقه نداشت، فهميدم پدرم از دنيا رفته.

ما تاريخ آن روز و ساعت و ماه را برداشتيم، بعد متوجه شديم كه همان‏

 

وقت امام عليه السّلام از دنيا رفته بوده. بصائر: هارون بن فضل گفت حضرت امام على النقى را ديدم در همان روز كه حضرت امام جواد از دنيا رفته بود گفت إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. امام جواد از دنيا رفت عرضكردند آقا از كجا دانستيد فرمود: چنان ذلت و خوارى مرا فرا گرفت نسبت بخدا كه برايم سابقه نداشت. بصائر: احمد بن عمر گفت از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم كه فرمود من ام فروه دختر اسحاق را در رجب يك روز پس از فوت پدرم طلاق دادم. گفتم فدايت شوم وقتى طلاق داديد اطلاع از فوت پدرتان داشتيد فرمود آرى. بصائر: صفوان بن يحيى گفت بحضرت رضا عليه السّلام گفتم روايت كرده‏اند از شما در مورد فوت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام مردى از شما پرسيده. جريان فوت پدرتان را از اطلاعى كه سعيد داده بود خبر دار شديد فرمود سعيد خبرى را برايم آورد كه قبل از آمدن او اطلاع داشتم.

روايت ديگرى است كه اين روايت و روايت قبل مضمونش در هر دو جمع شده.

 

توضيح: ام فروه از زنان حضرت موسى بن جعفر بود حضرت رضا عليه السّلام وكالت داشت در طلاق دادن او طلاق داد او را پس از علم بفوت پدر. يا بنا بر آن است كه اطلاعى كه مدرك حكم شرعى مى‏شود علمى است كه از اسباب ظاهرى بوجود آيد نه علمى كه بوسيله الهام و غير آن پيدا شود يا اينكه امام دانست كه اين طلاق دادن از مزاياى ائمه است چنانچه امير المؤمنين عايشه را طلاق داد تا از جمله امهات مؤمنين خارج شود و شايد قبل از طلاق دادن ازدواج بر آنها حرام بوده ممكن است منظور از طلاق دادن معنى لغوى آن باشد كه رها كردن است يا طلاق ظاهرا براى مصلحتى بود تا عيب‏جوئى نكنند در ازدواج او پس از انقضاى عده وفات از روز فوت چون امام باو اطلاع داده بود كه چه وقت حضرت موسى ابن جعفر از دنيا رفته.