بخش شانزدهم چهارپايان و پرندگانى كه ائمه را دوست دارند و آنچه بر بال هدهد نوشته شده از فضل و مقام ائمه عليهم السّلام و اينكه آنها بزبان پرنده‏ها و چهارپايان وار

عيون اخبار الرضا: سليمان بن جعفر از حضرت رضا از آباء گرام از على عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود بر بال هر هدهدى كه خدا خلق نموده نوشته است. آل محمّد بهترين افراد جهانند.

يك روايت ديگر از پيامبر اكرم بهمين مضمون نقل مى‏شود. خصال: داود رقى گفت ما خدمت حضرت صادق عليه السّلام نشسته بوديم مردى از جلو ما رد شد كه در دست پرستو كشته‏اى داشت حضرت صادق از جاى حركت كرد و آن پرنده را از دست او گرفت او را روى زمين انداخت فرمود آيا عالم يا فقيه شما چنين دستورى داده. پدرم از جدم نقل كرد كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله از كشتن شش چيز نهى كرد زنبور عسل. مورچه. قورباغه و گنجشك و هدهد

 

و پرستو. دنباله حديث را ادامه داد تا فرمود اما پرستو حركتش در آسمان تاسف و اندوه است از ظلمى كه باهل بيت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله انجام شده است و تسبيح او قرائت الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است نمى‏بينيد او ميگويد «وَ لَا الضَّالِّينَ». علل الشرائع: ابن عباس گفت: مردم! بدانيد خداوند خلقى را آفريده كه از فرزندان آدم نيستند لعنت ميكنند دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام را باو گفتند اين خلق كيانند؟ گفت چكاوك در سحرگاه ميگويد. بار خدايا لعنت كن دشمنان آل محمّد را خدايا دشمن بدار دشمنش را و دوست بدار دوستش را. اقبال الاعمال: از حضرت رضا عليه السّلام در فضيلت روز غدير ميفرمايد: در روز غدير خداوند عرضه داشت ولايت على را به اهل آسمان‏هاى هفتگانه اهالى آسمان هفتم از همه پيشى گرفتند بهمين جهت آن آسمان را بعرش آراست.

سپس اهل آسمان چهارم. آن را آراست با بيت المعمور بعد اهل آسمان دنيا، آن را آراست بوسيله ستارگان سپس عرضه داشت بر زمين‏ها مكه از همه سبقت گرفت. مكه را بوسيله كعبه آراست بعد مدينه سبقت گرفت آن را آراست بوسيله محمّد مصطفى صلّى اللَّه عليه و آله بعد كوفه آنجا را بوسيله امير المؤمنين عليه السّلام زينت بخشيد و بر كوهها عرضه داشت جلوتر از همه سه كوه پيشى گرفتند. عقيق.

و فيروزه و ياقوت اينها شدند معادن اين گوهرها و بهترين جواهر و بعد كوههاى ديگر پذيرفتند كه معدن طلا و نقره شدند و هر چه اقرار نياورد و نپذيرفت در او چيزى نروئيد.

در آن روز ولايت را بر آبها عرضه داشت هر آبى قبول كرد شيرين شد.

هر آبى نپذيرفت شور و تيز و تند شد. و بر گياهان عرضه داشت هر چه قبول كرد شيرين و خوب شد و هر چه نپذيرفت تلخ شد. سپس عرضه داشت در آن روز ولايت را بر پرندگان هر كدام قبول كردند فصيح و خوش صدا شدند و هر كدام انكار كردند گنگ و لال شدند تا آخر خبر ...* بصائر ابو صامت: در باره آيه وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ‏

 

جَمِيعاً يعنى بآنها اطلاع داد كه اطاعت از ائمه عليهم السّلام كنند.

توضيح: خطاب آيه كه بفرمان شما در آورد متوجه ائمه عليهم السّلام است. اختصاص: ثمالى گفت خدمت حضرت زين العابدين عليه السّلام در خانه ايشان بودم در آنجا چند گنجشك بود و صدا ميدادند فرمود ميدانى اينها چه ميگويند.

گفتم نه فرمود خدا را تسبيح ميكنند و درخواست رزق خود را مينمايند. اختصاص و بصائر: مردى خدمت حضرت صادق عليه السّلام اين آيه را تلاوت كرد عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ امام صادق عليه السّلام فرمود در آيه (من) ندارد آيه اين طور است‏

اوتينا كل شى‏ء

يعنى بما همه چيز را دادند.

توضيح: منظور اينست كه بطور كلى (من) ندارد يا منظور اينست كه نسبت بائمه عليهم السّلام (من) نيست كه از هر چيز دادند معنى مى‏شود ولى بدون (من) معنى آن اينست كه همه چيز را داده‏اند بما. بصائر الدرجات: محمّد بن مسلم گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود بما زبان پرنده‏ها را آموخته‏اند و از هر چيز داده‏اند.

اين روايت در بصائر بدو سند نقل مى‏شود. بصائر: زراره از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين بابن عباس فرمود خداوند بما زبان پرنده‏ها را آموخته همان طور كه بسليمان بن داود زبان همه جنبنده‏هاى بيابانى و دريائى را آموخت. اختصاص و بصائر: فيض بن مختار گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: سليمان بن داود گفت عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ بخدا قسم بما آموخته شده زبان هر پرنده و علم هر چيز.

يك روايت ديگر بهمين مضمون نقل مى‏شود كه در آخر آن ميفرمايد:

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ اين لطف آشكار خدا است. اختصاص و بصائر: سليمان بن خالد از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد

 

كه ابو عبد اللَّه بلخى گفت كه ما در خدمت آن جناب بوديم ناگاه آهوئى ديديم كه صدا ميداد و دم خود را حركت ميداد. حضرت صادق عليه السّلام فرمود ان شاء اللَّه انجام خواهم داد، سپس روى بجانب ما نموده فرمود فهميديد اين آهو چه گفت عرضكرديم خدا و پيامبر و فرزند پيامبر بهتر ميداند. فرمود ميگفت يكى از اهالى مدينه براى ماده او دامى نهاده و او را گرفته اما دو بچه دارد كه هنوز قدرت چريدن ندارند از من درخواست كرد كه از او بخواهم رهايش كند و ضامن شد بچه‏هايش را شير دهد تا وقتى بچه‏هايش توانستند بچرند آن را برگرداند.

فرمود من او را سوگند دادم. گفت از ولايت شما اهل بيت بيزار باشم اگر باين شرط وفا نكنم و ان شاء اللَّه اين كار را خواهم كرد. مرد بلخى گفت اين روشى است در ميان شما مانند قدرتى كه سليمان داشت. بصائر: عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق نقل كرد كه يك روز پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله با اصحاب خود نشسته بود شترى آمد گردن بزمين گذاشت و شروع بضجه كرد يكى از حاضرين گفت يا رسول اللَّه اين شتر براى شما سجده كرد ما باين كار شايسته‏تريم. پيامبر اكرم فرمود نه براى خدا سجده كنيد اين شتر از صاحب خود شكايت داشت ميگفت اينها مرا از شتر ديگرى توليد كرده‏اند وقتى بزرگ شده‏ام از من كار كشيده‏اند حالا كه پير شده‏ام تصميم دارند مرا بكشند از اين مطلب شكايت داشت پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود اگر دستور دهم كسى ديگرى را سجده كند دستور ميدهم زن شوهرش را سجده كند.

سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود سه چهار پا در زمان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم صحبت كرده‏اند شتر و گرگ و گاو اما سخن شتر را كه شنيدى. اما گرگ آمد خدمت پيامبر و از گرسنگى شكايت كرد. اصحاب خود را خواست و در باره گرگ صحبت كرد. آنها رفتند. پيامبر اكرم بگوسفنداران فرمود براى اين گرگ سهمى قرار بدهيد. اصحاب رفتند. پيامبر اكرم بگرگ فرمود سهم خود را بگير اگر پيامبر اكرم مقدار معينى براى گرگ تعيين ميكرد آن حيوان‏

 

هيچ اضافه نميگرفت تا روز قيامت.

اما گاو جريانش اين بود كه به پيامبر ايمان آورد و راهنمائى كرد آن روز در نخلستان ابى سالم بودند فرمود اى آل ذريح عملى انجام دهيد از روى عقل و فهم صدائى بلند مى‏شود بزبان عربى فصيح‏

لا اله الا اللَّه رب العالمين. محمّد رسول اللَّه سيّد النبيين. و على سيد الوصيين.

اختصاص. بصائر: فضيل اعور از يكى از اصحاب نقل كرد كه مردى از مخالفين خدمت حضرت باقر عليه السّلام بود و با ايشان صحبت ميكرد در باره كارهاى عثمان ناگاه وزغى صدايش بلند شد از بالاى ديوار حضرت باقر فرمود ميدانى چه ميگويد. گفتم نه فرمود ميگويد: از صحبت در باره عثمان خوددارى كنيد اگر نه بعلى دشنام ميدهم. بصائر: حفص بن بخترى از شخصى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود وقتى حضرت على بن الحسين از دنيا رفت شترى در چرا داشت شتر آمد و سر خود را بقبر زد و ضجه كرد پدرم بر روى او سوار ميشد و بحج ميرفت هرگز او را تازيانه نزده بود. خرايج: عبد اللَّه بن طلحه گفت از حضرت صادق عليه السّلام راجع به چلپاسه پرسيدم فرمود پليد است و مسخ شده اگر او را كشتى غسل كن يعنى از روى شكر. و فرمود پدرم در كنار حجر الاسود نشسته بود و مردى با ايشان بود كه با او صحبت ميكرد ناگاه چلپاسه‏اى ديد كه با زبانش ولوله ميكرد پدرم فرمود بآن مرد ميدانى اين چلپاسه چه ميگويد آن مرد گفت نميدانم فرمود ميگويد اگر اسم عثمان را ببريد على را دشنام ميدهم فرمود هر يك از بنى اميّه كه بميرد بصورت چلپاسه مى‏شود.

توضيح: اينكه امام ميفرمايد بصورت چلپاسه در مى‏آيند تناسخ نيست زيرا اگر با همان بدنهاى اصلى ايشان بدل به چلپاسه مى‏شود كه اين تناسخ نيست ولى زنده بودن آنها قبل از قيامت و رجعت بعيد است. يا پيكرهاى مثالى‏

 

آنها باين صورت در مى‏آيد. اين هم تناسخ نيست كه مسلمانان تمام منكر آن هستند چنانچه در كتاب معاد گذشت (روايت ديگرى با همين سند نقل مى‏شود كه در آخر روايت ميفرمايد چلپاسه از مسخ‏شده‏هاى بنى مروان است). خرايج: از امام حسن عليه السّلام روايت شده كه على بن ابى طالب عليه السّلام روزى در بيابانى بى‏آب و علف بود كبكى را ديد فرمود اى كبك تو در اين بيابان آب و غذا پيدا ميكنى؟ گفت يا امير المؤمنين من صد سال است كه در اين بيابان هستم هر وقت گرسنه شوم بر شما صلوات ميفرستم سير ميشوم و هر وقت تشنه شوم نفرين بر ستمگران شما مينمايم سيراب ميشوم. اختصاص: ثمالى گفت: خدمت حضرت على بن الحسين عليه السّلام بودم همين كه گنجشك‏ها پرواز كردند صدا دادند. فرمود اى ابا حمزه ميدانى چه ميگويند؟

گفتم نه فرمود خداى خود را تقديس ميكنند و تقاضاى خوراك روزانه خود را مينمايند سپس فرمود اى ابا حمزه بما زبان پرندگان را آموخته‏اند و از هر چيز بما داده‏اند. اختصاص: فضيل گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم چشمم به يك جفت كبوتر افتاد كه در نزد امام بود كبوتر بر روى ماده قور قور كرد. فرمود ميدانى چه ميگويد. او ميگويد اى همسرم خداوند كسى را محبوب‏تر از تو در نظر من نيافريده جز اين مولايم. اختصاص: احمد بن هارون بن موفق گفت: خدمت حضرت ابو الحسن امام هادى رسيدم تا سلام عرض كنم از امام جويا شدم بمن گفتند سوار شده و رفته سرى به زمين‏هايش بزند سوار شدم رسيدم بخيمه‏اى كه كنار جوى زده شده بود سبزى‏هائى كنار جويها بود به تنزه و تماشا نشستيم آن خيمه را براى امام آنجا زده بودند نشستم تا امام تشريف آورد سوار بر اسبى بود.

از جاى حركت كردم ران مقدسش را بوسيدم و ركابش را گرفتم و نگه‏

 

داشتم همين كه پائين آمد رفتم كه افسار اسب را بگيرم امام نگذاشت و خودش گرفت و از سر اسب خارج نمود و بيكى از طناب‏هاى خيمه بست بعد نشست از آمدنم پرسيد آن موقع نزديك اذان مغرب بود اطلاع دادم كه عصر آمده‏ام در اين موقع اسب خود را جمع كرد و طناب را كند و رفت از جويها و زراعت گذشت تا بزمين بدون كشت رسيد و آنجا ادرار كرد و فضله انداخت و برگشت امام عليه السّلام به من نگاه كرده فرمود بآل داود چيزى نداده‏اند مگر اينكه بآل محمّد بهتر از آن را داده‏اند. اختصاص: زراره گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود حضرت زين العابدين عليه السّلام شترى داشت كه با آن بيست و دو مرتبه بحج رفته بود و يك بار هم او را تازيانه نزده بود پس از درگذشت پدرم كه گرفتار مصيبت آن جناب بوديم يكى از غلامان آمد و گفت شتر خارج شده و رفته بر سر قبر حضرت زين- العابدين و آنجا زانو زده و سر بقبر ميزند و ضجه و ناله ميكند گفتم برويد او را بياوريد پيش از آنكه بفهمند و يا او را به‏بينند حضرت باقر عليه السّلام فرمود آن شتر قبر را قبلا نديده بود. مجلسى ميگويد: برسى در مشارق الانوار از ابن نباته نقل ميكند كه چند نفر از منافقين خدمت امير المؤمنين عليه السّلام رسيده گفتند تو ميگوئى مار ماهى مسخ شده و حرام است فرمود آرى گفتند دليل آن را بر ايمان بيان كن آنها را آورد تا فرات رسيد و صدا زد هناس هناس. يك مارماهى جواب داد آرى. امير المؤمنين عليه السّلام باو فرمود تو كه هستى گفت من يكى از كسانى هستم كه ولايت شما بر من عرضه شد و امتناع ورزيده مسخ شدم از اين اشخاصى كه با شما هستند بعضى مسخ خواهند شد مثل ما.

امير المؤمنين عليه السّلام فرمود داستان خود را نقل كن براى كسانى كه اينجا هستند تا بدانند فرمود بسيار خوب ما بيست و چهار قبيله از بنى اسرائيل متمرد و معصيت‏كار بوديم ولايت شما بر ما عرضه شد امتناع ورزيديم در شهرها بكارهاى‏

 

بد مشغول شديم يك مرتبه شخصى آمد كه بخدا قسم شما بهتر از ما او را ميشناسى فريادى كشيد با اينكه ما در بيابانها پراكنده بوديم همه جمع شديم از صدا و فرياد او باز يك فرياد ديگر بر داشت و گفت همه مسخ شويد بقدرت خدا ما بصورتهاى مختلف مسخ شديم بعد گفت اى بيابانها نهر و رود شويد تا اين مسخ‏شده‏ها در ميان شما ساكن شوند و بدرياها وصل شويد تا هيچ دريائى نباشد مگر اينكه از مسخ شده در آنها وجود داشته باشد. ما مسخ شديم چنانچه مشاهده ميكنى.* محمّد بن مسلم گفت من در خدمت حضرت باقر عليه السّلام رفتيم به جايى كه تصميم داشت برود در بين راه گرگى را ديديم كه از كوه پائين مى‏آيد آمد تا دستش را گذاشت روى قربوس زين و دست‏درازى كرد با امام عليه السّلام بصحبت پرداخت. امام عليه السّلام باو فرمود برگرد انجام دادم گرگ با صداى مخصوصى برگشت عرضكردم جريان چه بود؟ فرمود ماده گرگ زايمان بر او سخت شده بود درخواست كرد كه راحت شود و اينكه خدا باو بچه‏اى بدهد كه چهارپايان شيعيان ما را آزار نرساند گفتم برو اين كار كردم گفت سپس رفتيم رسيديم به بيابانى بى‏آب و علف كه از حرارت ميسوخت در آنجا گنجشك‏هائى بودند، پريدند و اطراف قاطر امام مى‏چرخيدند امام عليه السّلام آنها را دور كرد و فرمود نه شما شايسته چنين چيزى نيستيد بعد بجانب محلى كه مايل بود رفتيم فردا كه برگشتيم و بآن بيابان رسيديم باز گنجشك‏ها پريدند و اطراف مركب امام ميگشتند شنيدم مى‏فرمود بياشاميد و سير شويد. محمّد بن مسلم گفت ناگاه ديدم در بيابان توده‏هاى متراكم از آب است.

عرض كردم آقاى من! ديروز مانع آنها شدى و امروز آنها را آب دادى فرمود امروز بهمراه آنها چكاوك‏ها هم بودند اگر آنها نبودند بآنها آب نميدادم گفتم مولايم فرق بين چكاوك و گنجشك چيست.

فرمود واى بر تو گنجشك از ارادتمندان عمر هستند زيرا از اويند و اما

 

چكاوك‏ها از ارادتمندان ما اهل بيت هستند. اينها در صداى خود ميگويند مبارك باشد اى اهل بيت پيامبر و مبارك باشد براى شيعيان شما و خدا دشمنانتان را لعنت كند. سپس فرمود از هر چيز با ما دشمن هستند حتى از پرنده‏ها قمرى و از ايام هفته چهارشنبه. امالى شيخ: سليمان جعفرى از حضرت رضا عليه السّلام از پدرش از جدش نقل كرد كه فرمود چكاوك را نخوريد و باو ناسزا نگوئيد و بدست بچه‏هايتان ندهيد بازى كنند زيرا تسبيح زياد ميكنند و تسبيح آنها اين است خدا لعنت كند بر دشمنان آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

تحقيق در باره مبحث و پيشگيرى از وهم و شك‏

بايد توجه داشت رد كردن اخبار بسيار زيادى كه از ائمه عليهم السّلام رسيده بمحض استبعاد خيالى يا تقليد از فلاسفه‏اى كه تكيه‏گاه آنها خيالات است و ايمان به مسائلى كه انبياء گرام آورده‏اند ندارند از دانشمندان و اهل فضل صحيح نيست چگونه ميتوان اين اخبار را رد كرد با اينكه در قرآن شبيه آنها آمده است از قبيل تسبيح نمودن پرنده با داود و آيه عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ و داستان هدهد و مورچه با سليمان آيه وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ و آيات ديگر.

تازه چه دليلى وجود دارد بر اينكه حيوانات داراى شعور و ادراك مسائل كلى نيستند و اينكه داراى زبان و تكلم نباشند «1» با اينكه ما سخن بعضى از

 

مردم را ميشنويم بى‏آنكه معنى حرف آنها را بدانيم. چنين مى‏پنداريم سخنان آنها مانند صداى پرندگان است تميز بين كلمات آنها نمى‏دهيم و تعجب ميكنيم كه اينها چطور حرف‏هاى يك ديگر را مى‏فهمند. و اخبار بسيار زيادى بيش از حد شماره هست كه دلالت دارد حيوانات داراى تسبيح و ذكر هستند و خداى خود را ميشناسند و منافع و مضار خويش را تشخيص ميدهند و استبعادى ندارند كه آنها مكلف به بعضى از تكاليف هستند كه در صورت ترك آن تكاليف معذب ميشوند چنانچه در اخبار زيادى رسيده كه پرنده‏اى صيد نميشود مگر بواسطه ترك تسبيح يا در آخرت نيز چنانچه در تاويل اين آيه وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ نقل شده گر چه تكليفى عمومى و عقاب ابدى باشد بواسطه ضعف ادراك و كمى شعور.

در صورتى كه ما تسليم شويم حيوانات داراى زبان و سخن نباشند ممكن است خداوند آنها را داراى قدرت بر سخن گفتن بكند در بعضى وقتها براى اثبات اعجاز پيامبر و امام عليهم السّلام با اينكه رد نمودن اخبارى كه از ائمه معصومين صلوات اللَّه عليهم اجمعين رسيده يا تاويل اين اخبار را بدون دليل يك نوع تجرى و بى‏باكى نسبت بخدا و پيامبر و ائمه است توضيح در باره اين مطلب در بخش آينده و تفصيل و تحقيق در كتاب السماء و العالم خواهد آمد.

اما آنچه سيد شريف مرتضى (قدس اللَّه روحه) در كتاب غرر و درر نقل كرده كه شخصى چنين سؤال كرده. چگونه توضيح ميدهيد اخبارى را كه در بسيارى از كتاب‏هاى اصول و فروع رسيده راجع به ستايش از بعضى حيوانات و چهارپايان و خوردنى‏ها و زمين‏ها و بدگوئى از اين اصناف مانند ستودن كبوتر و بلبل و چكاوك و كبك و آنچه حكايت شده كه بعضى از اين پرندگان كه خوب هستند زبان بثناى پروردگار و اولياى او دارند و دعا براى آنها ميكنند و نفرين بر دشمنانشان و حيوانات منفور و بد، زبان بر خلاف اين ميگشايند از قبيل بدگوئى بر ائمه عليهم السّلام كه مارماهى و ماهى‏هاى شبيه آن چنين هستند و آنچه‏

 

مارماهى خود گفت كه مسخ شده است بواسطه ترك ولايت و رواياتى كه تحريم ميكند گوشت او را بواسطه همين نپذيرفتن ولايت. و مانند بدگوئى از خرس و ميمون و فيل و ساير مسخ‏شده‏هاى حرام گوشت همچنين خربزه‏اى كه امير المؤمنين عليه السّلام آن را بريد فرمود: «از آتش است و بسوى آتش برميگردد» و بر زمين انداخت از محلى كه بر زمين رسيد دودى برخاست و مانند بدگوئى از زمينهاى سخت و لم يزرع و اينكه آن زمين‏ها ولايت ائمه را نپذيرفته‏اند در اين مورد روايات زيادى رسيده كه موجب درازى كلام مى‏شود ظاهر اين اخبار منافات دارد بر آنچه عقل حكومت ميكند كه اين حيوانات چون داراى شعور و ادراك نيستند نميتوانند داراى تكليف و امر و نهى باشند.

و در اين اخبارى كه اشاره كرديم بعضى شاهد است كه اين حيوانات اعتقاد بحق دارند و متدين هستند و بعضى مخالفند تمام ظواهر اين اخبار منافات دارد با آنچه عقلاء بر آنند. بعضى از اخبار شاهد است كه اين حيوانات داراى زبان قابل فهم هستند و زبان مخصوص بخود دارند و اين زبان براى ما مثل زبانهاى بيگانه است كه يك عربى زبان نمى‏فهمد و شاهد بر اين مطلب از آيه قرآن راجع بسليمان كه ميفرمايد يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ و سخن مورچه نيز در قرآن نقل شده و سخن هدهد و استدلال و فهم و جوابش خواهش ميكنم در اين مورد توضيحى بفرمائيد ان شاء اللَّه. از خدا جوياى توفيقم.

در جواب اين سؤال مى‏فرمايد آنچه بايد بر آن تكيه نمود از نفى و اثبات چيزيست كه ادلّه بر آن دلالت داشته باشد وقتى ادلّه بر چيزى دلالت داشته باشد لازم است اخبارى كه در اين مورد رسيده بآن برگردانيم كه ظاهر خبر مخالف آن دليل توافقى بوجود آوريم و ظاهرش را بگيريم اگر موافق دليل بود و مشروط بدانيم اگر مطلق بود و تخصيص بدهيم اگر عام بود و تفصيل بدهيم اگر مجمل بود و بالاخره با هر طورى كه امكان داشت و مقتضى بود بين خبر و آن دليل‏

 

موافقى بوجود آوريم و برگردانيم بمطابقت. و ما ظواهر قرآن را كه قطع بر صحت و ورود آن داريم بدون باك چنين كنيم هرگز در مورد اخبار آحادى كه علمى را بوجود نمى‏آورند و مثمر يقين نيستند توقف نخواهيم داشت هر وقت خبرى ديدى بر اين وضع قرار ده و بنا را بر همين قاعده بگذار و حكم مطابق دلائل و حجت‏هاى عقلى بكن. اگر امكان تاويل و تنزيل و تخريج نبود چاره‏اى نيست جز اينكه آن اخبار را بايد طرح كرد و بآنها اعتمادى نكرد.

ممكن است به گوئى از اين پرنده‏ها كه زبان بر خلاف ثناى خدا و بد- گوئى اولياى او و عيبجوئى از اصفيا دارند منظور كسانى است كه اين پرنده‏ها را مى‏گيرند و با آنها ارتباط دارند و اين فريب خورده‏ها كه علاقه باين حيوانات دارند و آنها را ميگيرند زبان بر ضد ثناى خدا مى‏گشايند و بدگوئى از اولياء خدا و دوستانش مينمايند. صحبت كردن را نسبت بآن پرنده‏ها داده‏اند در صورتى كه بدگوئى بگيرندگان اين پرنده‏ها مربوط است بواسطه مجاورت و نزديكى بر سبيل مجاز و استعاره چنانچه خداوند سؤال كردن را بقريه نسبت ميدهد با اينكه سؤال بايد از اهل قريه بشود چنانچه مى‏فرمايد «وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً  فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً» در تمام اين آيه چيزى حذف شده فعل نسبت داده شده بچيزى كه در حقيقت متعلق بآن نيست.

مسأله ستايش از پرنده‏هائى بواسطه مدح و ثناى پروردگار و اولياى خدا از همين قبيل است اگر اشكال شود كه چرا گيرندگان و صاحبان اين پرنده‏ها مستحق مدح يا ذم ميشوند بواسطه ارتباط با آنها كه شما مدح و ذم را بآن جهت ميدانيد.

جواب ميدهيم كه ما نگفتيم ارتباط با اين پرنده‏ها موجب مدح يا ذم براى گيرندگان شده است ما ميگوئيم محال نيست كه عادت مؤمنين و اولياى خدا

 

بر اين جارى شده باشد يك نوع مخصوص از پرنده‏ها را دوست داشته باشند و با آنها الفت بگيرند و همچنين عادت بعضى از دشمنان خدا جارى شده باشد بر گرفتن نوع مخصوصى از پرنده‏ها در نتيجه‏گيرنده بعضى از پرنده‏ها پسنديده باشند نه بواسطه اين گرفتن بواسطه اعتقادى كه دارند و انتخاب صحيحى كه كرده‏اند بعد مدح و ستايش را باين حيوانات نسبت داده باشند و حال اينكه مدح مربوط به گيرنده آن است و زبان به تسبيح و دعا بآنها نسبت داده شود از روى مجاز يا اينكه بايد نسبت بگيرنده‏هاى اين پرنده‏ها داد همين حرف را ميگوئيم در مورد دم كه مقابل مدح است. اگر گفته شود چرا نهى وارد شده بگرفتن اين پرنده‏ها در صورتى كه ذم و بدگوئى مربوط بگيرنده آن است و ارتباط بآنها دارد بواسطه كفر و گمراهيشان نه خود اين پرنده‏ها.

جواب ميدهيم: ممكن است در گرفتن اين حيوانات كه نهى شده يك نوع مفسده‏اى باشد و خلق و آفرينش آنها در اصل بد نباشد چون آفريده شده‏اند كه از آنها بهره‏بردارى شود از راه‏هاى ديگر نه گرفتن و ارتباط داشتن با آنها و ممكن است گرفتن اين نوع پرنده‏ها شوم باشد و فال بد زده شود. عربها در اين فال بد و شوم بودن مذهب معروفى دارند و اين بجا است بنا بر مذهب كسى كه فال بد زدن را واقعا نفى ميكند زيرا فال بد زدن و شوم بودن گر چه اثرى واقعا ندارد اما دل آدم گرايشى پيدا ميكند و بآن طرف ميرود بطورى كه موجب مقدارى خود دارى و پرهيز از آن مى‏شود و بر همين معنى حمل مى‏شود فرمايش امام كه مى‏فرمايد «كسى كه داراى بيمارى واگير مثل برص و جذام است بر بيمارى كه در حال صحت است وارد نشود».

اما تحريم مار ماهى و چيزهائى كه شبيه آنها است محال نيست بواسطه مفسده در گرفتن آنها چنانچه در باره ساير محرمات ميگوئيم اما اعتقاد باينكه مارماهى حرف بزند كه مسخ شده است بواسطه انكار ولايت از چيزهاى خنده‏

 

دار است و از گوينده چنين حرفى بايد تعجب كرد. اما تحريم خرس و ميمون و فيل، مانند تحريم همه محرمات دينى است و وجه تحريم اختلاف پذير نيست و اعتقاد باينكه اينها مسخ‏شده هستند وقتى مجبور شويم حمل ميكنيم بر اينكه قبلا شكل و قيافه خوب و نامنفورى داشته‏اند بعد باين صورت زشت و متنفر در آمده‏اند تا موجب نفرت بيشتر شود و جلوگيرى گردد از بهره‏بردارى از آنها. چون بعضى از موجودات امكان ندارد واقعا موجود ديگرى بشوند فرق بين دو موجود زنده كاملا آشكار است چگونه ممكن است يك موجود زنده بصورت موجود ديگرى درآيد. اگر منظور مسخ باين صورت است كه اين باطل است و اگر چيز ديگرى است در آن مورد بايد دقت بيشتر نمود. اما جريان خربزه ممكن است امير المؤمنين عليه السّلام پس از چشيدن و نفرت از مزه آن و شدت انزجار فرموده است «از آتش بطرف آتش» يعنى اين از خوراك‏هاى اهل آتش است و از چيزهائى است كه شايسته جهنميان است چنانچه ما هم از چيزهائى كه بدمان مى‏آيد و ناراحت هستيم همين حرف را ميزنيم ممكن است بلند شدن دود از آن هنگام انداختن معجزه‏اى از آن سرور بوده تا تصديق فرمايش ايشان بشود.

اما بدگوئى از زمين‏هاى شوره‏زار و غير قابل كشت كه منكر ولايت بوده‏اند در صورتى كه حمل نكنيم بر اينكه ساكنين آنها منكر بوده‏اند معقول نيست و نميتوان پذيرفت و مانند اين آيه است كه خداوند مى‏فرمايد وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ بسيارى از دهات كه سرپيچى كردند از امر خدا و پيامبران كه منظور اهل دهات است.

اما نسبت دادن اعتقاد بحق داشتن به بعضى از چهارپايان و نسبت دادن كفر به بعض ديگر از مسائلى است كه مخالف عقل و ضرورت است چون چهارپايان نه عقل دارند و نه كمال و نه تكليف چگونه اعتقاد بحق يا باطل پيدا مى‏كنند اگر خبرى رسيد كه بظاهر چنين محال‏هائى را بايد يا آنها را كنار انداخت‏

 

يا تاويل بيك معنى صحيح نمود ما راه تاويل را از پيش گرفته‏ايم و توضيح داديم چگونه ميتوان اين تاويل را نمود اما داستان سليمان «يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ» منظور اين است كه او اطلاع داشت كه چگونه ميتوان زبان پرنده‏ها را فهميد و هدف و غرض از صداهاى آنها چيست اما از راه معجزه و اما جريان مورچه كه گفت «يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ» ممكن است از رفتار مورچه چنين فهميده مى‏شود كه چنين ميخواهد بگويد كه مورچه‏ها فرار كنند و نجات در رفتن بخانه‏هايشان است نسبت دادن اين حرف را بآنها مجازى بوده است چنانچه شاعر ميگويد:

          و شكى إلى بعبرة و تحمحم‏

 

 و ديگرى گفته است:

          و قالت له العينان سمعا و طاعة

 

 و جائز است مورچه سخن چند حرفى منظوم گفته باشد چنانچه يكى از ماها تكلمى ميكند كه همين معانى را دارا باشد. و اين معجزه‏اى است براى سليمان چون خداوند براى او پرندگان را مسخر كرده بود و باو معنى صداهاى آنها را فهمانده بود بطور اعجاز و اين مسأله غير قابل قبول نيست زيرا سخن گفتن باين طور از چيزهائى است كه اتفاقش ممكن است از كسى كه مكلف نباشد يا عقل كامل نداشته باشد نمى‏بينى ديوانه و بچه‏اى كه بحد كمال نرسيده است گاهى صحبت ميكند با سخنانى كه متضمن اغراض و هدفهائى است گر چه تكليف و كمال از او زائل باشد توجيه در مورد سخن هدهد نيز بهمان دو صورتى است كه در باره مورچه ذكر شد ديگر احتياجى باعاده آن نداريم.

اما اين آيه لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ چطور ممكن است هدهد را سليمان چنين عذاب كند با اينكه او مكلف نيست و مستوجب عذاب نميشود.

جواب اين است كه عذاب در اينجا بمعنى ضررى است كه واقع مى‏شود گر چه سزاوار آن نباشد در اين صورت مانند عقاب نيست كه كيفر است و بايد

 

قبلا امر و دستورى بر آن كيفر تقدم داشته باشد و ممكن است معنى (لَأُعَذِّبَنَّهُ) يعنى او را مى‏آزارم و خداوند باو اجازه آزار داده باشد چنانچه كشتن او را در اختيارش گذاشته بواسطه يك مصلحتى چنانچه پرندگان را در اختيار او گذاشته بود كه بهر كارى مايل است مامور كند. هيچ كدام از اينها در مورد يك پيامبر مرسل اشكالى ندارد كه خرق عادت و معجزه بدست او اجرا مى‏شود اشتباه براى كسانى پيش مى‏آيد كه از اين حكايات چنين استفاده مى‏كنند كه مورچه و هدهد مكلف هستند ما توضيح داديم كه جريان بر خلاف اين است پايان جواب سيد مرتضى رحمة اللَّه عليه. در بعضى از گفتار سيد مرتضى اشكال و اعتراض‏هائى هست ما قبلا اشاره كرديم براى كسانى كه تدبر دارند مطالبى را كه متوجه آن اشكال‏ها مى‏شوند و بعد نيز ذكر خواهيم كرد ولى ديگر متعرض رد يا قبول گفته او نشديم مبادا جسارت بمقام ارجمند سيد شود. امكان دارد كه سخن او را طورى توجيه كنيم كه منافاتى با مقام ارجمند و شخصيتى كه ما در باره‏اش اعتقاد داريم نداشته باشد.

 

خداوند واقع مطلب را آگاه است بزودى اخبار زيادى در اين مورد در ابواب معجزات خواهد آمد و مقدارى هم گذشت.