بخش پانزدهم ائمه عليهم السّلام از انبياء داناترند

پ‏بصائر: حسين بن علوان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه خداوند انبياى اولو العزم را آفريد و آنها را بعلم امتياز بخشيد و بما بارث داد علم آنها را و ما را بر آنها مزيت بخشيد بعلم خودشان و علم پيامبر اكرم آن چيزهائى كه آنها نميدانستند ما هم علم پيامبر را داريم و هم علم آنها را.پ بصائر: وليد سمان گفت: حضرت باقر عليه السّلام بمن فرمود يا عبد اللَّه شيعه در باره على و موسى و عيسى چه ميگويند عرضكردم در چه مورد ميفرمائيد؟

فرمود از علم ميپرسم اما فضيلت كه آنها مساوى هستند عرضكرد فدايت شوم چطور صحيح است بگويم در باره آنها فرمود بخدا قسم على از آنها عالمتر است.

سپس فرمود: مگر نميگويند على داراى علم پيامبر است عرضكردم چرا فرمود پس با آنها در اين مورد استدلال كن خداوند در باره موسى ميفرمايد:

وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ معلوم مى‏شود كه تمام مسائل را باو نياموخته.

خداوند در باره محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد: وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً وَ

 

نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ در صفحه بعد همين روايت نقل مى‏شود از اين آيه ميپرسند ميفرمايد على اول ما و افضل ما و بهترين ما پس از پيامبر است دنباله روايت نيز تكرار شده است.پ بصائر: على بن اسماعيل از يك راوى خود نقل ميكند كه حضرت صادق بمردى فرمود: شما يك ذره آب را ميمكيد و آب نهر بزرگ را رها ميكنيد آن مرد گفت: منظور شما از اين حرف چيست؟ فرمود: علم پيامبر علم تمام پيامبران است و خدا باو وحى كرد حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آن را در اختيار على گذاشت.

عرض كرد على داناتر است يا بعضى از انبياء حضرت صادق عليه السّلام بيكى از ياران خود نگاه كرده فرمود: خدا گوش دل هر كه را بخواهد باز ميكند من ميگويم پيامبر تمام علوم را در اختيار على گذاشت او ميگويد على داناتر است يا بعضى از انبياء.پ بصائر: ابو عمران گفت: حضرت باقر فرمود: موسى از عالم (خضر) سؤالى را كرد كه خودش جواب آن را نميدانست عالم نيز از موسى سؤالى كرد كه خودش جواب آن را نميدانست اگر بين آن دو بودم از جواب مسأله بهر دو اطلاع ميدادم و سؤالى از آن دو ميكردم كه هيچ كدام جوابش را نميدانستند.پ بصائر: سدير از حضرت باقر نقل كرد كه فرمود: وقتى موسى با خضر ملاقات كرد و از او سؤال كرد چشمش به چلچله‏اى افتاد كه بآسمان بالا ميرود و پائين مى‏آيد بطرف دريا خضر بموسى گفت ميدانى اين چلچله چه ميگويد پرسيد چه ميگويد:

خضر جوابداد ميگويد قسم بپروردگار آسمان و زمين علم شما در مقابل علم پروردگارتان مانند همين مقدار آب كه با منقارم از دريا ميگيرم نسبت بدريا نيست حضرت باقر فرمود: اگر من نزد آن دو مى‏بودم سؤالى از آنها ميكردم كه هيچ كدام جوابش را نميدانستند همين خبر با مختصر تغييرى در

 

لفظ تكرار مى‏شود.پ بصائر: سيف تمار گفت: با حضرت صادق در كنار حجر الاسود بوديم فرمود: يك نفر مراقب ما است بطرف چپ و راست نگاه كرديم و گفتيم كسى مراقب ما نيست فرمود: قسم بپروردگار كعبه سه مرتبه تكرار كرد اگر من بين موسى و خضر بودم بآنها اطلاع ميدادم كه از هر دوى آنها داناترم و خبر ميدادم بآنها از چيزى كه هيچ كدام نميدانستند.پ جريان كنيز حضرت صادق كه خواست او را تنبيه كند و فرار كرد فرمود ندانستم كجا رفت در بخش دوازدهم ذكر شد اينجا تكرار شده.پ بصائر: ثمالى از حضرت زين العابدين عليه السّلام نقل كرد كه عرضكردم فدايت شوم آيا ائمه آنچه در دل پنهان ميكنند ميدانند فرمود بخدا قسم آنچه انبياء و رسل ميدانند من ميدانم بعد فرمود: اضافه از آنچه انبياء داشتند داريم.پ خرايج: حسين بن علوان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

خداوند مزيت بخشيده پيامبران اولو العزم را بوسيله علم بر انبياء و بارث بما داده علم آنها را و برترى بخشيده ما را بر آنها در فضلشان پيامبر اكرم چيزهائى ميدانست كه آنها نميدانستند ما داراى علم پيامبريم و براى شيعيان خود روايت مى‏كنيم هر كس از آنها بپذيرد بهترين ايشان است هر كجا باشيم شيعيان ما با مايند.پ كتاب محتضر از عبد الملك بن سليمان گفت: در يادگارى‏هاى يكى از حواريين عيسى نوشته‏اى پيدا شد كه بقلم سريانى از تورات نقل كرده بود و جريان اين بود كه چون بين موسى و خضر در مورد كشتى و پسر بچه و ديوار گفتگو شد و موسى پيش قوم خود برگشت برادرش هارون از او سؤال كرد كه خضر چه كار كرد در كشتى و عجايب دريا را پرسيد.

گفت: در آن بين كه من و خضر كنار دريا بوديم جلو ما پرنده‏اى فرود آمد كه با منقار خود قطره‏اى از آب دريا را گرفته بود و بجانب مشرق انداخت‏

 

بعد قطره‏اى ديگر و بجانب مغرب ريخت و قطره سوم را بجانب آسمان براى مرتبه چهارم قطره‏اى گرفت و بجانب زمين ريخت و قطره پنجم را گرفت و بدريا ريخت هم من و هم خضر هر دو حيران شديم.

موسى گفت من از خضر پرسيدم نتوانست جواب بگويد در اين موقع چشم ما بصيادى افتاد كه مشغول صيد بود نگاهى بما كرد و گفت چه شده در فكر فرو رفته‏ايد و تعجب ميكنيد گفتيم شگفت ما از آن پرنده است گفت من يك مرد صيادم ميدانم اين پرنده چه اشاره‏اى دارد شما با اينكه پيامبريد نميدانيد.

گفتيم ما جز آنچه خداوند تعليم كند نميدانيم گفت اين يك پرنده دريائى است بنام مسلم زيرا وقتى صدا ميكند ميگويد مسلم با اين كار اشاره ميكند كه در آخر الزمان پيامبرى خواهد آمد كه علم تمام شرق و غرب و اهل آسمان و زمين در مقابل علم او مانند اين قطره است نسبت بدريا علم او بارث ميرسد به پسر عمو و وصيش.

 

مشاجره ما دو نفر با شنيدن اين جريان تسكين يافت و هر كدام معلومات خود را كم شمرديم با اينكه بخود مى‏باليديم در اين موقع صياد از نظر ما غائب شد فهميديم او فرشته‏اى بود كه خداوند او را فرستاده ما را متوجه نقص و كمبودمان نمايد زيرا ما ادعاى كمال ميكرديم.