پ (26) در باره آداب و آنچه كه شايسته روايت و نقل حديث است

پ‏1- از حضرت ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) رسيده كه فرموده: كسى كه (حفظ و نگهدارى يا نقل و بيان كردن) حديث را براى منفعت و سود دنيا بخواهد در آخرت و سراى ديگر براى او نصيب و بهره‏اى نيست، و كسى كه آن را براى خير و نيكى آخرت بخواهد خدا خير و نيكى دنيا و آخرت را باو عطاء نموده و ميبخشد.

 

پ‏2- رسول و فرستاده خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده:

كسى (عالم و دانشمندى) كه حديث و سخنى را از من نقل كند در حالى كه مى‏بيند (از روى عقل و خرد و فكر و انديشه ميداند) آن حديث دروغ است او يكى از دروغگويان خواهد بود.پ مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: اين حديث دلالت داشته و راهنما است بر عدم جواز و روا نبودن نقل خبرى كه ميداند آن دروغ است و اگر چه آن را براوى و نقل‏كننده آن اسناد داده و پيوسته گرداند.پ 3- حضرت ابو عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) فرموده: بپرهيزيد از دروغ مفترع، كسى بآن حضرت گفت: و دروغ مفترع چيست؟ فرمود: آنست كه مردى حديث و سخنى برايت نقل نمايد پس تو آن حديث را از غير كسى كه آن را برايت نقل نموده بيان كنى.

 

پ‏مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: چرا امام (عليه السّلام) اين گونه دروغ را دروغ مفترع وصف و بيان نموده است؟ گفته شده: براى اينكه عدالت و دادگرى كه سبب قبول و پذيرفتن روايت و عمل بآن است را از راوى زائل كرده و از ميان ميبرد (اين كلمه) از افترعت البكر أي اقتضضتها گرفته شده يعنى بكارت و دوشيزه‏گى دختر شوهر نديده زائل و ربوده شده است، و گفته شده: اين گونه دروغ دروغى است فرع دروغ مرد ديگر (كه اصل و ريشه آن دروغ گوينده آن حديث است اگر دروغ گفته باشد) زيرا تو اگر آن حديث را باو نسبت دهى پس اگر او نيز دروغگو بوده تو دروغگو نيستى بخلاف آنكه اگر او را اسقاط نموده و بيافكنى (آن حديث را باو نسبت ندهى) پس اگر او دروغگو بوده تو نيز دروغگوئى.پ 4- مردى از امير المؤمنين (عليه السّلام) خواست كه باو

 

بشناساند (معنى) ايمان چيست؟ پس آن حضرت (در باره رمندگى سخن) فرمود: چون فردا شود نزد من بيا تا جايى كه همه مردم بشنوند بتو خبر داده و آگاهت سازم كه اگر گفتارم را فراموش نمودى ديگرى آن را حفظ كرده و از بر نمايد، زيرا سخن مانند شكار رمنده است شخصى (با حافظه) آن را دريابد و ديگرى (بر اثر خنكى) آن را از دست ميدهد (ناگفته نماند: مجلسىّ، رضوان اللَّه عليه، فرمايش امير المؤمنين، عليه السّلام، را از كتاب نهج البلاغه در باب حكم سخن دويست و پنجاه و هشتم نقل كرده، و در نسخ نهج البلاغه‏

كالشّاردة ينقفها

ضبط شده و در اينجا

يثقفها

و معنى نقف أي أصاب، و ثقف أي أدرك است، و معنى هر دو جمله داراى يك معنى است، و شايد يثقف مناسبتر باشد، و اللَّه العالم).پ 5- حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: هر گاه حديث و سخنى را (براى ديگرى) نقل نموده و (گفتيد پس آن را بكسى كه براى شما نقل نموده نسبت داده و پيوسته نمائيد (بگوئيد: اين حديث را چه كسى گفته) پس اگر آن حديث حقّ و درست (راست) بوده نفع و سود آن براى شما است، و اگر

 

دروغ بوده زيانش (كيفر و سزاى دروغ گفتن) براى او است (براى كسى است كه آن حديث را براى شما نقل كرده).پ 6- در كتاب اجازات سيّد بن طاوس (خدا از او راضى و خشنود بوده و او را از رحمت و مهربانيش بهره‏مند گرداند) است از آنچه را كه از كتاب حسن بن محبوب به نسبت دادن و پيوسته نمودن او بيرون آورده (نقل كرده) است راوى و نقل‏كننده گفته: به ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) گفتم:

حديث و سخنى را ميشنوم نميدانم شنيدن آن از تو است يا از پدرت (چه كنم)؟ فرمود: آنچه (هر حديث و سخنى) را از من شنيدى آن را از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) روايت نموده و نقل كن (زيرا آنچه را من يا پدرم گفته و ميگويم رسول خدا فرموده است).پ 7- از ابن مختار يا از ديگرى كه آن را بآخرين راوى‏

 

رسانده كه او از امام نقل كرده رسيد كه آخرين راوى گفته: به ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) گفتم: حديث و سخنى را از شما ميشنوم و شايد من آن را آنچنان كه شنيده‏ام روايت ننموده و نقل نكنم (چگونه است)؟ فرمود: اگر آن را درك كرده و دريابى (همان معنى را كه ما در نظر داريم بيان كنى بر تو) ضرر و زيان نميباشد، جز اين نيست آن (معنى را كه من خواسته‏ام تو بلفظ ديگر بگوئى) بمنزله و پايه تعال (بيا) و هلمّ (بيا) و أقعد (بنشين) و اجلس (بنشين) است.پ 8- امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: هر گاه خبر و سخنى را شنيديد در آن تدبّر نموده و بيانديشيد انديشيدن از روى رعايت و نگهدارى و رسيدگى نه از روى دريافتن روايت و نقل نمودن، زيرا نقل‏كنندگان علم و دانش بسياراند و نگهدارندگان آن اندك.

 

پ‏مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: يعنى سزاوار است قصد و آهنگ شما (از شنيدن خبر) فهميدن و دريافتن براى عمل و بجا آوردن باشد نه بس براى نقل كردن، پس در آن خبر دو چيز است:

نخست فهميدن و دريافتن آن و اكتفاء نكردن بر لفظ آن، و دوّم عمل بآن (بجا آوردن آنچه از آن فهميده و دانسته شود).پ 9- از برخى اصحاب (روايت‏كنندگان) ما كه حديث را به ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) ميرساند رسيده كه آن حضرت فرموده: هر گاه معنى حديث و سخن ما را درك نموده و دريافتى پس آن را بآنچه (لفظى) كه خواستى آشكار (و بيان) كن.مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: اعراب بمعنى إبانة و إفصاح يعنى آشكار ساختن و نيكو سخن گفتن است، پس بدان اين خبر از خبرهائى است كه دلالت داشته و راهنما است بر جواز و روا

 

بودن نقل و بيان كردن معنى حديث را به لفظ ديگر،پ و شرح گفتار در آن آنست كه هر گاه حديث گوينده عالم و داناى بحقائق و درستيهاى الفاظ و سخنها و مجازهاى آنها (كلماتى كه در غير معنى حقيقى خود استعمال و بكار برده شود، و آن معنى از جهتى بمعنى اصلى شباهت داشته باشد) و منطوق و گفته شده (ظاهر و آشكار) آنها و مفهوم و دانسته شده (خلاف منطوق) آنها و قصد و آهنگ‏شده‏هاى آنها نباشد خلاف و ناسازگارى ميان علماء نيست كه براى چنين كسى نقل كردن معنى حديث جائز و روا نيست، بلكه براى او تعيين مى‏شود همان لفظى را بطورى كه شنيده بيان كند (و نقل بمعنى ننمايد) هر گاه آن را تحقيق نموده و بر آن دانا و آگاه باشد و اگر بآن دانا نباشد بيان روايت هم براى او جائز نيست (چه جاى اينكه نقل بمعنى نمايد) و هر گاه عالم و داناى بآنچه گفته شد باشد گروهى از علماء گفته‏اند: براى چنين كسى هم جائز نيست مگر بيان لفظى را كه شنيده (نه آنكه نقل بمعنى كند) و برخى از ايشان‏

 

آن را جائز دانسته بس در سخن جز پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) و گفته: براى اينكه آن حضرت فصيحتر و زبان‏آورتر كسى بود كه ضاد را بر زبان ميراند (ناگفته نماند: در كلمات و سخنان علماء «رحمهم اللَّه» بسيار آمده كه آن حضرت‏

أفصح من نطق بالضّاد

بوده، و روايتى را كه آن بزرگوار، صلّى اللَّه عليه و آله، فرموده باشد

انا أفصح من نطق بالضّاد

در كتابى نيافتم، و ضاد حرف مستطيل و دراز است كه مخرج و جاى بيرون آمدن آن از طرف زبان ببالاى اضراس و دندانهاى آسيا است و آن از جانب چپ بيشتر از جانب راست است، و همگان آن را از طرف زبان و ميان ثنايا و دندانهاى تيز جلو دهان كه دو در بالا و دو در پائين است بيرون مى‏آورند)پ و در تراكيب و آميخته‏شدنهاى حديث پيغمبر اسرار و رازها و دقائق و سخنان باريكى است كه وقوف و آگاهى بر آنها بدست نميآيد مگر بهمان تراكيب و دقائق آنچنان كه هست، زيرا براى هر تركيب و آميختنى معنائى است بر حسب وصل و پيوستن و فصل و جدا ساختن و تقديم و جلو انداختن و تأخير و پس انداختن و جز آنها كه اگر آنها مراعات و نگهدارى نشود مقاصد و آهنگ‏شده‏هاى آنها

 

از ميان ميرود، بلكه براى هر كلمه و سخنى با آنكه با آن است خاصيّت و برگزيده‏اى است مستقلّ و آزاد مانند تخصيص و ويژه ساختن اهتمام و كوشش داشتن و جز آنها، و همچنين الفاظ مشتركة و مترادفة و سخنانى كه هم معنى هستند، و اگر هر يك جاى ديگر قرار گيرد معنائى كه مقصود و آهنگ شده است فوت گشته و از دست ميرود،پ و از اينجا است كه پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده: خدا تر و تازه و نيكو گرداند بنده‏اى را كه مقاله و گفتار مرا بشنود و آن را حفظ و نگهدارى نمايد و (آنچنان كه شنيده و نگهدارى نموده بديگرى) پس دهد (آن را تغيير نداده و دگرگون نكند) پس بسا حامل و بردارنده (داناى به) فقه و علم باحكام شرعيّه كه خود فقيه و داناى بآن احكام نيست، و بسا كسى كه حامل فقه است براى كسى كه او افقه و داناتر از او است باحكام شرعيّه. و بس است اين حديث كه شاهد و گواه صدق‏

 

و راستى آنچه بيان شد باشد، و بيشتر اصحاب و علماء نقل بمعنى را با بدست آمدن شرائط نامبرده جائز و روا دانسته‏اند مطلقا يعنى خواه سخن حضرت رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله) باشد خواه سخنان ائمّه معصومين،پ و گفته‏اند: آنچه شما ذكر نموده و ياد آورى كرديد بيرون از بحث و گفتگو است، زيرا جز اين نيست كه ما نقل بمعنى را جائز و روا دانستيم براى كسى كه الفاظ را بفهمد و دريابد و خواصّ و آنچه را كه مخصوص و ويژه آن الفاظ است و مقاصد و آهنگهاى آنها را بشناسد، و عدم اختلال و درهم و برهم نشدن مقصود بآن الفاظ را در آنچه بيان ميكند بداند، و محقّقا همه علماء پيشين و دانشمندانى كه پس از آنان آمده‏اند نقل روايت را بمعنى جائز و روا دانسته‏اند هر گاه ببيان خود معنى قطع و باور نمايد، زيرا از آنچه معلوم و دانسته شده آنست كه اصحاب پيغمبر و ائمّه (عليهم السّلام)

 

هنگام شنيدن احاديث آنها را نمينوشتند، و از روى عادت و روش بعيد و دور بلكه محال است و نميشود كه آنان همه الفاظ را آنچنان كه يك بار شنيده‏اند حفظ نموده و از بر كرده باشند، بويژه احاديث دراز با كشش روزگارها،پ و از اين رو بسيار است كه يك معنى به الفاظ گوناگون از ايشان روايت و بيان شده و آن را بر آنان انكار نكرده و پذيرفته‏اند، و در اين سخن شبهه و پوشيدگى باقى و بجا نيست براى كسى كه در اخبار تتبّع و جستجو نمايد. و نيز بر آن سخن دلالت و راهنمائى دارد آنچه كلينىّ روايت نموده كه محمّد بن مسلم گفته: به ابى عبد اللَّه (امام صادق عليه السّلام) گفتم: حديث و سخنى را از تو ميشنوم و (بر آن) ميافزايم و (از آن) ميكاهم (چگونه است)؟ حضرت فرمود: اگر تو معانى آن را اراده نموده و خواسته‏اى باكى نيست و ضرر و زيان ندارد. و نيز كلينىّ (در اصول كافى در باب رواية الكتب و الحديث) روايت نموده كه داود بن فرقد گفته: به ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) گفتم: من سخنى را از تو ميشنوم‏

 

و ميخواهم آن را آنچنان كه از تو شنيده روايت نموده و نقل نمايم پس آن نميآيد (آنچنان كه شنيده‏ام نميتوانم بازگو كنم) حضرت فرمود: قصد دارى آن حديث را چنان كه شنيده‏اى نقل نكنى؟

گفتم: نه، فرمود: معانى را اراده نموده و خواسته‏اى؟ گفتم:

آرى، فرمود: پس (اگر افزوده و كاهيده در الفاظ آن حديث روى دهد) باكى نيست.پ آرى شكّ و دو دلى نميباشد در اينكه روايت و نقل حديث در هر حال بلفظ خود آن سزاوارتر است بويژه در اين روزگارها براى بعد و دورى عهد و پيمان و وصيّت و سفارش و فوت و درگذشتن قرائن و آنچه كه دلالت بر مراد و مقصود دارد و تغيّر و دگرگون شدن مصطلحات و سخنانى كه در زبان گروهى متداول بوده و فرا گرفته شده.

 

و كلينىّ روايت نموده كه ابى بصير گفته: به ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) گفتم: گفتار خداى كه بزرگ است مدح و ستايش او: الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (سوره 39 آيه 18 يعنى) آن بندگانى كه سخن (توحيد و شرك و حقّ و باطل) را (از مردم) ميشنوند پس نيكوتر آن سخن (توحيد و حقّ و درستى) را پيروى ميكنند، تفسيرش چيست؟ فرمود:

آن مردى است كه حديثى را ميشنود پس آن را آنچنان كه شنيده (براى ديگرى) نقل مينمايد، و در آن (چيزى) نميافزايد و از آن (چيزى) نميكاهد.پ و برخى از ايشان (علماء و دانشمندان در اين باره) مبالغه نموده (بسيار كوشيده و گفته: تغيير دادن قال النّبيّ يعنى پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود را به قال رسول اللَّه يعنى فرستاده خدا فرمود و نه عكس آن يعنى قال رسول اللَّه را به قال النّبىّ جائز و روا نيست، و آن سخنى است با مشقّت و رنج و فساد و تباهى آشكار بدون ثمره (و نفع و سود).

 

دنباله سخنان گذشته و پيوسته بآنها اينست: برخى از فضلاء و كسانى كه در علم و دانش از ديگران برتراند گفته:

نقل بمعنى را در غير مصنّفات و نوشته‏شده‏ها (كتابها) جائز و روا دانسته‏اند، امّا در مصنّفات بيشتر اصحاب و علماء و دانشمندان گفته‏اند: حكايت و نقل آن بمعنى و تغيير دادن چيزى از آنها بنا بر آنچه متعارف و شناخته شده جائز و روا نيست.پ 10- از جعفر (امام ششم حضرت صادق) از پدرش (امام پنجم حضرت باقر) از علىّ (امير المؤمنين، صلوات اللَّه عليهم) رسيده كه آن حضرت فرموده: وقوف و درنگ هنگام شبهه و پوشيدگى (حلال بحرام و حقّ بباطل) بهتر است از انداختن خود را با مشقّت و سختى در تباهى و نابودى، و ترك و رها نمودن (نگفتن) تو حديث و سخنى را كه آن را (از ديگرى) روايت نكرده‏اى بهتر است از روايت و بيان كردنت حديثى را كه آن را حفظ و نگهدارى ننموده‏اى (آنچنان كه بوده است بيان نكرده‏اى)

 

 

محقّقا در هر حقّ و درستى حقيقت و اصل و پايه‏اى است، و در هر صواب و راست و درستى نور و روشنائى است، پس آنچه با كتاب خدا (قرآن عظيم) موافق و سازگار است آن را فرا گيريد (بپذيريد) و آنچه مخالف و ناسازگار كتاب خدا است آن را رها كنيد.