(پ (4) در باره نشانه‏هاى عقل و لشكرهايش (نمونه‏هايش

پ‏1- فرستاده خدا (پيغمبر ما، صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده: عقل بر سه جزء و پاره، قسمت و بخش شده پس كسى كه اين سه جزء در او بوده عقلش كامل است، و كسى كه اين سه جزء در او نبوده عقل ندارد: (1) معرفت و شناسائى نيكو به خداى توانا و بزرگ، و (2) طاعت و فرمانبرى نيكو براى او، و (3) صبر و شكيبائى نيكو بر امر و فرمان او.

 

پ‏مرحوم مجلسى ميفرمايد: شايد اين چيزها (معرفت نيكو بخدا و طاعت نيكو براى او و صبر نيكو بر امر او) كه از آثار و نشانه‏هاى عقل است را از اجزاء عقل شمردن بنا بر مبالغة (كوتاهى نكردن در كوشش نمودن معنى) و توسّع (فراخى معنى) و تجوّز (سخن بمجاز گفتن، و مجاز كلمه و سخنى است كه در غير معنى اصلى خود بكار برده شود و آن معنى از جهتى بمعنى اصلى شباهت داشته و مانند بوده) باشد، براى علاقه و وابستگى جدا نشدن آنها از عقل و دلالت داشتن آنها بر او.پ 2- از حضرت ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) رسيده كه فرموده: در سه چيز عقل مرد آزمايش مى‏شود: (1) درازى ريش او، و (2) در نقش و نگار انگشتر او، و (3) در كنيه‏اش (كنيه نامى است كه در اول آن أب، يا ابن، يا ام، يا بنت باشد).پ (3) رسول و فرستاده خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده:

 

خداى تواناى بزرگ بچيزى بهتر از عقل عبادت و بندگى نشده، و مؤمن و گرويده بخدا و رسول عاقل نيست تا اينكه ده خصلت و خوى در او گرد آيد: (1) خير و نيكى از او را اميدوارند، و (2) شرّ و بدى از او را ايمن و آسوده‏اند، و (3) خير و نيكى اندك را از جز خود بسيار شمارد، و (4) خير و نيكى بسيار را از خويش اندك داند، و (5) از طلب و درخواست علم و دانش تا زنده است خسته نشده و بستوه نميآيد، و (6) از درخواست‏كنندگان حوائج و خواسته‏هاى پيش او دلتنگ نميگردد، و (7) تواضع و فروتنى پيش او دوستدارتر است از تكبّر و سركشى، و (8) فقر و ندارى پيش او دوستدارتر است از غنى و دارائى، و (9) نصيب و بهره او از دنيا قوت و چيزى است كه انسان آن را ميخورد و زنده ميماند، و (10) كسى را نمى‏بيند جز آنكه ميگويد: او از من بهتر و پرهيزكارتر است. جز اين نيست كه‏

 

پ‏مردم دو مرد (دو كس) اند: مردى (كسى) كه او بهتر و پرهيزكارتر از او است، و مرد (كس) ديگر كه او بدتر و پستتر از او است، پس هر گاه ببيند كسى را كه از او بهتر و پرهيزكارتر است براى او فروتنى كند تا به وى ملحق شده و بپيوندد (بروش او رفتار كند تا مانند او شود) و اگر ديدار كند كسى را كه او بدتر و پستتر از او است ميگويد: اميد است بهترى اين مرد در باطن و نهان باشد، و بديش ظاهر و آشكار، و اميد است خاتمه و پايان او بخير و خوبى گردد، پس چون چنين كرد بالا و برتر است بزرگوارى او، و سيّد و مهتر مردم زمان و روزگار خويش ميباشد.پ 4- از برخى اصحاب و روايت‏كنندگان حديث براى ما رسيده كه او حديث را رسانده بگوينده آن حضرت ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) باينكه شخصى گفته: بآن حضرت گفتم (پرسيدم): عقل چيست؟ حضرت فرمود: چيزى (قوّه و

 

نيروئى) است كه بوسيله آن خداى مهربان پرستش مى‏شود، و بوسيله آن بهشتها بدست مى‏آيد، آن شخص گفته: گفتم (پرسيدم): پس آنچه در معاوية بود چيست؟ حضرت فرمود:

آن زيركى و كار با انديشه بد بجا آوردن است، و آن شيطنت و كار با انديشه بد، بعقل ماند و عقل نميباشد.پ مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: نكراء، زيركى و نيكوئى رأى و انديشه است، و هر گاه در خواسته‏هاى لشكرها (نمونه‏ها) ى جهل و نادانى بكار برده شود آن را شيطنت ميگويند، و از اين رو است كه امام (عليه السّلام) آن را بشيطنت تفسير نموده، و اين شيطنت يا قوّه ديگرى است غير از عقل، يا قوّه عقليّه است، و هر گاه اين قوّه در كارهاى نادرست استعمال شود و در آن كارها كامل گردد شيطنت ناميده مى‏شود، و در اصطلاح شرع (آنچه در

 

آئين اسلام معمول است) عقل ناميده نميشود.پ 5- از حضرت حسن بن على (امام دوم، عليه السّلام) پرسيدند و بآن حضرت گفتند: عقل چيست؟ فرمود: عقل خوددارى نمودن غصّه و اندوه است تا فرصت و وقت مناسب بدست آيد.پ مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: غصّه بضمّ غين چيزى (خوراكى و آشاميدنى) است كه عارض شده و در گلو ميرسد و دشوار است فرو بردن آن، و از روى مجاز بر پيشآمدهاى بد روزگار كه تحمّل و زيربار رفتن آنها بر آدمى سخت است اطلاق مى‏شود، و در اينجا (در اين خبر) مقصود از غصّه همين معنى است، و تجرّع و جرعه جرعه و كم كم نوشيدن غصّه كنايه (بيان كردن كلمه‏اى كه معنى غير آن كلمه خواسته شده براى غرضى) از تحمّل و زير بار رفتن آدمى و انتقام نكشيدن و بكيفر نرساندن بسبب تحمّل‏

 

و آماده نمودن او است آنچه را از دست رفته تا اينكه فرصت بدست آيد، زير آماده نمودن او آنچه را از دست رفته پيش از تحمل جز رسوائى و سختى، گرفتارى و بسيارى اندوه سودى ندارد.پ 6- پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده: صفت و خوى عاقل و خردمند آنست كه حلم و بردبارى نمايد از كسى كه بر (حال و چگونگى) او جاهل و نادان است (عاقل كسى است كه از رفتار ناپسند ديگرى مثلا زود رنجيده نشود، بلكه صبر كند تا دانسته رنجش خود را آشكار سازد) و بگذرد از كسى كه باو ظلم و ستم نموده، و تواضع و فروتنى كند براى كسى كه مقام و مرتبه‏اش از او پائين‏تر است، و سبقت و پيشى جويد در بدست آوردن طاعت و فرمانبرى و صلاح و شايستگى و صدق و راستى از كسى كه بالاتر از او است، و هر گاه بخواهد سخن گويد ميانديشد، پس اگر از آن سخن خير و نيكو بود ميگويد و پيروز مى‏شود، و اگر شرّ و بد است خاموش شده و (از زيان آن) سلامت و بيگزند ميماند، و هر گاه او را فتنه و تبه‏كارى و گمراهى پيش آيد بخدا پناه ميبرد (و از او كمك ميخواهد و راه نجات و رهائى از آن را

 

ميطلبد) و دست و زبانش را (از كردار و گفتار زشت) باز ميدارد،پ و هر گاه فضيلت و برترى هر گونه كمالى را ببيند براى بدست آوردن آن ميشتابد (و فرصت و وقت مناسب را از دست نميدهد تا آن را بدست آورد) حياء و شرم (خوددارى از بجا آوردن چيزى كه پسنديده نيست) از او جدا نميشود، و حرص و آز در چيزى از او آشكار نميگردد، پس آن (چه بيان شد) ده خصلت و خوئى است كه عاقل بآنها شناخته مى‏شود، و صفت و خوى جاهل و نادان آنست كه ظلم ميكند بكسى كه با او معاشرت و آميزش مينمايد، و ستم روا دارد بكسى كه مقام و مرتبه‏اش از او پائين‏تر است، و تكبّر و گردنكشى كند بكسى كه بالاتر از او است، سخن او از روى تدبّر و انديشه نمى‏باشد، اگر بگويد گناه كرده، و اگر خاموش بنشيند فراموش نموده است، و اگر فتنه و تباهكارى براى او پيش آيد بسوى آن ميشتابد و آن فتنه او را هلاك و تباه‏

 

ميسازد،پ و اگر فضيلت و برترى هر گونه كمالى را ببيند از آن روى گردانيده و بتأخير اندازد، از گناهان قديم و ديرينه (گذشته) اش نميترسد، و در باقى و بازمانده از عمر و زندگيش از گناهان باز نمى‏ايستد، و از بجا آوردن نيكوئى سستى نموده و آن را بتأخير اندازد، براى آنچه از آن نيكوئى كه فوت شده و از دست رفته يا آن را ضائع و تباه ساخته اهتمام نداشته و پروا ندارد، پس آن ده خصلت و خوى جاهل و نادان است كه از عقل محروم و بى‏بهره است.پ مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: فرمايش آن حضرت (عليه السّلام)

و إن سكت سها

و اگر خاموش بنشيند فراموش نموده است يعنى سكوت و خاموشى او از جهت رعايت و حفظ و مصلحت و شايستگى نيست بلكه براى آنست كه كلام و سخن را (كه بايد بگويد) فراموش كرده است.

 

پ‏7- حضرت ابو عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) فرموده: بمكتوب و نامه مرد (هر كسى) دليل آورده مى‏شود بر عقل و جاى بينائى او، و به پيغام‏آورش بر فهم و دانائى و زيركيش (از نوشته‏هاى نامه هر كس معلوم مى‏شود عقل و بينائى نويسنده تا چه اندازه است، و از پيغام‏آورش فهم و دانائى و زيركيش هويدا گردد).پ 8- حضرت صادق (تحيت و درود بر او باد) فرموده:

عاقل كسى است كه هنگام اجابت و پذيرفتن حقّ و درستى (سخنان خداى تعالى و رسول اكرم و ائمّه معصومين، عليهم السّلام) رام است (آن را آسان دانسته و انجام ميدهد) بگفتارش عادل و دادگر باشد (از حد و اندازه خود تجاوز نكرده و نگذرد) نزد باطل و نادرستى سركش است (هنگامى كه نادرستى پيش آيد كارى نميكند كه آن را برگزيند) دشمن گفتار خويش خواهد بود (هيچ گاه نگذارد خود را كه سخنى بر خلاف حقّ و درستى گويد)

 

دنيايش را (براى دين و آئينش) ترك كرده و از دست ميدهد، و دينش را (براى دنيايش) رها نمينمايد،پ و دليل و راهنماى عاقل دو چيز است: راستى در گفتار و حقّ و درستى در كردار و عاقل سخن نميگويد و خبر نميدهد از چيزى كه عقل آن را انكار كرده و نميشناسد، و براى تهمت و بدگمانى خود را آشكار نميكند (سخنى نگفته و كارى نكرده كه باو تهمت زده و بدنامش كنند) و رها نميكند مداراة و نرمى و مهربانى با كسى را كه به (معاشرت و آميزش با) او مبتلى و گرفتار شده است، و علم و دانش در كردارهايش دليل و راهنماى او است، و حلم و بردبارى در احوال و چگونگيهايش رفيق و همراه او است، و معرفت و شناسائى و درك نمودن و دريافتن (هر چيزى) او را در معتقدات و باور نمودنهايش يارى ميكند، و هواى نفس، دشمن عقل و مخالف و ناسازگار با حقّ و درستى و يار باطل و نادرستى است، و قوّه و توانائى هواى نفس از شهوت و خواهش است، و اصل و پايه‏

 

نشانه‏هاى شهوت خوردن حرام و ناروا، و ناآگاهى از واجبات، و اهانت نمودن و كوچك شمردن مستحبّات، و داخل شدن و فرو رفتن در زيانها و كارهاى بيهوده و ناپسنديده ميباشد.پ 9- روايت شده بپيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله) گفتند (از آن حضرت پرسيدند): عقل چيست؟ حضرت فرمود: عمل به طاعت و فرمان خدا، و محقّقا عمل‏كنندگان بطاعت و فرمان خدا همان عقلاء و خردمندان‏اند.پ 10- و روايت شده رسول و فرستاده خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) بديوانه‏اى گذشت فرمود: او را چه شده؟ گفتند:

او ديوانه است (عقلش زائل و از دست داده شده) فرمود:

 (او ديوانه حقيقى كه عقلش و از دست داده شده) فرمود:

 (او ديوانه حقيقى كه عقلش از دست داده شده نيست) بلكه او خطاء نكرده سختى ديده (كه تو پندارى عقلش از دست رفته) جز اين نيست ديوانه (حقيقى) كسى است دنيا را (كه زود فانى و نيست مى‏شود) بر آخرت (كه باقى و هميشگى است)

 

اختيار نموده و برگزيند.پ 11- و حضرت صادق (عليه السّلام) فرموده: هر گاه خواستى عقل مردى (هر كسى) را در يك مجلس و نشيمنگاه امتحان نموده و آزمايش كنى در ميان گفتارت او را خبر ده به چيزى كه نميباشد (محال بوده و نميشود باشد) پس اگر آن را انكار كرده و نپذيرفت عاقل و خردمند است، و اگر آن را تصديق كرده و باور نمود احمق و بيخرد است.پ 12- و آن حضرت (عليه السّلام) فرموده: عاقل و خردمند از سوراخ گزنده دو بار گزيده نميشود (كارى را كه كرد و زيان برد ديگر آن را بجا نمى‏آورد).پ 13- وصيّت و سفارش موسى بن جعفر (عليهما السّلام) است براى هشام، پسر حكم، و بيان حال و چگونگى عقل: آن حضرت‏

 

 (عليه السّلام) فرموده:پ اى هشام محقّقا لقمان به پسرش (هنگامى كه او را پند ميداد) گفت: براى حقّ و خدا فروتن باش (ايمان باو آورده از امر و نهيش پيروى كن، يا آنكه براى هر حقّ و درستى كه براى تو آشكار شد فروتن باش يعنى آن را بپذير) كه خردمندترين مردم ميباشى، اى پسر من دنيا درياى گودى است كه محقّقا جهان بسيار (يا اگر عالم بكسر لام بخوانيم دانشمند بسيار) در آن غرق شده و زير آب فرو رفته (و خفه گشته) پس (اگر ميخواهى از غرق شدن در اين دريا رهائى يابى) بايد كشتى تو در آن دنيا، تقوى و ترس از (عذاب و كيفر) خدا باشد، و پل آن كشتى (كه از روى آن بدرون آن درآئى) ايمان و گرويدن (بخداى تعالى) و بادبان آن (كه پرده بزرگى است بر سر چوبها مى‏آويزند تا بادها در آن بوزد و كشتى را بهر كجا خواهند ببرند) توكل و اعتماد بخدا (كارها را باو واگذاشتن) و قيّم و سرپرست آن (ناخدا و كشتيبان) عقل، و دليل و راهنماى آن علم و دانش، و سكّان و دم آن (كه آلت و ابزارى است در دنباله كشتى براى بردن آن از سوئى بسوى ديگر)

 

صبر و شكيبائى است.پ اى هشام براى هر چيزى رهبرى است و رهبر عقل انديشيدن و رهبر انديشيدن خاموشى است، و براى هر چيز مركب و آنچه بر آن سوار ميشوند است، و مركب عاقل تواضع و فروتنى است، و براى نادانى تو بس است كه مرتكب شده و بجا آورى آنچه را كه از آن نهى و بازداشته‏شده‏اى.

اى هشام اگر در دست تو گردوئى بود و مردم گفتند:

مرواريد است بتو نفع و سودى نميرساند در حالى كه ميدانى آن گردو است، و اگر در دستت مرواريد بود و مردم گفتند:

آن گردو است، ضرر و زيان بتو نميدهد در حالى كه ميدانى آن مرواريد است (خلاصه عاقل بمدح و ستودن مردم مغرور نشده و فريب نخورد، و بثناء و ستايش ايشان افتخار ننموده و سرفرازى ننمايد، زيرا مدح و ثناء آنان بيشتر از روى حقيقت و درستى نبوده و نيست).

 

پ‏اى هشام خدا بر مردم دو حجّت و دليل دارد: حجّت آشكار، و حجّت نهان، حجّت آشكار فرستاده‏شدگان و پيغمبران و پيشوايان (بر ايشان تحيّت و درود باد) ميباشند، و حجّت نهان عقلها هستند (ناگفته نماند: عقل و خردى كه حجّت است و بايد از او پيروى نمود همان قوّه و نيروئى است كه در كارهاى خداپسند بكار برده مى‏شود، نه آن قوه‏اى كه در كارهاى نادرست، چنان كه شرح آن در حديث چهارم همين باب گذشت).

اى هشام صبر و شكيبائى بر تنهائى نشانه قوّه و نيروى عقل است، پس كسى كه از جانب خداى منزّه و پاك و بلند بالا، خردمند شد (آنچه دانسته و طبق آن عمل ميكند از قرآن عظيم و سنّت و روش پيغمبر اكرم است) از اهل و كسان دنيا و خواهان دنيا كناره گيرد، و خواهان در چيزى است كه نزد پروردگارش است، و هنگام وحشت و ترس پروردگار همدم و هنگام تنهائى يار و هنگام تنگدستى بى‏نيازى او است، و عزيز و

 

ارجمندكننده او است بى‏عشيره و خويشاوند (بى‏آنكه خويشاوندانش او را ارجمند كنند پروردگارش او را عزيز گرداند).پ اى هشام نصب و برپاداشتن (آفريده شدن) مردم براى طاعت و فرمانبرى خدا است، و نجات و رهائى (از عذاب و كيفر) نيست مگر بوسيله فرمانبرى، و فرمانبرى بوسيله علم و دانش و علم بوسيله ياد گرفتن است، و ياد گرفتن بعقل وابسته است (عقل بايد راهنما باشد باينكه علم را از چه كسى بايد ياد گرفت) و علم و دانش كه وسيله بدست آوردن سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت است) بدست نميآيد مگر از عالم و دانشمند الهى (دانشمندى كه گفتار و كردارش طبق كتاب و عترت باشد) و شناختن عالم و دانشمند (الهى) بوسيله عقل است.

اى هشام كردار اندك از عاقل چند برابر پذيرفته است (و پاداش آن داده مى‏شود) و كردار بسيار از هواپرستان (پيروان هوا و خواهش نفس) و نادانان باز گرديده شده (و پذيرفته نيست، و براى آن پاداش نخواهد بود، بلكه عذاب و كيفر)

 

است.پ اى هشام عاقل بكمى دنيا با داشتن حكمت (علم و دانش بسيار) راضى و خوشنود است، و بكمى حكمت (و علم و دانش بحقائق اشياء) با داشتن دنيا (ى بسيار) راضى و خوشنود نيست (زيرا نتيجه دنيا هر چه باشد فانى و نيست مى‏شود، و نتيجه حكمت باقى و جاويد است) پس از اين رو تجارت و بازرگانيشان سودمند ميباشد.

اى هشام هر كه بى‏نيازى به مال و دارائى و دل آسوده از حسد و رشك و سلامت و تندرستى دين و آئين خواهد، بايد بسوى خدا (رفته و) در درخواست خود (از او) تضرع و زارى كند باينكه عقل او را كامل و بى‏نقص و كمى گرداند، زيرا كسى كه عاقل و خردمند است قناعت ميكند و راضى و خرسند است بآنچه او را بس ميباشد، و كسى كه قناعت كند بآنچه او را بس است (از هر چه در دست مردم است) بى‏نياز است، و كسى كه قناعت نكند بآنچه او را بس است هرگز بى‏نيازى را نيابد (و اگر چه بيشتر دنيا را بدست آورد).

 

پ‏اى هشام دين و آئين ندارد كسى كه مروت و جوانمردى (انسانيّت و اخلاق حسنه و خوهاى نيكو) ندارد، و جوانمردى نيست براى كسى كه براى او عقل نيست، و محقّقا بزرگترين مردم از روى قدر و منزلت كسى است كه دنيا را براى خود مقام و منزلتى نبيند، آگاه باش براى بدنها و تنهايتان بهايى جز بهشت نيست، پس آنها را جز ببهشت نفروشيد (كه زيان هميشگى ميبريد).

اى هشام امير المؤمنين (تحيت و درود بر او باد) ميفرمود:

در بالاى مجلس و جاى نشستن گروهى از مردم نمى‏نشيند مگر مردى (كسى) كه سه خصلت و خوى در او است: پاسخ دهد هر گاه از او (چيزى را) بپرسند، و سخن گويد هنگامى كه گروهى از مردم، از سخن گفتن در مانند، و رأى و انديشه (خود) را كه صلاح و شايستگى مردم در آن است آشكار سازد، پس كسى كه‏

 

چيزى (يكى) از آن خصال و خوها در او نباشد و (بالاى مجلس) بنشيند او احمق و بيخرد است.پ اى هشام محقّقا و بدرستى عاقل خبر نميدهد و سخنى نميگويد با كسى كه ميترسد او را تكذيب نموده و دروغگو داند، و درخواست نميكند (چيزى را) از كسى كه ميترسد او را منع كرده و باز دارد، و وعده نميدهد چيزى را كه بر (انجام) آن توانائى ندارد، و اميد ندارد آنچه را كه باميدواريش او را سرزنش كنند، و بآنچه (كارى كه) ميترسد از آن درماند اقدام ننموده و گام برندارد.

اى هشام عاقل، دروغ نميگويد و اگر چه هوا و خواهش او در آن دروغ باشد.پ 14- حضرت صادق (تحيّت و درود بر او باد) فرموده:

بسيار نگاه كردن در (كتابهاى) علم و دانش و انديشيدن (در

 

آن، در) عقل و خرد را ميگشايد (بسيار ميگرداند).پ 15- حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: زبان خردمند پشت دل او است (عاقل آنچه ميگويد نخست نيك و بد آن را بعقل خود سنجيده آنگاه بيان ميكند) و دل احمق پشت زبان او است (بيخرد نفهميده و ندانسته آنچه خواست ميگويد و سپس در درستى و نادرستى و سود و زيان آن ميانديشد).پ 16- و حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده:

چون عقل بمرتبه كمال رسد گفتار كم گردد (زيرا كمال عقل مستلزم تسلّط بر ضبط و نگاهدارى قواى بدنيّه است، پس در هر چه و هر كجا بيجا سخن نميگويد و كارى انجام نميدهد).پ 17- و حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام، در نكوهش نادان) فرموده: ديده نميشود نادان مگر آنكه تندرو است (از حدّ و مرز خود ميگذرد) يا كندرو (بحدّ و مرز خود نميرسد).

 

پ‏18- بحضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) گفتند: خردمند را براى ما وصف كن (چگونگى او را بيان فرما) پس آن حضرت فرمود: خردمند كسى است كه هر چه را بجاى خود گذارد (آنچه را سزاوار است ميگويد و بجا مى‏آورد) گفتند: نادان را براى ما بيان فرما، فرمود: بيان كردم (نادان كسى است كه هر چيز را در جاى خود نگذارد).پ 19- فرستاده خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده: خردمند كسى است كه خدا را اطاعت نموده و فرمان برد و اگر چه جاى نگريستن او (رويش) نكوهيده (زشت) بوده و مقام و منزلت او كوچك باشد، و نادان كسى است كه خدا را معصيت و نافرمانى نمايد و اگر چه جاى نگريستن او نيكو بوده و مقام و منزلتش بزرگ باشد، برترين مردم خردمندترين مردم‏اند.پ 20- امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: تأنّى و درنگ‏

 

 (در كار) اوّل (اصل و پايه) عقل است، و تيزى و چابكى (در كار) اوّل بيخردى است.پ 21- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: فساد و تباه شدن خوها (ى نيكو) معاشرت و آميزش با بيخردان و بدخويان و نادانان است، و صلاح و شايسته گرديدن خوها (ى پسنديده) معاشرت با خردمندان است.پ 22- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: عاقل كسى است كه تجربه‏ها و آزمايشها او را پند دهد.پ 23- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: پيامبر تو (براى ديگرى) بيان‏كننده عقل تو است (پس بايد زيرك و دانا باشد تا بتواند مقصود و خواسته تو را با الفاظ شيرين و سخن رسا بفهماند).پ 24- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: كسى كه گوش دادن (بسخنان حقّ و درست) خردمندان را ترك نموده و از

 

دست بدهد عقل و خردش ميميرد (ضائع و تباه مى‏شود).پ 25- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: كسى كه از (خواسته) هواى نفس و خواهش خود كناره‏گيرى نموده و از آن دورى گزيند عقل او صحيح و سالم است.پ 26- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: كسى كه از رأى و انديشه‏اش بشگفت آمده مسرور و شاد شود گمراه گردد، و كسى كه بعقل و خردش بى‏نياز شده و بآن اكتفاء نمايد (پاى او از راه راستى و درستى) ميلغزد، و كسى كه بر مردم تكبّر و گردنكشى كند ذليل و خوار مى‏شود.پ 27- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: بشگفت آمدن و شاد شدن مرد (هر كسى) از خود (نازيدن بخويشتن) دليل بر ضعف و سستى عقل او است.پ 28- و امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: شگفتا براى‏

 

 

 (كسى كه او را پندارند) عاقل كه بشهوة و خواهشى مينگرد (و خواهان آن شده و آن را بجا مى‏آورد) در حالى كه در پى آن است نگريستن از روى حسرت و اندوه.پ 29- و آن حضرت فرموده: قصد و آهنگ عقل واگذاشتن و، ول كردن گناهان و نيكو گردانيدن بديها است.