باب 45 اين فصل در باره درجات و مراتب نفس و در اينكه نبايد باو اعتماد نمود. و آراسته‏گى او چيست و چه چيزهائى براى او جلوه و زيبائى دارد. و معناى جهاد اكبر و بزرگ

‏.پ اما آيات قرآنى بقره 212 زندگى اين جهان در نظر كفار آراسته و زيبا مى‏آيد آل عمران 14 در نظر مردم زينت داده شده علاقه و خواسته‏هاى نفسانى از زنان و پسران و هميانهاى زر و سيم اسبهاى با نشان و چهار پايان و مزارع و كشتزارها ولى اينها همه متاع زندگى دنيا است و نزد خدا منزل و بازگشت خوبى است.پ انعام 122 كردار كافران اين چنين در نظرشان جلوه‏گر شده توبه 38 كردار بدشان در نظر آنان زيبا مى‏آيد.پ يونس 12 براى مردم اسراف‏كننده كردارشان اين طور زيبا جلوه ميكند.پ يوسف 53 و من خودستائى نكرده و نفس خويش را از عيب مبرا نميدانم زيرا نفس اماره انسان را بكار زشت واميدارد مگر اينكه لطف خداوندى مددكار باشد كه خداى من آمرزنده و مهربان است.پ رعد 33 بلكه در نظر كفار مكر و حيله‏شان جلوه‏گر شده و از راه خدا باز ماندند و هر كس را خدا گمراه كند ديگر راهنمائى ندارد.پ ابراهيم 22 و هنگامى كه حكم و فرمان خدا به پايان رسيد شيطان گويد. خدا بشما وعده حق و راست داده و من وعده دروغى در نتيجه بر خلاف وعده رفتار نمودم و من هيچ گونه سلطه و اجبارى بر شما نداشتم. بجز اينكه دعوت كردم شما را باين كارها شما هم پذيرفتيد بنا بر اين حق سرزنش از من نداديد و بايد خويشتن را ملامت كنيد.

من نميتوانم بفرياد شما برسم و شما هم بفرياد من نميرسيد من خود كافر شدم به آن چيزى شرك ورزيدند (من خود معتقد نبودم به آن چيزهائى كه شما را به آن دعوت ميكردم)

 

پ‏طه 96 و نفس من اين چنين فتنه انگيزى را در نظرم جلوه‏گر ساخت.پ حج 78 و جهاد و مبارزه كنيد (با نفس و دشمن) در راه رضاى او او است كه شما را براى دين خود برگزيده.پ عنكبوت 6 و 69 هر كس جهاد و كوشش كند همانا براى سود خود كرده است البته خدا از جهانيان بى‏نياز است و آنان كه در راه ما بجان و مال خود جهاد و كوشش كردند قطعا آنان را براه خويش هدايت مينمائيم و هميشه خدا با نيكوكاران است.پ فاطر 8 آيا كسى كه اعمال زشتش زيبا جلوه‏گر شده و كار زشت را نيك مى‏پندارد ...پ مؤمن 37 و اين چنين در نظر احمقانه فرعون عمل زشتش زيبا مينمود و راه حق و خداپرستى بر او مسدود شد و حيله و تدبير فرعون جز بر زيان و هلاكتش نبود.پ حشر 18 اى افراد با ايمان از خشم خدا بترسيد و هر كس بايد بنگرد كه براى فرداى قيامت چه چيز اندوخته است و بترسيد از غضب الهى قطعا خداوند به آن چه انجام مى‏دهيد آگاه است.پ قيامه 2 سوگند بنفس ملامت‏گر انسانى (وجدان بيدارى كه در مقابل عمل زشت آدمى را سرزنش ميكند).پ فجر 27- 30 اى نفس قدسى مطمئن و اى دل آرامش يافته (بياد خدا) بحضور پروردگارت باز آى كه تو خشنود از خدا و او هم از تو راضى. باز آى و در صف بندگان من در آى و در بهشت من داخل شو.پ شمس 7- 10- قسم بنفس انسانى و آنكه او را نيكو بيافريد و باو شر و خير را الهام نمود. هر آن كس كه نفس ناطقه خود را از گناه و كارهاى زشت پاكيزه نمود قطعا رستگار شد و هر كه او را به كفر و گناه آلوده ساخت البته زيانكار خواهد بود.

و اما اخبار و روايات‏

پ‏1- عده الداعى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: سرسخت ترين دشمن تو همان نفس تو است كه در ميان دو پهلويت قرار گرفته.پ 2- معانى الاخبار در ضمن سفارشاتى كه پيغمبر به ابى ذر دارد فرمود: بر خردمند لازم است كه اوقات خود را به سه قسمت تقسيم نمايد. يك قسمت بپردازد به مناجات با پروردگار يك قسمت بپردازد بحساب خود و بررسى اعمالى كه انجام داده يك قسمت هم در باره نعمت‏هائى كه خداوندش باو ارزانى داشته و در آثار حكمت او انديشه نمايد. 3- امالى صدوق و معانى الاخبار- امير مؤمنان فرمود هر كس احساس نقص و كمبودى‏

 

و كوتاهى در خود ننمايد هواى نفسش بر او چيره خواهد شد و كسى كه بجاى تكامل و ترقى در تنزل و عقب رفتن باشد. مرگ براى او بهتر است.پ 4- امالى مفيد و امالى طوسى ... حضرت صادق عليه السّلام فرمود بيدار باشيد. خود حساب كارهاى خود را بنمائيد پيش از آنكه بپاى حساب كشيده شويد كه در قيامت 50 باز داشت گاه هست و هر يك هزار سال بطول ميانجامد سپس اين آيه را خواند (فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ سجده 5) در روزى كه مقدار طول زمانش هزار سال است.پ 5- امالى طوسى ابى حمزه ثمالى از حضرت سجاد عليه السّلام نقل ميكند كه حضرت مكرر ميفرمود اى فرزند آدم هميشه در خير و خوبى هستى تا وقتى كه واعظ و نصيحت‏گرى از درون نفس خود داشته باشى و يكى از كارهاى مهمت حساب از خويشتن باشد و خوف و ترس از خدا روش تو باشد و حزن و اندوه (راجع به عاقبت) از تو جدا نشود. فرزند آدم قطعا خواهى مرد و برانگيخته شده و بازداشت در برابر خداى متعال خواهى شد و بازپرسى ميشوى پس جواب را آماده كن سرائر و مجالس مفيد هم مانند اين روايت را نقل نموده‏اند.پ 6- امالى طوسى در ضمن توصيه و سفارشاتى كه امير المؤمنين بفرزندش حسن مجتبى عليه السّلام نموده چنين است اى فرزندم مؤمن بايد اوقاتش سه قسمت باشد: قسمتى در مناجات پروردگار صرف نمايد قسمتى در حساب اعمال انجام‏شده خود قسمتى هم بامور دنيوى و بهره بردن از لذت‏هاى جسمى با مراعات حدود شرعى و عرفى (بهره‏مندى از لذائذ در مواردى كه شرع اجازه داد و پسنديده باشد) و براى شخص با ايمان چاره‏اى نيست بجز اينكه حركتش بطرف اين سه چيز باشد: 1- براى تامين لوازم معاش و زندگى 2- براى انجام دادن وظائف مربوط به معاد و قيامت 3- براى بهره‏مندى از لذت‏هاى جسمى در موارد غير حرام.پ 7- معانى الاخبار امام هفتم از پدرانش از امير مؤمنان عليه السّلام كه فرمود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله گروهى را براى جنگ بسيج فرمود وقتى كه برگشتند فرمود آفرين بسربازانى كه جهاد و جنگ كوچك را به پايان رسانيدند و جهاد بزرگتر براى آنان مانده است عرض شد جهاد اكبر كدام جهاد است؟ فرمود جهاد و مبارزه با نفس سركش- سپس فرمود بهترين جهادها جهاد كسى است كه با همان نفسى كه همراه او است جهاد نمايد- در اختصاص هم چنين است.پ 8- نوادر راوندى هم اين طور نقل نموده فقط جمله آخرى را (از سپس ببعد) نقل نكرده است.پ 9- تفسير قمى در ذيل آيه 6 عنكبوت وَ مَنْ جاهَدَ يعنى كسى كه جهاد و مبارزه نمايد با نفسش در مواقع شهوت و لذت و گناهان فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ ... همانا سود و

 

نتيجه اين جهاد براى خود اوست و خدا از همگان بى‏نياز است.پ 10- تفسير قمى امام پنجم عليه السّلام در تفسير آيه 5 يونس لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ براى نيكوكاران پاداش نيك هست با اضافه و زيادى- فرمود اما پاداش نيك همان بهشت است و اما اضافه و زيادى باين معنا كه آنچه در دنيا به آنان نعمت ارزانى داشته حساب آن نعمت‏ها را در جهان آخرت از آنها نمى‏كشد و بهره اين جهانى و آن جهانى را براى آنها جمع ميكند و پاداش كارهاى نيك و بهتر آنها را در دنيا و در آخرت به آنان عنايت ميفرمايد كه در آن آيه فرموده و لا يرهق ... چهره آنان را غبار اندوه و ذلت و خوارى نخواهد گرفت آنان همان بهشتيانند كه هميشه در آنجا هستند.پ 11- امالى طوسى در ضمن نامه‏اى كه امير مؤمنان براى مردم مصر نوشت و همراه محمد بن ابى بكر (كه براى استاندارى مصر اعزام شده) بود چنين آمده است فرمود بر شما باد به تقوى و پرهيزكارى كه تقوى تمام خوبى‏ها را بدنبال دارد و از طريق غير آن خير و نفع واقعى نيست و بوسيله او خير دنيا و آخرت را ميتوان بدست آورد خداوند در قرآن (نحل 30) ميفرمايد (باشخاص با تقوى گفته مى‏شود پروردگار شما چه چيز نازل فرموده (و چه چيز داده است) گويند خير و خوبى براى افراد نيكوكار پاداش نيكى در اين جهان هست ولى خانه آخرت بهتر است و سر منزل پرهيزكاران بسيار خوب است بدانيد اى بندگان خدا كه مؤمن سه رقم پاداش عمل دارد (توضيح كاملى در بيان اين سه چيز در اين روايت داده نشده شايد منظور 1- پاداش دنيوى 2- ثوابهاى اخروى 3- لذت از رضوان اللَّه و احساس خشنودى خداوند كه بزرگترين پاداش است) يا بمنظور تحصيل خير و خوبى كه قطعا خداوند پاداش عملش را در اين جهان هم باو خواهد داد خداوند در باره ابراهيم عليه السّلام كه فرموده (ما پاداش ابراهيم را در دنيا عنايت نموده‏ايم و در آخرت هم مسلما از شايستگان است عنكبوت 27) بنا بر اين كسى كه اعمال و كارهايش را براى خدا و در راه خدا قرار دهد خدا هم پاداش هر دو جهان باو عطا ميفرمايد و كارهاى مهم او را كفايت كرده و عهده‏دار است و باز هم فرموده (اى بندگان با ايمان من تقواى الهى داشته باشيد براى نيكوكاران پاداش نيك هست با اضافه) پاداش نيك همان بهشت است و زيادى و اضافه نعمت‏هاى اين جهان و خداوند با لطف خود با هر عمل نيكى كه از انسان صادر مى‏شود سيئه و گناه او را مى‏آمرزد كه او فرموده است (اعمال نيك اعمال بد را از بين ميبرد (موجب آمرزش گناهان مى‏شود) و اين بشارت پندى است براى آنانى كه در ياد او هستند هود 114) همين طور لطف الهى شامل حال آنان هست تا اينكه روز قيامت فرا رسد و كارهاى نيك آنان كه محاسبه مى‏شود خداوند در مقابل هر يك كار خوب 10 برابر

 

تا 700 برابر به آنان پاداش خواهد داد كه فرمود (اين عنايت پاداشى است از پروردگار تو بخششى كه روى حساب است سوره نباء 36) و فرموده (براى آنان پاداش مضاعف و چند برابر در مقابل عملشان هست و آنان در غرفه‏هاى بهشتى در امن و امانند سوره سباء 37) بنا بر اين در اين گونه پاداشهاى جاودانه تمايل داشته باشيد- خدا شما را رحمت نمايد و براى او عمل كنيد و يك ديگر را وادار كنيد و بدانيد اى بندگان خدا كه افراد با تقوى هم خير و سود اين جهان و هم سود جهان ديگر را بدست آورده‏اند. با دنيا داران و اهل دنيا در استفاده از لذائذ اين جهان شريك و هم بهره‏اند ولى اهل دنيا در لذائذ اخروى با آن شركت ندارند. خداوند مقدارى كه كفايت زندگى آنان را بنمايد براى آنها مباح و مجاز دانسته و در آيه 31 از سوره اعراف فرموده (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ ... بگو اى پيغمبر چه كسى زينت‏هاى خدا دادى را كه براى بندگان خود آفريده حرام كرده و از صرف رزق و روزى حلال و پاكيزه منع كرده بگو اين نعمتها در دنيا براى اهل ايمانست و در آن جهان خالص (در بست و منحصرا براى مؤمنين و يا از كدورات اين جهانى خالص شده و براى آنان خواهد شد) ما آيات خود را براى اهل دانش چنين روشن بيان ميكنيم) آنان (اهل تقوى) از منازل و خانه‏هاى خوب و همچنين از خوردنى‏هاى خوب بهره‏مند هستند با اهل دنيا در دنياى آنها شريك و برابرند از پاكترين غذاهائى كه آنها ميخورند اينان هم ميخورند و آشاميدنى‏هاى پاك را مى‏آشامند و بهترين لباسها ميپوشند و در بهترين خانه‏ها سكونت مينمايند و با بهترين همسرها ازدواج ميكنند و از بهترين وسيله سوارى استفاده مينمايند (با مراعات شرائط زمان و محيط و وظائف اجتماعى) خلاصه در استفاده از لذائذ دنيوى با اهل دنيا همراه و همگام هستند و در عين حال در فرداى قيامت آنان در جوار رحمت و همسايه خدا هستند و تمناى آنان را خداوند عنايت ميفرمايد و خواسته و دعاى آنان رد نميشود و از نصيب و بهره لذائذ آنها چيزى كم نميگردد. اى بندگان خدا. كسى كه عقل و خردى داشته باشد باين گونه چيزها اشتياق و علاقه دارد و تقوى و پرهيزكارى باين عمل وادار ميكند و البته هيچ قدرت و نيروئى انسان ندارد مگر بعنايت الهى.پ 12- امالى طوسى امير مؤمنان عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل ميكند كه فرمود خداوند متعال حدودى را براى شما مقرر فرموده از آن حدود و مقررات تجاوز ننمائيد و دستوراتى بر شما فرض و واجب نموده آن فرائض را انجام دهيد و ناديده نگيريد و سنت و راه و روشى را در پيش پاى شما نهاده آن سنت را متابعت و پيروى نمائيد و از امورى شما را باز داشته و ما بين شما و آن گونه چيزها حريم و پرده و مانعى قرار داده (آنها را ممنوع نموده) آن پرده‏ها را برنداريد و بآن حريم‏ها تجاوز نكنيد و از يك دسته كارها صرف نظر و سكوت نموده‏

 

از جهت رحمت و لطفى كه نسبت بشما دارد (نخواسته شما را بزحمت و رنج افكند) نه از جهت فراموشى و توجه نداشتن خدا پس شما خود را در آن گونه چيزها تكليف نكنيد و بزحمت نيفكنيد در امالى مفيد هم چنين نقل شده است.پ 13- فقه الرضا- حضرت رضا فرمود اين روايت براى ما نقل شده كه سيد و بزرگ ما رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله يكى از ياران خود را كه براى جنگى اعزام فرموده بود بعد از مراجعت از آن جنگ مشاهده فرمود در حالى كه گرد و غبار سفر در او ديده ميشد و اسلحه جنگ را برداشت و به طرف منزل خود ميرفت. پيغمبر فرمود از جنگ كوچك (پيروزمندانه) برگشته و بسوى جنگ بزرگتر ميروى- بحضرت عرض شد آيا جهاد و جنگى مهم‏تر از جنگ با شمشير هست؟ فرمود آرى جنگ انسان با نفس سركش خود و براى ما روايت شده در تفسير آيه فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ- پند و عبرت بگيريد اى صاحبان بينش- پيش از اينكه شما خود مايه عبرت ديگران شويد و باز اين روايت را دارم- كه ناراحتى در امور دين گناهان انسان را از بين ميبرد و باز روايت شده است كه زمان گرفتاريها وقت بخشش و آمرزش گناهان است و مردى از من سؤال كرد. چه چيز خير و خوبى دنيا و آخرت را براى انسان تامين ميكند؟ باو گفتم با نفس سركش خود مبارزه كن.پ 14- مصباح الشريعه حضرت صادق عليه السّلام فرمود. كسى كه دل خود را از فراموشى و غفلت از ياد حق باز دارد و نفسش را از شهوت و خواسته‏هاى بيجا و عقل و فكرش را از بلاى جهل و نادانى باز دارد (مراقبت و مراعات اين كارها را بنمايد) چنين شخصى از گروه بيداران و آگاهان است و كسى كه مراقب باشد در اعمالش و كردارش هواى نفس دخالت نكند (عملش خالص براى خدا باشد) و در دين از بدعت و خود راى بودن اجتناب نمايد و اموال خود را از حرام نگه دارد چنين شخصى از صلحا، و شايستگان است رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود تحصيل علم و دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب و لازم است و اين علم و معرفتى كه بر هر كس واجب است عبارت است از علم نفس و شناخت خويشتن بنا بر اين انسان بايد هميشه در حال شكر و سپاسگزارى باشد يا حالت عذر خواستن و معذرت خواهى داشته باشد باين معنى كه اگر كارها و اعمالش مورد قبول حق قرار گرفت اين خود فضل و كرمى است و اگر مردود شد و پذيرفته نشد عدالت محض است نه اينكه در حق او ستم شده باشد و حركت در مسير اطاعت و فرمانبرى را با توفيق الهى بداند و همچنين خوددارى از گناه و معصيت را بحفظ و نگهدارى خدا ببيند و البته اساس و پايه اينها همه باين است كه انسان در خود احساس فقر و نياز بخدا را نموده و محتاج باو بداند و خود را در برابر او ترسان و فروتن ببيند و رمز و كليد اين حالت. بازگشت بخدا و توبه و انابه است با كوتاه كردن‏

 

آرزوهاى دور و دراز بوسيله ياد مرگ و هميشه در نظر گرفتن آن و ايستادن و بازداشت در آن جهان براى حساب. چون در اين گونه شناخت و معرفت آسايش و آزادى از هر گونه قيود بيجا و رهائى از چنگال دشمن و سلامت نفس و روح از پليديها و خالص نمودن عبادت و طاعت بتوفيق خدا هست و ريشه اينها اين است كه فرض شود عمر و مدت زندگانى يك روز است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود دنيا يك ساعت است و آن يك ساعت را براى اطاعت صرف كن و راه شروع و ابتداء اين سير و سلوك معنوى خلوت با خويش و هميشه در فكر و انديشه بودن است و خلوت با خويشتن بستگى دارد بقناعت و رها كردن آنچه كه در زندگى انسان زيادى است (اكتفا نمودن بلوازم اوليه زندگى و معاش) و موفقيت در فكر و انديشه با فراغت و خود را بدنيا مشغول نكردن بدست مى‏آيد و پايه و اساس فراغت و آسودگى فكر. زهد و دل نبستن بدنيا است و نتيجه و كمال زهد تقوى و پرهيزكارى است و راه تقوى هم خوف و خشيت است و نشانه ترس بزرگ دانستن خدا است و از طريق پاك و خالص كردن اعمال و ترس از خدا و مراعات احتياط و خوددارى از حرام‏ها و خوف و ترس هم بستگى بعلم و معرفت دارد كه خداوند متعال فرمود (فقط علما و دانشمندان و اهل معرفت از خدا ميترسند سوره فاطر 28).پ 15- مصباح الشريعه امام ششم فرمود خوشا بحال آن بنده‏اى كه براى رضاى خدا با خواسته‏هاى نفس خود بجنگد و كسى كه با حمله پى‏گير سپاه نفس سركش را از پاى درآورد.

برضايت و خشنودى خدا نائل مى‏شود و كسى كه از حكم عقل و خرد سرپيچى نكرده و نفس سركش و خواسته‏هاى او را در برابر عقل تسليم نمايد و با كوشش هر چه بيشتر و تواضع و فروتنى در ميدان عبادت پروردگار و خضوع در برابر خدا چنين شخصى به رستگارى كامل و بزرگى دست يافته است و هيچ پرده و حجابى ميان بنده و خدا تاريك‏تر و وحشتناكتر و خطرناكتر از نفس سركش و خواسته‏هاى آن نيست و براى نابود كردن آن هيچ اسلحه‏اى برنده‏تر از نياز و احساس احتياج باو و ابراز انكسار و گرسنگى و تشنگى در طول روز (روزه داشتن) و شب‏زنده‏دارى نيست كه اگر در چنين حالى بميرد شهيد مرده است و اگر زنده بماند و در اين روش استقامت و پايدارى نمايد پايان كارش برضوان اكبر و خشنودى خدا منتهى خواهد شد خداى متعال فرمود. آنان كه در طريق جلب رضاى ما جديت و كوشش نمايند ما هم دست آنان را گرفته و براه خود آنها را راهنمائى ميكنيم و قطعا خداوند با نيكوكاران است سوره عنكبوت 69.

و چون ديدى كسى را كه سعى و كوشش او از تو بيشتر است خود را توبيخ و ملامت نما و با ديده سرزنش بخود بنگر و خويشتن را بكوشش بيشتر از آن وادار كن و افسار كشنده‏اى‏

 

از دستورات و اوامر الهى و دهنه باز دارنده از نواهى او براى نفس خويش قرار بده (كه هميشه بطرف انجام اوامر كشيده شود و از حرامها و گناهان باز داشته شود) و با كمال مراقبت سوق و حركتش را كنترل نموده و منظم نما مانند كسى كه مركب تند رو را تربيت نموده كه هيچ گامى بر نميدارد مگر ابتدا، و انتهايش را حساب كرده و سير و حركتش را در نظر دارد و رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بحدى در عبادت كوشا بود و بقدرى نماز ميخواند كه پاهاى مباركش ورم كرده و آماس مينمود و در پاسخ اصحاب ميفرمود آيا نبايد بنده سپاسگزارى باشم البته منظور حضرت توجه دادن امت بود بوظايف خود بنا بر اين هيچ گاه از جديت و كوشش غفلت و مسامحه ننمائيد و در هيچ حال از عبادت و بندگى و زحمت و سعى كوتاهى نكنيد. آگاه باش اگر لذت و شيرينى عبادت خدا را درك كنى و خير و بركات آن را ببينى نورانيت و روشنائى او را در خود جلوه گر بدانى لحظه‏اى از آن خوددارى نمى‏كنى اگر چه بدنت قطعه قطعه شود و هيچ كس از عبادت روى گردان نمى‏شود مگر اينكه از فوائد و جايزه‏هاى آن كه توفيق و عصمت الهى باشد محروم و بى‏بهره مانده است به ربيع بن خثيم گفته شد. شما چرا شبها نمى‏خوابى؟ پاسخ داد. از شبيخونها و ناراحتى‏هاى آينده ميترسم.

كسى كه از شبيخون و حمله‏هاى غافلگير بترسد نبايد بخوابد.پ 16- تفسير امام عسكرى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود آيا خبر ندهم شما را بكسى كه از تمام زيركان زيركتر است و كسى كه از همه احمق‏ها احمق‏تر است؟ عرضه داشتند. بفرمائيد.

فرمود. زيركتر زيركان كسى است كه از خود حساب بكشد و براى جهان ديگر كار كند و احمق‏ترين احمقها كسى است كه دنبال هوا و خواسته‏هاى نفسانى بگيرد و از خدا توقع‏هاى بيجا و آرزوهاى پوچ داشته باشد. مردى در آنجا بامير مؤمنان عرض كرد چگونه انسان از خودش حساب بكشد؟ فرمود باين ترتيب كه وقتى صبح مشغول كارها شد و روزش را بپايان رسانيد نفس خويشتن را مورد خطاب و بازپرسى قرار دهد و باو بگويد اى نفس. اين روز گذشته فرصتى بود كه از كف تو رفت و هرگز بر نميگردد و خداوند هم از تو مى‏پرسد كه اين وقت گرانبها را در چه چيز صرف نمودى؟

 

بنا بر اين (ببينم) چه عملى در اين روز گذشته انجام داده‏اى؟ آيا در ياد خدا بوده‏اى و حمد و سپاس نعمتهاى او را بجا آورده‏اى آيا حق برادر دينى خود را ايفا نموده‏اى؟

آيا گرفتارى او را برطرف كرده‏اى؟ و در نبودن او مراقب و سرپرست خانواده و فرزندان او بوده‏اى؟ آيا بعد از مرگ او در فكر بازماندگان او بوده‏اى؟ آيا با استفاده از موقعيت و قدرت خود از غيبت و بدگوئى دنبال او جلوگيرى كرده‏اى؟ آيا براى كمك و يارى مسلمانى قدمى برداشته‏اى؟ خلاصه چه عملى در اين روز انجام داده‏اى؟ در بايگانى مغز و ذهن خود

 

اعمال و كارهاى خود را بررسى ميكند پس اگر عمل خيرى را انجام داده سپاس و شكر خدا را بجا مى‏آورد و در مقابل اين موفقيت خدا را بعظمت و بزرگى ياد كرده و تشكر مينمايد و اگر (خداى نخواسته) بگناه و تقصيرى متوجه و متذكر شد طلب بخشش و مغفرت مينمايد و تصميم جدى ميگيرد كه او را تكرار نكند و با تجديد صلوات و درود بر پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و خاندان پاكش و تحكيم ارتباط با امير مؤمنان و پيمان متابعت از حضرتش و بيزارى از كينه‏توزان و دشمنان و غاصبين حقوقش آثار و نتائج شوم آن گناه را محو و نابود ميكند و چون چنين كرد پروردگار مهربان فرمايد. ديگر گناهان تو را مورد مناقشه و محاسبه قرار نمى‏دهم در صورتى كه ارتباط تو با اولياء و دوستان من محكم شد و با دشمنان من (و دشمنان دين من) دشمنى نموده (و در برابر آنان جبهه‏گيرى كردى).پ 17- مجالس مفيد عمران بجلى گويد. شنيدم از امام ششم عليه السّلام ميفرمود. كسى كه از درون نفس خود واعظ و هشداردهنده‏اى نداشته باشد مواعظ مردم و اندرزگويان سودى بحال او ندارد.پ 18- امالى مفيد عبد اللَّه بن ميمون گويد حضرت صادق از پدر بزرگوارش نقل مى- فرمايد كه روزى حلواى شيرين و مطبوعى هديه خدمت على عليه السّلام آوردند. حضرت از خوردنش ابا و امتناع ورزيد. عرضه داشتند. آيا خوردن اين حرام است؟ فرمود نه.

حرام نيست ولى ميترسم پس از خوردن نفس من علاقه و كششى باو پيدا كند و در نتيجه بفكر بدست آوردن او باشم. سپس اين آيه را تلاوت فرمود. چيزهاى پاك و پاكيزه و لذت بخش را در دنيا صرف نموديد و از آنها بهره‏مند شديد (احقاف 20)پ 19- امالى مفيد امام صادق عليه السّلام فرمود هيچ بنده خود را وقف بر خدا نمى‏كند (غير خدا و خواست او چيزى را نميخواهد) مگر اينكه خدا او را داخل بهشت مينمايد.پ 20- روضه كافى عيص بن قاسم گويد از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم. حديثى از پدر بزرگوار شما نقل شده كه ايشان فرموده (رسول خدا نان گندم را بمقدارى كه سير شود هرگز نخورده است) آيا اين روايت صحيح است؟ فرمود نه. بلكه رسول خدا اصلا نان گندم نخورد و از نان جو هم بمقدارى كه سير شود هرگز نخورد. عايشه گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از نان جو شكمى سير نكرد تا وقتى رحلت نمود. پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله در دعايش ميگفت. بار الها رزق و روزى محمد صلّى اللَّه عليه و آله را قوت و باندازه حد اقل نياز قرار بده و عايشه گويد زندگى هميشه بر ما دشوار و سخت بود تا وقتى كه پيغمبر از دنيا رحلت فرمود و چون حضرتش دنيا را وداع نمود از هر طرف دنيا بما رو آورد و گفته شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در كنار سفره غذاى كاملى تناول نفرمود تا از دنيا رحلت كرد و تا زنده بود نان گندم سبوس گرفته ميل‏

 

نفرمود.

و على بن ابى طالب عليه السّلام از ابى جحيفه (يكى از اصحاب) نقل فرمايد كه او گفت.

شرفياب خدمت رسول خدا شدم در حالى كه داشتم آروغ ميزدم (غذا زياد خورده بودم) فرمود اى ابا جحيفه اين حالت را بخود راه نده چون كسانى كه در اين جهان پرخور باشند در روز قيامت رنج گرسنگى‏شان بيش از ديگران است.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود گرسنگى موجب تابش انوار حكمت است و پرخورى باعث دورى از خدا ميگردد و نزديك شدن بخدا در اثر دوستى با فقراء و مساكين و نزديكى با آنان است و پرخورى نكنيد كه در نتيجه آن نور معرفت و حالت شناخت از دلهاى شما از بين ميرود و كسى كه شبانگاه نمازى در حال سبكى از غذا بخواند شب را بسر ميبرد در حالتى كه حور العين در اطراف او باشند و باز فرمود دلهاى خود را با پرخورى و نوشيدنى نميرانيد و دلها مى‏ميرند و فاسد ميشوند هم چنان كه زراعت‏ها وقتى كه آب زياد بآنها برسد فاسد مى‏شود.پ 21- جامع الاخبار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود. ما از جهاد كوچك مراجعت كرده و بسوى جهاد بزرگتر رهسپاريم و باز فرمود كسى كه دانش و بينش او بر هواهاى نفسانيش غالب گردد چنين علمى سودمند است و هر كس شهوات و خواسته‏هاى نفس را زير پاى خود نهاده و بر آنها مسلط شود. شيطان از سايه چنين شخصى ميگريزد و فرمود. خداوند متعال ميفرمايد. آن بنده‏اى كه مطيع من باشد او را واگذار بغير خودم نمى‏كنم و آن بنده‏اى كه نافرمانى مرا نمايد او را بخودش رها مينمايم و هيچ باكى ندارم و اهميتى نميدهم كه در چه بيابانى گرفتار شود و بميرد (لطف و عنايتم را از او برميدارم) در فلاح السائل و محاسبه النفس هم چنين روايت شده.پ 22- فلاح السائل حضرت مجتبى عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل ميكند كه فرمود. بنده بدرجه كامل ايمان نميرسد تا وقتى كه اعمال خويش را مورد محاسبه و بررسى قرار دهد.

 

دقيق‏تر از محاسبه و بررسى شريك از شريك خود و مالك از كارهاى بنده خود.پ 23- غوالى اللئالى در پاره اخبار روايت شده كه شخصى بنام مجاشع وارد خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گشت و عرضه داشت يا رسول اللَّه راه شناخت حق چيست؟ فرمود خودشناسى و معرفت نفس. عرض كرد. راه متابعت و پيروى از حق چگونه است؟ فرمود. مخالفت نمودن با خواسته‏هاى نفس. عرضه داشت. راه بدست آوردن رضايت و خوشنودى حق چيست؟

فرمود دشمن داشتن و بدبينى به نفس. عرضه داشت. راه رسيدن به حق چيست؟ فرمود دورى كردن از نفس عرضه داشت راه اطاعت و فرمانبرى از حق چيست؟ فرمود عصيان و

 

نافرمانى نفس؟ عرضه داشت راه در ياد حق بودن چيست؟ فرمود فراموش كردن نفس.

عرضه داشت راه نزديك شدن بحق چيست؟ فرمود فاصله گرفتن و دور شدن از نفس.

عرضه داشت راه آشنائى و مانوس بودن با حق چيست؟ فرمود. وحشت داشتن از نفس و بيگانه شدن با او عرضه داشت راه بيگانه شدن از نفس چگونه است؟ فرمود استمداد و يارى خواستن از حق براى سركوبى نفس.پ 24- اختصاص- موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود. از ما نيست كسى كه هر روز كارهاى روزانه‏اش را محاسبه و بررسى نكند كه اگر عمل خوبى انجام داده درخواست توفيق بيشترى از خدا نمايد و سپاسگزارى از لطف الهى بنمايد و اگر كار بدى نموده از خدا درخواست بخشش و مغفرت نموده و توبه و بازگشت باو نمايد در كتاب حسين بن سعيد ابراهيم بن عمر از آن حضرت چنين نقل كرده و همچنين در كتاب كافى هم از حماد بن عيسى اين طور نقل شده‏پ 25- در كتاب حسين بن سعيد نقل شده كه عبيد بن زراره گويد. شنيدم از امام ششم كه فرمود. من دوست ندارم شخصى را كه احساس رضايت و خوشنودى حق را بنمايد بواسطه عملى كه در اعمالش بالاتر از او نباشد (شايد مقصود اين باشد كه انسان هر عملى را انجام دهد گر چه بسيار ارزنده و طاقت فرسا باشد باز هم نبايد اطمينان به خشنودى حق از خود داشته باشد كه در نتيجه حالت رجاء تنها باو دست بدهد بلكه هر چه در طريق عبادت و بندگى كوشا باشد باز هم بايد در كنار كفه رجاء كفه خوف و حالت ترس را دارا باشد هميشه بين خوف و رجاء باشد.) اگر ببينى ركوع طولانى هست باز هم خطاب توبيخ آميز با نفس داشته باش و اگر سجده طولانى باشد باز بگويد اى نفس سركش.پ 26- محاسبه النفس پيغمبر فرمود. بررسى اعمال و كارهاى خود را بنمائيد پيش از آنكه شما را بازپرسى و محاسبه نمايند و وزن و ارزش خود را بدست آوريد قبل از آنكه شما را ارزيابى نمايند و خود را براى عرضه شدن بر حق آن عرضه بزرگ و احضار وحشت زا آماده سازيد.پ 27- نهج البلاغه على عليه السّلام فرمود كسى كه حساب خود را داشته باشد سود ميبرد و كسى كه از محاسبه غفلت كند زيانكار است كسى كه در اين جهان داراى حالت خوف و ترس باشد ايمنى يابد كسى كه در صدد پند و عبرت گرفتن باشد بينائى و بصيرت يابد و كسى كه بصير شد فهم و درك يابد و كسى كه فهم و درك داشته باشد علم و دانش بدست آورد.

و باز در نهج البلاغه. فرمود. اى گرفتاران خواهشهاى نفسانى باز بايستيد (از آن پيروى نكنيد) كه دلبند بدنيا را نميترساند مگر صداى دندانهاى مصيبت‏ها و اندوها (شنيدن حوادث ناگوار و اندوههاى سخت و دشوار مثل اينكه اين حوادث دندانهاى خود را از خشم‏

 

بهم ميفشرد كه صداى فشار دندانها را انسان احساس مينمايد) اى مردم خودتان به تاديب و تربيت خويشتن بپردازيد و نفوس خويش را از جرات و دليرى بر عادات زشت و خوى بد باز داريد و فرمود بس است از لحاظ ادب و آراستگى كه اجتناب و دورى كنى از كارى كه براى ديگران زشت ميدانى-پ باب 46 در موضوع رها كردن و پشت پا زدن به شهوت‏ها و اميال نفسانى اما آيات قرآنى در اين موضوع.پ نساء 27- خداوند اراده دارد كه برحمت و مغفرت بشما بازگشت نمايد و مردم هوسناك و پيرو شهوات ميخواهند شما را از راه حق عميقانه دور سازند.پ كهف 28- و هرگز از آن افرادى كه ما دلهاى آنان را از ياد خود غافل كرده‏ايم و تابع هواى نفس خود شدند و به تبه‏كارى پرداختند متابعت مكن (ارتباط خود را از اين طبقه اشراف و هوا پرست قطع كن)پ مريم 59 ... سپس جانشين آن مردم خدا پرست قومى شدند كه نماز را ضايع نموده و شهوات نفس را پيروى كردند اينان بزودى كيفر گمراهى خود را خواهند يافت- يا باين معنى كه بزودى وارد دره دوزخ خواهند شد.پ طه 16- پس مردمى كه بقيامت ايمان ندارند و پيرو هواى نفسند تو را از ياد آن روز باز ندارند كه هلاك ميشوى.پ فرقان 43- اى رسول ما آيا ديدى حال آن كس را كه هواى نفسش را خداى خود ساخت آيا تو حافظ و نگهبان او توانى شد.پ قصص 50- پس هر گاه به پيشنهاد تو پاسخ مثبت ندادند در اين صورت بدان كه اين مردم تنها پيرو هواى نفسند و كيست گمراه‏تر از آن كسى كه راه هدايت را رها كرده و از هواى نفس خود پيروى كند البته خداوند قوم ستمكار را هرگز هدايت نخواهد كرد.پ روم 29- آرى مردم ستمكار هواى نفس خود را از اثر جهل و نادانى پيروى كردند و آن كسى كه خدا گمراه كرد كه ميتواند او را هدايت كند و آنان را هيچ يار و ياورى نيست.پ ص 26- متابعت و پيروى از هواى نفس مكن كه اين عمل تو را از طريق حق و راه خدا گمراه مينمايد.پ جاثيه 23- آيا ديدى بدبختى آن كس را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده‏پ محمد صلّى اللَّه عليه و آله 16- آنان كسانى هستند كه بكيفر گناهشان خداوند بر دل آنها مهر زده و كور دل شده و از هواى نفس پيروى كردند. قمر 3- و آنها رسول خدا را تكذيب كرده و پيرو هواى نفس خود شدند و هر امرى و كارى عاقبت و نتيجه مقررى دارد.

 

پ‏نازعات 40- 41- و هر كس از حضور در پيشگاه خداوند بترسد و از پيروى از هواى نفس دورى جويد همانا بهشت منزلگاه او است.

و اما اخبار و روايات‏

پ‏1- خصال صدوق سكونى از امام ششم از پدران و اجدادش عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه حضرت فرمود خوشا بحال آن كس كه شهوت و لذت زودگذر كنونى و آنى را به منظور ثوابهاى موعود كه نديده است رها كند.

در كتاب الامامه و التبصره و در ثواب الاعمال هم بواسطه سكونى از امام ششم عليه السّلام چنين نقل شده است و در مجالس مفيد از شيخ صدوق از پدرش ... از جميل بن دراج از امام ششم هم چنين نقل شده است.پ 2- خصال ... ابى عبيده حذاء از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرده كه فرمود خداوند متعال ميفرمايد. قسم بجلال و جمال و روشنائى و بلندى و ارتفاع مقام خودم هيچ بنده‏اى اراده و خواست مرا بر خواسته و هواى نفس خود مقدم نميكند مگر اينكه بپاداش اين تسليم غنا و بى‏نيازى در باطن و درون او قرار ميدهم و فكر و انديشه‏اش را در باره آخرت متوجه ميسازم و معيشت و زندگى او را خود تأمين مينمايم و آسمان و زمين را ضامن و مامور رزق او سازم و در برابر تجارت هر تاجرى بسود وى مى‏پردازم.

در كتاب محاسن- ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام چنين نقل كرده و در كتاب حسين بن سعيد- ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر نقل كرده كه خداوند متعال فرمود قسم بعزّت و جلال و عظمت و قدرت و روشنائى و بلندى مقام خود هيچ بنده‏اى مقدم ندارد ... و آن طور كه نقل شد نقل نموده.پ 3 .... از جابر بن عبد اللَّه نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود بيشتر چيزى كه بر امت خويش از آن هراس دارم خواسته‏هاى نفسانى و آرزوى دراز است اما خواهش نفس از تسليم بحق و متابعت آن انسان را باز ميدارد و اما آرزوى دور و دراز فكر آخرت را فراموشى دهد. باز هم در خصال از سليم بن قيس از حضرت امير مؤمنان عليه السّلام چنين نقل شده باز در جاى ديگر در خصال ... از على بن ابى على لهبى تا آخر روايت نقل شده ميگويم من تمام اين گونه اخبار و احاديث را در كتاب روضه بحار (ج 77) در باب مواعظه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل نموده‏ايم و بعض اخبار را در باب منجيات و مهلكات و پاره از آنها را در باب عفاف و پاكدامنى در اين جلد 15 نقل كرده‏ايم.پ 4 .... حضرت صادق عليه السّلام فرمود من براى اين امت آنان كه در حق ما معرفت داشته باشند (اهل بيت را بشناسند) اميد نجات و خلاصى دارم. مگر براى يكى از سه گروه‏

 

1- همكار و همراه سلطان ستمگر 2- كسى كه دنبال هوى و هوس رود 3- كسى كه گناه و فسق را علنا و آشكارا انجام دهد (براى اين سه گروه اميد نجات ندارم).پ 5 ... امام ششم از امير مؤمنان عليه السّلام نقل كرده كه فرمود قهرمان‏تر مردم كسى است كه بر هواى نفس خود پيروز گردد در امالى صدوق هم اين روايت از امام ششم از امير مؤمنان عليه السّلام نقل شده.پ 6- امالى و معانى الاخبار ... زيد بن صوحان سؤال كرد يا امير المؤمنين كدامين سلطان و نيرومندى از همه چيره‏تر و نيرومندتر است؟ فرمود هواى نفس‏پ 7- امالى شيخ طوسى ... عامر بن واثله كنانى رحمة اللَّه عليه گويد شنيدم از امير مؤمنان عليه السّلام كه ميفرمود. بيشتر چيزى كه بر شما ميترسم آرزوى دراز و پيروى از هواى نفس است اما آرزوى دراز آخرت را فراموش ميسازد و اما پيروى از هواى نفس است اما آرزوى دراز آخرت را فراموش ميسازد و اما پيروى از هواى نفس انسان را از حق باز مى- دارد هان كه دنيا پشت كرده و دارد ميرود و آخرت رو كرده و مى‏آيد و براى هر يك فرزندان و داوطلبانى هست پس شما از فرزندان آخرت باشيد و مباشيد از فرزندان دنيا كه امروز فقط عمل است و كاركرد نه حساب و در آن جهان هم حساب و بررسى كارها است و وقت عمل نيست مجالس سفيد ... از حبه عرنى از امير مؤمنان عليه السّلام همين طور نقل كرده است.پ 8- ثواب الاعمال .... حضرت سجاد عليه السّلام فرمود. خداوند متعال ميفرمايد بعزت و عظمت و جلال و روشنائى و بلندى و ارتفاع مقام خود سوگند. هيچ بنده‏اى خواست و اراده مرا بر هواى نفس خود مقدم نميدارد مگر اينكه بپاداش اين ايثار فكرش را متوجه آخرت مينمايم و بى‏نيازى درونى در دلش قرار ميدهيم و زندگى او را تامين نموده و آسمان و زمين را ضامن روزى او مينمايم و دنيا با كمال ذلت و تسليم باو رو ميكند. در مشكاة الانوار هم چنين نقل شده.پ 9- محاسن .... امير مؤمنان عليه السّلام فرمود. من از دو چيز بر شما ميترسم 1- پيروى از هوى 2- آرزوى دراز اما پيروى و متابعت هوا قطعا انسان را از حق و حقيقت برميگرداند و آرزوى دراز هم آخرت را فراموش مينمايد.پ 10 تمحيض ... حضرت صادق عليه السّلام از رسول خدا نقل كرده كه فرمود. كسى كه در خوراكش تابع اشتها، و خواست هواى خود باشد (مقيد بمقررات شرعى نباشد) خداوند نظر لطفى باو نخواهد داشت تا بميرد تا اينكه اين روش را رها كند.پ 11- الدرة الباهرة حضرت جواد عليه السّلام فرمود. آن كس كه مطيع هواى نفس خود باشد دشمن خود را بهدف ميرساند و باز فرمود كسى كه سوار بر اسب چموش و سركش شهوات و هواهاى نفسانى شود از لغزش و سقوط مصون نيست.

 

پ‏12- نهج البلاغه على عليه السّلام فرمود كسى كه براى خود ارزش و عظمت ببيند. شهوات و خواسته‏هاى نفس در نظرش پست است و باز فرمود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمود. اطراف و جوانب بهشت را ناراحتى‏ها فرا گرفته است (راه ورود و دخول بهشت تحمل مشكلات و از خواسته‏ها چشم پوشيدن است) و شهوات و هواهاى نفسانى اطراف و جوانب دوزخ را فرا گرفته و بدانيد هيچ چيز از طاعت خدا نيست مگر آنكه انجام آن گران مى‏آيد و هيچ معصيتى و گناهى نيست مگر آنكه موافق ميل و خواهش ميباشد (در نقل عبارات خطبه 174 بعضى از جملات افتاده و صحيحش ترجمه شد) پس خدا بيامرزد مردى را كه شهوت را از خود دور كند و از پيروى هواى نفس باز ايستد چون اين نفس سركش مشكلترين چيزها است از لحاظ باز داشتن و هميشه بر اثر خواهش و آرزو شوق بگناه دارد. اى بندگان خدا اى بندگان خدا بدانيد كه مؤمن شب را صبح نميكند و صبح را بشب نميبرد مگر آنكه بنفس خود بدگمان است و پيوسته از او عيب‏جوئى مينمايد و بيشتر از آنچه عبادت و اطاعت كرده از او ميطلبد (لذا هميشه بر نفس خود مسلط است) پس مانند كسانى باشيد كه پيش از شما براى جلب رضاى خدا سبقت گرفتند و قبل از شما و پيش چشم شما درگذشتند خيمه و خرگاه خود را از دنيا كندند چون كوچ‏كنندگان (دنيا را قرارگاه خود ندانستند) (و آن را بسان مسافران منازل سفر خود نموده و از آن درگذشتند تا آخر خطبه.پ 13- كنز الكراجكى لقمان حكيم بفرزندش گفت اى پسرك من كسى كه خوشنودى خدا را بخواهد بايد نسبت بنفس خود بدبين باشد و كسى كه نفس سركش خود را دشمن نداند برضا و خوشنودى حق نميرسد و آن كس كه خشم خود را فرو نبرد مورد نكوهش دشمن مى‏شودپ 14- عدة الداعى حضرت باقر عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل ميكند كه فرمود. خداوند متعال ميفرمايد بعزت و جلال و عظمت و بزرگى و روشنى و بلندى و ارتفاع مقام خود سوگند هيچ بنده‏اى هواى نفس و خواسته خود را بر خواسته من بر نمى‏گزيند و مقدم نميدارد مگر اينكه من بكيفر اين عمل كار او را پريشان ميكنم و وضع دنيوى او را در هم مينمايم و دل او را بدنيا مشغول نموده و بيش از مقدار مقرر و مقدر از دنيا باو نخواهم داد. بعزت و جلال و عظمت و بزرگى و روشنايى و بلندى و ارتفاع مقام خود سوگند هيچ بنده‏اى خواست مرا بر هواى نفس و خواست خود مقدم ندارد مگر اينكه من ملائكه خود را حافظ و نگهبان او نموده و آسمان‏ها و زمين را كفيل رزق و روزى او مينمايم و من خود در كنار تجارت هر تاجرى بسود او مى‏پردازم و دنيا با كمال ذلت و تسليم باو رو مى‏آورد در مشكاة الانوار هم از كتاب محاسن اين طور نقل شده است.پ 15- كافى .... حضرت باقر عليه السّلام فرمود. خداوند متعال ميفرمايد قسم بعزت و

 

جلال و عظمت و بلندى و ارتفاع مقام خود هيچ بنده‏اى خواست مرا بر خواسته‏هاى خود مقدم ندارد مگر اينكه من زندگى او را تامين و مرتب نموده و آسمانها و زمين را ضامن روزى او مينمايم و در دنبال تجارت هر تاجرى بسود او مى‏پردازم.پ بيان و توضيح گفتار خدا كه فرموده (قسم بعزت خود) لفظ عزت بمعنى قوت و نيرومندى و شدت و استحكام و غلبه و پيروزى آمده است بنا بر اين عزت خداوند بمعناى پيراسته و منزه بودن او است از نشانه‏هاى ممكن بودن و ذلت و پستى نقص و كمبودى (هر چيزى كه از نقص و كمبودى حكايت كند و نياز و احتياج و امكان را نشان دهد در آن ذات مقدس راه ندارد) و برگشت هر چيزى بسوى او و خاضع و خاشع بودن و تسليم شدن براى او و در خواست كردن از او. و اما لفظ عظمت (كه در اخبار گذشته وجود داشت) در چيزهائى كه جسم است باين معنا است كه جسمى در ابعاد سه‏گانه طول و عرض و عمق بزرگ باشد.

ولى در مورد توصيف خداوند بصفت عظمت البته اين معنا را نميتوان منظور داشت چون آن ذات بيچون جسم نيست بلكه مقصود از عظمت اين است كه آن ذات مقدس از حد و اندازه‏گيرى و دست‏يابى عقول و اوهام و افكار خردمندان بيرون و برتر است بطورى كه فكر و انديشه احاطه نمودن و راه يافتن بكنه وجودش و ذات مقدسش در نظر ارباب فهم و دانش راه پيدا نمى‏كند و اما لفظ (علو) كه باز در اين اخبار هست منظور علو و بلندى حسى نيست بلكه علو عقلى و برترى مطلق و كامل حقيقى است باين معنا كه هيچ رتبه و مقامى بالاتر و برتر از رتبه او نيست. از اين نظر كه در سلسله مراتب كمالات عقلى مرتبه عليت و سرچشمه بودن بالاترين مراتب است و چون ذات مقدس او مبدأ و سرچشمه تمام موجودات عقلى و حسى است و جميع موجودات عالم خلقت و آفرينش در هستى و صفات و لواحق هستى باو منتهى مى‏شود و او است علت العلل. قطعا رتبه و مقام او از همه بالاتر است و برترى على الاطلاق در وجود و هستى (كه بهيچ موجودى نياز و بستگى ندارد) از آن او است و امكان ندارد كه فوق مقام و رتبه او مقامى باشد و گر نه سرچشمه هستى نميشود و همين است معناى آن كلام ارزنده امير مؤمنان عليه السّلام كه فرمود

سبق في العلو فلا اعلى منه‏

علوّ و برترى و سبقت گرفته بر همه و در رتبه و مقام از همه برتر است و بالاتر و برتر از او چيزى نيست.

و اما ارتفاع مكان كه باز در اين اخبار آمده است كنايه از اين معنا است كه اشاره حسى و يا قولى بآن ذات مقدس امكان ندارد. (و باز توضيح جمله‏اى كه در اين اخبار گذشته بود) كه فرمود هيچ بنده‏اى خواست مرا بر هواى نفس خود مقدم ندارد. منظور از هواى نفس تمايل نفس انسانى است بچيزى كه مطابق طبيعت او باشد از لذتهاى نقدى‏

 

و فعلى دنيوى و تجاوز از حدود و مقررات دينى و شرعى و منظور از مقدم داشتن خواست حق و اراده خداوند صرف نظر و چشم پوشى انسان از اين تمايل نفس و بازگشت نمودن و توجه بكارهائى كه موجب نزديكى باو شود و در نتيجه جلب رضاى حق را بنمايد و لذا خداى متعال بحضرت داود چنين خطاب ميفرمايد (اى داود ما تو را خليفه و نماينده خود در زمين نموديم بنا بر اين تو بايد اساس حكومت و قضاوتت در بين مردم بر محور حق باشد و از هواى نفس پيروى مكن كه در اين صورت تو را از راه خدا گمراه ميسازد آنانى كه از طريق حق گمراه شوند قطعا عذاب سختى در انتظار آنها است از جهت اينكه روز قيامت را و كيفر و پاداش را فراموش كرده‏اند سوره ص 26) كه در اين آيه خداوند گوشزد فرموده كه پيروى از هواى نفس يعنى از تمايلات نابجاى آن درست در نقطه مقابل پيروى و متابعت راه خداوندى و پيمودن طريق حق است و ذيل آيه روشنگر اين است كه دنبال هواى نفس را گرفتن در اثر فراموش كردن روز حساب و جزا است.

چون كسى كه واقعا در ياد آخرت و متوجه نعمتها و عذابهاى آن جهان باشد قطعا تابع خواهش‏هاى نفسانى نگشته و تسليم تحريكات و دواعى شهوت نخواهد شد و باز فرمود (بطور كلى كسى كه طغيان و سركشى نمايد و لذائذ و بهره‏هاى دنيوى را برگزينند قطعا جايگاهش دوزخ است ولى آن كس كه از مقام حساب و جزا، بهراسد و خويشتن را از تسليم شدن در برابر هواهاى نفسانى باز دارد منزلگاهش مسلما بهشت است سوره نازعات 38- 41) كه اينجا هم اشاره فرموده كه مقدم داشتن زندگى دنيوى نقطه مقابل باز داشتن خويش است از تسليم بنفس سركش و متابعت و پيروى از هواى نفس همان انتخاب زندگى اين جهان و برگزيدن لذتهاى دنيوى است بر امر آخرت و باز فرموده (اى رسول ما) آيا مى‏بينى شقاوت آن كس را كه هواى نفس خود را خداى خويش قرار داده (تسليم كامل است در برابر آن) آيا تو مى‏شود مدافع و وكيل او شوى سوره جاثيه 23 و باز خداوند متعال فرموده (اگر اين مردم دعوت ترا اجابت نكرده و نپذيرفتند پس بدان كه فقط از هواهاى نفسانى خود پيروى ميكنند و كيست گمراه‏تر از كسى كه از هدايت خداوندى بى‏نصيب و از هواى نفس خود پيروى ميكند سوره قصص 50) و مانند اين آيات در قرآن عزيز فراوان است.پ توضيح جمله‏

 (الّا كففت عليه ضيعته)

كه در اين اخبار گذشته بود. در نهايه ابن اثير (كتاب لغت) راجع به لفظ كفف گفته ممكن است اين لفظ بمعناى منع باشد كه در روايت هست‏

امرت ان لا اكفّ شعرا و لا توبا

من دستور دارم كه از رها شدن و رسيدن جامه و يا موى بزمين جلوگيرى نكنم يعنى در وقت سجده نماز و احتمال دارد بمعنى جمع كردن باشد يعنى دستور دارم كه لباسهاى خود را هنگام سجده جمع نكنم و روى زمين برسد

 

و از اين قرار است آن حديثى كه نقل شده (مؤمن برادر مؤمن است يكف عليه ضيعته يعنى زندگى برادر خود را جمع نموده و مرتب مينمايد) و در حديث سعد چنين آمده كه فرموده (من مى‏ترسم براى بازماندگان ضيعة را يعنى تباهى و تلف شدن را) و اما توضيح لفظ ضيعته اين لفظ و لفظ ضياع هر دو مصدر است با تفاوت اينكه ضيعته مصدر عددى است يعنى يك بار. اين اصل معناى لغوى است ولى در غير معناى مصدرى هم بكار برده مى‏شود.

ضيعة الرجل يعنى زندگى و كسب و كار انسان مثل حرفه و صنعت و يا تجارت و زراعت و غير اينها و از اين نمونه است آن حديث.

افشى اللَّه ضيعته‏

يعنى خداوند معيشت و كسب و كار او را فراوان نمايد.

تمام شد مطالب و توضيحات كتاب لغت نهايه در باره اين دو لفظ كفف و ضيعته و اكنون من ميگويم اين جمله‏

 (الا كففت عليه ضيعته)

احتمال دارد بچند وجه معنا شود.پ 1- همان معنائى كه از نهايه نقل شد يعنى من (خداوند) جمع نموده و مرتب و منظم مينمايم زندگى و معيشت او را و اينكه با لفظ على متعدى شده چون معناى بركت را (در معيشت و زندگيش بركت قرار ميدهم) و يا معناى شفقت و مهربانى را (در زندگى او بر او مهربانى ميكنم) در بر دارد. يا اينكه على بمعناى الى باشد همان طورى كه در نهايه ابن اثير اشاره دارد كه در اين صورت هم باز بايد معناى جمع و انضمام را در بر داشته باشد.پ 2- اينكه (كف) بمعناى منع و جلوگيرى باشد و (على) بمعناى (عن) و (ضيعته) بمعناى ضايع شدن و تباهى باشد. يعنى من (خداوند) باز ميدارم جان و مال و اولاد او را و تمام چيزهائى را كه متعلق باو است از ضايع شدن و تباهى و خرابى و شاهد اين وجه و معنا روايتى است كه خواهد آمد و صدوق رحمة اللَّه عليه نقل كرده‏

 (و كففت عنه ضيعته)

كه با (عن) نقل كرده.پ 3- آنچه كه بعضى از اهل تحقيق گفته و ديگران هم پسنديده و تبعيت نموده‏اند كه كفاف در اينجا بمعناى مقدار نياز و احتياج است يعنى زندگى مبارك و سعادت بخش بمقدار حد اقل نياز باو خواهم داد البته اين معنا بحسب استعمال لغوى بعيد است و اما توضيح جمله‏

 (ضمّنت السّماوات)

اين لفظ صيغه فعل متكلم وحده از باب تفعيل است يعنى آسمان و زمين را ضامن رزق و روزى او مينمايم. كنايه از اين كه اسباب و وسائل روزى او را چه آسمانى و چه زمينى مرتب و منظم مينمايم و بعضى اين فعل را بصورت مفرد مؤنث غائب و ثلاثى مجرد

 (ضمنت)

ميخوانند و كلمه السماوات را مرفوع بعنوان فاعل فعل مينمايند يعنى آسمان و زمين خودشان ضامن روزى هستند اين هم معناى بعيدى است (گر چه بعيد نيست مانند جمله بعدى‏

 (اتته الدّنيا

 

راغمة)

كه فعل ماضى در اين جمله قطعا مجرد و غائب است) و اما جمله ديگر

 (و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر)

وراء بر وزن فعال كه لام الفعلش همان همزه است بنظر سيبويه؟ ابى على فارسى ولى در نظر ديگران از اهل ادب لام الفعلش ياء است (ورى) و اين كلمه ظرف مكان است هم بمعناى جلو و هم پشت سر و تجاره هم كه مصدر است بمعناى خريد و فروش بمنظور سود بردن و در معناى اين قسمت از حديث هم چند احتمال هست.پ 1- اينكه باين معنا باشد. كه من در دنبال تجارة هر تاجرى هستم كه اين تجارت را بسوى او ميرانم و ميبرم (يعنى چون دلها همه در قبضه قدرت و تحت اراده من است) من محبت و دوستى او را در دل تجار و خريداران قرار ميدهم تا با آن كشش قلبى بطرف او رفته و با او معامله نمايند و خواسته‏هاى او را تامين نمايند.پ 2- باين معنا كه من خودم (خداوند) بجاى تجارت تجار هستم براى او چون هر بازرگانى براى سود دنيوى و يا اخروى (ثوابهاى آن جهان) معامله و تجارت ميكند و چون اين انسان كامل از همه اين مطالب روى گردانده و فقط مرا و خواست مرا ميخواهد من خود كفيل و متصدى سود او هستم و البته اين معناى دقيق و ارزنده‏اى است كه بفكر راه يافت ولى فقط افرادى كه با على مراتب كمالات انسانى نائل شده‏اند و در طريق محبت الهى بعاليترين درجات رسيده‏اند با اين مطلب تناسب دارندپ 3- معنائى كه جامع بين اين دو معنا باشد يعنى علاوه بر اين كه تجارت و خريد و فروش تجار را بسوى او متوجه ميسازم خود من هم (رضوان من) براى او هستم.پ 4- آنچه كه گفته شده (بعضى گفته‏اند) كه هر كسى كه در اين جهان براى هدف عالى اخروى تجارت و يا فعاليتى مينمايد البته سود و بهره تجارتش را در آن جهان مى‏يابد و حسنات و نعمتها و ثوابهاى اخروى را بدست مى‏آورد و در مورد چنين بنده‏اى علاوه بر اينكه خداوند آن مزايا و پاداشهاى اخروى را باين بنده‏اش عنايت ميفرمايد جلوه‏هايى از ذات مقدسش كه درخور لياقت و شايستگى اين شخص باشد براى او دارد بنا بر اين معنا اين حديث دلالت دارد بر اين كه افراد زاهد كه دل باين جهان نه بسته‏اند در بهشت از نعمتها و لذت روحانى نيز برخوردارند و اين معنا با معناى سوم نزديك است‏پ 5- اينكه لفظ (وراء) بمعناى پيش و جلو باشد (من در پيش و جلو روى (او هستم) يعنى من انيس او و ياور و دوست دار و محبوب او هستم قبل از اينكه بنعمتهاى اخروى كه هدف نهائى تجار آخرت است. برسد يعنى من در اين جهان هم با او هستم پيش از اينكه بپاداشهاى اخروى برسد.پ 6- باز هم گفته شد باين معنا كه من خود براى او تجارت مينمايم و بسود او معامله‏

 

انجام مى‏دهم مانند سود بردن و سود رساندن تمام تجار باو اگر براى او تجارت و معامله نمايند البته اين معناى ششم بعيد است و قابل توجه نيست.پ 16- كافى ... امام پنجم عليه السّلام فرمود. خداوند ميفرمايد

و عزّتى و جلالى و عظمتى و بهائى و علوّ ارتفاعى لا يؤثر عبد مؤمن هواى على هواه في شي‏ء من امر الدّنيا الّا جعلت غناه في نفسه و همّته في آخرته و ضمّنت السّماوات و الأرض رزقه و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر.

 (ترجمه‏اش مكرر گذشت)پ بيان و توضيح معناى (بهاء) حسن و زيبائى است و منظور زيبائى و حسن معنوى است كه عبارت است از داشتن صفات كماليه و جمله‏

 (جعلت غناه في نفسه)

باين معنا است كه من در باطن او حالت قناعت و اكتفاء نمودن با آنچه باو بدهم قرار ميدهم نه اينكه مال و ثروتش را زياد كنم چون شخص ثروتمند حريص و آزمند از همه نيازمندتر است (هميشه خود را نيازمند به بيشتر از آنچه دارد مى‏بيند). و بى‏نيازى واقعى همان قناعت و بى‏نيازى درونى و باطنى است بنا بر اين لفظ (في) براى علت و بمعناى (ل) بكار برده شده زيرا آن حالت نفسانى و قناعت علت و جهت بى‏نيازى او شده است) گر چه احتمال بعيدى دارد كه بمعناى ظرفيت باشد و لفظ

 (همّته)

بمعناى عزم و تصميم و توجه قلبى است يعنى اراده و تصميم او را در امور اخروى قرار ميدهم كه در اين جمله هم (في) براى افاده عليت است و يا اينكه (بنا بر ظرفيت) معنا اين باشد. كه عزم و اراده او منحصر است در امور آن جهان و همت و عزمش هيچ وقت متوجه بدست آوردن دنيا نميشود.پ 17- كافى ... محمد وابشى گويد شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام كه ميفرمود. بترسيد از هواهاى خود همچنان كه از دشمنان و اعداء خود مى‏هراسيد هيچ دشمنى براى مردان سر سخت‏تر از پيروى هواهاى نفسانى و از محصول زبانهاى آنها نيست.پ بيان جمله‏

 (احذروا اهوائكم)

اهواء جمع هوى است و اين لفظ مصدر است براى هوى مانند رضى يعنى دوست دارد و علاقه دارد. پس معناى مصدرى يعنى دوست داشتن ولى تدريجا اين كلمه بمعناى آن چيزى كه مورد علاقه و دوستى انسان قرار گرفته (مال جاه و مقام- ثروت ...) چه نيك باشد يا بد استعمال شده و بعدا در مورد چيزهاى بد كثرت استعمال پيدا كرده است.

جوهرى (يكى از اهل لغت) گفته هواء بهر محل خالى و فضاى تهى اطلاق مى‏شود و در آيه قرآن كه هست وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ يعنى دلهاى آنها خالى و تهى است از عقل و فهم و خرد تهى است و هوى با الف كوتاه در آخر بمعناى خواهش نفس است و در جمع‏بندى اهواء و هوى يهوى بكسر عين الفعل در ماضى يعنى دوست داشت. اصمعى گويد هوى بفتح‏

 

وسط يهوى هويّا يعنى از بالا بپائين سقوط كرد. راغب اصفهانى گويد هوى تمايل نفس است بسوى شهوت و هواى باين معنا در باره نفسى كه بطرف شهوات تمايل دارد گفته مى شود و جهت اينكه اين گونه تمايل نفسى را هوى گويند از اين نظر است كه صاحبش را در اين جهان بسقوط كشيده و در دره بدبختى ميافكند و در آن جهان بوادى دوزخ پرتاب مينمايد و خداوند متعال پيروى و متابعت از هوى را شديدا نكوهش نموده مانند آياتى كه ذكر مى‏شود آيا بدبختى آن كس را كه هواى خود را خداى خود قرار داده است ديدى؟ و باز فرموده از هواى خويش پيروى مكن كه در اين صورت تو را از راه خدا گمراه ميسازد ص 3 و باز فرموده متابعت مكن كسى را كه غافل كرده‏ايم دل او را از ياد خود و دنبال هواى خود را گرفته و راه و روش او تعدى و تجاوز بحقوق و حدود الهى است كهف 28 و باز فرموده اى رسول ما اگر از خواهشها و هواهاى آنان پيروى نمائى بعد از اينكه علم و دانش بتو داده‏ايم ... بقره 120 و اينكه در اين آيه اهواء بلفظ جمع بكار رفته از اين نظر است كه مردم هواها و تمايلات گوناگون دارند هر كسى هوى و تمايلى غير تمايل شخص ديگر دارد.پ علاوه بر اين تمايلات شخصى يك انسان نهايت و آخرى ندارد مرتب در تزايد است بنا بر اين متابعت و پيروى از خواهشهاى آنان نهايت گمراهى و كمال حيرت و سرگردانى است و باز فرموده از هواها و خواسته‏هاى جهال و نادانان پيروى مكن جاثيه 18 و باز فرمود ...

مانند كسى كه از اثر متابعت هوى شياطين او را ربوده‏اند انعام 71 و باز فرمود از خواهش‏ها و هواى نفس آنهائى كه دير زمانى است در گمراهى هستند پيروى و متابعت ننمائيد مائده 77 و باز فرموده بگو اى پيامبر كه من از خواهش‏هاى شما هرگز پيروى نمى‏كنم كه در اين صورت گمراه خواهم شد انعام 56 و باز فرموده از خواسته‏هاى نفسانى و پيشنهادهاى آنان پيروى مكن و بگو من بآنچه پروردگار نازل نموده ايمان دارم شورى 15 و باز فرموده كيست گمراه‏تر از آن كس كه هدايت الهى را ناديده گرفته و از هواى نفس خود پيروى نموده قصص 50 تمام شد بيانات راغب و من ميگويم البته روشن است كه هواهاى نفسانى يعنى آنچه را كه انسان تمايل باو دارد نميتوان همه را در بست زشت و نكوهيده دانست و هم چنين نبايد آن چيزى را كه انسان تمايل باو ندارد بطور كلى خوب و پسنديده شمرد بلكه ملاك و ميزان در بدى و خوبى خواسته‏ها آن بيانى است كه در فصل مذمت دنيا گفته شد و آن اين است كه آنچه را كه انسان بانگيزه شهوت و خواهش نفس و بمنظور لذت جسمى انجام ميدهد و هدف او تامين و رسيدن بامور دنيوى باشد و هيچ گونه قصد خدائى و انگيزه الهى در او نباشد البته چنين عملى و تمايلاتى هواى مذموم و تمايل نكوهيده‏اى است.

و اين شخص از نفس سركش و اماره متابعت و پيروى مينمايد اگر چه بصورت و بحسب‏

 

ظاهر نفس خويشتن را از بعضى از خواسته‏ها باز داشته و جلوگيرى كرده باشد مانند كسى كه غذاهاى لذيذ را نميخورد و از خوراك و پوشاك و لباس معمول خوددارى مينمايد و رنج و زحمت گرسنگى و روزه داشتن و شب‏زنده‏دارى را تحمل مينمايد بمنظور شهرت يافتن در عبادت و زهد و جلب توجه مردم نادان و بدست آوردن دل مريدان (كه بدترين نوع هواپرستى است).پ و اگر بمنظور امتثال فرمان خدا و بدست آوردن رضايت و خوشنودى او باشد اگر چه آن عمل خود از مشهيات و خواسته‏هاى نفسانى و طبيعى باشد البته چنين عملى با اين خصوصيات از نوع تمايلات و هواى نكوهيده نيست مانند كسى كه ميخورد و مى‏آشامد از جهت اينكه پروردگار امر بخوردن و آشاميدن نموده و يا بمنظور تجديد قوى و بدست آوردن نيروى بدن براى عبادت و انجام وظيفه و يا كسى كه با همسر مشروع خود آميزش مينمايد از جهت اينكه خدا دستور داده و يا بمنظور توليد نسل و پيدايش فرزندان صالح و شايسته و از نظر اينكه خود را از عمل حرام و نامشروع باز دارد. بنا بر اين گر چه اين گونه افراد از اين رقم كارها لذت برده و كامياب ميشوند ولى هدف آنان از اين كارها فقط صرف كامجوئى و لذت بردن نيست بلكه در عين حال اهداف انسانى و مقاصد عاليه الهى دارند اگر واقعا چنين باشد و از قبيل تسويلات نفسانى و خدعه و فريب شيطانى و گول زدن انسان خودش را نباشد و اگر هم منظور آنان از انجام اين كارها و از اين لذت بردن‏ها آن مقاصد عاليه نباشد بالاخره معذب و معاقب نيستند در صورتى كه حلال باشد (چون از راه حلال كامجوئى و پيروى از خواهش نفسانى كرده‏اند) ولى بايد متوجه شد كه اطاعت و پيروى از هواى نفس و اجابت زياد از خواسته‏هاى آن بانجام امور شبهه ناك مى‏كشاند و كم كم بطرف مكروهات و بعد از آن در دائره محرمات قدم مى‏نهد و كسى كه بمرز محرمات و قرق‏گاه الهى نزديك شود در معرض عبور از مرز و وارد شدن در قرقگاه قرار ميگيرد. از اين بيانات روشن شدن كه اين چنين نيست كه هر چه را انسان تمايل باو دارد و از او لذت ميبرد نكوهيده است و لازم است از او اجتناب و دورى نمايد چون مى‏بينيم بسيارى از علماء و دانشمندان از علم و فهم و دانش خود لذتى ميبرند خيلى بيشتر از لذت بردن فساق و اهل گناه از فسق و گناه خودشان و بسيارى از اهل عبادت انس و الفت مخصوصى با عبادت پيدا كرده‏اند بطورى كه اگر احيانا موفق بانجام آن نشوند جدا ناراحت ميشوند و رنج ميبرند و همچنين هر چيزى كه نفس انسان باو ميل ندارد و نميخواهد اين طور نيست كه آن چيز خوب و انجامش مطلوب باشد مثل خوردن مدفوعات و يا زنا كردن با كنيز زشت‏رو و بد منظر. و گاهى هم لفظ هوى در مورد انتخاب آئين و روش باطل و نظريه‏اى كه بر پايه برهان و منطق و بر اساس قرآن‏

 

و سنت نباشد بكار برده مى‏شود مانند مذهب‏هاى باطل مخالفين و آراء و نظريات و بدعت‏هاى آنان كه آنها همه از جهت پيروى از هواى نفس و متابعت از افكار باطله بر خلاف حق پديد مى‏آيد همان طورى كه آيات قرآنى كه قبلا ذكر شد شاهد و دليل اين مطلب است. بنا بر اين اگر از هواى نفس بطور كلى و مطلق مذمت و نكوهشى شده يا از اين جهت است كه اكثر خواسته‏هاى نفسانى بر خلاف ديد و حكومت عقل و خرد است و چون غالبا هواى نفس بر خلاف عقل و شرع است در لسان آيات و اخبار بطور اطلاق و عمومى و كلى مورد نكوهش قرار گرفته است و يا اينكه منظور از (نفس) آن نفسى است كه عادت بزشتى دارد و انسان را ببدى و فساد دعوت ميكند كه از چنين نفسى در قرآن تعبير بنفس اماره بسوء شده همچنان كه فرموده (مسلما نفس سركش ببدى‏ها فرمان ميدهد مگر اينكه لطف خداوند شامل حال شود و انسان را يارى نمايد يوسف 53)- نه اينكه منظور تمام اقسام و مراتب نفس باشد چون نفس لوامه و يا مطمئنه كه قطعا نكوهيده نيست بلكه با ارزش و مورد تجليل و تكريم است- و يا اينكه لفظ هوى بحسب استعمال شرعى اسم شده براى حالت بد و معصيت و گناه و امور زشت كه مورد خواهش نفس است و همين طور آراء و آئين‏ها و مذاهب باطل كه بر پايه تمايلات ناروا و افكار فاسد است نه بر اساس برهان و استدلال حق و صحيح.پ توضيح جمله‏اى كه در اين روايت بود (هيچ دشمنى براى مردان سرسخت‏تر از نفس نيست) اينست كه هر دشمنى غير از نفس تبه‏كار اگر فرضا زيانى بانسان برساند زيانش مربوط بدنياى انسان و منافع مادى فانى‏شونده است ولى ضرر و زيان نفس راجع بآخرت است كه اصلا پايانى ندارد و باقى است. و باز جمله‏اى در روايت كه محصول زبان را هم از دشمنان شمرده بود

 (حصائد السنتهم)

در كتاب نهايه روايتى در اين باره نقل كرده است باين تعبير كه‏

و هل يكبّ النّاس على مناخرهم في النّار الّا حصائد السنتهم‏

يعنى آيا جز درو شده و محصول زبانها چيز ديگرى مردم را با چهره و صورت در آتش برو ميافكند يعنى همان سخنان بيهوده و زيان بار كه بوسيله آنها را بريده و جدا كرده مرتب مينمايند حصائد جمع حصيده است سخنان تشبيه شده بزراعت درو شده و زبان و مخارج و مقاطع حروف تشبيه شده به داسى كه زراعت بوسيله او چيده و درو مى‏شود.

طيبى گويد حصائد زبانها يعنى سخنان قبيح و زشت آنان مانند كفر و نسبت زنا دادن و غيبت.پ جوهرى گويد حصدت الزّرع و غيره و احصده حصدا زراعت را چيدم (مجرد و مزيد فيه) و زراعت را محصود و حصيد و حصيده گويند

و حصائد السنتهم‏

كه در حديث آمده منظور سخنان ياوه و بيهوده‏اى است كه در باره مردم گفته مى‏شود و با زبان بر آنها

 

قضاوت مى‏كند.پ 18- كافى .... حضرت باقر عليه السّلام فرمود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمايد خداوند متعال چنين اعلام فرموده كه قسم بعزت و جلال و كبرياء و نور و علو و ارتفاع مكان خودم هيچ بنده‏اى هوا و خواست خودش را بر اراده و خواسته من مقدم ندارد مگر اينكه من بكيفر اين عمل كارهاى او را پريشان سازم‏

 (شتّت عليه امره)

و زندگى دنياى او را بر او دشوار نمايم‏

 (لبّست عليه دنياه)

و قلبش را بدنيا مشغول دارم‏

 (شغلت قلبه و بها)

و از اموال دنيا بجز آن مقدارى كه مقدر نموده‏ام باو نخواهم داد. و بعزت و جلال و عظمت و نور و علو و ارتفاع مكان خود سوگند. هر بنده‏اى كه خواست مرا بر خواسته خود مقدم دارد من ملائكه خود را حافظ و نگهبان او نموده و آسمان و زمين را كفيل روزى او قرار ميدهم و من خود دنبال معامله و تجارت تجار بسود او ميپردازم و دنيا در نهايت ذلت و تسليم باو رو مى‏آورد.پ بيان ذات اقدس الهى بمنظور تاكيد مطلب و قطعيت مفاد و معناى روايت و تثبيت آن در دل شنوندگان سوگندهائى ياد فرموده اول سوگند بعزت است و عزت يعنى نيرو و قوت و غالب و قاهر بودن مقابل ذلت و زبونى و بمعناى مثل و مانند نداشتن و سوگند دوم.

بجلال خود و او بمعناى منزه و پيراسته بودن از نواقص و كمبودى‏ها و يا باين معنا كه عقول و افكار مخلوق بذاتش راه ندارد و يا آن قدرت مطلقه كه هر قدرتمندى در برابر او كوچك و ناچيز است سوگند سوم بعظمت و بزرگى و منظور عظمت مقام و مرتبه است كه هر صاحب مقامى در برابر او ذليل و زبون است و يا مقصود اينكه آن ذات مقدس برتر از اين است كه احدى بحقيقت صفاتش پى برد سوگند چهارم بكبرياء و مقصود از كبرياء اين است كه كليه موجودات مقهور و او بر همه قاهر و غالب و همه آنها در مقابل اراده و مشيت او تسليم است سوگند پنجم بنور و روشنايى و او عبارت از هدايت و راهنمائى او است كه تمام موجودات آسمانى و زمينى از هدايت تكوينى و تشريعى برخوردار هستند و در اثر آن راه كمال و سعادت خود را بروشنى ديده و مسير رشد و صلاح خود را دريافته‏اند همان گونه كه بوسيله نور ظاهرى راه را مى‏بيند. سوگند ششم بعلو و بلندى منظور اينكه ذات اقدسش بلندتر از اين است كه عقول و افكار و افهام بآن برسد و يا مقصود اينكه او چون علت العلل است فوق جميع ممكنات است و يا اينكه او متعالى و برتر از اين است كه متصف بصفات مخلوقات و ممكنات باشد سوگند هفتم بارتفاع مكان و اين بمعناى برتر بودن از اين كه توصيف و تعريف گويندگان او را بتواند توصيف نمايد و شايد بعضى از اين جمله‏ها تاكيد و توضيح جمله ديگر باشد لا يوثر عبد هواه على هواى يعنى انتخاب نميكند و مقدم نميدارد

 

آنچه را كه دوست ميدارد و ميل باو دارد بر آنچه كه من رضايت دارم و دستور و فرمان داده‏ام باو مگر اينكه من بكيفر آن شتت عليه امره وضع زندگيش را پريشان مينمايم لفظ شتت هم بصيغه ثلاثى مجرد خوانده مى‏شود و هم مزدى فيه از باب تفعيل- در قاموس است شتّ يشتّ و شتّا و شتاتا و شتيتا بمعناى متفرق و پراكنده نمود و پراكنده شد مانند انشتّ و تشتّت و شتّته اللَّه و اشتّه تمام شد گفته قاموس و ميگويم من تشتت امره (كارش پريشان گشت) يا كنايه از سرگردانى شخص است در امر دين خود چون افرادى كه تابع هوى و هوس و پيرو افكار باطل باشند در راه‏هاى ضلالت گمراه و در طرق گمراهى سرگردان هستند و يا كنايه و اشاره است باينكه اين چنين مردمى كارهاى دنيوى و زندگيشان منظم و روبراه نيست چون كسى كه در صدد رسيدن بشهوات و هواهاى نفسانى باشد قدرت تفكر و دور انديشى را ندارد در نتيجه وضع زندگى و كسب و كارش مختل و در هم مى‏شود و خداوند بركت را از آنچه كه دارد بر ميدارد و يا منظور از تشتت امر هر دو معنا باشد و بنا بر معناى دوم جمله بعدى‏

 (لبّست عليه دنياه)

تأكيد جمله اول مى‏شود و بنا بر معناى سوم (اعم از امور معنوى و مادّى) تخصيص پس از تعميم است (اول بطور عموم فرموده تمام امورش را پريشان مينمايم و بعدا مخصوصا زندگى دنيوى را نام برده است)

و لبّست عليه دنياه‏

يعنى در هم و پريشان و دشوار مينمايم بر او دنياى او را و راه رهائى از مشكلات را بر او تنگ ميسازم. در مصباح گويد لبست الأمر لبسا از باب ضرب (ثلاثى مجرد) يعنى كار را در هم و مشتبه ساختم و در قرآن است وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ انعام 9 (يعنى اگر ما پيامبرى از جنس فرشته‏ها ميفرستاديم او را بصورت انسان قرار مى داديم و در نتيجه همين التباس و اشتباهاتى را كه دارند و بهانه‏جوئى در باره پيامبران كه مينمايند براى آنها پيش مى‏آورديم) و در صورت تشديد باء (از باب تفعيل) مبالغه و تاكيد همين معنا مى‏شود و گفته مى‏شود في الأمر لبس و لبسة بضم اول يعنى در فلان كار اشكال هست و التبس الأمر يعنى كار مشكل شد و لابسته يعنى مخالطه و آميزش دارم با او.پ راغب در مفردات گويد اصل معناى لبس پوشيدن چيز است و در امور معنوى بكار ميرود و گفته مى‏شود كار او را مشتبه و پنهان نمودم و خداوند فرموده وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ- وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ حق و حقيقت را با پوشش باطل ميپوشانيد بقره 42 لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ چرا حق را با پوشش باطل مپوشانيد آل عمران 71 الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ آنانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم و ستم مستور و مخلوط نكردند انعام 82 و گفته مى‏شود في الأمر لبسة يعنى در آن كار اشتباه هست و لابست فلانا يعنى يك ديگر را با اشتباه افكنديم تمام شد حرف راغب و شغلت قلبه بها يعنى اين شخص‏

 

هميشه در فكر دنيا و در ياد آن مى‏شود و اصلا توجهى بآخرت و فكر آسايش آن جهان را ندارد و در دنيا هم بآمال و آرزوى خود نميرسد و در نتيجه در هر دو جهان زيانكار ميگردد و اين همان بدبختى و شقاوت آشكار و روشن است‏

استحفظته ملائكتى‏

يعنى فرشتگان را دستور ميدهيم كه او را از تباهى و هلاكت و زيان در امور دينى و زندگى دنيوى نگهدارى نمايند

و كفّلت السّماوات و الأرض رزقه‏

كه معنايش گذشت و

ضمّنت‏

يعنى آسمان و زمين را ضامن و كفيل روزى او ميگردانم كنايه از اينكه اسباب و وسائل روزى او را از آسمان و زمين فراهم مينمايم‏

و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر قبلا

گفته شد كه اين جمله را ميتوان بچند وجه معنا كرد. اول اين بود كه من دنبال تجارت تجار هستم و اين تجارتها را بسوى او سوق ميدهم يعنى دلهاى تجار را بسوى او منعطف ساخته و در دل آنها اين فكر را قرار ميدهم كه سهمى از سود خود را باو بپردازند دوم اينكه من خود براى او تجارت مينمايم بجاى تجارت آنان اگر قرار ميشد آنها براى او تجارت نمايند سوم اينكه من خودم يعنى قرب و نزديكى او بمن و محبت و دوستى من باو عوض منافع زوال و فناپذير تجار است به عبارت ديگر در تجارت معنوى و حقيقى- من مقصود و هدف او هستم در مقابل مقاصد و اهداف دنيوى تجار كه نه تجارتشان سودمند است و نه از هدايت الهى برخوردارند چهارم- اينكه من علاوه بر اينكه تجارت و معاملات مردم را بسوى او سوق ميدهم قرب و نزديكى و رضوان خود را بهره او ميسازم كه در نتيجه سود و بهره هر دو جهان نصيب او خواهد گشت و اين است تجارت پر سود

و اتته الدّنيا و هى راغمة

يعنى ذليلانه در مقابل او تسليم است.پ منظور اينكه دنيا بآسانى و بدون زحمت و تحمل ذلت و پستى بدست او مى‏آيد و يا باين معنا كه دنيا و زندگى دنيا با اينكه از نظر چنين شخصى پست و بى‏ارزش است باو رو مى‏آورد و يا باين معنا كه دنيا و زندگى دنيا با اينكه قاعده نبايد بدست چنين شخصى باشد و چون باسباب وسائل دستيابى بآن توجه نكرده و راه‏هاى تكثير ثروت را نميپيمايد در عين حال دنيا باور ميكند و اين معناى سوم گرچه معناى لطيف و دقيقى است ولى بعيد است (البته اين معانى سه‏گانه از جهت اختلاف معانى راغمه است) چون در قاموس گويد الرّغم كه راء آن سه جور خوانده مى‏شود بمعناى كراهت داشتن و بى‏ميل بودن مرغمة هم باين معنا است رغمه بر وزن علمه و يا بر وزن منعه يعنى كراهت پيدا كرد نه پسنديد او را و رغم انفى للَّه با حركات سه‏گانه راء يعنى با كراهت و بى‏ميلى بينى من بر خاك مذلت آمدن‏

ارغمه اللَّه‏

يعنى خداوند غضب و سخطش را شامل حال او نمود رغمته يعنى بر خلاف انتظار او و مخصوصا براى ناراحتى او كارى را انجام دادم (بيان قاموس تمام شد) و در

 

كتاب نهايه گويد ارغم اللَّه انفه يعنى خداوند بينى او را بروى خاك آورده است چون رغام بمعناى خاك است البته اين معناى اصلى و لغوى اين جمله است سپس در موارد ذلت و زبونى و ناتوان شدن از گرفتن حق و تسليم شدن با كراهت و بى‏ميلى بكار ميرود.پ 19- كافى ... امير مؤمنان عليه السّلام فرمود فقط دو چيز است كه از خطر آنها بر شما مى- ترسم 1- پيروى از هواى نفس 2- آرزوى دور و دراز اما متابعت از خواسته‏هاى نفسانى انسان را از حق باز ميدارد و اما آرزوى دراز آخرت را فراموش ميكند.پ بيان- اما باز داشتن هواى نفس انسان را ز حق از اين نظر است كه علاقه و محبت بدنيا و لذتهاى آن چشم دل را از ديدن حق و درك حقيقت كور ميكند و از تسليم شدن بحق باز ميدارد چون حق و باطل نقطه مقابل هم هستند و دنيا و آخرت مانند دو هوو از يك دگر گريزانند و مسلما دنيا (هدف اصلى بودن دنيا) با اهل باطل است بنا بر اين رفتن دنبال دنيا و لذتهاى آن باعث مى‏شود كه باطل در نظر وى بصورت حق و صحيح جلوه كند و در نتيجه واقع و حقيقت را نديده و درك نكند و يا اينكه اساسا براى اينكه بلذت و هوس خود برسد دانسته و فهميده حق و حقيقت را انكار نموده و در مقابلش جبهه‏گيرى ميكند صورت اول مانند توده عوام و مردم كوته‏فكر از اهل باطل صورت دوم مانند علماء و دانشمندان آنان و طول امل (آرزوى دراز) يعنى تصور و گمان باقى ماندن در دنيا و انتظار رسيدن بلذتها با آرزوهاى ابليسى و دروغين باعث فراموشى آخرت و وقايع وحشتناك آن جهان ميگردد و در نتيجه در فكر آخرت و اعمالى كه در آنجا سودى داشته باشد و انسان را از گرفتاريها و شدائد اخروى نجات دهد. نميباشد. و اما اينكه وجود پاك و مقدس امير مؤمنان خوف و ترس از اين دو عامل را بخود نسبت داده از اين نظر است كه حضرتش بزرگ مؤمنين و متصدى اصلاح حال آنان و سرپرست آنها در امور زندگى و راهنما و دعوت‏كننده آنها است بآنچه در امر آخرت مفيد و نافع است.پ 20- كافى ... عبد الرحمن بن حجاج گويد موسى بن جعفر عليه السّلام بمن فرمود بترس از بالا رفتن سهل و آسان در صورتى كه پائين آمدن و سقوط از آن دشوار و ناراحت‏كننده باشد.

و نيز گويد حضرت صادق عليه السّلام مكرر ميفرمود. هيچ گاه از نفس سركش و خواسته‏هاى آن غافل مباش و يا باين معنا كه هيچ گاه نفس خود را با هوا و خواسته آن دمساز مكن چون هواهاى نفسانى همان نفس را به پستى سقوط و هلاكت ميافكند و رها كردن نفس را با لذتها و خواسته‏ها (كه هر چه ميخواهد انجام دهد) موجب اذيت و رنج نفس خواهد شد و باز داشتن نفس از آنچه ميطلبد درمان مرض و بيمارى نفس است.پ بيان در روايت اول لفظ چنين است‏

 

 (اتّق المرقى السّهل)

مرقى و مرتقى و مرقاة محل ترقى و بالا رفتن است كه همه از ريشه ترقى گرفته مى‏شود مثلا ميگويند رقيت السّلّم و الجبل و السّطح يعنى بالاى نردبان و يا بام و يا كوه رفتم (پس نردبان و بام و كوه محلى است كه بالاى آن رفته) و

منحدر

كه در روايت است محل پائين آمدن از انحدار كه بمعنى نزول و پائين آمدن است و

 (وعر)

كه باز در روايت است بمعناى سخت و دشوار مقابل سهل و آسان است جوهرى گويد جبل و عر و مطلب و عر با سكون عين اصمعى گويد وعر بكسر عين نخوان.پ ميگويم من منظور حضرت از اين فرمايش شايد اين باشد كه نبايد انسان در مقام بدست آوردن منصب و جاه و مقام و رياست باشد (يعنى خود آنها هدف نهائى باشد) و همچنين شهوات دنيا و رسيدن بآخرين لذتها زيرا اين گونه چيزها گرچه ممكن است بآسانى بدست آيد ولى عاقبت و پايان بدى دارند و رهائى از گرفتارى و نتائج شوم آنها در نهايت سختى و دشوارى است. خلاصه مطلب اينكه متابعت و پيروى از نفس در خواهشهاى آن و مرتب از اين خواهش و خاسته بخواسته بعدى گام نهادن گرچه هر يك از آنها در نظر انسان كوچك و ناچيز است و بآسانى بدست مى‏آيد ولى هنگام مرگ كه همه آنها را يك جا ميخواهد رها كند و از آنها بازجوئى شود بسيار دشوار و ناگوار است بنا بر اين چنين شخصى مانند كسى است كه با حيله و نقشه‏هاى مخصوصى كوه‏پيمائى نموده و بالاخره خود را بقله كوه ميرساند. ولى پس از رسيدن بقله كوه در راه پائين آمدن متحير و سرگردان ميماند. علاوه اين پست‏ها و اين درجات بى‏ارزش و پست را در اين جهان تدريجا و با طول مدت بدست آورده ولى هنگام مردن بناچار تمام آنها را يك مرتبه از دست ميدهد و لذا سكرات مرگ و بريدن از اين همه بستگى‏ها خيلى گران و دشوار است اين شخص نظير كسى است كه از نردبانى پله پله و يك يك بالا ميرود و هنگامى كه بآخرين پله رسيد ناگهان سقوط نمايد و هر چه درجه و پله‏ها بهنگام بالا رفتن بيشتر باشد ضرر و صدمه افتادن و خطر سقوط بيشتر است بنا بر اين لازم است شخص خردمند را هنگامى كه در قوس صعود قرار گرفته و درجات و مقامات دنيوى را بالا ميرود قوس نزولى را هم از نظر دور ندارد و در شدائد و مشكلات سقوط و پائين آمدن تامل نمايد و خيلى زياد و بيش از مقدار نياز و ضرورت بالا نرود. اين تشبيهى كه در بيان امام عليه السّلام آمده بر هر يك از دو احتمال و دو وجه كه گفته شد تنظير و تمثيل زيبا و لطيفى است و از رساترين و بهترين كنايات و تشبيهات است و در بعضى از نسخه‏ها (

اتّقى‏

) با يا آمده و ظاهرا از اشتباه نويسندگان است و از اين نسخه است كه بعضى از شارحين‏

 (اتّقى)

بصيغه اسم تفضيل خوانده و مرقى بصيغه اسم مفعول و

 (السّهل)

را مرفوع خوانده كه خبر مبتداء كه اتقى است بشود كه معناى روايت چنين شود خطرناكترين‏

 

مواضع بالا آسان آنها است و يا اينكه اتّقى بصيغه متكلم وحده باشد و كلمه السهل هم منصوب كه صفت مترقى بشود باين معنا كه من ميترسم از بالا رفتنى كه آسان است. البته اين دو معناى اخير بعيد است.

جمله‏

لا تدع النّفس و هواها

كه در روايت است يعنى نفس خود را بهمراه هوا و خواسته‏اش و آنچه كه عشق و علاقه باو دارد از شهوات و لذات نابودكننده و پست رها مكن كه همين خواهش‏ها عامل هلاكت اخروى و شقاوت او خواهد شد. در قاموس گويد ردى في البئر يعنى سقوط كرد در چاه مانند تردّى و ارداه و ردّاه (از باب تفعّل و افعال و تفعيل) و ردى مانند رضى بمعناى هلك و رجل رد بمعناى هالك نابودشونده و كلمه‏

 (اذاها)

 

اذى به آنچه كه موجب ناراحتى انسان شود از بيمارى و پيشآمدهاى بد و چيزى كه كثيف و مورد نفرت باشد گويند و در بعضى نسخه‏ها بجاى اذاها داؤها (يعنى بيمارى و درد) آمده است و اين نسخه از جهت تناسب لفظى و معنوى با كلمه دوائها بهتر است و در قاموس گويد دواء با حركات سه‏گانه دال درمان يعنى داروئى كه وسيله معالجه است و اگر بدون مدّ خوانده شود (دوى) بمعناى مرض و بيمارى است.