باب 39 در بيان عدالت و صفاتى كه اگر اين اوصاف در هر كسى باشد عادل بودنش روشن مى‏شود و اخوت و برادرى با او لازم و غيبت كردن او ممنوع است

1- خصال ج 1 ص 97 حضرت رضا عليه السلام از پدرانش از پيامبر اكرم چنين نقل ميفرمايد: كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه چون با مردم معامله كند ستم نكند و اخبار و مطالبى كه بازگو ميكند دروغ نگويد و وعده و قولى كه ميدهد خلاف نكند.

چنين شخصى از كسانى است كه مردانگى او كامل و عدالتش روشن و برادريش لازم و غيبت كردنش حرام است.

در كتاب عيون هم چنين نقل شده و در صحيفه الرضا عليه السلام هم همين طور نقل شده است. 2- خصال جلد 1 ص 97 عبد آستان از حضرت صادق عليه السلام نقل ميكند كه حضرت فرمود: سه خصلت است هر كس داراى آنها باشد لازم و واجب مى‏شود بر مردم در حق او چهار چيز، كسى كه چون با مردم اخبارى بازگو ميكند دروغ نگويد و چون با آنها آميزش و معاشرت نمايد ستم نكند و چون به آنها وعده دهد خلاف نكند. واجب است عدالتش را ظاهر كنند. مردانگى او روشن شود. غيبت از او ممنوع گردد- اخوت و برادرى با او لازم شمرده شود. 3- امالى صدوق ص 204 حضرت صادق عليه السلام فرمود كسى كه نمازهاى پنجگانه شبانه روز را در جماعت بخواند شما نسبت به آن خوش بين باشيد و گواهى و شهادت او را بپذيريد. 4- امالى علقمه ميگويد پس از آنكه بحضرت صادق عليه السلام عرضه داشتم يا ابن رسول اللَّه بفرمائيد كدام كسى شهادت و گواهى او پذيرفته مى‏شود و چه كسى شهادتش پذيرفته نميشود؟ فرمود اى علقمه هر كس كه بر دين اسلام باشد شهادتش قبول است عرض كردم آيا شهادت كسى كه مرتكب گناهان است پذيرفته است؟ فرمود اى علقمه اگر

 

شهادت اهل معصيت و گنه‏كار قبول نشود هيچ شهادتى قبول نميشود. بجز شهادت و گواهى پيامبران و اوصياء آنان عليهم الصلاة و السلام زيرا فقط آنان معصوم هستند نه بقيه مردم پس كسى كه با چشم خود نه بينى كه گناه ميكند يا اينكه دو نفر شاهد بر گناه او گواهى ندهند چنين شخصى از اهل عدالت و پوشيدن لغزشهاى او لازم است و شهادت او پذيرفته است گر چه در واقع و باطن و بنظر خودش گناهكار باشد و هر كس غيبت او را بآن اوصافى كه در او است بنمايد از ولايت و دستگيرى خداوندى خارج و در ولايت و تحت سرپرستى شيطان داخل مى‏شود و تحقيقا خبر داد مرا پدرم از پدران بزرگوار خود عليهم السلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه غيبت كند مؤمن را بهمان صفاتى كه در او است خداوند اين دو نفر را با هم در بهشت جمع نميكند (غيبت‏كننده را به بهشت نميبرد و يا اينكه اين دو نفر يك ديگر را در بهشت نخواهند ديد) و كسى كه غيبت نمايد مؤمنى را بصفتى كه در او نباشد ارتباط دينى ميان آنها بكلى قطع مى‏شود و غيبت‏كننده در دوزخ مخلد است و البته بد جايگاهى است دوزخ. علقمه گويد عرضه داشتم بحضرت صادق كه يا ابن رسول اللَّه مردم ما كارهاى زشت نسبت ميدهند بطورى كه سينه ما تنگ شده و شديدا ناراحت ميشويم فرمود: اى علقمه انسان نميتواند خشنودى مردم را جلب نموده و جلو زبان آنها را بگيرد. چگونه سالم مى‏مانيد از چيزى كه انبياء و پيامبران و اوصياء عليهم السلام از او سالم نماندند. آيا به يوسف نسبت ندادند كه او تصميم گرفت كه زنا، كند؟ آيا در باره ايوب نگفتند كه او از اثر گناهانش مبتلا، به آن مصائب گشت؟ آيا در حق داود پيغمبر نگفتند كه او دنبال كرد پرنده را تا اينكه چشمش بزن اوريا افتاد و دلباخته او شد و بمنظور رسيدن به هدف خود شوهر آن زن را در جلو جبهه جنگ پيشاپيش تابوت قرار داد تا اينكه كشته شد سپس با آن زن ازدواج كرد؟ آيا نسبت ندادند بموسى كه او عنين است و قدرت زناشوئى ندارد و اذيت و آزار كردند او را تا اينكه خداوند براثت و كمال او را روشن نمود و از آن نسبت‏ها تبرئه كرد؟ آيا در حق مريم بنت عمران نگفتند كه او از مرد نجارى بنام يوسف باردار شده؟

آيا نسبت ندادند به پيامبر ما كه او شاعر است، ديوانه است؟ و آيا نگفتند كه دلباخته همسر زيد بن حارثه شده و هميشه در فكر او بوده تا او را بهمسرى خود درآورده است؟ آيا در واقعه جنگ بدر متهم نكردند رسول خدا را كه او يك قطعه پارچه سرخى را از غنائم جنگى براى خود برداشته تا بالاخره خداوند پيامبرش را از جايگاه آن پارچه مطلع ساخت و دامن پاك پيامبر را از نسبت سرقت تبرئه نمود و اين مطلب را در قرآن نازل‏

 

فرمود وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ساحت قدس پيامبر از سرقت بدور است و هر كه سرقتى كند روز قيامت با همان وارد محشر مى‏شود؟ آيا در باره حضرتش نگفتند كه او در باره پسر عمش على عليه السلام نظر خصوصى دارد و طبق هواى نفس خود سخن ميگويد تا اينكه خداوند دروغ آنان را روشن ساخت و اين آيه را نازل فرمود وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏  إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏؟ آيا رسالت پيامبر را تكذيب نكردند و نسبت ندادند كه بدروغ ادعاء رسالت ميكند تا اينكه خداوند براى تسليت خاطر مباركش اين آيه را نازل فرمود وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا اى رسول گرامى پيامبران پيش از تو هم تكذيب شدند و مردم زمان آنها نسبت دروغ به آنان دادند پس صبر و استقامت ورزيدند در مقابل مكذبين تا اينكه نصرت و يارى ما فرا رسيد؟ و باز روزى پيامبر فرمود. شب گذشته مرا بآسمان بردند و رفتم بمعراج- گفته شد كه دروغ ميگويد و ديشب تا بصبح از بسترش جدا نشده. و در باره اوصياء بيش از اينها گفتند. آيا نسبت ندادند به سيد اوصياء عليهم السلام كه او طالب دنيا و در پى خلافت و سلطنت است و اينكه او هميشه در صدد فتنه و آشوب است و سكون و آرامش اجتماع را دوست ندارد. و اينكه او خون مسلمانان را بدون جهت ميريزد و اينكه اگر او مرد خوبى بود خالد بن وليد را مأمور بكشتن او نميكردند آيا نسبت ندادند كه او ميخواهد با دختر ابى جهل با داشتن فاطمه زهرا عليها سلام ازدواج كند و اينكه پيامبر در حضور مسلمين بالاى منبر از او شكايت كرد و فرمود مردم! على تصميم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پيامبر خدا بياورد. آگاه باشيد فاطمه پاره تن من است هر كه او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر كه او را خوشحال كند مرا خوشحال كرده و هر كه او را بخشم آورد مرا بخشم آورده است. سپس حضرت صادق عليه السلام فرمود: اى علقمه چه شگفت انگيز است گفتارهاى متناقض مردم در باره على عليه السلام. چقدر فاصله است ميان گفتار كسى كه ميگويد.

على خدا و معبود است و گفتار كسى كه ميگويد او بنده نافرمان است و دستور معبود را تمرد ميكند و از اين دو رقم نسبت ناروا گفتار كسى كه او را نافرمان و متمرد ميداند در نظر على عليه السلام آسان‏تر است از نسبت خدائى باد اى علقمه آيا در باره خدا نگفتند كه او سومى از خداوندان سه‏گانه است آيا او را در صفاتش مانند مخلوقات ندانستند آيا نگفتند كه خدا همان روزگار است يا طبيعت است آيا نگفتند كه خدا يعنى فلك (كه تدبير تمام عالم بدست فلك و گردون است پس او خدا است) آيا نگفتند كه او جسم است آيا نگفتند كه او صوره است (شكل دارد) منزه و بسيار بلند مقام است ذات بارى از اين‏

 

اوهام و خيالات. اى علقمه زبانهائى كه ذات مقدس خداوندى را بچيزهائى كه هيچ شايستگى و تناسبى با خداوند ندارد نسبت ميدهد چگونه ممكن است از نسبت‏هاى ناراحت‏كننده بشما خود دارى نمايد- پس بايد شما از پروردگار يارى بطلبيد و صبر و استقامت داشته باشيد كه زمين ملك خدا است ميدهد او را بهر كس كه خواهد و البته پايان امر و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است.

 

بنى اسرائيل بموسى گفتند: اى موسى پيش از آمدن تو، ما تحت فشار و اذيت بوديم و بعد از آمدن تو هم مورد آزار هستيم خداوند بموسى خطاب كرد اى موسى باينها بگو اميد است پروردگار توانا دشمن شما را نابود سازد و شما را بجاى آنان قرار دهد تا شما چگونه رفتار داشته باشيد.