باب 63 اين باب در موضوع توكل- واگذارى كار بخدا- تسليم در برابر اراده و تقديرات الهى- نكوهش اعتماد بغير حق و لزوم گفتن ان شاء الله در هر كارى (مقيد ساختن هر پيش

.پ آيات‏

پ- بقره 216 كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.

قتال و جهاد و جنگ با دشمنان بطور فريضه بر شما مقرر شده كه بحسب ظاهر در نظر شما ناپسند مى‏آيد ولى بطور كلى چه بسا امورى هست كه شما آنها را نمى‏پسنديد اما براى شما مفيد و سودمند است و بعكس آن هم امور زيادى هست كه بحسب طبع خواهان آنها بوده و آنها را مى‏پسنديد ولى براى شما مضر و زيانبار است و اين از آن جهت است كه خداوند احاطه‏

 

علمى كامل بهمه چيز دارد و شما همه مصالح و مفاسد را نمى‏دانيد.پ آل عمران 101 وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ انكس كه بخدا اعتصام و اعتماد نمايد قطعا براه راست و صراط مستقيم هدايت شده است.

آل عمران 122 وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ اهل ايمان فقط بايد بر خدا اعتماد و توكل داشته باشند.

آل عمران 159- 160 فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ  إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.

هنگامى كه پس از شور و مشورت تصميم بر امرى گرفتى توكل و اعتمادت بر خدا باشد كه خداوند توكّل‏كنندگان بر او را دوست ميدارد. اگر خدا يار و ياور شما باشد هيچ قدرتى بر شما پيروز نخواهد شد و اگر رها نمايد شما را پس كيست كه بتواند شما را نصرت دهد و مؤمنان بايد بر خدا توكل داشته باشند.

آل عمران 172- 173 الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.  فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ.

آن مؤمنانى كه بآنها گفتند مردم همه دست بدست هم داده‏اند براى سركوب كردن شما. پس بترسيد از اين قدرتها. مؤمنان بجاى احساس ترس و وحشت ايمانشان بيشتر شده و محكم‏تر شدند و گفتند خدا و نصرتش براى ما كافى است و چه خوب وكيل و سرپرستى است. پس در نتيجه اين اعتماد بحق بدون كوچكترين ناراحتى و ضايعه‏اى از جبهه بازگشتند و رضا و خشنودى خدا را بدست آوردند و خداوند داراى فضل و عنايت بزرگى است.

نساء 45 وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفى‏ بِاللَّهِ نَصِيراً خداوند بزرگ براى ولايت و سرپرستى و براى نصرت و يارى كافى است.

نساء 81 فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا اى پيامبر عزيز از نصرت اينها و يا قدرتشان اعراض كن و اعتنائى بآنها نكن و بخدا اعتماد نما كه براى پشتيبانى كافى است مائده 11 وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ 23 وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر جدا ايمان داريد فقط بر خدا اعتماد داشته باشيد 119 رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ خدا از آنان و آنان از خدا راضى هستند.

انعام 17 قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ الى قوله تعالى وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.

بگو. آيا من ولى و سرپرستى غير از خدا انتخاب كنم با اينكه او است آفريدگار آسمانها

 

و زمين و او است كه روزى ميدهد و كسى باو روزى نميدهد تا آنجا كه فرمود: اگر بنا شود خداوند ضرر و زيانى را بتو برساند جز او هيچ كس نميتواند آن را برطرف كند و اگر بنا شود سودى بتو برساند البته او بر هر چيز توانا است.پ انعام 80 و قال تعالى حاكيا عن ابراهيم عليه السلام وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً.

از زبان ابراهيم خليل عليه السلام نقل ميفرمايد. من از اين خدايان شما ابدا خوف و ترسى ندارم بلى اگر خدا چيزى را بخواهد واقع خواهد شد.

اعراف 89 عن شعيب. عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا از زبان شعيب ميفرمايد. فقط بر خدا اعتماد داريم اعراف 196 إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ.  وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ.

ولى و سرپرست من آن خدائى است كه قرآن را نازل فرموده و او است كه بندگان شايسته را سرپرستى نموده و آنان را مشمول هدايت و الطاف خود مينمايد. و اين كسانى كه غير خدا (و يا اين بتها) آنان را ميخوانيد و از آنها توقع داريد قدرت يارى شما و حتى قدرت يارى و دفاع از خودشان را هم ندارند.

انفال 2 وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ انفال 49 وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ هر كس بخدا توكل و اعتماد نمايد پس خدا توانا و كارهايش بر طبق حكمت و مصلحت است 61 وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ. بر خدا توكل و اعتماد كن كه قطعا شنوا و دانا است.

انفال 62 تا 64 وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ.  وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.  يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

اگر اين كفار در صدد فريب و نقشه سركوبى تو هستند خداوند متعال براى تو كافى است. و او است كه با نصرت خود و يارى مؤمنان تو را تائيد و كمك كرده است و با لطف خودش الفت و يگانگى در دل مؤمنان و وحدت در صفوفشان ايجاد نموده. كه اگر تمام ثروت روى زمين را صرف نمائى اين وحدت و يگانگى را نميتوانى بدست آورى. فقط خدا است كه چنين الفت و رابطه‏اى در دلها بوجود آورده. اى پيامبر عزيز. براى پيروزى تو عنايت خداوندى و اين پيروان ايثارگر و مؤمن كافى است.

توبه 52 قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.

بگو غير از آنچه خداوند براى ما مقرر فرموده بما نخواهد رسيد و مؤمنان فقط اعتمادشان بخدا بايد باشد.

 

پ‏توبه 58- 59 وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ.  وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ.

بعضى از اين سست ايمانان بصدقات و منافع مادى چشم دوخته‏اند اگر منافع مادى آنان تامين و چيزى بآنان داده شود راضى و خشنود هستند ولى اگر چيزى داده نشود و كمبود داشته باشند خشمگين و ناراحت ميشوند. ولى اگر راضى بداده خدا و رسول باشند و ايمان داشته باشند كه خدا براى اداره و تدبير كارشان كافى است و بگويند خداى ما كفايت امور ما را خواهد فرمود و قطعا ما را از فضل و عنايت خود و از الطاف رسولش بهره‏مند خواهد نمود و ما هدف مقدس الهى بر همه چيز ترجيح ميدهيم (بهتر بود).

توبه 129 فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.

اگر اينها از شنيدن حقايق روگردانند غمگين مباش و بگو آن خدائى كه جز او خدائى نيست براى كفايت امور من بس است اعتماد من فقط باو است و او است پروردگار عرش بزرگ و تمام جهان در قبضه قدرت او است.

يونس 71 (حاكيا عن نوح) يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ.

از زبان نوح عليه السلام ميفرمايد. كه اى قوم من اگر موقعيت و يادآورى من نسبت بآيات الهى بر شما سنگين و غير قابل تحمل است (و با من سر ستيز داريد) من بر خدا توكل كرده‏ام شما افكار خود و قدرت معبودهاى خود را جمع نموده و اطراف و جوانب را بنگريد كه هيچ چيزى مستور و پنهان نماند سپس تصميم گرفته و به حيات و زندگى من پايان دهيد (كه هرگز نخواهيد توانست).

يونس 84- 85 وَ قالَ مُوسى‏ يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ.  فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.

موسى بقوم خود گفت: اگر ايمان بخدا داريد پس فقط باو توكل نمائيد اگر راستى تسليم فرمان او هستيد. گفتند تنها بر خدا اتكال داريم پروردگار ما را تحت تاثير گروه ستمگر قرار مده.

يونس 106- 107 وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ  وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.

 

جز خدا چيزى را كه نه سودى بتو ميرساند و نه زيانى. مخوان كه اگر چنين كنى از ستمكاران خواهى بود. و اگر بنا شود خداوند زيان و ضررى بتو رساند هيچ كس جز او آن را برطرف نمى‏سازد و اگر اراده خيرى بتو كند هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد. عنايت خود را بهر كس از بندگانش كه بخواهد ميرساند او غفور و رحيم است.پ هود 12 وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ- خداوند حافظ و نگهبان و مراقب هر چيز است.

هود 54- 56 قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ  مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ  إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.

هود گفت من خدا را گواه ميگيرم شما هم شاهد باشيد كه من از آنچه شريك خدا قرار ميدهيد. بيزارم- اكنون همه شما براى من نقشه كشيده و نيرنگ خود را بكار بريد و بمن مهلت ندهيد. من توكل بر خدا كه پروردگار من و شما است كرده‏ام هيچ جنبنده نيست مگر اينكه در تسخير او است. پروردگار من بر صراط مستقيم است.

هود 123 وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ.

غيب و اسرار آسمانها و زمين از آن او است و همه كارها باو بازگشت مينمايد پس او را پرستش كن و بر او اعتماد نما كه از عمل شما غافل نيست.

هود 88 وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ. موفقيت من فقط از طرف خداست توكل بر او نموده و بسوى او بازمى‏گردم.

يوسف 33 وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ پروردگارا اگر مكر و نيرنگ اين زنان را از من بازنگردانى قلب من تمايل بآنها خواهد نمود و از جاهلان خواهم بود.

يوسف 42 وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.

يوسف بآن رفيق زندانى گمان نجات و آزادى او را داشت گفت. مرا نزد سلطان كه اختيار دار تو است ياد آور باش (بگو كه من بيگناه زندانى شده‏ام) ولى شيطان اين مطلب را از ياد او برد و بدنبال آن چند سال يوسف در زندان ماند.

يوسف 64 فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ خداوند بهترين حافظ و نگهبان است و او از همه مهربانها مهربانتر است.

يوسف 67- 68 وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ  وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ‏

 

أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ.

يعقوب بفرزندان خود گفت همه با هم از يك در داخل مصر نشويد و از درهاى متفرق وارد شويد و من البته با اين دستور نميتوانم چيزى كه از طرف خدا مقرر شده دفع نمايم حكم و فرمان تنها از آن خدا است بر او توكل كرده‏ام و همه متوكلان بايد بر او توكل كنند. و هنگامى كه مطابق دستور پدر وارد شدند اين عمل هيچ حادثه حتمى را كه از طرف خدا بوده از آنها نمى‏توانست دور سازد فقط حاجتى در دل يعقوب بود (تسكين خاطر) كه از اين راه انجام يافت. و از اثر تعليمى كه باو داده‏ايم آگاهى خوبى دارد ولى اكثر مردم نميدانند.پ يوسف 83 عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ. اميدوار بخدا هستم كه همه فرزندان مرا بمن برساند كه او دانا و مصلحت‏بين است.

يوسف 86 قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ آيا من بشما نگفتم كه از طرف خدا چيزهائى را ميدانم كه شما نميدانيد؟.

رعد 14 تا 16 لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ- الى قوله تعالى قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا دعوت و خواندن بحق و بجا براى خدا است (كه اين دعا و خواندن را مى‏شنود و اجابت ميكند) ولى آنهائى كه مشركان ميخوانند و متوجه آنها ميشوند پاسخ دعاى مشركان را نميتوانند بدهند. اين مشركان مانند كسى هستند كه دستش را بطرف آب ميبرد تا بنوشد و بدهانش برساند و اين آب هرگز بدهانش نميرسد و اين دعا و خواندن كفار بتهاى خود را جز ضلالت و گمراهى بيش نيست. تا آنجا كه فرموده. بگو باينها آيا شما غير از خدا اولياء و دوستان و سرپرستانى را انتخاب نموده‏ايد كه مالك هيچ سود و زيانى حتى براى خود نيستند. (پس چگونه ميتوانند سودى را بشما جلب و يا زيانى را برطرف سازند) رعد 30 قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ او است خداى من كه جز او خدائى نيست فقط بر او توكل نموده و بسوى او توبه و بازگشت است.

ابراهيم 11- 12 وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.  وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ مؤمنان بايد فقط بر خدا توكل نمايند. و ما چرا توكل بر خدا نداشته باشيم با اينكه او ما را براه‏هاى سعادت هدايت فرموده و ما مسلما در برابر آزارهاى شما صبر خواهيم كرد و توكّل‏كنندگان بايد فقط بر خدا توكل نمايند.

 

نحل 42 الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ آنان كه صابر و مقاوم هستند و بر خداى خويش توكل مينمايند.پ نحل 73 وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطِيعُونَ بجز خدا چيزى را (كه هيچ گونه قدرت روزى رساندن از آسمانها و زمين را ندارند) مى‏پرستند.

اسراء 2 أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا بجز من وكيل و سرپرست و مدافعى را براى خود انتخاب ننمائيد.

اسراء 56 قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلًا باين كفار بگو. اين بتهائى را كه بجز خدا براى خود انتخاب نموده‏ايد بخوانيد و از آنها استمداد كنيد كه اينها هيچ گونه قدرت برطرف كردن زيانى را از شما و دگرگون نمودن جريانى را ندارند. و نيز در آيه 65 فرموده وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكِيلًا. پروردگار تو براى محافظت و نگهبانى بس است و نيز در آيه 86 فرموده ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلًا اگر بخواهيم وحى خود را از تو بگيريم ميگيريم و تو براى خود هيچ مدافع و نگهبانى نخواهى يافت و نيز در آيه 96 فرموده قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً براى شهادت و گواهى بر حقانيت من در ميان من و شما. خداوند كافى و بس است كه نسبت به بندگانش آگاه و بينا است.

كهف 26 ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً بجز خدا براى آنان ولى و سرپرستى نيست و هيچ كس را در فرمان شريك خود نميسازد.

مريم 81 تا 82 وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا.  كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا.

بجز خدا معبودهائى انتخاب كرده‏اند تا بوسيله آنها كسب عزت كنند. چنين نيست بزودى اين پرستش را انكار نموده و خود بر عليه آنان دشمن خواهند شد.

طه 67 تا 68 فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى‏-  قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى‏.

در قضيه ساحران موسى در درون خاطر احساس ترسى كرد (مبادا مردم منحرف شوند) ما گفتيم اى موسى نترس كه تو برتر از همه اينها هستى.

حج 12 تا 15 يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ.  يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ الى قوله تعالى مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ.

كسى را كه هيچ گونه قدرت سود و زيان ندارد ميخواند كه اين همان گمراهى دورى است‏

 

ميخواند كسى را كه زيان و ضرر او براى عبادت‏كننده نزديكتر و بيش از سود او است (از جهت اين عمل مشمول غضب خدا خواهد شد) اين معبود ياور و ناصر بدى است و همراه معاش زشتى است. تا آنجا كه فرمود. هر كس كه خيال ميكند خداوند رسولش را يارى نميكند در اين جهان و در آن جهان (و نسبت به پيامبر خشمگين است) پس خود را با ريسمانى از آسمان بياويزد و راه نفس خود را بگيرد (هر كارى كه از دستش مى‏آيد انجام دهد) پس ببيند نتيجه اين خشم و غيظ چه خواهد شد آيا با اين كينه ميتواند خشم خود را فرو نشاند؟پ حج 18 وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ آن كس كه خدا او را خوار و ذليل نموده هيچ كس نميتواند او را عزيز و گرامى نمايد كه خداوند آنچه را بخواهد قطعا انجام ميدهد. و نيز در آيه 38 فرموده: إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا خدا خود از مؤمنان دفاع مينمايد: و نيز در آيه 87 فرموده وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ.

بآن خدائى كه مولى و سرپرست شما است متمسك شويد چه خوب سرپرستى است و چه خوب يار و ياورى است.

مؤمنون 88 تا 89 قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.  سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ.

بپرس از اينها كيست كه تمام زمام امور موجودات در دست او است و او پناه ميدهد و بكسى پناهنده نميشود؟ خواهند گفت كه او خدا است. بگو پس چرا و از كجا فريب ميخوريد؟.

نور 21 وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.

اگر فضل و عنايت خدا نباشد احدى از شما توفيق تزكيه نمى‏يابد. و آن خدا است كه پاك و پاكيزه ميكند كسى را كه بخواهد و خدا شنوا و دانا است.

نور 40 وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ آن كس كه خدا باو روشنى ندهد چنين كسى نورانيست و روشنى نخواهد داشت. فرقان 58 وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ بآن خدائى كه زنده است و هرگز نخواهد مرد توكل و اعتماد كن.

شعراء 14 تا 15 وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ:  قالَ كَلَّا فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ.

موسى گفت من در نظر فرعونيان مقصر و مجرم هستم ميترسم كه مرا بكشند. خداوند فرمود نترس و با اين معجزات ما برويد من با شما هستم و مطالب را ميشنوم و نيز در آيه 61 تا 62 قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ.  قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ. اصحاب و قوم موسى گفتند فرعون نزديك است بما برسد و ما را نابود كند. موسى گفت چنين نيست خدا با من و يار من‏

 

است و مرا براه نجات هدايت ميفرمايد.پ و نيز در آيه 217- 220 فرموده وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ.  الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ.  وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ.  إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.

بر خداى توانا و غالب و مهربان توكل نما كه تو را هنگام قيام و در حال افتادن بسجده در ميان سجده‏كنندگان مى‏بيند. قطعا او شنوا و دانا است.

نمل 62 أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ.

آن ذات مقدسى كه بيچارگان و درماندگان را بهنگام دعا و خواندنش اجابت نموده و بدى را برطرف مينمايد و شما را وارثان و جانشينان گذشتگان در زمين قرار ميدهد. آيا خداى ديگرى غير اللَّه هست؟ تذكر و يادآورى شما خيلى كم است.

نمل 79 فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ توكل بر خدا بنما كه قطعا تو بر حق روشن هستى.

قصص 22 قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ اميدوارم كه پروردگار من مرا براه مستوى و مستقيم هدايت فرمايد.

عنكبوت 58 تا 59 نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ:  الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ. پاداش اين عمل خيلى خوب است آنان كه صبر و استقامت نموده و بر خداى خويش توكل مينمايند. روم 47انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ‏

: از مجرمان انتقام گرفتيم و نصرت و يارى مؤمنان حق است بر ما (پس مؤمنان اين حق را خواهند گرفت).

لقمان 30 ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ: اين مطلب از اين جهت است كه منحصرا و فقط خدا حق است و آنچه غير خدا است و اينها آنان را ميخوانند باطل محض و تنها اللَّه است كه بلند مرتبه و بزرگ است.

تنزيل 40 ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ: براى شما جز خدا سرپرست و واسطه‏اى نيست آيا متذكر و متنبه نميشويد؟

احزاب 3 وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا بر خدا توكل كن كه خدا براى نگهبانى و دفاع كافى و بس است.

احزاب 10 وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا و شما نسبت بخدا گمانهاى گوناگونى داريد.

احزاب 17 قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً.

بگو كيست كه بتواند شما را محفوظ بدارد اگر خدا بخواهد بدى را براى شما و يا اراده‏

 

رحمت براى شما بنمايد و جز خدا سرپرست و ياورى نمى‏يابند.پ احزاب 48 وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا توكل بر خدا بنما كه خدا براى نگهبانى و دفاع كافى و بس است.

فاطر 2 ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

آنچه را كه خدا براى مردم بگشايد از در رحمت هيچ كس نميتواند مانع آن باشد و آنچه را كه مانع شود كسى جز او نميتواند برساند و او توانا و مصلحت‏بين است.

فاطر 10 مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً انكس كه طالب عزت است همه عزت فقط از آن خدا و در اختيار او است.

زمر 37 تا 38 أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.

تا آخر آيه 38 آيا خداوند براى اداره امور بنده‏اش كافى نيست؟ و اينها تو را از غير او ميترسانند (با اينكه آنها هيچ قدرتى ندارند) و كسى كه مستحق ضلالت الهى شود و خدا از او يارى نكند هيچ كس نميتواند او را هدايت و يارى كند و كسى كه شايسته هدايت الهى باشد هيچ كس او را گمراه نخواهد كرد آيا خداوند توانا و انتقام‏گيرنده از دشمنان نيست؟: اگر از آنان سؤال شود كه خالق و آفريننده آسمانها و زمين كيست؟ مسلما خواهند گفت خدا.

اى پيامبر از اين كفار سؤال كن كه اگر خداوند بخواهد زيانى بمن برساند آيا اين معبودهائى كه آنها را ميخوانيد و مى‏پرستيد توانائى برطرف كردن آن را دارند؟ و يا اگر رحمتش را شامل حال من نمايد آيا اينها ميتوانند آن را بازدارند بگو. خدا براى من بس است و توكّل‏كنندگان تنها بر او توكل مينمايند.

زمر 62 تا 63 اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ.  لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.

خدا است آفريننده همه موجودات و او بر همه چيز نگهبان است. كليدهاى آسمانها و زمين در قبضه قدرت او است.

مؤمن 44 تا 45 وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ.  فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا.

مؤمن آل فرعون گفت من كار خود را بخدا واگذار مينمايم كه او بحال بندگان آگاه است در نتيجه خداوند هم او را از كينه و مكر بد فرعونيان محفوظ داشت.

شورى 6 تا 10 وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ تا آخر آيه 10 (و اليه انيب) آنان كه جز خدا دوستان و سرپرستانى انتخاب نموده خداوند همه كارهاى آنان را مراقب است و تو وكيل و نگهبان بر آنها نيستى تا آنجا كه فرموده است اينان جز خدا اوليائى براى‏

 

خود گرفته‏اند. ولى و سرپرست فقط خدا است و او مرده‏ها را زنده ميكند و او بر هر چيز توانا است تا آنجا كه فرموده است. اين است خدائى كه پروردگار من است توكل من تنها بر او است و بسوى او توبه و رجوع مينمايم.پ شورى 36 وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ. آنچه نزد خدا است بهتر و پايدارتر است براى مؤمنان و آنان كه بر پروردگار خود توكل مينمايند 53 أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ برگشت تمام كارها فقط بسوى او است.

زخرف 79 أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ. اينان محكم كارى كرده و تصميم ميگيرند. ما هم تصميم‏گيرنده هستيم.

فتح 11 قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً. بگو اگر خداوند اراده نمايد ضرر و يا نفعى را براى شما كيست كه كوچكترين تصرفاتى بتواند اعمال نمايد.

حديد 23 لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ (تمامى مقدرات در دست او است) تا در نتيجه شما بآنچه كه از دستتان رفته تاسف نخوريد و بآنچه كه بدست مى‏آوريد خوشحال و مغرور نشويد.

ممتحنه 4 رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ. پروردگارا تنها بر تو توكل نموده و بسوى تو انابه و توبه كرده‏ايم و پايان كار بسوى تو است.

تغابن 11- 13 ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ الى قوله تعالى اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.

هيچ مصيبت و حادثه ناگوارى نخواهد رسيد مگر با اذن و فرمان و اراده خدا و آن كس كه ايمان بخدا دارد خداوند دل او را هدايت و روشن مينمايد و خدا بهمه چيز آگاه است. تا آنجا كه فرموده خدائى كه جز او معبودى نيست و بر خدا فقط بايد مؤمنان توكل نمايند.

طلاق 3 وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً.

آن كس كه توكلى بر خدا نمايد خدا كفايت امور او را مينمايد. قطعا خداوند اراده و امر خود را بظهور ميرساند. براى هر چيزى ميزان معينى قرار داده است.

ملك 29 قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا بگو او است مهربان و باو ايمان آورده و بر او توكل كرده‏ايم.

جن 22 قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً. بگو (اگر مخالفت خدا نمايم) هيچ كس مرا از غضب او نميتواند پناه بدهد و جز او ملجأ و پناهگاهى نخواهم يافت.

مزمل 908 وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا.  رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا.

از همه چيز كاملا منقطع باش و باو بپيوند. پروردگار مشرق و مغرب كه نيست معبودى‏

 

جز او پس او را وكيل خود قرار بده و كارها را باو واگذار.پ دهر 30 وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً مشيت و اراده چيزى را نمى‏كنيد مگر اينكه او اراده مينمايد. قطعا خداوند بهمه چيز آگاه و دانا و كارهاى او طبق مصلحت است.پ‏

تفسير آيات‏

-پ و هو كره لكم يعنى دشوار است و بحسب طبع بر شما ناگوار است أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً يعنى در حال حاضر ناگوار است ولى در پايان و بحسب نتيجه خير است و همين طور است اكثر تكليفات كه بحسب طبع ناگوار است ولى ملاك و معيار رستگارى و مصلحت همين است وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً در حال حاضر دوست داريد ولى از نظر عاقبت زيان دارد و اكثر محرمات چنين است كه نفس انسانى او را دوست دارد و تمايل باو دارد ولى اين عمل او را به پستى و هلاكت ميكشاند و اينكه با كلمه عسى (چه بسا) تعبير فرموده كه لازمه‏اش اين است كه گاهى ممكن است چنين هم نباشد از اين نظر است كه نفس انسانى وقتى رياضت كشيد و در طريق بندگى ممارست و تمرين فراوان نمود قضيه بعكس مى‏شود يعنى طبعش دگرگون مى‏شود يعنى تمايل درونى باطاعت و انزجار روحى از معصيت پيدا ميكند- و اللَّه يعلم آنچه خير شما است خدا ميداند و انتم لا تعلمون پس معلوم شد كه چاره جز تسليم و واگذارى نمودن كارها بخدا و پيروى از اوامر او و ترك پيروى از هواهائى كه مخالف رضاى حق و مخالف آنچه كه او دوست دارد- نيست. و من يعتصم باللَّه گفته شده يعنى كسى كه تمسك بدين الهى نمايد و يا اينكه در جميع كارها باو ملتجى شود قطعا براه سعادت راه يافته و على اللَّه فليتوكل المؤمنون. يعنى در كفايت و مرتب شدن كارها بر او اعتماد نمائيد.

فاذا عزمت. يعنى هنگامى كه پس از شور و مشورت آماده كارى شدى در انجام يافتن كار بر طبق آنچه كه صلاح تو است بر خدا توكل كن كه جز او اصلح و شايسته‏تر را نميداند.

و اهل سنت از حضرت صادق عليه السّلام قرائت عزمت بضم تاء نقل كرده‏اند كه فاعل فعل خدا باشد (متكلم) يعنى اى پيامبر عزيز هنگامى كه كارى را براى تو تصميم گرفتم و تو را توفيق داده و ارشادت كردم ان اللَّه يحب المتوكلين در نتيجه آنان را يارى نموده و براه سعادت و صلاح هدايت مينمايد (اگر خدا شما را يارى فرمايد) همان طور كه در جنگ بدر يارى نمود- پس هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و ان يخذلكم و اگر زبون نمايد همچنان كه در جنگ احد از جهت سستى و ضعف شما را زبون نمود فمن ذا الذى ينصركم يعنى ناصر و ياورى غير او و يا پس از زبون و مغلوب شدن شما براى شما نيست. و على اللَّه فليتوكل المؤمنون يعنى اكنون كه ايمان آورده‏اند بخدا و فهميدند كه ناصر و ياورى جز او نيست پس بايد بر او توكل كنند.

الذين قال لهم الناس: از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه اين آيه در باره بدر

 

صغرى نازل شده هنگامى كه ابو سفيان نعيم بن مسعود را بمنظور تخويف و تضعيف مؤمنان فرستاد (كه مردم مكه و ديگران دست بدست هم داده‏اند تا اسلام و مسلمين را نابود كنند)پ كه اين داستان در جلد ششم (چاپ قديم) گفته شد- ولى مؤمنين مخصوصا على عليه السلام گفتند حسبنا الله و نعم الوكيل يعنى خداوند براى ما كافى است و وكيل خوبى است فانقلبوا يعنى مؤمنين مراجعت نمودند بنعمه من الله با عافيت و سلامتى و با ايمان ثابت و افزايش ايمان و فضل و سود و بهره از اين تجارت و معامله با خدا لم يمسسهم سوء بدون جراحت و زخمى شدن و مصون از كيد و مكر دشمن و اتبعوا رضوان اللَّه با اين شجاعت و حركت خود رضايت الهى را كسب كردند و اللَّه ذو فضل عظيم و خدا تفضل فرمود بر آنان با اين لطف و ديگر الطاف خودش-پ و در خصال مرحوم صدوق است كه فرمود من در شگفتم از كسى كه از چهار چيز ناراحت است چگونه خود را در پناه چهار چيز ديگر قرار نميدهد- تعجب دارم از كسى كه ترس و وحشت دارد چرا خود را با اين آيه حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ تسكين نميدهد با اينكه دنبال اين آيه چنين است فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ كه نتيجه اتكال بخدا مصون ماندن آنها شد تا آخر حديث و امثال اين گونه احاديث فراوان است كه در محل مناسب خود خواهد آمد.

وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَلِيًّا براى سرپرستى امور شما و كفى باللَّه نصيرا كه نصرت و يارى مينمايد شما را بنا بر اين اعتماد شما باو بايد باشد و دلخوشى شما باو باشد و كفى باللَّه وكيلا كه شر و زيان آنان را از تو برطرف خواهد ساخت و على اللَّه فتوكلوا در پيروزى بر ستمكاران ان كنتم مؤمنين اگر تصديق بوعده‏هاى او داريد- رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه كه با اين جمله رضاى بقضاى الهى را مدح و ستايش نموده و بيان ميكند قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا كه در اين استفهام انكارى ولى گرفتن غير خدا مورد انكار است نه فقط دوست گرفتن (يعنى هم خدا را و هم مخلوق خدا را انسان دوست بدارد اشكالى ندارد آنچه مورد انكار است دوست داشتن غير خدا) و گفته شده مقصود از ولى در اينجا معبود است (كه البته باين معنا بايد منحصرا خدا باشد لا غير) و احتمال هست مقصود از ولى مطلق سرپرست امور باشد كه باز هم منحصرا خدا است و اما پذيرش سرپرستى انبياء و اوصياء چون اينها منصوب از جانب خدا هستند پس در واقع پذيرش اينها همان پذيرش سرپرستى حق است فاطر السموات و الارض ايجادكننده و ابداع‏كننده آسمانها و زمين با حكمت و قدرتش خلقت ابتدائى و اولى يعنى بدون سابقه و گرفتن نقشه و مايه از چيزى كه مثل اينها باشد. بنا بر اين آن ذات مقدسى كه تمام اسباب و وسائل آسمانى و زمينى بدست او است شايسته و بجا است كه سرپرست امور باشد و او را بايد براى ولايت انتخاب نمود و هو يطعم و لا يطعم روزى ميدهد و از كسى روزى نميخورد يعنى تمامى منافع و بهره‏مندى‏ها

 

از جانب او است و او خود از چيزى بهره‏مند نيست.پ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ يعنى اگر بلائى مانند مرض و فقر بتو برساند فلا كاشف له هيچ كس قدرت برطرف كردن او را ندارد جز خود او و ان يمسسك بخير و اگر نعمتى مانند صحت و ثروت براى تو بخواهد فهو على كل شي‏ء قدير پس او است كه قدرت بر ادامه اين نعمت و يا قطعش را دارد و لا اخاف ما تشركون به يعنى از اين معبودهاى شما هيچ ترسى ندارم چون قدرت بر سود و زيان ندارند. الا ان يشاء ربى شيئا مگر اينكه پروردگار من مصيبتى بمن برساند و ممكن است مقصود از ما تشركون همه چيزهائى كه متوسل بآن ميشوند باشد چه بتها و چه انسانهاى صاحب نفوذ كه توجه و اميد داشتن بانسانهاى اين گونه‏اى نوعى از شرك است همان طورى كه از اخبار زيادى استفاده مى‏شود ان وليى يعنى ناصر و نگهبان من اللَّه الذى نزل الكتاب آن خدائى است كه قرآن نازل نموده و هو يتولى الصالحين و او ناصر و نگهبان بندگان شايسته است و على ربهم يتوكلون يعنى در موارد خوف و ارجاء و در تمام حالات كارهاى خود را بخدا واگذار مينمايد- فان اللَّه عزيز حكيم خدا توانا است كه پيروز كند ناتوان را بر توانا و تعداد كم را بر تعداد زياد و كارهائى را كه بحسب سنجش فكرى بعيد است و عقل انسان نميتواند درك كند خداوند انجام ميدهد با حكمت بالغه خود- و توكل على اللَّه يعنى از خدعه و نيرنگ اينها نترس كه خدا نگهدار و كفايت‏كننده كارهاى تو است انه هو السميع مذاكرات آنها را مى‏شنود- العليم- نيت‏ها و تصميم‏هاى آنان را ميداند- و ان يريدوا ان يخدعوك اگر مثلا از راه پيشنهاد صلح و آشتى بخواهند در باره تو خدعه و نيرنگى بكار برند فان حسبك اللَّه خداوند كفايت امور تو را خواهد كرد- از على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه اينها گروهى از قريش بودند كه ميخواستند چنين مكر و فريبى اعمال كنند- هو الذى ايدك او است كه تو را قوى و نيرومند نمود- و الف بين قلوبهم كه دوست پر محبت با هم شدند- و لكن اللَّه الف بينهم تو نكردى بلكه خداوند با قدرت بى‏نظير خود بوسيله اسلام اين الفت و محبت را ايجاد كرد- انه عزيز قدرت و پيروزى او كامل و هيچ قدرتى بر او پيروز نيست- حكيم او ميداند چه عملى مصلحت است و او را انجام ميدهد- هو مولانا او ناصر و ياور ما و متولى و سرپرست كارهاى ما است- و على اللَّه فليتوكل المؤمنون چون مؤمن سزاوار نيست بر غير خدا اعتماد كند- و منهم من يلمزك في الصدقات يعنى در تقسيم صدقات و غنائم عيب‏گرى و اشكال‏تراشى ميكند- فان اعطوا رضوا- اگر چيزى بآنها داده شود خشنود ميشوند يعنى خشنودى و نارضايتى اينها براى دين نيست براى منافع خودشان است‏پ در كافى و در تفسير مجمع و عياشى از حضرت صادق عليه السّلام است كه بيش از 2/ 3 مردم مصداق اين آيه هستند- وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اگر راضى ميشدند به همان مقدار از صدقات و

 

غنائم كه خدا و رسول عطا نموده البته خوب بود براى آنان و نام بردن از اللَّه با اينكه غنيمت و صدقات را رسول خدا عطا ميفرمايد از نظر تعظيم خدا است و اشاره باينكه آنچه پيامبر انجام ميدهد بامر خدا و دستور اوست (چنين گفته شده) و قالوا حسبنا اللَّه فضل و عنايت خدا براى ما بس است-پ سيؤتينا اللَّه من فضله بزودى بعدا «غنائم و صدقات ديگرى بما خواهد داد انا الى اللَّه راغبون ما اميد و انتظار توسعه و گشايش الهى را داريم. البته جواب كلمه لو در تقدير است يعنى لكان خيرا لهم اين عمل براى آنها بهتر بود- فان تولوا اگر از ايمان بتو روگردان شدند فقول حسبى اللَّه يعنى از خدا نصرت و يارى بطلب كه او كفايت شر آنها را مينمايد و تو را بر آنان پيروز ميسازد- عليه توكلت از غير او نه اميدى دارم و نه ترسى.- ان كان كبر عليكم مقامى اگر بر شما سنگين است بودن من و توقف و ماندن زياد من در ميان شما و يا قيام من بر دعوت بسوى حق و تذكرات و يادآورى من آيات الهى را براى شما. اگر اين مطالب بر شما سنگين و ناگوار است و با من سر لجاج داريد فعلى اللَّه توكلت اعتماد من فقط بر خداست فاجمعوا امركم و شركائكم شما و همفكرانتان تصميم خود را در باره من بگيريد و با هم متحد شويد براى نابود كردن من و هيچ گونه پنهان كارى نداشته باشيد و علنى عمل خود را انجام دهيد ثم اقضوا الى و اراده خود را در باره من اعمال كنيد. على بن ابراهيم گفته معناى اين جمله اينست كه در باره من نفرين كنيد- و لا تنظرون و شما بمن مهلت ندهيد- و قال موسى يا قوم ان كنتم آمنتم باللَّه فعليه توكلوا هنگامى كه موسى ترس و وحشت قومش را از اين قيام احساس كرد. گفت اى مردم بخدا اعتماد نموده و كار خود را باو واگذار نمائيد يعنى اگر ايمان بخدا داريد لازم است توكل بر او نمائيد- ان كنتم مسلمين- اگر واقعا در برابر قضاء الهى تسليم هستيد و اخلاص در عقيده و عمل داريد. در اين آيه گرچه براى يك حكم (توكل) دو شرط آمده يكى ايمان بخدا (ان كنتم آمنتم) دوم تسليم يعنى خالص بودن براى حق (ان كنتم مسلمين) ولى در واقع ايمان شرط وجوب توكل است يعنى اگر ايمان داريد اقتضاء داشتن ايمان وجوب توكل است ولى تسليم شرط تحقق و وجود توكل است يعنى اگر ايمان خالص نباشد و در دل غير خدا هم باشد توكل تام و اعتماد كامل بخدا حاصل نميشود مثلا «گفته مى‏شود ان دعاك زيد فاجبه ان قدرت اگر زيد تو را دعوت كرد اجابت كن اگر توانائى داشتى كه دعوت شرط وجوب است يعنى اگر دعوتى نباشد اجابت واجب نيست و قدرت شرط حصول است يعنى اگر قدرت نباشد اجابت محقق نميشود فقالوا على اللَّه توكلنا چون مؤمن مخلص بودند توكل بر خدا نمودند. و دعايشان هم مستجاب شد كه گفته بودند- ربنا لا تجعلنا فتنه للقوم الظالمين- پروردگارا ما را موجب فتنه و وسيله آزمايش ستمكاران قرار مده يعنى آنان را بر ما مسلط نكن كه ما را از دين حق فريب دهند و يا ما را مورد عذاب و شكنجه قرار دهند

 

پ‏و در تفسير مجمع از صادقين عليهما السّلام و تفسير عياشى آمده كه يعنى خدايا آنان را (ظالمان) بر ما مسلط مگردان كه با اين راه ستمكاران را مورد آزمايش قرار دهى. و لا تدع ... ما لا ينفعك و لا يضرك- چيزى را كه اگر بخوانى او را نفعى بتو نميرساند و اگر از او روگردان شوى زيانى نميرساند كه اگر چنين چيزى را بخوانى فانك اذا من الظالمين- چون شرك خود ظلم بزرگى است. على بن ابراهيم گفته ظاهر اين آيه خطاب به پيامبر است ولى مقصود مردم هستند- زيرا پيامبر ابدا در فكر شرك نيست و ان يمسسك اللَّه بضر اگر ضرر و زيانى را بتو برساند فلا كاشف له الا هو- هيچ كس نميتواند دفع و جلوگيرى كند- و ان يردك بخير فلا راد لفضله و اگر اراده خيرى بتو كند فضل و كرم او را هم هيچ كس نميتواند مانع شود. در اين آيه مورد ضرر و زيان را با تعبير مس و تماس گفته ولى در مورد خير تعبير اراده نموده است با اينكه هر دو از جانب او است: گفته شده از اين جهت است كه خير و رساندن نعمت مراد بالذات است يعنى اصولا «آنچه خدا اراده ميكند بدهد او خير و نعمت است و اما ضرر و زيان مقصود اولى و اصلى نيست بلكه خود مقدمه براى وصول بخير است از اين جهت در مورد خير مستقيما لفظ اراده بكار رفته ولى در مورد ضرر لفظ مس و تماس استعمال شده است و مطلب ديگر اينكه در مورد خير تعبير به فضل نموده (لفضله) براى اشاره باين جهت كه مشمول نعمت و خير از طرف الهى از لحاظ فضل و كرم او است نه اينكه ما استحقاق داشته و نسبت باين نعمت ذى حق باشيم- و در آيه رسيدن ضرر و خير را مطلق گفته و استثنائى نيامده است چون پيدا است هيچ قدرتى نميتواند مزاحم و مانع باشد- بصيب به من يشاء اين خير را بهر كه بخواهد ميرساند و هو الغفور الرحيم- پس رحمت و لطفش را از راه اطاعت و بندگى بدست آورده و اگر گناه كردى از مغفرت و بخشش نااميد مباش و اللَّه على كل شي‏ء وكيل و خدا بر همه چيز حافظ و نگهبان است. پس بر او توكل كن كه بحال همه آگاه است و پاداش و كيفر آنها را خواهد داد- مما تشركون من دونه- يعنى از اين خدايان شما بيزارم- فكيدونى جميعا ثم لا تنظرون- همگى شما كينه‏توزى نموده و مرا مهلت ندهيد با اين همه قدرت و قوت و كثرت نفرات كه كفار داشتند و با آن عطشى كه بكشتن آن پيامبر داشتند قاطعانه و بدون پروا با اين سخن شجاعانه با آنان برخورد ميكند از جهت اعتماد و توكل كه بخدا دارد كه او حافظ است و آنان گرچه با هم متحد شوند و توطئه نمايند ولى كوچكتر از اين هستند و مكر و خدعه آنها ارزشى ندارد- انى توكلت على اللَّه ربى و ربكم- يعنى هر چه كوشش كنيد بمن زيان نميرسانيد چون من توكل باو دارم و بكفايت و حفاظت او اعتماد دارم و او مالك من و مالك شما است و تا او نخواهد مكر و نيرنگ شما مؤثر نيست- و ما من دابه الا هو اخذ بناصيتها- هيچ جنبنده نيست مگر اينكه خدا مالك او است و مسلط بر او و متصرف در او طورى كه بخواهد و اخذ بناصيه كنايه است- چون معناى‏

 

لغوى اين لفظ گرفتن پيشانى است- از همين تسلط و مالكيت مطلقه- ان ربى على صراط- مستقيم يعنى خدا بر عدل و بر حق است: توكل‏كننده بر او تباه و ضايع نميشود. ستمكار هم از او نميتواند بگريزد.پ در تفسير عياشى از ابن معمر است كه على بن ابى طالب عليه السّلام در تفسير اين آيه إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ فرمود يعنى خداوند در كيفر و پاداش بر طريقه حق است نيكوكار را پاداش نيك خواهد داد و مجرم و بدكار را كيفر. و از هر كس كه بخواهد صرف نظر نموده و عفو ميفرمايد منزه است و متعالى و ما توفيقى الا باللَّه موفقيت و رسيدن بحق و دستيابى بحقيقت و نائل شدن بثواب اخروى تمام بعنايت و هدايت خدا است. عليه توكلت چون او است كه بر همه چيز قدرت و تمكن دارد نه غير او- گفته شده كه اين اشاره بتوحيد خالص است كه آخرين مراتب مبدءشناسى است و اليه انيب بازگشت من باو است كه اشاره بشناخت و اعتقاد معاد است- حضرت هود عليه السّلام با اين اظهارات اعلام ميدارد كه با همه هستى و وجودش در تمام فعل و تركها و در تمام پيوندها و بريدنها فقط بخدا متوجه است و طمع و توقع كفار و دشمنان را از ريشه قطع نموده و با اميد بحق كوچكترين اهميتى به تهديدات و دشمنى آنان نميدهد- و للَّه غيب السموات و الارض- غيب آسمانها و زمين فقط از آن خدا است نه غير او و اليه يرجع الامر كله بازگشت تمام كارها بسوى او است فاعبده و توكل عليه او را عبادت كن و توكل بر او نما كه كفايت كارها را خواهد كرد- و ما ربك بغافل عما تعملون- خداوند از كارهاى تو و آنان غافل نيست و همه را طبق استحقاق جزا خواهد داد- يوسف ميگويد خدايا و الا تصرف عنى كيدهن اگر با نيروى عصمت و ثبات بر آن مرا از شر اين زنان و آرايش و جلوه آنها بازندارى- اصب اليهن- من بحسب طبعم و مقتضاى شهوات نفسانى تمايل بآنها پيدا ميكنم (معناى صبو تمايل بهواهاى نفس است)- و اكن من الجاهلين در نهايت من از نابخردان و سفيهان خواهم بود- و قال للذى ظن- يوسف بآن زندانى كه يقين به نجات او داشت گفت. نزد پادشاه وضع مرا يادآور باش كه من بدون جرم زندانى شده‏ام تا دستور خلاصى مرا بدهد- فانساه الشيطان ذكر ربه- شيطان اين مطلب را از ياد او برد:

و گفته شده يعنى يوسف ياد الهى را فراموش كرد كه متوسل بغير خدا شد- فلبث في السجن بضع سنين- در نتيجه سالهائى چند در زندان بماند-پ كه عياشى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده هفت سال‏پ و از آن حضرت است كه يوسف عليه السّلام حال و وضع خود را بخدا نگفت از اين جهت خداوند فرموده فانساه الشيطان ذكر ربه فليت في السجن بضع سنين فرمود خداوند در آن حال بيوسف وحى فرمود- اى يوسف آن خواب اول را چه كسى بتو نشان داد؟ گفت خداوندا تو. فرمود چه كسى ترا در نظر پدر اين قدر محبوب ساخت؟ عرضه داشت تو. فرمود چه كسى كاروان را بتو متوجه ساخت؟ عرض كرد تو خداوندا. فرمود چه كسى آن‏

 

دعا را كه موجب بيرون آمدن تو از چاه شد بتو آموخت؟ عرض كرد خداوندا تو فرمود چه كسى تو را از مكر و نيرنگ زنان نجات داد؟ عرض كرد خداوندا تو. فرمود چه كسى زبان آن كودك را بنفع تو بسخن آورد؟ عرض كرد خداوندا تو. فرمود چه كسى مكر و حيله همسر عزيز مصر و ساير زنان را از تو برطرف نمود؟ عرض كرد خداوندا تو. فرمود چه كسى علم تاويل و تعبير خواب را بتو آموخت؟ عرض كرد خداوندا تو. فرمود پس چرا از غير من نصرت و يارى خواستى و از من نخواستى؟ و از من تقاضاى خلاصى از زندان را نكردى و متوسل شدى و اميدوار شدى به بنده‏اى از بندگان من كه تو را در نزد مخلوقى كه در قبضه قدرت من است يادآور شود و بمن پناهنده نشدى. بجرم همين فرستادن بنده‏اى را نزد بنده ديگر بايد در اين زندان بمانى چندين سال.پ و در روايت ديگرى همين مضمون آمده كه بعضى از سؤال و جوابها را ذكر نكرده ولى پس از هر سؤالى جمله‏اى گفته شده و آن اين است كه يوسف دنبال هر سؤالى ضجه و فريادى كشيد و صورت بر زمين نهاد و گفت خداوندا تو:

مؤلف اخبار و احاديث در اين موضوع در ابواب مربوط بحالات حضرت يوسف عليه السّلام گذشت و گفته شد. فاللَّه خير حافظا بنا بر اين توكل من بر او است و كار خود را باو واگذار مينمايم- و هو ارحم الراحمين- بر ضعف و پيرى من رحم ميكند و يوسف را حفظ نموده و بمن باز ميگرداند و دو نوع مصيبت را بر من جمع نميكند (فراق يوسف- پيرى و ضعف)پ در تفسير مجمع آمده كه در روايت هست خداوند متعال به يعقوب فرمود بعزت خود سوگند كه هر دو چيز را بتو برميگردانم هم يوسف را و هم نيروى بدنى را چون توكل بر من نمودى.- و ادخلوا من ابواب متفرقه- يعقوب بفرزندانش فرمود هنگام دخول بمصر از درهاى متعدد وارد شويد- چون اين برادران يوسف داراى حسن و جمال و هيئت زيبائى بودند و در مصر هم مشهور شده بود كه اين گروه خيلى مقرب و محترمند در دربار سلطان كه ديگران چنين نبودند يعقوب ترس داشت كه اينها را چشم بزنند و ما اغنى عنكم من اللَّه شيئا يعنى اگر خداوند اراده كرده باشد كه بشما حادثه ناگوارى برسد اين دستور من براى شما نفعى نداشته و بالاخره قضاء الهى در حق شما جارى خواهد شد كه احتياط و پيشگيرى از تقديرات حتميه مانع نخواهد شد.- وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ- و با اينكه طبق دستور پدر از درهاى متعدد وارد شدند ولى راى و نظر يعقوب نتوانست آنان را از قضا و تقديرات الهى مانع شود همچنان كه خود يعقوب گفت: بالاخره موضوع سرقت ظاهرى پيش آمد و بن يامين دستگير شد و مصيبت يعقوب چند برابر شد- إِلَّا حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها فقط اين دستور

 

مخصوص خواسته‏اى بود در دل يعقوب كه از جهت شفقت و مهربانى كه بفرزندانش داشت اظهار نمود و اين توصيه و سفارش را كرد كه مبادا مردم اينها را چشم بزنند كه البته اين استثناء استثناء منقطع است.- وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ- يعنى يعقوب داراى يقين و شناخت كامل است از اثر تعليمات ما از اين جهت فرمود- ما اغنى- من كارى از خود نميتوانم بكنم و هيچ وقت بفكر و تدبير خود مغرور نشد- و لكن اكثر الناس لا يعلمون- بيشتر مردم اسرار قضا و تقديرات الهى را نميدانند و خيال ميكنند پيشگيرها مانع مى‏شود. له دعوه الحق خواندن بجا براى او است كه خوانده مى‏شود و او هم اجابت ميفرمايد وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ ولى آنهائى كه اين مشركان آنان را ميخوانند هيچ يك از خواهش‏هاى مشركان را اجابت نميكنند- الا كباسط كفيه الى الماء مگر مانند تامين خواهش كسى كه دستش را بسوى آب برده كه آب را بدهانش برساند كه اين شخص كف دست را باز كرده و از آب ميخواهد كه بدهانش برسد از نقطه دور و ما هو ببالغه ولى اين آب هرگز بدهان او نخواهد رسيد چون اولا آب جماد است و شعور شنيدن اين تقاضا را ندارد و ثانيا دور است و ثالثا آب در اين كف دست باز استقرار نخواهد يافت. اين خدايان دروغين هم چنين است.پ على بن ابراهيم از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود. اين ضرب المثل است كه خداوند اين مثل را براى بت‏پرستان و آن كسانى كه خدايانى جز خدا مى‏پرستند آورده است كه هيچ گونه قدرت اجابت آنها را ندارند و كوچكترين نفع و سودى براى بت‏پرستان ندارند مانند كسى كه كف دستش را باز كرده كه آب از دور بدست آورد كه نخواهد شد و اين دعاى كفار باطل و بيهوده است: مؤلف اين مثل كه خداوند آورده است هم در باره بت‏ها جارى است و هم در باره انسانهائى كه مردم آنان را خداى خود و مؤثر در امور خود ميدانند كه آنها نيز قدرت رساندن نفع و سودى بديگران ندارند مگر از جهت سبب سازى خداوندى كه مالك همه است و تاثير سببها بسته باذن او و دلها همه در دست او است: و همين طور است آن آيه- أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ- آيا جز او ولى و سرپرستانى ميگريد- كه اين آيه ظهور در بت‏ها دارد و در غير بت‏ها (انسانهاى متنفذ) هم جارى است قل هو ربى- يعنى آن پروردگار مهربان آفريدگار من و متولى من و تدبير امور من بدست او است- لا اله الا هو يعنى جز او معبود ديگرى نيست و هيچ چيز شايسته عبادت جز او نيست و او از شريك و انباز منزه است عليه توكلت:

اتكاء و اعتماد من در پيروزى بر شما فقط باو است- و اليه متاب- بازگشت من هم بسوى او است و هر مصيبت و رنجى كه در مبارزه با شما بمن برسد او پاداش مرا خواهد داد- و ما لنا ان لا نتوكل‏

 

على اللَّه يعنى ما چه عذر و بهانه‏اى داريم كه توكل بر خدا نكنيم-پ و قد هدينا سبلنا- با اينكه ما را براه سعادت و معرفت و شناخت هدايت فرموده و ميدانيم كه كارها بدست او است الذين صبروا و على ربهم يتوكلون- يعنى آنان كه در مقابل آزار و اذيت كفار صبر نموده و تحمل دورى از وطن و ديار كرده و كارهاى خود را باو واگذار و توكل بر او نمودند- ما لا يملك لهم رزقا- پرستش ميكنند چيزى را كه نميتواند رزقى را براى آنان تامين كند و لا يستطيعون و خود كفار هم استطاعت و توانائى تامين روزى را ندارند با اينكه داراى حياه و شعور هستند تا چه رسد بآن بت‏هائى كه جماد و فاقد شعورند- أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا- بجز من خدائى كه كار خود را باو واگذار كنيد. انتخاب نكنيد- قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ- آنهائى را كه جز او مى‏پنداريد خدا هستند. مانند ملائكه و يا مسيح و يا عزيز و يا ديگر چيزها بخوانيد و از آنها استمداد كنيد- فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ- كه نميتوانند مشكلات را از قبيل مرض و قحطى و فقر از شما برطرف كنند- و لا تحويلا- و نميتوانند اين ناراحتيها را از شما بديگران منتقل كنند- ما لهم من ولى براى اين آسمان و زمين سرپرست و مدبرى جز او نيست- و لا يشرك في حكمه احدا- و در قضاء الهى احدى شريك نيست- ليكونوا لهم عزا- بمنظور كسب عزت اين بتها را مى‏پرستند كه اينها شفيع آنان بشوند نزد خدا- كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا- تصور باطل و پوچ است:پ على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه روايت كرده. كه همين مشركان روز قيامت ضديت و دشمنى با بتها خواهند نمود و از آنها و از عبادت آنها برائت و دورى خواهند نمود. سپس حضرت فرمود عبادت و بندگى همين سجده و ركوع نيست. عبادت همانا سر بفرمان و بردگى كردن براى قدرتمندان است. هر آن كس كه اطاعت نمايد مخلوقى را در عملى كه معصيت خدا است فقد عبده چنين شخصى عبادت كرده او را.

فاوجس في نفسه خيفه. موسى در دل خود احساس خوف و وحشت نمود. لبئس المولى بد ناصر و ياورى است و لبئس العشير و چه همراه بدى است دوزخ.- من كان يظن ان لن ينصره اللَّه تا آخر آيه- گفته شده كه معناى آيه چنين است. خداوند رسولش را در دنيا و آخرت نصرت و يارى خواهد نمود. و هر كس كه بر خلاف اين حقيقت مى‏پندارد و از شدت غيظ و خشم در انتظار شكست پيامبر هست و خيال ميكند كه رسول خدا نصرت و پيروزى را بدست نمى‏آورد.

براى فرو نشستن خشم خود هر چه نيرو دارد بكار بندد همچنان كه افراد خشمگين كه سرتاسر وجودش را غيظ و خشم گرفته از هر طريق كه توهم رسيدن بهدف در آن باشد استفاده ميكنند حتى ممكن است راه انتحار و خودكشى را هم اتخاذ كنند كه ريسمانى از سقف خانه آويخته و خود را حلق آويز نمايند بخيال اينكه از ناراحتى نجات يابند. و يا باين معنا باشد كه اين‏

 

دشمنان سرسخت و پرغيظ اگر ميتوانند ريسمانى بين خود و آسمان بر قرار كنند و با آنجا ارتباط پيدا كنند و خود را بآسمان برسانند و مانع نصرت الهى و كمك آسمانى بشوند. آيا ميتوانند بالاخره كارى كنند كه نصرت حق شامل رسول خدا نشود و اينها خشم خود را خاموش ديده و غيظ خود را اشباع نمايند؟!! و قول ديگرى هم هست كه مقصود از نصرت رزق و روزى است و ضمير لن ينصره بلفظ من رجوع ميكند. يعنى خداوند با رساندن روزى همه را مشمول نصرت و عنايت خويش ميفرمايد و كسى كه خيال ميكند خدا روزى او را نميدهد هر طريفى را كه ميخواهد بگيرد- ان اللَّه يدافع تا آخر يعنى خداوند قادر غائله و توطئه مشركان را دفع مينمايد- و اعتصموا باللَّه- در جميع كارها باو اعتماد نموده و نصرت و يارى را جز از خدا از كسى انتظار نداشته باشيد.پ هو موليكم او است ناصر و ياور شما و متولى و سرپرست امور شما فنعم المولى و نعم النصير- هيچ ناصر و سرپرستى مانند او نيست. بلكه در واقع مولى و ناصر و ياورى غير او نيست- قل من بيده ملكوت كل شي‏ء- مملوكيت كامل هر چيز و مالكيت كامل و نهائى نسبت بهر چيز براى او و از آن او است و گفته شده خزائن و منبع تمام چيزها در دست قدرت او است- و هو يجير- و او است كه هر كس را بخواهد پناه داده و حفظ و حراست مينمايد- و لا يجار عليه- و كسى او را پناه نميدهد و نصرت نميكند و اينكه اين لفظ با (على) متعدى شده چون در اين‏ها لفظ يجار متضمن معناى نصرت شده- فانى تسحرون- يعنى با اينكه حقائق با ادله و برهان روشن و واضح است شما از چه جهت فريب ميخوريد و از رشد و سعادت و هدايت روى گردان ميشويد- و لو لا فضل اللَّه عليكم و رحمته ما زكى منكم- اگر فضل و رحمت خداوند شامل حال شما نبود كه با توفيق توبه و تشريع حدود و تعزيرات گناهان شما بخشوده و جبران مى‏شود احدى از شما پاك و تزكيه نميشد- و لكن اللَّه يزكى من يشاء- ولى خداوند است كه شما را موفق بتوبه مينمايد و آن را مى‏پذيرد- و اللَّه سميع عليم- و خدا گفتار شما را مى‏شنود و به تصميمات شما آگاه است- و من لم يجعل اللَّه له نورا- و كسى كه خداوند هدايت و سعادت را براى او مقدر نفرمايد و باسباب و موجبات هدايت موفق ندارد- فما له من نور- نورانيت نخواهد داشت و توكل على الحى الذى لا يموت- براى دفع شرور دشمنان و بى‏نيازى از پاداش و مزاياى دنيوى بر خدائى كه زنده است و نمى‏ميرد اعتماد كن كه او سزاوار بتوكل كردن است نه اين زنده‏هائى كه پس از چندى ميميرند و پس از مردنشان آن كسانى كه اعتماد باينها كرده بودند بيچاره و سر گردان ميشوند- ان معى ربى سيهدين- قطعا خداى من با من است و مرا حفظ و نگهدارى كرده و مرا براه نجات هدايت ميكند- و توكل على العزيز الرحيم- و توكل كن بر خداى توانا كه دشمنان را نابود و ترا و اوليائش را نصرت ميدهد و ضرر و زيان مخالفين را دفع ميكند- الذى يراك‏

 

حين تقوم- هنگامى كه براى تهجد و نماز شب برميخيزى تو را مى‏بيند- و تقلبك في الساجدين و حالات گوناگون و ركوع و سجود و قيام و قعود تو را در بين سجده‏كنندگان و در حال امامت تو در نماز و در ميان نمازگزاران مى‏بيند-پ و على بن ابراهيم از حضرت باقر عليه السّلام روايت كه منظور از قيام قيام بامر نبوت و تبليغ است و منظور از تقلب در ساجدين دگرگونى و حركت در اصلاب پيامبران است كه از صلب اجداد خود يكى پس از ديگرى منتقل مى‏شد.پ و در تفسير مجمع از صادقين عليه السّلام كه فرمودند منظور صلب‏هاى پيامبران است كه از زمان حضرت آدم نور پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله مرتب از صلب پيامبرى بصلب پيامبر بعدى منتقل مى‏شد تا اينكه خداوند اين نور پاك را از صلب پدر بزرگوارش عبد اله با طهارت مولد خارج نموده و براى هدايت مردم فرستاد.- ام من يجيب المضطر- آن خدائى كه اجابت مينمايد مضطر را يعنى انكس كه از شدت گرفتارى و مشكلات بخدا پناهنده شده- اذا دعاه و يكشف السوء- و آنچه كه انسان را ناراحت ميكند برطرف ميفرمايد- و يجعلكم خلفاء الارض- و شما را جانشين گذشتگان قرار داد كه سكونت و تصرف در زمين را از پيشينيان بشما واگذار كرد- اله مع اللَّه قليلا ما تذكرون- آيا با خدائى كه اين نعمتها را بشما داده خداى ديگرى هست؟ شما كمتر بياد نعمتهاى او هستيد (لفظ ما زائد است براى تاكيد)- فتوكل على اللَّه- و اعتنائى بدشمنى آنان نداشته باش- انك على الحق المبين- كه تو در طريق استوار و روشن هستى و كسى كه بر حق است بايد بحفظ و نصرت الهى توكل و اعتماد داشته باشد الذين صبروا- بر مشكلات و مصائب صبر نموده و على ربهم يتوكلون- فقط بر پروردگار خود توكل مينمايند- و كان حقا علينا نصر المؤمنين- نصرت و يارى مؤمنان حقى است كه آنان بر ما دارند كه خداوند انتقام براى آنان خواهد گرفت كه با جعل الهى مستحق و ذى حق شده‏اند.پ و در تفسير مجمع از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه فرمود هر مسلمانى كه از عرض و آبروى برادر ايمانى خود دفاع و حمايت نمايد حقى بر خدا پيدا ميكند كه در روز قيامت آتش دوزخ را از او برطرف نمايد. سپس اين آيه قرائت فرمود و كان حقا ... و ان اللَّه هو العلى الكبير. خداوند متعال بلند مرتبه و بر هر چيز مسلط است پس بايد باو اعتماد كرد- ما لكم من دونه من ولى و لا شفيع- يعنى اگر از حدود و از مرز خشنودى و رضاى حق بجاوز كنيد احدى نميتواند شما را يارى كرده و يا براى شما شفاعت نمايد و يا باين معنا كه اساسا «و بطور كلى شما ولى و شفيعى جز او نداريد بلكه فقط او است كه مصالح شما را ميداند و منظور ميدارد و در مواقع مناسب و بجا شما را نصرت ميدهد و بغير اذن و اجازه او شفاعت و وساطت و تاثيرى نخواهد بود پس اگر شايستگى خود را از دست دهيد ولى و ناصر و ياورى براى شما باقى نخواهد ماند- أ فلا تتذكرون- آيا با اين مواعظ الهى متذكر و متنبه نميشويد؟- و توكل على اللَّه و كفى باللَّه وكيلا- كارها كه باو

 

واگذار شود براى تمامى كارها بس است و او كفايت خواهد نمود پس توكل بر او كن- ما يفتح اللَّه من رحمه- آن نعمتهائى كه خداوند براى بندگان خود سزاوار بداند (از قبيل صحت و امنيت و نعمت علم و نبوت و ولايت كه‏پ على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود متعه هم از اين نعمتها است)- فلا ممسك لها- هيچ كس نميتواند مانع شود و ما يمسك فلا مرسل له من بعد- و اگر از جهت عدم شايستگى مردم نعمت خود را باز دارند هيچ كس جز او نميتواند آن نعمت را بياورد- و هو العزيز الحكيم- و او بر همه غالب و پيروز و احدى نميتواند با او بمنازعه و مبارزه برخيزد و هر چيز را بجا و با آگاهى انجام ميدهد من كان يريد العزة- كسى كه در صدد كسب غزت و عظمت است- فللَّه العزه جميعا- پس بايد او را از خدا بطلبد كه عزت كلا براى او است‏پ و در تفسير مجمع از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است كه فرموده: پروردگار شما هر روز اعلام ميدارد و ميفرمايد. من عزيزم و هر كس عزت هر دو جهان را ميخواهد بايد سر بفرمان عزيز (من) باشد.- أ ليس اللَّه بكاف عبده و يخوفونك بالذين من دونه آيا خداوند نميتواند امور بنده‏اش را كفايت كند. اى رسول ما اينان ترا از ناحيه معبودهاى خود تهديد ميكنند كه چنين گفته شده قريش به پيامبر عرض كردند. ما ميترسيم كه اين خدايان ما تو را آسيب بزنند چون تو اينها را نكوهش ميكنى-پ و در روايت على بن ابراهيم است كه معناى آيه اين است كه عده‏اى بتو ميگويند اى محمد على عليه السّلام را بر ما برترى مده و او را اين طور بزرگ نكن و گر نه ما از تو دست برداشته و ملحق بكفار ميشويم و با اين روش تو را تهديد ميكنند- أ ليس اللَّه بعزيز ذى انتقام- آيا خداوند غالب و قاهر نيست؟ و از دشمنان انتقام نخواهد گرفت؟: ليقولن اللَّه- اگر سؤال شود خالق كيست؟ قطعا ميگويند خدا دليل بر وحدانيت او روشن و آشكار است- قل أ فرأيتم ...- بگو بآنان پس از اين اقرار و اعتراف كه خالق و آفريدگار جهان خداوند يكتا است اگر خداوند متعال اراده زيان و يا اراده رحمت و لطف بنمايد آيا اين خدايان ميتوانند مانع اراده او بشوند- قل حسبى اللَّه- بگو براى رساندن خير و دفع ضرر و دشوارى خداوند كافى است و قطعا توانائى دارد- عليه يتوكل المتوكلون- متوكلان چون ميدانند همه چيز از او است بر او فقط توكل بكنند.- و هو على كل شي‏ء وكيل- متصرف در هر چيز است- له مقاليد السموات و الارض- تمام كليدهاى آسمانها و زمين از آن او است و غير او اختيار و قدرت بر تصرف در آنها ندارد- يعنى خدا حافظ و نگهدارنده آنها است- و افوض امرى الى اللَّه- من كارهاى خود را باو واگذار مينمايم تا مرا از هر بدى مصون بدارد- ان اللَّه بصير بالعباد- بحال بندگان بينا و آگاه است پس حفظ و حراست خواهد نمود- فوقا هم اللَّه سيئات ما مكروا- از عواقب شوم مكر و حيله آنان نگهداشت.پ و در خصال از حضرت صادق عليه السّلام است كه‏

 

فرموده من در شگفتم از كسى كه ترس و بيم از چهار چيز دارد چگونه متوجه چهار چيز نميشود تا آنجا كه فرمود. تعجب دارم از كسى كه در باره او مكر و حيله مى‏شود چرا خود را در پناه اين آيه قرار نميدهد (افوض امرى الى اللَّه) با اينكه دنبال اين جمله فرموده فوقاهم اللَّه سيئات ما مكروا يعنى اگر كسى جدا كار خود را بخدا واگذارد و اين حالت واقعا در او باشد مسلم خدا او را از گزند مكر و حيله دشمنان محفوظ مينمايد- اللَّه حفيظ عليهم- خداوند مراقب حالات و اعمال آنان است و پاداش و كيفر اعمالشان را خواهد داد- فاللَّه هو الولى- كه گفته شده اين جمله جواب شرطى است كه حذف شده تقديرش چنين است- ان أرادوا وليا بحق فاللَّه هو الولى بالحق- اگر ولى و سرپرست واقعى و حقيقى را ميخواهند پس خداوند است كه ولى و سرپرست بحق و واقعى است- و هو يحيى الموتى- چون ولى واقعى است و ولايت تكوينى هم با او است كه مرده‏ها را زنده ميكند- عليه توكلت- در تمام كارها فقط باو توكل دارم- و اليه انيب- و در معضلات و مشكلات باو رجوع مينمايم- و ما عند اللَّه خير و ابقى- و آنچه كه از ثواب و مزاياى اخروى نزد او است بهتر و پايدارتر است- الا الى اللَّه تصير الامور- روزى خواهد آمد كه تمام اين وسائط و اسباب و تعليمات از بين ميرود و كارها همه بسوى او مستقيما برگشت خواهد كرد. كه اين آيه بشارت و وعده‏اى است براى نيكان و اطاعت‏كنندگان و تهديد و هشدارى است براى مجرمان و گنه‏كاران-پ و در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايتى است كه فرموده يك جلد قرآن مجيد در ميان دريا افتاده بود وقتى او را يافتند همه آيات او محو و از بين رفته بود بجز اين آيه الا الى اللَّه ... فمن يملك لكم من اللَّه شيئا ان اراد بكم ضرا- كيست كه بتواند مانع قضاء و مشيت الهى بشود اگر اراده كند ضرر و بدى را مانند قتل و كشتار و يا شكست و يا نقص و خللى در مال و اولاد و يا بلاء در مقابل تخلفات و گناهان شما- او اراد بكم نفعا و همچنين اگر اراده نفع و خيرى براى شما داشته باشد- لكيلا تاسوا على ما فاتكم- يعنى تمام حوادث و پيش آمدهائى كه بشما ميرسد همه ثبت و نوشته شده تا اينكه شما محزون و غمناك نشويد بآنچه از دست شما رفته و همچنين مسرور و مغرور نگرديد بآنچه از نعمتهاى دنيوى بدست آورده‏ايد زيرا كسى كه بداند و معتقد باشد كه تمام كارها بتقديرات الهى است همه چيز بر او آسان خواهد شد.- الا باذن اللَّه- هيچ چيزى واقع نخواهد شد مگر بتقدير و مشيت الهى- و من يؤمن باللَّه يهد قلبه- على بن ابراهيم در تفسيرش گفته يعنى آن كس كه در اعماق قلب و زواياى دل خود خدا را تصديق و در برابر او تسليم باشد وقتى حقائق براى او روشن شد هدايت را انتخاب مينمايد و بطرف ضلالت نميرود- و يزيد اللَّه الذين اهتدوا هدى- و خداوند هدايت و روشنائى هدايت‏شدگان را افزايش ميدهد- و اللَّه بكل شي‏ء عليم- و خداوند بتمام چيزها حتى بحالات و خصوصيات دلها آگاه است‏

 

پ- و على اللَّه فليتوكل المؤمنون- چون لازمه ايمان و اعتقاد بتوحيد اين است كه فقط باو توكل نمايد- و من يتوكل على اللَّه و هو حسبه- يعنى او كارهاى توكل‏كننده را كفايت خواهد كرد- ان اللَّه بالغ امره- خداوند بهدف و غرض خود خواهد رسيد و منظور و مرادش فوت نخواهد شد- قد جعل اللَّه لكل شي‏ء قدرا- براى هر چيز ميزان معين و تقدير خاصى دارد كه تغيير نخواهد كرد و اين بيان و توضيح لزوم و وجوب توكل است- قل هو الرحمن- كه من شما را باو دعوت ميكنم كه او صاحب تمام نعمتها است و همه آنها از ناحيه او است- لن يجيرنى من اللَّه احد- اگر معصيت و مخالفت خدا را بنمايم هيچ كس نميتواند مرا پناه بدهد- و لن اجد من دونه ملتحدا- و پناه گاهى جز درگاه او نمى‏يابم هرگز- و تبتل اليه تبتيلا- يعنى با عبادت و بندگى و با انقطاع از غير او و بريدن پيوند از ما سواى او پيوندت را فقط با او برقرار كن. على بن ابراهيم گفته يعنى خود را خالص كن براى او و از همه شوائب پاك و پاكيزه نما- و ما تشاءون الا ان يشاء اللَّه- مشيت و خواست شما فقط تابع مشيت و خواست الهى است كه در بعضى اخبار است كه اين آيه مربوط بائمه اطهار عليهم السّلام است.

 

پ‏اخبار اين باب‏

1- كافى از ابى على اشعرى ... از ابى حمزه ثمالى از حضرت سجاد عليه السّلام كه فرمود از منزل بيرون آمده و حركت كردم تا رسيدم كنار اين ديوار و اين حصار و تكيه دادم بر آن ناگهان شخصى را كه داراى دو جامه سفيد بود در روبروى خود مشاهده كردم ينظر تجاه وجهى- كه دارد بچهره من مينگرد- سپس گفت اى على بن حسين چه شده كه من ترا ناراحت و غمناك و محزون مى‏بينم؟ آيا ناراحتى تو براى دنيا است اين كه ناراحتى ندارد.

روزى خداوند به نيك و بد ميرسد. گفتم خير از اين جهت نيست و مطلب چنان است كه گفتى گفت پس لا بد ناراحتى براى آخرت است. آن هم كه وعده صادق و راستى است و حاكم هم سلطانى است غالب و يا توانا. گفتم از اين جهت هم نيست البته آخرت هم چنان است كه ميگوئى. گفت پس اين حزن و اندوه براى چيست؟ گفتم براى خطر عبد اللَّه بن زبير و اين مشكلات و گرفتاريها كه مردم دارند- فرمود. آن شخص خنده‏اى كرد و گفت. اى على بن حسين.

هل رايت احدا دعا اللَّه فلم يحبه- آيا ديده‏اى كه كسى خدا را بخواند و او اجابت نكند؟

گفتم خير. گفت فهل رايت احدا توكل عليه فلم بكفه؟ آيا ديده‏اى كسى را كه توكل بر خدا بنمايد و خدا امور او را كفايت نكند؟ گفتم خير گفت فهل رايت احد سئل اللَّه فلم يعطه؟ آيا ديده‏اى كسى را كه از خدا سؤال و در خواست كند و او عطا نكند؟ گفتم خير. و سپس از نظر من غائب شد.

يعنى برابر و روبرو- و در نهايه گفته است و طائفة تجاه العدو- يعنى گروهى در مقابل و روبروى بيان- در قاموس است و جاهك و تجاهك (كه حرف اول با سه نوع حركت خوانده مى‏شود) دشمن و تاء در اين كلمه بجاى و او است كه اصلش و جاه است يعنى برابر و روبرو جمله فرزق اللَّه حاضر للبر و الفاجر- جزاء شرط محذوف است كه البته دليل و علت بجاى مدلول و معلول است كه تقدير جمله‏بندى‏ها چنين است ان كان على الدنيا فلا تحزن لان رزق اللَّه حاضر ...

اگر براى دنيا محزون هستى نبايد محزون باشى چون روزى به نيك و بد ميرسد و همچنين است جمله فوعده صادق- يعنى اگر حزن و اندوهت براى آخرت است كه آن هم وعده‏اى است صادق و راست و اينكه در روايت هست كه آن شخص گفت حاكم در آن روز خداوند قاهر يا قادر است البته ترديد از راوى روايت است يعنى ابى حمزه ثمالى و ضمنا در اين تعليل كه در روايت آمده (فوعد صادق) اجمال و ابهامى هست و احتمال چند وجه در معناى اين تعبير هست 1- باين معنا كه چون خداوند در برابر اطاعت و بندگى پاداشهاى پر ارزشى را وعده‏

 

داده و تو هم آنها را انجام داده‏اى و خداوند هم بر خلاف وعده عمل نميكند پس ديگر جاى حزن و اندوه نيست مضافا بر اينكه تو داراى ملكه عصمت هستى و خدا عصمت تو را تضمين نموده پس چه جاى حزن و اندوه است بنا بر اين معنا حزن و اندوه نداشتن مخصوص معصوم خواهد بود و حزن و اندوه داشتن غير معصوم براى آخرت بجا و منافاتى با اين روايت ندارد و مطلوب هم هست‏پ 2- باين معنا كه حزن و اندوه در موردى بايد باشد كه راه چاره در آن نباشد و اينجا راه چاره هست چون خداوند در برابر طاعت و بندگى وعده ثواب داده و در مقابل معصيت وعده عقاب و كيفر پس انسان بايد طريق طاعت و ترك معصيت را انتخاب نمايد تا بپاداش الهى نائل و از عقابش مصون بماند و غصه و اندوه بيجا و بى‏فائده است 3- آنچه بعضى گفته كه منظور از حزين در اين روايت كسى است كه خيلى شديدا «محزون باشد چون لفظ كئيب همراه حزين است و كئيب يعنى زياد و سخت محزون پس شدت حزن نبايد باشد ولى حزن و اندوه كم اشكالى ندارد: البته معناى اول ظاهرتر و مناسب‏تر است- و ما فيه الناس- كه در اين روايت است يعنى اضطراب و ناراحتى اين مردم از خطر ابن زبير كه مقصود شيعيان هستند چون او آنان را خيلى اذيت ميكرد و ابن زبير عبد اله بن زبير است كه سرسخت‏ترين دشمن اين بيت بود و او باعث انحراف پدرش شد كه از على عليه السّلام برگشت (با اينكه پسر عمه حضرت و از دوستان او بود)پ كه على عليه السّلام فرمود: زبير هميشه با ما بود تا وقتى پسرش بزرگ شد و او را منحرف نمود.

و از نظر تاريخ مشهور اين است كه پس از شهادت حسين بن على عليهم السّلام در زمان سلطنت يزيد با ابن زبير بعنوان خلافت بيعت شد در سال 60 هجرى 23 رجب- و گفته شد وقتى كه حضرت سيد الشهداء در سال 60 شهيد شد عبد اله زبير در مكه دست به تبليغات زد و مردم را بخود دعوت كرد و فسق و فجور و شرب خمر و فساد اخلاق يزيد را فاش ساخت و مردم را بسوى خود جلب نمود. اهل حجاز و تهامه بخلافت او رأى دادند و با او بيعت كردند. يزيد چون متوجه مطلب شد حصين بن نمير و روح بن زنباع را با سپاه و لشكر فراوانى براى سركوبى او آماده نمود و فرماندهى كل لشگر را بمسلم بن عقبه داد. هنگام توديع و حركت به مسلم گفت اى مسلم اين لشكر شام هر عملى كه با دشمنان خود خواستند انجام بهيچ وجه ممانعت نكن و ابتدا بطرف مدينه روانه شو اگر مردم مدينه مقاومت كردند با آنان بجنگ و وقتى پيروز شدى مدينه و مردم مدينه را سه روز براى شاميان مباح نموده و در اختيار لشكر قرار ده. پس مسلم حركت كرد تا به حره (محلى است نزديك مدينه) رسيد از آن طرف مردم مدينه با فرماندهى عبد اله بن حنظله غيل الملائكه در مقابل مسلم صف‏آرايى كردند.

مسلم سه مرتبه آنان را دعوت به تسليم ولى نپذيرفتند و جنگ و درگيرى شروع شد در نهايت‏

 

شاميان غالب شدند و عبد اللَّه بن حنظله با 700 نفر از مهاجران و انصار شهيد شدندپ و مسلم داخل مدينه شد و طبق فرمان يزيد لشكر شام سه روز بر جان و مال و ناموس مسلمانان مدينه مسلط شدند و هر چه خواستند از جنايات و فجائع انجام دادند. سپس مسلم با آن بدرك واصل شد پس از هلاكت مسلم فرماندهى لشكر را حصين بن نمير بدست گرفت و حركت كرد تا بمكه رسيد. عبد اللَّه زبير كه از جريان مطلع شد رفت داخل مسجد الحرام و در آن حرم امن الهى متحصن شد با لشكريان خود و حصين بن نمير منجنيق بر سر كوه ابو قبيس نصب نموده و سنگ و آتش بمسجد و بر اين زبير ميريخت چند روزى نگذشت كه خبر هلاكت يزيد به حسين لعنة اللَّه عليهما رسيد حصين هم كسى را فرستاد نزد ابن زبير و درخواست صلح و توديع نمود عبد اللَّه زبير هم پاسخ مثبت داد و درهاى مسجد را باز كرد و هر دو لشكر داخل هم شدند و مشغول طواف گرديدند. در يكى از شبها كه حصين مشغول طواف بود ابن زبير را ملاقات كرد و دست او را گرفته و خصوصى و سرى بعبد اللَّه زبير پيشنهاد كرد كه آيا ميل دارى با هم برويم شام و من مردم را دعوت به بيعت تو بنمايم كه وضع شام هرج و مرج است و من هم كسى را شايسته‏تر از تو براى خلافت نمى‏بينم و قطعا بدان كه من با تو مخالفت نخواهم كرد. ابن زبير دست خود را از دست حصين بيرون كشيد و با صداى بلند گفت خير نخواهد شد تا اينكه در مقابل هر يك نفر از مردم حجاز ده نفر از اهل شام را بكشم. حصين گفت. خيلى اشتباه كرده و دروغ گفته كسى كه تو را از سياستمداران عرب خوانده. من با تو سرى و خصوصى صحبت ميكنم و تو فرياد ميزنى من تو را بخلافت و حكومت دعوت ميكنم و تو مرا بجنگ و خونريزى ميخوانى. سپس ابن زبير را رها كرده و خود همراهانش بطرف شام حركت كردند. و مورّخين گفته عراق و مصر و قسمتى از شام با ابن زبير بيعت نمودند تا اينكه پس از جنگهائى با مروان حكم بيعت كردند. و عراق تا سال 71 با ابن زبير بود كه در آن سال عبد الملك بن مروان بر عراق مسلط شد و برادر عبد اللَّه مصعب بن زبير را كشت و ساختمان دار الاماره را در كوفه ويران كرد. و چون مصعب كشته شد طرفدارانش شكست خوردند و متفرق شدند. عبد الملك آنان را خواست و پيشنهاد بيعت كرد آنان هم با او بيعت كردند عبد الملك هم وارد كوفه شد عراق و شام و مصر همگى تسليم شدند سپس در سال 73 حجاج بن يوسف ثقفى را براى سركوبى ابن زبير بمكه اعزام نمود حجاج حركت كرد و وارد مكه شد ابن زبير را در محاصره قرار داد و خانه كعبه را با منجنيق مورد حمله و انداختن سنگ نمود و بالاخره بر اين زبير پيروز گشت و سر از بدنش جدا نموده و از پاها سرنگون او را بدار آويخت پس از مدتى پائين آورده و در گورستان يهود دفنش كردند و مدت خلافتش در حجاز و عراق 9 سال و 22 روز بود و در سن 73 يا 72 سالگى در

 

گذشت و مادرش اسماء دختر ابو بكر بود.پ مؤلف- اينكه حضرت سجاد فرمود از خبر ابن زبير بيمناك و محزون هستم ممكن است مربوط بجنايات و جور و ستم خود ابن زبير بر آن حضرت و شيعيان باشد و احتمال دارد از ستم و جور حجاج و ديگران باشد كه او هم از لوازم شرارت وجود ابن زبير است و لفظ دعاء سؤال كه در اين روايت آمده با هم شايد از نظر معنا فرق داشته باشند كه دعا براى دفع ضرر است و سؤال براى جلب نفع است. جمله فهل رايت ... آيا ديده‏اى كه دعا شود و اجابت نباشد.

منظور دعاى ائمه عليهم السّلام است كه آنان در مواردى دعاء ميكنند كه اراده حتميه خداوند بر خلافش تعلق نگرفته باشد و يا منظور دعائى كه با شرائط اجابت باشد كه يكى از آن شرائط همين چيزى است كه گفته شد (اراده حتميه خداوند بر خلافش نباشد) همچنان كه در كتاب دعا تفضيلا گفته شده- و اما راجع بآن شخصى كه در برابر حضرت سجاد بود ظاهر اين است كه فرشته‏اى بوده كه بامر الهى بصورت بشر آمده و احتمال دارد كه واقعا بشر بوده يا حضرت خضر و يا الياس عليهم السّلام و اگر گفته شود كه حضرت سجاد افضل و اعلم از آنان است مانعى ندارد كه خداوند شخصى را بمنظور تذكر و تنبيه و تسكين خاطر خدمت شخص بزرگتر و داناتر بفرستد همچنان كه بعضى از ملائكه را خدمت پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله ميفرستاد با اينكه رسول خدا ص قطعا افضل از آنها بود و يا فرستادن خضر نزد موسى عليه السّلام و اينكه حضرت اين مطالبى را كه آن شخص گفته ميدانست منافات با تذكر و تنبيه ندارد همچنان كه اكثر مصيبت‏زدگان مطالبى را كه بعنوان تسليت و همدردى بآنان گفته مى‏شود ميدانند ولى در عين حال همين تذكرات براى آنها مفيد است مخصوصا وقتى كه بدانند اين تذكرات از طرف خداوند و اين شخص از طرف خدا است- و گفته شده كه حضرت ترديد داشت در اينكه در حق ابن زبير دعا و نفرين بكند يا نكند و آيا اين دعا و نفرين مقرون برضاى الهى هست يا نه؟ و چون از راه اين شخص و يا اين ملك و فرشته اذن و اجازه خداوندى بدست آمد حضرت هم نفرين و دعا كرد و مستجاب شد و از همين جهت بود كه خداوند مانع افكندن سنگ و منجنيق نشد همچنان كه در داستان ابرهه و فيل مانع شد ولى اينجا منجنيق را كه براى كشتن ابن زبير بكار ميرفت مانع نشد چون احترام امام عليه السّلام از كعبه بيشتر است.پ 2- كافى. محمد بن يحيى ... از مفضل از حضرت صادق عليه السّلام فرمود. خداوند متعال بحضرت داود وحى نمود. هر بنده‏اى از بندگان من كه جدا و واقعا با نيت خالص و قلب صادق مستمسك بمن گردد و هيچ نظرى بمخلوق نداشته باشد اگر آسمان و زمين و آنچه در آنها است براى او مكر و حيله كنند من براى او راه نجات قرار ميدهم. و هر بنده‏اى از بندگان من كه در دلش توجه و اميد بغير من باشد و توسل بيكى از مخلوق بنمايد من اسباب و وسائل‏

 

آسمان را از دستش ميگيرم و زمين هم در زير پاى او قرار نخواهد گرفت (و اسخت الارض من تحته) و هيچ باكى ندارم كه در كدام بيابانى بهلاكت برسد.

بيان- (عبد من عبادى) يعنى مؤمنى- ثم تكيده السموات ... كيد يعنى مكر و و جنگ و حيله و خدعه. و تكيد بر وزن تبيع ثلاثى مجرد است و بعضا از باب تفعل گرفته‏اند تكيد: و اسخت با خاء و تاء تشديد دار از سخت بمعناى سفت و محكم كه از لغات مشترك بين عرب و عجم است يعنى در زبان فارسى و عربى (سخت) ميگويند يعنى زمين را در زير پاى او سخت و سفت مينمايم كه هيچ گونه كشت و زرع و روئيدنى ندهد و هيچ خير و سودى را بدست نياورد:

و يا از واژه سوخ يعنى فرو رفتن البته از باب افعال اسخت الارض يعنى زمين او را فرو ميبرد و در خود مى‏بلعد. و بعضى با حاء بى‏نقطه خوانده‏اند از ريشه سياحت و گردش كه كنايه از حركت و زلزله زمين باشد و آن جمله كه فرمود (باكى ندارم كه كجا بميرد) كنايه از بى‏لطفى حق و سلب توفيق از او و نداشتن خير و شايستگى نداشتن براى لطف الهى.پ 3- كافى. از عده مشايخ خود از سهل از على بن حسان از عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود ثروت و عزت با هم هستند و با هم ميگردند هنگامى كه توكل را در كسى يافتند همان جا وطن ميكنند. كافى از عده‏اى مانند همين روايت را نقل نموده.

بيان- يجولان كه در اين روايت هست از جولان است. يعنى بى‏نيازى و عزت سير و حركت ميكنند براى پيدا كردن محل و منزلى كه در آن اقامت نمايند هنگامى كه مورد توكل و متوكل را يافتند ملازم او شده و نزد او وطن ميكنند و اين بيان استعاره تمثيلى است بمنظور بيان اين حقيقت كه غنا و عزت ملازم توكل هستند چون توكل‏كننده اعتماد بر خدا دارد و هيچ وقت بمخلوق ملتجى و پناهنده نميشود در نتيجه از ذلت و پستى سؤال و درخواست از مردم نجات مى‏يابد. چون در واقع غنا و بى‏نيازى عبادت است از مناعت طبع و بى‏نيازى نفس و روح نه مال و ثروت داشتن. علاوه بر اين اساسا خداوند متعال اين شخص را در هر صورت از توسل بمردم بى‏نياز ميدارد و ناگفته نماند كه توكل بر خدا باين معنا نيست كه انسان در امور زندگى كوشش و فعاليت نداشته و در فكر پيشگيرى و بر حذر بودن از پيش آمدهاى ناگوار نباشد. بلكه طبق تعليمات اسلامى بايد دنبال وسائل و اسباب رفت و بدون حرص و افراط بايد از آنها استفاده كرد ولى در عين حال نبايد اتكاء و اعتمادش بر اسباب باشد بلكه نظر نهائى و اعتمادش بر خداوند سبب ساز بايد باشد.

محقق طوسى در كتاب اوصاف الاشراف فرموده. مقصود از توكل اين است كه بنده در كارهائى كه انجام ميدهد و در حوادثى كه برايش رخ ميدهد امور خود را بخداوند متعال واگذار كند چون ايمان و علم دارد كه او قوى‏تر و تواناتر است و آنچه بدست آورده از او به‏

 

بهترين وجه بهره‏بردارى كند و هر چه كه براى او مقدر شده او را نيكوتر و كامل‏تر بداند و بآنچه پيش مى‏آيد راضى و خشنود باشد و در عين حال سعى و كوشش در همان كارهائى كه بخدا واگذار كرده بنمايد. و خودش را و كارش را و قدرت و اراده و تصميمش را از اسباب و شرائطى بداند كه موجب اعمال قدرت و تعلق اراده الهى در اين مورد مخصوص مى‏شود- حاصل مطلب اينكه بداند خداوند متعال اعمال قدرت و اراده بى‏ملاك و بى‏جهت نمى‏نمايد بلكه طبق مصلحت و پس از شايستگى و لياقت لطف خود را شامل حال انسان ميكند و يكى از علل دستيابى بلياقت و شايستگى همين فعاليت و جديت و سعى و كوشش ما است-پ و از اين بيان معناى حديث مشهور و معروف كه فرموده‏اند- لا جبر و لا تفويض بل امر بين امرين- روشن مى‏شود يعنى نه جبر محض است كه از ما و از اين وسائل و اسباب هيچ كارى ساخته نباشد و اينها هيچ كاره باشند و سعى و كوشش و آب و آتش و ساير اسباب و وسائل هيچ دخالتى و تاثيرى نداشته باشند و نه تفويض محض كه همه اسباب و وسائل و وسائط خودشان اصالة و بالذات و بطور مستقل و بدون دخالت و اراده حق تعالى كار خود و تاثير خود را انجام دهند بلكه بين اين دو راه راه سومى هست و آن اينكه ما انسانها و همه موجودات افعال و كارهاى ما و تمام اين اسباب و وسائل مؤثر و و دخيل هستند و گر نه تكليف و ثواب و عقاب- تجليس و تقدير و نكوهش توبيخ همه و همه بى‏مورد و غلط خواهد بود ولى نه بطور استقلال كه هر يك خدائى ميشوند و سلطه و حكومت حق تعالى از اينها منعزل و اينها از تحت قدرت مطلقه او و سلطنت عامه او خارج و موجب محدوديت قدرت خدا مى‏شود. بلكه اينها همه موثر هستند و سبب هستند و دخالت و تاثير دارند اما با اذن او و تمليك او و در طول او كه اگر بخواهد سببيت و تاثير و دخالت را از اينها بگيرد و سلب كند ميتواند چون مالك اصلى و مسبب او است و هر چيز و هر كس هر چه دارد از او است و مستقل به تمام معنا و متكى بخود در واقع و در حقيقت فقط او است لا حول و لا قوة الا باللَّه- بحول اللَّه و قوته اقوم و اقعد- من قيام مى‏كنم و قعود من مينمايم و كارها را من انجام ميدهم اما بحول و قوه‏اى كه او بمن داده است: لا جبر و لا تفويض بل امر بين امرين.پ 4- كافى. از محمد بن يحيى از ابن عيسى از ابن محبوب از ابن سنان از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود ايما عبد اقبل قبل ما يحب اللَّه عز و جل اقبل اللَّه قبل ما يحب و من اعتصم باللَّه عصمه اللَّه و من اقبل اللَّه قبله و عصمه لم يبال لو سقطت السماء على الارض او كانت نازله نزلت على اهل الارض فشملتهم بلية كان في حزب اللَّه بالتقوى من كل بلية ا ليس اللَّه عز و جل يقول ان المتقين في مقام امين- هر بنده‏اى كه رو كند و متوجه شود بطرف چيزى كه خدا دوست ميدارد (در صدد انجام كارهائى باشد كه خدا مى‏پسندد) خداوند متعال هم روى آورد بسوى چيزى كه بنده دوست دارد و كسى كه متمسك بخدا باشد خداوند او را نگاه ميدارد

 

و كسى كه خداوند بسوى او رو كند و او را از خطرات و لغزشها نگه دارد هيچ اهميتى نميدهد اگر فرضا آسمان بزمين فرو ريزد و يا حادثه‏اى بر مردم روى زمين بيايد و بلائى آنها را شامل شود او در زمره حزب اللَّه و از هر بلائى مصون و محفوظ است آيا خداوند متعال در قرآن نميفرمايد كه متقين و اهل تقوى در جايگاه امن و امان هستند؟.پ بيان- در قاموس است و اذا اقبل قبلك مقصود تو مقصود من است و قبالته با ضم قاف يعنى روبرو و القبل با حركت قاف و باء يعنى راه روشن ولى قبله با كسر قاف يعنى نزد او تمام شد حرف قاموس و مقصود از حديث يعنى رو آوردن بنده بطرف آنچه خدا دوست دارد و مى‏پسندند و هميشه در صدد رضا و دوستى خدا باشد و روى آوردن خدا بسوى آنچه كه بنده دوست دارد يعنى اسباب و علل آنچه كه خواسته بنده است فراهم مى‏آورد و او را بمطلوب و مقصود دنيوى و اخروى ميرساند- اعتصام بخدا هم يعنى توكل و اعتماد باو داشتن. و اما تركيب و قواعد ادبى حديث.

جمله و من اقبل اللَّه تا آخر اين جمله‏ها را مى‏شود بر دو وجه تركيب نمود 1- اينكه جمله لم يبال خبر موصول (من) باشد و جمله لو سقطت جمله تازه و جداگانه و جمله كان في حزب اللَّه جزاء شرط (لو) باشد كه خلاصه معنا چنين مى‏شود. كسى كه خداوند باو روى آورد و او را نگهدارد چنين شخصى از چيزى باك ندارد و هميشه راحت و آسوده خاطر است. اگر آسمان فرو ريزد و بلائى بر زمين آيد اين شخص جزء حزب اللَّه و در امن و امان است 2- اينكه لم يبال جزاء شرط باشد و مجموع شرط و جزاء خبر موصول باشد و جمله كان في حزب اللَّه استيناف و جمله مستقلى باشد. جمله فشملتهم بليه ممكن است بليه را منصوب بخوانيم كه تميز باشد و ممكن است مرفوع بخوانيم كه فاعل شملت باشد يعنى از لحاظ حادثه‏اى كه نازل مى‏شود بلائى شامل حال آنان گردد و يا از قبيل آمدن اسم ظاهر بجاى ضمير باشد كه همان فاعل است. بالتقوى يعنى بسبب تقوى از بلاها محفوظ ميماند كه ظاهر آيه هم اين است يعنى متقين چون داراى تقوا هستند در مقام امن هستند بنا بر اين من كل بليه متعلق است به محفوظ است كه در تقدير هست و با اينكه باء بالتقوى براى ملابسه باشد و كلمه من كل بليه متعلق به تقوى باشد يعنى خداوند او را از هر بلائى نگهدار مى‏شود و توجيه اولى ظاهرتر است كه باء سببيه باشد و جمله في حزب اللَّه كنايه از غلبه و پيروزى است يعنى همان حزبى كه خداوند وعده نصرت و آسان نمودن كارها را بآنها داده است كه فرموده است الا ان حزب اللَّه هم الغالبون- حزب اللَّه پيروز است-. آيه إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ- ابن عامر و نافع با ضم سيم (مقام) خوانده‏اند و بقيه قراء با فتح ميم يعنى جايگاه و اقامتگاه- امين- از هر گونه تغير و حوادث حتى مرگ و مردن در امان هستند و يا از شر شيطان و از هر گونه حزن و اندوه. بيضاوى گفته. اين اقامتگاه جايگزينش را از آفة و دگرگونى حفظ ميكند.

 

پ‏مؤلف. ظاهر عبارات بيشتر مفسرين اين است كه مقصود از مقام امين اقامتگاه اخروى متقين چنين است ولى ظاهر روايت حال دنيوى اين تقوى است و ممكن است مراد هر دو جهان باشد البته روايت هم اباء از اين معنا ندارد. و شايد مقصود ايمنى از ضلالت و گمراهى و سرگردانى و حوادث و وقايع گمراه‏كننده در دنيا و ايمنى از جميع بلاها و گرفتاريها و عقوبتها در آخرت باشد و همچنين آيه أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ كه اولياء الهى را پس از هدايت خوف ضلالت و احتمال گمراهى نيست و از مصائب دنيوى هم محزون و ناراحت نميشوند چون ميدانند عواقب و نتايج اين مصائب خوب است و البته اين احتمال هم در آيه اولى هست كه خداوند متعال اهل تقوا و اطاعت‏كنندگان را كه توكل بر او دارند از اكثر مصائب و مشكلات و از حوادث ناگوار نگهدارى ميكند و آنان را بر دشمنان پيروز ميفرمايد همچنان كه اكثر انبياء و اولياء بر فرعونها و طاغوتها پيروز شدند و البته ممكن است برخى از اوقات بمنظور پاره‏اى از مصالح مغلوب هم بشوند و اين با آن قانون كلى منافات ندارد.پ 5- كافى از عده مشايخ ... از ابن حلال از على بن سويد از موسى بن جعفر عليهم السّلام كه گفت از حضرتش سؤال نمودم در باره اين آيه- وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ- فرمود.

توكل داراى درجات و مراتبى است كه من جمله از آن مراتب اين است كه در كليه كارهاى خود توكل و اعتماد بر او داشته و آنچه كه در باره تو انجام دهد راضى و خشنود باشى و علم و يقين داشته باشى كه هيچ گونه از خير و فضل و كرم در حق تو كوتاهى نخواهد كرد و بدانى كه حكم و فرمان در اين گونه امور از آن او است. پس بنا بر اين با واگذار كردن كار باو بر او توكل نموده و در اين كار و تمام كارها باو اعتماد داشته باش و يا در كارهاى خود و در كارهاى بستگان خود باو اعتماد كن.

بيان. حلال كه در سند اين روايت است با تشديد يعنى فروشنده حل بفتح باء بمعناى روغن كنجد (فروشنده روغن كنجد) وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ- يعنى كسى كه كارهاى خود را بخدا واگذارد و اعتماد بحسن تدبير او و وثوق بتقديرات نيكوى حق داشته باشد خداوند متعال كارهاى دنيوى او را كفايت نموده و پاداش بهشتى باو عنايت ميفرمايد و او را از نياز و احتياج بديگران بى‏نياز ميگرداند و حضرت كه اشاره بدرجات و مراتب توكل فرموده ظاهرا اين مرتبه‏اى كه بيان نموده آخرين مراحل توكل است و درجات ديگرش اين است كه مثلا در قسمتى از امور خود توكل بر خدا بنمايد و در قسمت ديگر داراى توكل نباشد و تعدد مراتب و مراحل توكل بلحاظ كم و زيادى كارهائى است كه در آنها توكل ميكند يعنى هر چه در كارها بيشتر توكل داشته باشد توكلش قوى‏تر و شديدتر و هر چه كمتر باشد ضعيفتر است و اينكه فرمود بآنچه كه در باره تو انجام دهد راضى باشى. بيان آثار و لوازم توكل است. و

 

كلمه لا يالوك خيرا ... از الو است كه بمعناى تقصير و كوتاهى است و اگر دو مفعول بگيرد (كه در اينجا چنين است) متضمن معناى منع مى‏شود و اينجا بعينى خداوند تو را از هيچ خير و فضلى منع نمى‏كند (همه چيز بتو ميدهد) و در نهايه است الوت يعنى قصرت يقال الى الرجل و الى (ثلاثى مجرد و ثلاثى مزيد) يعنى كوتاهى كرد و كوشش ننمود.پ 6- كافى. از عده مشايخ ... از معاوية بن وهب از حضرت صادق عليه السّلام فرمود كسى كه توفيق دستيابى بسه چيز را پيدا كند از سه چيز محروم و ممنوع نخواهد شد 1- كسى كه موفق بدعا باشد دعايش مستجاب خواهد شد 2- كسى كه داراى حالت شكر و در برابر نعمت شاكر باشد نعمت او افزون خواهد شد 3- و كسى كه داراى صفت توكل شد كارهايش كفايت خواهد شد. سپس حضرت فرمود آيا كتاب الهى را تلاوت نكرده‏اى- وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ- و قال- لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ- و قال- ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ- دعا كنيد و مرا بخوانيد كه من دعاى شما را اجابت مينمايم- بيان- نشر و توضيحى كه در اين آيات آمده بر عكس و بر خلاف ترتيبى است كه در حديث آمده است. يعنى در حديث بترتيب اول دعا- پس از آن شكر- سپس توكل مطرح شده ولى در آياتى كه نقل شده برعكس اين است اول آيه توكل دوم آيه شكر سوم آيه دعا و اينكه در بعضى از موارد تخلف از اين وعده‏ها بنظر مى‏آيد (مثلا دعا مى‏شود ولى اجابت نيست و همين طور آن دو مورد) از جهت اين است كه شرائط موجود نبوده چون هر يك از اينها مشروط باين است مصلحت شخصى و يا مصلحت اجتماعى بر خلاف او نباشد و مشروط است باين كه از انسان عملى كه باعث سلب استحقاق و لياقت مى‏شود صادر نشود كه خداوند فرموده است؟ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ- شما طبق عهد و پيمانى كه با من داريد عمل كنيد- من هم بعهد و وعده خود عمل مينمايم پس قضيه طرفينى است نه يك طرفه. بعدا تحقيق بيشترى براى اين مطلب خواهد آمد.پ 7- كافى. حسين بن محمد از معلى از ابى على از محمد بن حسن از حسين بن راشد از حسين بن علوان كه گفت باتفاق دوستان در مدرسه‏اى مشغول تحصيل علم بوديم در يكى از سفرها پول من بكلى تمام شد. بعضى از اصحاب از من سؤال كرده براى اين جهت يعنى تامين هزينه و تهيه پول آيا كسى را در نظر دارى؟ گفتم آرى فلانى را در نظر گرفته‏ام. گفت بخدا سوگند باميدت نخواهى رسيد اذا و اللَّه لا تسعف حاجتك. و لا يبلغك املك. و لا بنجح طلبتك.

حاجتت برآورده نخواهد شد بآرزويت نخواهى رسيد. بخواسته خود نائل نميشوى. گفتم از كجا ميگوئى؟پ گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود كه در بعضى از كتب آسمانى خوانده است كه خداوند متعال فرموده و عزتى و جلالى و مجدى و ارتفاعى على عرسى لاقطعن امل كل‏

 

مؤمل من الناس امل عيرى بالياس و لاكسونه ثوب المذلة عند الناس و لانحينه من قربى و لأبعدنه من وصلى. ا يؤمل غيرى في الشدائد و الشدائد بيدى. و يقرع بالفكر باب غيرى و بيدى مفاتيح الابواب و هى مغلقه و بابى مفتوح امن دعا انى فمن ذا الذى املنى لنوائبه فقطعته دونها.

و من ذا الذى رجانى لعظيمه فقطعت رجاه منى؟ جعلت آمال عبدى عندى محفوظة فلم يرضوا بحفظى و ملأت سماواتى ممن لا يمل من تسبيحى و امرتهم ان لا يغلقوا الابواب بينى و بين عبادى فلم يثقوا بقولى. الم يعلم من طرقته نائبة من نوائبى انه لا يملك كشفها احد غيرى الا من معد اذنى؟ فما لى اراه لاهيا عنى؟ اغظيته بجودى لم يسألني ثم انتزعته عنه فلم يسألني رده و سئل غيرى. أ فيرانى أبدأ بالعطايا قبل المسألة ثم أسأل فلا اجيب سائلى انجيل انا فينجلنى عبدى او ليس الجود و الكرم لى او ليس العفو و الرحمه بيدى او ليس انا محل الامال فمن يقطعها دونى؟ ا فلا يخشى المؤملون ان يؤملوا غيرى؟ فلو ان اهل سماواتي و اهل ارضى املوا جميعا ثم اعطيت كل واحد منهم مثل ما امل الجميع ما انتقص من ملكى، مثل عضو ذره. و كيف ينقص ملك ينقص ملك آنا قيمه فيا بؤسا للقانطين من رحمتى و يا بؤسا لمن عصانى و لم يراقبنى.پ سوگند بعزت و جلالم بمجد و ارتفاع و بلندى مقامم بر عرش آرزوى آن كسى را كه بغير من اميدوار باشد نااميد خواهم كرد و لباس مذلت و جامه خوارى را باو ميپوشانم و او را از نزديكى و قرب خود دور نموده و او را از وصال خود مهجور خواهم كرد آيا در شدائد و مشكلات بغير من اميدوار مى‏شود؟ با اينكه شدائد و حل مشكلات در دست من است و با دست فكر و انگشت انديشه در خانه غير مرا مى‏كوبد؟ با اينكه كليد همه درها در دست من است و درها همه بسته و در رحمت من براى دعاكننده باز است.

چه كسى است كه براى رفع مشكلاتش بمن اميدوار شده و من او را از خود بريده باشم؟

و چه كسى توقع رسيدن بخواسته‏هاى بزرگ خود را از من داشته و من نااميدش كرده باشم؟

من آمال و آرزوهاى بنده خود را در نزد خودم محفوظ نگه داشته‏ام (چون فعلا مصلحت او نيست كه باو بدهم) ولى او بحفظ و نگهداشتن من راضى نيست (و عجله ميكند و خيال ميكند من در حق او كوتاهى ميكنم) من تمام آسمانها را از فرشتگانى كه هميشه مشغول تسبيح هستند پر كرده‏ام و بآنها فرمان داده‏ام كه درهاى آسمان را بين من و بندگانم نبندند ولى اين بندگان وثوق و اعتماد بقول من و وعده من نميكنند. آيا آن كس كه مصيبتى باو روى آورده نميداند كه هيچ كس بجز من نميتواند آن را برطرف كند مگر پس از اذن من پس چه شده كه مى‏بينم از من غفلت دارد و از من درخواست نميكند؟ من از جود و كرم خود چيزهائى را كه او درخواست نكرده باو داده‏ام و پس از چندى از او گرفته‏ام ولى او براى بازگشت آن نعمتها از من تقاضا نميكند و بغير من التماس ميكند. آيا فكر ميكند كه من نعمتهائى را بدون تقاضا و پيش از سؤال باو داده‏

 

 

باشم ولى پس از دعا و مسألت باو ندهم و دعايش را اجابت ننمايم؟ آيا بخل ميورزم تا بنده‏ام نسبت بخل بمن دهد؟ آيا جود و كرم روش من نيست؟ آيا بخشش و رحمت در دست من نيست؟

آيا من محل آرزوها و نقطه نهائى آمال نيستم؟ كيست كه بتواند اميد و آرزوهاى بندگان را از من قطع كند كه بمن نرسد؟ آيا كسانى كه بغير من اميد مى‏بندد نميترسند كه اميدشان نااميد شود؟- اگر تمام اهل آسمان و زمين همه اميدوار بمن باشند و بهر يك از آنها باندازه همه آنها عطا و بخشش كنم بمقدار جزئى از ذره از ملك و هستى من كم نميشود و چگونه مى‏شود از ملكى و هستى و سلطنتى كه من قيم و اداره‏كننده او هستم كم شود؟ اى بدبختى و بيچارگى براى آنان كه از رحمت من نااميد ميشوند واى تيره روزى براى آنان كه معصيت مرا نموده و از من نميترسند.پ بيان- اسعف حاجته. يعنى حاجتش را برآورد. در بيشتر نسخه‏هاى روايت لا تسعف و لا تنجح كه در هر دو با تاء آمده بنا بر اين اين فعل‏ها را بايد مجهول خواند (حاجتش برآورده نميشود و خواسته‏اش بدست نمى‏آيد) و در بعضى از نسخه‏ها با ياء است لا يسعف و لا ينجح كه بايد بصورت معلوم خواند و جمله لا يبلغك از باب تفعيل و يا افعال و ضميرهاى همه اين فعل‏ها (فاعلشان) مربوط به فلان (شخصى كه در نظر بوده) است يعنى آن فلانى حاجت و خواسته تو را تامين نميكند و تو را بآرزويت نميرساند. عزه يعنى شدت و استحكام. نيرومندى و پيروزى سلطنت و رياست. راغب در مفردات گفته جلاله با هاء يعنى بزرگى و عظمت مقام و جلال بدون هاء آخرين مرتبه عظمت و فقط خداوند باين صفت توصيف مى‏شود كه گفته مى‏شود ذو الجلال يعنى خداوند داراى جلال و جليل يعنى بلند مرتبه و توصيف خدا باين وصف يا از جهت اين است كه اشياء بزرگ و با عظمت را آفريده كه از طريق تفكر در آنها انسان بخدا پى ميبرد و يا از نظر اينكه خداوند بزرگتر از اين است كه انسان بتواند بوجود او احاطه پيدا كند و حقيقتش را دريابد و يا از لحاظ اينكه او بزرگتر از اين است كه بوسيله حواس ظاهرى درك شود و عزتى و جلالى و ارتفاعى. مقصود بلندى مقام حق بر عرش كبريائى و عظمت اوست يا منظور مستولى و مسلط بودن بر خود عرش است كه قهرا بر همه موجودات مسلط و مستولى خواهد شد چون تقدير و خصوصيات تمام امور در عرش است و چون عرش محيط بر همه موجودات است و يا مقصود از عرش همه موجودات باشد چون يكى از معانى و موارد استعمال لفظ عرش كل موجودات است همچنان كه در محل خود گذشت بنا بر اين (ارتفاعى على عرشى) يعنى استيلاء من بر كلى موجودات: لفظ بالياس متعلق به كلمه لا قطعن است يعنى اميد اين گونه افراد مبدل به ياس خواهد شد يا مگر اينكه خداوند اذن و اجازه دهد: و اضافه شدن ثوب به مذله از قبيل اضافه مشبه به است به مشبه ثوب المذله كه ذلت و خوارى اين شخص تشبيه شده بلباس و جامه‏اى‏

 

كه سراسر وجود انسان را فرا گيرد و لأنحينه يعنى او را از خود دور ميكنم: و يقرع بالفكر كه از باب كنايه تشبيه كرد و فكر را بدست چون انسان در را با دست ميكوبد و فرض قرع و كوبيدن براى فكر فرضى و خيالى است (كه البته در باب فصاحت و بلاغت اين امور خيلى بجا و زيبا است):پ و هى مغلقه. يعنى در حاجتها بسته است و كليد آنها بدست عنايت حق است كه اين جمله هم كنايه و استعاره تمثيلى است كه براى حاجت در ورودى فرض شده است بمنظور آگاهى بر اين كه انجام حاجت و خواسته‏ها (كه از مخلوق انسان انتظار دارد) محقق نميشود و مگر پس از اذن و اجازه او: و النائبه يعنى مصيبت كه جمعش نوائب است. فقطعته دونها يعنى چه وقت شده كه من اين شخص را منقطع و بريده و عاجز از رسيدن بحد مشكل نمايم؟

كه مثلا گفته مى‏شود قطع بفلان فهو مقطوع به. هنگامى كه از جهت نداشتن و از دست دادن هزينه سفر و يا از جهت وضع مركب از مسافرت عاجز و ناتوان گردد خلاصه معناى قطع عجز و ناتوانى مى‏شود كه بايد لفظ دفع هم در تقدير باشد (يعنى عاجز كرده باشم او را از دفع اين نائبه و مصيبت) و ممكن است قطع بمعناى تجاوز و عبور و گذشتن باشد كه گفته مى‏شود قطع النهر يعنى از جوى تجاوز و عبور كرد كه در اينجا معنا چنين مى‏شود (چه كسى بمن اميدوار شده است كه من از او بگذرم و اعتنائى نكنم و او را نجات ندهم؟) و گفته شده كه معنا اين است كه قطعته عن نفسى يعنى او را پيش از اين مصيبت از خودم ببرم و براى دفع اين مصيبت با او همراهى نكرده باشم. و گفته شده معناى قطع رها كردن و از خود دور نمودن است مثلا ميگويند قطعت الصديق قطيعه از دوستم دورى كردم و قطعته من حقه او را از حقش باز داشتم:

لعظيمه يعنى خواسته‏ها و يا حوادث بزرگ. عندى محفوظه يعنى آن آمال و آرزوها را بآنان ندادم چون مصلحت آن بندگان نبود و عوض آنها را براى آنان نگهداشتم يعنى ثوابهاى بزرگ. فلم يرضوا باين حفظ و عوض دادن راضى نشدند بلكه خيال تقصير و كوتاهى و يا عجز و ناتوانى و با كم لطفى در حق من نمودند و در دستيابى باين آرزوها عجله كرده و از غير من درخواست نمودند. و امرتهم ان لا يغلقوا الابواب كنايه از اينكه اين فرشتگان كوشش ميكنند در انجام خواسته‏ها و حوائج بندگان خدا و يا در دفع و برطرف كردن وسوسه‏هاى شيطانى از آنها و موفق نمودن براى دعا و مسألت از خدا بلكه بالاتر باين معنا كه خود فرشتگان دعا ميكنند و درخواست رحمت و بخشش مينمايند براى آنان و يا حاجات آنان را بخدا عرضه ميدارند گرچه خداوند خود حاجت آنان را ميداند ولى در عين حال دعاى ملائكه يكى از اسباب اجابت است تا تمام اين احتمالات در آيات و روايات وارد شده است. و احتمال هم هست كه واقعا در آسمانها درهائى باشد كه هنگام دعاى مؤمنين بعلامت اعلام اجابت دعا باز بشود و در اين مطلب استبعادى نيست: فلم يثقوا بقولى- يعنى اين بندگان بوعده‏

 

اجابت دعا كه من داده‏ام وثوق و اطمينان ندارند. و اگر هم دعايشان را اجابت نكنم چيزى بهتر و با ارزش‏تر از خواسته آنان بآنها خواهم داد كه كليد همه چيز بدست من است: ا لم يعلم من طرقته نائبه آيا نميداند كسى كه حادثه و مصيبتى باو رخ ميدهد كسى غير از من قدرت دفع او را ندارد طروق گرچه بهر حادثه و پيش‏آمدى اطلاق مى‏شود ولى بيشتر بر حوادثى كه شبانه رخ ميدهد گفته مى‏شودپ أ فيرانى استفهام انكارى است يعنى هرگز چنين نيست.

بخله با تشديد يعنى نسبت بخل باو داد: ا و ليس. عطف به بخيل است و يا همزه براى استفهام است و ليس با ما بعدش عطف بر جمله‏هاى سابق باشد و همچنين جمله بعدى اين دو احتمال را دارد فمن يقطعها دونى: يعنى چه كسى ميتواند آمال و آرزوى بندگان مرا از من قطع كند كه بمن نرسد. و يا باين معنا كه چه كسى ميتواند آرزو و اميد اين بندگان را كه از يك ديگر دارند قطع كند غير از من (من هستم كه اميدها را كه از ديگران دارند قطع كنم چون دلها كه كانون حب و بغض و اراده و تصميم است در دست من است) البته معناى اول شامل معناى دوم هم هست كه با دقت بيشترى روشن مى‏شود: ا فلا يخشى المؤمنون آنان كه بغير من اميد ميبندند آيا نميترسند از عقوبت من و يا از نااميد شدن و بهدف نرسيدن و يا از دور شدن از مقام قرب و نزديكى بمن و يا از دگرگونى و از دست دادن نعمت: انا قيمه.

ملك و هستى كه من قيم او و اداره‏كننده و متولى او هستم كم و كاستى نخواهد داشت اين جمله اشاره به بى‏نهايت بودن مقدورات و موجودات است چون زيادى و كم داشتن از خصوصيات چيزهائى است كه حد و نهايت داشته باشد فيا بؤسا. بؤس- باساء- يعنى شدت و سختى فقر و بيچارگى حزن و اندوه. منصوب شدن بؤسا از اين جهت است كه مناداى نكره است كه نداء و صدا زدن مجازى است (مثل اينكه انسان كوه و دريا و بيابان را مخاطب خود ساخته و صدا ميزند) بمنظور بيان اين حقيقت كه شخص مجرم و نااميد مستحق بدبختى و بيچارگى است و گفته شده كه منادى و مخاطب در تقدير است باين صورت يا قوم ابصروا بؤسا. اى مردم به‏بينيد بدبختى را مؤلف احتمال هست كه يا براى تنبيه و آگاهى باشد و بؤسا مصدر و مفعول مطلق باشد نظير اين آيه كه فرمود فسحقا لاصحاب السعير- يعنى دوزخيان را از رحمت خود دور ميكنم كه اينجا هم يعنى بدبخت مينمايم مجرمين و نااميدان را: و لم يراقبنى يعنى از عذاب من نترسد و حقوق مرا مراعات ننمايد.پ 8- كافى. از محمد بن يحيى ... از سعيد بن عبد الرحمن كه گفت من در ينبع نزد موسى بن عبد اللَّه و در بعضى از مسافرت‏ها پول و خرجى من تمام شده بود. يكى از فرزندان حسين از من پرسيد بچه كسى اميدوارى و چه كسى را براى حل مشكلت در نظر گرفته‏اى؟

گفتم موسى بن عبد اللَّه گفت در اين صورت بخواسته خود نميرسى و حاجتت برآورد نميشود.

 

گفتم چطور؟ گفت من در يكى از كتابهاى اجداد خود ديده‏ام كه خداوند متعال ميفرمايد ...

و حديث را آنچنان كه گذشت در همين حديث بيان كرده من گفتم يا ابن رسول اللَّه اين حديث را بر من املاء كن. حديث را املا كرد و من نوشتم يا ضبط كردم. پس از آن گفتم نه بخدا قسم ديگر چيزى از او درخواست نخواهم كرد.

بيان. در قاموس است كه ينبع بر وزن ينصر قلعه و باغى است در سر راه حجاج مصر كه داراى چشمه‏ها و درختان خرما و زراعت‏هائى است.پ 9- امالى صدوق. ابن مسرور ... از عبد اللَّه بن قاسم از حضرت صادق از پدرانش از على بن ابى طالب عليهم السّلام. فرمود. بآنچه كه انتظار و اميد ندارى اميدوارتر باش تا آنچه كه اميدوار هستى (در نوميدى بسى اميد است) كه موسى بن عمران عليه السّلام باميد دستيابى بآتش حركت كرد (و رسيدن بمقام نبوت را انتظار نداشت) ولى خدا با او سخن گفت و كليم اله شد و با مقام نبوت مراجعت كرد و نيز ملكه كشور سبا بيرون رفت ولى در دست سليمان موفق باسلام گشت. و نيز ساحران زمان فرعون بمنظور پشتيبانى از فرعون و كسب عزت براى او حركت كردند ولى با موفقيت بايمان و هدايت الهى برگشتند.پ 10- امالى صدوق. ابن ادريس ... از حسن بن جهم كه گفت از حضرت رضا عليه السّلام سؤال كردم كه حد و مرز و بيان حقيقت توكل چيست؟ فرمود. اينست كه با داشتن خدا از هيچ كس خوف و ترس نداشته باشى. عرضه داشتم حد و تعريف تواضع چيست؟ فرمود.

اين است كه با مردم طورى رفتار و برخورد داشته باشى كه دوست دارى مردم با تو چنان رفتار نمايند عرض كردم فدايت شوم خيلى ميل دارم بدانم كه من چه مقدار در نظر شما ارزش دارم و علاقه شما نسبت بمن چگونه است؟ فرمود ببين علاقه تو نسبت بمن چگونه است؟

محبت من هم نسبت بتو همان طور است.پ 12- امالى صدوق. ابن ادريس از پدرش از اشعرى از برقى از پدرش از وهب از حضرت صادق عليه السّلام از آباء بزرگوار خود از رسول خدا صلى اللَّه عليه و عليهم كه خداوند متعال فرمود. اى فرزند آدم تو مرا در آنچه امر ميكنم اطاعت كن و مرا بمصالح خود اعلام مكن يعنى من خود ميدانم كه مصلحت تو در چيست و نيازى نيست كه تو مرا از آنچه كه بصلاح تو است آگاه كنى.پ 13- قرب الاسناد. ابن عيسى از بزنطى كه گفت از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود. ايمان داراى چهار ركن است 1- توكل بر خداوند متعال 2- راضى و خشنود بودن بقضاء الهى 3- تسليم بامر پروردگار 4- واگذارى كارها بخداوند مهربان كه بنده صالح خدا (مؤمن آل فرعون) گفت و افوض امرى الى اللَّه من كارهاى خود را بخدا تفويض‏

 

مينمايم خداوند هم ميفرمايد فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا خداوند او را از مكر و نقشه شوم آنان محفوظ داشت.پ 14- امالى صدوق از امير مؤمنان عليه السّلام كه فرمود. هر كس اعتماد و اتكائش بزمان و عصر باشد (بغير خدا اعتماد كند) بزمين خواهد خورد.پ 15- خصال. حضرت صادق عليه السّلام فرمود. اعتماد و توكلت بر خدا باشد كه در اين صورت مؤمن كامل هستى و راضى و خشنود باش به آنچه خدا نصيبت نموده كه در اين صورت بى‏نياز هستى و چشم توقع از ديگران كه ندارى داراى روحيه غنا و بى‏نياز خواهى شد.پ 16- خصال صدوق. از پدرش ... از معاويه بن عمار از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود اى معاويه هر كس توفيق سه چيز را داشته باشد از سه چيز محروم و بى‏نصيب نخواهد شد 1- كسى كه موفق بدعا شود بالاخره دعايش مستجاب خواهد شد 2- و كسى كه توفيق شكر و حالت سپاسگزارى داشته باشد نعمتش زياد خواهد شد 3- كسى كه داراى توكل باشد امورش كفايت خواهد شد چون خداوند متعال ميفرمايد در قرآن مجيد وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ- و ميفرمايد- لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ و ميفرمايد ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ بترتيب سوره طلاق 3: ابراهيم 7: غافر 6پ در كتاب محاسن معاويه بن وهب از حضرت صادق نيز همين طور نقل شده است.پ 17- خصال صدوق. از پدرش ... از حماد بن عيسى از حضرت صادق عليه السّلام كه امير مؤمنان عليه السّلام فرموده است در مواعظ لقمان به پسرش چنين آمده است. اى فرزند:

آن كس كه يقين و نيت و ايمانش ضعيف است و در باره رزق و روزى تشويش خاطر دارد بايد با توجه بحالات خود عبرت بگيرد كه خداوند متعال در سه حالت او را رزق و روزى داده و او خود كوچكترين فعاليت و كسب و كار و فكر و انديشه‏اى نداشته پس مطمئن باشد كه در حالت چهارم هم روزى او را خواهد داد اما حالت اول اينكه او در رحم مادرش در محل و قرارگاه مسدودى بوده كه هيچ گونه سرما و گرما او را آزار نميداد و رزق و روزى او را در آن حال مقرر داشت سپس او را از آن محل بيرون آورد و او را از شير مادر روزى داد كه آن شير او را پرورش داده و نيازش را تامين نمود بدون اينكه او از خود قدرت و نيروئى داشته باشد سپس بعد از مدتى از شير گرفته شد و تا چندين سال در تحت پرورش پدر و مادر قرار گرفت و آنها با كمال رافت و رحمت و با قلبى آكنده از عشق و مهر كسب و كار نموده و او را رزق و روزى دادند و حتى گاهى بسيارى از اوقات او را بر خودشان مقدم ميداشتند تا وقتى كه بزرگ شد و داراى عقل و فكر گشت و مشغول كسب و كار گرديده كه در اين حالت چهارم افكار و انديشه‏هاى بيخود او را در فشار قرار داد و گمانهاى گوناگون در او راه يافت و حقوق مالى الهى را انكار كرد و بر خود و خانواده خود

 

تنگ گرفت كه مبادا كمبودى برايش پيدا شود و اطمينان ندارد كه خداوند جاى اين خرجها و هزينه‏ها را پر خواهد كرد و جبران خواهد نمود هم در اين جهان و هم آن جهان و چنين بنده بدگمانى بنده بدى است.پ 18- خصال: فامى از ابن بطه ... از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. ابليس و شيطان گفته پنج چيز است كه من در آن موارد كارى نميتوانم بكنم و بقيه مردم در چنگ من هستند ولى در باره اين پنج گروه من عاجزم.

1- كسى كه با صدق نيت و راستى متمسك بخدا باشد در تمام كارهاى خود توكل بخدا نمايد 2- كسى كه شبانه‏روز تسبيح الهى را زياد بنمايد 3- كسى كه براى برادر مؤمن خود آن را به‏پسندد كه براى خود مى‏پسندد 4- كسى كه هنگام رسيدن مصيبت ناراحت نباشد 5- كسى كه بآنچه خداوند باو عنايت فرموده راضى و خشنود باشد و از جهت روزى خود خدا را متهم ندارد.پ 19- عيون الاخبار. از حضرت رضا عليه السّلام از پدر بزرگوار خود كه فرمود حضرت صادق عليه السّلام جوياى حال بعضى از اصحاب خود شد عرض كردند كه مريض است حضرت بقصد عيادت حركت و رفت وارد بر او شده و كنارش نشست و فرمود نسبت بلطف خداوندى خوشبين باش عرض كرد البته ظن و گمان من نسبت بخدا خوب است و اميد لطف او را دارم ولى ناراحتى من از جهت اين دخترهائى است كه دارم و فكر و انديشه در امور زندگى آنها مرا بيمار كرده است حضرت فرمود در باره وضع زندگى اين دختران بهمان خدائى اميدوار باش كه براى آمرزش گناهانت و زياد كردن حسنات و ثوابهايت باو اميد دارى آيا نميدانى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. من در معراج و سفر آسمانى خود هنگامى كه از سدره المنتهى گذشتم و بشاخه‏هاى بزرگ و كوچك آن درخت رسيدم ديدم قسمتى از ميوه‏هاى اين شاخه‏ها مانند پستان آويزان و نعمتهاى گوناگون از آن ميوه‏ها بيرون مى‏آيد. از بعضى از آنها شير- از بعض ديگر عسل- از بعضى روغن- از بعضى چيزى شبيه آرد سفيد- از بعضى لباس- از بعضى شيره خرما و اينها بطرف زمين ميريزند فكر كردم مقر اين چيزهائى كه از اين ميوه‏ها خارج مى‏شود كجا است و اينها كجا ميرسند و چون جبرئيل ديگر همراه من نبود زيرا من از مقام و حد جبرئيل گذشته بودم و او از اينجا و از نزد من مانده بود در اين هنگام پروردگار من در اعماق من و باطن و درون من نداء داد. اى محمد صلى اللَّه عليه و آله اين ميوه‏ها را من در اين محل مرتفع و اعلى رويانده‏ام كه دختران و پسران امت تو را از اينها تغذيه كنم. به پدران اينها بگو كه از جهت بى‏چيزى آنها ناراحت نشوند كه من همان گونه كه آنها را آفريده‏ام روزى آنها را هم خواهم داد.

 

پ‏20- از شيخ مفيد از جعابى ... از عمرو بن سيف از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. براى تحصيل رزق و روزى كوشش كن البته از راه حلال كه دنبال كسب و كار رفتن و تحصيل معيشت خود كمكى است براى حفظ دين و مركبت را محكم ببند و با اين حال توكل كن بر خدا در امالى مفيد هم چنين روايت شده است (يعنى توكل دست شستن از اسباب نيست بايد همه وظائف را انجام داد و توكل كرد.پ 21- امالى طوسى. در مواعظ حضرت باقر عليه السّلام بجا برخواهد آمد كه فرمود.

اى جابر كيست آن كس كه از خدا تقاضا كرده باشد و خدا باو عطا نكرده باشد و يا توكل بر او نموده باشد و او كفايت امور او را نكرده و يا اعتماد باو نموده باشد و او آن كس را نجات نداده باشد.پ 22- معانى الاخبار. از پدرش از سعد از برقى از پدرش كه گفته. پيامبر اكرم از جبرئيل سؤال كرد توكل بر خدا يعنى چه و چگونه است جبرئيل گفت. توكل يعنى يقين داشتن به اينكه مخلوق نه قدرت زيان رساندن و نه قدرت سود دارد نه چيزى ميدهد و نه از چيزى جلوگيرى ميكند و بطور كلى از مخلوق مايوس شده و هيچ اميدى بآنها نداشته باشى. و هنگامى كه انسان چنين حالتى پيدا كرد قهرا تمام كارهايش براى خدا خواهد بود و هيچ عملى را براى غير او نميكند و بغير او اميدوار نميشود و از غير او نميترسد و چشم طمع از غير او ندارد.

اين است توكل.پ 23- معانى الاخبار از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه فرمود. كسى كه دوست دارد پرهيزكارترين مردم باشد بايد توكل بر خدا داشته باشد و كسى كه دوست دارد بى‏نيازترين مردم باشد بايد اعتمادش بآنچه نزد خدا است بيشتر از آنچه باشد كه در دست خودش دارد.پ 24- توحيد صدوق. قطان ... از ابن نباته از امير مؤمنان عليه السّلام كه فرمود خداوند متعال بحضرت داود وحى كرد. اى داود تو چيزى را اراده ميكنى من هم چيزى را اراده مينمايم و قطعا آنچه من اراده ميكنم خواهد شد. حال اگر تو تسليم اراده من باشى من هم آنچه را كه تو ميخواهى بتو عنايت ميكنم و اگر تسليم نشوى من تو را در باره خواسته‏هايت به رنج و زحمت مى‏افكنم و در نهايت هم جز خواسته من نخواهد شد.پ 25- عيون الاخبار و توحيد صدوق مكتب ... از ابن خالد از حضرت رضا از پدرانش عليهم السّلام از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه خداوند متعال فرموده است. هر كس كه راضى بقضاء من نشود و ايمان به قدر و تقديرات نداشته باشد بايد خداى ديگرى غير از من براى خود انتخاب نمايد.پ و نيز فرموده است. هر گونه قضائى كه خداوند متعال امضاء نمايد براى مؤمن خير و سعادت است مؤلف پاره از اخبار مربوط باين باب در فصل علامات مؤمن‏

 

ذكر شده است.پ 26- خصال از پدرش از سعد ... از فراء از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. چاره از قضاء الهى نيست. كسى كه راضى بقضاء الهى باشد اجر و پاداش خواهد داشت و كسى كه ناراضى و خشمگين باشد قضاء الهى جارى مى‏شود و اين شخص بدون پاداش خواهد ماند.پ 27- خصال باب چهارصدگانه امير مؤمنان عليه السّلام فرموده: انكس كه بقسمت الهى راضى باشد بدنش در آسايش است.پ 28- امالى طوسى. شيخ مفيد از ابن قولويه ... از اسحاق بن عمار كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود سرآمد و سرچشمه اطاعت الهى راضى و خشنود بودن انسان است نسبت بآنچه خداوند متعال مقرر ميفرمايد. چه مورد علاقه و خوش آيند او باشد و يا كراهت داشته و مورد پسندش نباشد (و قطعا آنچه كه خداوند مقرر ميفرمايد خير و سعادت بنده در آن است)پ 29- امالى طوسى. شيخ مفيد از محمد بن طاهر ... از حسن بن موسى بن جعفر از پدرش از اجداد بزرگوار خود عليهم السّلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه فرمود دنيا متحول است و ثبات و قرار ندارد. آنچه كه براى تو مقرر شده است بتو خواهد رسيد گرچه در نهايت ضعف و ناتوانى باشى و آنچه كه بضرر و زيان تو باشد باز هم بتو خواهد رسيد گرچه در كمال قدرت و نيرومندى باشى كه هرگز جلو او را نتوانى گرفت. و هر كس كه اميد خود را از آنچه كه از دست رفته قطع كند بدنش آسايش خواهد داشت و آن كس كه راضى باشد بآنچه كه خدا روزى او نموده دل و چشمش روشن خواهد شد.پ 30- امالى طوسى. شيخ مفيد ... از ابن فرقد از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود خداوند متعال بموسى بن عمران وحى نمود كه اى موسى. من هيچ مخلوقى را كه محبوب‏تر از بنده مؤمن باشد نيافريده‏ام و اگر او را گرفتار نمايم خير و صلاح او در همين گرفتارى است و اگر صحت و عافيت باو دهم خير و صلاح او در اين است و من بمصالح و خير و سعادت او آگاه‏تر هستم پس بنا بر اين. بنده مؤمن بايد بر بلايا و مصائبى كه از طرف من باو ميرسد صابر و شكيبا باشد و در برابر نعمتهاى من شاكر و سپاسگزار باشد و راضى بقضاء من باشد كه اگر اطاعت امر نمايد و مطابق رضاى من عمل كند من او را در زمره صديقين قرار ميدهم.پ 31- امالى طوسى. شيخ مفيد از عمر بن محمد ... از حضرت رضا از اجداد گراميش از امير مؤمنان از رسول خدا صلوات اله عليهم كه خداوند متعال ميفرمايد. اى فرزندان آدم. همه شما گمراه هستيد مگر آنكه من هدايت كرده باشم و همه شما فقير و مستمنديد مگر آن كس كه من بى‏نيازش كرده باشم و همه شما در هلاكت هستيد مگر آنكه من نجات دهم پس از من درخواست نمائيد تا كفايت امور شما را بنمايم و شما را براه رشد و صلاح‏

 

راهنمائى كنم. بعضى از بندگان مؤمن هستند كه جز فقر و فاقه صلاح آنها نيست كه اگر ثروت داشته باشد فاسدش خواهد كرد. و بعضى از بندگان مؤمن صلاح و خيرش در صحت است كه اگر مريضش كنم موجب فساد عقيده و ايمانش خواهد شد. و بعضى از بندگان هستند كه در عبادت و شب‏زنده‏دارى كوشش فراوانى مينمايد ولى گاهى از شبها من كسالت و سنگينى برايش مى‏آورم بطورى كه تا صبح ميخوابد و از عبادت و نماز شب محروم مى‏شود هنگامى كه از خواب بيدار مى‏شود خود را ملامت نموده و از خودش بدش مى‏آيد و بر بى‏توفيقى خود ميگريد و اگر همان طورى كه ميخواهد هر شب عبادت خود را انجام دهد مبتلا بمرض عجب و خودپسندى مى‏شود و همين عجب و خشنودى از خويش موجب هلاكتش ميگردد و خيال ميكند كه با اين عبادتش از همه عبادت‏كنندگان برتر است و با اين كوشش و شب‏زنده‏دارى حق عبادت الهى را انجام داده و هيچ گونه تقصير و كوتاهى ندارد و اين حالت خطرناك موجب بعد و دورى او از درگاه من خواهد شد و در عين حال او تصور ميكند كه بمن نزديك و مقرب درگاه من شده است.

هان مبادا كه بنده‏گان فقط اتكاء و اعتماد باعمال خود داشته باشند گرچه داراى اعمال حسنه باشند. و مبادا كه گنه‏كاران از رحمت و بخشش من نااميد شوند گرچه گناه فراوان داشته باشند.

بايد وثوق و اميدشان برحمت من باشند و بفضل و كرم من اميدوار باشند و اطمينان و دل گرمى بحسن نظر و لطف و عنايت من داشته باشند كه من طبق مصالح آنها امور آنها را تدبير نموده و من نسبت بآنان لطيف و آگاهم مؤلف قسمتى از اخبار مربوط باين باب در كتاب عدل گذشت.پ 32- امالى صدوق. ابن برقى ... از سليمان بن خالد از حضرت صادق از پدران بزرگوار خود عليهم السّلام كه فرمود. روزى پيامبر اكرم خنديد بطورى كه دندانهاى مباركش نمايان شد. بعد فرمود آيا نمى‏پرسيد علت خنده مرا؟ عرض كردند چرا يا رسول اللَّه فرمود خوشحالم از اينكه هر گونه قضائى كه خداوند براى فرد مسلمان داشته باشد در نهايت خير و سعادت او در آن است.پ 33- امالى صدوق. از پدرش ... از سعيد بن جبير از ابن عباس كه گفت روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله سخت گرسنه بود آمد كنار خانه كعبه و پرده خانه را گرفت و عرض كرد اى خداى محمد (ص) بيش از اين محمد را گرسنه ندار در اين حال جبرئيل نازل شد و با خود يك دانه بادام آورده و گفت اى محمد (ص) خداوند متعال بتو سلام ميرساند. رسول خدا گفت اى جبرئيل خداوند سلام است و سلم و سلام از او و بسوى او است جبرئيل عرض كرد خداوند دستور فرموده كه اين بادام را بشكنى و باز كنى پيامبر بادام را باز كرد ناگهان در داخل آن ورق سبز و تازه‏اى مشاهده شد كه بر آن نوشته شده بود لا اله الا اللَّه- محمد رسول اللَّه.

ايدت محمدا بعلى و نصرته به. توحيد- رسالت- من محمد را بوسيله على تاييد و نصرت‏

 

داده‏ام. كسى كه خدا را در قضاء و قدر متهم نموده و رزق و روزى خود را از طرف خدا ديررس خيال كند با خداى مهربان انصاف را مراعات نكرده و در حق خدا تصور باطل كرده است‏پ 34- معانى الاخبار. ابن وليد ... از على بن ابى طالب عليه السّلام در تفسير آيه (وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما سوره كهف 81 يعنى در زير آن ديوار گنجى براى آن دو بچه يتيم بود) كه فرمود آن كنج لوحى از طلا بود كه در آن نوشته شده بود. بسم اللَّه الرحمن الرحيم لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه. تعجب دارم از كسى كه ميداند مردن حق است چگونه سرور و خوشحالى بخود راه ميدهد و تعجب دارم از كسى كه ايمان بقضاء و قدر الهى دارد چگونه محزون و اندوه‏ناك مى‏شود و تعجب دارم از كسى كه آتش دوزخ را يادآور مى‏شود چگونه ميخندد و تعجب دارم از كسى كه دنيا و تحولات او را از وضعى بوضع ديگر مى‏بيند چگونه دل بدنيا بسته و اطمينان باو پيدا ميكند؟پ 35- خصال. از پدرش از سعد ... از ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود بنده هميشه در بين سه چيز قرار گرفته است 1- بلاها و گرفتاريها 2- قضاء الهى 3- نعمت الهى.

هنگام بلا و گرفتارى صبر و شكيبائى فريضه و واجب است. هنگام قضاء الهى تسليم شدن فريضه و واجب است. هنگام نعمت الهى شكر و سپاسگزارى فريضه و واجب است. در محاسن هم چنين آمده.پ 36- معانى الاخبار. ابن وليد ... از ابن ابى العلاء از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. شرك بخدا از راه رفتن مورچه پنهان‏تر است كه حتى يكدرجه از شرك اين است كه بمنظور يادآور شدن چيزى انسان انگشتر خود را از انگشتى بانگشت منتقل سازد و نظير آن‏پ 37- تفسير قمى. در تفسير آيه شريفه وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً  إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ سوره كهف 23 هرگز نگوئى كه من اين كار را فردا انجام خواهم داد مگر اينكه خدا بخواهد.

گويد كه در خبر چنين آمده. كه قريش از رسول اكرم سؤالى نمودند. حضرت بدون اينكه ان شاء اللَّه بگويد بآنان گفت فردا پاسخ شما را خواهم داد روى همين جهت تا چهل روز وحى الهى از حضرت قطع شد و در آخر اين آيه بعنوان دستور العمل كلى بر حضرت نازل شد.پ 38- قصص الأنبياء باسناد خود از صدوق ... از مقاتل بن سليمان از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. هنگامى كه موسى بن عمران بكوه طور رفت و با خداى خود مناجات نمود عرضه داشت خداوندا خزانه‏هاى خود را بمن ارائه كن. خطاب رسيد اى موسى خزانه‏هاى من اين است كه هر وقت اراده نمايم چيزى را ميگويم باش. آن چيزى كه مشيت من بوده مى‏شود و بوجود مى‏آيد. عرض كرد خداوندا چه كسى بيش از همه مورد خشم و غضب تو است؟ خداوند

 

فرمود. آن كس كه مرا متهم ميكند. عرض كرد كيست كه تو را مورد اتهام قرار دهد؟ فرمود آن كس كه درخواست خير و خوبى از من مينمايد من هم چيزى را در حقش انتخاب و قضائى را ترسيم مينمايم كه خيرش در آنست ولى او تصور ميكند كه من در حقش كوتاهى نموده و خواسته او را تامين ننموده‏ام.پ 39- كمال الدين. ابن برقى از پدر از جدش ... از حمزه بن عمران و غير او از حضرت صادق عليه السّلام كه حضرت باقر عليه السّلام روزى بطرف صحرا بيرون رفت و بديوارى از ديوارهاى مدينه تكيه كرد و در فكر فرو رفت و ناگهان مردى را در برابر خود مشاهده كرد آن مرد بحضرت گفت چرا اين چنين محزون و اندوهناكى؟ آيا براى دنيا است؟ اينكه اندوه ندارد چون رزق و روزى الهى براى نيكان و بدان حاضر و مقرر است و يا براى آخرت است؟

آن هم فكر و اندوه ندارد چون وعده الهى راست و در آن روز سلطان توانا حاكم است. و اختيار با انسان است حضرت باقر گفت. اندوه من براى اينها نيست. اندوه من از جهت فتنه و خطر عبد اللَّه زبير است. آن مرد گفت آيا هرگز ديده‏اى كه كسى خوف الهى را داشته باشد ولى خدا او را نجات ندهد؟. آيا ديده‏اى كه كسى توكل بر خدا نموده باشد و خدا كفايت امور او را نكند؟ و آيا شده است كسى از خدا درخواست خير و سعادت نمايد و خدا باو خير ندهد؟ در اين هنگام پس از اين كلمات آن مرد پشت كرد و رفت و گفت او (ابن زبير) همان است: و يا مطلب اين بود كه گفتم. حضرت فرمود. آن مرد حضرت خضر بود.

مرحوم صدوق گفته كه اين حديث همين طور نقل شده ولى در حديث ديگر هست كه اين داستان با حضرت سجاد عليه السّلام رخ داده است.پ 40- صحيفه حضرت رضا عليه السّلام از حضرت رضا از پدران بزرگوار خود عليهم السّلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه خداوند متعال ميفرمايد هر كس از بندگان متمسك بمخلوق شود و بمن تمسك نكند من تمام وسائل آسمان و زمين را از دست او ميگيرم و اگر از من چيزى بخواهد (با اين حال) باو نخواهم داد و اگر دعا كند اجابتش نخواهم كرد. ولى آن كس كه متمسك بمن شود و توجه بمخلوق نداشته باشد آسمان و زمين را ضامن رزق او خواهم كرد و اگر چيزى از من بخواهد باو عطا ميكنم و اگر دعا كند اجابت مينمايم و اگر طلب بخشش كند او را مى‏آمرزم.پ 41- صحيفة الرضا. از حضرت رضا از پدران خود از سيد الشهداء عليهم السّلام كه فرمود از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت شده كه خداوند متعال ميفرمايد من اميد و و آرزوى آن كس را كه بغير من اميدوار شود نااميد ميسازم و جامه ذلت و خوارى را در ميان مردم باو ميپوشانم و او را از لقاء و وصال خود مهجور مينمايم و از قرب و نزديكى خود دور ميگردانم.

 

كيست آنكه بمن اميدوار شود براى رسيدن بحوائج و من او را نرسانم؟پ 42- فقه الرضا. از عالم (حضرت موسى بن جعفر عليهم السّلام) حديث ميكنم كه فرمود.

كسى كه ميخواهد از همه مردم قوى‏تر و نيرومندتر باشد بايد بر خدا توكل كند. از حقيقت و حدود توكل سؤال شد كه چيست؟ فرمود اينكه بجز خدا از هيچ چيز ترس و خوف نداشته باشى‏پ و نيز فرمود. بى‏نيازى و عزت با هم در حركت هستند هنگامى كه محل توكل را يافتند (شخصى كه بر خدا توكل كند) همان جا وطن ميكنندپ و نيز فرمود. توكل بر خدا داراى درجات و مراتبى است كه يكى از آن درجات اين است كه در تمام كارهاى خود وثوق و اعتمادت بخدا باشد.

و آنچه كه در باره تو انجام دهد راضى و خشنود باشى.پ و روايت شده كه خداوند متعال بحضرت داود عليه السّلام وحى فرمود. هر كس از بندگان من اعتصام و تمسك بمن نمايد و تكيه بمردم نكند و واقعا در نيت و دل خود اين طور باشد اگر تمام اهل زمين و آسمان و آنچه كه ما بين آنها است بخواهد باو مكر و حيله كنند نميتوانند در باره او كارى بكنند و من براى او راه رهائى و نجات از آنها قرار ميدهم. و هر كس از بندگانم كه اعتصام و اعتمادش بغير من باشد و در دل خود اتكاء و توجه بمن نداشته باشد من تمام اسباب و وسائل آسمانى را از دست او خارج و زمين را بر او سخت و سفت خواهم نمود كه هيچ سودى بدستش نيايد و ابدا باكى ندارم كه در چه بيابانى هلاك شود.پ و نيز روايت از عالم عليه السّلام مينمايم كه فرمود. خداوند متعال ميفرمايد- بعزت و جلالم سوگند و بلندى و ارتفاع مقامم قسم. كه هر بنده‏اى خواست مرا بر خواست خود مقدم بدارد من در دل و درون او را بى‏نياز ميگردانم و فكر او را متوجه آخرت مينمايم- و بيچارگى و تنگدستى او را كفايت نموده و آسمانها و زمين را ضامن رزق او خواهم نمود. و خود در تامين خواسته او هستم و دنيا با كمال نرمى و تسليم بسوى او خواهد آمد.

و قسم بعزت و جلال و ارتفاع و بلندى مقامم هر بنده‏اى كه خواست خود را برخاست من مقدم بدارد من اميدش را نااميد نموده و از دنيا فقط همان مقدار مقدر باو خواهم داد.پ و نيز روايت مينمايم كه بعضى از علماء ميگفته است كه اگر دنيا سراسر خير محض و خوبى خالص باشد خداوند بالاخره آن كسى را كه بخواهد هلاك كند هلاك ميكند و اگر فرضا دنيا سراسر و بطور كلى شر و خطر و زيان باشد خداوند آن كسى را كه اراده كند نجات دهد نجات ميدهد. چه پاك و منزه است خداوند متعال‏پ و نيز روايت شده كه فرموده‏اند. اميد تو بآنچه مايوس هستى بيش از اميدت بآنچه كه اميدوار هستى باشد. كه چه بسا چيزهائى كه هيچ اميدى بآن نيست انسان بدست مى‏آورد مثلا موسى بن عمران باميد آوردن آتشى براى اهل بيت خود حركت كرد ولى خداوند لطف خاصى باو نموده و با او سخن گفت و با دستيابى بمقام شامخ نبوت مراجعت كرد. و بلقيس ملكه سباء بيرون رفت ولى توفيق اسلام آوردن را بوسيله سليمان بدست آورد و ساحران و

 

جادوگران زمان فرعون بمنظور تقويت عزت و شوكت فرعون برابر موسى قرار گرفتند ولى موفق بايمان شدندپ و نيز روايت شده كه مبادا در باره چيزى كه واقع شده و بگونه‏اى گذشته است بگوئى كه اى كاش اين طور نمى‏شد و طور ديگرى مى‏شد وپ از عالم روايت شده كه فرمود. هنگامى كه خداوند متعال بخواهد عطا و بخشش خود را بما عنايت ميفرمايد و اگر دوست داشته باشد كه ندهد ما هم راضى بخواسته او هستيم‏پ و نيز روايت مينمايم كه فرموده‏اند هر كس بقضاء الهى راضى‏تر و خشنودتر باشد آگاه‏ترين مردم است در خداشناسى‏پ و روايت شده كه ريشه و سرآمد همه اطاعت‏ها صبر و راضى بودن بخواسته خداوند است‏پ و روايت شده كه هر بنده‏اى كه در برابر قضاء الهى راضى و خشنود باشد خداوند هم خير و سعادت او را در همان قضاء و قدر قرار خواهد داد.پ و روايت شده كه خداوند متعال بموسى بن عمران وحى فرمود. كه من هيچ مخلوقى را كه عزيزتر و محبوب‏تر از بنده مؤمن باشد نيافريده‏ام. و اينكه او را بگرفتاريهائى مبتلا مينمايم چون خير و صلاح او در آن است. و اگر او را عافيت و صحت دهم باز هم خير او در آن است. پس بنا بر اين بايد در بليات و گرفتاريهائى كه از طرف من است صابر و شكيبا باشد. و در برابر نعمتهاى من شاكر و سپاسگزار. و در مقابل قضاء من راضى و خشنود باشد. تا اينكه من او را در زمره صديقين قرار دهم.پ و از عالم روايت ميكنم. كه مؤمن هميشه در معرض خير است. اگر بدنش را با مقراض قطعه قطعه كنند خير او است. و اگر مالك ما بين مشرق و مغرب شود باز هم براى او خير است.پ و روايت شده كه هر كس كه دين باو داده شد (دين‏دار باشد) عطاء كامل الهى باو داده شده است‏پ و نيز روايت شده. كه خداوند متعال دنيا را هم بكسانى كه دوست دارد و هم بكسانى آنها را دوست ندارد داده و خواهد داد ولى نعمت دين را فقط بكسانى كه دوست دارد عنايت ميفرمايد.پ و در خبر ديگرى هست. كه خداوند متعال نعمت ديندارى را (دين كامل و ايمان كامل) فقط بخواص اولياء و برگزيدگان از مخلوقات خود عنايت ميفرمايد.پ و روايت شده. كه هنگامى كه در مقام دستيابى بدنيا شدى ولى از دستت رفت و بالاخره نسبت بدنيا ناكام ماندى. متذكر نعمتهاى معنوى و دينى كه خداوند بتو اختصاص داده باشد و آن مصائبى كه از تو برطرف كرده و غير تو را بآن مصائب و امراض و گرفتارى مبتلا نموده يادآور باش كه اين راه تو را نسبت به آن چه كه از دستت رفته بى‏اعتناء مينمايد. و روايت شده كه خداوند متعال بحضرت داود وحى فرمود كه فلان زن كه فرزند فلانى است در آن جهان با تو هم درجه با تو خواهد بود. حضرت داود عليه السّلام نزد آن زن رفته و از اعمال و رفتارش جويا شد كه اين زن چه خصوصيتى دارد كه اين قدر ارزش دارد؟ ديد كه‏

 

اعمالش مانند ساير مردم است. حضرت داود از نيت و روحيه و حالت آن زن سؤال كرد. زن گفت من در تمام حالاتم و در پيش آمدهائى كه رخ ميدهد تسليم محض هستم و اگر خداوند متعال مرا از وضعى كه داشته‏ام بوضع ديگرى برساند و وضع و حالت اول را دگرگون سازد من نسبت بوضع دومى خوشحالتر از وضع اولى خود هستم. حضرت داود گفت تو داراى حسن ظن و بسيار خوشبين هستى نسبت بخداپ و نيز روايت از عالم مينمايم كه فرمود. بخدا سوگند مؤمن بهر خير و خوبى دنيوى و اخروى كه نائل مى‏شود بر اثر حسن ظن بخداوند متعال و خوشبينى او نسبت به پروردگار و اميدش بخداى مهربان و خوش‏اخلاقى او با مردم و خوددارى از غيبت كردن مؤمنين است. و قسم بخداى متعال كه خداوند عزيز هيچ مؤمنى را پس از توبه و استغفار عذاب نخواهد كرد مگر اينكه او نسبت بخدا بدگمان باشد و اميدش از لطف الهى كم باشد و بد اخلاق بوده و از مؤمنين غيبت نمايد. بخدا سوگند اگر بنده مؤمن داراى حسن ظن و اميدوار بخدا باشد خدا هم مطابق ظن و گمان او با او رفتار خواهد نمود.

چون خداوند متعال كريم و بزرگوار است و شرم دارد از اينكه بر خلاف گمان و بر خلاف اميد بنده خود عمل نمايد. بنا بر اين نسبت بخدا حسن ظن داشته و اميدوار باشيد كه خداوند فرموده الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ سوره فتح 6 خداوند عذاب ميكند منافقين را ... كه نسبت بخدا گمان بد دارند و نتايج زيان بار اين بدگمانى بازگشت بآنان دارد.پ و روايت شده كه داود عليه السّلام در گفتگوى خود با خدا چنين گفته. پروردگارا آن كس كه تو را شناخته ولى نسبت بتو خوش‏گمان و اميدوار نباشد چنين كسى بتو ايمان نياورده است.پ و روايت شده كه در روز قيامت آخرين بنده‏اى كه دستور بردن بآتش دوزخ در حق او صادر مى‏شود. توجهى بخدا نموده و عرض ميكند خداوندا چنين گمانى نسبت بتو نداشتم خداوند ميفرمايد. گمان تو در حق من چه بود؟ عرض ميكند گمان ميكردم كه گناهان مرا مى‏بخشى و در بهشت خود مرا سكونت ميدهى. خداوند متعال بملائكه و فرشتگان ميفرمايد. قسم بعزت و جلال و جود و كرم و بلندى مقام خودم كه اين بنده من يك لحظه هم بمن خوش گمان نبود و اگر يك لحظه اين خوش‏گمانى را داشت من او را با آتش نميرساندم. اى ملائكه من همين دروغش را بپذيريد و او را داخل بهشت نمائيد.پ سپس حضرت عالم فرمود. خداوند متعال ميفرمايد. هان مبادا كه اهل عمل تنها اتكاء و اعتمادشان بر اعمال خود باشد كه آنها هر چه كوشش كنند و در طول عمر خود متحمل رنج عبادت شوند با اين عبادات زياد حق عبادت مرا نميتوانند انجام دهند و با اين زحمات بآن كرامت و مقامى كه نزد من ميخواهند داشته باشند نميرسند و لكن بايد وثوق و اعتماد برحمت من داشته و اميدوار بفضل و لطف من باشند و بمن خوش‏گمان بوده و بحسن ظنى كه بمن دارند اطمينان و آرامش دل داشته باشند كه در

 

اين صورت است كه رحمت من دست آنها را خواهد گرفت و منت و لطف من بآنان خواهد و مغفرت و رضوان من شامل حال آنان خواهد شد كه من خداوند رحمان و رحيم هستم و باين صفات و نامها نام نهاده شده‏ام يعنى خودم اين اسامى را براى خود نهاده‏ام‏پ و نيز از عالم (موسى بن جعفر عليهم السّلام) روايت مينمايم كه خداوند متعال وحى فرمود بموسى بن عمران عليه السّلام كه دو نفر را زندانى كند موسى بن عمران هم آن دو نفر را بزندان افكند پس از مدتى آنان را آزاد كرد ديد يكى از آنها لاغر و ضعيف شده از او پرسيد چرا اين چنين ضعيف‏شده‏اى و چه عاملى موجب اين حالت شده است؟ پاسخ داد خوف و ترس از خدا. ولى ديگرى را كه مشاهده كرد هيچ گونه تغييرى در او راه نيافته. از او سؤال نمود كه تو با هم زندانى خودت در يك وضع مشابه و واحدى بوديد چطور شده كه رفيقت آنچنان ضعيف شده ولى در حال تو هيچ گونه دگرگونى پيدا نشده است؟ آن شخص گفت چون من نسبت بخدا و لطف و كرمش خوش گمان و بسيار اميدوار بودم. موسى عرض كرد خداوندا گفتار هر دو بنده خود را شنيدى كداميك از اينها در نظر تو برتر و بهتر است خداوند فرمود آنكه داراى حسن ظن و اميدوار است او افضل است.پ و نيز از عالم روايت مينمايم كه خداوند متعال بموسى بن عمران وحى فرمود. كه اى موسى به بنى اسرائيل بگو. من در كنار گمان و بينش بنده خود هستم اكنون خود بنده هر طور گمانى كه در حق من ميخواهد داشته باشد كه من طبق گمان و بينش بنده خود با او رفتار خواهم كرد.پ 42- مصباح الشريعه. حضرت صادق عليه السّلام فرمود. توكل كاسه‏اى است در بسته و مهر شده كه خداوند متعال او را مهر كرده و از اين كاسه هيچ كس نمى‏آشامد و كسى اين مهر را باز نخواهد كرد مگر متوكل و كسى كه تمام اعتمادش بخدا باشد همان طورى كه خداوند فرموده وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ابراهيم 11 و نيز فرموده وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ مائده 23 اگر ايمان داريد بايد بر خدا توكل كنيد. كه توكل را كليد ايمان و ايمان را قفل بسته توكل قرار داده و با توكل است كه اين قفل باز و ايمان كامل بدست مى‏آيد و حقيقت و حقيقت و ماهيت توكل ايثار و برگزيدن است و معناى ايثار اولويت دادن و مقدم داشتن حق يكطرف است و شخص متوكل بالاخره يكى از دو ايثار را بايد در نظر بگيرد. يا توجه خود را بمعلول و اسباب و وسائل خلقت معطوف بدارد كه اين توجه بوسائط ظاهرى كه خود اينها معلول هستند حجاب و مانع خواهد شد از اينكه علت اصلى را به‏بيند. و يا توجه خود را بعلت اصلى و سرچشمه هستى كه ذات بارى تعالى باشد معطوف ميدارد كه البته در اين صورت حجابهاى را كنار زده و با او خواهد بود و اگر ميخواهى كه واقعا متوكل باشى و متعلل نباشى‏

 

و سبب بين نباشى بايد خود را مانند مرده‏اى كه در مقابل غسال تسليم و بدون اراده است فرض كنى و بر روح و حقيقت خود نماز ميت را با پنج تكبير بخوانى و از تمام آمال و آرزوهاى خود وداع نموده و مانند موقع مرگ كه از همه زندگى توديع مى‏شود از همه چيز چشم بپوشى.پ و كمترين حد توكل اين است كه با همت و فكر و انديشه خود در صدد تغيير مقدرات و غالب شدن بر مقدار معين شده براى خود نباشى و بر همان قسمت مقرر شده هم چشم ندوزى و بر آنچه از دستت رفته است خيره نشده و تاسف نخورى كه اين حالات موجب شكستن همان ايمان و باعث نقص آن خواهد شد و حال اينكه تو خود آگاهى باين زيان ندارى. و اگر ميخواهى كه بمقدارى از روش و حالات توكّل‏كنندگان آگاهى پيدا كنى توجه كامل باين داستان بكن و آن داستان چنين است كه يكى از متوكلين خدمت يكى از ائمه دين عليهم السّلام شرفياب شد و سؤالى در باره توكل از آن حضرت نمود و امام آن شخص را كاملا مى‏شناخت كه توكلش نيكو و پرهيز و تقوايش خوب است و قبل از شروع بسؤال بر صدق و راستى او آگاهى داشت.

حضرت باو فرمود در همين جا باش و ساعتى بمن مهلت بده آن شخص هم امتثال نمود و در همين بين كه او منتظر و در انديشه پاسخ حضرت بود شخص فقير و تهيدستى از آنجا عبور كرد امام عليه السّلام دست بجيب خود كرده و چيزى بآن مرد فقير عنايت فرمود سپس حضرت رو كرد بآن شخص سئوال‏كننده و فرمود پيش بيا و از هر چيزى كه ميخواهى كه سؤال كن آن مرد عرض كرد. اى امام معصوم من كاملا معرفت و شناخت دارم كه شما قبل از اينكه مهلت بخواهى قدرت و توانائى كامل بپاسخ سؤال من داديد و من علت تاخير جواب را نميدانم. حضرت فرمود براى اينكه تو خود پيش از سخن گفتن من پاسخت را دريابى. چون مقدار يك دانق (وجه بسيار مختصر) همراه من بود و من نميخواستم از خود غافل باشم و در باره مسأله توكل صحبت كنم و باطن و ضمير من كه از هر جهت خداوند اطلاع از آن دارد شايد توجه بآن وجه مختصر كه در جيب من هست داشته باشم و سزاوار نبود كه من پاسخ سؤال مربوط به توكل را بدهم مگر اينكه اين وجه را بمصرف خود برسانم. و با اين عمل خواستم كه دقت نظر و توجه تو بيشتر گردد. پس از اين عمل و شرح آن ناگهان آن مرد فرياد تاسف بارى سر داد و سوگند ياد نمود كه از اين پس تا آخر عمر در عمران و آبادى سكونت نكند و با هيچ كس پيوند انس نبندد و با كسى معاشرت ننمايد.پ 43- ارشاد مفيد. ابو محمد حسن بن محمد بن يحيى ... از ابو حمزه ثمالى از حضرت سجاد عليه السّلام كه فرمود. روزى از مدينه بيرون شده و آمدم تا باين ديوار رسيدم و بر آن تكيه كردم ناگهان مردى را كه دو جامه سفيد بر تن داشت در برابر خود ديدم كه بمن نگاه ميكند. سپس گفت اى على بن الحسين چه شده كه اين چنين ترا غمناك و اندوهناك مى‏بينم؟

 

آيا اندوه تو براى دنيا است؟ اينكه غصه ندارد چون رزق الهى براى نيك و بد مقرر و آماده است. گفتم خير. براى دنيا نيست. گفت آيا براى آخرت است؟ آنهم كه وعده‏اى است راست و سلطان قاهر و توانائى در آن جهان حكم خواهد كرد پس خوف تو از چيست؟. گفتم از خطر عبد اللَّه بن زبير است. آن مرد خنده‏اى كرد و سپس گفت اى على بن حسين آيا ديده‏اى كه كسى توكل بر خدا نمايد ولى خداوند كفايت امور او را نكند؟ گفتم خير. گفت آيا ديده‏اى هرگز كسى را كه خوف و تقواى الهى را داشته باشد ولى خداوند او را نجات ندهد؟ گفتم نه.

گفت آيا هرگز ديده‏اى كسى را كه از خداوند درخواست نمايد ولى خداوند او را مشمول عطاى خويش نكند؟ گفتم نه. سپس در مقابل خود نگاه كردم هيچ كس را نديدم.پ در مجالس مفيد هم احمد بن وليد ... از ثمالى نيز بهمين مضمون نقل كرده است.پ 44- مصباح الشريعه. حضرت صادق عليه السّلام فرمود. كسى كه كار و امور خود را تفويض و واگذار بخدا نمايد هميشه در آسايش و در يك زندگى گوارا و خوش است و آن كس كه واقعا امور خود را بخدا واگذار نمايد از هر گونه فكر و انديشه‏اى بجز اللَّه برتر و منزه است همچنان كه على عليه السّلام در شعرى كه منسوب بآن حضرت است فرموده است. بآنچه كه خداوند قسمت من نموده راضى و خشنود هستم و امور خود را بآفريدگار خود واگذار نموده‏ام همان طورى كه خداوند مهربان در گذشته در حق من احسان كرده در آينده هم لطف و احسان خواهد فرمود و خداوند فرموده در باره مؤمن خاندان فرعون وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ.  فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ. من كار خود را بخدا واگذار مينمايم كه خداوند. بحال بندگان آگاه است خداوند متعال هم او را از عواقب زيانبار مكر و حيله آل فرعون محفوظ نمود و عذاب دردناكى فرعونيان را فرا گرفت و كلمه تفويض داراى پنج حرف است- ت- ف- و- ى- ض- و براى هر حرفى برنامه و دستورى هست هر كس كه احكام و اين دستورات را مراعات كند حق تفويض را انجام داده است تاء اشاره به ترك تدبير در امور و ترك دنيا فاء فانى بودن و خالى شدن از هر انديشه‏اى بجز اللَّه واو- وفاء بعهد و پيمان و انجام وعده‏هاى خود باء ياس و قطع اميد از خود و يقين و اميد به پروردگار ضاد داشتن ضمير و باطن صاف و پاك و احساس ضرور و احتياج بخدا. و تفويض‏كننده صبح نميكند مگر اينكه از همه آفات و بلاها سالم. و عصر نميكند مگر اينكه از جهت دين خود از عافيت كامل برخوردار است.پ 45- مصباح الشريفه حضرت صادق عليه السّلام فرمود. صفت و خصلت رضا اين است كه انسان خوش‏آيند و ناخوش‏آيند را به‏پسندد و بآن راضى شود. و هنگامى كه دل انسانى به نور معرفت روشن شد شعاع اين نور عبارت است از رضا و شخص راضى از خودش انتخاب و

 

پسندى ندارد (پسندم آنچه را جانان پسندد) و كسى كه واقعا راضى باشد خود مرضى عنه است يعنى همچنان كه او از خدا راضى است خداوند هم از او راضى است. و رضا اسمى است و مقامى است كه همه معانى و ابعاد عبوديت و بندگى را جامع است و در بر دارد. و تفسير و ماهيت رضا سرور و خوشحالى دل و قلب است. من از پدر بزرگوار خود حضرت باقر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود. تعلق و بستن دل بچيزى كه هست شرك بخدا است (كه در دل خدا و غير خدا جاى باز كرده است) و توجه بچيزى كه نيست كفر است. و كفر و شرك با روش رضا سازگار نيست و من در شگفتم از كسى كه مدعى عبوديت و بندگى خدا است ولى در مقابل تقديرات الهى در نزاع و ناراحتى درونى است. بندگانى كه داراى مقام رضا و رتبه عرفان الهى هستند هرگز چنين حالتى ندارند و هيچ گونه احساس ناراحتى در درون خود نميكند.پ 46- تفسير امام حسن رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود. هان اى مؤمنين مبادا مانند بنى اسرائيل باشيد كه قدر و ارزش نعمتهاى الهى را ندانيد، و از طرف خود بخدا پيشنهاد نمائيد (كه الطاف خداوندى و من و سلواتى كه از طرف خدا بر آنها نازل شد و شكر آن نعمتها را بجا نياورند و گفتند چرا خدا براى عدس و پياز و سير و امثال اينها را نميفرستد) و اگر يكى از شما مبتلا بكمى رزق و روزى شد و يا در زندگى خود دچار وضعى شد كه دوست ندارد مبادا در تغيير وضع زندگى خود اصرار داشته باشد و در سؤال خود از خداوند تاكيد و پافشارى بنمايد چه امكان دارد همان چيزى را كه اصرار ميكند باعث هلاكت و نابودى او گردد. ولى اين طور دعا كند كه: پروردگارا بحق مقام شامخ محمد و خاندان پاكش عليهم السّلام اگر همين چيزى كه مورد پسند طبع من نيست و در زندگى خود با آن مواجه هستم موجب خير و سعادت من است و از نظر دين من صلاح من است توفيق صبر و شكيبائى در برابر آن را بمن عنايت فرما و بر تحمل آن مرا نيرومند بگردان و در مقام و استوارى براى حمل اين بار گران بمن نشاط روح و سبك‏بالى مرحمت كن. و اگر خير و صلاح من در خلاف اين است با فضل وجود خود آن چيز را بمن عنايت فرما و مرا در هر حال راضى بقضاء خود بگردان كه حمد و سپاس فقط براى تو است. و چون اين چنين دعا كنى تقديرات الهى نيكو خواهد شد و موجبات خير و صلاح تو بآسانى فراهم خواهد شد.پ 47- تفسير عياشى از يعقوب بن شعيب از حضرت صادق عليه السّلام كه خداوند متعال بيوسف فرمود. اى يوسف آيا من نبودم كه تو را محبوب و مورد علاقه پدرت نمودم؟- آيا من تو را باحسن و جمالى كه بتو دادم بر ديگران برترى ندادم؟ آيا من نبودم كه كاروان را بطرف تو متوجه نمودم؟ آيا من نبودم كه تو را نجات داده و از چاه بيرون آوردم؟ آيا من نبودم كه مكر و حيله زنان را از تو برطرف كردم؟ پس چه شد كه از توجه بمن اعراض نموده‏

 

و براى نجات خود از زندان متوسل بمخلوق شدى) براى همين جمله‏اى كه در زندان گفتى بايد چندين سال در زندان بمانى.پ 48- تفسير عياشى: عبد اللَّه بن عبد الرحمن از كسى كه خود گفته. كه هنگامى كه حضرت يوسف بآن جوان زندانى گفت: نزد سلطان راجع بمن صحبت كن. جبرئيل آمد نزد يوسف و پاى خود را در زمين كنار يوسف زد با همين زدن پا اعماق زمين تا طبقه هفتم براى يوسف منكشف شد. و بيوسف گفت نگاه كن چه مى‏بينى؟ يوسف گفت سنگ كوچكى را مى‏بينم. جبرئيل آن سنگ را شكافت و گفت چه مى‏بينى؟ يوسف گفت كرم و حشره بسيار كوچكى را مى‏بينم.

گفت روزى دهنده او كيست؟ يوسف گفت البته خداوند. جبرئيل گفت خداوند ميفرمايد اى يوسف من اين كرم كوچك را در داخل اين سنگ در طبقه هفتم فراموش نكرده‏ام و نياز او را تامين نموده‏ام تو گمان كرده‏اى كه من تو را فراموش كرده‏ام؟ كه بآن جوان ميگوئى (اذكرنى عند ربك) بجرم اين. سخن بايد چندين سال در زندان بمانى. فرمود: يوسف متنبه شد و شروع بگريستن كرد و گريه يوسف بطورى شديد شد كه در و ديوار بحال او گريست و زندانيان از گريه يوسف متاثر و ناراحت شدند و از او خواستند كه از گريه خود دست بردارد بالاخره قرار بر اين شد كه يك روز گريه كند و يك روز خاموش شود. يوسف در آن روزى كه خاموش بود ناراحت‏تر از آن روز گريه‏اش بود.پ 49- تفسير عياشى. از مالك بن عطيه از حضرت صادق عليه السّلام كه در تفسير آيه- وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ سوره يوسف 106 يعنى ايمان اكثر اين مردم آلوده بشرك است- فرمود مقصود گفتارى است كه انسان گاهى مثلا ميگويد اگر فلانى نبود من نابود ميشدم. اگر فلان كس نبود من بفلان ناراحتى مبتلا مى‏شدم. اگر فلانى نبود خاندان من و عيالات من از بين ميرفتند. كه با اين انديشه كه اشخاص را موثر در زندگى خود مى‏بيند براى خدا در رازقيت و در تاثير شريك قرار ميدهد عرض كردم. اگر اين چنين بگويد (كه اگر خداوند بوسيله فلانى بر من لطف و منت نميگذاشت من نابود مى‏شدم) آيا اشكالى دارد؟

فرمود اگر اين طور بگويد مانعى ندارد چون در اين بينش خداوند متعال را مؤثر و مسبب و وسيله‏ساز و ديگرى را وسيله ميداند مؤلف همانند اين حديث با سندهاى گوناگون در باب بيان انواع كفر گفته شده و نقل شد.پ 50- تفسير عياشى. از بزنطى از حضرت رضا عليه السّلام كه فرمود. در شگفتم از كسى كه معرفت و شناخت خود را از راه صحيح الهى فرا گرفته و خدا را شناخته چگونه خيال ميكند كه خداوند رزق و روزى او را دير ميرساند؟ و چرا در برابر قضاء الهى صبر و شكيبائى ندارد.پ 51- جامع الاخبار. رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود. اگر شما بحق توكل بر خدا

 

داشته باشيد با كمال راحتى برزق و روزى خود ميرسيد همان طورى كه پرنده‏گان صبحگاه با شكم گرسنه از آشيانه خود بيرون مى‏آيد و شامگاه شكمش سير است.پ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. كسى كه دوست دارد نيرومندترين مردم باشد راهش اين است كه توكل بر خدا داشته باشد.پ امير مؤمنان عليه السّلام فرمود. آن كس كه اعتماد بخدا كند هميشه از طرف خدا سرور و خوشحالى خواهد ديد و كسى كه توكل بر خدا كند خداوند امور او را كفايت خواهد كرد.پ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود. كسى كه دوست دارد كه از همه پرهيزكارتر باشد بايد توكل بر خدا كند شخصى كه داراى صفت توكل است از همه پرهيزكارتر است.پ حضرت باقر عليه السّلام فرمود. آن كس كه توكل بر خدا كند شكست نميخورد و آن كس كه تمسك بخدا جويد هيچ نيروئى نميتواند او را فرارى دهد و منهزم نمايد.52- تمحيص. از سعيد بن حسن كه حضرت باقر عليه السّلام فرمود. براى من هيچ فرقى نميكند و هيچ گونه تفاوتى ندارد كه فقير و تهيدست باشم و يا غنى و ثروتمند زيرا خداوند متعال ميفرمايد من آنچه كه در باره مؤمن انجام دهم همانا خير او در آن است.پ 53- تمحيص از ابو عبيده حذاء از حضرت باقر عليه السّلام كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله فرموده خداوند متعال ميفرمايد بعضى از بندگان من صلاح دين آنها و سالم ماندن ايمان آنان در صورتى است كه فقر و تهيدست و مريض باشد و لذا من آنان را بفقر و مرض مبتلا مينمايم كه در اين حال دينش سالم ميماند و ثروت براى اين گونه افراد خطرناك است. و بعضى از بندگان مؤمن در طريق عبادت و بندگى كوشش فراوان دارد از خواب شيرين برخاسته و سر از بالش نرم برميدارد و مشغول تهجد و شب‏زنده‏دارى مى‏شود و خود را در اين راه برنج و تعب ميافكند ولى من مخصوصا بمنظور حفظ دين او يك شب يا دو شب خواب را بر او مسلط نموده و او تا صبح در خواب ميماند و هنگامى كه بيدار مى‏شود مى‏بيند كه تهجد و عبادت شبانه را انجام نداده بر خود خشمگين شده و مصيبت زده خود را سرزنش ميكند و اگر او را بحال خود و بهمان طريق عبادت و شب‏زنده‏دارى رها كنم موجب پيدايش صفت رذيله عجب در او خواهد شد و باعث بزرگ‏بينى عملش مى‏شود و اين حالت او را به پرتگاه سقوط و هلاكت ميكشاند چون خود- پسند شده و اعمال و عبادتش را بزرگ و با ارزش مى‏بيند با اينكه در همين حال در سر حد تقصير و كوتاهى است و در نتيجه از مقام قرب دور مى‏شود و او خيال ميكند كه بمن نزديك و مقرب مى‏شود.

بنا بر اين نبايد اهل عمل اتكاء و اعتمادشان باعمال و عباداتى كه انجام ميدهند باشد كه هر چه سعى و كوشش در عبادت نمايند و خود را در تمام طول عمر به رنج و تعب‏

 

بيفكنند باز هم در حد تقصير بوده و با عبادت خود بكنه و حقيقت و حق عبادت من نخواهند رسيد و بمقام كرامت الهى كه در صدد وصول به آن هستند و به آن نعمتهاى بهشتى نائل نميشوند و فقط اعتماد و وثوق برحمت من داشته و اميدوار بفضل و كرم من باشند و اطمينان و آرامش بحسن ظن خودشان و خوش‏بينى بمن داشته باشند كه در اين صورت رحمت من آنان را دريابد و رضوان و خشنودى من به آنان فرا رسد و در مغفرت و بخشش من غرق خواهند شد كه من اللَّه رحمان و رحيم هستم و باين صفات و نامها نام‏گذارى شده‏ام.پ 54- تمحيص. محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السّلام فرمود رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده وضع مؤمن شگفت‏انگيز است. خداوند هر گونه قضا، و قدرى كه براى او مقرر سازد خير او در آن است چه باعث سرور و خوشحالى او بشود و چه موجب ناراحتى او شود اگر به مصيبتى گرفتار شود كفاره گناهانش خواهد بود و اگر كرامت و عزت باو بدهد لطف و بخششى است كه عطا فرموده.پ 55- تمحيص. حضرت صادق عليه السّلام فرمود چه بسا نعمتى كه بمؤمن ميرسد ولى مؤمن او را آرزو نميكرد و چه بسا آرزومندى كه خير و صلاحش در خلاف آن آرزو است. و چه بسا كسى كه سعى و كوشش ميكند كه از مرگ بگريزد ولى از حظ و بهره خود محروم مى‏شودپ 56- تمحيص. زراره گويد از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود. خير كامل و تمام مؤمن در قضاء الهى است‏پ طريف از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود بنده‏اى كه دوست خداوند است در مصائب وارده دعا ميكند و از خدا ميخواهد كه مشكلاتش را مرتفع نمايد. خداوند متعال در مقام پاسخ به آن فرشته‏اى كه ماموريت اين مطلب را دارد خطاب نموده و دستور ميدهد كه حاجت و خواسته اين بنده را تامين كن ولى عجله نكن كه من دعا و صداى اين بنده را دوست دارم. ولى آن بنده‏اى كه دشمن خدا است در باره مصائب و مشكلات خود كه دعا ميكند خداوند به آن فرشته مامور دستور ميدهد كه فورا حاجت اين بنده بد را برآورده كن كه صدايش را نمى‏خواهم بشنوم. سپس مردم ظاهر بين ميگويند از اينكه خداوند حاجت او را نداد و محرومش كرد و آن ديگر كه خواسته‏اش تامين شد معلوم مى‏شود كه اين شخص نزد خداوند ارزش و كرامت دارد و آن شخص نزد خداوند بى‏ارزش و پست است.پ 57- تمحيص. محمد بن سنان از موسى بن جعفر عليه السّلام كه فرمود هر كس كه در برابر حوادث و پيش‏آمدها غمنده و اندوهناك گردد معلوم مى‏شود كه اهل غم و اندوه است مؤمن بايد در برابر قضاء و خواست الهى راضى و خشنود باشد.پ 58- تمحيص. ابو خليفه از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود خداوند قضائى را كه‏

 

در باره مؤمن مقرر ميفرمايد اگر بنده مؤمن راضى به آن قضا، شود خداوند خير مؤمن را در همان قضا قرار ميدهد.پ 59- تمحيص. عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود خداوند با عدل و حكمت و علمش آسايش و سرور را در صفت يقين و راضى بودن از خدا قرار داده شخصى كه داراى حالت يقين و رضا باشد هميشه خوشحال و در آسايش است و حزن و اندوه در صفت شك و دو دلى قرار داده كه چنين شخصى هميشه در تشويش و اضطراب و ناراحتى است پس شما راضى و تسليم امر او باشيد.پ 60- تمحيص. ابن مسكان از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود راضى شدن بقضائى كه بحسب طبع ناپسند است از بالاترين درجات يقين است‏پ و نيز فرمود كسى كه داراى صفت صبر و رضا باشد و در برابر قضاء الهى چه مورد پسند طبع او باشد و چه بحسب طبع ناپسند راضى و تسليم باشد خداوند هر گونه قضائى كه در حق ترسيم نمايد چه مطبوع و چه نامطبوع بخير و نفع او خواهد بود.پ 61- تمحيص. سليمان جعفرى از حضرت رضا از پدران بزرگوار خود عليهم السّلام كه در يكى از جنگها گروهى خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شرفياب شدند حضرت از آنان سؤال فرمود. چه گروهى هستيد شما؟ عرض نمودند ما از مؤمنين هستيم فرمود ايمان شما، شما را بچه رتبه و درجه‏اى رسانيده؟ عرض كردند حالات ما از اين قرار است.

صبر در برابر گرفتاريها. شكر و سپاس در مواقع آسايش و نعمت. راضى بودن بقضاء خداوندى.

حضرت فرمود دانشمندان و علمائى كه داراى حلم و بردبارى باشند هستيد و از كمال علم و فقه نزديك بدرجه انبياء هستيد اگر همان گونه كه توصيف كرديد باشيد. پس بنا بر اين محلى را كه هميشه سكونت نداريد بنا نكنيد يعنى بيشتر از مورد نياز نسازيد و بيشتر از آنچه ميخوريد جمع نكنيد و از خدائى كه بازگشت شما باو است بترسيد.پ 62- تمحيص. على بن سويد از حضرت موسى بن جعفر عليها السّلام كه از حضرتش در باره آيه وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ طلاق 3 سؤال كردم. فرمود توكل بر خدا داراى درجات و مراتبى است كه من جمله از آن مراتب اين است كه در تمام كارها و امور زندگى وثوق و اعتماد بخدا داشته باشى كه در اين صورت ميدانى كه جز خير و لطف در حق تو چيزى ندارد (چون منشأ ظلم و بخل در او نيست) و ميدانى كه حكم و فرمان از آن او است چون هر چه هست مخلوق و مملوك او هستند چنين كه شدى با تفويض امر و واگذارى كار خود باو توكل بر خدا خواهى نمود و وثوق‏

 

و اعتمادت در اين كار و در كارهاى ديگر خود بر او خواهد شد. در مشكاة الانوار هم چنين نقل شده.پ 63- تمحيص. از حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود. سزاوارترين مخلوق خدا به تسليم در برابر قضاء الهى آن كسى است كه معرفت و شناخت او بخدا كامل باشد. و آن كس كه راضى بقضاء الهى باشد جريان قضاء خداوندى در حق او توام با اجر و پاداش بزرگ خواهد بود و آن كس كه از قضاء الهى ناراضى باشد قضاء خداوندى جارى شده و او از اجر و پاداش محروم خواهد شد. در كتاب مشكاة الانوار از كتاب محاسن همين طور نقل كرده است.پ 64- صفوان جمال از موسى بن جعفر عليهما السّلام كه فرمود آن كس كه معرفت و شناخت خدا را از راه صحيح و از طريق آگهى گرفته و خدا را خوب شناخته است جا دارد كه رزق و روزى خود را از طرف خدا ديررس نداند و خداوند را در قضاء متهم نكرده و بدبين نباشد.پ 65- تمحيص. ميمون قداح از حضرت صادق عليه السّلام كه حضرت على عليه السّلام فرمود. اگر فرضا حالت رضاء بقضاء را بخواهند از من بگيرند و در مقابل او شتران سرخ زيادى بمن بدهند من باين معامله حاضر نخواهم شد.پ 66- نوادر راوندى با اسناد خود از حضرت باقر از اجدادش عليهم السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. آن كس كه توكل بر خدا نموده و داراى صفت قناعت و رضا باشد خداوند مهماتش را كفايت خواهد كرد.پ 67- امالى طوسى عده‏اى از ابى المفضل ... از محمد بن عجلان كه گفت هنگامى با فقر و تنگدستى شديدى دست بگريبان شدم و در حال مضيقه و تهيدستى دوست وفادارى هم نبود و قرض سنگينى كه طرف پافشارى در مطالبه‏اش داشت داشتم. من براى رفع مشكل خود بطرف منزل حسن بن زيد كه امير و والى مدينه بود و آشنائى با هم داشتيم حركت كردم. محمد بن عبد اللَّه بن على بن الحسين كه از سابق با هم دوست بوديم متوجه مطلب و مقصود من شد. در بين راه مرا ديد و دستم را گرفت و گفت از وضع زندگى تو مطلع شدم. بگو به‏بينم اكنون براى حل مشكلت چه كسى را در نظر گرفته‏اى؟ من گفتم حسن بن زيد امير مدينه را. گفت در اين صورت حاجت و خواسته‏ات تامين نخواهد شد و به مطلوب نخواهى رسيد. بر تو باد به آن كس كه توانائى رفع مشكل تو را دارد و بخشنده‏ترين بخشنده‏ها است و آنچه كه آرزومندى از او بخواه كه من از پسر عمم حضرت باقر عليه السّلام شنيدم كه از پدرش و از اجدادش تا على بن ابى طالب از رسول خدا صلى اللَّه عليه و عليهم نقل كرد كه خداوند متعال در قسمتى از وحيش كه به يكى از انبياء نموده فرموده است.

 

بعزت و جلالم سوگند كه من آرزوى آن كسى را كه بغير من اميدوار شده است نااميد خواهم كرد و لباس مذلت و بيچارگى را بر او مى‏پوشانم و از فضل و گشايش او را محروم و دور ميسازم آيا بنده من در شدائد و گرفتاريها بغير من اميدوار مى‏شود؟ با اينكه شدائد در دست من است و با اينكه من غنى بخشنده‏ام چشم اميد بغير من دوخته است؟ كليد تمامى درها در دست من است و همه درها بسته است و در خانه رحمت من است كه هميشه براى آن كسى كه مرا بخواند باز است. آيا نميداند كه اگر مصيبت و مشكلى او را از پاى درآورد هيچ كس بجز من نميتواند او را برطرف سازد. پس چرا از من اعراض نموده و بمن اميدوار نميشود و من چيزهائى را كه از من درخواست نكرده باو عطا كرده‏ام ولى او از من درخواست نميكند و از غير من در حل مشكلش استمداد مينمايد و من خدائى هستم كه ابتدا و قبل از سؤال بخشش ميكنم. آيا مى‏شود پس از سؤال و درخواست اجابت ننمايم؟ آيا جود و كرم از صفات من نيست؟ آيا دنيا و آخرت در دست من نيست؟ اگر تمامى اهل آسمان و زمين هفتگانه همه از من مسألت كنند و من همه خواسته‏هاى آنان را بدهم اين بخشش باندازه پر مگسى از ملك من نميكاهد و چگونه كم مى‏شود ملكى كه من قيم و سرپرست او هستم؟ اى بدبخت كسى كه معصيت مرا ميكند و مرا نديده و مراقب من نيست سپس من (محمد بن عجلان) گفتم يا ابن رسول اللَّه اين حديث را دو مرتبه براى من بازگو كن. و تا سه بار حديث را اعاده و تكرار كرد پس من گفتم نه بخدا ديگر پس از شنيدن اين مطلب هرگز از كسى درخواست نخواهم كرد. طولى نكشيد كه خداوند گشايش زيادى در زندگى بمن داد.پ 68- امالى طوسى گروهى از ابى المفضل ... از اسحق ابن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليه السّلام از پدرش از پدرانش از على عليه السّلام از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه خداوند متعال ميفرمايد. هر يك از مخلوق بمخلوقى متمسك شود و بمن نشود من تمام اسباب و وسائل آسمان و زمين را از او ميگيرم و اگر چيزى را از من بخواهد باو نخواهم داد و اگر دعا كند اجابت نميكنم. و هر يك از مخلوق بمن متمسك شود و از مخلوق چشم بپوشد آسمان و زمين را ضامن رزق و روزيش خواهم نمود. اگر دعا كند اجابت مينمايم و اگر سؤالى كند عطا خواهم كرد و اگر استغفار كند او را مى‏بخشم.پ 69- الدره الباهره. حضرت سجاد عليه السّلام فرمود نيست كسى كه باتكاء خدا خود را از مردم بى‏نياز بداند مگر اينكه مردم باو نيازمند خواهند شدپ و نيز فرمود كسى كه روزگار را نكوهش كند هميشه مورد نكوهش خواهد شد.پ حضرت جواد عليه السّلام فرمود. چگونه ممكن است كسى كه خداوند كفيل امور او باشد تباه شده و از بين برود؟ و چگونه ممكن است‏

 

نجات يابد كسى كه خدا در تعقيب او است؟ و آن كس كه از خدا پيوند و رابطه‏اش را بريده و با غير خدا پيوسته است خداوند او را بهمان كس واگذار خواهد كرد (عنايتى باو نخواهد داشت).پ 70- ابن شهر آشوب در بيان التنزيل گفته است. نمرود دستور جمع آورى هيزم را داد و در بيابان كوفه كنار نهر كوثا از قريه قطنانا هيزم انباشته شد و آنها را آتش زدند ولى از افكندن حضرت ابراهيم عليه السّلام در آن آتش ناتوان شدند چون هر كس مى‏خواست اين كار را بكند قهرا خود او هم طعمه آتش ميشد. شيطان براى آنان منجنيق ساخت كه بوسيله آن ابراهيم را در آتش افكندند ابراهيم كه مى‏آمد بطرف آتش در هود جبرئيل رسيد گفت اى ابراهيم حاجتى دارى بگو گفت از تو خير (تو هم مانند من مخلوقى) خداوند مرا كافى است و چه مدافع خوبى است. ميكائيل آمد گفت باران و آب در اختيار من است اگر ميل دارى اين آتش را خاموش كنم. ابراهيم گفت نه نميخواهم. فرشته باد آمد گفت اگر ميخواهى فرمان دهم باد آتش را پراكنده نمايد گفت نميخواهم. جبرئيل گفت پس تو خود از خداوند درخواست كن. گفت علم و آگاهى او از حال من كافى از سؤال است.پ 71- دعوات راوندى پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله فرمود. هر كس داراى سه خصلت باشد خداوند خير دنيا و آخرت را براى او جمع كرده است راضى بودن بقضاء الهى- صبر و مقاومت در برابر گرفتاريها- و دعاء بهنگام سختى و آسايش.پ و حضرت صادق عليه السّلام فرمود منشأ و سرآمد اطاعت الهى راضى بودن به آنچه خدا در باره بنده‏اش مقرر ميفرمايد چه مورد پسند طبع باشد و چه ناپسند.پ 72- نهج البلاغه خوار و ناراحتى مصائب را نديده گير و گر نه هميشه بايد ناراحت باشى‏پ 73- كنز كراجكى. لقمان بفرزندش فرمود. اى فرزند وثوق و اعتمادت بخدا باشد و سپس از مردم سؤال كن آيا شده است كسى وثوق و اعتماد بخدا داشته باشد ولى خدا او را نجات ندهد؟ اى فرزند توكل بر خدا كن و از مردم بپرس كيست آن كس كه بخدا توكل نمايد و خدا امور او را كفايت نكند؟ اى فرزند بينش و گمانت بخدا نيكو باشد و از مردم سؤال كن كيست آن كس كه گمان خود را بخدا نيكو نمايد و رفتار خدا را مطابق با گمانش نبيند.پ 74- عده الداعى. از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد توكل چيست؟ فرمود اينكه با داشتن خدا از هيچ چيز ترس نداشته باشى‏پ و نيز حضرت فرمود. كسى كه ميخواهد بفهمد چه ارزشى نزد خدا دارد پس به‏بيند كه خدا نزد او چقدر ارزش دارد اگر امر دائر شد بين خدا و غير خدا كدام طرف را مقدم ميدارد. كه خداوند مقام و منزلت بنده را در نزد خود

 

بهمان نسبتى قرار ميدهد كه بنده منزلت خدا را قرار داده.پ 75- مشكاة الانوار. حضرت صادق عليه السّلام فرموده. غنا و عزت در حركت و جولانند هنگامى كه محل توكل را يافتند همان جا وطن ميكنندپ و نيز از آن حضرت است كه خداوند متعال بحضرت داود عليه السّلام وحى فرمود كه هر بنده‏اى از بندگان من متمسك بمن شوند بدون اينكه توجه و چشم اميد از مخلوق داشته باشد و واقعا در دل و درون خود اين چنين باشد اگر آسمانها و زمين و آنچه در آنها است با او مكر و حيله بورزند من او را از ميان تمامى اينها نجات ميدهم. و هر كس كه توجهش بمخلوق باشد و دل بغير من به‏بندد من اسباب آسمانى را از او ميگيرم و زمين زير پايش را سخت و سفت مينمايم (از كوشش هيچ بهره‏بردارى نميكند) و هيچ باكى ندارم كه در كدام بيابانى هلاك شود.پ و نيز فرمود هرگز نشد كه رسول خدا (ص) در باره چيزى كه واقع شد و گذشت بگويد. اى كاش چنين نشده بود.پ و نيز از آن حضرت در آيه شريفه إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ فرمود. يعنى ثناء و ستايش نموده و درود و سلام به آن حضرت بفرستيد. من عرض كردم از كجا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ميداند كه ما چنين نموده‏ايم؟ فرمود حجابها براى حضرت كنار ميرود و مى‏بيند و مى‏شنود. عرض كردم از چه راهى معلوم مى‏شود كه انسان مؤمن است واقعا؟ فرمود با تسليم شدن بخدا و راضى بودن بآنچه باو ميرسد گر چه مطبوع طبعش نباشد.پ و از مشكاة الانوار است كه امير مؤمنان عليه السّلام فرمود. ايمان داراى چهار ركن است 1- توكل بر خدا 2- واگذارى كارها بخدا 3- راضى بودن بقضاء خدا 4- تسليم در برابر امر خدا.پ و از حضرت باقر عليه السّلام است در باره آيه شريفه فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ نساء 65 نه چنين است به پروردگارت سوگند اينان ايمان نياورده‏اند مگر اينكه در تمام كارها تو را حاكم بدانند. فرمود يعنى تسليم شده و راضى و قانع باشند بقضاء و حكم او.پ و از حضرت صادق عليه السّلام است كه فرمود خداوند متعال پيغمبرى را بسوى قومى مبعوث كرد و دستور مبارزه با آنان را باو داد. آن پيامبر اظهار ناتوانى كرد كه من با اين گروه نميتوانم بجنگم خداوند فرمود يا مبارزه كن و يا آتش را انتخاب نما. عرضه داشت خداوندا من طاقت آتش را ندارم پس خداوند وحى فرمود كه نصرت و پيروزى همين سال خواهد رسيد. آن پيامبر مطلب را با اصحاب خود در ميان گذاشت كه خداوند دستور جنگ با فلان گروه را صادر فرموده و من عرض كردم ما قدرت جنگ با آنان را نداريم خداوند

 

فرموده پس آماده آتش دوزخ باشيد. اصحاب هم گفتند آرى ما طاقت آتش را نداريم گفت خداوند وعده فرموده كه همين امسال نصرت و پيروزى فرا خواهد رسيد گفتند ما حاضريم.

هر گونه كه باشى ما هم چنان هستيم حضرت فرمود خداوند پيغمبر ديگرى را بسوى قومى مبعوث كرد و دستور جنگ داد آن پيامبر اظهار ضعف و ناتوانى كرد خداوند فرمود كه نصرت و پيروزى پس از پانزده سال خواهد رسيد آن پيامبر مطلب و چگونگى نصرت را با اصحابش در ميان گذاشت آنان گفتند لا حول و لا قوة الا باللَّه ما آماده‏ايم پيامبر به آنان گفت:

خداوند وعده نصرت و پيروزى را پس از پانزده سال داده است گفتند ما شاء اللَّه لا قوه الا باللَّه مانعى ندارد آنچه كه خدا بخواهد مى‏شود. نصرت و ظفر در همان سال نصيب آنان شد چون كار را بخدا واگذار نموده و جمله ما شاء اللَّه .. را كه حاكى از تسليم بود گفتندپ و نيز از حضرت صادق عليه السّلام است كه فرمود. از آثار توكل اين است كه با داشتن خدا از غير او هيچ ترس نداشته باشى.پ و نيز از كتاب محاسن از آن حضرت است كه فرمود آگاه‏ترين مردم بخدا راضى‏ترين آنان است بقضاء الهى (هر كس شناختش بيشتر رضايش بيشتر)پ و نيز از آن حضرت است. راس طاعت و سرآمد فرمانبرى صبر و رضا است در همه چيز كه محبوب و مطبوع انسان باشد و يا مطبوع نباشد و اگر انسان راضى از قضاء الهى شد در همه چيز خداوند خير او را در آن چيز مورد قضاء قرار ميدهد مطبوعش باشد يا نباشد.پ و نيز از آن حضرت است. خداوند هيچ قضائى در باره بنده خود كه داراى صفت رضا باشد ندارد مگر اينكه خيرش را در همان چيز قرار ميدهدپ و از حضرت باقر عليه السّلام است كه رسول خدا فرموده خداوند متعال ميفرمايد بعزت و جلالم سوگند من هيچ مخلوقى محبوب‏تر از بنده مؤمن خود نيافريده‏ام و از اين جهت او را همنام خود نموده‏ام كه اسم من مؤمن است اگر او را از همه چيز از مشرق تا مغرب محروم كنم خير و صلاح او در آن است و اگر ما بين مشرق و مغرب را باو دهم باز هم خير او در آن است. بنا بر اين مؤمن بايد راضى به قضاء من باشد و در گرفتاريها كه از جانب من باو ميرسد بايد صابر و شكيبا باشد و شكر و سپاس نعمتهاى مرا بجا آورد تا من او را نزد خود از صديقين قرار دهم اى محمد:پ و از حضرت صادق عليه السّلام است كه فرمود. حضرت مجتبى عليه السّلام عبد اللَّه بن جعفر را ملاقات كرد در ضمن گفتگو فرمود اى عبد اللَّه چگونه ميتوان مؤمن گفت بكسى كه بقسمت خود و قضاء الهى راضى نيست و مقام و منزلتش را كوچك ميداند با اينكه حكم و فرمان در دست خدا است و حاكم اللَّه است. من براى آن كس كه در قلب خود هيچ احساسى بجز رضا نداشته باشد ضامن هستم كه اگر دعا كرد خداوند دعايش را مستجاب نمايدپ و نيز فرمود آسايش و آرامش در رضا و يقين است. حزن و اندوه در حالت ترديد و دو دلى و راضى‏

 

نبودن بقضاء الهى است.پ و نيز فرمود قلم تقدير بر محبت خدا جارى شده آن كس كه توفيق الهى شامل حال او شده و بوسيله صفت رضا پاك و پاكيزه گشته است خداوند او را گرامى داشته و آن كس كه مبتلا به صفت رذيله سخط و راضى نبودن بقضاء الهى شده خداوند او را پست و بى‏ارزش نموده.

و الرضا و السخط خلقان من خلق اللَّه و اللَّه يزيد في الخلق ما يشاء.پ و از حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام. سزاوار است آن كس را كه معرفت و شناخت او از طريق صحيح الهى كامل شده كه رزق و روزى خود را از طرف خدا ديررس نبيند و خدا را در قضاء متهم نساخته و ناراضى نشود.پ و از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود برآورده شدن حاجت‏ها بدست خدا است و اسباب و وسائل را خداوند در دست بندگان قرار داده پس هر كس كه حاجتش برآورده شد آن را با رضا و صبر از خدا بپذيرد.پ امير مؤمنان عليه السّلام فرمود. ملاك و معيار همكارى انسان با ديگران رضا و خشنودى و نارضايتى و تنفر است هر كس كه نسبت بكارى راضى و خشنود باشد در آن سهيم است گرچه شخصا آن را انجام نداده باشد و هر كس از عملى منزجر و متنفر باشد از آن كار بدور است و جزء جبهه مخالف محسوب مى‏شود.پ و از حضرت سجاد عليه السّلام. كه فرموده. صفت صبر و صفت رضا از قضاء الهى سرچشمه طاعت خداوندى است. آن كس كه صبر كند و در تمام امور چه خوش آيند و چه ناخوش آيند راضى از قضاء خدا باشد خداوند هم قضاء امور را در هر حال بخير و صلاح او تمام ميكند. و يكى از ياران حضرت صادق عليه السّلام بر آن حضرت وارد شد در حالى كه حضرت مريض بود در همان بيمارى كه از دنيا رفت و ديد وضع مزاج حضرت طورى بود كه بدن پژمرده و بكلى از بين رفته مثل اينكه جز سرش چيزى باقى نمانده است آن شخص خيلى متاثر شده و گريه كرد حضرت فرمود چرا گريه ميكنى؟ عرض كرد با اين حالتى كه شما را مى‏بينم آيا گريه نكنم؟ حضرت فرمود نه. گريه ندارد چون مؤمن هميشه در معرض خير است اگر تمام اعضاء و جوارحش قطعه قطعه شود برايش خير است و اگر مالك مشرق تا مغرب شود باز هم خير او است. تمامى خير و خوبى براى مؤمن در قضاء الهى است.پ 76- مؤمن از زراره كه گفت شنيدم از حضرت باقر عليه السّلام كه ميفرمود قضاء الهى هر چه باشد خير و خوبى است براى مؤمن‏پ و از حضرت صادق عليه السّلام است كه خداوند هيچ گونه قضائى در حق مؤمن ندارد مگر اينكه خير مؤمن در آن است و اگر مالك شرق و غرب زمين گردد خير او است. سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:

فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا مؤمن 44

 

خداوند مؤمن آل فرعون را از شر مكر و حيله فرعونيان مصون داشت. فرمود بخدا سوگند فرعونيان بر او مسلط شدند و او را كشتند اما آنچه خداوند او را از آن حفظ كرد اين بود كه فرعونيان نتوانستند در دين او صدمه وارد كنند.پ و از حضرت صادق است كه فرمود اگر مؤمن ميدانست كه در مصائب چقدر اجر و پاداش دارد قطعا آرزو ميكرد كه اى كاش با مقراض بدنش ريز ريز شود.پ 77- مؤمن. از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. خداوند متعال در وحى خود به موسى بن عمران فرمود. اى موسى هيچ آفريده‏اى نزد من محبوب‏تر از بنده مؤمن نيست.

 

و من كه او را بمصائبى مبتلا، ميكنم چون خير او در آن است و اگر چيزى باو بدهم باز هم خير او در آن است. و اگر چيزى را از او منع كنم خير او است. و من خير و صلاح او را بهتر ميدانم. پس بنا بر اين بر بلا و گرفتاريها بايد صبر كند. و بقضاء من راضى باشد. و بر نعمتهاى من شاكر و سپاسگزار باشد تا من او را نزد خود از صديقين قرار دهم هنگامى كه عمل برضاى من نموده و امر و دستور مرا اطاعت كند.