باب 67 در باره ترك عجب و نداشتن صفت رذيله خودپسندى و راجع باعتراف و اقرار به تقصير و كوتاهى در عبادت

 [آيات‏]

پ‏سوره فاطر 8 أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ آيا آن كس كه عمل زشتش را در نزد خود توجيه ميكند و بنظر خودش او را زيبا و نيك مى‏بيند (مانند آن كسى است كه خود را مقصر و عبادات خود را اندك و كم ارزش مى‏بيند؟) خداوند متعال آن كسى را از راه حق سرپيچى ميكند گمراه و كسى كه شايسته هدايت است هدايت ميفرمايد.

اخبار

پ‏1 قرب الاسناد. حسن بن جهم ميگويد از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود. در بنى اسرائيل مردى بود كه چهل سال تمام مشغول عبادت بود ولى خداوند متعال عباداتش را قبول نكرد. اين عابد در مقام توبيخ خود برآمد و گفت هر چه هست از همين نفس و روح ناقابل من است و ريشه اين محروميت در خود من است. خداوند متعال باو وحى فرمود. اين توبيخ و سرزنش خويشتن از آن عبادت چهل ساله‏ات بهتر و باارزش‏تر است.پ 2- امالى طوسى. مفيد از ابن قولويه ... از حذاء از حضرت باقر عليه السّلام از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه خداوند متعال فرمود. مبادا اهل عمل اتكال و دلگرمى باعمال خود داشته باشند كه مطمئن باشند بواسطه اعمال خود به ثواب نائل ميشوند. چون آنان هر چه كوشش كنند و در طول عمر خود رنج و زحمت فراوانى در راه عبادت تحمل كنند حق عبادت مرا نميتوانند ادا كنند و به آنچه از كرامت و لطف من و نعمتهاى بهشتى من انتظار دارند نميرسند و بدرجات عاليه نائل نخواهند شد. ولى بايد وثوق و اعتمادشان برحمت من باشد و بفضل و كرم من اميدوار شوند و اطمينان و دلگرمى بحسن ظن كه بمن بايد داشته باشند پيدا كنند كه در اين صورت رحمت و لطف من شامل حال آنها خواهد شد و با عنايت و احسان خود آنان را بمقام رضوان نائل و مشمول عفو و بخشش خود قرار داده كه من خداى رحمان و رحيم هستم و باين نامها متصف ميباشم.پ 3- امالى طوسى. با همان اسناد از كلينى ... از سعد بن خلف از ابى الحسن (ع) كه فرمود. بر تو باد به جديت و كوشش و هيچ وقت خود را در عبادت و طاعت الهى از مرز

 

تقصير و كوتاهى بيرون مبين كه حد و حق عبادت الهى انجام نخواهد شد.پ 4- محاسن در حديث عبد الرحمن بن ابى نجران است كه گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم كسى عملى انجام ميدهد و گناهى را مرتكب مى‏شود در حالى كه خائف و ترسان است سپس عبادتى را بجا مى‏آورد و يك حالت عجب و خودپسندى از جهت آن عبادت باو دست ميدهد. حضرت فرمود اين شخص حالت اولش بهتر از اين حالت بعدى او است.پ 5- محاسن. ابن سنان از علا از خالد صيقل از حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود.

خداوند اختيار و قدرتى به يكى از ملائكه داد آن فرشته هم با آن قدرت و اختيار خدا- دادى هفت آسمان و هفت زمين آفريد و چون مشاهده كرد كه اين همه موجودات منقاد و مطيع او هستند. بخود باليد و گفت كيست كه مثل من باشد؟ خداوند قادر و توانا مختصر آتشى بمقدار يك بند انگشت بطرف او فرستاد آن فرشته با تمامى آنچه آفريده بود با آن آتش مواجه شد همه آنها در مقابل اين آتش مغلوب شده و اين آتش از آنها گذشت و عبور كرد تا رسيد بخود آن فرشته فقط بجرم عجب و خودپسندى.پ 6- تفسير امام. حضرت صادق عليه السّلام فرمود. محمد بن على بن مسلم بن شهاب زهرى خدمت على بن حسين عليه السّلام وارد شد در حالى كه گرفته خاطر و اندوهناك بود حضرت سجاد عليه السّلام باو فرمود چرا چنين اندوهناكى؟ عرض كرد از افراد حسود كه به نعمت الهى بر من حسد ميبرند حزن و اندوه پى در پى مرا ميگيرد و همچنين از ناحيه كسانى كه انتظاراتى از آنها دارم و متاسفانه از طرف اشخاصى كه به آنها احسان كرده‏ام كه بر خلاف توقع نسبت بمن حسد ميورزند. حضرت فرمود. زهرى. تو زبان خود را نگه دار تا مالك برادران خود شده و دل آنها را در اختيار خود بگيرى. عرضه داشت يا بن رسول اللَّه من با سخنان خود بآنها احسان و انعام مينمايم حضرت فرمود هيهات مراقب خود باش.

مبادا اين احسانها موجب عجب و خودپسندى تو گردد. و بر حذر باش از اينكه سخن تلخ و مطلبى كه در دلها جاى باز نميكند بر زبان بياورى گر چه عذر موجه داشته باشى و يا بعدا پوزش خواهى كنى چون همه كسانى را كه اين مطلب را از تو شنيده‏اند نميتوانى قانع نمائى.

سپس فرمود. اى زهرى كسى كه داراى عقل كامل نباشد و قوا و غرائزش در تحت فرمان عقلش نباشد ممكن است از راه كوچكترين تمايلش هلاك شود (از راه چشم و يا از اثر يك جمله‏اى كه بر زبان آورده است.) و چه اشكالى دارد كه تو مسلمانان را همانند خاندان و بستگان خود قرار دهى كه بزرگسالها را بمنزله پدر و خردسالان را بمنزله فرزند و همسالان را بمنزله برادر خود بدانى در اين صورت بكدام يك از اينها حاضرى ظلم و ستم نمائى؟ و يا نفرين‏

 

كنى؟ و يا اسرارش را فاش و آبرويش را ببرى؟پ و اگر شيطان تو را وسوسه كرد و گفت كه تو از فلانى كه اهل قبله است (يكى از مسلمين) برتر و بهتر هستى. اين وسوسه را باين طريق از خود برطرف كن كه اگر از تو بزرگتر است بگو كه با ايمان و عمل نيكش بر من سبقت دارد و قبل از من ايمان آورده و اعمال صالحه انجام داده پس او از من بهتر است. و اگر از تو كوچكتر است بخود بگو كه من چون بزرگتر از او هستم پس در سالهاى گذشته معصيتهائى قبل از او انجام داده‏ام كه او نداده پس او از من بهتر است. و اگر همسال تو است بخود بگو كه من نسبت بگناه خود يقين دارم ولى در باره او شك دارم كه گناهى كرده است يا نه؟

پس بچه مناسب يقين را رها كرده و شك را بگيرم. و اگر مشاهده نمودى كه مسلمانان تو را احترام و تعظيم مينمايند بخود بگو كه اين لطف و عنايتى است از طرف آنان بمن و اگر ديدى كه آنان از تو روگردان و نسبت بتو بى‏اعتنا هستند بخود بگو كه اين عمل عكس- العمل خود من است لا بد گناه و تقصيرى از من صادر شده است. كه اگر برنامه زندگى تو اين طور باشد زندگى بر تو آسان و راحت شده و دوستانت زياد و دشمنانت اندك خواهد شد و نيكى و احسان آنان نسبت به تو زياد و در نتيجه خوشحال و خرسند ميشوى و از روگردانى آنان ناراحت نخواهى شد و بدان كه محترم‏ترين افراد در نظر مردم كسى است كه خير و نفعش بمردم برسد و خود از آنان بى‏نياز و خود نگه‏دار باشد و پس از اين شخص آن كس محترم‏تر است كه خود نگه‏دار باشد و نيازش را بمردم اظهار نكند گر چه در واقع نيازمند به آنان باشد چون مردم دنيا طبعا عشق و علاقه بمال دارند بنا بر اين آن كس كه راجع بمال كه مورد علاقه آنان است مزاحم آنان نباشد در نظر آنها محترم است و قهرا آن كس كه نه تنها مزاحم نباشد بلكه خير و نفعى هم به آنان برساند عزيزتر و محترم‏تر است.پ 6- كتاب حسين بن سعيد. نضر از محمد بن سنان از اسحاق بن عمار از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. شخص عالم و دانشمندى عابدى را ملاقات كرد و از او پرسيد. وضع نماز شما چگونه است؟ عابد با يك حالت عجب و خودبينى گفت. از نماز من سؤال ميكنى با اينكه من مدتها است مشغول عبادتم؟ عالم گفت گريه شما چگونه است؟ گفت من بحدى گريه ميكنم كه اشك چشمم جريان پيدا ميكند. عالم گفت خنده تو در حال خوف و ترس از خدا بهتر است از گريه تو در حالى كه فخر كنى و بخود بنازى. كسى كه به عمل خود بنازد اعمالش بطرف خدا بالا نميرود اصلا.پ 7- همان كتاب نضر از ابن سنان از موسى بن بكر از زراره از حضرت صادق عليه السّلام كه داود پيغمبر عليه السّلام گفت من امروز عبادتى خواهم كرد و قرائت و تلاوتى خواهم‏

 

نمود كه تاكنون مانند او را انجام نداده باشم. داخل محراب شد و عبادات زيادى انجام داد و چون از آن فارغ شد وزغى را در محراب مشاهده كرده و او به داود گفت اى داود اين عبادت و قرائت امروزت موجب عجب و پسند تو شد؟ داود گفت البته عبادت بزرگى بود وزغ گفت من در هر شب هزار تسبيح كه با هر تسبيحى سه هزار حمد توام است انجام ميدهم و من گاهى در عمق آن هستم و در آن حين صداى پرنده‏اى در هوا مى‏شنوم و فكر ميكنم كه او گرسنه است و من از قعر آب بالا مى‏آيم و در روى آب گردش ميكنم كه آن پرنده مرا به‏بيند و بخورد با اينكه هيچ گناهى ندارم بنا بر اين عجب بخود راه مده.پ 8- همان كتاب ابن ابى عمير از عبد الرحمن بن حجاج از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود: بنده مرتكب گناهى ميگردد و بعد پشيمان مى‏شود و حالت ندامت باو دست ميدهد سپس عملى نيك انجام ميدهد كه حالت سرور و خوشحالى باو دست ميدهد و آن حالت ندامت و پشيمانى را از دست ميدهد ولى حالت اولى او از اين حالت دوميش بهتر و ارزنده‏تر است.پ 9- همان كتاب ابن ابى عمير از منصور بن يونس از ثمالى از حضرت باقر يا صادق (ع) كه فرمود خداوند متعال ميفرمايد بعضى از بندگان توفيق عبادتى را از من مسألت مينمايند تا آن عبادت موجب دوستى من شود نسبت باو ولى من اين توفيق را باو نميدهم كه مبادا عملش موجب عجب او گردد.پ 10- همان كتاب وشاء از ابى حسن عليه السّلام كه گفت شنيدم كه ميفرمود. ايوب پيغمبر عليه السّلام عرض كرد پروردگارا من راجع بدنيا هرگز چيزى از تو درخواست نكرده‏ام و البته يك حالت عجب و خرسندى داشت آن هنگام قطعه ابرى باو روى آورد و صدائى از آن برآمد كه اى ايوب اين توفيق را چه كسى بتو داده است؟ عرضه داشت پروردگارا تو عنايت فرموده‏اى.پ 11- نهج البلاغه كه فرمود هيچ وحدت و تنهائى وحشت‏زاتر از عجب نيست (كسى كه داراى صفت خودپسندى باشد مردم از او روى گردان و او تنها ميماند.پ 12- عدة الداعى. امير مؤمنان عليه السّلام فرمود. اى بندگان خدا بدانيد كه مؤمن صبح و عصرى را وارد نميشود مگر اينكه نسبت بخود بدبين است و هميشه خود را مقصر و در انجام اعمال كوتاه مى‏بيند و خود را توبيخ ميكند و مرتب توقع عبادت بيشتر را از خود دارد بنا بر اين شما مانند گذشتگان و پيشينيان خود باشيد كه مانند مسافرى كه از همه چيز دور و جدا شده از دنيا خود را جدا ساخته و از دنيا همانند يكى از منازل بين سفر عبور كرده‏اند.

 

پ‏13- كتاب غارات تاليف ابراهيم بن محمد ثقفى با اسناد خود از اصبغ بن نباته كه گفت على عليه السّلام خطبه‏اى ايراد كرد و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر پيغمبر فرمود. اما بعد من توصيه ميكنم شما را بتقواى خدا كه با اطاعتش اولياء خود را بهره‏مند و با معصيت دشمنان خود را زيانكار مينمايد و براى آن كس كه عمدا طريق ضلالت را گرفته بتصور باطل كه خيال كرده هدايت است و يا حقى را بتصور اينكه ضلالت و باطل است رها كرده و در نتيجه خود را بهلاكت و شقاوت افكنده است براى چنين شخصى هيچ كس نميتواند عذرخواهى نموده و او را نجات دهد. و سزاوارتر و لازمترين وظايفى كه والى و سرپرست ملت اسلامى نسبت بامت دارد اين است كه در اجراء وظايف دينى و حقوق و حدود الهى مراقب آنها باشد كه در جامعه آنچه خدا خواسته است اجراء شود و همانا بر ما لازم و واجب است كه شما را بآنچه خدا امر فرموده امر كنيم و از آنچه نهى فرموده نهى كنيم و اينكه فقط دستور خدا را در جامعه اجرا كنيم خواه در باره كسى كه با ما نزديكى و قرابت و آشنائى داشته باشد يا نداشته و بيگانه باشد و هر كس كه محكوم و حق بر عليه او باشد با كمال قاطعيت اجراء خواهد شد. و من ميدانم كه مهمترين امورى كه مردم در انجام وظائف دينى بآن دلخوش و خرسند هستند جز آمال و آرزوى باطل چيزى نيست مثلا ميگويند ما در صف نمازگزاران نماز ميخوانيم و در صف رزمندگان جهاد ميكنيم و هجرت مينمائيم و دشمن را ميكشيم و البته اين كارها را همه مردم انجام ميدهند. ايمان حقيقى با اظهار و شعار و آرزو و توجيه مطالب نيست.

نماز وقت معينى كه رسول خدا فرض و واجب فرموده دارد كه جز در آن وقت صحيح نيست وقت نماز صبح هنگامى است كه انسان شب را پشت سر گذاشته كه در آن لحظه خوردن و آشاميدن بر روزه‏دار حرام ميگردد. و موقع نماز ظهر در تابستان هنگامى است كه سايه انسان باندازه خود انسان شود (آخرين حد كوتاه شدن سايه و شروع در زياد شدن نمايد) و در موقع زمستان هنگامى است كه آفتاب از فلك و از خط دائره نصف النهار بگذرد كه نشانه‏اش اين است وقتى كه انسان بطرف نقطه جنوب نگاه كند آفتاب متمايل بطرف ابروى راست شود با ملاحظه شرائط و حدود و مقررات الهى در ركوع و سجود. و موقع نماز عصر هنگامى است كه خورشيد صاف و روشن و بمقدار رفتن دو فرسخ با مركب موارى (شتر قوى) بغروب مانده باشد. و موقع نماز مغرب هنگامى است كه خورشيد غروب كند و وقت اخطار روزه‏دار باشد و موقع نماز عشاء هنگامى است كه برخى طرف مغرب از بين رفته و تاريكى شب كاملا محسوس شود تا يك سوم شب آن كس كه در اين موقع از شب بخواب برود و نمازش ترك شود خداوند هرگز چشمش را بخواب نبرد (نفرين). اين است اوقات نمازهاى پنجگانه كه خداوند در قرآن ميفرمايد.

إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً نساء 102

 

نماز بر مؤمنين نوشته شده و واجب گشته است در اوقات معينى.پ و يا در موضوع هجرت مگويد من هجرت كرده‏ام با اينكه معناى حقيقى هجرت را مراعات نكرده است همانا مهاجران كسانى هستند كه از گناهان هجرت و دورى نموده و آنها را مرتكب نشود. و يا راجع بجهاد ميگويد من جهاد كرده‏ام با اينكه جهاد كامل نكرده است. همانا جهاد اجتناب از حرام و و جهاد اكبر و ستيز با دشمن درونى و برونى است گاهى كسانى ميجنگند و نبرد را دوست دارند ولى انگيزه آنها نام و شهرت است و يا اجر و پاداش دنيوى است و ممكن است كسى ذاتا و بحسب طبع شجاع باشد ولى در كاربرد شجاعت جهت ندارد و بحسب طبعش از كسى كه بشناسد يا نشناسد (حق است يا باطل‏ها حمايت ميكند و يا طبيعتا جنون و ترسو است و در نتيجه پدر و يا مادرش را تسليم دشمن و در دست او گرفتار ميكند بالاخره همه جنگجويان با مرگ و كشته شدن دست بگريبانند ولى آن نيست و انگيزه است كه به نبرد و قتال ارزش ميدهد يا از ارزش مى‏اندازد. سگ هم در مقابل حمله به بچه‏هايش ميجنگد و حمله مكند. و حقيقت و غايت روزه عبارت است از خوددارى و اجتناب از حرام همچنان كه از خوردن و آشاميدن انسان خوددارى مينمايد. و زكاتى كه رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله واجب نموده آن است كه پيش از سر رسيدن سال با طيب نفس و كمال رغبت انسان بپردازد شما اين مواعظ را خوب بفهميد و بكار بنديد كه حمله بر دين انسان و يورش بر آن مهمتر است از جمله بر مال و جان. خوشبخت و سعادتمند كسى است كه از موعظه ديگران بپذيرد. آگاه باشيد كه شما را موعظه و نصيحت كردم و ديگر شما در برابر خدا محبت و دليل و عذرى نداريد من اين گفتار را گفتم. و من براى خود و براى شما از خداوند مهربان درخواست مغفرت و بخشش دارم.پ 14- كافى. از ابى على اشعرى ... از فضل بن يونس از ابى احسن عليه السّلام كه فرمود اين دعا را زياد بخوان.

اللهم لا تجعلنى من المعارين و لا تخرجنى من التقصير.

خدايا مرا از كسانى كه ايمانشان عاريتى است قرار مده و مرا از حد و مرز تقصير و كم ديدن عبادت خود بيرون مكن عرض كردم اما معناى مكاران را مى‏دانم كه يعنى كسى كه دين عاريتى و و موقتى دارند كه بالاخره از دين خارج خواهد شد ولى معناى جمله دوم را لا تخرجنى من التقصير نميدانم فرمود هر عمل و عبادتى را كه براى خدا و للَّه انجام ميدهى خود را مقصر و عبادت خويش را كم و اندك بدان چون تمام مردم در كارها و اعمالى كه براى خدا انجام ميدهند مقصرند الا من عصمه اللَّه مگر معصومين بيان. مرحوم ميرداماد قدس روحه الشريف در باره جمله من العمارين چنين گفته است معمارى يعنى آن كس كه اسب عريان و برهنه سوار مى‏شود كه در قاموس گفته اعرورى يعنى به تنهائى كه‏

 

مسافرت كرد و اعرورى قبيحا يعنى كار زشتى را مرتكب شد و فرسا يعنى اسب برهنه را سوار شد و نعاوى يعنى ما اسب برهنه را سوار ميشويم و معناى مغارى در اين حديث يعنى آن عبادت‏كنندگانى كه عبادت خود را بنحو كامل انجام نميدهند و اطاعت‏كنندگانى كه طاعات را انجام ميدهند ولى نه آن طورى كه در اعلى مراتب باشد بلكه بصورت درجات نازله كه توام با تقصير و كوتاهى مانند كسانى كه اسب را بطور كامل و مرتب بازين و برگ سوار نميشوند بلكه برهنه و بدون زين و ركاب خداوند بهمه ما توفيق اطاعت بصورت درجه نهائى و كامل عنايت فرمايد (تمام شد گفتار مرحوم ميرداماد). و شايد ايشان از توجه و دقت در اين حديث و غير اين حديث كه بعدا در باب معارين خواهد آمد غفلت نموده كه اينها همه صراحت دارد در اين كه اين لفظ از ريشه عاريه گرفته شده كه همان معناى غير استوار بودن است.

و اما جمله الا من عصمه اللَّه منظور انبيا و اوصياء و ائمه معصومين عليهم السّلام است كه بهيچ نحو كوتاهى در عبادت ندارند و در نهايه حد امكان مراعات مينمايند گر چه آنان نيز بجهت اظهار عجز و نقصان وجود امكانى خود را مقصر ميشمارند. كه هر چه هم عبادت كنند باز هم اعمال خود را در قبال نعمتهاى الهى و فضل و كرمش اندك و نارسا مى‏بينند. و معناى ديگرى براى اين جمله گفته شده است باين معنا كه همه مقصرند مگر آنهائى كه خدا آنان را از تقصير نگهداشته چون خودشان اعتراف بتقصير دارند.پ 15- كافى از محمد بن يحيى ... از حسن بن جهم كه گفت شنيدم از حضرت ابى الحسن عليه السّلام كه ميفرمود. مردى در بنى اسرائيل چهل سال خدا را عبادت نمود سپس قربانى خود را كه انجام داد قبول نشد. بخود گفت اين شقاوت و مصيبت جز از ناحيه خودم نيست و گناه و جرمى بجز از همين نفس خبيث نيست. خداوند باو وحى فرمود. اين توبيخ و سرزنش خودت از آن عبادت چهل ساله بهتر است. بيان قربان بضم قاف آن چيزى را كه او را وسيله قرب و نزديكى بحق قرار دهى هر چه باشد شتر يا غير آن و در زمان بنى اسرائيل علامت و نشانه قبول قربانى اين بود كه آتشى از آسمان مى‏آمد و آن قربانى را ميسوزانيد. و اما اينكه گفته شده در حديث كه خداوند باو وحى فرمود احتمال دارد كه اين مرد خود از انبياء بنى اسرائيل بوده و احتمال دارد كه وحى الهى توسط پيغمبر آن زمان بآن مرد ابلاغ شده باشد علاوه بر اين ممكن است بخود او وحى شده باشد چون دليلى نداريم كه وحى منحصر به انبياء و پيامبران است همچنان كه ظاهر آيه وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ نزول وحى است بر شخص مادر موسى عليه السّلام.

مرحوم طبرسى در ذيل اين آيه گفته منظور از وحى الهام و خاطره و فكرى در دل انداختن است و وحى پيامبرى و رسالتى نيست كه فتاده و ديگران چنين گفته‏اند. و گفته شد كه جبرئيل‏

 

نزد مادر موسى آمد و چنين گفت. و گفته شده اين وحى بصورت رؤيا و خوابى بوده كه علماء مورد وثوق و اعتماد برايش تعبير نموده كه جبائى چنين گفته است.پ 16- كافى. از محمد بن يحيى از ابن عيسى از ابن محبوب از سعد بن خلف از موسى بن جعفر عليهما السّلام كه حضرت بيكى از فرزندانش فرمود. بر تو باد بكوشش و جديت و خود را در اطاعت و عبادت الهى از حد و مرز تقصير خارج مدان كه خداوند متعال آن طورى كه شايسته عبادت است عبادت نخواهد شد بيان يعنى در عين حالى كه كمال جديت و كوشش ميكنى خود را مقصر و كم عبادت بدان‏پ همچنان كه سيد بشر و خاتم انبياء صلى اللَّه عليه و آله عرضه داشت الهى ما عبدناك حق عبادتك خدايا آن گونه كه تو شايسته عبادتى ما تو را عبادت نكرده‏ايم.پ 17- كافى. از عده‏اى مشايخ ... از جابر كه گويد حضرت باقر عليه السّلام براى من چنين دعا كرد و فرمود. اى جابر خداوند تو را از نقص و تقصير بيرون نبرد.

 

بيان يعنى خداوند بتو توفيق دهد كه عبادت خود را ناقص ديده و خود را هميشه مقصر بدانى.