پ1- سيف تمار گويد: جمعى از شيعه بوديم كه در حجر (كنار خانه كعبه) خدمت امام صادق (ع) بوديم، آن حضرت فرمود: جاسوسى بر سر ما است، ما به راست و چپ نگاه كرديم و كسيرا نديديم و گفتم جاسوسى بر ما گمارده نيست، سه بار فرمود سوگند به پروردگار كعبه و پروردگار اين ساختمان همين است كه مىگويم، اگر من همراه موسى و خضر بودم به آنها مىگفتم كه من
از آن دو اعلمم و به آنها بدان چه در دست نداشتند خبر مىدادم، زيرا به موسى و خضر (ع) علم آنچه بوده داده شده بود و به آنها علم آنچه مىباشد و آن چه خواهد بود تا قيام ساعت نداده بودند و محققاً ما از رسول خدا آن را به خوبى ارث برديم.پ 2- حارث بن مغيره و عدهاى از اصحاب ما (شيعه) كه از آنها بود، عبد الاعلى، ابو عبيده و عبد الله بن بشر خثعمى همه شنيدند كه امام صادق (ع) مىفرمود: به راستى من مىدانم آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و مىدانم آنچه در بهشت است و آنچه در دوزخ است و ميدانم آنچه بود و آنچه مىباشد، گويد: سپس اندكى صبر كرد و ديد كه اين سخن بر هر كه شنيد گران آمد پس فرمود: من اينها را از كتاب خدا عز و جل مىدانم، زيرا خدا عز و جل مىفرمايد: در آن بيان واضح هر چيزى است (شايد نقل بمعنى فرموده زيرا آنچه در مصاحف است اين است (89 سوره نحل): «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» يا در قرائت ائمه چنين بوده است) از مجلسى (ره).پ 3- جماعه بن سعد خثعمى گويد: مفضل خدمت امام صادق (ع) بود و به آن حضرت گفت، قربانت خدا اطاعت از بندهاى را بر بندگان خود واجب كند با اينكه آن بنده خبرى از آسمان ندارد؟ فرمود: نه، خدا كريمتر و مهربانتر و مهرورزتر است بر بندگان خود از اين كه بر آنها واجب كند اطاعت از يك بنده خود را و او را در بامداد و پسين از خبر آسمان بىاطلاع گذارد؟
پ4- ضريس كناس گويد شنيدم امام باقر (ع) در محضر جمعى از اصحابش ميفرمود: در شگفتم از مردمى كه پيرو ما هستند و ما را پيشواى خود دانند و گويند طاعت ما واجب است بر آنها چون طاعت رسول خدا (ص)، سپس دليل خود را خرد كنند و خود را در برابر مخالفان محكوم نمايند بواسطه سستى دل خود، و از حق ما بكاهند، و آن حقشناسى را كه خدا برهان روشن حق معرفت ما و تسليم به امر ما را بدو عطا فرموده عيب كنند آيا مىپذيريد كه خداى تبارك و تعالى طاعت اولياء خود را بر بندگانش واجب كند و سپس اخبار آسمان و زمين را به آنها نرساند و مايه و پايه علم امورى كه از آنها سؤال مىشود به روى آنها ببندد و از آنها ببرد، در صورتى كه قوام دين آنها همين است.
حمران عرض كرد: قربانت، شما مىدانيد كه چه واقع شد در قيام على بن ابى طالب و حسن و حسين و خروج و نهضت آنها براى دين خدا عز و جل، و چه به آنها رسيد از كشتار سركشان و پيروزشدنشان به آن امامان معصوم تا شهيد شدند و مغلوب شدند.
امام باقر (ع) فرمود: اى حمران، خدا تبارك و تعالى آن مصيبت را براى آنها مقدر كرده بود و حكم را با قيد اختيار خودشان صادر و مورد اجراء و عمل قرار داده بود، و سپس آن را اجراء كرد با سابقه علم آنها بدان از طرف رسول خدا (ص). على و حسن و حسين (ع) قيام كردند و هر كدام از ما كه خموشى گزيد از روى علم و بصيرت بود، اى حمران اگر در موقع گرفتارى و يورش سركشان به آنان از خداوند درخواست مىكردند كه شر آنها را بگرداند و اصرار مىنمودند كه از آنها دفع بلا كند و آن سركشان را نابود سازد و ملكشان را زائل كند هر آينه آنها را اجابت مىكرد
پو از آنها دفاع مىكرد و در اين صورت سر رسيدن مدت سركشان و زوال سلطنت آنها زودتر از بريدن يك گلوبند كه پاره شود و از هم بپاشند انجام مىشد.
اى حمران، اين بلاها كه به آنان رسيد به خاطر گناهى نبود كه مرتكب شده باشند و به حساب شكنجه گناهى نبود كه مخالفت خدا كرده باشند بلكه براى رسيدن به منزلت و كرامتى بود از طرف خدا كه خدا خواسته بود بدين وسيله بدان برسند، مبادا در باره آنها مذاهب باطله بر تو چيره شوند و تو را از راه حق بدر برند.پ 5- هشام بن حكم گويد: از امام صادق (ع) در منى پرسش كردم، از پانصد جمله از سخن، مىگفتم چنين و چنان گويند، مىفرمود در پاسخ چنين و چنان بگو، گفتم، قربانت در حلال و حرام مسلّم بود كه فنّ شما است و شما از همه مردم بدان اعلم هستيد ولى اينها مسائل علم كلام است (و شما اين طور حاضر جواب هستيد؟) فرمود: اى هشام واى بر تو، ممكن است خدا امام و حجتى براى خلقش مقرر كند كه جواب هر چه بدان محتاج باشند در نزد او نباشد؟.پ 6- ابى حمزه گويد: شنيدم امام باقر (ع) مىفرمود: به خدا، هرگز دانا، نادان نباشد كه چيزى را بداند و چيزى را نداند، سپس فرمود: خدا والاتر و عزيزتر و گرامىتر از اين است كه طاعت يك بندهاى را بر مردم واجب كند كه آسمان و زمين خود را از او در پس پرده گذاشته باشد، سپس فرمود: آسمان و زمين را از او نهان ندارد.