پ1- امام محمد تقى (ع) فرمود كه: امام صادق (ع) فرموده است: در اين ميان كه پدرم (امام باقر ع) گرد كعبه طواف مى كرد، بناگاه مردى رو بسته جلوى او سبز شد در او آويخت و طوافش را بريد و او را به خانهاى در كنار كوه صفا كشانيد و فرستاد مرا هم برد و پس از ورود من سه تن شديم (امام پنجم (ع) و ششم (ع) و آن مرد رو بسته) آن مرد به من گفت: يا ابن رسول الله خوش آمدى، سپس دستش را بر من نهاد و گفت: بارك الله فيك يا امين اللَّه بعد آبائه تو امام با بركتى باشى بعد از پدرانت (رو به پدرم كرد:) اى ابو جعفر، اگر خواهى تو به من گزارش ده و اگر خواهى من به تو گزارش دهم، اگر خواهى از من بپرس و اگر خواهى من از تو بپرسم، اگر خواهى تو مرا تصديق كن و اگر خواهى من تو را تصديق كنم، فرمود: همه اينها موافق ميل من است. آن مرد گفت: پس مبادا چيزى پرسم و جوابى دهى كه جز آن در دل داشته باشى، فرمود: اين كار كسى است كه در دلش دو علم و قصد مخالف باشد و به راستى خدا نخواسته كه او علم دچار اختلافى داشته باشد (يعنى خدا علم مورد اختلاف ندارد و علم امام هم چون
رتو علم خدا است دچار اختلاف نيست). آن مرد عرض كرد:
مسأله من همين بود كه شما يك سِرّ آن را بيان كردى، بفرمائيد اين علمى كه در آن اختلافى نيست در چه كسى است؟ امام (ع) فرمود:
علم كلى و كل علم نزد خدا جل ذكره است و اما آنچه بناچار بندگان خدا بايد بدانند نزد اوصياء است. فرمود: در اين جا بود كه آن مرد روپوش خود را باز كرد و درست نشست و رويش خرم شد و گفت: من همين را خواستم و به خاطر آن اينجا آمدهام .. تو معتقدى كه علم بىاختلاف نزد اوصياء است، بفرمائيد چگونه آن را مىدانند؟ امام (ع) فرمود: از همان راهى كه رسول خدا (ص) مى دانست، جز اينكه اوصياء آنچه را رسول خدا (ص) مى نبينند، زيرا او پيغمبر بود و اينان محدث باشند، او به آستان خداى عز و جل وارد مىشد و وحى را مىشنيد و آنان نمىشنوند. آن مرد رو بسته عرض كرد: درست فرمودى يا ابن رسول الله، من مسأله سختى پيش تو طرح كنم، بفرمائيد كه چرا اين علم براى عموم آشكار نشود چنانچه براى رسول خدا (ص) آشكار مىشد، گويد:
امام (ع) خنديد و فرمود: خدا نخواسته كه بر علم او مطلع شود مگر آنكه آزمايش ايمان به علم را داده است چنانچه به رسول خدا (ص) حكم كرده بود بر آزار قوم خود شكيبا باشد و جز به دستور او وارد نبرد نشود و چه اندازه راز دارى و پرده پوشى كرد تا به او فرمان رسيد (94 سوره حجر): «آنچه دستور دارى آشكار كن و از مشركان رو برگردان» بخدا قسم اگر پيش از آن هم آشكار كرده بود در امان بود ولى به منظور اطاعت از خدا و بيم از خلاف او دست باز گرفت، من دوست داشتم كه با چشم بازت همراه مهدى اين امت باشى كه فرشتهها با شمشيرهاى برنده آل داود ميان آسمان و زمين ارواح مردههاى
پكفار را عذاب كنند و ارواح زندههاى همكيش آنها را هم به آنان برسانند، سپس (آن مرد رو بسته كه الياس بود) شمشيرى بر آورد و گفت: ببين اين هم از آنها است؟ گويد: پدرم در جوابش فرمود:
آرى، سوگند بدان كه محمد (ص) را بر بشر برگزيد، گويد: سپس آن مرد روى خود را گشود و عرض كرد: من الياس هستم و از روى نادانى در باره امامتِ تو چيزى نپرسيدم و تنها مقصودم اين بود كه اين حديث وسيله نيرومندى ياران تو باشد و اكنون من به تو يك آيه را گزارش مىدهم كه تو خود آن را مىدانى و اگر يارانت با آن در برابر مخالفان خود حجت آورند پيروز گردند.
پدرم فرمود: اگر خواهى من از آن به تو خبر دهم؟ الياس عرض كرد: آرى مىخواهم، امام (ع) فرمود: به راستى شيعيانِ ما اگر در برابر مخالفان خود بگويند كه خداى عز و جل به رسول خدا فرمود: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ تا آخر سوره (ما آن را در شبِ قدر نازل كرديم 1- تو نمىدانى شب قدر چيست؟ 2- شبِ قدر به از هزار ماه است 3- فرشتهها با روح در آن به زمين فرود آيند به اذن پروردگار خود به همراه هر امرى با سلامت (سلام باشد بر مؤمنان) آن شب سلام است تا بر آمدن سپيده دم) آيا رسول خدا (ص) در اين شب علم تازهاى دريافت مىكرد كه در غير آن شب نمىدانست و يا جبرئيل در غير آن شب براى او نمىآورد؟ مخالفان در جواب اين پرسش مىگويند: نه. به آنها بگو: آنچه را پيغمبر مىدانست چارهاى از اعلام و ظهور آن بود؟ مىگويند: نه. به آنها بگو: كسى كه مدعى است به حكم خدا حكم مىكند و در حكم او اختلاف و تناقض است آيا با رسول خدا مخالفت دارد؟ بناچار بايد بگويند:
آرى، و اگر بگويند: نه، سخن اول خود را نقض كردهاند. به آنها
پبگو: تأويل آن را (قرآن و علم خدا را) نمىداند جز خدا و راسخون در علم، اگر بگويند راسخون در علم كيانند؟ بگو: كسى كه در علم او اختلاف نيست، اگر بگويند: او چه كس است؟ بگو: رسول خدا (ص) صاحب اين علم بود، آيا اين علم را تبليغ كرد و به مردم رسانيد يا نه؟ اگر بگويند: تبليغ كرد و رسانيد، بگو: او كه وفات كرد خليفهاى به جاى او بود كه علم بىاختلاف داشته باشد؟ اگر بگويند: نه، بگو: جانشين رسول خدا بايد مؤيد از طرف خدا باشد و رسول خدا خليفه خود نكند مگر كسى كه به حكم او حكم كند و مانند خود او باشد مگر در نبوت و اگر رسول خدا جانشينى كه علم او را داشته باشد معين نكرده باشد همه مردمى كه در اصلاب رجال بودند و نسل آيندهاند ضايع كرده باشد .. اگر به تو گويند كه: علم رسول خدا (ص) تنها از قرآن بود (كه در ميان امت موجود است و بدان تمسك توانند كرد). در جواب آنها بگو: «حم، قسم به كتاب مبين، به راستى ما آن را در شب مباركى نازل كرديم، به راستى ما بيم دهندهايم» (در آن شب هر امر درستى ممتاز شود و آن امرى است كه از نزد ما است به راستى ما فرستنده رسولانيم- اين آيه دلالت دارد كه در هر شب قدرى تفصيل امور حقه از جانب خدا مقرر مى شود و ابلاغ مىگردد و بايد امام معصومى در هر زمان باشد كه آن را دريافت كند، و خدا اكتفاء كند به همان سطحِ قرآن نكرده است).
اگر گويند: خدا تنها به پيغمبر دستور مىفرستاد، در جوابشان بگو: اين امر حكيم كه ممتاز شود و از طرف ملائكه و روح ابلاغ شود از آسمانى به آسمانى نزول كنند و يا از آسمان به زمين نزول كنند. اگر گويند: از آسمانى به آسمانى نزول كنند
پصحيح نباشد زيرا در آسمانها كسى نيست كه گناه و خلاف ورزد تا محتاج ابلاغ حكمى باشد و اگر بگويند: از آسمان به زمين نزول كنند و اهل زمين بسيار به چنين حكمى نيازمندند، بگو: آيا اهل زمين چارهاى دارند از اينكه سَروَر و سيدى داشته باشند كه نزد او محاكمه كنند؟
اگر گويند: خليفه وقت حَكَمِ آنها است، در پاسخ بگو (256 سوره بقره): «خدا است سرپرست آن كسانى كه ايمان آوردند آنان را از تاريكىها به روشنى بر آرد» تا آنجا كه مىفرمايد: «هُمْ فِيها خالِدُونَ» (و آن كسانى كه كافرند سرپرستشان طاغوت است (ديكتاتور و سركش) و آنها را از روشنى عدل و حق به تاريكىهاى ظلم و ستم و ناحق كشاند آنان مستحقان دوزخند و در آن جاويدانند) به جان خودم در زمين و در آسمان ولىّ خدا نباشد جز آنكه مؤيد باشد و هر كه تأييد شد مصون از خطا است و در زمين هر كه دشمن خدا- عز ذكره- باشد مخذول و به خود واگذاشته است و هر كه از طرف خدا به خود واگذاشته شد، درست نرود، و چنانچه هر امرى بناچار از آسمان فرود آيد و اهل زمين بدان حكم كنند همچنان بايد يك والى و حاكم باشد. اگر گويند: ما آن را نشناسيم، به آنها بگو: هر چه خواهيد بگوئيد، خداى عز و جل نخواسته كه پس از محمد (ص) بندگان خود را بىحجت و امام رها كند.
امام صادق (ع) فرمايد: پس از آن الياس بپا خاست و گفت:
يا ابن رسول الله در اينجا يك مرحله غامض و پيچيدهاى است ملاحظه كنيد كه اگر مخالفان گويند حجت خدا همان قرآن است؟ امام (ع) فرمود: در اينجا من در پاسخ آنها مىگويم: خود قرآن زبان ندارد كه امر و نهى كند ولى قرآن اهل و مخصوصانى دارد كه به وسيله
پآن امر و نهى كنند (يعنى قرآن كليات و قوانين است و به ذات خود بر موارد خاصه مورد عمل تطبيق نمىشود و بايد اهل مخصوص قرآن آن را تطبيق كنند و مورد عمل مردم سازند) و من گويم بسا باشد كه براى برخى از اهل زمين پيشآمد نامطلوبى رخ دهد كه تكليف آن از نظر سنت پيغمبر و حكم مورد اتفاق روشن نباشد و از قرآن هم فهميده نشود، خدا نخواسته كه با علم او اين فتنه مخصوص در زمين آشكار شود و در حكم محكم او وسيله براى رد اين گونه فتنه نباشد و كسى كه آن را از گرفتارانش برطرف كند وجود نداشته باشد (يعنى فتنه و پيشآمد بد واقع شده و مردم حكم آن را نمىدانند و از ادله روشن هم درك نمىتوانند و بايد معصومى باشد كه آن را اعلام كند). الياس عرض كرد: يا ابن رسول الله شما در اين مورد پيروز خواهيد بود، من گواهم كه خداى عز و جل هر مصيبتى در زمين به خلق رسد چه در جان و چه در امور ديگر، در دين باشد يا جز آن، مىدانسته و قرآن را دليل و رهنما گماشته.
امام صادق (ع) فرمود كه: الياس گفت: يا ابن رسول الله مى دانى كه قرآن دليل چيست؟ امام باقر (ع) فرمود: آرى، در قرآن كليات حدود و مقررات مندرج است و تفسير آنها در نزد حجت وقت (و امام معصوم) است. الياس عرض كرد: خدا هرگز نخواسته به يك بندهاى مصيبتى در دين يا جان يا مال برسد و در زمين يك حاكم درستى نسبت به آن مصيبت و گرفتارى نباشد.
امام صادق (ع) فرمود كه: الياس گفت: اما در اين باب، شما با حجت و دليل پيروزيد جز اينكه طرف شما بر خدا افتراء بندد و گويد: خدا را حجتى براى خلق نباشد ولى به من خبر ده از تفسير اين آيه (23 سوره حديد): «تا افسوس نخوريد بر آنچه از دست شما
پرفت». (امام باقر (ع) فرمود): اين جمله مخصوص على (ع) است، «و شاد نباشيد بدان چه به دست شما آمد». (امام باقر (ع) فرمود): اين جمله در باره ابو فلان و ياران او است يك جمله مقدمه است و ديگرى دنباله آن (جمله)، «افسوس مخوريد بر آنچه از دست شما رفت» مخصوص به على (ع) است، و شاد نشويد بدان چه به دست شما آمده، از فتنه و آزمايش و آشوب بعد از رسول خدا (ص) (در باره ابو فلان و يارانش).
الياس عرض كرد: من گواهم كه شما صاحبان حكم و علمى هستيد كه در آن اختلافى نيست.
امام صادق (ع) فرمود: پس از آن، آن مرد برخاست و رفت.پ 2- امام صادق (ع) فرمود: در اين ميان كه پدرم نشسته بود، چند تن هم نزد او بودند، بدون انتظار چنان خنديد كه دو چشمش پر از اشك شد و سپس فرمود: مىدانيد چه مرا به خنده آورد؟ فرمود:
گفتند: نه، فرمود: ابن عباس گمان كرده كه در زمره كسانى است كه گفتهاند: «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» «پروردگار ما خدا است و سپس بر آن استقامت كردند» من به او گفتم: تو فرشتهها را ديدى اى پسر عباس كه به تو خبر دهند در دنيا و آخرت دوست تو هستند و تو از بيم و اندوه آسودهاى؟
در جواب گفت: خداى تبارك و تعالى فرمايد (10 سوره حجرات): «همانا مؤمنان همه برادرند» پس همه امت در آن داخلند، من خنديدم و گفتم:
اى ابن عباس راست گفتى، تو را به خدا آيا در حكم خدا جل ذكره اختلافى هست؟ گفت: نه، گفتم: بگو بدانم، چه رأى مىدهى در
پباره مردى كه با شمشيرِ خود انگشتان مردى را انداخته و رفته و مرد ديگر آمده و كفِ آن انگشت بريده را انداخته و او را نزد تو آوردند و تو قاضى هستى، در باره او چه حكم كنى؟، در جواب گفت: به آن كه دست او را از مچ انداخته مىگويم: ديه كف او را بده و به آن كه دستش بريده شده مىگويم: با او به هر چه خواهى نسبت به ديه كف تنها (بدون انگشتان) مصالحه كن و او را نزد دو عادل برم (يا او را نزد دو عادل بر (خ ل) براى آنكه بواسطه نبودن انگشت نقصان ديه اصلى را معين كنند و به آن كه دست را انداخته برگردانند). من گفتم: اختلاف در حكم خدا وارد شد و گفته اول خود را نقض كردى.
خدا نخواسته در ميان خلقش موجبِ حدّى پديد شود كه تفسير و حكم معينى در زمين نداشته باشد بايد آنكه كف را بريده قصاص كرد و كف او را بريد و ديه انگشتان را به او رد كرد حكم خدا در شبى كه امر او نازل شد چنين است و اگر پس از آنكه آن را از رسول خدا (ص) شنيدى انكار كنى خدا تو را به دوزخ برد، چنانچه تو را كور كرد، روزى كه ولايت على (ع) و حكم الهى را بر او منكر شدى.
ابن عباس: به همين جهت چشمم كور شد (اين كلام اعتراف او است براى حضرت باقر و بعضى آن را حمل بر انكار كردهاند- از مجلسى ره).
امام باقر: تو از كجا اين را مىدانى؟ (ابن عباس:) به خدا چشم من كور نشد مگر از سيلى پَرِ فرشته، فرمود: من خنديدم و او را در آن روز به حال رها كردم چون دچار سستى عقل بود و سپس به او برخوردم و گفتم: اى پسر عباس، هيچ گاه چون ديروز به راستى
پسخن نكردى، گفتى كه: على بن ابى طالب (ع) به تو فرموده است:
شب قدر در هر سالى هست و در آن شب امور سال نازل مىشود و آن امور پس از رسول خدا (ص) واليانى دارد، تو گفتى: آنها كيانند، و او فرمود: من و يازده كس از صلب من كه همه امام و محدث هستند، تو گفتى: به رأى من شب قدر نباشد جز با رسول خدا (ص) و آن فرشته كه با على (ع) حديث مىكرد بر تو عيان شد و به تو گفت: اى عبد الله دروغ مىگوئى، آنچه را على (ع) باز گويد من به دو چشم خود ديدم- ولى او به چشم خود نديده ولى با دل دريافته و با گوش شنيده- سپس با پرش به تو سيلى زد و تو كور شدى. ابن عباس گفت: ما در هر چه اختلاف داريم حكمش با خدا است، من گفتم: حكم خدا موافق حكم كسى است كه در يك موضوع دو رأى مختلف دارد؟ جواب گفت: نه، من گفتم: در اينجا است كه خود هلاك شدى و ديگران را هلاك كردى.پ 3- به همين اسناد از امام باقر (ع) رسيده است كه فرمود:
خداى عز و جل در باره شب قدر فرمايد (4 سوره دخان): «در اين شب ممتاز شود هر امر محكم و بجائى» مىفرمايد: نازل مىشود در آن هر امر حكيمى، امر محكم و بر جا دو تا نيست و تنها همان يكى است، هر كه حكم بىاختلاف كند حكم او حكم خدا عز و جل است و هر كه حكمى دهد كه معرض اختلاف باشد و به عقيده خود خود را مصيب و بر حق داند به حكم طاغوت حكم كرده باشد.
به راستى در شب قدر بيان حكم همه امور ساليانه به ولى امر نازل مىشود و به او ابلاغ مىشود كه در باره خود چنين دستور دارد و در باره مردم چنان و بعلاوه از اين براى ولى امر (امام
معصوم زمان) در هر روز علم مخصوص و مكنون و عجيب خداى عز و جل پديد مىگردد به مانند همانى كه در شب قدر نازل مى شود، سپس اين آيه را خواند (27 سوره لقمان): «و اگر به راستى هر درختى در زمين است قلم شود و دريائى مداد گردد و هفت درياى ديگر بدان پيوندد كلمات خدا تمام نشود براستى خدا عزيز و حكيم است».پ 4- به اين اسناد از امام صادق (ع) فرمود: على بن الحسين (ع) مىفرمود: «انّا أَنْزَلْناهُ فرى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» خداى عز و جل راست گفته، قرآن در شب قدر نازل شده «تو چه مىدانى شب قدر چيست» رسول خدا (ص) فرمود: من نمىدانم، خداى عز و جل فرمود: «شب قدر بهتر از هزار ماه است» كه شب قدر ندارد، به رسول خدا (ص) فرمود: مىدانى چرا شب قدر بهتر از هزار ماه است؟
گفت: نه، فرمود: براى آنكه «ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگار خود نازل مىشوند از براى هر امرى» و چون خدا اذن در چيزى دهد آن را پسنديده «سلام است آن شب تا بر آمدن سپيده دم» مىفرمايد:
فرشتهها و روح مخصوص من در آن شب سلام مرا به تو مىرسانند تا بر آمدن سپيده دم، سپس در يكى از نامههاى خود فرمود (27 سوره انفال): «بپرهيزيد از فتنهاى كه تنها به آن كسانى كه ستم كنند از شماها نمىرسد» در باره إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ است، و در ضمن نامه خود فرمود (138 سوره آل عمران): «محمد نيست جز رسولى كه پيش از او رسولانى درگذشتهاند آيا اگر مرد يا كشته شد به عقب برگرديد، هر كه به عقب برگردد به خدا زيانى نرساند و محققاً خدا به شاكران پاداش دهد»
در آيه اول فرمايد: چون محمد (ص) بميرد اهل خلاف گويند: امر خدا كه در شب قدر بود با رسول خدا در گذشت و تمام شد، اين فتنهاى است كه به خصوص آنها مىرسد و به همين سبب به عقب برگردند، زيرا اگر بگويند امر خدا باقى است و نرفته است بايد خدا امرى داشته باشد و چون اعتراف به امر كنند بناچار بايد صاحب الامرى باشد.پ 5- از امام صادق (ع) فرمود: على (ع) را شيوه بود كه بسيار مىفرمود: هيچ گاه تَيْمِى و عَدَوِى (ابو بكر و عمر) خدمت رسول خدا (ص) نبودند و آن حضرت انا انزلناه را با خشوع و گريه تلاوت مىكرد جز اينكه مىگفتند: براى اين سوره چه سخت دلت نازك است؟ رسول خدا (ص) مىفرمود: براى آن چيزى است كه به چشم خود ديده و به دل خود فهميدهام و براى آن است كه دل اين مرد (على ع) بعد از من خواهد دريافت، مىگفتند: شما چه ديديد و او چه خواهد ديد؟ فرمود: روى خاك براى آنها نقش مىكرد «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» فرمود: پيغمبر مىفرمود: پس از فرموده خداى عز و جل: «هر امرى» چيزى بجا مىماند؟ مىگفتند: نه، مىفرمود: مىدانيد به كه هر امرى را نازل مىكنند؟ مىگفتند: يا رسول اللَّه به شما، مىفرمود: آرى درست است. مىفرمود: ولى آيا شب قدر بعد از من هست؟ مىگفتند:
آرى، فرمود: رسول خدا (ص) مىفرمود: آيا اين امر در آن شب نازل مىشود؟ مىگفتند: آرى، مىفرمود: بر چه كسى؟ مى
گفتند: ما نمىدانيم، سر مرا در آغوش مىگرفت و مىفرمود: اگر نمىدانيد، بدانيد: آن كس بعد از من اين مرد است، فرمود: به راستى مطلب اين است كه آن دو نفر اين شب را بعد از رسول خدا (ص) از شدت هراسى كه به دل آنها مىافتاد مىشناختند.پ 6- از امام باقر (ع) مىفرمود: اى گروه شيعه، با سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ محاكمه كنيد تا پيروز شويد، بخدا سوگند كه اين سوره حجت خداى تبارك و تعالى است بر خلقش پس از پيغمبر (ص)، به راستى آن سَرْوَر دين شما است و به راستى آن نهايت دانش ما است، اى شيعه محاكمه كنيد با «حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» زيرا مخصوص به واليان و متصديان امر امامت است پس از رسول خدا (ص)، اى گروه شيعه خداى تبارك و تعالى مىفرمايد (22 سوره فاطر): «هيچ امتى نيست جز آنكه در ميان آن بيم دهندهاى در گذشته». گفته شد: اى ابو جعفر، بيم دهنده امت اسلام محمد (ص) است، فرمود: راست گفتى ولى آيا تا زنده بود نسبت به هر قطرى از زمين نذير و بيم دهنده بود جز به توسط كسانى كه مىفرستاد از طرف خود؟
سائل: نه، بلكه به توسط آنان انجام وظيفه بيم دادن را مى كرد.
امام: بگو بدانم، آنها را كه به هر قطرى مىفرستاد و از طرف او تبليغ مىكردند، آيا از طرف او بيم دهنده نبودند چنانچه خود رسول خدا (ص) كه از طرف خدا مبعوث بودند نذير هم بود؟
سائل: چرا فرستادههاى او نذير هم بودند از طرف او؟
امام: همين طور محمد از دنيا نرفت تا از طرف خود مبعوث و
پبيم دهندهاى معين كرد، فرمود: اگر بگوئى: نه، بايد رسول خدا (ص) نسل آينده را كه در صلب مردم بودند مهمل گذارده باشد.
سائل: آيا وجود قرآن در ارشاد و هدايت آنان بس نبود؟
امام: چرا، ولى به شرط آنكه مفسر و شارحى براى آن دريابند.
سائل: مگر خود رسول خدا (ص) آن را شرح و تفسير نكرده بود.
امام: چرا، همه آن را براى يك شخص تفسير كرد و به او آموخت و مقام او را براى مردم بيان كرد و آن على بن ابى طالب (ع) بود.
سائل: اين مطلب خصوصى است و از نظر شما است ولى عموم مردم آن را تحمل نكنند و نپذيرند.
امام: خدا نخواسته كه پرستش شود جز محرمانه تا سرآغاز دورانى رسد كه دينش در آن آشكار گردد، چنانچه مدتها رسول خدا (ص) با حضرت خديجه در نهانى مسلمانى داشتند تا دستور اعلان آن رسيد.
سائل: صاحب اين دين مىتواند آن را نهان دارد.
امام: مگر روزى كه على (ع) با رسول خدا (ص) ايمان آورد آن را نهان نداشت تا امر نبوت آن حضرت اعلام شد؟
سائل: چرا، از دوران كودكى آن حضرت بطور نهانى مسلمانى داشت تا وقتى پيغمبر رسماً مبعوث شد.
امام: امر امامت ما هم چنين است تا مقدر در كتاب الهى بسر آيد.
پ7- و از امام پنجم (ع): هر آينه به تحقيق خدا جل ذكره در آغاز آفرينش دنيا شب قدر را آفريد و محققاً در آن نخست پيغمبرى كه بايد باشد و نخست وصى پيغمبرى كه بايد باشد آفريد و حكم داد كه در هر سال شبى باشد كه در آن تفسير و بيان همه امور تا سال آينده چنان شبى فرود آيد، هر كه منكر آن گردد بر خداى عز و جل علم او را رد كرده است، زيرا پيغمبران و رسولان و امامان معصوم قيام نتوانند جز بوسيله اينكه حجتى بر آنها باشد بواسطه آنچه در اين شب براى آنها بيايد به همراه حجتى كه جبرئيل براى آنها بياورد. راوى گويد: من گفتم: براى محدثون (امامان معصوم) هم جبرئيل يا فرشته ديگرى حجت مىآورد؟ فرمود: اين موضوع نسبت به انبياء و رسل كه مورد ترديد نيست و براى ديگران هم شك نيست كه از اول آفرينش دنيا تا پايان آن بايد بر اهل زمين حجتى باشد كه در اين شب به محبوبترين بندگان حق نازل شود، به حق خدا قسم كه روح و ملائكه در شب قدر امور را براى آدم فرود آورند و به حق خدا آدم نمرد تا آنكه براى او يك وصى فراهم شد و براى همه پيغمبران بعد از آدم همان امر آمد و براى وصى بعد از او هم مقرر شد، و به حق خدا كه هر پيغمبرى از آدم تا محمد (ص) مأمور بود كه نسبت بدان امرى كه در اين شب بر او نازل مىشود وصيت كند به فلان كس و هر آينه به تحقيق خداى عز و جل در كتاب خود نسبت به امامان بعد از محمد (ص) بالخصوص فرموده (54 سوره نور): «وعده داده خدا به آن كسانى كه گرويدند و كارهاى شايسته كردند كه آنها را در زمين جانشين كند چنانچه كسانى كه پيش از آنها بودند جانشين كرد» تا آنجا كه فرمايد: (و توانا كند آنها را بر دينى كه برايشان پسنديده و به جاى ترس به آنها آسودگى
پدهد تا مرا بپرستند و هيچ چيز را شريك من ندانند و هر كه بعد از آن كافر شود) «آنان همان فاسقانند» مىفرمايد: شما را جانشين كردهام براى علم خود و دين خود و عبادت خودم پس از پيغمبر خودم چنانچه جانشين نمودم اوصياء آدم (ع) را بعد از او تا مبعوث شد آن پيغمبر بزرگى كه دنبال او بود «مرا بپرستند و هيچ چيز را شريك من نياورند» مىفرمايد: مرا پرستند با عقيده به اينكه بعد از محمد (ص) پيغمبرى نيست و هر كه جز آن گويد «پس آنان همان فاسقانند» محققاً امامان بعد از محمد (ص) را توانائى علمى داده، ما آنهائيم از ما بپرسيد اگر راست گفتيم به شما پس اقرار كنيد به امامت ما و شما اين كار را نكنيد، اما دانش ما كه ظاهر شود تا اختلافى ميان مردم نباشد او را مدتى است كه با گذشت شبها و روزها بسر آيد و چون وقت آيد ظاهر شود و امر يكى باشد. و به حق خدا كه مقرر شده است ميان مؤمنان اختلافى نباشد و از اين رو آنها را گواهان مردم مقرر داشته تا محمد (ص) بر ما گواه شوند، خدا نخواسته در حكمش اختلاف باشد و نخواسته ميان اهل علم او تناقض و دوئيت باشد.
سپس امام باقر (ع) فرمود: فضل ايمان مؤمنى كه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» را بفهمد و باور كند و آن را براى كسى كه در درجه ايمان او نيست تفسير كند چون فضل انسان است بر بهائم، به راستى خداى عز و جل بوسيله مؤمنان بدان از منكران آن در دنيا كه وسيله كمال عذاب آخرت است و خدا مىداند كه توبه نكنند دفاع كند چنانچه دفاع كند بوسيله مجاهدان از آنها كه دست از جهاد بدارند، و من در اين زمان جز حج و عمره و خوش همسايگى و (پناه گرفتن خ ل)
پمجاورت اهل علم و كسب فقه (و بصيرت در دين خ ل) جهادى واجب ندانم.پ 8- گويد: مردى به امام باقر (ع) عرض كرد: يا ابن رسول الله بر من خشم مكن. امام (ع) فرمود: براى چه. مرد عرض كرد:
براى آنچه مىخواهم از شما بپرسم. امام (ع) فرمود: بگو هر چه خواهى. مرد عرض كرد: خواهش دارم خشم نكنى. امام (ع) فرمود: خشم نخواهم كرد. مرد عرض كرد: بفرمائيد به من اينكه فرمودى در باره شب قدر و فرود آمدن فرشتهها و روح در آن شب بر اوصياء، آيا امر و دستورى براى آنها مىآورند كه رسول خدا (ص) آن را نمىدانست يا امر و دستورى مىآورند كه رسول خدا (ص) آن را مىدانست، با آنكه شما خود مىدانيد كه رسول خدا (ص) وفات كرد و چيزى نبود كه بداند جز آنكه همه را على (ع) حفظ كرده بود و در دل داشت.
امام (ع) فرمود: اى مرد مرا با تو چه كار است، چه كسى تو را نزد من آورده است، مرد عرض كرد: سرنوشت، مرا نزد تو آورده است براى طلب دين، امام (ع) فرمود: پس آنچه به تو مىگويم خوب بفهم، چون رسول خدا (ص) را به معراج بردند فرود نيامد تا خدا جل ذكره به او آموخت علم هر چه بود و هر چه خواهد بود و بيشتر اين علم و دانش او كلى و اجمالى بود كه تفسير و شرحش در شب قدر مىآمد و همچنين على بن ابى طالب (ع) كليات علوم را مىدانست و شرح و تفسير آن در شب قدر براى او مىآمد چنانچه نسبت به رسول خدا (ص) هم چنين بود.
مرد عرض كرد: در اين كليات تفسيرى نبوده است؟
امام (ع) فرمود: چرا، ولى اين تفاصيل به دستور از طرف خداى
پتعالى در شبهاى قدر براى پيغمبر و امام مىآيد بطور بخشنامه چنان كن و چنين كن، به خاطر چيزى كه خودشان آن را مىدانند، دستور دارند كه چگونه در آن عمل كنند. مرد گويد: گفتم: اين موضوع را براى من تشريح كنيد. امام (ع) فرمود: رسول خدا (ص) از دنيا نرفت تا آنكه حافظ كليات علم و تفسير آن گرديد. مرد گويد: من گفتم: پس آنچه در شبهاى قدر براى آن حضرت مىآمد چه بود؟
امام (ع) فرمود: دستور و تسهيل نسبت بدان چه كه پيش مىدانست.
مرد عرض كرد: پس در شبهاى قدر جز آنكه از پيش مىدانستند براى آنها علمى پديد نمىشد. امام (ع) فرمود: اين مقامى است كه دستور دادند آن را كتمان كنند و تفسير آنچه در اين پرسش طرح كردى جز خداى عز و جل نمىداند.
مرد سائل عرض كرد: آيا اوصياء چيزى را مىدانند كه انبياء نمىدانستند؟ امام (ع) فرمود: نه، چطور وصى چيزى مىداند جز آنچه به او وصيت شده است.
مرد سائل عرض كرد: براى ما روا است كه بگوئيم يكى از اوصياء چيزهائى مىداند كه وصى ديگر نمىدانست؟ امام (ع) فرمود: نه، هيچ پيغمبرى نميرد تا دانش خود را يك جا به وصى خود تحويل دهد و نزول ملائكه و روح در شب قدر هر سالى نسبت به حكمى است كه در آن سال وظيفه عباد است.
مرد سائل عرض كرد: آنها پيش از اين، حكم را (كه در شب قدر براى هر سال نازل مىشود) نمىدانستند؟ امام (ع) فرمود: چرا، آن را مىدانستند ولى به هيچ وجه اجراء آن را نمىتوانستند تا دستور بگيرند در شبهاى قدر كه تا سال آينده چه كنند.
مرد سائل عرض كرد: اى ابا جعفر من نمىتوانم منكر اين
پموضوع شوم. امام (ع) فرمود: هر كه منكر آن شود، از ما نيست.
مرد سائل عرض كرد: اى ابا جعفر بفرمائيد كه براى پيغمبر در شبهاى قدر چيزى مىآمد كه پيشتر آن را نمىدانست؟ امام (ع) فرمود: براى تو روا نيست كه اين موضوع را بپرسى، اما راجع به علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود بايد بدانى كه هيچ پيغمبرى يا وصى پيغمبرى نميرد جز آنكه وصى وى آن را مىداند، اما اين علمى كه تو از آن مىپرسى به راستى خداى عز و جل نخواسته كه جز خودِ اوصياء بر آن مطلع شوند.
مرد سائل عرض كرد: من از كجا بدانم شب قدر در هر سالى هست؟ امام (ع) فرمود: چون ماه رمضان آيد در هر شبى صد بار سوره دخان را بخوان و چون شب بيست و سوم آيد اين موضوع براى تو كشف مىشود.
امام باقر (ع) فرمود: آنچه را از قشون شياطين و همسران آنها ببينيد كه خدايشان بر اهل ضلالت بر انگيخته بيشتر است از فرشتههائى كه خدا براى خليفه خود كه مبعوث او است براى عدل و صواب ملاحظه كنيد (آنچه از جنود شياطين كه خدا برانگيخته با جان خود اهل شقاوت را زيارت كنند بيشترند از فرشتههائى كه خليفه خدا مبعوث براى عدل و صواب را زيارت كنند- تصحيح مجلسى ره)، گفته شد: اى ابا جعفر چگونه چيزى بيش از ملائكه باشد؟ فرمود: چنانچه خداى عز و جل خواسته، سائل گفت: يا ابا جعفر اگر من اين حديث را به برخى از شيعه باز گويم محققاً منكر آن شوند، امام فرمود: چطور منكر آن شوند؟ گفت: مىگويند:
ملائكه از شياطين بيشترند، فرمود: راست گفتى، آنچه گويم خوب بفهم: به راستى روز و شبى نگذرد جز آنكه همه جن و شياطين ائمه
پضلالت را زيارت كنند و به شماره آنان از ملائكه امام حق را زيارت كنند تا چون شب قدر شود و همه فرشتهها به آستان ولى امر فرود آيند خدا بيافريند- يا فرمود: فراهم آورد- از شياطين به شماره آنها و ديدن كنند از سرپرست گمراهى و براى او جادوگرى و دروغ بياورند تا آنجا كه شايد صبح كند و بگويد: من چنان و چنين ديدم و اگر خود او از ولى امر و حجت بر حق در اين باره بپرسد در جوابش فرمايد: من شيطانى را ديدم كه به تو چنين و چنان گزارش داد تا به خوبى جريان او را برايش شرح دهد و ضلالت و گمراهى كه در وى اندر است براى او روشن كند و به حق خدا هر كه شب قدر را باور دارد مىداند كه آن مخصوص ما است براى فرموده رسول خدا (ص) به على (ع) در بستر مرگ خويش (خطاب به مسلمانان): اين است (يعنى على ع) ولىّ و سرپرست شما بعد از من از او اطاعت كنيد تا هدايت شويد ولى كسى كه ايمان ندارد بدان حقيقتى كه در شب قدر است منكر است و هر كه به شب قدر معتقد است و با ما هم رأى نيست اگر بخواهد راست گفته باشد راهى ندارد جز اينكه اعتراف كند شب قدر از آن ما است و اگر بدان اعتراف نكند دروغگو است، خداى عز و جل محققاً بزرگوارتر است از اينكه دستورها را با روح و فرشتهها براى يك كافر فاسقى فرو فرستد، بنا بر اين اگر بگويد: آن امر الهى به خليفهاى نازل مىشود كه وى بدو مىگرود. اين گفتارشان پشيزى ارزش ندارد و بىاساس است، و اگر بگويند: شب قدر هست و چيزى نازل نمىشود به كسى، پس نمىشود كه چيزى نازل شود به ناچيز، و اگر بگويند- و محققاً خواهند گفت- كه: اين داستان شب قدر چيزى نيست، محققاً به وادى گمراهى دورى پرت شدند.