پ1- معمر بن خلاد گويد: مردى پارسى از ابو الحسن (ع) اين پرسش را كرد: شما علم غيب را مىدانيد؟ در پاسخ او فرمود كه:
امام باقر (ع) فرموده است: علم الهى براى ما گسترده گردد و بدانيم و از نظر ما برچيده شود و ندانيم، فرمود: آن راز خداى عز و جل
است كه با جبرئيلش راز گويد و او با محمد (ص) راز گويد و او با هر كه خدا خواهد در ميان نهد.پ 2- سدير صيرفى گويد: من شنيدم كه حمران بن اعين از امام باقر (ع) تفسير قول خداى عز و جل (101 سوره انعام): بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ را مىپرسيد، امام باقر (ع) در پاسخ او فرمود: به راستى خداى عز و جل همه چيز را به علم و ابتكار خود پديد آورد، نمونه و نقشه پيشينى در ميان نبود، آسمانها و زمينها را آفرينش تازه بخشيد، و پيش از آنها نه آسمانى بود و نه زمينى، آيا نشنيدى گفته خداى تعالى را كه (7 سوره هود): «عرش او بر آب بود» حمران به آن حضرت عرض كرد: بفرمائيد معنى قول خدا جل ذكره را (27 سوره جن): «داناى به غيب كه بر علم نهان خود احدى را مطلع نكند» امام باقر (ع) فرمود (تتمه آيه): «جز كسى را كه به رسالت خود بپسندد» به خدا محمد (ص) از كسانى بود كه او را به رسالت پسنديد و اما اينكه فرموده است: «عالم الغيب» به راستى خداى عز و جل دانا است بدان چه از خلقش نهان است در آنچه به علم خود تقدير كند و در اجراء گذارد پيش از آفرينش آن و پيش از آنكه به فرشتگان ابلاغ كند، اى حمران اين است علمى كه در نزد خدا بر جا است و مورد خواست او مىگردد و چون اراده كند آن را اجراء مىنمايد و بسا بدا در آن رخ دهد و آن را اجراء نكند و اما علمى كه خداى عز و جل آن را در قالب تقدير ريخته و اجراء كرده و ابلاغ نموده آن علمى است كه به رسول خدا (ص) رسيده و سپس به دست ما آمده است.پ 3- سدير گويد: من و ابو بصير و يحيى بزاز و داود بن كثير
پدر مجلس امام صادق (ع) بوديم، آن حضرت با چهره خشمگين وارد شد و چون به جاى خود نشست فرمود: و اعجبا از مردمانى كه گمان مىكنند ما غيب مىدانيم، غيب را جز خداى عز و جل نمى داند، من خود آهنگ نمودم فلانه كنيز كم را بزنم، از دست من گريخت و ندانستم در كدام اطاق منزل پنهان شده است، سدير گويد: چون از جاى برخاست و به اندرون منزل تشريف برد، من و ابو بصير و ميسر خدمت او رفتيم و به او گفتيم: قربانت، ما از تو شنيديم كه چنين و چنان فرمودى در باره كنيزك خود با اينكه مىدانيم شما علم بسيارى دارى و باز هم نسبت علم غيب به شما نمىدهيم، گويد: امام (ع) فرمود: اى سدير مگر تو قرآن نمىخوانى؟ گفتم: چرا، فرمود: تو در آنچه از قرآن خداى عز و جل خواندى به اين آيه برخوردى؟ (40 سوره نمل): «گفت آنكه نزد او بود علمى از كتاب: من آن را براى تو مىآورم پيش از آنكه چشم بر هم زنى» گويد: گفتم: قربانت، من آن را خواندهام، فرمود: آن مرد را شناختى و دانستى چه علمى از كتاب نزد او بوده؟ گويد: گفتم: به من از آن خبر دهيد، فرمود: علم او به اندازه يك قطره بوده است در درياى اخضر (مديترانه) اين اندازه چيست نسبت به علم كتاب؟
گويد: گفتم: قربانت، چه بسيار كم است اين اندازه، فرمود: اى سدير چه بسيار است كه خداى عز و جل او را منسوب به آن علمى كرده كه من به تو خبر مىدهم، اى سدير آيا در آنچه از قرآن خداى عز و جل خواندى اين آيه را خواندهاى (43 سوره رعد):
«بگو بس است براى گواه ميان من و شما خداوند و كسى كه علم كتاب دارد» گويد: گفتم: آن را خواندهام قربانت، فرمود: كسى كه همه علم كتاب را دارد بافهمتر است يا كسى كه جزئى از علم كتاب را
پدارد؟ گفتم: نه، بلكه آن كه علم همه كتاب را دارد او با فهم بافهمتر است، سپس با دست خود اشاره به سينهاش كرده و فرمود: به خدا علمِ كتاب نزد ما است، به خدا همهاش نزد ما است.پ 4- عمار ساباطى گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم كه: امام غيب مىداند؟ فرمود: نه، ولى چون خواهد چيزى را بداند خدا به او اعلام مىكند.