باب شانزدهم برادر دارى و از دوستان پدر نگهدارى

پ 1- نوادر راوندى: بسندى تا رسول خدا (ص) كه فرمود: از دوستان پدرت مبر تا نورت خاموش شود و بهمين سندپ از آن حضرت (ص) كه فرمود: سه تا نور بنده خدا را خاموش كنند:

كسى كه از دوستان پدرش ببرد، و ريش سفيدش را دگرگون سازد، و چشمش را بى‏اجازه بدرون اتاقها بلند كند.پ 2- نهج البلاغه: امير مؤمنان (ع) فرمود: دوستى ميان پدران خويشاوندى ميان پسران باشد.پ 3- كنز كراچكى: امير مؤمنان (ع) فرمود: از مردانگى است گريه بر زمان گذشته و شوق بوطن، و نگهدارى دوستان ديرين، و روايت است كه داود (ع) به پسرش سليمان فرمود: پسر جانم تا پيوند تو با دوستى ديرين برجاست دوستى‏پ تازه بجاى او مگير، يك دشمن را كم مگير و هزار دوست را فزون مشمار.پ 4- كافى: بسندش تا امام صادق (ع) كه فرمود: جز اين نيست كه مؤمنان برادرند پسران يك پدر و مادرند و چون يك رگ كسى از آنها بزند ديگران از آن بيدارى كشند.

در كتاب مؤمن حسين بن سعيد با حذف سند مانند آن آمده است.پ روشنگرى: مؤمنان برادرند چنانچه خداى تعالى در كتاب عزيز خود فرموده (در آيه 10 سوره الحجرات) يعنى برادرند در دين يا بايد چون برادر تنى باشند در مهربانى و لطف به هم، سپس آن را تاكيد كرد كه فرمود پسران يك پدر و مادرند يعنى سزاست كه چنين باشند يا نه بلكه بالاتر زيرا حقيقت آنها يكى است و در سرشت بهشتى و روح برگزيده پروردگارى شريكند چنانچه بيايد، يا مقصود از پدر همان روح خداست كه در سرشت مؤمن دميده شده، و مقصود از ام و مادر آب گوارا و تربت پاك است چنانچه در ابواب طينت گذشت نه آدم و حوا كه پيش افتند در خاطر برخى شنونده‏ها چون اين پيوست خاص اهل ايمان نيست جز كه گفته شود جدائى در عقيده مانع اين برادريست ولى دور است از باور.

و وجه ديگرى گذشت و آن وحدت پدران حقيقى آنانست كه بايمان و دانش آنها را زنده‏

 

پ‏كردند (و آن تولد دوم آدمى است) يا اينكه پيغمبر (ص) پدر مؤمنانست و خديجه مادرشان بحكم آيه گذشته (6 سوره الاحزاب) و غير مؤمنين از آن بدرند چون عاق اين پدر و مادرند بر اثر ترك ولايت امامان بر حق و از حكم فرزندان بيرونند و پيوند برادرى ميان آنها نيست چنانچه همسران منافق پيغمبر (ص) از اينكه ام المؤمنين باشند بيرونند، و امير مؤمنان در روز جنگ بصره (كه جنگ جمل باشد) عائشه را طلاق داد تا براى مردم روشن شود كه از اين حكم بيرونست نسبت به برخى اعتبارات آن و گر چه حرمت ازدواج مؤمنان با او بجاى خود مانده است.

زدن رگ جنبش آنست بسختى يعنى كمترين آزار، و سهر بيدارى شبانه است بقول قاموس، و مقصود اينست كه بسيار باشد در بعضى شبها بيدارى كشند و سببش روشن نيست و آن از دردى باشد كه بيك برادرى رسد و بسا كه بيدارى كنايه از اندوه است چون بيشتر لازم آنست.پ 5- كافى: بسندش تا جابر جعفى كه در برابر امام پنجم (ع) گرفته شدم و گفتم:

قربانت بسا كه بى‏آسيبى غمگين شوم تا آنكه خاندانم آن را از چهره‏ام بفهمند و هم دوستم، فرمود: آرى اى جابر راستش خدا عز و جل مؤمنان را از سرشت بهشت آفريده و از نسيم روحش در آنها دميده و از اين رو مؤمن برادر مؤمنست از پدر و مادر، و چون بيكى از ارواح در يك شهرى غمى رسد اين روح هم غمنده شود زيرا از همانها است.پ 6- (در اين شماره بسندى از جابر نزديك بهمان مضمون را آورده).

روشنگرى ... در محاسن بجاى تقبضت تنفست آمده يعنى آه كشيدم و غمگين شدم، تا گويد: ريح روحه يعنى از نسيم روح خود كه در پيغمبران و اوصياء دمد چنانچه فرموده:

 (29 سوره الحجر و 72 سوره ص) و دميدم در آن از روح خود يا مقصود: از رحمت ذات خودم چنانچه امام صادق (ع) فرمود: بخدا كه شيعه ما از نور خدا آفريده شدند و بسوى او برگردند يا روح را بريح تشبيه كرده براى اينكه در همه تن روانست و باين مناسبت دميدن را باو نسبت داده ...پ و از امام باقر (ع) در تفسير قول خدا وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي كه پرسيدند اين دميدن چگونه بوده؟ فرمود: روح چون باد در جنبش است و نامش را از ريح (بمعنى باد) باز گرفتند چون روح هم جنس ريح است و همانا آن را بخود نسبت داده چون او را از ميان ارواح ديگر برگزيده بمانند اينكه خانه‏اى از خانه‏ها برگزيد و فرمود خانه من، و بيكى از رسولان فرمود:

خليل من و مانند آنها، و همه اينها آفريده و ساخته شده و تازه پيدا و پرورش يافته و تدبير

 

شده‏اند،پ و بوجه ديگر يعنى از نسيم رحمت خود چنانچه در خبر ديگر آمده: و روان كرد در آنها از نسيم رحمتش از پدر و از مادر ظاهرش اينكه طينت را مانند مادر دانسته و روح را مانند پدر و بسا بر عكس نگويند بنا بر اين خبر بايد هميشه مؤمن غمناك باشد (چون هميشه مؤمنى غمى دارد).

زيرا ما در جواب گوئيم: بسا كه تاثير در ديگران شرائط ديگر هم دارد كه گاهى نابودند چون ارتباط بيشتر اين روح با ارواح ديگر چنانچه وارد است كه ارواح لشكرهاى بسيج شده‏اند آنچه با هم آشنايند بهم پيوندند و آنچه ناآشنا از هم جدا.

و بسا كه غم هميشه مؤمن يك سببش اين باشد (در اين عالم دل بيغم نباشد مترجم)، زيرا ياد كردن برادران سبب آنست ولى شدتش در گاهى بجوريكه برايش عيان گردد براى غم ارواحى است كه همگنان اويند يا بسبب غم ارواح شريفه و والا است كه مؤثرند در هر جهان خصوص در ارواح شيعه و دل و تن آنان،پ چنانچه صدوق ره در معانى الاخبار بسندش تا ابى بصير آورده كه گفت: نزد امام ششم (ع) رفتم و يكى از اصحاب خودمان هم با من بود گفتم:

قربانت يا ابن رسول الله راستش كه من در غم و اندوه شوم بى‏اينكه سببش را بدانم؟ فرمود:

اين غم و شادى از ما است كه بشما ميرسد چون هر گاه غمى يا سرورى در دل ما درآيد بر شما هم درآيد زيرا ما و شما از نور خدا عز و جل باشيم و ما را و سرشت ما را و سرشت شما را يكى كرده است و اگر سرشت شما چنانى كه برگرفته شده بود بجا ميماند ما و شما برابر بوديم ولى سرشت شما بسرشت دشمنانتان آميخت و گر آن نبود شما هرگز يك گناهى هم نميكرديد.

گويد: گفتم: قربانت سرشت و نور ما چنانچه بود بازگردد؟ فرمود: آرى اى بنده خدا بمن بگو اين پرتو درخشان قرص خورشيد كه برآيد بدان پيوسته است يا از او جداست؟ گفتم قربانت از او جداست: فرمود: آيا چنان نيست كه چون خورشيد غروب كند و فرو رود بدان برگردد و باو پيوندد؟ گفتم: آرى، فرمود: همچنان بخدا شيعه ما از نور خدا آفريده شدند و بدان برميگردند، بخدا كه شما بما پيوسته شويد در روز قيامت، و ما شفاعت كنيم و شفاعت ما پذيراست، و بخدا كه شما هم شفاعت كنيد و شفاعت شما قبول شود، و كسى از شما نباشد جز كه دوزخى در سمت چپ دارد و بهشتى در سمت راست، و دوستانش را به بهشت درآورد و دشمنانش را بدوزخ.

انديشه و تدبير كن در اين حديث كه اسرار ناآشنائى دارد «1».

 

پ‏7- كافى: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: مؤمن برادر مؤمن است چشم و رهنماى او است، نه خيانتش كند و نه ستمش رساند و نه با او دغلى كند و نه باو وعده دهد و تخلف كند.

بيان: چشم او است يعنى چون جاسوس وى او را به عيبهايش رهنمائى كند، يا چون ديده‏اش او را بر خوبيها و بديهايش رهنمائى كند،پ و اين يكى از معانى گفته پيغمبر (ص) است كه: مؤمن آئينه مؤمن است، و بقولى: يعنى خود او است از راه مبالغه يا چون خود او است در عزت و شرف ولى باين معنى مناسب فقرات ديگر نيست، بهوش باش رهنماى او به هر خيرى در دنيا و براى ديگر سرا، و خيانتش نكند در مال و در راز و در آبرو و باو دغلى نكند در اندرز و در مشورت و در حفظ الغيب و در ارشاد بمصالح و خلف وعده‏اش نكند دلالت دارد كه اين خلف وعده با كمال برادرى ناجور است نه اينكه حرامست، مگر كه بمعنى نهى از آن باشد و در آن سخنى است ...پ 8- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: مؤمن برادر مؤمن است كه يك تن باشند كه اگر چيزى از آن بدرد آيد در همه تن بروز كند، و جان آنها يكى باشد، و راستش جان مؤمن پيوسته‏تر است بخدا از پيوست پرتو خورشيد بدان.پ در كتاب المؤمن حسين بن سعيد بسندش مانند آن از آن حضرت آمده جز كه در آن گويد: همه تن آن را دريابد زيرا روحشان از روح خدا عز و جل باشد و راستى كه روح مؤمن تا پايان خبر.

روشنگرى: چون يك تن گويا آن حضرت (ع) از برادرى به بيگانگى پرداخته يا بيان كرده كه برادرى آنان چون ديگران نيست بلكه بمانند اعضاء يك تن است كه يك روح دارد، و چنانچه بدرد آمدن يك عضو ديگر اعضاء بدرد آيند بدرد آمدن يك مؤمن هم ديگر مؤمنان دردناك و غمنده شوند چنانچه گذشت ...

در كتاب اختصاص آمده كه: روح هر دو از روح خداست و اين روشنتر است، و مقصود از روح اگر روح حيوانى باشد يعنى پاره‏اى از روح خدا باشند و اگر نفس ناطقه باشد يعنى بسبب روح خدا باشند ...

و مقصود يا بيان پيوستگى كامل دو روح است كه گويا يكى باشند يا اينكه دو روح از يك روح پديد شدند كه روح امامت و آن نور خداست چنانچه در خبر ابى بصير از معانى الاخبار گذشت كه در حكم شرح اين خبر است ....

و بسا كه مقصود از روح خدا ذات خدا باشد و اشاره باشد با ارتباط شديد مقربان به‏

 

جناب حقتعالى چه كه ساعتى هم از پروردگار خود غافل نمانند و از درگاه سبحانى او هر آن و هر ساعت علم و كمال و هدايت بآنها رسدپ چنانچه در حديث قدسى آيد كه: چون دوستش داشتم من خود گوش و چشم و پا و دست و زبانش باشم و ما آن را باندازه فهم خود توضيح خواهيم داد ان شاء الله تعالى و در اينجا رو گردانديم از آنچه بعضى ايراد كردند و عبارت پردازى نمودند و معنى درستى ندارد.پ 9- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: مسلمان برادر مسلمانست، و چشم او و آئينه او و رهنماى او است خيانتش نكند و ستمش نكند و فريبش ندهد، و دروغش نگويد (و دروغگويش نداند) و غيبت او نكند.

روشنگرى: آئينه او است يعنى خوبيهايش را بيان كند تا بجا آرد و بديهايش را ياد آور شود تا از آنها كناره كند چنانى كه كار آئينه باشد، يا خود در آنها بنگرد كه هر چه عيب باشد وانهد زيرا آدمى عيب خود را نبيند، و چنين باشند خوبيهاپ و از پيغمبر (ص) روايت است كه مؤمن آئينه مؤمن است و اين دو تفسير در آن روا باشد.

راوندى در ضوء الشهاب گفته (و او سيد اجل ابو الرضا فضل الله حسنى راوندى كاشانى است و او علامه دهر و امام عصر خود بوده و اين كتاب ضوء الشهاب او شرح كتاب شهاب فقيه شافعى معروف بقاضى قضاعى مغربى است كه در كلمات قصار پيغمبر (ص) است- از پاورقى ص 270).

آئينه ابزارى است كه در آن صورت چيزها ديده شوند، و معناى حديث اينست كه مؤمن براى برادر مؤمن خود هر چه در وجود او است بيان ميكند تا اگر خوبست باو خوشامد گويد تا بر او افزايد و اگر زشت است آگاهش كند تا از آن باز ايستد.

و من گويم: يك صوفى گفته: مؤمن دومى در حديث خداوند است يعنى شخص مؤمن نماينده صفات كمال خداى تعالى شانه ميباشد چنانى كه در آئينه صورت شخص نقش بندد، و اين حديث دلالت دارد اين معناى صوفى مآبانه از خبر نبوى مقصود نيست، و بقولى مقصود اين است كه هر يك از مؤمنان نماينده صفات ديگر آنانست چون صفات هم دارند مانند ايمان و اركانش و پيامدها و آثارش، و اخلاق و آدابى كه دارند و روشن است كه اين تفسير دور از باور است.

و اينكه فرموده او را دروغگو نشمارد نبايد كه در هر چه گويد باو اعتماد كند و اگر چه بدان اشاره دارد چنانچه در خبر ديگر آمده و دليل آورده بر آن قول خداى تعالى را (61- سوره برائه) و اعتماد و اعتقاد دارد بمؤمنان.

 

پ‏و ظاهر اينست كه مقصود از مسلم در اينجا مؤمن است براى اعلام باينكه غير مؤمن در حقيقت مسلمان نيست. 10- كافى: بسندش تا حفص بن بخترى كه من نزد امام ششم بودم و مردى بر آن حضرت وارد شد و بمن فرمود: دوستش دارى؟ گفتم: آرى، بمن فرمود: چرا دوستش نداشته باشى با اينكه برادر تو و همدين تو و ياور تو است در برابر دشمنت و روزيش بر جز تو است.

بيان: چرا دوستش نداشته باشى تشويق بدوستى و ادامه آنست با او و ديگران هم با بيان سبب و نبودن مانع برادر تو است كه خدا او را برادر تو خوانده يا اينكه از جان و سرشت تو آفريده شده و بسا كه كلمه همدين تو است تفسير برادرى باشد ...

در برابر دشمنت از پرى و آدمى يا همان آدمى يا شامل هر دو است يا نفس اماره به بدى‏پ چنانچه روايت است بدترين دشمنت همان نفس تو است كه ميان دو پهلويت ميباشد.پ 11- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه ميفرمود: مؤمن برادر پدر و مادرى مؤمنست زيرا خدا عز و جل مؤمنان را از سرشت بهشتى آفريده، و در جانشان نسيم بهشت دميده، از اين رو برادر پدر و مادر باشند.پ در كتاب المؤمن بسندش از آن حضرت مانندش آورده و در آنست كه در صور آنها از نسيم بهشت است.

روشنگرى: از نسيم بهشت يعنى از روحى كه از بهشت گرفته شده يا بدان وابسته است و بدان روانه است زيرا عقائد و اعمال خوب اثر آنست و بسوى آن، و مضمون آن گذشته.پ 12- كافى: بسندش تا جميل كه شنيدم امام ششم (ع) مى‏فرموده: مؤمنان خدمتكار همديگرند، گفتم: چگونه باشد؟ فرمود، بهم سود رسانند- تا آخر حديث (يا اينكه بهم سود رسانند بنقل حديث).

بيان: ... بسا كه مقصود اينست كه مقتضاى ايمان همياريست و خدمت مؤمنان بهم در كارهاشان كه اين براى آن بنويسد، و اين براى آن بخرد، و اين براى آن بفروشد و جز اين كارها بشرط اينكه قصد تقرب بخدا باشد و براى رعايت ايمان باشد، و اگر براى بردن سود دنيوى باشد خدمت مؤمن نباشد و خدمت بخود باشد (كه غير مؤمن هم ميكند).پ 13- كافى: بسندش تا فضيل بن يسار كه شنيدم امام باقر (ع) ميفرمود: چند تا مسلمان بسفرى بيرون شدند و راه را گم كردند و سخت تشنه شدند و كفن پوشيدند و به بن درختها چسبيدند و پرى سفيدپوش نزدشان آمد و گفت: برخيزيد باكى بر شما نيست همين نزديكى آبست، و برخاستند و آب نوشيدند تا سيراب شدند و باو گفتند: تو كيستى؟ رحمت خدا بر تو

 

پ‏باد گفت: من يك پريم از آنان كه با رسول خدا (ص) بيعت كردند و من خود از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود: مؤمن برادر مؤمن است، چشم او و رهنماى او است نبايد در حضور من از ميان برويد.

بيان- كفن پوشيدند يعنى دل بمردن نهادند كه بدان يقين كرده بودند و كفن پوشيدند يا جامه را چون كفن بخود چسبانيدند و در يك نسخه، تكنفوا، آمده كه نون پيش از فاء است يعنى هر كدام بسوئى رفتند و از هم جدا شدند يا اينكه گرد هم آمدند.

در نهايه گفته در حديث دعا است كه: گذشتند بروش خود مكانفين يعنى در پناه هم و هم پهلو با هم، و در آنست كه: فاكتنفته انا و صاحبى، يعنى من و يارم از دو سو او را در ميان داشتيم ...

من يك پريم طبرسى و ديگران گفتند: هفتاد از پريان نصيبين آمدند نزد رسول خدا (ص) و با آن حضرت بيعت كردند و شماره بيشترى هم روايت شده ... و دلالت دارد كه پريان اجسام لطيفى باشند و ميتوانند بصورت آدمى در آيند و جز پيغمبران و اوصياء آنها ببينند، و اشاره دارد كه روايت حديث از پرى جائز است.پ 14- كافى: بسندش تا فضيل بن يسار كه شنيدم امام ششم ميفرمود: مسلمان برادر مسلمان است ستمش نكند و او را واننهد (و غيبت او نكند، و خيانتش نكند و محرومش نسازد) (ربعى راوى از قول فضيل گفت:) يكى از ياران ما در مدينه از من پرسيد كه تو از فضيل اين حديث را شنيدى؟ گويد: باو گفتم: آرى، گفت: من خودم از امام ششم (ع) شنيدم ميفرمود:

مسلمان برادر مسلمانست ستمش نكند، دغلى با او نكند او را واننهد و او را غيبت نكند و باو خيانت نكند و او را محروم نكند.

 (شرحى در تفسير راوى و شرح الفاظ آورده كه ترجمه نشد مترجم).پ 15- كتاب المؤمن: بسندش از يكى از دو امام (ع) كه فرمود: مؤمن (برادر مؤمن است) بمانند يك تن كه چون چيزى از آن ساقط شود ديگر اندام را بسوى خود كشد و ويران كند.پ 16- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: ارواح قشونهاى بسيج شده‏اند بهم بر خورند و يك ديگر را بو كنند چنانچه اسبان يك ديگر را بو كنند، و هر كدام با هم آشنا باشند به هم پيوندند و هر كدام ناآشنايند از هم جدا شوند، و اگر يك مؤمن بمسجدى درآيد و در آن مردم بسيارى باشند و جز يك مؤمن ميان آنها نباشد روحش بسوى همان مؤمن كشيده شود تا با او بنشيند.

 

پ‏بيان: تفسير جنود مجنده در كتاب السماء و العالم گذشته (و آن را بفارسى ترجمه كردم و بنام آسمان و جهان منتشر شده مترجم).

 

و در قاموس گفته: تشاما يعنى يكى ديگرى را بو كند، و در نهايه گفته: در حديث على (ع) است كه چون خواست در برابر عمرو بن عبد ودّ بميدان رود فرمود: بنزد او در آيم و پيش از برخورد در نبرد او را بو كنم و ببينم چه دارد، گويند بو كشيدم فلانى را يعنى باو نزديك شدم و از او شناسائى كردم براى فهميدن حال او ...پ 17- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود نه، بخدا كه مؤمن مؤمن نباشد هرگز تا نسبت به برادرش چون يك تن باشد كه اگر رگى از او زده شد رگهاى ديگر برايش ناراحت شوند و ويران گردند.پ 18- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر چيزى بچيزى آسايش دارد و مؤمن به برادر مؤمنش آسايش دارد چنانچه پرنده بهمگنان خودش.پ 19- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: مؤمنان در نيكى با هم و مهربانى با هم و توجه بهم چون يك تن باشند كه چون دردى گيرد همه اعضاء تن در بيخوابى و تب بدنبال او كشيده شوند.