باب نوزدهم حليم رانگو و مانند آنها

پ‏1- در محاسن- 403- بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه يك پيغمبرى بخدا از سستى و كمى جماع شكوه كرد و خدا فرمودش حليم بخورد، گويد:پ و از حديث ديگر است از امام ششم عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بپروردگارش از درد پشت شكوه كرد و فرمودش گوشت دانه‏دار بخورد يعنى حليم.پ 2- و از همان بهمين سند تا امام ششم عليه السّلام كه پروردگارم مرا بخوردن حليم فرمان داد تا پشتم نيرومند شود و به پرستش پروردگارم توانا باشم (404).پ 3- و از همان (..) بسندى تا امير المؤمنين عليه السّلام كه حليم را باشيد زيرا تا 40 روز نشاط عبادت آورد و آن خوراكى است آسمانى كه برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرود آمد.4- و از همان (..) بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه خدا تبارك و تعالى يك حليم از بهشت بفرستاده خود هديه كرد كه دانه‏اش در بستانهاى بهشت كشته شده بود و

 

حور العين آن را مالش داده بودند، و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آن را خورد، و نيروى چهل و چند مرد بدو فزود، و اين چيزى بود كه خدا خواست مايه شادى پيغمبرش باشد.پ 5- در محاسن (403) بسندش تا ابى جعفر عليه السّلام كه عمر نزد حفصه رفت و گفت مردى رسول خدا چگونه است؟ پاسخداد مانند مردان ديگر است و خدا آن را براى پيغمبرش نپسنديد و يك قدح حليم از گلهاى بهشتى برايش فرستاد و آن را خورد مردى چهل و چند مرد بدو فزود.پ 6- در عيون- 2 ر 36- بسندش تا امام رضا عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از نماز و جماع سست شد، و ديگى از آسمان بر او فرو آمد و از آن خورد و نيروى چهل مرد در مشت زدن و جماع بر او فزود و آن خوراك حليم بود.پ 7- در مكارم: كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آش بلغور جو را با چربى پيه هميشه ميخورد و حليم را ميخورد بيش از هر چيز و در سحرها حليم ميخورد جبرئيل براى سحرى او از بهشت آن را مى‏آورد (30).پ 8- در محاسن (491) بسندش از ابى بصير كه با امام ششم هم خوراك شديم گوشت شتر براى ما آورد و پنداشتيم از شتر قربانى اوست و خورديم وانگه قدحى بزرگ شير آوردند و از آن نوشيد و فرمود: اى ابا محمّد بنوش من چشيدم از آن و گفتم: از چى است قربانت؟ فرمود: براى ما آوردند وانگه براى ما خرما آوردند و خورديم من گويم: مسلم در صحيح خود روايت كرده كه در شب معراج در ايليا براى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله دو قدح آوردند يكى مى و يكى شير و بدانها نگريست و قدح شير را برداشت و جبرئيل گفت سپاس خدا را كه بفطرتت راهنمود اگر مى را برميگرفتى امتت گمراه ميشدند، يكى از شارحانش گفته: ايلياء با مد كه گاهى بى‏مد آيد همان بيت المقدس است، و از روايت تيكه‏اى افتاده تقدير اينست كه دو قدحش آوردند و گفتند هر كدام را خواهى برگزين، و خدا بدو الهام كرد كه شير را برگرفت چون خدا توفيق اين امت را ميخواست. در قول جبرئيل «بفطرت در رسيدى» چند معنا گفته‏اند و بهترشان اينست كه خدا تعالى بجبرئيل‏

 

آموخت كه اگر شير را برگزيند چنان و چنين شود، و اگر مى را برگزيند چنين شود،پ و منظور از فطرت در اينجا همان اسلام است و درستى و معنايش با اينكه خدا داناتر است اينست كه برگزيدى نشانه مسلمانى و درستى را و شير را نشانه آن ساخته چون روان و پاك است و گوارا براى هر كه نوشد و خوش انجام ولى در مى همه بديها است و كشاننده هر نوع شر در حال و آينده- پايان.

طيبى گفته يك معنا از فطرتى كه مردم بدان آفريده شدند روگردانى از مايه بدى و فساد است مانند مى كه خرد را خلل رساند كه آن بهر خوبى كشاند و از هر بدى رهاند و رغبت بدان چه سود بى‏زيان دارد چون شير- پايان.

گويم: بنا بر اين وجوه مقصود اينست كه شير چيز مباركى است كه پيغمبرش نشانه فطرت ساخته و اشاره است بدان داستان كه راويش ميدانسته و گويم اين خبر را چند تفسير ديگر است.

1- شير نخست خوراك آدمى است پس از زايش كه بر آن بزرگ شود و گويا فطرت او است كه بر آن آفريده شده.

2- مقصود اينست كه خوبست روزه‏دار با آن افطار كند چون اخبارى رسيده كه افطار روزه با آن مستحب است.

3- منظور ستودن آن شير مخصوص باشد كه تازه دوش است، فيروزآبادى گفته: فطر بيك ضمه و دو ضمه فزونى شيريست كه هم اكنون دوشند، و گفته: پرسش شد از مذى و فرمود: آن فطر است، گفتند مذى را به فطر مانند كرده چون كم است و با ضمه روايت شده و معنى اصلى آن شيريست كه بر سر پستان نمودار شود پايان- و گفته شده: فطرت بمعنى تازه و نزديك بكار گويم معنى يكم روشنتر است وانگه بترتيب باشند در نزديكى و دورى.پ 9- در عيون (2 ر 39) بسندش تا امام چهارم عليه السّلام كه چون پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله چيزى خوردى ميگفت: بار خدايا بركت ده در آن بر ما و بهترش را روزى ما نما و چون‏

 

شير ميخورد يا مينوشيد ميگفت: بار خدايا بركت ده در آن بر ما و از آن روزى كن ما را.

در صحيفه رضا عليه السّلام مانندش آمده،پ بيان. يا مينوشيد گويا ترديد از راويست يا خوردن در شير بسته است و نوشيدن در جز آنست.پ 10- در قرب الاسناد (8 ط نجف) بسندش تا جابر بن عبد اللَّه كه گفته شد:

يا رسول اللَّه آيا دارو بخوريم؟ فرمود: دارو بخوريد چون خدا تبارك و تعالى هيچ دردى نداده جز كه با آن داروئى داده، شيرهاى گاو را باشيد كه از درخت مى‏آيند.پ توضيح: در حديث زراره بيايد كه «فإنها تخلط من كلّ الشّجر» يعنى هر گياه و برگى ميخورد و سود همه در شير او فراهم است‏پ 11- در قرب الاسناد (155) بسندش تا على بن جعفر از برادرش عليه السّلام كه پرسيدمش شير ماده الاغ را براى دارو بخورند؟ يا در دارو نهند؟ فرمود: باكى ندارد، در كتاب مسائل على بن جعفر مانندش آمده.پ 12- در محاسن (491) بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از نوشابه‏ها شير را دوست ميداشت.پ 13- و از همان (..): بسندش تا امام پنجم عليه السّلام (مضمون شماره 9 را آورده)پ 14- و از همان (..) بسندش از ابى الحسن عليه السّلام كه چون پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله شير مينوشيد ميگفت: بار خدايا آن را بر ما بركت بده و بيفزاى براى ما.پ 15- و از طب (64) بسندش تا امام صادق عليه السّلام كه هر كه در دل يا تنش سستى يابد بايد گوشت ميش را با شير بخورد كه هر درد و آفت را از بندهاى او برآورد و تنش را نيرو دهد و پشتش را محكم سازد.پ 16- و از همان محاسن بسندش (مضمون شماره 14 آمده) 491.پ 17- (..) بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه شير از خوراك مرسلين است.

و از همان: بسندى مانندش آمده.پ 18- و از همان (..) بسندش كه على عليه السّلام دوست داشت افطار با شير را.

 

پ‏19- و از همان (..) بسندش (مضمون شماره 18 آمده).پ 20- و از همان (..) بسندش كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى از شير گلوگير نشود زيرا خدا تبارك و تعالى ميفرمايد: و شير كه گواراست براى نوشنده‏ها (493).پ 21- در محاسن (492) بسندش تا ابى الحسن اصفهانى كه من نزد امام ششم عليه السّلام بودم و مردى بآن حضرت گفت و من ميشنيدم، قربانت من در تنم سستى يابم، فرمودش شير را باش كه گوشت روياند و استخوان سخت كند.پ 22- و از همان (..) بسندش از ابى الحسن عليه السّلام كه هر كه منى او دگرگون شد شير تازه و عسل سودش دهند.پ 23- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه شير تازه براى كسى است كه منى او كم شود.پ بيان: دگرگونى منى كنايه است از اينكه فرزند از او نشود.پ 24- در محاسن (393) بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه مردى باو گفت: من شير خوردم و زيانم داشت فرمود: نه بخدا زيان ندارد هرگز ولى تو آن را با چيز ديگر خوردى و جز آنت زيان زده كه با او خوردى و تو آن را از شير پنداشتى.پ 25- و در همان (..) بسندش از امام هفتم عليه السّلام كه هر كه شير خورد و گويد بار خدايا منش ميخورم براى اينكه دلخواه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بود باو زيانى نزند.پ 26- و از همان: بسندش از موسى بن عبد اللَّه بن حسن كه از اساتيد خود شنيدم ميگفتند شير شتران داروى هر درد و آفتند.پ 27- و از همان: بسندش از زراره از يكى از دو امام عليهما السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود شيرهاى گاو را باشيد چون از همه درختها هستند.پ 28- و از همان (494) بسندش از على عليه السّلام كه شير گاو درمانست. 29- و از همان: بسندش كه مردى به ابى جعفر عليه السّلام از فساد معده شكوه كرد.

فرمودش چه بازت دارد از نوشيدن شير گاو؟ فرمود: هرگز آن را نوشيدى؟ گفت: بارها فرمود: چگونه‏اش يافتى؟ گفت: معده را شستشو كند و قلوه‏ها را نيرو دهد و پيه پوشاند

 

و اشتهاى خوراك آورد و فرمود: اگر روزش بود بهمراه تو به ينبع ميرفتيم تا شير بنوشى.پ بيان: ينبع بر وزن ينصر دژيست كه چشمه‏ها دارد و نخل و زراعت و در راه حاجيان مصر است بنقل فيروزآبادى.پ 30- در محاسن بسندش از عيص بن قاسم كه از امام ششم از نوشيدن شير ماده الاغ پرسيدم، فرمود: آن را بنوش (492).

و از همان (همين مضمون را از ابى جعفر عليه السّلام آورده).پ 31- (..) بسندش از عيص كه بهمراه امام ششم عليه السّلام چاشت خوردم و فرمود:

اين ماست آب گرفته ماده الاغ است براى بيمارى ساختيم اگر دوست دارى از آن بخور.پ 32- در مكارم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اينان دو پاكيزه‏ترند خرما و شير، چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شير ميخورد دهن را با آب ميشست و ميفرمود: چربى دارد، در خبر است كه چون شير نوشيديد دهان را بشوئيد كه چربى دارد، از امير المؤمنين عليه السّلام كه شيرهاى گاو درمانند، از جعفرى كه شنيدم أبو الحسن عليه السّلام ميفرمود:

 

شاشهاى شتران به از شيرشانست با اينكه خدا درمان در شيرهاشان نهاده.