پآيات قرآن مجيد:
1- (13- سباء) و كمند بندههاى پرشكرگزارم.
2- (24- ص) و چه كمند آنان.
3- (40- هود) و نگرويدند با او جز اندكى.
4- (63- العنكبوت) بلكه بيشترشان خردمندى ندارند.
5- (60- النمل) ولى بيشترشان شكرگزار نباشند.پ و گويم: مانندش در قرآن بسيار است و مقصود جلوگيرى از تو هم عوام است كه بسيارى دليل درستى است و كمى دليل بطلان و نادرستى، و از اين رو بيشتر مردم به سواد اعظم رو كنند يا اينكه در عصر هر پيغمبر دشمنان آنها چندان چند برابر پيروان و دوستانشان بوده و بسيار را نكوهش و اندك را ستايش نموده پروردگار جليل در قرآن، خدا رهنمايد براه راست.پ 1- نهج البلاغه (442 خطبه 199) امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: أيا مردم از راه حق براى كمى اهلش هراس نكنيد، زيرا مردم گرد سفره دنيا فراهم شدند كه دوران سيرى آن اندك و گرسنگى آن دراز است.
پبيان: چون شيوه اينست كه مردم از تنهائى و كمى رفيق در راه هراس دارند بويژه اگر دراز و سخت و ناشناس باشد، آن حضرت نهى كرد از هراس تنهائى در اين راه و كنايه زد بكسى كه بسا بوسوسه افتاده بود كه چون كمند بر حق نيند در برابر مخالفان بسيار خود و نيز كمى رفيق در راه اين جهان بسا هلاكت بار است و سلامت در جمع مسافران بسيار است و آنها را آگاه كرد كه آنان در راه هدايتند و سلامتند گرچه اندكند و نبايد راه آخر ترا براه در دنيا سنجيد.
وانگه آگهى داد بسبب كمى مردم رهنما شده و آن اينست كه مردم براى دنيا گرد آيند و باكى از ديگر سرا ندارند و فرمود خوان اين جهان كه لذتگاه همگانست زمان اندكى است و بدنبالش دوران دراز و كيفر و عذابست، و بقولى نياز طولانى پس از مرگ بخوراك روحانى از كمالات انسانى و نفسانى كه در دنيا از آن بىخبرند.پ 2- صفات الشيعه (ص 180) بسندش از مفضل بن قيس كه امام ششم عليه السّلام بمن فرمود: شماره شيعه ما در كوفه چند است؟ گفتم: 50 هزار و پيوسته ميگفت: چند است و چند تا فرمود: بخدا دوست داشتم در كوفه 25 مرد باشند كه روش ما را بدرستى بدانند و جز راست و درست بر ما مگويند.پ 3- كافى (ج 2 ص 242) بسندش از قتيبه اعشى كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: زن با ايمان كميابتر است از مرد با ايمان و مرد با ايمان كميابتر از كبريت احمر، كدام شما كبريت احمر را ديده.پ بيان: در قاموس گفته: كبريت زغال سنگ، ياقوت سرخ، طلا و گوهرى كه كانش در تبت است در دره مورچهها- پايان.
و معروف است كه كبريت احمر اكسير است كه كيمياگران در جستجوى آنند، و مقصود اينست كه زن داراى صفات ايمان كمتر از مرد چنانيست و مردش هم بسا نايابتر است از اكسير و آن را تأييد كرد كه كدامتان كبريت احمر را ديده، يعنى شما نديديد كبريت احمر را و چطور طمع ديدار مؤمن كامل داريد كه از آن كميابتر است.
پ4- كافى (ج 2 ص 242) بسندش از كامل خرما فروش كه شنيدم ابى جعفر عليه السّلام سه بار فرمود: مردم همه بهائمند جز اندكى مؤمن، و سه بار فرمود: مؤمن غريب است.پ بيان: يعنى مردم همه در كم خردى و درك حق و شهوتپرستى و سستى خرد چون بهيمهاند كه خدا هم فرموده (نيستند آنان جز چهار پايان بلكه گمراهتر) ..
مؤمن غريب است: زيرا كمتر مانند خود را بيند و بدو آرامد و چون آواره است ميان مردم كه از خاندان و وطن و ديارش دور است ..پ 5- كافى بسندش از ابن رئاب كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود بابى بصير كه:
بخدا اگر من سه مؤمن چون شما يافتم كه حديثم را نهان دارند از دشمن، روا ندانستم حديثى را نگفته گزارم و نهان دارم.پ بيان: دلالت دارد كه مؤمن كامل راز دارشان كم بوده و از بيشتر شيعه هم چون مخالفان خود تقيه ميكردند، زيرا گفته آنها را فاش ميكردند و بگوش خلفاء جور ميرسيد و از آنان زيانمند ميشدند يا بكمخردان ميرسيد و نميتوانستند بفهمند و گمراه ميشدند.
شمار سه براى اينست كه يكى و دوتا نتوانند راز را در دل نهان داشت و سه تن ميتوانند با هم انجمن كنند و همدم شوند و راز را بهم بگويند و سينه را سبك سازند و نهان داشتن بر آنها آسان گردد چنانچه آزمايش شده.پ 6- كافى بسندش از سدير صيرفى كه نزد امام صادق عليه السّلام گفتم: خانهنشينى برايت روا نيست. فرمود: چرا اى سدير؟ گفتم: چون دوستان و شيعه و يارانت بسيارند، بخدا اگر امير مؤمنان عليه السّلام اين همه شيعه و ياور و دوست كه دارى ميداشت تيم وعدى در حق او طمع نميكردند. فرمود: اى سدير بسا كه بچه شمارى برسند؟ گفتم صد هزار، فرمود: صد هزار گفتم آرى بلكه 200 هزار، فرمود: 200 هزار؟ گفتم:
آرى و نيمى از دنيا، گويد: امام خاموش شد وانگه فرمود: بر تو آسانست كه با ما
تا ينبع بيائى؟ گفتم: آرى، فرمود: الاغى و استرى زين كردند و من بسوى الاغ، شتافتم، سوارش شدم، فرمود: آى سدير ميخواهى الاغ را براى خود در برابر من برگزينى؟ گفتم: استر خوشنماتر و بزرگىدارتر است، فرمود: الاغ براى من هموارتر است و فرو آمدم و او سوار الاغ شد و من سوار استر.
ميرفتيم و گاه نماز شد فرمود: اى سدير ما را فرو آور نمازگزاريم، وانگه فرمود:
اين زمين شورهزار است و نماز در آن نشايد و رفتيم تا به سرخه زمينى رسيديم و نگريست بيك بچه پسر كه بزغاله ميچرانيد و فرمود: بخدا اى سدير اگر من بشمار اين بزغالهها شيعه داشتم خانهنشينى برايم روا نبود، و فرود آمديم و نماز خوانديم و چون نماز بپايان رسيد من رو ببزغالهها كردم و آنها را شمردم و هفده تا بودند.پ بيان: سدير بر وزن امير است و خانهنشينى ترك جهاد، موالى دوستان مخلص شيعه و تيم تيره ابى بكر وعدى تيره عمر، يعنى اين تيمى و عدوى يا تيره آنها خلافتش را غصب نميكردند، صد هزار كه امام فرمود: از روى تعجب و انكار بود ينبع قلعه ايست بر سر راه حجاج مصرى چشمهها و نخلستان و زراعتكارى دارد و بقول نهايه هفت منزل از مدينه بسوى دريا است و بقولى چهار منزل و از اوقاف على عليه السّلام است و چشمهاش را آن حضرت روان كرده چنانچه از اخبار بر آيد ...
و اينكه فرمان نزول داد براى نماز در نخست وانگه رو گرداند براى بيان روا نبودن نماز است در زمين شورهزار و نمك زار، و بقول مشهور تفسير بكراهت شده مگر آنكه استقرار فراهم شود، و در كتاب نماز آيد كه: و مكروه است نماز در نمك زار جز آنكه نرم باشد و پيشانى درست بر آن برقرار شود، و ما در باره آن سخن خواهيم گفت ان شاء اللَّه.
من رو كردم و بزغالهها را شمردم اشاره دارد كه حضرت صادق با بسيارى مدعيان تشيع باين شماره شيعه درست ندارد، و بقولى بايد در قشون امام باين شمار شيعه مخلص باشد تا بتواند با قشون خود حق خود را بخواهد، نه اينكه همين شماره
براى خروج بس باشد.پ 7- كافى (ج 2 ص 243) بسندش از امام كاظم عليه السّلام كه به سماعه فرمود: اى سماعه در بستر خود آسودند و مرا دچار ترس كردند، هلا بخدا دنيا بود و در آن جز يك خدا پرست نبود، و اگر بود خدايش بهمراه او ياد ميفرمود، در آنجا كه فرموده (120- النحل) راستى ابراهيم خود يك امتى بود، فرمانبر كامل و يكتا پرست و نبود از بت پرستان و بر آن شكيبا و پايدار ماند ما شاء اللَّه، وانگه خدا همدمى كه اسماعيل و اسحاق بودند داد و سه تا شدند.
هلا بخدا كه مؤمن كم است و اهل كفر بسيار، ميدانى براى چه؟ گفتم نه، قربانت، براى اينكه همدم باشند و راز دل خود را بهم بگويند و بدان آرامش جويند.پ بيان: مرا دچار ترس كردند بفاش كردن راز كيش خود و ترك تقيه با اينكه دعوى تشيع داشتند ولى در باره تقيه فرمان امامان خود را نميبردند، و اين اشاره دارد كه آنان شيعه واقعى نيستند براى ما، وانگه براى اينكه از پرسنده رفع كند استبعاد كم بودن مخلص را فرمود: كه در دنيا تنها يك خدا پرست بود و اگر ديگرى بود بهمراه او ياد ميكرد زيرا در مقام بيان يكتا پرستان بود كه فرمود او از بتپرستها نبود و اگر مؤمن ديگرى بود با او ميفرمود.
ابراهيم يك امت بود در مجمع البيان (ج 6: 391) گفته: در معناى آن چند قول است يكى پيشوا و استاد و آموزنده خير، ابن اعرابى گويد: بمرد دانشمند گويند: امت و بقولى پيشواى هدايت است و بقولى او را امت ناميد، كه پايگاه امتى بود كه در ميان آنان بود، و بقولى چون كار امتى را انجام داد و بقولى چون در روزگار خود تنها يكتا پرست بود و ديگر مردم كافر، و فرمانبر پيوسته خدا بود، و بقولى كه نماز خوان استوار بر طاعت در راه حق بود كه اسلام است و از بتپرستها نبود و يكتا پرست بود. پايان.
و بقولى مقصود اين است كه از نژاد بتپرستها نبود و اين بعيد است در معناى
آيه، در نهايه است در حديس قس كه روز قيامت يك امت محشور شود، امت مرديست كه تنها دينى دارد كه خدا فرموده راستش ابراهيم بود امتى فرمانبر خدا، پايان.پ و گويم: اين تنها بودن ابراهيم گويا پس از وفات لوط بوده، يا اينكه چون بهمراه او نبوده و بقوم ديگر مبعوث بوده همدم و كمك او نبوده در برابر قومش.
«فغبر بذلك» بقول قاموس بمعنى درنگ كرد يا گذشت و مقصود ابراهيم عليه السّلام است بمعنى يكم و ما شاء اللَّه بمعنى دوم و در نسخهاى (فصبر) موافق با يكم و در ديگر (عبر) بعين بىنقطه موافق دوم.
و راستى اهل كفر بسيارند در برابر مؤمن كامل كه خدا هم فرموده (106- يوسف). و نگروند بخدا جز كه بيشترشان بتپرستند. وانگه فرمود: ميدانى چرا؟
و بيان حقيقت را نمود كه مؤمنان كمند گرچه مدعى ايمان بسيار است و خدا اين مؤمنان ظاهرى را كه شيعه مآبند آرامش مؤمنان واقعى ساخته تا از كمى خود نهراسند، و علت بىايمانى بيشتر آنها فاش كردن رازهاى امامانست بمخالفان كه مايه بيرون شدن آنها است از ايمان، و مؤيد احتمالهاى گذشته است خبر آينده على بن جعفر (بشماره 9).پ 8- در كافى (ج 2 ص 244) بسندش از حمران بن اعين كه بامام باقر عليه السّلام گفتم:
قربانت چه كم هستيم ما، اگر بر سر خوراك گوسفندى فراهم شويم آن را تمامى نخوريم، فرمود: عجبتر از اين بتو باز نگويم: همه مهاجر و انصار رفتند جز (و با دست به سه اشاره كرد) من گفتم: قربانت حال عمار چونست؟ فرمود: خدا عمار را ابو يقظان را رحمت كند، بيعت كرد و شهيد شد، با خود گفتم: چيزى از شهادت بهتر نيست، بمن نگريست و فرمود: شايد او را چون آن سه دانى، هيهات، هيهات.پ بيان: مقصود از اشاره با دست بسه تا انگشت است و آنها سلمان و ابو ذر و مقداداند چنانچه كشى از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه مردم برگشتند جز سه نفر: سلمان و ابو ذر و مقداد، راوى گفت: پس عمار! فرمود: يك كژى كرد وانگه برگشت، وانگه اگر خواهى آنكه هيچ شك نكرد همان مقداد بود، اما سلمان بدلش افتاد كه نزد
امير مؤمنان اسم اعظم است و كاش آن را بلب مىآورد و زمين آن دشمنان را در خود ميگرفت و او چنين بود، و اما ابو ذر را امير مؤمنان فرمود: خاموش بماند، و براى آن سرزنشى از سوى خدا ندارد، و او نخواست جز كه سخن گويد بر خلاف مخالفان، جوهرى گفته: هيهات براى دور كردنست.پ 9- كافى (ج 2 ص 245) بسندش از على بن جعفر كه شنيدم امام كاظم عليه السّلام ميفرمود: نه هر كه دم از دوستى ما زند مؤمن است ولى براى آرامش مؤمنانند.پ 10- كافى (ج 2 ص 247) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه مؤمن آرامد بسوى مؤمن چون تشنه كه آرامد با آب سرد.پ بيان: معقول را بمحسوس مانند كرده زيرا تشنه از بىآبى دل پريشانست و پر آن را جويد و چونش يابد بياسايد و بيارامد و مايه زندگى تن او شود، و مؤمن هم پر شيفته شود بمؤمن و تشنه ديدار او است و چونش يابد و آرامد و بدو گرايد و بدو زندگى خوش روحانى گيرد، چون سبب قوت ايمان و رفع شكوك و شبهات او و هراس او شود.
و بقولى: اين آرامش از دو جا مايه گيرد يكى هم جنسى براى تناسب در منش و جان چنانچه گذشت و دو هم جنس بهم گرايند و هر چه هم جنسى بيشتر گرايش فزونتر چنانچه روايت است جانها چون قشونهاى آمادهاند و هر كدام با هم آشنايند بهم گرايند و هر كدام ناآشنا از هم جدا شوند.
دوم: دوستى صورت و سيرتش بدانش و ايمان و اخلاق نيك و كردار پسنديده آراسته است و دلبر همه كس است و آن صورت گاه دريافت شود بديده و بينائى دل و گاه مايه دوستى و آرامش باشد بفرمان خدا تعالى و براى پيوند واقعى و گرچه تفصيل آن دانسته نباشد.