باب هشتم در كمى شمار مؤمنان و اينكه نبايد از كمى خود هراس كنند و همدمى مؤمنان با همديگر

پ‏آيات قرآن مجيد:

1- (13- سباء) و كمند بنده‏هاى پرشكرگزارم.

2- (24- ص) و چه كمند آنان.

3- (40- هود) و نگرويدند با او جز اندكى.

4- (63- العنكبوت) بلكه بيشترشان خردمندى ندارند.

5- (60- النمل) ولى بيشترشان شكرگزار نباشند.پ و گويم: مانندش در قرآن بسيار است و مقصود جلوگيرى از تو هم عوام است كه بسيارى دليل درستى است و كمى دليل بطلان و نادرستى، و از اين رو بيشتر مردم به سواد اعظم رو كنند يا اينكه در عصر هر پيغمبر دشمنان آنها چندان چند برابر پيروان و دوستانشان بوده و بسيار را نكوهش و اندك را ستايش نموده پروردگار جليل در قرآن، خدا رهنمايد براه راست.پ 1- نهج البلاغه (442 خطبه 199) امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: أيا مردم از راه حق براى كمى اهلش هراس نكنيد، زيرا مردم گرد سفره دنيا فراهم شدند كه دوران سيرى آن اندك و گرسنگى آن دراز است.

 

پ‏بيان: چون شيوه اينست كه مردم از تنهائى و كمى رفيق در راه هراس دارند بويژه اگر دراز و سخت و ناشناس باشد، آن حضرت نهى كرد از هراس تنهائى در اين راه و كنايه زد بكسى كه بسا بوسوسه افتاده بود كه چون كمند بر حق نيند در برابر مخالفان بسيار خود و نيز كمى رفيق در راه اين جهان بسا هلاكت بار است و سلامت در جمع مسافران بسيار است و آنها را آگاه كرد كه آنان در راه هدايتند و سلامتند گرچه اندكند و نبايد راه آخر ترا براه در دنيا سنجيد.

وانگه آگهى داد بسبب كمى مردم رهنما شده و آن اينست كه مردم براى دنيا گرد آيند و باكى از ديگر سرا ندارند و فرمود خوان اين جهان كه لذتگاه همگانست زمان اندكى است و بدنبالش دوران دراز و كيفر و عذابست، و بقولى نياز طولانى پس از مرگ بخوراك روحانى از كمالات انسانى و نفسانى كه در دنيا از آن بى‏خبرند.پ 2- صفات الشيعه (ص 180) بسندش از مفضل بن قيس كه امام ششم عليه السّلام بمن فرمود: شماره شيعه ما در كوفه چند است؟ گفتم: 50 هزار و پيوسته ميگفت: چند است و چند تا فرمود: بخدا دوست داشتم در كوفه 25 مرد باشند كه روش ما را بدرستى بدانند و جز راست و درست بر ما مگويند.پ 3- كافى (ج 2 ص 242) بسندش از قتيبه اعشى كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: زن با ايمان كميابتر است از مرد با ايمان و مرد با ايمان كميابتر از كبريت احمر، كدام شما كبريت احمر را ديده.پ بيان: در قاموس گفته: كبريت زغال سنگ، ياقوت سرخ، طلا و گوهرى كه كانش در تبت است در دره مورچه‏ها- پايان.

و معروف است كه كبريت احمر اكسير است كه كيمياگران در جستجوى آنند، و مقصود اينست كه زن داراى صفات ايمان كمتر از مرد چنانيست و مردش هم بسا نايابتر است از اكسير و آن را تأييد كرد كه كدامتان كبريت احمر را ديده، يعنى شما نديديد كبريت احمر را و چطور طمع ديدار مؤمن كامل داريد كه از آن كميابتر است.

 

پ‏4- كافى (ج 2 ص 242) بسندش از كامل خرما فروش كه شنيدم ابى جعفر عليه السّلام سه بار فرمود: مردم همه بهائمند جز اندكى مؤمن، و سه بار فرمود: مؤمن غريب است.پ بيان: يعنى مردم همه در كم خردى و درك حق و شهوت‏پرستى و سستى خرد چون بهيمه‏اند كه خدا هم فرموده (نيستند آنان جز چهار پايان بلكه گمراه‏تر) ..

مؤمن غريب است: زيرا كمتر مانند خود را بيند و بدو آرامد و چون آواره است ميان مردم كه از خاندان و وطن و ديارش دور است ..پ 5- كافى بسندش از ابن رئاب كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود بابى بصير كه:

بخدا اگر من سه مؤمن چون شما يافتم كه حديثم را نهان دارند از دشمن، روا ندانستم حديثى را نگفته گزارم و نهان دارم.پ بيان: دلالت دارد كه مؤمن كامل راز دارشان كم بوده و از بيشتر شيعه هم چون مخالفان خود تقيه ميكردند، زيرا گفته آنها را فاش ميكردند و بگوش خلفاء جور ميرسيد و از آنان زيانمند ميشدند يا بكم‏خردان ميرسيد و نميتوانستند بفهمند و گمراه ميشدند.

شمار سه براى اينست كه يكى و دوتا نتوانند راز را در دل نهان داشت و سه تن ميتوانند با هم انجمن كنند و همدم شوند و راز را بهم بگويند و سينه را سبك سازند و نهان داشتن بر آنها آسان گردد چنانچه آزمايش شده.پ 6- كافى بسندش از سدير صيرفى كه نزد امام صادق عليه السّلام گفتم: خانه‏نشينى برايت روا نيست. فرمود: چرا اى سدير؟ گفتم: چون دوستان و شيعه و يارانت بسيارند، بخدا اگر امير مؤمنان عليه السّلام اين همه شيعه و ياور و دوست كه دارى ميداشت تيم وعدى در حق او طمع نميكردند. فرمود: اى سدير بسا كه بچه شمارى برسند؟ گفتم صد هزار، فرمود: صد هزار گفتم آرى بلكه 200 هزار، فرمود: 200 هزار؟ گفتم:

آرى و نيمى از دنيا، گويد: امام خاموش شد وانگه فرمود: بر تو آسانست كه با ما

 

تا ينبع بيائى؟ گفتم: آرى، فرمود: الاغى و استرى زين كردند و من بسوى الاغ، شتافتم، سوارش شدم، فرمود: آى سدير ميخواهى الاغ را براى خود در برابر من برگزينى؟ گفتم: استر خوش‏نماتر و بزرگى‏دارتر است، فرمود: الاغ براى من هموارتر است و فرو آمدم و او سوار الاغ شد و من سوار استر.

ميرفتيم و گاه نماز شد فرمود: اى سدير ما را فرو آور نمازگزاريم، وانگه فرمود:

اين زمين شوره‏زار است و نماز در آن نشايد و رفتيم تا به سرخه زمينى رسيديم و نگريست بيك بچه پسر كه بزغاله ميچرانيد و فرمود: بخدا اى سدير اگر من بشمار اين بزغاله‏ها شيعه داشتم خانه‏نشينى برايم روا نبود، و فرود آمديم و نماز خوانديم و چون نماز بپايان رسيد من رو ببزغاله‏ها كردم و آنها را شمردم و هفده تا بودند.پ بيان: سدير بر وزن امير است و خانه‏نشينى ترك جهاد، موالى دوستان مخلص شيعه و تيم تيره ابى بكر وعدى تيره عمر، يعنى اين تيمى و عدوى يا تيره آنها خلافتش را غصب نميكردند، صد هزار كه امام فرمود: از روى تعجب و انكار بود ينبع قلعه ايست بر سر راه حجاج مصرى چشمه‏ها و نخلستان و زراعتكارى دارد و بقول نهايه هفت منزل از مدينه بسوى دريا است و بقولى چهار منزل و از اوقاف على عليه السّلام است و چشمه‏اش را آن حضرت روان كرده چنانچه از اخبار بر آيد ...

و اينكه فرمان نزول داد براى نماز در نخست وانگه رو گرداند براى بيان روا نبودن نماز است در زمين شوره‏زار و نمك زار، و بقول مشهور تفسير بكراهت شده مگر آنكه استقرار فراهم شود، و در كتاب نماز آيد كه: و مكروه است نماز در نمك زار جز آنكه نرم باشد و پيشانى درست بر آن برقرار شود، و ما در باره آن سخن خواهيم گفت ان شاء اللَّه.

من رو كردم و بزغاله‏ها را شمردم اشاره دارد كه حضرت صادق با بسيارى مدعيان تشيع باين شماره شيعه درست ندارد، و بقولى بايد در قشون امام باين شمار شيعه مخلص باشد تا بتواند با قشون خود حق خود را بخواهد، نه اينكه همين شماره‏

 

براى خروج بس باشد.پ 7- كافى (ج 2 ص 243) بسندش از امام كاظم عليه السّلام كه به سماعه فرمود: اى سماعه در بستر خود آسودند و مرا دچار ترس كردند، هلا بخدا دنيا بود و در آن جز يك خدا پرست نبود، و اگر بود خدايش بهمراه او ياد ميفرمود، در آنجا كه فرموده (120- النحل) راستى ابراهيم خود يك امتى بود، فرمانبر كامل و يكتا پرست و نبود از بت پرستان و بر آن شكيبا و پايدار ماند ما شاء اللَّه، وانگه خدا همدمى كه اسماعيل و اسحاق بودند داد و سه تا شدند.

هلا بخدا كه مؤمن كم است و اهل كفر بسيار، ميدانى براى چه؟ گفتم نه، قربانت، براى اينكه همدم باشند و راز دل خود را بهم بگويند و بدان آرامش جويند.پ بيان: مرا دچار ترس كردند بفاش كردن راز كيش خود و ترك تقيه با اينكه دعوى تشيع داشتند ولى در باره تقيه فرمان امامان خود را نميبردند، و اين اشاره دارد كه آنان شيعه واقعى نيستند براى ما، وانگه براى اينكه از پرسنده رفع كند استبعاد كم بودن مخلص را فرمود: كه در دنيا تنها يك خدا پرست بود و اگر ديگرى بود بهمراه او ياد ميكرد زيرا در مقام بيان يكتا پرستان بود كه فرمود او از بت‏پرستها نبود و اگر مؤمن ديگرى بود با او ميفرمود.

ابراهيم يك امت بود در مجمع البيان (ج 6: 391) گفته: در معناى آن چند قول است يكى پيشوا و استاد و آموزنده خير، ابن اعرابى گويد: بمرد دانشمند گويند: امت و بقولى پيشواى هدايت است و بقولى او را امت ناميد، كه پايگاه امتى بود كه در ميان آنان بود، و بقولى چون كار امتى را انجام داد و بقولى چون در روزگار خود تنها يكتا پرست بود و ديگر مردم كافر، و فرمانبر پيوسته خدا بود، و بقولى كه نماز خوان استوار بر طاعت در راه حق بود كه اسلام است و از بت‏پرستها نبود و يكتا پرست بود. پايان.

و بقولى مقصود اين است كه از نژاد بت‏پرستها نبود و اين بعيد است در معناى‏

 

آيه، در نهايه است در حديس قس كه روز قيامت يك امت محشور شود، امت مرديست كه تنها دينى دارد كه خدا فرموده راستش ابراهيم بود امتى فرمانبر خدا، پايان.پ و گويم: اين تنها بودن ابراهيم گويا پس از وفات لوط بوده، يا اينكه چون بهمراه او نبوده و بقوم ديگر مبعوث بوده همدم و كمك او نبوده در برابر قومش.

 «فغبر بذلك» بقول قاموس بمعنى درنگ كرد يا گذشت و مقصود ابراهيم عليه السّلام است بمعنى يكم و ما شاء اللَّه بمعنى دوم و در نسخه‏اى (فصبر) موافق با يكم و در ديگر (عبر) بعين بى‏نقطه موافق دوم.

و راستى اهل كفر بسيارند در برابر مؤمن كامل كه خدا هم فرموده (106- يوسف). و نگروند بخدا جز كه بيشترشان بت‏پرستند. وانگه فرمود: ميدانى چرا؟

و بيان حقيقت را نمود كه مؤمنان كمند گرچه مدعى ايمان بسيار است و خدا اين مؤمنان ظاهرى را كه شيعه مآبند آرامش مؤمنان واقعى ساخته تا از كمى خود نهراسند، و علت بى‏ايمانى بيشتر آنها فاش كردن رازهاى امامانست بمخالفان كه مايه بيرون شدن آنها است از ايمان، و مؤيد احتمالهاى گذشته است خبر آينده على بن جعفر (بشماره 9).پ 8- در كافى (ج 2 ص 244) بسندش از حمران بن اعين كه بامام باقر عليه السّلام گفتم:

قربانت چه كم هستيم ما، اگر بر سر خوراك گوسفندى فراهم شويم آن را تمامى نخوريم، فرمود: عجب‏تر از اين بتو باز نگويم: همه مهاجر و انصار رفتند جز (و با دست به سه اشاره كرد) من گفتم: قربانت حال عمار چونست؟ فرمود: خدا عمار را ابو يقظان را رحمت كند، بيعت كرد و شهيد شد، با خود گفتم: چيزى از شهادت بهتر نيست، بمن نگريست و فرمود: شايد او را چون آن سه دانى، هيهات، هيهات.پ بيان: مقصود از اشاره با دست بسه تا انگشت است و آنها سلمان و ابو ذر و مقداداند چنانچه كشى از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه مردم برگشتند جز سه نفر: سلمان و ابو ذر و مقداد، راوى گفت: پس عمار! فرمود: يك كژى كرد وانگه برگشت، وانگه اگر خواهى آنكه هيچ شك نكرد همان مقداد بود، اما سلمان بدلش افتاد كه نزد

 

امير مؤمنان اسم اعظم است و كاش آن را بلب مى‏آورد و زمين آن دشمنان را در خود ميگرفت و او چنين بود، و اما ابو ذر را امير مؤمنان فرمود: خاموش بماند، و براى آن سرزنشى از سوى خدا ندارد، و او نخواست جز كه سخن گويد بر خلاف مخالفان، جوهرى گفته: هيهات براى دور كردنست.پ 9- كافى (ج 2 ص 245) بسندش از على بن جعفر كه شنيدم امام كاظم عليه السّلام ميفرمود: نه هر كه دم از دوستى ما زند مؤمن است ولى براى آرامش مؤمنانند.پ 10- كافى (ج 2 ص 247) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه مؤمن آرامد بسوى مؤمن چون تشنه كه آرامد با آب سرد.پ بيان: معقول را بمحسوس مانند كرده زيرا تشنه از بى‏آبى دل پريشانست و پر آن را جويد و چونش يابد بياسايد و بيارامد و مايه زندگى تن او شود، و مؤمن هم پر شيفته شود بمؤمن و تشنه ديدار او است و چونش يابد و آرامد و بدو گرايد و بدو زندگى خوش روحانى گيرد، چون سبب قوت ايمان و رفع شكوك و شبهات او و هراس او شود.

و بقولى: اين آرامش از دو جا مايه گيرد يكى هم جنسى براى تناسب در منش و جان چنانچه گذشت و دو هم جنس بهم گرايند و هر چه هم جنسى بيشتر گرايش فزونتر چنانچه روايت است جانها چون قشونهاى آماده‏اند و هر كدام با هم آشنايند بهم گرايند و هر كدام ناآشنا از هم جدا شوند.

 

دوم: دوستى صورت و سيرتش بدانش و ايمان و اخلاق نيك و كردار پسنديده آراسته است و دلبر همه كس است و آن صورت گاه دريافت شود بديده و بينائى دل و گاه مايه دوستى و آرامش باشد بفرمان خدا تعالى و براى پيوند واقعى و گرچه تفصيل آن دانسته نباشد.