پ1- در مجالس صدوق (179) بسندش تا على عليه السّلام كه هر كه بر خوراك نام خدا برد از آن نعمت هرگز بازپرس نشود.
در ثواب الاعمال: مانندش آمده. در محاسن: مانندش آمده (434).پ 2- در قرب الاسناد: (60) بسندش كه على عليه السّلام پر ميفرمود: هر كه خوراكى خورد و در آغاز نام خدا برد و در پايان سپاس او گويد، از نعمت اين خوراك هر چه باشد بازپرسى نشود.پ بيان: هر چه باشد: يعنى كم يا بيش لذيذ يا جز آن، و دلالت دارد كه آيه
لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ نعمتهاى ظاهره را هم فرا گيرد بشرط ترك بسم اللَّه و الحمد للَّه و منافات ندارد با تاويل آن در بسيارى اخبار بولايت كه بزرگترين فرد نعمت است و آنچه وارد شده كه از شيعه براى نعمت خوراك بازپرسى نشود باين معنى است كه بسا شيعه نبودن هم شرط آنست.پ 3- در علل (15/ 34) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون فرستادهاى خدا نزد ابراهيم عليه السّلام آمدند گوساله بريان براشان آورد و گفت بخوريد گفتند نخوريم تا بهاى آن را بما بگوئى گفت: چون خوريد بگوئيد بسم اللَّه چون دست كشيديد بگوئيد الحمد للَّه فرمود: جبرئيل بياران خود رو كرد كه چهار كس بودند و او سرورشان بود و گفت خدا را سزد كه او را دوست خود سازد.پ 4- در معانى الاخبار و خصال (216) بسندش تا رسول خدا عليه السّلام كه چون در خوراك چهار چيز گرد آيند كامل است: از حلال باشد و دستهاى بسيار در آن باشد و نام خدا در آغازش و حمد خدا در انجامش باشد.پ 5- در محاسن (423) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه هر كدام بىبسم اللَّه وضو سازيد شيطان شريك آن باشد و اگر بخورد و بنوشد و بپوشد و هر كار كند سزاست كه نام خدا را بر آن برد و اگر نبرد شيطان در آن شريك باشد.پ 6- و از همان (323) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود: ضامنم هر كه نام خدا بر خوراكى برد از آن شكوه نكند، ابن كوّاء گفت: يا امير المؤمنين ديشب خوراكى خوردم و نام خدا بر آن بردم و مرا آزار داد، فرمود: براى توبه عهد ضمانت وفادارم تو بر برخى نام خدا بردى و بر همه رنگش نبردى اى بىپدر! و از همان: (همين مضمون بسند ديگر آمده)، در مكارم بىسند مانندش آمده (164)،پ در دعائم: آن را آورده و افزوده كه بخدا چنين است يا امير المؤمنين (2 ر 118).پ 7- در محاسن (420) بسندش از ابى سيار كه با امام ششم عليه السّلام گفتم: خوراك من ناگوار مىشود فرمود: نام خدا ببر، گفتم بردم فرمود: شايد بر همه رنگ نبردى
گفتم: نه فرمود: از اينجا ناگوار مىشود.پ 8- از محاسن (420) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه برادر پدرم عبد اللّه بن على نزد او آمد اجازه خواست براى عمرو بن عبيد و واصل بن بشر و بآنها اجازه ورود داد و فرمود: هيچ چيز نيست جز كه در مرزى پايان يابد، و سفره آوردند و پهن كردند، و آنها بهم گفتند بخدا بر او تسلط يافتيم، گفتند: اى ابو جعفر اين خوان هم يك چيزيست بگو حد و مرز آن كدام است؟ فرمود حدش اينست كه چون پيش نهاده شود گويند بسم اللَّه و چونش بردارند گويند الحمد للَّه.پ 9- در كافى (6/ 292) بسندش از ابى خديجه مانندش را آورده و در دنبالش افزوده: هر كس از برابرش بخورد و از بر ديگرى برنگيرد.پ بيان: گويم: اين سه تن از مشاهير علماء عامّه بودند.پ 10- در محاسن (421) بسندش از فضل بن يونس كه شنيدم ابو الحسن عليه السّلام بر سر خوراكى كه آورده بودند براى همه ميفرمود: سپاس خدا راست كه براى هر چه حدى نهاده، گفتيم: حدّ اين خوراك چون نهندش چيست و چون بردارندش چه فرمود: چون گذارندش حدش بسم اللَّه است و چونش بردارند الحمد للَّه.پ 11- در محاسن (..) كه در سفارش رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است به على عليه السّلام كه چون بخورى بگو بسم اللَّه و چون دست بكشى بگو: الحمد للّه چون دو فرشته پاسبانت پيوسته برايت حسنه نويسند تا آن را از خود دور كنى در مكارم: مانندش آمده (164).پ بيان: مقصود از دور كردن برداشتن سفره يا دور كردن از درون شكم است كه از عبارت مكارم روشنتر است.پ 12- در محاسن (432) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه چون سفر نهند آن را چهار فرشته باشند، چون بنده گويد: بسم اللَّه آن فرشتهها گويند: بارك اللَّه بر شما در خوراكتان وانگه بشيطان گويند: اى فاسق بدر شو تو را بر آنها تسلطى نيست و چون دست كشند و گويند الحمد للَّه فرشتهها گويند: خداشان نعمت دهد شكر
پروردگارشان را ادا كردند و چون بسم اللَّه نگويند فرشتهها بشيطان گويند اى فاسق پيش آى و با آنها بخور و چون دست كشند و الحمد للَّه نگويند و نام خدا نبرند فرشتهها گويند مردميند كه خداشان نعمت داد و پروردگار خود را فراموش كردند در مكارم مانندش آمده (..).پ 13- در محاسن (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون بخورى بگو بسم اللَّه در آغاز و انجامش زيرا چون بنده پيش از خوردن نام خدا برد شيطان با او نخورد و اگر نبرد بخورد و چون در پايان نام خدا برد آنچه شيطان خورده قى كند.پ بيان در كافى: آن را بسندش آورده (6 ر 294).پ 14- در محاسن (433) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون چاشت و شام نهند بگو: بسم اللَّه كه شيطان بيارانش گويد بدر شويد كه در اينجا نه شامى است و نه شب گذرانى، و اگر نام خدا فراموش شود بيارانش گويد: بيائيد كه اينجا براتان شام و شب گذرا نيست،پ بدو سند ديگر مانندش را آورده و بدنبال دومى افزوده چون يكيتان وضو سازد و بسم اللَّه نگويد شيطان در وضويش شريك شود، و اگر بخورد يا بنوشد و يا بپوشد و هر كار كند سزد كه بسم اللَّه گويد و اگر نگويد شيطان شريك او شود و بسند ديگر مانندش را آورده (در محاسن مانند همين دنباله حديث آمده).پ 15- و از همان (..) بسندش از امام ششم كه چون سفره نهند بگو: بسم اللَّه و چون بخورى بگو: بسم اللَّه در آغاز و انجامش و چون سفره بردارند بگو الحمد للَّه.پ 16- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون سفره در برابر امام چهارم مينهادند ميگفت: بار خدايا اين از منت و فضل و بخشش تو است آن را بركت ده و بر ما گوارا كن عوضش را بما بده چون خوريمش و بسا نياز بچيزيست كه بما روزى دادى و نيكويش كردى، بار خدايا ما را از شكرگزاران ساز، و چون سفره را برميداشتند ميفرمود: سپاس خدا راست كه ما را بر دوش بيابان و دريا برآورد و از خوشمزهها و پاكيزهها بما روزى داد و بر بسيارى از آنچه آفريده و آفريننده برترى داد، بيان:
«بسا» مقصود از محتاج شخص نيازمند است يعنى بسا نيازمند بدين خوراك باشند
و نيابندش و ما بعدش سخن مستقل است.پ 17- در محاسن (..) بسندش از عبد اللّه بن سنان كه امام ششم عليه السّلام فرمود:
اى پسر سنان، هر كه خوراكى برش آرند و بخورد و گويد: سپاس از خدا است كه آن را روزيم كرد بىجنبش و توانم آمرزيده شود، پيش از آنكه برخيزد، يا فرمود: پيش از آنكه خوراك را بردارند (بسند ديگر هم مانندش را آورده).پ 18- و از همان (333) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه هر كس خوراكى خورد بايد نام خدا بر آن برد و اگر فراموش كند و پس از آن نام خدا برد آنچه شيطان خورده قى كند، و مرد بتنهائى از او خورد.پ 19- در محاسن (434) بسندش از امير المؤمنين عليه السّلام كه بسيار نام خدا را بر خوراك بريد و در آن هرزه نگوئيد زيرا نعمت و روزى خدا است كه بر شما شكرش بايد و سپاسش، بسند ديگر هم آمده.پ 20- در محاسن (..) از امام ششم عليه السّلام كه چون بخورى يا بنوشى بگو الحمد للَّه،پ بسند ديگرش آورده (و در روايت ديگر از آن حضرت در دنبالش گفته:
سپاس خدا را كه بخوراند و خورانده نشود).پ 21- در محاسن (435) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه هر كه نام خدا را بر خوراك و نوشابه در آغاز برد و در پايان خدا را سپاس گويد هرگز از آن نعمت بازپرسى نشود.پ 22- و از همان (..) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه خورنده شاكر به از روزه دار خاموش است (بسند ديگر همين مضمون را مبسوطتر آورده).پ 23- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون كسى خوراكى خورد و دست تكاند و گويد: بسم اللَّه و الحمد للَّه رب العالمين، خدايش آمرزد پيش از آنكه لقمه بدهانش رسد.پ 24- در محاسن (..) بسندش از سماعه كه امام ششم عليه السّلام فرمود: اى سماعه خوردن و سپاس كردن نه خوردن و خاموشى.
پ25- در محاسن (..) تا اينكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پيوسته هر گاه سفره خوراكى در برش مينهادند ميگفت: منزّهى تو بار خدايا چه خوبست آنچه براى ما بر پا داشتى، منزهى تو بار خدايا چه بسيار است آنچه بما دادى، منزهى تو چه بسيار است عافيتى كه بما ارزانى داشتى، بار خدايا وسعت ده بر ما و بر مستمندان مسلمان. بيان: در كافى آن را آورده و در آن آمده: چه زيبا است آنچه ما را بدان آزمودى و خواهى آزمود، و اين آزمايش بمعنى نعمت بخشى يا امتحان با نعمت است و در نسخه ايست كه: بر مستمندان مؤمنان و بر مسلمانان ما از مرد و زن (6/ 293). 26- در محاسن (435) بسندش از امام چهارم اين دعا را براى سر سفره آورده: الحمد للَّه الذى اطعمنا و سقانا و كفانا و ايّدنا و آوانا و انعم علينا و افضل الحمد للَّه الذى يطعم و لا يطعم- سپاس خدا را است كه بما خورانيد و نوشانيد و ما را بس است و كمك كار و ما را جا داد و نعمت بخشيد و بيش داد سپاس خدا را كه خوراند و خورانده نشود.
در مكارم: مانندش آمده (165). 27- در محاسن (436) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه چون سفره برداشته ميشد ميگفت: بار خدايا بيش دادى و خوب دادى بركتش ده سير نان كردى و سير آب گواراش ساز سپاس خدا را كه خوراند و خورانده نشود. 28- و از همان (..) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه ميفرمود: بار خدايا اين از دهش تو است براى ما در آن بركت ده و بر ما گواراش كن و جا گير آنچه را خورديم بده و يا آنچه نوشيديم از جز جنبش و توان ما، روزى دادى و خوب دادى از آن تو باد سپاس، پروردگارا ما را از شاكران ساز، و چون دست ميكشيد ميگفت: سپاس خدا را كه ما را بس كرد و ارجمند ساخت و در بيابان و دريا بر آورد و از پاكيزهها روزى كرد و برتريمان داد بخوبى بر بسيارى از آنچه آفريد سپاس خدا را كه هزينه ما را با خود گرفته و بر ما فراوان كرده.
پ29- در محاسن (436) بسندش از ابى بصير كه: با امام پنجم عليه السّلام چاشت خوردم و چون سفره نهادند گفت: بسم اللَّه و چون دست كشيد گفت: سپاس خدا را كه ما را خورانيد و نوشانيد و روزى داد و تندرستى بخشيد و بر ما منت نهاد بمحمد صلى اللَّه عليه و آله و ما را مسلمان ساخت.پ 30- و از همان: كه اين دعا را از امام ششم عليه السّلام آورده سپاس خدا را كه گرسنه بوديم و سيرمان كرد و تشنه بوديم و نوشاندمان و برهنه بوديم پوشاندمان و ما را جا داد در آسايش و بار كرد در كوچ و از ترس آسوده داشت و در رنج برى كمك و يارى داد، و در روايتى است كه ما را در نيم روز آفتابى سايه انداخت.پ 31- در كافى (295) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون پدرم ميخورد ميگفت و مانندش را با اندك اختلافى در برخى كلمات دعا آورده ...پ 32- در محاسن (437) بسندش از ابن بكير كه نزد امام ششم عليه السّلام بوديم و بما خوراك داد و دست كشيديم و گفتيم: الحمد للَّه: او فرمود: اين از تواست بار خدايا و بمحمد فرستادهات، بار خدايا سپاس از تو است بار خدايا سپاس از توات بار خدايا سپاس از توات بار خدايا رحمت فرست بر محمّد و خاندانش، در كافى (..) بسندش آن را آورده (با اندك) اختلافى در عبارت دعا).پ 33- در محاسن (..) بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه پيوسته چون سلمان دست از خوراك ميكشيد ميگفت: بار خدايا فزون كردى و خوش، بيفزا. و سير كردى و سيراب، گواراش كن.پ 34- و از همان: (..) بسندش از عبيد بن زراره كه با امام ششم خوراكى خوردم و نشمردم كه چند بار گفت: سپاس خدا را كه خواهش آن را داشتم.پ 35- و از همان: (..) بسندش از يونس بن ظبيان كه با امام ششم عليه السّلام بودم و هنگام شام شد و خواستم برخيزم فرمود: بنشين، نشستم و سفره گستردند و چون سفره گستردند گفت بسم اللَّه و چون دست كشيد گفت: الحمد للَّه بار خدايا اين از تو است و از محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم.
پ36- و از همان (..) بسندش از مسمع بن عبد الملك كه بامام ششم عليه السّلام گفتم خوراكم گوارا نيست فرمود: بسم اللَّه ميگوئى گفتم: البته، فرمود: شايد چند چند رنگ خوراك خوردى؟ گفتم آرى، فرمود: بر هر رنگى بسم اللَّه گفتى؟ گفتم نه، فرمود: ناگوارى از اينجا است.پ 37- و از همان (438) بسندش از مسمع كه با امام ششم عليه السّلام شكوه كردم از ناگوارى خوراك و آزارش فرمود: چرا بسم اللَّه نميگوئى، گفتم: البته ميگويم و باز هم زيانم زند، فرمود: چون بسم اللَّه را با سخنى بريده باشى و بخوردن برگردى بسم اللَّه ميگوئى، گفتم: نه، فرمود: از اينجا است كه زيانت دارد، اگر چون بخوردن برگردى نام خدا برى زيانت نزند.پ 38- و از همان (439) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه هرگز از خوراك ناگوارى نديدم باو گفتند: چرا؟ فرمود: هر لقمه بردارم بسم اللَّه بر آن برم، و از همان بسند ديگر آمده.پ 39- و از همان (..) بسندش از اصبغ كه نزد امير المؤمنين رفتم و برابرش بريانى بود و مرا خواند كه از آن بريانى بخورم، گفتم: چونش بخورم زيانم دارد، فرمود: چند كلمهات بگويم كه آنها را بگوئى و من ضامن باشم كه خوراك زيانت ندهد. بگو: بار خدايا خواهشدارم بنامت بهتر نامها كه زمين و آسمان را پر كرده بخشنده مهربانى كه با آن زيان ندارد دردى، و هرگز بتو زيان نزند.پ بيان: منظور از پر زمين و آسمان بسيارى شماره است و بسا مقصود بيان بزرگوارى كلمه حمد است و بسا مقصود عظمت مزد و ثوابش باشد.پ 40- در محاسن (..) بسندى از يكى اصحاب كه بامام ششم عليه السّلام از ناگوارى خوراك شكوه كردم، فرمود: چون دست كشيدى دستت را به شكمت بكش و بگو بار خدايا گواراش كن، بار خدايا سازگارش كن بار خدايا خوشگوارش كن.پ 41- و از همان (..) بسندش از داود بن فرقد كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: چگونه
بر خوراك نام خدا برم فرمود: اگر چند ظرف است بر هر كدام بسم اللَّه بگو، گفتم: اگر فراموش كردم؟ فرمود: بگو بسم اللَّه من اوله الى آخره، در كافى (6/ 295) مانندش آمده.پ 42- در محاسن (..) بسندش از عبد الرحمن بن حجّاج كه شنيدم امام ششم عليه السّلام ميفرمود: چون خوان گسترند و يكى بسم اللَّه گويد از همه ديگران بس باشد.پ 43- در طب (60) بسندى تا امير المؤمنين عليه السّلام كه هر كه خواهد خوراكى زيانش نرساند تا گرسنه نشود نخورد و چون خورد بگويد: بسم اللَّه و باللَّه و خوب بجود و تا سير نشده دست از خوراك بكشد و آن را وانهد و هنوز نياز بدان دارد.پ 44- در مكارم (27) پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله چون خوراك در برابرش نهادند ميگفت بار خدايا نعمتى شكرشدهاش ساز كه به نعمت بهشت رسد، و چون دست بخوراك ميزد ميگفت: بسم اللَّه بار خدايا در روزيى كه بما دادى بركت ده و بر تو است عوضشپ و از امام صادق عليه السّلام است كه هرگز تخمه نشدم چون آغاز بخوراك نكردم تا بسم اللَّه گفتم و دست از آن نكشيدم تا گفتم: الحمد للَّه، فرمود: شكم چون سير شود سركش شود.پ و امير المؤمنين عليه السّلام به پسرش حسن عليه السّلام فرمود: پسر جانم يك لقمه گرم و سرد مخور و نوشى منوش جز كه پيش از خوردنش بگوئى: بار خدايا من از اين خورد و نوشم از تو تندرستى خواهم از دردش و نيرو خواهم بدان بر طاعتت و ذكرت و شكرت تا آن را در تنم بدارى و خواهم كه مرا بدان بر عبادتت دلير سازى و از پرهيز، خوب از گناهت بدلم اندازى، كه چون چنين كنى از گرفتارى و دردش آسودهمانى،پ و چون خوراك برابر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نهادندى ميگفت: اللهم اجعلها نعمة مشكورة تصل بها نعمة الجنة، و چون دست بخوراك ميزد، ميگفت: بسم اللَّه بارك لنا فيما رزقتنا و عليك خلفه،پ و از امام باقر عليه السّلام است كه سليمان سر خوراك ميگفت: بار خدايا فراوان كردى و خوش پس بيفزا، سير كردى و سيراب پس گوارا
كن،پ و از امام صادق عليه السّلام است كه ميفرمود: سپاس خدا را كه خوراند ما را در گرسنهها و نوشاند در تشنهها و پوشاند در لختها، و رهنمود در گمراهان و مأوى داد از ميان بىماوايان و پاكش داد در پيادگان، و خدمتكار داد در ميان رنج كشان و برترى داد بر بسيارى از جهانيان،پ و از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه چون سفره را بردارند بگو: الحمد للَّه رب العالمين اللهم اجعلها نعمة مشكورة.پ و از كتاب نجاة دعائى كه بر سر خوراك ميگوئى: سپاس خدا را كه خوراند و نخورد پناه دهد و پناه نگيرد، بىنياز است، بار خدايا تو راست سپاس بر هر چه بما روزى دادى از خوردنى و نانخورش در توانگرى و تندرستى بىرنج و سختى، بنام خدا بهتر نامها و پروردگار زمين و آسمان، بنام خدا كه با نامش دردى زيان نيارد، بنام خدا كه با نامش چيزى زيان ندارد و او است شنوا و دانا، بار خدايا بدين خوراكم بخوبى خوشبخت ساز و از بديش مرا پناه ده، بسودش بهرمندم كن و از زيانش مرا سالم دار. و دعاء پس از دست كشيدن اينست.
سپاس خدا را كه خوراكم داد و سيرم كرد و نوشم داد و سيرابم نمود و نگهم داشت و حمايتم كرد، سپاس خدا را كه بركت و يمن بمن نمود در آنچه بر گرفتم و آنچه وانهادم از آن بار خدايا گوارا و سازگارش ساز نه ناساز و درد آور و مرا پس از آن درست دار و بر شكر خود استوار، و بر طاعتت پايدار، بمن روزى جوشانى بده و مرا عبادت كار و نيكوكار ساز و آنچه در معاد بمن بر خورد با بهى و شادمانى باشد برحمتك يا ارحم الراحمين.پ توضيح: روزى جوشان يعنى تازه بتازه چون شير از پستان، و زندگى استوار بر سه گونه است 1- پا بر جا و پاينده 2- در شهرم بمن رسد و نياز بسفر و گردش نداشته باشد 3- با شادمانى و چشم روشنى باشد.پ 45- كشى: بسندش از ثوير بن ابى فاخته كه با عمر بن ذر قاضى نزد ابى جعفر عليه السّلام رفتم خوراك خواست و فرمود: سپاس خدا را كه براى هر چه مرزى بسته كه بدان پيوسته تا اينكه اين سفره هم مرزى دارد كه بدان پايان يابد، ابن ذر
گفت: مرزش چيست؟ فرمود: چونش نهند بسم اللَّه و چونش بردارند سپاس خدا.پ 46- در نوادر راوندى (35) بسندش تا اينكه چون رسول خدا نزد مردم خوردى گفتى: روزهداران نزد شما افطار كنند خوراكتان را نيكان خورند و فرشتههاى خوب بر شما رحمت آرند، و اين سنت گذرا شدپ و چون خوراكى نزد امام صادق عليه السّلام مينهادند ميگفت: بسم اللَّه و باللَّه اين از فضل خدا و بركت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است و خاندانش بار خدايا چنانچه ما را سير كردى هر مرد و زن مؤمن را سير كن و در خوردنى و نوشيدنى و تن و دارائى ما بركت ده.پ 47- در دعائم (2/ 118) تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه مردى نيست نانخورانش را گرد آورد و خوراكى نهد و نام خدا برد و نام خدا برند در آغاز خوردن و سپاس خدا كنند در پايانش و سفره را بردارند جز كه خداشان آمرزد،پ از على عليه السّلام كه چون نام خدا بر سر خوراك برند و در پايانش سپاس او گويند و دستها را در پيش و پس آن شويند و در آن دست بسيارى در كار خوردن باشد و از حلال بود بركتش كامل شودپ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام كه چون خوراك را نهند نام خدا بريد كه شيطان بيارانش گويد بدر شويد چون بهرهاى در آن نداريد، و هر كه بر خوراكش بسم اللَّه نگويد شيطان در آن بهره دارد، فرمود: هر كه بامداد گويد اين روز خود را در برابر فراموشى و شتابم بنام خدا آغازم او را بر فراموشى نام خدا در خوراك يا نوشيدن بس است.پ 48- در فردوس: از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه چون خوردنى و نوشيدنى دريابى بگو بنام خدا و بخدا كه با نامش چيزى در زمين و آسمان زيان نزند يا حى يا قيوم، تا از آن دردى بتو نرسد گر چه زهر در آن باشد.پ 49- در كنز الفوائد كراچكى كه ابو حنيفه با امام ششم عليه السّلام همخوراك شد و چون آن حضرت دست كشيد گفت: سپاس خدا را پروردگار جهانيان بار خدايا اين از تو و از رسول اللَّه است، ابو حنيفه گفت: اى ابا عبد اللّه با خدا شريك آوردى باو فرمود: واى بر تو خدا در قرآنش فرمايد: «و كينهاى نداشتند جز اينكه بىنيازشان
كرد خدا و رسولش از فضل خود، 74- التوبه» و در جاى ديگر فرمايد:
«و كاش خشنود بودند بدان چه خدا و رسولش براشان آرند و گفتندى: بس است ما را خدا، البته بدهد بما خدا از فضل خود و هم رسولش، 59- التوبه» ابو حنيفه گفت: گويا من هرگز اين دو آيه را نخوانده بودم.پ 50- در مكارم: از كتاب زهد امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود: پر نام خدا را بر خوراك بريد و سركشى نكنيد، زيرا نعمتى است از خدا و از روزى او است كه بر شما شكرش بايد و حمدش، نعمتها را خوب داريد پيش از جدائى آنها زيرا بروند و گواه نعمتخواره باشند در آنچه با آنها كند، هر كه از خدا باندك روزى خشنود است، خدا باندك كار خوب از او خشنود است.
پ [باب دوازدهم] باب منع از خوردن با دست چپ و تكيه زده و در جنابت و در راه رفتن
پ1- در خصال (505) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه خوردن در جنابت فقر آورد- الخبر-پ 2- در مجالس صدوق و خصال: در مناهى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه نهى كرده از خوردن در جنابت و فرموده فقر آرد و از خوردن آدمى با دست چپ و تكيه زده.پ 3- در قرب الاسناد: (173) از حسين بن ابى عرندس كه در منى ابى الحسن عليه السّلام را ديدم و سر دوش ردائى داشت و بر چند جوال سياه تكيه زده بود و غلامى سياه يك سينى رطب برايش آورد و با دست چپ از آن برداشت و تكيه زده بر دست راستش خورد، و اين حديث را بيكى از همكيشان گفتم: گفت: تو ديدى با دست چپش خورد؟ گفتم: آرى، گفت البته سليمان بن خالد از امام ششم عليه السّلام شنيده كه فرموده: صاحب اين امر امامت هر دو دستش دست راستند.پ بيان: در جامع گفته: خورد و نوش با دست چپ مكروه است و چيز گرفتن
با آن و روايت است كه هر دو دست امام راست هستند.پ 4- در محاسن (457) بسندش از ابى خديجه كه بشير دهّان از امام ششم عليه السّلام در بر من پرسيد كه آيا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چيزى ميخورد و تكيه زده بود بر راست يا چپ خود،پ فرمود: رسول خدا تكيه زده بر دست راست و يا چپش نميخورد ولى چون بنده مىنشست و ميخورد براى تواضع بدرگاه خدا (بسند ديگر هم نزديك بهمين مضمون را آورده).پ بيان: خوردن بنده اينست كه روى زمين مىنشيند و بىخوان ميخورد و نشستن بنده بر دو زانو است چنانچه بيايد ان شاء اللَّه.پ 5- در محاسن (..) بسندش از ابى اسامه كه نزد امام ششم عليه السّلام رفتم و او ميخورد و تكيه زده بود و هراسان نشست و ميفرمود: صلّى اللَّه على رسول اللَّه كه از روزى كه خدايش مبعوث كرد تا جانش را گرفت تكيه زده چيزى نخورد براى تواضع بدرگاه خدا.پ 6- در مجالس شيخ (2/ 202) بسندش از محمّد بن مسلم كه نزد امام پنجم رفتم روزى و او تكيه زده ميخورد با اينكه بما رسيده بود اين كار مكروه است، من بدو مينگريستم و آن حضرت مرا بر سر خوراكش خواند و چون دست كشيد فرمود: اى ابا محمّد شايد در دل دارى كه چشمى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را ديده كه از روزى كه خدايش برانگيخته تا جانش را گرفته تكيه زده چيزى نخورده؟ و يا در دل دارى كه رسول خدا از نان گندم سير خورده؟ نه بخدا سه روز پياپى سير نبوده تا خدا جانش را ربوده الخبر-پ و بسند ديگر آورده كه: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هرگز تكيه زده چيزى نخورده و نه ماها.پ 7- و از همان (1 ر 45) بسندش از سماعه كه پرسيدم امام ششم عليه السّلام را كه كسى تكيه زده بخورد؟ فرمود: نه و نه بر شكم خوابيده (خبر ديگر بهمين مضمون آورده).پ 7- و از همان: (458) بسندش از عمر بن سعيد كه پدرم بمن گزارش داد كه
ديده بود امام ششم عليه السّلام چهار زانو نشسته و غذا ميخورد گفت: و ديدم آن حضرت تكيه زده و ميخورد و ميفرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هرگز تكيه زده نخورده است.پ بيان: بسا كه كار او جز آن بوده كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نفى كرده چنانچه تحقيقش مىآيد ولى بعيد است و اظهر اينست كه كار او براى بيان جواز است يا تقيه و هذر از مخالفت عرف براى مصلحت چنانچه خبر آينده بر آن دلالت دارد.پ 8- و از همان (..) بسندش از معلى بن خنيس كه امام ششم عليه السّلام فرموده:
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از روزى كه خدايش مبعوث كرد تا جانش را گرفت هرگز تكيه زده چيزى نخورد چون بد داشت مانند پادشاهان باشد و ما نميتوانيم كه كار او را بكنيم.پ 9- و از همان (455) بسندش از سماعه كه پرسيدم امام ششم عليه السّلام را از مرديكه با دست چپش چيزى خورد يا نوشد، فرمود با دست چپش نه چيزى خورد نه نوشد و نه برگيرد، و بسند ديگرش هم آورده.پ 10- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه بد داشت كسى با دست چپ بخورد يا بنوشد يا چيزى برگيرد.پ 11- و از همان (..) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه تا توانى با دست چپ مخور.پ 12- و از همان (..) بسندش از حماد بن عثمان كه امام ششم عليه السّلام با دست چپش خورد و چيزى برگرفت.پ بيان: حمل شود بر علتى يا عذرى يا براى بيان جواز است.پ 13- در محاسن بسندش تا على عليه السّلام كه باكى ندارد كسى بخورد و راه برود و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هم آن را ميكرد.پ 14- و از همان (..) بسندش كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پيش از چاشت بيرون شد و تيكه نانى داشت كه در شير فرو برده بود و آن را ميخورد و راه ميرفت و بلال اقامه نماز ميگفت و آن حضرت با مردم نماز خواند.
پ15- و از همان (..) بسندش تا على عليه السّلام كه باكى ندارد مردى راه رود و بخورد.پ 16- و از همان (..) بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه مخور در راه رفتن جز كه چاره از آن ندارى.
در مكارم: مانندش آمده (168).پ 16- در خرائج: روايت است كه جرهد نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و برابرش طبقى بود و جرهد را نزديك خواست تا بخورد و او دست چپ را فرا داشت تا بخورد دست راستش صدمه ديده بود، فرمودش با دست راستت بخور گفت: آسيب ديده و رسول خدا بر آن دميد و پس از آن ديگر شكوه از آن نكرد.پ 17- و از همان: كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله مردى را ديد كه با دست چپ ميخورد، فرمودش با دست راست بخور، گفت نميتوانم، گويد: پس از آن ديگر دست راستش بدهانش نرسيد هر گاه لقمه را بر مىآورد بسوى ديگر ميرفت.پ 18- در كتاب حسين بن سعيد بسندش از حماد بن عثمان كه ديدم امام ششم عليه السّلام تكيه زده غذا ميخورد و آنگه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را ياد كرد و فرمود: تكيه زده نخورد تا درگذشت.پ 19- در دعوات راوندى: امام صادق عليه السّلام فرمود: مخور تكيه زده و اگر بشكم خوابيدهاى بدتر است از تكيه زدن، و روايت است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله تكيه زده نخورد جز يك بار سپس نشست و گفت: بار خدايا من بنده و فرستاده توام.پ 20- در دعائم: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه نهى كرد از خوردن تكيه زده، و چون ميخورد درست روى يك پا مىنشست و بر ديگرى آرام ميگرفت، و ميفرمود مانند بنده بنشين و چون او بخور (2 ر 118).پ 22- در دعائم: و از على عليه السّلام كه تكيه زده مخور مانند جبّاران و چهار زانو مزنپ و از امام ششم عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از هنگام بعثت تا مرگ تكيه زده نخوردپ و از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه نهى كرد از خورد و نوش با دست چپ و از راه رفتن در يكتا
كفش، و بكار بردن دست را در هر چه خوش داشت، و از سه گونه خوردن نهى كرد از خوردن با دست چپ و به پشت خوابيده و بر شكم خوابيده،پ و از جعفر بن ابن محمّد عليه السّلام كه نخورد كسى با دست چپ و ننوشد و چيزى بدان برنگيرد جز براى عذرى (2 ر 119).پ 23- در كافى (6/ 272) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه چون هر كدام شما بر سر خوراك نشيند بايد چون بنده نشيند و يك پا روى ديگرى نيندازد و چهار زانو ننشيند، كه نشستن نانخواه خدا عزّ و جلّ است و صاحبش را دشمن دارد، در خصال در حديث اربعمائة مانندش آمده، در تحف العقول: مانندش آمده.پ 24- در فردوس: از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه هر كدام شما با دست راست بخورد و با آن بنوشد كه شيطان بدست چپ ميخورد،پ فرموده چون چيزى برگيرد با دست راستش باشد و چون بدهد با آن باشد چون شيطان با دست چپش داد و ستد كند.پ بيان: در فتح البارى بنقل از طيبى گفته مقصود از اينكه شيطان با دست چپش ميخورد اينست كه پيروان خود را از آدميان بدان وادارد تا بر خلاف بندگان خوب خدا باشند، طيبى گفته: تقريرش اينست كه با دست چپ نخوريد و اگر بخوريد از پيروان و دوستان شيطانيد چون شيطان دوستانش را بدان وادارد پايان اين تفسير عدول از ظاهر است و بهتر عمل بظاهر خبر است كه خود شيطان ميخورد و محال نيست و خبر آن را اثبات كرده و نياز بتأويل ندارد.
قرطبى اين را احتمال داده و سپس گفته قدرت شايانست وانگه از صحيح مسلم آورده كه شيطان خوراكى را حلال شمارد كه بر آن نام خدا برده نشود، و اين بمعنى خوردنش از آن و بقولى استحسان آنست و بركت بردن از آن خوراك.
قرطبى: گفته: ظاهر سخن آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله كه شيطان با دست چپ ميخورد اينست كه هر كه چنين كند مانند شيطانست و آن را دور شمرده ..
پدنباله و شرحى است: بدان كه از اين اخبار احكامى برآيد:
1- خوردن با تكيه زدن مكروه است و در آن خلافى نيست و چند معنى دارد يكم: تكيه زدن بدست و ظاهر اخبار عدم كراهت است بلكه استحباب آنستپ چنانچه كلينى روايت كرده بسند خود از فضيل بن يسار كه عباد بصرى نزد امام ششم عليه السّلام بود و او غذا ميخورد و امام يك دست خود را بر زمين نهاد و عباد باو گفت:
خدات خوش داراد، ندانى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن نهى كرده و دست برداشت و خورد و باز دست بزمين بازگردانيد و او هم دوباره همان را گفت و آن حضرت دست برداشت و سپس بدان برگشت و باز هم عباد آن را گفت: و امام فرمود: نه، بخدا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هرگز از آن نهى نكرده ولى ظاهر فقهاء كراهت آن هم هست در دروس گفته: خوردن با تكيه زدن مكروه است و روايت عمل كردن بدان از امام صادق عليه السّلام براى بيان جواز است و از اين رو فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هرگز تكيه زده نخورده، و فضيل بن يسار جواز تكيه زدن بر دست را از امام صادق عليه السّلام آورده و اينكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن نهى نكرده با اينكه در روايت ديگر است كه آن را نكرده و جمع ميان آنها اينست كه لفظ نهى را نفرموده ولى آن را هم نكرده پايان.
من گويم: جمع آنها مىشود بحمل تكيه زدن مورد نهى بيكى از معانى آينده 2- نشستن بر جاروى تشك راست و بىميل بيك سو كه برخى لغويان گفتهاند زيرا چنين خوردنى شيوه شاهان و متكبرانست.
3- آنكه به پشتى و مانندش تكيه زند كه از بسيارى اطلاق خبرها فهم شود چنانچه تعبير شده كه او تكيه زده بود و راست نشست، و از آداب ائمه بدور است كه روى پهلو در برابر مردم افتاده باشند و ظاهر اينست كه بپشتى تكيه داده بوده و راست نشسته چنانچه شيوه شايعى است در مورد اهتمام بامرى يا بروز خشمى.
4- خوابيده بر يك پهلو- 5- اعم از چهارم و يكم كه ظاهر بيشتر اصحابست 6- اعم از همه جز يكم كه روشنتر است براى جمع ميان اخبار و مستحب است رو كردن بنعمت خدا و فرو شدن بر آن بىتكبّر و آن با تكيه زدن بدست مخالفت
ندارد،پ در نهايه گفته: در حديث است كه نخوردم در تكيه زدن، تكيه زن در زبان عرب كسى است كه بر روى پا نشسته و بر جا است و عامه مردم تكيه زن را كسى دانند كه ميل بيكى از دو پهلو دارد و بر آن اعتماد كرده ... معنى حديث اينست كه من در حال خوردن ننشينم تكيه زده چون كسى كه ميخواهد پر بخورد ولى باندازه رفع گرسنگى بخورم و نشست من براى آن بر روى پا است و كسى كه تكيه زدن را ميل بپهلو تفسير كرده حديث را از نظر طب تأويل كرده زيرا در اين صورت خوراك بهمه مجارى غذا بآسانى فرو نرود و گوارا نباشد و بسا آزار بخشد، و از اين معنا است اين حديث كه: اين نشسته سفيدگون و آرام، مقصودش كسى است كه درست نشسته فيروزآبادى گفته: مقصود از اينكه «انا لا آكل متكئا» يعنى درست نشسته و چهار زانو و مانند آن كه مايه پرخوريست بلكه سر پا هستم و نه چهار زانو و مقصود روى پهلو افتاده نيست كه برخى طلبهها گمان كردند، در مصباح است كه اتكاء بمعنى نشستن پابرجا است و در قرآنست كه «و تختها است كه بر آنها تكيه زنند» و فرموده «و آماده كرد براشان متكا، 21- يوسف» يعنى آماده كرد براشان مجلسى، ابن اثير گفته: تكيه زدن را عامه مردم ميل بيك پهلو دانند و در هر دو معنى بكار رود (و پس از نقل كلامى در معنى تكيه زدن گويد) بيضاوى در تفسير «و اعتدت لهن متّكئا» گفته: يعنى پشتيها كه بر آن تكيه زنند و بقولى خوراكى يا مجلس خوراكى زيرا در خوردن و نوشيدن تكيه ميزدند براى خوش بودن و از اين رو از آن نهى شده.
ابن حجر گفته: در وصف اتكاء اختلاف شده بقولى بمعنى درست نشستن است براى خوردن بهر جورى باشد و بقولى ميل بيك پهلو است و بقولى اعتماد بر دست چپ است كه بر زمين باشد، خطابى گفته: بنظر عامه تكيه زن آنست كه بر يك پهلو افتد و خورد و چنين نيست بلكه كسى است كه بر زير انداز خود تكيه زده و معنى گفته پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه: من نخورم تكيه زده، يعنى مانند پر خور بر سر غذا جا ندهم و جز باندازه كفايت از توشه نخورم و از اين رو بر سر پا نشينم، و در حديث انس
است كه چند زده خرما خورد و در حديث ديگر بر سر ران نشسته خورد، و ابن عدى با سند ضعيفى آورده كه پيغمبر مردى را كه بر دست چپش تكيه زده و ميخورد نهى كرد.پ مالك گفته: آن هم يكنوع تكيه زدنست و مالك اشاره كرده كه خوردن در هر نوع تكيه زدن مكروه است.
و ابن جوزى معتقد است تكيه زدن ميل بيك پهلو است و بانكار خطابى توجه نكرده و علماى پيشين در حكم خوردن با تكيه زدن اختلاف دارند، ابن القاضى پنداشته اين خود از احكام خاصه به پيغمبر است.
و بيهقى هم بدنبال او است ولى گفته بسا بر ديگرى هم باشد چون كار بزرگمنشان و پادشاهان عجم است پايان.
در مسالك گفته خوردن با تكيه زدن بيك پهلو مكروه است و هم به پشت خوابيده بلكه روى ران چپ بنشيند، و روايت فضيل حمل شده بر استثناء اين روش يا بر بيان جواز و بر اينكه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آن را حرام نكرده و بر مانند آن پايان و هم دلالت دارد بر خوردن با افتادن بر شكم، شيخ در نهايه گفته: نسزد كه آدمى در هنگام خوردن تكيه زند و سزد كه بر سر پاى خود نشيند پايان.
من گويم: اين دلالت دارد كه تكيه زدن را تفسيرى كرده كه با تكيه بر دست منافات ندارد، مؤلف جامع گفته: باكى ندارد كه بر سر سفره چهار زانو نشيند و در راه رفتن بخورد يا بنوشد و نشستن بهتر است.
2- خوردن با دست چپ مكروه است و خوبست بدست راست باشد و هم كارهاى ديگر جز شستن و كار در پائين تنه براى استنجاء و مانندش، در دروس گفته:
مكروهست خورد و نوش با دست چپ و برگرفتن چيزى با آن مگر در ضرورت، در مسالك گفته خوبست با دست راست بخورد اگر تواند و بد است خورد و نوش و كارهاى ديگر با دست چپ در حال اختيار و اگر مانعى از دست راست دارد دست چپ باكى ندارد.
پ3- خوردن در راه رفتن بد است و در دروس گفته: بد است خوردن در راه رفتن و اينكه پيغمبر تيكه نان در شير زده را در راه رفتن خورده براى بيان جواز است يا ضرورت بوده پايان.
شيخ در نهايه گفته: خورد و نوش در راه باكى ندارد و بهتر ترك آنست پايان و نهان نيست كه روايات جواز بيشترند و ظاهر كلينى عدم كراهت است چون اخبار جواز را آورده و اخبار منع را نگفته.
4- كراهت خوردن با چهار زانو نشستن پدرم- ره- گفته: چهار زانو سه صورت دارد يكم روى دو پا و دو ران نشيند كه براى نماز خوان نشسته در حال قرائت مستحب است دوم- چهار زانوى معروف.
3- چهار زانو نشيند و يك پا را روى پاى ديگر اندازد، خوردن در صورت يكم باكى ندارد و در صورت دوم نامستحب است و در صورت سوّم مكروه.
من گويم: ظاهر اينست كه صورت يكم خلاف استحباب است و دو صورت ديگر مكروهند، زيرا چهار زانو هر دو را فراگيرد با اينكه ظاهر روايت خصال و تحف مغايرت آنها است يا اعم بودن، در دروس گفته: مكروه است چهار زانو در هنگام خوردن و در هر حال و مستحب است بر پاى چپ نشست.
5- مكروهست خوردن در حال جنابت و ظاهر كلام صدوق در فقيه حرمت است و از برخى اخبار برآيد كه با شستن دست كراهت برود يا سبك شود و وضوء بهتر است و در خبرى دست را بشويد و آب در دهن گرداند و رو شويد، و در خبرى دو دست شويد و آب در دهن گرداند و تخيير جمع ميان آنها است، بيشتر فقهاء آب در بينى كشيدن را هم با آب در دهن گردانيدن آوردند و آن را جز در فقه الرضا نديدم و تفصيل آن در كتاب طهارة با بيان اخبار ديگر گذشت.