پ1- در احتجاج: از امام چهارم عليه السّلام پرسيدند از نبيذ (مى خرما) فرمود مردمى نوشيدند و مردم خوبى آن را حرام دانند و گواهى آنان كه بگواهى خود شهوات خود را كنار زدند پذيراتر است از گواهى آنان كه بگواهى خود شهوات خود را بميان كشيدند (172).پ 2- در غيبت شيخ: (188) بسندش تا اسحاق بن يعقوب كه از ناحيه مقدسه بدست محمّد بن عثمان عمرى توقيعى بما رسيد كه آب جو حرام است و شلماب باكى ندارد.
در اكمال الدين: مانندش آمده.
پبيان: شلماب گويا آب شلغم باشد و در اكمال سلمان آمده و براى آن معنائى ندانستم.پ 3- در احتجاج (276) كه محمّد بن عبد اللّه بن جعفر حميرى بامام قائم عليه السّلام نوشت كه نزد ما رب جوز سازند براى درد گلو و كوه، گردوى تازه را پيش از آنكه سفت شود ميگيرند و نرم ميكوبند و شيرهاش را ميكشند و صاف ميكنند و ميجوشانند تا نيمه شود و يك شبانه روز ميگذارند و آنگه روى آتش نهند و بر هر شش كيلو يك كيلو عسل ريزند و بجوشانند و كفش را بگيرند و نوشادر و شبّ يمانى از هر كدام نيم مثقال بگيرند و در آن آب حل كنند و يكدرهم (در حدود نيم مثقال) زعفران كوبيده بر آن ريزند و بجوشانند و كفش را بگيرند و بپزند تا مانند عسل بسته شود و آن را از روى آتش بردارند و سرد كنند و از آن بنوشند آيا نوشيدنش جائز است يا نه؟ پاسخ داد اگر بيش آن مست كند يا دگرگونى آورد كم و بيشش حرام باشند و اگر مستى نيارد حلال است.پ 4- در قرب الاسناد: (156) بسندش از على بن جعفر كه گويد از برادرش امام هفتم پرسيدم از مسلمان شيعه كه بخانه همكيش خود ميرود و او نبيذ يا مشروب ناشناختهاى باو ميدهد آيا شايد بىپرسش آن را بنوشد، فرمود: چون ميزبان مسلمان شيعه باشد هر چه بتو دهد بنوش جز آنكه نخواسته باشى.
در كتاب المسائل: مانندش آمده.پ 5- در خصال: (1/ 120) بسندش از ابى ربيع شامى كه پرسش شد امام ششم عليه السّلام از شطرنج و نرد، فرمود: بدانها نزديك مشو، گفتم: سرود و آواز؟ فرمود:
خوب نيست مكنيد، گفتم: نبيذ؟ فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از هر مستكننده نهى كرده و هر مستكننده حرام است، گفتم: ظرفها كه در آن ساخته شود؟ فرمود:
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از دبا، مزفت، حنتم و نقير نهى كرده گفتم: اينها چه باشند؟ فرمود:
دباء پوست كدو است مزفت خمره است، حنتم كوزه سفالين، و نقير كندوى چوبى است كه مردم جاهليت آن را كندمان ميكردند تا درونى پيدا ميكرد و در آن شراب
ميساختند، و بقولى حنتم سبوهاى سبز است.
در معانى الاخبار: مانندش آمده.پ بيان: شرح آن و حكم آن در كتاب طهارت گذشته است. 6- در علل و در عيون: (2/ 98) بسندش از محمّد بن سنان كه شنيدم امام هشتم عليه السّلام ميفرمود: خداى انگور را حرام كرده براى فسادى كه دارد كه خرد نوشندههاى خود را ميربايد و آنها را بانكار خدا عزّ و جلّ و افتراء بر او و بر رسول او وامىدارد و تباهكاريهاى ديگر از آن بدمستان برآيد چون تهمت بزنان عفيفه و زنا كردن و بىمبالاتى در ارتكاب حرام و براى اينست كه ما حكم كرديم كه هر نوشابه مستكننده حرام است چون اثر دنبال آن همان اثر دنبال مى انگور است، و بايد هر كه ايمان بخدا و روز جزا دارد و در بند ولايت ما و دوستى ما است از هر نوشابه مستكننده كناره كند زيرا پيوندى ميان ما و نوشنده آن نيست. 7- در عيون: (2/ 126) بسندش از فضل بن شاذان كه در ضمن نامه امام رضا عليه السّلام بمأمونست كه: دين اهل بيت عليه السّلام حرمت خمر است كم باشد يا بيش و حرمت هر نوشابه مست كن كم يا بيش و هر چه بيشش مست كند كمش حرام است و بيچاره مى ننوشد زيرا او را ميكشد. 8- در مجالس ابن الشيخ: (1/ 388) بسندش از عايشه كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر چه بيشش مست كند جرعه آن هم حرام باشد و مىباشد.پ 9- و از همان: (390) بسندش از نعمان بن بشير كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: آيا مردم البته كه از انگور مىآيد، و از كشمش مىآيد و راستى كه از جو مىآيد هلا ايا مردم من نهى كنم شماها را از هر مستكننده.پ 10- در قرب الاسناد: (164) بسندش از على بن جعفر از برادرش موسى كه پرسيدمش از سرمه كه شايد آن را با نبيذ خمير كرد؟ فرمود: نه.
پ11- در ثواب الاعمال (292) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه هر كه در رگ خود چيزى از آنچه بيشش مست كند درآورد خدا عزّ و جلّ آن رگ را به 360 نوع عذاب گرفتار سازد.پ 12- و از همان: بسندش از ابن سنان كه پرسيدم امام ششم را از خبثى، فرمود: خبثى حرام است و نوشندهاش چون نوشنده مى است،پ بيان: در برخى نسخهها چنين است كه معنائى برايش نيافتم و در نسخهاى حثى بحاء بىنقطه و ثاء سه نقطه است، و در نسخهاى حتى با تاء دو نقطه است، در قاموس گفته: حتى بر وزن ترى پوستههاى خرما است و گفته: حتى چون غنى قاووت مقل است و متاع زبيل و عرقش، و تفاله خرما و پوستهاش پايان و بسا مقصود از آن نبيذيست كه از پوسته خرما و مانندش گيرند (خنثى شرابيست كه بآب آميزند تا مستى آن برود، از پاورقى ص 485).پ 13- در بصائر (378) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه راستى خدا پيغمبرش را پروريد تا بدان جا كه خواست رسيد و برايش فرمود «بفرما بكار خوب و رو گردان از نادانها، 199- الاعراف» و چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چنين كرد خدايش ستود و فرمود «راستى تو بر خلق و شيوه بزرگى هستى، 4- القلم» و چون او را پاك و ستوده كرد دينش را بدو وانهاد و فرمود: «آنچه آورد براى شما رسول بگيريد و آنچه را قدغن كرد از آن وانهيد، 7- الممتحنه» و خدا مى انگور را حرام كرد و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هر مستكننده را خدا همه را امضاء كرد، و خدا فرمان نماز را فرو آورد و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اوقاتش را معين كرد و خدا امضاء كرد، و از همان بسند ديگر مانندش آمده (تا پنج سند) گويم تمام اين اخبار در باب تفويضند.پ 14- در محاسن (259) بسندش از ابى عمرو عجمى كه امام ششم باو فرمود:
اى ابى عمرو نه دهم دين در تقيه است و دين ندارد كسى كه تقيه ندارد و تقيه در هر چيز است جز در نوشيدن نبيذ و مسح بر دو موزه.
پ15- در فقه الرضا: فرمود: عليه السّلام بدان كه هر رسته از نوشابهها نوشيدن بيش آن بخرد زيان ندارد باكى بدان نيست جز آبجو كه نصّ بر حرمتش رسيده براى جز اين علت، و هر نوشابه كه خود را بگرداند بيش و كمش حرام است خدا ما را و شما را از آن در پناه خرد گيرد (34).پ 16- عياشى: بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه مستى از كبائر است (1/ 238).پ 17- كشى: بنقل سندى تا ابى نجران كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: من خويشى دارم كه شما را دوست دارد جز اينكه از اين نبيذ مينوشد (حنان راوى حديث گفته) خود ابو نجران بود كه نبيذ مينوشيد و از حال خود بكنايه پرسيد، امام فرمود: آيا يادآور مىشود و از مستى درمىآيد، گويد: گفتم: آرى به خدا قربانت گردم او يادآور مىشود، فرمود: براى نوشيدن نبيذ نماز را وامينهد گفت: بسا كه بكنيزش گويد من ديشب نماز خواندم؟ و كنيزش سه بار گويد:
آرى نماز خواندى و بسا به كنيز گويد من ديشب نماز خفتن خواندم؟ او گويد: نه به خدا، ما تو را بيدار كرديم و تلاش كرديم، و امام ششم دست بر پيشانى نهاد مدتى دراز خاموش ماند و آنگه دست كنار كرد و فرمود: باو بگو آن را وانهد و اگر گامش لغزيده راستش كه در دوستى ما خاندان ثابت قدم است.پ 18- در دلائل طبرى (3) بسندش تا فاطمه عليها السلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم باو فرمود: اى دوست داشته پدرت، هر مستكننده حرام و هر مستكننده خمر است، در (هدايه) است كه هر مستكننده كم و بيشش حرام است (76).پ 19- در خصال (609) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه نوشابه مستكننده بيش و كمش حرام است.پ 20- در تفسير على بن ابراهيم: در روايت ابى الجارود از امام پنجم عليه السّلام در قول خدا «ايا كسانى كه گرويديد همانا مى و قمار، تا آخر آيه 90- المائده» فرمود: امّا مى هر آن نوشابه ايست كه مست كند و هر آنچه خرد را پوشاند و مستى
آرد بيش آن كمش حرام است و بيشش حرام، و اين براى آنست كه ابى بكر پيش از تحريم مى مينوشيد و مست شد و شروع كرد بسرودن شعر و ميگريست بر كشتههاى بت پرستان در جنگ بدر، و پيغمبر آوازش را شنيد و گفت: بار خدايا زبانش را ببند و زبانش گرفت و سخنى نگفت تا از مستى درآمد و خدا حرمتش را پس از آن فرو فرستاد و همانا مى مدينه در روزى كه حرام شد از پخته خرماى غوره و خرما ساخته ميشد، و چون حرمتش فرو آمد رسول خدا بدرآمد و در مسجد نشست و ظرفها كه در آنها مى ميساختند خواست و همه را وارو كرد و ريخت و فرمود همه اينها مى هستند و خدا همه اينها را حرام كرده و بيشتر ظرفها كه سرنگون كرد از جنس خرما بود و ندانم آن روز از مى انگور ظرفى سرنگون كرده باشد جز يكى كه در آن خرما و كشمش بود با هم، و اما از فشرده انگور در آن روز در مدينه هيچ نبود، حرام كرد از مى كم و بيش آن را و فروش و خريدش را و بهرهبرى از آن را و مسجدى كه رسول خدا براى سرنگون كردن ظروف خمر در آن نشست از آن روز مسجد فضيخ ناميده شد زيرا بيشتر آنچه وارو كرد از نوشابهها همان فضيخ بود.پ 21- در كتاب زيد نرسى: از على بن يزيد كه نزد امام ششم رفتم و مردى او را از ميخوار پرسيد كه آيا نمازش قبول است؟ آن حضرت عليه السّلام فرمود: نماز ميخوار تا 40 روز قبول نيست جز كه توبه كند آن مرد گفت: اگر در همان روز و ساعت بميرد، فرمود توبه و نمازش قبول است اگر توبه كند و بهوش باشد و اگر هنوز مست باشد توبهاش اثرى ندارد.پ 22- و از همان: از ابى بصير از امام پنجم عليه السّلام كه پيوسته مى در علم خدا حرام بوده و نزد خدا حرام بوده و خدا هيچ پيغمبر برنيانگيخته و هيچ فرستاده نفرستاده جز كه در شرع او مى حرام بوده، و خدا چيزى را كه حرام كرده حلال نكند جز براى مضطرّ و بيچاره و خدا چيزى را كه حلال كرده حرام نكند.پ بيان: بسا كه اين دو حكم آخر مخصوص بخوردنى و نوشيدنى باشند و منافات با نسخ در جز آنها ندارد، و نيز تفسير شود بدان چه حكم حليت برايش صادر كرده
نه آنچه بر حليت اصليه باشد پيش از ورود نهى و خلاصه عموم آنها منافات دارد با بسيارى از آيات و اخبار كه دلالت بر نسخ احكام دارند.پ 23- در ثوب الاعمال: در حديثى طولانى شامل كيفر بسيارى از منهلّيات بسندى تا ابى هريره و ابن عباس كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در آخر يك سخنرانى فرمود:
كه هر كه در اين جهان مىنوشد خدا عزّ و جلّ او را از هر مار سياه و زهر كژدم نوشاند يك نوشى كه گوشت چهرهاش در ظرفش بريزد پيش از نوشيدن آن و چونش بنوشد گوشت پوستش از هم بپاشند، مانند مردار گنديده كه مردم روز قيامت از بوى او آزار كشند تا او را بدوزخ فرمان دهند، و نوشنده و فشارنده و از خمره كشنده و فروشنده و خريدار و باربر و بارستانش و خورنده بهايش همه برابرند در ننگ و گناهش، هلا هر كه آن را به يهوداى، ترساء، گبر يا هر كس از مردم نوشاند باشد گناه نوشنده بگردن او است، هلا هر كه آن را فروشد يا براى ديگرى بخرد خدا نماز و روزه و حج و عمرهاش را نپذيرد تا توبه كند وانگه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هلا خدا عزّ و جلّ خود مى را حرام كرده و هر نوشابه مستى آور را، هلا هر مستكننده حرام است (336).پ 24- در فقه الرضا: روايت است كه هر كه بكودكى يك جرعه مستكننده دهد خدايش از طينت خبال نوشاند تا عذر موجهى آورد از اين كار خود و هر كه نياورد، اين سزا را دارد چه آمرزيده باشد و چه در عذاب (38).پ 25- عياشى (2/ 262) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خدا نوح را فرمود:
تا در كشتى از هر نوع دو تا بار كند، و درخت خرما و عجوه را بار كرد و با هم جفت بودند، و چون آب فروكش كرد خدا بنوح فرمود: تاك را بنشاند و ابليس آمد و از كشت آن مانع شد و نوح اصرار كرد بكشتن و او بجلوگيرى و گفت:
اين درخت از تو و يارانت نيست بلكه از من و ياران من است و تا خدا خواست كشمكش كردند وانگه سازش كردند بر اينكه دو سوم ميوه تاك از شيطان باشد و يك سوم از نوح، و خدا به پيغمبرش در قرآنش فرود آورد آنچه خوانديد «و از
ميوههاى نخل و انگور است كه برگيريد از آن سكر آور و روزى خوب، 67- النحل» و مسلمانها مى را مينوشيدند تا آيه حرمت فرو آمد كه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ- تا- منتهون- آيه 90 و 91 سوره المائده «1» اى سعيد اين حكم حرمت است و آيه ديگر را نسخ كرده.پ 26- در خصال 2/ 169 بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه هر كه بكودكى مستكننده نوشاند و او نميفهمد، خدا او را در طينت خيال زندانى كند تا از آنچه كرده عذرى آورد.پ 47- در احتجاج (190) زنديقى از امام ششم عليه السّلام پرسيد چرا خدا مى را حرام كرده با اينكه لذتى به از آن نيست؟ فرمود: چون مادر همه پليديها است آن را حرام كرده، سر هر بديست، ساعتى بميخوار گذرد كه خردش برود و پروردگارش را نشناسد و هيچ گناه را واننهد و هيچ حرمتى را رعايت نكند و هر رحم نزديكى را قطع كند و هر هرزگى را بكند، مهار مست بدست شيطانست و اگرش فرمان دهد به بتها سجده كند و هر جا فرمانبر او باشد.پ 28- در المقنع: بدان كه خدا خود خمر را حرام كرده و رسول خدا هر نوشابه الكلى را و لعنت كرد فروشنده و خريدار مى را خورنده بهايش را و ساقى و نوشندهاش را و مى پنج نام دارد 1- عصير كه از انگور مو است 2- نقيع كه از كشمش است 3- تبع كه از عسل است 4- مرز كه از گندم است 5- نبيذ كه از خرما است، بدان كه مى كليد هر بديست، بدان كه ميخوار چون بتپرست است، و چونش نوشد تا 40 روز نمازش زندانى گردد و اگر در اين چهل روز توبه كند پذيرا نباشد و اگر در آن بميرد بدوزخ رود، و هر چه بيش آن مسكر است كمش هم حرامست، و نبايد همنشين ميخوار بود زيرا چون لعنت فرو آيد همه اهل مجلس را فراگيرد، و
مخور بر سر سفرهاى كه مى بر آن نوش شود (152).پ 29- در فقه الرضا: فرمود: بدان كه (يرحمك اللَّه) خداى تبارك و تعالى خود خمر را حرام كرد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هر نوشابه مسكر را و فرمود خود مى حرام است و هر نوشابه به مستكننده و هر چه بيشش مست كند كمش هم حرام است و مى پنج نام دارد: عصير از تاك كه خمر ملعونه است و نقيع از كشمش، تبع از عسل و مرز از جو و نبيذ از خرما، مبادا با ميخوار ترويج كنى و اگر باو زن دهى گويا بزنا دادى، خبرى بتو دهد راست مدان و گواهيش را نپذير و او را بر مال خود امين مساز، و اگرش امين ساختى خدا برايت ضمانتى ندارد، همخور و همنشين او مشو برويش مخند، باو دست مده و هم آغوش مگرد، اگر بيمار شود عيادتش مكن و اگر بميرد جنازهاش را تشييع مكن، در خانهاى كه ميباشد نماز مخوان گر چه آن خمر در شيشه محفوظ باشد، بر سر سفرهاى كه مىنوشند غذا مخور، با ميخوار همنشين مباش و بر او سلام مكن، اگر بدو گذرى و اگرت سلام كرد پاسخش مده بسلام شام باشد يا بام، در انجمن با او مباش كه اگر لعنت فرو آيد همه را فرا گيرد، خدا مى را حرام كرده بر فساد و خرد براندازيش نسبت بدرك حقائق و بردن شرم از رو مرد مست بسا بمادرش درافتد يا نفس محترمه را بكشد و اموالش را تباه كند و دين را ببرد و بد رفتارى آورد و عربده كشى و با اين همه درد سخت آورد و هر كه در دار دنيا مى نوشد خدا بدو طينة خبال (تهنشين دوزخ) نوشاند كه خون و چرك دوزخيانست و روايت است كه هر كه بكودكى يكجرعه مسكر نوشاند خداش از طينت خبال نوشاند تا عذر موجهى آرد و هرگز عذر موجهى ندارد، اين سزا را دارد آمرزيده باشد يا معذب، نوشنده هر مستكننده همان حد ميخوار را دارد (38).پ 30- در كتاب زهد حسين بن سعيد: بسندش تا پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه بمردى فرمود: بهر مسلمان برخوردى سلام مرا بدو برسان و بگو كه صفيرا بر آنها حرام است يعنى نبيذ و هر مسكرى بر آنها حرام است.
پبيان: صفيرا بدين معنا در لغت نيافتم و شايد تصحيف شده باشد (دور نيست باغين نقطه دار باشد كه مصغّر صغرى است چنانچه در خبر است كه نبيذ خمريست كه كوچك شمرده شده يا مصغر غبراء است، در نهايه به حديث آورده كه مبادا نزديك غبيراء رويد كه خمر عالم است، غبيراء نوعى شرابست كه حبشيها از ذرت سازند و آن را سكر كه نامند، ثعلب گفته: مى ساخته از غبيراء است كه ثمر معروفى است، يعنى آن مانند مى است كه همه مردم دانند و در حرمت از هم جدا نباشند، در نسخه معتبريست).پ 31- كتاب المسائل: بسندش از على بن جعفر از برادرش موسى عليه السّلام كه پرسيدمش از دارو ميشايد كه با نبيذ باشد، فرمود: نه، تا گفته: پرسيدمش از سرمه كه ميشايد يا نبيذ خمير شود؟ فرمود: نه.پ 32- در قرب الاسناد: بسندش از على بن جعفر از برادرش كه پرسيدمش از خوراك سر سفره يا خوانى كه مى بدان رسيده جائز است بر آن خورده شود؟ فرمود:
اگر خشك باشد باكى ندارد (155).پ 33- در عيون (2/ 23) بسندش از فضل بن شاذان كه شنيدم امام رضا عليه السّلام ميفرمود: چون سر حسين عليه السّلام را بشام بردند، يزيد لعنه اللَّه فرمود تا آن را در مجلس نهادند و سفره بر آن انداختند و خود و يارانش مى خوردند و آب جو مينوشيدند، و چون دست كشيدند فرمان داد سر را در طشتى نهادند و رويش بساط شطرنج گستردند، و يزيد لعنه اللَّه نشست و شطرنج بازى ميكرد- تا فرمود- و آبجو مينوشيد، هر كه شيعه ما است بايد از نوشيدن آبجو و از شطرنج خوددارى كند و هر كه بآبجو و شطرنج نگرد و ياد حسين عليه السّلام كند و يزيد را لعن كند و آل زياد را خدا بدان گناهانش را محو كند گر چه بشماره ستارهها باشند.پ 34- كتاب المسائل بسندش از علىّ بن جعفر از برادرش موسى عليه السّلام كه پرسيدمش از خشك كنى كه نبيذ بر آن نهادند ميشايد زنى آن را بر سر اندازد و با آن نماز بخواند، فرمود: نه، تا آن را بشويد و پاكش كند. در قرب الاسناد
بسندش مانندش آمده (133)پ 35- در دعائم: نوشيدن آبهاى خدا آفريده كه آدمى را در آنها ساختى نيست تا با نجاست يا چيز حرامى نياميختند مباح است باجماع مسلمانان تا آنجا كه دانستيم، و همچنين نوشيدن شير جانداران مأكول اللحم از جانوران و شكار و چهارپا و هر آنچه گوشتش حلال نيست شيرش هم حلال نيست جز براى مضطر و آنچه با آب آميزد از شير يا عسل يا خوردنى حلال و نوشيدنى حلال چون خرما و كشمش و جز آن از آنچه حلال است نوشيدنش حلال است تا دگرگون نشده بواسطه جوش با آتش يا جوش از خودش، و شيره انگور و خرما و كشمش پيش از اينكه خودش جوش آيد و پخته شود تا سفت شود چون عسل نوشيدنش تنها يا با آميختن با آب حلال است تا جوش نيامده و هم خوردن و فروش و خريد و سود برى از آن حلال است و روايت داريم از على عليه السّلام كه تجويز ميكرد طلاء را و آن پخته آب انگور بوده تا سفت شود چنان كه ما گفتيمپ و از ابى جعفر عليه السّلام پرسش شد از نوشيدن آب انگور فرمود: از ظرف پاك باك ندارد بشرط كه عادت آور نباشد من روز و شب آن را مينوشم تا بيشش مستى نيارد و اگر بيشش مستى آرد كمش هم حرام است، نياشاميد مايه اندوه طولانى را پس از يك ساعت يا يك شب لذت مى برود و گناهش بماند، از خدا بترسيد و به حساب خود برسيد همانا شيعه على عليه السّلام شناختشان بورع و كوشش و محافظهكارى و دورى از كينهها و دوستى اولياء خدا بوده،پ و از جعفر بن محمد عليه السّلام است كه باكى نيست بنوشيدن آب انگور كه از آن روان شود پيش از تخمير شدن تا گاهى كك مستكننده نشده،پ و از على عليه السّلام است كه ما براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كشمش يا خرما در پارچى از آب ميريختيم تا شيرينش كنيم برايش و تا يك روز و دو روز از آن مينوشيد. و چون دگرگون ميشد و بو ميگرفت ميفرمود: دورش ريزند،پ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام است كه نبيذ حلال اينست كه در آب بريزى و همان روز و فردايش بنوشى و چون دگرگون شود منوش آن را، و ما آن را بنوشيم تا شيرين است و جوش نيامده،پ فرمود: آب زمزم شورى داشت و در آن خرما
ميريختند تا شيرين شود.پ بيان: در نهايه گفته: در حديث على عليه السّلام است كه نهى كرد از نوشيدن از اناء ضارى، و آن ظرفى است كه با آن مىخوردند تا بدان عادت كرده و بو گرفته و چون آب انگور را در آن ريزند مستكننده شود.پ 36- در دعائم: روايت داريم بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه مى حرام است و خدا خود خمر و خورنده بهايش و فشارنده انگورش و شيره كشندهاش و فروشنده و خريدار و نوشنده و ساقى و باربر و بارستان آن را لعنت كرده،پ و از ابى جعفر عليه السّلام است كه دائم الخمر چون بتپرست است و خدا را چون بتپرست برخورد كند، و هر كه شربتى مىخورد نمازش تا 40، شب پذيرفته نشود،پ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام است كه بهشت بر سه كس حرام است دائم الخمر و بتپرست و دشمن آل محمّد، هر كس مى نوشد و تا 40 روز پس از آن بميرد خدا را چون بتپرست برخورد كند،پ و از على عليه السّلام است كه شنيد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ميفرمايد حلال نكنم آنچه بيشش مست كند و كمش هم حرام است،پ و از ابى جعفر عليه السّلام كه فرمود: هر مستكننده حرام است، گفتند: از طرف تو؟ فرمود: نه، بلكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده، گفتند: همهاش؟ فرمود: آرى يك جرعه آنهم حرام است،پ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله حرام كرد هر نوشابه مست كن را و آنچه را رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله حرام كرده البته خدا حرام كرده و آنچه بيشش مست كند كمش حرام است، يك مرد كوفى گفت: اصلحك اللَّه فقهاى شهر ما گويند همانا مستى حرام است فرمود: نميدانم اى شيخ فقهاء شما چه گويند، پدرم از پدرش از جدّش على بن ابى طالب باز گفت: كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود؟ هر چه بيشش مست كند كمش هم حرام است،پ فرمود: تقيه در هر چيز دين من و دين پدران من است جز در تحريم مستكننده و در كندن موزه هنگام وضوء براى مسح و در بلند گفتن بسم اللَّه الرحمن الرحيم،پ و از رسول خداست صلى اللَّه عليه و آله كه از من نيست كسى كه نماز را سبك شمارد، از من نيست كسى كه
مست كن نوشد، بر حوض من وارد نشود نه، بخدا.پ و از على عليه السّلام كه دوستى نكنيد با كسى كه مست كن را حلال داند، زيرا نوشنده آن كه حرامش داند هموارتر است از مالكى كه حلالش شمارد و حلالش كند و گر چه آن را ننوشد، و حلال شمردنش بس است در بيزارى و رد آنچه پيغمبر آورده و در خوشنودى به طواغيت،پ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام كه هر كه مست كن نوشد و خردش برود روح ايمان از او برون شود،پ و از حسن بن على عليه السّلام كه بمعاويه نامه نوشت و او را بكارهاش سرزنش و سركوب كرد و در آن بود كه سپس والى كردى پسرت را كه بچهايست ميخوار و سگباز و بامانت خود خيانت كردى و رعيت را خراب كردى و نصيحت پروردگارت را نپرداختى، چگونه بر امت محمّد والى كنى كسى كه مست كن نوشد از فاسقان و نوشنده مست كن از اشرار است و ميخوار بر يك درهم امين نيست و چگونه بر امّت محمّد صلى اللَّه عليه و آله امين است بزودى بكار خود رسى آنگه كه صحيفه استغفار بسته شود و باقى سخن را ياد كردپ و از على بن الحسين عليه السّلام است كه مى از پنج چيز است از خرما، كشمش، گندم. جو و عسل يعنى پس از خود انگور و هر مست كن خمر است، و همانا نام خمر از تخمير است كه بمعنى پوشيدنست كه او را پوشند تا گرم شود و جوش آيد،پ و از رسول خداست، كه نهى كرد از درمان با مى و مست كن و نوشاندن مى بكودكان و چهارپايان و فرمود: گناه بگردن نوشاننده استپ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام كه مداوا نشود با مى و مست كن و زنها با آنها سر خود را شانه نكنند كه پدرم بسند خود تا على عليه السّلام بمن خبر داد كه خدا در هيچ پليدى كه حرامش كرده درمان ننهاده،پ و از جعفر بن محمّد عليه السّلام كه پرسش شد از نوشيدن آبجو و بپرسند فرمود: آن چگونه باشد و بوى گزارش داد و در پاسخش فرمود: حرام است و آن را ننوش،پ و از او پرسش شد از ظرفهاى آماده مى كه در آن بطور عادت نبيذ سازند، فرمود: خدا نبيذ را براى ظرفش حرام نكرده ولى كم مستكن و بيشش را حرام كرده (2/ 131).
پدنبالهايست كه در آن دو فائده است.
1- حرمت مى مورد اتفاق مسلمانان است و از ضروريات دين است و حلال شمارش كشته شود و ميان ما شيعه اماميه خلافى نيست در حرمت هر مست كن و بزودى اخبار بسيارى در باره آن آيند در ابواب كبائر و حدود و ميزان حرمت اينست كه بيش آن مست كند و كم آنهم حرام است، و نيز خلافى نيست در حرمت آبجو و بيشتر فقهاء آن را حرام دانستند گر چه مسكر نباشد چون نص مطلق بحرمتش رسيده و قيد مسكر ندارد، شهيد ثانى گفته: حرمت آن مورد اتفاق است ولى صدق فقاع بر غير مسكر آن نامعلوم است، و ظاهر اخبار حرمتش اينست كه براى مست كردن حرام است و در آنچه از فقه الرضا آورديم دليلى بر قول مشهور گذشت، در مسالك گفته حكم وابسته باطلاق نام فقاع است در عرف با نادانى باصل آن با وجود خاصيت آن كه جوش آمدنست و در برخى اخبار از آن به غليان تعبير شده، و اگر فقاع اطلاق شود بر آنچه اصلش مجهول است مانند اقسامى كه پر مانده و بدان حد نرسيده قطعا حرام نيستپ و در صحيحه على بن يقطين است كه از امام كاظم عليه السّلام پرسيدم از فقاعى كه در بازار سازند و فروشند و ندانم چگونه ساخته شده و از كى ساخته شده حلال است آن را بنوشم؟ فرمود: من دوستش ندارم، و اين روايت مشعر بكراهت مجهول آن است پايان- ابن ادريس در سرائر گفته: هر چه بيشش مست كند كمش هم حرام است و نميشود نوشيد و آن را فروخت و بخشيد، و هر چه در آن برآيد نجس است خمر باشد يا نبيذ يا بتع بكسر باء يك نقطه و در زير و سكون تاء دو نقطه در بالا و عين بىنقطه و آن شرابيست كه از عسل گيرند يا نقيع و آن شراب كشمش است يا مزد بكسر ميم و سكون زاء نقطهدار كه دنبالش راء بىنقطه است و آن شراب ذرت است و جز آن از مسكرات.
و حكم فقاع نزد اصحاب ما برابر حكم خمر است و حرام است نوشيدن و فروش و تصرف در آن و روا نيست نوشيدن (فضيخ) شرابى كه از خرما و غوره خرما سازند و گويند زودتر برسد و آماده شود و هر آن شرابى كه از دو چيز ساخته شود
تا جوش آيد و بگردد و مست كند بيشش كه كمش هم حرام استپ و حدّ شرعى در كم و بيشش يكى است مانند خمر و گر چه نوشندهاش مست نشود جز اينكه نبيذ بر حلال هم گفته شود مانند آبى كه خرما و جز آن در آن ريزند پيش از اينكه بجوش آيد چنانچه به جوش آمده آن و داراى مايه خمر هم نه حرام و مسكر است نبيذ گويند و آنچه در باره حلالى نبيذ رسيده است مقصود قسم يكم است و آنچه در باره حرمتش رسيده در حالت دوم است كه در آن دگرگون شده و حرام شده براى جوش و مستى آوردن و تهنشين مايه خمر و اثر بخشى ظرف بواسطه مايه و جوشيدن آن و اسباب ديگر حرمت، و در نظر من نبيذ حلال نباشد جز در مشكهاى پوستى كه پر آب كنند و درش را ببندند، كه گفتند: جوش و سختى در مشكها نيست مگر اينكه بد باشند و تنها گاهى اثر ترشى در آنها پديد شود كه در روايت از پيغمبر است صلى اللَّه عليه و آله و اما در سبوى سبز و كوزه سبز و پوسته كدو و دبّه چوبى قير مالىپ از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت است كه نهى كرده از نبيذ آنها و فرموده نبيذ را در مشك پوستى بسازيد كه سرازير و آويخته مىشود، و اين نهى براى همان ظرفها است كه روى زمين ميمانند و زود بجوش آيند وانگه همه اينها را در روايت ابن بريده مباح كرده كه او بنقل از پدرش آورده از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه من شما را از سه چيز نهى كردم و اكنون شما را بدان فرمان دهم، شما را از زيارت قبور نهى كردم آنها را زيارت كنيد زيرا زيارتشان يادآورى است، شما را از نوشابهها جز در مشك پوستى نهى كردم، در هر ظرفى باشد بنوشيد جز اينكه مست كن ننوشيد، و شما را نهى كردم از گوشت قربانى كه پس از سه روز بخوريد، از آن بخوريد و بهره بريد.
و اگر در يكى از اين ظرفها نبيذ سازيد نبايد نوشيد جز آنچه را بدانند جوشش آشكار و نهان در آن پديد نشده و اين باينست كه زودتر آن را بنوشند ...
پايان- در نهايه گفته: پرسش شد از مى عسل و فرمود: هر مست كن حرام است و آن شراب مردم يمن است، گفته: در حديث است كه چند تن يمنى بآن حضرت گفتند در يمن شرابى است بنام مزر، فرمود: هر مستكنندهاى حرام است، مزر بكسر
شراب ذرت است و بقولى شراب جو و گندم و در آنست كهپ گمانم از طاوس باشد كه شراب ذرت يك مكيدنش هم حرام است چون مزر بمعناى چشيدن دنبال هم است و مزه كردن، گفته: در حديث بارها نام نبيذ آمده و آن نوشابهاى است كه از خرما و كشمش و عسل و گندم و جو و جز آن سازند، و نبيذ به مى انگور هم گويند چنانچه به نبيذ خرما هم گويند. () 2- مشهور ميان فقهاء اين است كه نوشاندن مسكرات به جانداران جائز است بلكه نوشاندن محرّمات ديگر بحكم اصل و بىتكليفى آنها و قاضى آن را حرام دانسته چنانچه گذشت ولى آن را مكروه شمردند براى روايت ابى بصير و روايت غياث و معروف نزد فقهاء حرمت نوشاندن مى است بكودكان براى روايت عجلان و جز آن.
در دروس گفته: جائز نيست هيچ مست كن بكودك نوشانند و اما بهيمه مشهور كراهت آن است و قاضى هر دو را حرام دانسته و روايت ابى بصير دلالت بر كراهت دارد در باره بهيمه، و در روايت عجلان است كه: هر كه بنوزادى مست كن نوشاند خدا او را از حميم دوزخ نوشاند پايان، در مختلف گفته: شيخ در نهايه گويد مكروه است بچيزى از دواب مى و مسكر نوشاند، ابن ادريس هم چنين گفته، ابن برّاج گفته: جائز نيست بهيچ بهيمه و كودكى خمر و مسكر نوشاند و مورد اعتماد قول شيخ است، دليل ما اصل عدم حرمت است زيرا بر دواب تكليفى نيست و حرمتى متوجه آنها نتواند بود و نه بصاحب آنها چون آن را ننوشيده و همانا مكروه استپ براى روايت ابو بصير از امام صادق عليه السّلام گفت: پرسيدمش از گاو و جز آن كه نوشانند يا بخورانند بدو آنچه را خوردنش يا نوشيدنش بمسلمان روا نباشد آيا مكروه است؟ فرمود: آرى مكروه است.