پ1- يونس بن يعقوب گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: ملعون است كسى كه بگويد: ايمان فقط به زبان است و عمل در آن دخالتى ندارد.پ 2- ابو الصباح كنانى گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: به على عليه السّلام گفته شد هر كس شهادت دهد كه خداوند يكى است و محمد صلّى اللَّه عليه و اله رسول خدا مىباشد او مؤمن بحساب مىآيد، على عليه السّلام فرمودند پس واجبات خداوند چه مىشوند.
فرمودند: على عليه السّلام مىفرمودند: اگر ايمان فقط كلام بود ديگر روزه و نماز و حلال و حرامى نازل نمىگرديد راوى گويد خدمت امام عليه السّلام عرض كردم نزد ما جماعتى هستند كه مىگويند: هر گاه كسى به وحدانيت خداوند و رسالت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله گواهى دهد او مؤمن است.
امام عليه السّلام پس آنها چرا حد مىزنند و چرا دست سارق را قطع مىكنند، خداوند بندهاى را گرامىتر از مؤمن خلق نكرده است، و فرشتگان خادمان مؤمنان هستند، همسايگى خداوند براى مؤمنان مىباشد، و بهشت براى مؤمنين است و حور العين براى مؤمنان خلق شدهاند و هر كس فرائض را منكر گردد كافر است.پ 3- حسن بن هارون گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: گوش و چشم و دل همه مسئول هستند، امام فرمودند: از گوش از هر چه شنيده و از ديده از هر چه ديده، و از دل از هر چه در نظر گرفته سؤال خواهد شد.پ 4- محمد بن مسلم گويد: از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم ايمان چيست، فرمود: گواهى دادن بر وحدانيت خداوند و اقرار به آنچه از نزد خداوند آمده، و در قلب به آنها اعتقاد پيدا كردن.
گفتم: مگر شهادت خود عمل نيست فرمود: چرا چنين است گفتم: پس عمل هم از ايمان است فرمود: آرى ايمان بدون عمل درست نخواهد بود، و عمل از
ايمانست، ايمان ثابت نمىباشد مگر به عمل.پ 5- جميل بن دراج گويد: از امام صادق عليه السّلام از ايمان پرسيدم فرمود: گواهى دادن بر وحدانيت خدا و رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله، مگر اين عمل نيست گفت چرا گفتم پس عمل از ايمان است، فرمود: ايمان بدون عمل ثبات ندارد و عمل از ايمان مىباشد.پ 6- ابو عمرو زبيرى گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم اى عالم بفرمائيد كدام يك از اعمال در نزد خداوند بهترند، فرمود: آن عملى كه خداوند جز آن چيزى را قبول نمىكند، گفتم: آن چيست فرمود ايمان به خداوند يگانه كه بالاترين و شريفترين و عالىترين چيز است، گفتم: بفرمائيد ايمان تنها گفتار است، و يا گفتار و كردار با هم.
امام عليه السّلام فرمود: ايمان همهاش عمل است، و اظهار زبانى جزئى از ايمان مىباشد كه خداوند آن را در كتاب خود بيان كرده است، نورش روشن، و برهانش ثابت مىباشد، كتاب به آن ايمان گواهى مىدهد و او را بطرف خود مىكشاند.
راوى گويد: عرض كردم ايمان را براى من تعريف كنيد تا خوب آن را دريابم، فرمود: ايمان حالات و درجات مختلفى دارد و با هم در يك حال نيستند، آنها از نظر مقام و مرتبه متفاوت مىباشند، بعضى از ايمانها تمام و در حد كمال هستند، و پارهاى در عين نقصان مىباشند، و بعضى هم متوسط هستند.
گويد: عرض كردم: ايمان هم در حد كمال است و هم نقصان پذير مىباشد و هم در حال تزايد، فرمود: آرى گفتم چگونه است، امام عليه السّلام فرمود: خداوند متعال ايمان را بر جوارح فرزندان آدم واجب گردانيد و آن را بر اعضاء تقسيم فرمود: و براى هر يك سهمى معين كرد.
هر يك از وظائف آدميان را به يكى از جوارح اختصاص داده، و هر عضوى تكليف مخصوصى دارد كه عضو ديگرش به آن مكلف نيست، يكى از آن جوارح قلب است كه بوسيله آن مىفهمد و درك مىكند، بدىها و نيكها را از هم تميز مىدهد و خير و شرش را در مىيابد.
پقلب امير و فرمانده جوارح و اعضاء او مىباشد، هر چه قلب امر كند اعضاء بدنش اطاعت مىكنند و از فرمان او سرپيچى ندارند، يكى از آن اعضاء ديدگان او هستند كه بوسيله آنها اشياء را نگاه مىكند و گوشهائى دارد كه بوسيله آنها مىشنود.
آدميان دو دست دارند كه بوسيله آنها اشياء را برمىدارند، و دو پا دارند كه با آنها راه مىروند، و آلتى براى آنها قرار داده كه با آن زناشوئى مىكنند و توليد مثل مىنمايند، و زبانى دارند كه با آن سخن مىگويند و سرى دارند كه صورت آنها در آن قرار دارد.
اينها بود اعضاء و جوارح انسان كه هر كدام براى كارى خلق شدهاند و بايد ايمان بياورند كه از حدود خود تجاوز ننمايند و هر كدام به وظيفهاى كه دارند بايد مشغول گردند، خداوند متعال براى هر يك از آنها وظيفهاى معين كرده و در قرآن آنها را روشن ساخته است.
آنچه بر قلب واجب كرده غير از آن است كه بر گوش واجب نموده باشد، و هر چه بر گوش واجب كرده بر چشم واجب نكرده است، و آن چه را كه بر گوش واجب ساخته بر زبان واجب نساخته است.
آن چه بر زبان لازم گردانيده بر دستها لازم نگردانيده است، و بر دست چيزى را واجب كرده كه بر پاها واجب ننموده است و آنچه بر پاها واجب نموده بر دامن واجب نكرده، و هر چه بر دامن واجب كرده بر صورت واجب نفرموده است.
اما آن چه بر قلب واجب كرده آن ايمان و شناخت و اقرار و اعتقاد و خوشنودى و تسليم است گواهى دهد كه خداوند يكى است و شريك و همتايى ندارد، فرزندى و زنى براى او نيست، و گواهى دهد محمد صلّى اللَّه عليه و اله رسول و فرستاده خداوند مىباشد.
هر چه خداوند نازل فرموده از كتاب و پيامبر به آن اقرار كند و اعتراف نمايد، اينها بود آنچه خداوند بر قلب واجب گردانيده و بايد قلب نسبت به آنها اقرار كند و شناخت داشته باشد، و همين است معنى آيه شريفه كه فرمود: إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ
مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً.پ در جاى ديگر فرموده آگاه باشيد كه با ياد خدا دلها اطمينان پيدا مىكنند، و نيز فرمود: كسانى كه به زبان ايمان آوردهاند ولى دلشان هنوز ايمان پيدا نكردهاند، در جاى ديگر فرمود: هر چه ظاهر كنيد و يا در باطن خود مخفى بداريد خداوند شما را با آنها محاسبه مىكند.
گروهى از شما را مورد رحمت و مغفرت قرار مىدهد و دستهاى را عذاب مىكند، اينها بود آنچه خداوند بر دل واجب و لازم گردانيده و بايد قلب به آنها اقرار كند، و شناخت داشته باشد، عمل قلب انجام اين گونه كارها مىباشد، و اساس و هستى ايمان هم در قلب است.
خداوند متعال بر زبان اظهار و گفتار را واجب كرده است، و هر چه در دل به آن اعتقاد دارد بايد بر زبان جارى گرداند، و به آن اعتراف نمايد، خداوند متعال مىفرمايد: با مردم به خوبى سخن بگوئيد، و نيز فرموده بگوئيد بخداوند ايمان آورديم و به هر چه از طرف خدا آمده ايمان داريم، و به آنچه بر شما فرود آمده مؤمن هستيم، خداى ما و شما يكى است و ما همه در برابر او تسليم مىباشيم، اين بود واجبات زبان و عمل او.
خداوند بر گوش نيز چيزهائى واجب كرده است، و آن اين است كه نخست گوشهاى خود را از آنچه پروردگار حرام كرده است باز دارد، و از منهيات دورى كند، و به سخنانى كه مورد خشم خداوند مىگردد گوش فرا ندهد و از لهويات و شنيدن سخنان بىفايده خوددارى نمايد.
خداوند در قرآن فرمود: در كتاب براى شما نازل كرده، و به شما تذكر داده، كه هر گاه شنيديد آيات خداوند مورد استهزاء قرار مىگيرد شما در آن مجلس قرار نگيريد و از آنجا خارج شويد، تا آنها از مقوله ديگرى سخن گويند و از ريشخند و استهزاء دست باز دارند.
اما هر گاه حكم خدا را فراموش كرديد و با بدكاران و بد زبانان همنشينى نموديد، و شيطان شما را بفراموشى كشانيد، هر گاه متذكر امر خداوند شديد از
مجلس بيرون گرديد و از همنشينى با ظالمان خوددارى نمائيد و از ريشخندكنندگان دورى كنيد.پ در جاى ديگر فرمود: مژده بده به آن بندگانى كه حق را مىشنوند و بعد بهترين آن را اختيار مىكنند و مورد عمل قرار مىدهند، آن گروه را خداوند هدايت مىكند و همانها صاحب عقل و درايت هستند و دانش و بينش دارند و همه اهل شناخت مىباشند.
در جاى ديگرى مىفرمايد: مؤمنان رستگار شدند، آنها كه در نمازها خشوع دارند، كسانى كه از لغو و لهويات دورى مىكنند، آنهائى كه زكاة مال خود را مىدهند، در جايى فرموده: هر گاه لهويات را بشنوند از آن كنار مىروند.
در جاى ديگرى مىفرمايد: آنها گفتند: كارهاى ما براى ما مىباشد و اعمال شما هم براى شما خواهد بود، فرمود هر گاه از كنار لغو و كار بىفائده عبور كنند با بزرگوارى از آنجا مىگذرند، اينها بود آنچه خداوند بر گوش واجب كرده و بايد از گوش دادن به آنها اجتناب كند و اينها عمل گوش مىباشد.
خداوند بر چشم واجب كرد به آنچه حرام است نگاه نكند، و از هر چه روا نيست چشمپوشى نمايد و اين عمل چشم مىباشد و آن جزئى از ايمان است، خداوند متعال در اين باره مىفرمايد: اى رسول ما به مؤمنان بگوئيد كه ديدگان خود را بپوشانند و دامنهاى خود را نگه دارند.
خداوند متعال مؤمنان را نهى فرمود از اينكه آنها به عورتهاى يك ديگر نگاه كنند، و وظيفه دارند كه عورتها را از يك ديگر بپوشانند، فرمود: به زنهاى مؤمنه بگوئيد كه ديدگان خود را فرو بندند و دامنهاى خود را حفظ كنند.
پروردگار متعال زنان مؤمن را به حفظ دامن امر كرده است، و از آنها خواسته است، كه به دامن يك ديگر نگاه نكنند و عورتهاى خود را از هم پوشيده دارند، بعد از اين فرمود: هر چه در قرآن راجع به نگهدارى دامن آمده مقصود زنا مىباشد جز اين مورد كه مقصود نگاه كردن است.
بعد از اين در آيهاى از قرآن واجبات قلب، زبان و گوش را بيان كرده و
فرموده:پ شما قبل از اين خود را حفظ نمىكرديد و گوش و ديده و پوست خود را از مردم مخفى نمىداشتيد، مقصود از جلود در اين جا دامنها و رانها مىباشند كه بايد مستور گردند و از انظار پوشيده بمانند.
خداوند مىفرمايد: از آنچه اطلاع ندارى و علم به حقيقت آن ندارى پيروى نكن، و بدان كه گوش و چشم و دل همه در برابر خداوند مسئول هستند، اينها بود آنچه خداوند بر ديدگان واجب كرده است و فرموده بايد از نگاه كردن به حرام خوددارى نمود، اينها عمل چشم مىباشد و آن از ايمان است.
خداوند براى دو دست آدميان هم واجباتى معين كرده است، و آن اين است كه نبايد با دستهاى خود به مردم ظلم و ستم كند و بايد در جاهائى كه خداوند امر كرده آن را بكار برد، و دستور داده كه با دست صدقه دهد و صله ارحام بجاى آورد و در راه خداوند جهاد كند، و براى نماز طهارت بگيرد و وضوء بسازد.
در قرآن مجيد فرموده: اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر گاه خواستيد براى نماز آماده شويد، صورتهاى خود را بشوئيد و دستها را تا مرفق شست و شو دهيد، و سر و پاهاى خود را مسح كنيد و نيز فرمود هر گاه با كافران برخورد كرديد گردن آنها را بزنيد.
هنگامى كه آنها را مجروح كرديد و خون از بدن آنها جارى شد، دست و پاى آنها را محكم و استوار ببنديد، بعد از اين يا بر آنها منت بگذاريد و آزاد كنيد، يا فديه بگيريد، تا جنگ فرو نشيند، اينها بود واجبات دست و شمشير زدن از دست بر مىآيد.
واجبات پا اين است كه با آنها در جاهائى كه خداوند معصيت مىگردد قدم نگذارى، و بايد در جاهائى رفت و آمد كنى كه رضايت خداوند در آن مىباشد، پروردگار فرمود: در زمين با نخوت و تكبر حركت نداشته باش تو نمىخواهى زمين را بشكافى و يا بالاى كوهاى بلند بروى.
در جاى ديگر فرمود: در راه رفتن خود ميانهرو باش و بلند صحبت نكن، و صداى بلند مخصوص دراز گوش است و در باره شهادت دست و پا در قرآن آيه
فرستاده و در آن از تضييع امر خداوند بوسيله دست و پا سخن گفته است.پ در آيه شريفه فرموده: ما امروز بر دهان آنها مهر مىگذاريم، دست و زبان آنها با ما سخن مىگويند و گواهى مىدهند كه در دنيا مرتكب چه كارهائى شدهاند، و اين هم واجبات پا بود كه خداوند براى آن گذاشته و بايد به آن عمل كنند و همين عمل خود از ايمان مىباشد.
بر صورت آدميان سجده را واجب كرده كه در شب و روز هنگام نماز بايد چهره بر زمين گذارند و سجده كنند در قرآن مجيد فرمود: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ركوع كنيد و به سجده رويد و خداى خود را عبادت نمائيد و كارهاى نيك انجام دهيد شايد رستگار گرديد.
اين هم فريضهاى است كه بر صورت و دستها و پاها لازم گرديده است، و در جاى ديگرى مىفرمايد: سجدهگاهها از آن خداوند است و با خدا ديگرى را در عبادت شريك نسازيد.
امام عليه السّلام بعد از اين پيرامون واجبات اعضاء و جوارح كه عبادت طهارت و نماز باشد اشاره كردند و فرمودند: هنگامى كه خداوند پيامبر خود را از طرف بيت المقدس متوجه كعبه كردند فرمودند: خداوند نمىخواهد ايمان شما را ضايع كند و او به شما مهربان مىباشد.
خداوند در اينجا نماز را بعنوان ايمان ذكر مىكند، اينك هر كس اعضاء و جوارح خود را نگه دارد و وظائف هر يك را انجام دهد، با ايمان كامل به محضر پروردگار خواهد رسيد، و وارد بهشت خواهد شد، و هر كس در يكى از آنها خيانت كند و يا از اوامر خداوند سرباز زند با ايمان ناقص به محضر او قدم خواهد گذاشت.
راوى گويد: عرض كردم نقصان ايمان را فهميدم اينك بفرمائيد زياد شدن از كجا خواهد بود، فرمود: خداوند متعال در اين باره فرموده: هر گاه سورهاى نازل مىشد بعضى از آنها مىگفتند كدام يك از شما ايمانش افزوده شد، كسانى كه ايمان آورده بودند بر ايمانشان افزوده شده و به يك ديگر بشارت مىدادند.
پاما كسانى كه دلشان بيمار بود براى آنها جز پليدى چيزى ديگرى اضافه نمىشد، در جاى ديگر گفتند ما داستانهاى بر حق آنها را برايت مىگوئيم، آنها جوان مردانى بودند كه به خداى خود ايمان آوردند و ما هم بر هدايت آنها افزوديم، و اگر همه يكسان بودند و زيادت و نقصانى در آنجا نبود كه آنها بر هم برترى و فضيلتى نداشتند.
اگر زيادت نبود همه نعمتها مساوى مىشد و مردم همه با هم برابر بودند، و تفضيل باطل مىشد ولى با ايمان كامل مؤمنان وارد بهشت مىگردند، و با زيادت در ايمان درجات بيشترى بدست مىآورند، و كسانى كه در ايمان نقصان داشته باشند وارد دوزخ مىگردند.
گويد عرض كردم براى ايمان درجات و منازلى هست و مؤمنان گروهى بر گروه ديگر فضيلت پيدا مىكنند و مقامات آنها در نزد خداوند با هم تفاوت دارند، فرمودند: آرى، گفتم: براى من اين را تعريف كنيد تا نيك دريابم، فرمود: خداوند بين مؤمنان مسابقه گذاشته همان گونه كه بين اسب سواران مسابقه نهادهاند.
بعد از اين بين آنها در اين مسابقهها فضيلت قائل شد و هر كدام بيشتر عمل كردند پاداش بهترى خواهند داشت و از حقش هم كم نخواهد شد، در اين جا مفضول بر فاضل و مسبوق بر سابق مقدم نخواهند شد، گذشتگان اين امت و آيندهگان همه در اين عمل يكسان مىباشند.
آرى آنها كه سابقه در ايمان دارند داراى فضيلت هستند، و اگر چنين نبود آيندگان هم در پاداش با آنها مساوى مىشدند، و اگر براى كسانى كه در ايمان پيش دستى كردند فضيلتى بر آنها كه ايمان خود را به تاخير انداختند نبود شما از آنها مقدم بوديد، ولى خداوند مؤمنان سابق را به درجات ايمان از همديگر متمايز ساخته و با تاخير در ايمان گروهى را مقصر دانسته است.
ما در ميان مؤمنان اكنون گروهى را مشاهده مىكنيم كه از گذشتگان بسيار عبادت مىكنند و بيشتر از آنها روزه مىگيرند و نماز مىگذارند و حج بجاى مىآورند و زكاة مىدهند و جهاد و انفاق دارند، و اگر بعضى از اعمال مؤمنان سابق
و گذشته نبود كه خداوند براى آن اعمال آنها را فضيلت داده، مىبايست مؤمنان امروز بر آنها فضيلت مىداشتند.پ اما خداوند متعال نخواسته است كسى كه داراى آخرين پايه ايمان را دارد بر آنها كه در درجه اول ايمان مىباشند برترى داشته باشد، آنها كه بايد مقدم باشند مؤخر گردند و آنها كه بايد مؤخر شوند مقدم گردند، گفتم بفرمائيد: مسابقه در ايمان براى چيست و چه هدفى از آن مىباشد.
امام عليه السّلام فرمود: خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده: «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ»، در جاى ديگر فرمود: السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ.
در جاى ديگر فرمود: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، در اين جا به مهاجران نخستين به خاطر پيشى گرفتن در مهاجرت شروع به سخن كرده و بعد از انصار و سپس از تابعان نام برده است، و بعد هر كدام را به اندازه مقام خودش تعريف مىكند.
خداوند متعال پيامبران خود را هم بر يك ديگر فضيلت داده، در قرآن مىفرمايد ما پيامبران را از هم ديگر متمايز كرديم، و بعضى را بر بعضى فضيلت داديم، با بعضى از آنها سخن گفتيم و گروهى ديگر را بر گروهى مقامى بلندتر داديم.
در جايى ديگر فرمود: ما بعضى از پيامبران را بر بعضى برترى داديم، و نيز فرموده: اى رسول ما بنگر كه چگونه ما پارهاى از آنها را بر پارهاى فضيلت داديم، و در آخرت هم بعضى از آنها مقاماتى بلند و فضيلتهاى بزرگى خواهند داشت.
در آيهاى ديگر فرموده آنها در نزد خداوند درجاتى دارند، و بعد فرمود:
خداوند به صاحب هر فضيلتى فضلش را مىدهد، و نيز فرمود: كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و از مال و جان خود گذشتند در نزد خداوند داراى مقام و مرتبه مىباشند.
در آيه ديگرى فرمود: خداوند مجاهدان را بر كسانى كه در خانهها نشستهاند
فضيلت داده و براى آنها اجر و مزد بزرگى معين كرده و آنها را مورد رحمت و مغفرت قرار داده است،پ و نيز فرمود: مساوى نمىباشند از شما آن كسانى كه قبل از فتح مكه انفاق كرده و جهاد نمودهاند با كسانى كه بعد از آن آمدهاند.
آن جماعت قبل از فتح مكه اجر و پاداششان بزرگتر از كسانى مىباشد كه بعد از فتح انفاق كرده و يا در جنگ شركت كرده باشند، در جاى ديگر فرمود:
خداوند مؤمنان شما را مقامى بلند مىدهد و صاحبان علم را بيشتر از آنها مقام عطا مىكند.
در يك آيه شريفه فرمود: به آنها تشنگى و خستگى و گرفتارى در راه خدا نخواهد رسيد، آنها در جايى گام نخواهند گذاشت كه كفار را به خشم آورد، و از دشمن هم به آنها صدمهاى نخواهد رسيد مگر اينكه براى آنها جزء اعمال صالحه بحساب خواهد آمد.
در آيه ديگر فرمود: هر چه براى خود مقدم بداريد آن را در نزد خداوند خواهيد ديد، و نيز فرمود: هر كس ذرهاى كار خير بكند آن را خواهد ديد و اگر ذرهاى كار بد هم بكند آن را هم خواهد ديد، اينها بودند درجات ايمان و مراتب آن در نزد خداوند.پ 7- محمد بن حكيم گويد: خدمت حضرت امام ابو الحسن عليه السّلام عرض كردم گناهان كبيره آدمى را از ايمان بيرون مىكند، فرمود: آرى و صغيره هم، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: مؤمن زنا نمىكند و مرتكب دزدى هم نمىشود در حالى كه مؤمن باشد.پ 8- عبيد بن زراره گويد: ابن قيس ماصر نزد حضرت باقر عليه السّلام آمد و گفت: ما برادران دينى و ايمانى خود را بخاطر ارتكاب گناه و معصيت خارج از ايمان نمىدانيم، امام باقر عليه السّلام فرمود: اى پسر قيس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود مؤمن زنا نمىكند و مرتكب سرقت هم نمىشود در حالى كه مؤمن باشد اكنون هر جا مىخواهيد برويد.پ 9- داود بن سليمان از حضرت رضا عليه السّلام و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان اقرار به زبان و شناخت با قلب، و عمل به اركان
است.پ 10- امام عليه السّلام در تفسير إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ فرمود:
مقصود كلمه اخلاص و اقرار به واجباتى است كه از طرف خدا نازل شده، ولايت عمل صالح را به طرف خداوند مىبرد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: «كلم طيب» گفتار مؤمن است كه مىگويد لا اله الا الله محمد رسول اللَّه على ولى اللَّه و خليفة رسول اللَّه، فرمود: عمل صالح اعتقاد به دل مىباشد به اين كه معتقد باشد اين مسأله حق است و از جانب خداوند آمده و شكى هم در آن نيست.پ ابو الجارود از حضرت باقر عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: هر گفتارى بايد كردارى داشته باشد كه آن را تاييد كند و يا تكذيب نمايد، هر گاه فرزند آدم سخنى گفت و كردارش هم با او موافق بود بطرف خداوند مىرود ولى اگر كارش مخالف گفتارش بود مردود مىشود و به دوزخ سقوط مىكند.پ 11- ابو الصلت هروى از امام رضا و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان شناخت با قلب، و اقرار به زبان و عمل به اركان مىباشد.پ 12- در حديث ديگرى از امام رضا و او از پدرانش روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان گفتار است و كردار.پ 13- ابو الصلت هروى از امام رضا عليه السّلام روايت مىكند كه از وى سؤال كردم ايمان چيست فرمود: ايمان اعتقاد قلبى و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است، و ايمان جز به اين حقيقت پيدا نخواهد كرد.پ 14- قداح از امام صادق و او از پدرش عليهما السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان گفتار است و كردار و آن دو با هم شريك مىباشند.پ 15- ابن صدقه گويد: از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد كه چرا زانى كافر نيست ولى كسى كه نماز نمىگذارد كافر مىباشد، امام عليه السّلام فرمود: چون زناكار براى
شهوت اين كار را مىكندپ ولى آن كس كه نماز را ترك مىكند براى اين است كه به آن اهميت نمىدهد.
زناكار براى لذت دنبال زنى را مىگيرد و از او كامجوئى مىكند، ولى آن كس كه نماز را ترك كرده و آن را انجام نمىدهد قصدش لذت نيست بلكه فقط نظرش بىاهميت شمردن آن مىباشد و هر گاه كسى نظرش استخفاف باشد كافر مىگردد.پ 16- حلبى گويد: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: مؤمن در سرشتش دروغ، بخل و كارهاى زشت نيست، ولى گاهى ممكن است به يكى از اين كارها آلوده شود، ولى به آن ادامه نمىدهد، گفته شد مؤمن زنا مىكنند، فرمود: آرى گرفتار مىشود بعد توبه مىنمايد، ولى از آن نطفه كودكى متولد نمىشود.پ 17- ابو الصلت هروى از امام رضا و او از پدرانشان عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: ايمان گفتاريست كه از دهان بيرون مىشود، و عملى است كه از آدمى سر مىزند، و شناختى است كه عقلها آن را در مىيابند.پ 18- امام هادى عليه السّلام از پدرانش از امير المؤمنين عليهم السّلام روايت مىكند كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله سؤال كردم ايمان چيست فرمود: گواهى قلب، اقرار بزبان، و عمل با اعضاء و جوارح.پ 19- ابو الصلت هروى از حضرت رضا و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: كفران نعمت زودتر از ساير گناهان آدمى را به كيفر مىرساند.پ 20- ابو الصلت از امام رضا و او از پدرانش عليه السّلام نقل مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: روز قيامت بندهاى را مىآورند و در پيشگاه عدل پروردگار قرار مىدهند، خداوند امر مىكند او را بطرف دوزخ ببرند.
آن مرد مىگويد بار خدايا مرا امر مىكنيد به دوزخ ببرند، من قرآن تلاوت مىكردم، خداوند مىفرمايد: من به تو نعمت دادم ولى تو شكر آن را بجاى نياوردى، او مىگويد: بار خدايا تو نعمت عطا كردى و من هم شكر نمودم و او
همچنين نعمتها و شكر خود را برشمرد.پ خداوند هم در پاسخ او فرمود: شما راست مىگوئى ولى شكر آن كسى را كه نعمت من توسط او به شما رسيد انجام ندادى، و من با خود عهد كردهام، شكر كسانى را كه به نعمت دهندگان شكر نكنند نپذيرم، من اين خبر را به على بن فرات دادم و او هم استنساخ كرد.پ 21- ابن بخترى از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:
ايمان به تظاهر و خودنمائى و يا اميدوارى نيست بلكه ايمان آنست كه در دل جاى گيرد و اعمال هم بر آن گواهى دهند.پ 22- حسن بن زياد عطار گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم آنها مىگويند شما مؤمن هستيد مىگوئيم آرى، مىگويند مگر مؤمنان در بهشت نيستند، مىگوئيم آرى، مىگويند آيا شما در بهشت هستيد در اين هنگام متوجه خود مىشويم و پاسخى نداريم.
امام عليه السّلام فرمودند: هر گاه از شما سؤال كردند كه شما مؤمن هستيد، بگوئيد ان شاء اللَّه مؤمن هستيم، گويد گفتم هر گاه چنين بگوئيم آنها مىگويند كه شما شك داريد، فرمود به آنها پاسخ دهيد كه ما در شك و ترديد نيستيم.
ما در اين جا اگر ان شاء اللَّه مىگوئيم خداوند هم در قرآن فرموده: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ، در صورتى كه خداوند مىدانست آنها وارد مسجد الحرام خواهند شد، خداوند در قرآن مؤمنان را به خاطر كارهاى نيك مؤمن نام گذارده است، ولى كسانى كه مرتكب گناه مىشوند و يا وعده آتش به آنها داده شده هرگز مؤمن ناميده نمىگردند.پ 23- عبد الرحيم قصير گويد: توسط عبد الملك بن اعين نامهاى خدمت امام صادق عليه السّلام نوشتم و سؤال كردم ايمان چيست، امام عليه السّلام نوشتند ايمان اقرار بزبان و اعتقاد به قلب، و عمل به اعضاء و جوارح مىباشد.
پس ايمان به همديگر ارتباط دارد، آدمى گاهى مسلمان است ولى مؤمن نيست، و مؤمن نخواهد بود مگر اينكه مسلمان باشد، پس اسلام قبل از ايمان است
و او با ايمان مشاركت دارد.پ هر گاه بندهاى گناه كبيرهاى مرتكب شد و يا يكى از گناهان صغيره را بجاى آورد و گرفتار منهيات گرديد از ايمان بيرون مىرود، ولى كافر نمىشود مگر اينكه آن كار را حلال بداند و يا به تشريع آن اعتقاد نداشته باشد.
هر گاه بگويد حلال حرام و يا حرام حلال است و معتقد به اين هم باشد در اين جا از ايمان خارج مىگردد و از زمره مسلمانان هم بيرون مىشود، اين شخص مانند كسى است كه وارد حرم و كعبه شود و آنجا را آلوده كند، او را از كعبه و حرم بيرون مىكنند و گردنش را مىزنند.پ 24- نعمانى در تفسير خود از امير المؤمنين عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود:
ايمان و كفر و شرك و كم و زيادى آنها از اين قرار است، ايمان بخداوند بالاترين اعمال مىباشد و در مرتبه عالى قرار دارد، و گرامىتر از آن مقامى نيست و بهرهاش از همه افزونتر است.
گفته شد: يا امير المؤمنين ايمان گفتار و كردار است و يا تنها گفتار مىباشد، فرمود: ايمان گواهى به قلب، و اعتراف در زبان و عمل به اعضاء و جوارح مىباشد، ايمان همهاش عمل است، ايمان گاهى كامل و گاهى نيمه كامل و زمانى ناقص و گاهى هم زائد است، بطورى كه اين نقصان و زيادت به وضوح ديده مىشود.
خداوند متعال براى هر يك از اعضاء و جوارح انسانى وظيفهاى را معين كرده است كه اين وظيفه به عضوى ديگر ارتباط ندارد، يكى از آنها قلب آدمى است كه بوسيله آن مسائل را درك مىكند و فهم و شعورش باز مىگردد، و مشكلات را حل مىنمايد و خير و شرش را مىفهمد.
قلب امير و فرمانده بدن است، و هر كارى كه ساير اعضاء و جوارح انجام مىدهند به دستور قلب انجام مىگردد و امر و نهى در بدن بوسيله قلب اجراء مىشود و آنها مطيع قلب هستند و دستورات او را بكار مىگيرند.
يكى از آن جوارح زبان است كه با آن سخن مىگويد، و ديگر گوش است كه با آن مىشنود، و بعد از آن چشم است كه با آن مشاهده مىكند، و سپس دست
است كه با آن اشياء را برمىدارد،پ و بعد از آن پا هست كه با آن حركت مىكند.
يكى از آنها دامن و آلت تناسل اوست كه به آن وسيله زناشوئى مىكند و توليد مثل مىنمايد، يكى از آنها سرش هست كه صورت او در آن قرار دارد، و هيچ عضوى در بدن نيست مگر اينكه خداوند براى او فريضهاى معين كرده است.
آنچه را كه بر قلب واجب كرده غير از آن است كه بر گوش واجب نموده، و آن چه را بر گوش واجب ساخته غير از آن است كه بر چشم واجب كرده است، و بر چشم چيزى واجب نموده كه بر دست واجب نكرده است.
براى دست وظيفهاى گذاشته كه براى پا نيست، و براى پا وظيفهاى هست كه براى دامن نمىباشد، و براى دامن چيزى گذاشته كه براى صورت نيست، و بر صورت چيزهايى واجب كرده كه براى زبان نمىباشد.
اما آنچه بر قلب واجب كرده و آن ايمان و شناخت و اعتقاد و خوشنودى از آن چه واجب كرده است و تسليم در برابر امر خداوند و انديشه و تفكر و ياد خدا و اطاعت از آن چه نازل كرده و در قرآن آن را بيان نموده است و بايد تا حد توانائى آن دستورات را بكار گيرند.
واجب است كه همه مسائل و موضوعات دينى را در قلب خود معتقد باشد و آنها را با عمل و كردار خود نشان دهد مگر آنهائى كه براى اظهار آن ضرورتى نباشد، خداوند هم در قرآن فرموده: إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ، كسانى كه از روى اضطرار كارى مىكنند ولى در دل با آن مخالف مىباشند.
خداوند در يكى از آيات قرآن مىفرمايد: پروردگار شما را در اداء سوگندهاى بىفايده مؤاخذه نمىكند ولى به آنچه دلتان بدست آورده محاسبه مىنمايد، در جاى ديگر فرمود: كسانى كه به زبان ايمان مىآورند ولى در دل ايمان پيدا نمىكنند، در جاى ديگر فرموده: متوجه باشيد كه به ذكر خداوند دلها مطمئن مىگردند.
در آيهاى از قرآن مىفرمايد: آنها در خلقت زمين و آسمانها فكر مىكنند و مىگويند بار خدايا تو اينها را باطل و بدون هدف خلق نكردهاى، در جاى ديگر گفته: آيا آنها در آيات قرآنى تفكر نمىكنند مگر بر دلهاى آنان قفل نهاده شده كه
تا نتوانند انديشه كنند و حقيقت را دريابند،پ در جاى ديگر گفت: ديدگان آنها كور شدهاند بلكه دلها كور نشدهاند و مانند اين آيات در قرآن زياد مىباشد، و قلب اساس ايمان است.
اما واجبات زبان و آن بيان كردن عقائد قلبى مىباشد و اظهار آن چه در نهان به آن ايمان آورده است، خداوند متعال در اين باره مىفرمايد: با مردم به نيكى معاشرت كنيد و حسن عمل داشته باشيد نماز را برپا داريد و زكاة را ادا كنيد، در جاى ديگر فرمود: به سه خدا معتقد نباشيد از اين عقيده دست برداريد كه براى شما بهتر است و خداوند يكى است و شريك ندارد، خدا به اظهار حق و خوددارى از باطل امر فرمود:
واجبات گوش شنيدن اذكار خداوند و گوش دادن به تلاوت آيات قرآن، و خوددارى از شنيدن آنچه خداوند را به خشم مىآورد، پروردگار فرمود: هنگامى كه قرآن تلاوت مىگردد آن را گوش دهيد و خاموش باشيد، شايد مورد رحمت خداوند قرار گيريد.
در جاى ديگر فرمود: خداوند در قرآن براى شما نازل كرده كه هر گاه مشاهده كرديد و شنيديد به آيات خداوند كافر مىگردند و يا آنها را مسخره مىكنند، شما با آنها مجالست نكنيد بگذاريد آنها در كفر خود فرو روند و در افكار خود غوطه بخورند.
اما اگر انسان اشتباه كرد و يا موضوعى را فراموش ساخت و با آن جماعت به مصاحبت و مجالست مشغول شد و بعد متوجه گرديد كه بايد از آنها دورى كند و بلافاصله ارتباط خود را با آنها قطع كرد خداوند اين غفلت را بر آنها مىبخشد و آنها را مؤاخذه نمىكند.
در جاى ديگر فرمود: آن دسته از بندگان مرا كه سخنان حق را مىشنوند و از بهترين آن پيروى مىكنند مژده و بشارت بده كه خداوند آنها را هدايت كرده و همانها صاحبان عقل و خرد و دانش و بصيرت و آگاهى و شناخت مىباشند.
در آيهاى ديگر فرمود: هنگامى كه آنها سخنان لغو و بيهوده را مىشنوند
اعراض مىكنند،پ و مىگويند كارهاى ما براى خودمان باشد و اعمال شما براى خودتان، شما سلامت باشيد و بدانيد كه ما دنبال جاهلان و نادانان نمىرويم و راه آنها را ادامه نمىدهيم، در قرآن هر چه بر گوش واجب شده از باب ايمان مىباشند.
اما واجبات چشم يكى از آنها نگاه كردن در آيات خداوند و پوشيدن ديده از آنچه خداوند حرام كرده است، در قرآن مجيد مىفرمايد آيا آنها به شتر نگاه نمىكنند كه چگونه خلق شده است، و به آسمان نظر نمىكنند كه چگونه بلند شده و به كوهها توجه ندارند كه چگونه بر جاى خود قرار گرفتهاند، و به زمين نگاه نمىكنند كه چگونه پهن و هموار گرديده است.
در آيه ديگرى فرمود: آنها به ملكوت آسمانها و زمين توجه ندارند و به مخلوقات خدا نگاه نمىكنند در جاى ديگر فرموده: به ميوههاى درخت هنگامى كه مىرسد توجه كنيد، در آيه ديگر فرمود: هر كس بصيرت پيدا كند بنفع خودش مىباشد و هر كس كور شد بزيان او خواهد بود، اين آيه در بينائى دلها و چشمها بسيار جامعيت دارد و حقيقت را روشن مىكند.
در آيه ديگرى فرمود: ديدهها كور نيستند ولى دلهاى سينه كور مىباشند و حقيقت را دريافت نمىكنند، در جاى ديگر فرمود: به مؤمنان بگو ديدگان خود را بپوشانند و دامنهاى خود را حفظ كنند، اينها براى آنها پاكيزگى مىآورد، معناى آيه اين است كه به عورت ديگرى نگاه نكند و اگر توانايى داشت به عورت خود هم نگاه نكند.
در آيه ديگرى فرموده: بزنان مؤمن بگوئيد ديدگان خود را بپوشانند، و عورتهاى خود را نگه دارند يعنى همان گونه كه دامنها را نگه مىدارند، ديدگان خود را هم از نگاه كردن به اين و آن حفظ كنند زيرا نگاه كردن به صورتها موجب زنا و چيزهاى ديگر مىگردد.
بعد از اين آنچه را كه بر گوش و چشم و عورت واجب كرده همه را در يك آيه ذكر كرده و گفته: شما خود را نمىپوشانيد و اباء نداريد از اينكه گوشها و ديدگان و پوستهاى شما را مشاهده كنند، و شما خيال مىكنيد كه خداوند
بسيارى از كارهاى شما را نمىداند، مقصود از جلود در اين آيه شريفه عورتها و رانها مىباشند.پ در جاى ديگر فرمود: از آنچه برايت معلوم نيست و حقيقت آن را نمىدانى پىگيرى نكن، و بدان كه گوش و ديده و دل همه مسئول هستند، اينها بود چيزهائى كه خداوند بر ديدگان واجب گردانيده و هر كس در اين آيات تامل كند و از منكرات چشم پوشى نمايد او مؤمن مىباشد.
اما واجبات دست يكى از آنها وضو گرفتن است در قرآن مجيد مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر گاه خواستيد براى نماز برخيزيد صورتهاى خود را بشوئيد و دستها را هم تا مرفق شست و شو دهيد و بعد از آن سر و پا را مسح كنيد، ديگر از واجبات دست انفاق و احسان مىباشد كه بايد در راه خدا انجام پذيرد.
در آيه شريفه فرمود: از اموال پاكى كه بدست آوردهايد انفاق كنيد و هم چنين از چيزهائى كه براى شما از زمين بيرون آوردهايم، خداوند بر دستها جهاد را هم واجب گردانيد، زيرا جهاد بوسيله دست انجام مىگيرد در اين باره فرمود: هر گاه با كافران برخورد كرديد گردنهاى آنها را بزنيد، و هر گاه آنها خون آلوده شدند دست و پاى آنها را محكم ببنديد، و اينها همه از ايمان مىباشد.
اما واجبات پاها و آن عبارت است از گام نهادن در راهى كه خداوند رضايت دارد، و دورى كردن از هر جائى كه رفتن آنجا خداوند را به خشم مىآورد و خداوند در اين باره مىفرمايد: بطرف خدا بشتابيد و از خريد و فروش خوددارى كنيد، در جاى ديگر فرمود: در زمين با تكبر و غرور حركت نكنيد، و در راه رفتن ميانه روى را انتخاب نمائيد و صداهاى خود را آهسته كنيد.
خداوند متعال قيام در حال نماز را بر پاها واجب گردانيده و فرموده براى خدا قيام كنيد و عبادت نمائيد و بعد گفته كه پاها از جوارحى هستند كه روز قيامت گواهى مىدهند و لب به سخن مىگشايند، در آن جا كه فرمود: امروز دهانها را مهر مىكنيم و با دست و پاهاى آنها سخن مىگوئيم، و پاها شهادت مىدهند كه
چه كارى انجام دادهاند، اينها بود واجبات پا در قرآن كه آنها از ايمان به حساب مىآيند.پ اما واجبات سر آن است كه آن را مسح نمايد و خود را پاك كند و براى نماز آماده گردد، در قرآن فرمود: سرهاى خود را مسح كنيد، و آن از ايمان مىباشد، و بر صورت در هنگام وضو شستن را واجب كرده و گفته: اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر گاه خواستيد نماز بگذاريد صورتهاى خود را بشوئيد.
خداوند سجده را بر سر و دست و زانو واجب گردانيده و آن هم از ايمان مىباشد، خداوند در هنگام واجب كردن اين اعمال بر اعضاء و جوارح در صلاة بيان كرد و در كتاب خود در وقت تحويل قبله از بيت المقدس به كعبه آن را بيان فرموده است.
مسلمانان گفتند: يا رسول اللَّه نماز و وضوء ما بطرف بيت المقدس هدر رفت و ضايع شد، در اين جا خداوند متعال فرمود: ما آن قبله را از اين جهت براى تو مقرر كرديم، تا بدانيم كدام يك از رسول پيروى مىكنند و كدام يك دنبال گذشتهها مىروند و به عقب بر مىگردند، اين تغيير قبله بزرگ بود فقط كسانى كه هدايت شدهاند در آن ثابت ماندند، خداوند نمىخواهد ايمان شما را ضايع كند و او به مردم مهربان مىباشد، صلاة و طهور را در اين جا از نشانه ايمان ذكر مىكند.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس خداوند را با ايمان كامل ملاقات كند او از اهل بهشت مىباشد، و هر كس چيزى از واجبات را ضايع كند و از اوامر خداوند سرپيچى نمايد، و مرتكب منهيات گردد ناقص الايمان در پيشگاه خداوند حضور پيدا مىكند.
خداوند متعال فرمود: هر گاه سورهاى نازل مىگردد گروهى از آنها مىگويند كدام يك از شما در اثر نزول اين آيه بر ايمانش افزوده گشت، اما مؤمنان بر ايمان آنها افزوده مىگردد و آنها به يك ديگر بشارت مىدهند، در جاى ديگر فرموده:
مؤمنان كسانى هستند كه هر گاه خداوند ذكر شود دلهاى آنها ترسان مىگردد و هر گاه آيات خداوند بر آنها تلاوت گردد بر ايمانشان افزون شود و آنها به خداى
خود توكل مىكنند.پ در جاى ديگرى فرمود: آنها جوان مردانى بودند كه بخداى خود ايمان آوردند و ما هم بر هدايت آنها افزوديم، در آيهاى ديگر فرمود: كسانى كه راه هدايت را پيدا كردند بر هدايت آنها افزوده مىگردد، و خداوند به آنان تقوى و پرهيزكارى عنايت مىكند.
در آيه ديگرى فرمود: آن خدائى است كه آرامش بر دلهاى مؤمنان فرود مىآورد تا بر ايمانشان بيفزايد، و اگر همه در ايمان با هم مساوى بودند كسى را بر كسى فضيلت و برترى نبود، با ايمان كامل مؤمنان وارد بهشت مىگردند و به درجات آن نائل مىشوند.
اگر كسانى ايمان آنها ناقص باشد و يا ايمان خود را از دست بدهند وارد دوزخ مىشوند، كسانى كه در ايمان سابقه دارند بر ديگران برترى پيدا مىكنند، خداوند در قرآنش فرموده: آنها كه سبقت گرفتند و زودتر از همه ايمان آوردند مقرب مىباشند.
در آيهاى ديگر مىفرمايد: كسانى كه از مهاجران و انصار كه سابقه ايمان دارند بر ديگران فضيلت دارند و بعد آنهائى كه از آنها پيروى كردند داراى فضيلت هستند، در آيه ديگرى فرموده: پيامبران بعضى بر بعضى فضيلت دارند، بعضى از آنها با خداوند هم سخن شدند، و گروهى به مقام بالاتر رسيدند، ما به عيسى بن مريم آيات روشن داديم، و او را به روح القدس تاييد كرديم.
در آيهاى مىفرمايد ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم، و به داود زبور را عطا كرديم، و نيز فرمود: بنگر ما چگونه گروهى را بر گروه ديگر فضيلت بخشيديم، و در آخرت هم درجات و مراتب بزرگى هست كه با فضيلت و برترى از يك ديگر به آن خواهند رسيد.
در جاى ديگرى فرمود: آنها در نزد خداوند درجات متفاوتى خواهند داشت، و خداوند به آنچه انجام مىدهد آگاهى دارد، خداى سبحان فرمود: خدا به هر صاحب فضلى جزاى او را مىدهد.
پدر آيهاى ديگر فرمود: كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و از مال و جان خود گذشتند در نزد خدا مقام و درجه بزرگى دارند.
در آيهاى ديگر فرمود: كسانى كه قبل از فتح مكه انفاق و جهاد كردند با آنهائى كه بعد آمدند مساوى نيستند و آنان مقام و درجه بزرگترى دارند، ولى خداوند به همه آنها وعده نيك مىدهد.
در جاى ديگر فرمود: خداوند مجاهدان را بر آنهائى كه در خانهها نشستهاند فضيلت و برترى داده و درجات و امتيازى به آنها خواهد داد و مورد رحمت قرار خواهند گرفت.
در جاى ديگر فرمود: هر يك از آنها كه در راه خدا جهاد كنند و يا تشنه گردند، و يا مشقت و سختى مشاهده كنند، و در هر جايى كه قدم بگذارند و از دشمنان آسيب و رنج تحمل نمايند، خداوند براى آنها پاداش عمل صالح در نامه اعمالشان خواهد نوشت.
اينها بودند درجات و مراتب ايمان در نزد خداوند متعال، كسى بخداوند ايمان نمىآورد مگر اينكه به رسول خدا و حجتهاى او در زمين ايمان بياورد، خداوند مىفرمايد هر كس از رسول اطاعت كند از خداوند هم اطاعت كرده است.
اين طور نيست كه خداوند در ميان اعضاء و جوارح آدميان رهبر و امامى قرار دهد كه شك و شبه را از آنها دور كند و براى آنها يقين را ثابت نمايد و آن امام قلب آدمى مىباشد، ولى در حجتها آن را مهمل بگذارد.
در قرآن مجيد فرمود: حجت بالغه در نزد خداوند است، اگر بخواهد همه شما را هدايت مىكند در جاى ديگر گفت: خداوند پيامبران را فرستاد تا براى مردم حجتى نباشد، و گفت: براى اينكه مردم نگويند چرا براى ما مژده دهنده و ترسانندهاى نيامد، در آيهاى فرمود: ما از آنها امامانى قرار داديم تا مردم را بطرف ما هدايت كنند و آنها صبر و شكيبائى نمودند.
بعد از آن طاعت واليان امر كه نگهبانان دين او هستند بر مردم واجب كرد، همان گونه كه طاعت رسول صلّى اللَّه عليه و اله را واجب كرده بود، و گفت: از خدا و رسول و
صاحبان امرى كه از خود شما هستند اطاعت كنيد.پ بعد از اين ولاة امر را كه از اهل علم هستند بيان كرد و مقام آنها را روشن ساخت، و در كتاب خود فرمود: اگر آنها مسائل مورد خلاف را به رسول و صاحبان امر ارجاع دهند آنها با علمى كه دارند حق را استخراج خواهند كرد و حقيقت را روشن خواهند ساخت.
از اين جا معلوم است كه مردم از تاويل كتاب عاجز مىباشند و فقط صاحبان امر مىتوانند آن را استنباط كنند، زيرا آنها راسخ در علم هستند، و محل اطمينان در تاويل قرآن مىباشند و در قرآن فرمود: تاويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند و در جاى ديگر فرمود: آنها آيات روشنى هستند كه در سينههاى اهل علم قرار دارند.
طلب علم و فضيلت از عبادت بهتر است و خداوند مىفرمايد: فقط علماء از خداوند مىترسند و با علم در نزد خداوند شايسته اسم صديق مىباشند، خدا آنها را راستگو ناميده و اطاعت آنها را بر همه بندگان واجب كرده و فرموده: اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا بترسيد و با راست گويان باشيد.
خداوند آنها را از اولياء خود قرار داده و ولايت آنها را مانند ولايت خود كرده است و حزب آنها را هم از حزب خود قرار داده و گفته: كسانى كه خدا و رسول و مؤمنان را دوست بدارند آنها بدانند كه حزب خداوند پيروز مىشوند، و نيز فرمود:
ولى شما خدا و رسول و مؤمنان هستند، و كسانى كه نماز مىخوانند و زكاة مىدهند و در حال ركوع مىباشند.
بدانيد خداوند شما را رحمت كند، كه اين امت بعد از پيامبر خود هلاك شدند و به عقب برگشتند، آنها از امتهاى گذشته كه عبادت بتها را بر عبادت خداوند اختيار كردند پيروى كردند و دنبال آنها را گرفتند.
آنها نادانان را بر دانايان مقدم داشتند در صورتى كه خداوند مىفرمايد آيا مساوى هستند كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند، فقط صاحبان عقل و خرد اين مطالب را درك مىكنند.
پپروردگار در باره كسانى كه بعد از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله بر ميراث آن جناب مسلط شدند فرمود: آيا كسى كه بطرف حق هدايت مىكند شايستهتر است كه مردم از او متابعت كنند يا كسى كه نمىتواند مردم را هدايت كند و خود محتاج هدايت مىباشد، شما در اين جا چگونه داورى مىكنيد و در اين موضوع چه نظرى مىدهيد.
اگر جايز بود جاهلان بر ملت حكومت كنند ابراهيم عليه السّلام به پدرش نمىگفت:
چرا كسى را كه گوش ندارد و جايى را مشاهده نمىكند و كارى از وى برنمىآيد عبادت مىكنى، مردم پيرو كسانى هستند كه از امامان حق اطاعت مىكنند.
خداوند متعال در قرآن مجيد فرمود: روزى كه مردم را با نام رهبرشان دعوت مىكنيم، كسانى كه نامه اعمالشان در دست راست آنها قرار گيرد آنها نامههاى اعمال خود را مىخوانند و مورد عقاب هم قرار نمىگيرند، هر كس صادقان را براى خود امام بگيرد با آنها محشور مىشود و هر كس منافقان را رهبر اتخاذ كند با آنها محشور مىگردد.
رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: مردم با دوستان خود محشور مىگردند، ابراهيم عليه السّلام گفت: هر كس از من پيروى كند با من خواهد بود، اصل ايمان علم است و خداوند براى علم اهلى معين كرده و مردم را به اطاعت و سؤال از آنها دعوت كرده و فرموده: شما از كسانى كه اهل ذكر هستند سؤال كنيد در صورتى كه خود عالم به آن نيستيد.
در آيهاى ديگر مىفرمود: هنگام ورود به خانهها از درهاى آن وارد شويد، مقصود از خانهها در اينجا آن خانههائى است كه خداوند آنها را بزرگ دانسته و گفته: خانههائى كه خداوند اجازه داده آنها بلند گردند و ياد خدا در آنها جريان پيدا كند.
بعد از اين معنى آن را روشن كرده تا جاهلان خيال نكنند كه آنها از نوع خانههاى معمولى مىباشند و فرمود: در آن خانهها مردانى هستند كه خريد و فروش آنها را از ياد خدا غافل نمىكند، و هر كس در اين طرف علم را دنبال كند
به آن مىرسد.پ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: من شهر علم هستم، و در جاى ديگرى گفت: من شهر حكمت مىباشم، و على هم در آن شهر مىباشد، اكنون هر كس طالب حكمت و يا علم هست بايد از آن در وارد گردد و علم و حكمت فرا گيرد.
تمام اين مطالبى كه ذكر شد در كتاب خدا به آن تصريح شده است، و كسانى هستند كه تاويل آن را مىدانند اكنون هر كس از آنها عدول كند و بطرف كسانى كه خود را عالم مىدانند بروند و از آنها پيروى كنند گرفتار شبهه مىشوند و بدون برهان و دليل خود را هلاك مىكنند و ديگران را هم به هلاكت مىرسانند.
آنها زيان مىكنند و از كوشش خود استفادهاى نمىبرند، و روز قيامت امامان آنها از پيروان خود اظهار برائت مىكنند و هنگامى كه عذاب خداوند را مشاهده نمايند دستشان از همه جا بريده مىشود و راه بجائى نمىبرند و حيران و سرگردان مىمانند.
در دنيا حق و باطل، ايمان و كفر، علم و جهل، سعادت و شقاوت و بهشت و دوزخ به هم آميخته، و حق و باطل در دل هيچ انسانى جمع نمىگردند، و خداوند در كتاب خود فرموده: پروردگار در دل هيچ مردى دو دل قرار نداده است.
مردم هنگامى هلاك شدند كه بين رهبران حق و كفر فرقى قائل نشدند و همه را يكسان دانستند، و گفتند: هر كس كه در جاى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله نشست اطاعتش واجب مىباشد خواه نيكوكار و يا بدكار باشند و از همين جا هلاك شدند.
خداوند متعال فرمود: آيا مسلمانان را مانند مجرمان قرار دهيم اين چه انتظارى است كه شما داريد، در جاى ديگرى گفت: آيا كور و بينا با هم مساوى هستند و يا تاريكىها و روشنائىها با هم برابرند، در باره كسانى كه رهبران كفر را رهبران راستين مىدانند، و غاصبان حقوق را امامان بر حق مىشمارند و گمراهان را بر ظلم و فساد تاييد مىكنند فرمود:
اين گونه عنوانها و اسمها را خود پديد آوردهايد و پدران شما خود را به اين عناوين مشغول كردند خداوند متعال در باره آنها چيزى كه دلالت بر حكومت آنان
بكند نازل نكرده است،پ و به آنها بخاطر اين افتراء عظيم سخت اعتراض كرده و مورد نكوهش قرار داده است، و در قرآن فرموده: كسانى بر خدا افتراء مىبندند كه به آيات او ايمان نياورده باشند.
در قرآن فرموده: كسانى گمراهتر هستند كه از هواى نفس خود پيروى مىكنند و راهى جز راه خداوند را مىگيرند، در جاى ديگر گفت آيا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق باشد مؤمن و فاسق هرگز با هم مساوى نيستند.
در آيهاى ديگر فرمود: آيا كسى كه با بينه و بصيرت در راهى قدم مىگذارد مساوى است با آن كسى كه كوركورانه قدم در جادهاى مىگذارد، و بين حق و باطل را در آيات قرآن روشن كرده و براى بندگان در اين باره عذرى نگذاشته است.
خداوند با برهان و روشن كردن موضوعات حق و باطل را از هم جدا ساخته و مردم را در اشتباه قرار نداده است، امت اسلامى پس از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در تاريكى و كفر قرار گرفتند، و با هم اختلاف كردند و از هم جدا شدند.
مسلمانان را از هم پراكنده شدند و نسبت به اوصياء پيامبر تجاوز و تعدى كردند، و اين بعد از آن بود كه خداوند براى اطاعتكنندگان پاداش و براى معصيتكنندگان عقاب معين فرمود، اما آنها از هواى نفس خود پيروى كردند و اوامر خدا و رسولش را فراموش نمودند.
خداوند متعال در قرآن فرموده: دسته دسته شدن اهل كتاب بعد از اين پيدا شد كه خداوند آنها را روشن كرده بود و راهها را به آنان نشان داده بود، و بعد فضيلت مؤمنان را آشكار كرد و گفت: كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته انجام مىدهند آنها بهترين مردمان مىباشند.
بعد از آن از كرامتهائى كه براى مؤمنان فراهم كرده، و هم چنين عذابهائى كه براى مشركان و كسانى كه با امر او و وليش مخالفت كردند مهيا ساخته وصف مىكند، و بين صفات هدايتشدگان و يا تجاوزكاران فرق مىگذارد، و در آيات قرآنى در اين موضوع به تفصيل گفتگو كرده است.
پدر آيه شريفه فرمود: آيا آنها در قرآن تفكر و تدبر ندارند و يا دلهاى آنها بسته شده و توانائى ندارند حقائق را دريابند، اينك متوجه باش امامى كه هرگز به خداوند شرك نياورده و لحظهاى او را معصيت نكرده و طاعتش از طرف خداوند واجب گرديده بايد مورد اطاعت قرار گيرد.
نه آن امامى كه عمر خود را در بتپرستى گذرانيده و بعد در ظاهر ايمان آورده و در باطن نفاق داشته بعنوان امام معرفى شود، آيا حكيم مىتواند پليدى را با پليدى معالجه كند، و حدود خدا را كسى اجرا كند كه خود در گردن حدود زيادى دارد.
خداوند متعال مىفرمايد: آيا مردم را بكارهاى خير امر مىكنيد و خود را فراموش مىنمائيد و در حالى كه قرآن تلاوت مىكنيد اما تعقل نداريد، آيا خداوند عز و جل پيامبرش را امر نكرد تا وصى خود را به مردم معرفى كند و امامت و ولايت او را آشكار نمايد.
در قرآن مجيد فرمود: اى رسول به مردم برسان آنچه را كه از طرف خدايت نازل گرديده و اگر ابلاغ رسالت نكنى رسالت خدا را نرسانيدهاى و اگر مىترسى خداوند تو را از گزند آنها نگه مىدارد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله امر خداوند را به مردم ابلاغ كردند.
در اين هنگام شياطين نزد ابليس جمع شدند و گفتند شما به ما گفتيد بعد از اينكه محمد درگذشت امت او از هم پراكنده خواهند شد و سنتش درهم خواهد شكست، و كتاب او هم به اين موضوع اشاره مىكند و مىگويد: محمد فقط پيامبرى است كه حكم خدا را مىرساند قبل از او پيامبرانى گذشتند اكنون اگر او درگذرد و يا كشته شود شما به عقب باز خواهيد گشت؟
اكنون چگونه پيامبرى او تمام خواهد شد و يا امتش پراكنده مىگردند در حالى كه براى خود جانشين معين كرده و امامى نصب كرده است شيطان گفت: شما ترسى نداشته باشيد امت او فرمان او را نقض خواهند كرد و با وصى او مكر خواهند نمود و به اهل بيت او ظلم خواهند كرد.
پحب دنيا بر آنها چيره خواهد شد و آنها وصيت محمد را بىاثر خواهند نمود، تعصبها و كينهها در دل آنها پيدا خواهد شد و از روى نخوت و تكبر حق را از حقدار خواهند گرفت، در اين هنگام خداوند اين آيه را نازل كرد كه: شيطان در پندار خود راستگو درآمد و مردم از وى متابعت كردند مگر گروهى از مؤمنان كه دنبال تحريكات او نرفتند.پ 25- محمد بن سالم گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: گروهى از مردم در باره قرآن بدون اينكه علمى داشته باشند سخن گفتند، خداوند فرمود: او خدائى است كه كتاب را بر شما فرود آورد، بعضى از آيات آن محكم هستند كه همانها اصل كتاب مىباشند.
دستهاى ديگر آيات متشابه هستند، كسانى كه در دل آنها تيرگى هست دنبال آيات متشابه مىروند تا فتنه انگيزى كنند آنها از پيش خود تفسير و تاويل براى آنها درست مىنمايند، تا مردم را فريب دهند در حالى كه تاويل آن را جز خداوند كس نمىداند، منسوخات از متشابهات مىباشند و محكمات از ناسخات هستند.
خداوند متعال نوح را براى نبوت برانگيخت و به او گفت: به مردم بگو از خداوند بترسند و او را عبادت كنند و از من اطاعت نمايند، بعد از آن نوح آنها را بطرف خداوند دعوت كردند تا او را پرستش كنند و شريكى براى او قائل نگردند.
بعد از آن پيامبران را مبعوث فرمود تا همين سخنان را به مردم ابلاغ كنند، تا آنگاه كه نوبت به محمد صلّى اللَّه عليه و اله رسيد او هم مردم را دعوت كرد تا خداوند را پرستش كنند و براى او شريك و همتائى معتقد نگردند.
در قرآن مجيد فرمود: دين را براى شما تشريع فرمود، و به نوح در اين باره وصيت كرد، و به تو هم در باره دين وحى كرديم، و همچنين به ابراهيم و موسى و عيسى وصيت كرديم كه دين را پابرجا بداريد و از هم پراكنده نشويد.
مشركان از دعوت شما ناراحت شدهاند و گفتار شما در اين مورد براى آنها بزرگ و سنگين است، اين خداوند است كه هر كس را بخواهد برمىگزيند و هر كس بطرف او متوجه گردد او را هدايت مىكند، خداوند پيامبران را بطرف قومشان
فرستاد تا بر وحدانيت خداوند گواهى دهند و به آنچه خداوند فرموده اقرار كنند.پ هر كس از روى اخلاص ايمان بياورد و با همين اخلاص از دنيا برود خداوند او را وارد بهشت مىكند زيرا خداوند به بندگان خود ستم روا نمىدارد، خداوند هيچ يك از بندگان خود را عذاب نمىكند مگر اينكه خود را در معصيت گرفتار سازد و يا مرتكب قتل شود كه در اين صورت جهنم را بر او واجب مىگرداند.
اما هر گاه قوم يك پيامبرى او را اجابت كنند و دعوت او را قبول نمايند آنها راهى بطرف پيغمبر خود خواهند داشت و از آن راه با او ارتباط برقرار خواهند كرد، خداوند به محمد صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ما براى تو وحى فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم.
خداوند به هر پيامبرى امر كرد كه سنت و راه پيامبر گذشته را تعقيب كند، و از سنت حضرت موسى عليه السّلام كه خداوند براى او لازم كرده بود روز شنبه بود، و فرموده بودند اگر سنت روز شنبه را نگه دارد و احترام او را حفظ كند وارد بهشت مىشود.
اما هر كس او را سبك بشمارد و حرام خدا را حلال بداند، و يا كارى كه در آن روز حرام باشد انجام دهد خداوند او را وارد دوزخ مىكند، و اين هنگامى بود كه آنها شكار ماهى را در روز شنبه كه حرام بود انجام مىدادند و با حيلههاى شرعى ماهى را به دام مىانداختند و روز يك شنبه صيد مىكردند.
خداوند بر قوم موسى غضب كرد بدون اينكه آنها مشرك شوند و يا در آنچه موسى عليه السّلام از طرف خداوند آورده است شك كنند، در اين جا خداوند فرمود: شما مىدانيد كسانى كه نسبت به روز شنبه سنتشكنى كردند ما آنها را بصورت بوزينه در آورديم.
بعد از اين عيسى عليه السّلام را برانگيخت تا مردم را به وحدانيت خداوند دعوت كند. و به آنچه خداوند براى او نازل كرده اقرار نمايند، عيسى عليه السّلام هم براى مردم راهى باز كرد تا مردم از آن راه به خدا برسند، قبل از بعثت عيسى سنت روز شنبه از بين رفته بود و بسيارى از سنتهاى حضرت موسى عليه السّلام را فراموش كرده بودند.
پبعد از بعثت حضرت عيسى مردم موظف بودند از سنت و روش آن جناب متابعت كنند، و راه او را در پيش گيرند، و هر كس از سنتها و روشهاى او پيروى نكند خداوند او را وارد جهنم مىكند و اگر چه همه پيامبران از توحيد سخن گفتند و مردم را از شرك بازداشتند.
بعد از آن خداوند محمد صلّى اللَّه عليه و اله را در مكه برسالت مبعوث كردند، و تا مدت ده سال اعتقاد پيروان حضرت رسول اين بود كه خداوند يكى است و شريكى ندارد و اينكه محمد رسول او مىباشد، هر كس به اين دو اعتقاد داشت و از دنيا مىرفت وارد بهشت مىشد، و همه پيروان محمد كه به اين عقيده مردند از پيروان او بحساب مىآيند، مگر آنهائى كه مشرك مرده باشند.
گواه بر اين مطلب اين است كه خداوند عز و جل در سوره بنى اسرائيل كه در مكه فرود آمده گفته: خداى تو حكم مىكند كه جز او را پرستش نكنيد و به پدر و مادر نيكى نمائيد، تا آخر آيه، در اين جا فقط به موعظه و نصيحت و تعليم و نهى خفيفى اكتفاء كرده است، و براى كسانى كه مرتكب منهيات مىشوند وعده و وعيدى در نظر گرفته نشده است.
در جايى ديگر از كارى نهى كرده و تحذير نموده ولى شدت عمل به خرج نداده است و تهديد به عذاب هم ننموده، خداوند در قرآن گفته: اولاد خود را بخاطر ترس از فقر نكشيد، ما آنها و شما را روزى مىدهيم و بدانيد كشتن آنها خطاى بزرگى مىباشد.
به زنا و كار زشت نزديك نشويد كه آن كاريست پليد و رسوا و راهى است بد و ناپسند بدون حق كسى را نكشيد و خداوند قتل نفس را حرام كرده است مگر كسى كه بايد قصاص شرعى شود، و هر كسى مظلوم كشته شد ما به ولى او قدرت مىدهيم تا انتقام و قصاص كند، ولى بايد اسراف نداشته باشد.
به مال يتيم نزديك نشويد مگر از راهيكه شرع معين كرده و بگذاريد تا يتيم بزرگ شود، به عهد خود وفا كنيد كه از عهد و پيمانها بازخواست خواهيد شد، هر گاه خواستيد چيزى را وزن كنيد آن را كامل و صحيح انجام دهيد كه آن بهتر و
نيكوتر مىباشد.پ از هر چه نمىدانى و علمش را ندارى خوددارى كن، و بدان كه گوش و چشم و دل همه در نزد خداوند مسئول هستند، در هنگام حركت و راه رفتن آهسته راه برويد و با تكبر حركت نكنيد، و بدانيد كه شما نمىتوانيد زمين را از هم بشكافيد و يا بالاى كوههاى بلند برسيد، و همه اينها نزد خداوند مكروه مىباشند.
اين مطالب از آنهائى است كه خداوند به شما وحى كرد و همه آنها حكمت و دانش بود، و اكنون با خداى خود خداى ديگرى را قرار مده كه با حسرت و خوارى در جهنم افكنده خواهى شد در سوره وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى فرموده: شما را از آتشى كه شعله مىكشد مىترسانم، آتشى كه فقط اشقياء و دروغگويان و كسانى كه به حق پشت كردهاند به آن گرفتار خواهند شد.
در سوره إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ فرمود: اما كسى كه نامه عملش از پشت سر به او داده شود، بزودى فرياد هلاكت خواهد كشيد و گرفتار آتش سوزانى خواهد شد، زيرا او در ميان خاندانش بسيار خوشحالى مىكرد و گمان داشت كه برگشتى نيست.
در سوره تبارك فرمود: هر گاه گروهى را به جهنم مىاندازند خازنان آن مىگويند مگر براى شما بيم دهندگانى نيامدند، گفتند: چرا آمدند ولى ما آنها را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند چيزى را نازل نكرده است.
در سوره واقعه هم گفته: اما اگر او از تكذيبكنندگان گمراه باشد در ميان آب داغ و جوشان فرود خواهد آمد و به جهنم واصل خواهد شد.
در سوره الحاقه فرمود: اما كسانى كه نامه اعمال آنها بدست چپ داده شود، مىگويند: كاش نامهام بدستم نرسيده بود و نمىدانستم حساب من چيست، مال من امروز مرا بىنياز نمىكند، همه اين عتابها و عذابها براى مشركان است.
در سوره طسم فرموده: دوزخ براى گمراهان آشكار مىگردد، به آنها گفته مىشود شما چرا غير از خداوند چيزهائى ديگر را عبادت مىكرديد، آيا آنها از شما يارى مىكنند و يا كسى از آنها حمايت مىكند، در اين هنگام همه آنها با گمراهان در آتش افكنده خواهند شد، و لشكريان ابليس هم با آنها به دوزخ خواهند رفت.
پمقصود از لشكريان شيطان ذريه او هستند، در جاى ديگر فرمود: ما را فقط گناهكاران و متجاوزان گمراه كردند يعنى مشركان و كسانى كه به آنها اقتداء كردند در شرك با آنها همراهى نمودند، و آنها قوم محمد صلّى اللَّه عليه و اله مىباشند در ميان اين جماعت يك نفر يهودى و نصرانى نيست.
گفتار خداوند در قرآن بر اين گواه است در آن جا كه فرمود: قبل از آنها قوم نوح تكذيب كردند و يا فرمود: اصحابى كه آن را تكذيب نمودند، و يا گفت:
اصحاب لوط آن را تكذيب كردند، آنها يهود و نصارى نيستند و گفتند عزير فرزند خدا مىباشد و يا عيسى پسر خدا هست.
بزودى خداوند يهود و نصارى را وارد دوزخ مىكند و هر قوم و ملتى را بخاطر اعمال آنها وارد جهنم مىگرداند، گفتا دوزخيان كه گفتند: مجرمان ما را گمراه كردند يعنى آنها ما را به راه خود دعوت نمودند، و لذا خداوند از قول آنها هنگامى كه همه در دوزخ جمع مىشوند نقل مىكند كه دسته اول آنها به دسته بعدى گفتند بار خدايا اينها ما را گمراه كردند و اينك عذاب مضاعف به آنها بدهيد.
در جاى ديگر فرمود: هر گاه گروهى وارد جهنم مىگردند رفقاى خود را لعنت مىكنند و اين هنگامى است كه همديگر را مىشناسند، گروهى از دستهاى بيزارى مىجويند، و جماعتى جماعت ديگرى را لعن مىكنند بعضى با بعضى احتجاج مىنمايند تا شايد طرف را مغلوب نمايند.
آنها همه تلاش مىكنند تا از آن ورطه نجات پيدا كنند و از آن مشكلات و عذابها برهند ديگر آن جا محل گرفتارى و امتحان و آزمايش نيست، و معذرت هم قبول نمىشود، و راه نجاتى هم نيست، اين آيات و آيات مشابه ديگر همه در مكه نازل شدهاند و خداوند مشركان را وارد جهنم مىكند.
هنگامى كه خداوند اذن داد محمد صلّى اللَّه عليه و اله از مكه خارج شود و در مدينه اقامت كند، اسلام را بر پنج پايه استوار كرد، گواهى دادن بر وحدانيت خداوند و رسالت حضرت رسول و بندگى او، و بر پا داشتن نماز و دادن زكاة و حج خانه خدا و روزه
ماه رمضان، در مدينه حدود و تقسيم ارث را بر آن حضرت نازل كرد،پ و از گناهان و معصيتهائى كه موجب دخول در آتش مىگردد آگاه ساخت، و قصاص را تشريع فرمود و گفت: هر كس مؤمنى را از روى عمد بكشد پاداش او دوزخ است و در آنجا هميشه خواهد ماند و خداوند بر او غضب مىكند و لعنتش مىنمايد و عذابش مىكند.
خداوند مؤمنان را از رحمت خود دور نمىسازد و در قرآن فرموده: خداوند كافران را لعنت مىكند و براى آنها عذاب سوزانى مهيا كرده و آنها در آن آتش همواره معذب هستند و كسى هم از آنها حمايت و يارى نخواهد كرد، و عذاب خداوند و خشم او بر آنها خواهد بود.
پروردگار افراد ملعون را در كتاب خود بيان كرده و در باره كسانى كه مال ايتام را از روى ظلم مىخورند فرمود: كسانى كه مال يتيم را با ظلم تصرف مىكنند و آن را مىخورند مثل اين است كه آتشى وارد شكم خود مىنمايند و بزودى وارد جهنم مىشوند.
روز قيامت كه برپا شود خورنده مال يتيم در پيشگاه خداوند حاضر مىگردد، در حالى كه آتش از شكم او شعله مىكشد و بطورى كه شعلهها از دهانش بيرون مىگردند، در اين هنگام اهل قيامت همه متوجه مىگردند كه او خورنده مال يتيمان بوده است.
در باره وزن و كيل فرمود: واى بر كم فروشان، خداوند كلمه ذيل را در قرآن فقط براى كافرن استعمال كرد، و فرموده: ويل براى كسانى است كه به آن اجتماع بزرگ در آن روز كافر شدند، در باره عهد و پيمان هم در قرآن مجيد آيه نازل فرمود و گفت:
كسانى كه پيمانها و عهدهاى خدا را فروختند و بهاى اندكى براى آن بدست آوردند در آخرت بهرهاى نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نخواهد گفت و به آنها توجهى نخواهد كرد، و پاكشان نخواهد ساخت و در عذاب سوزانى گرفتار خواهند شد.
پهر كس در آخرت بهره و نصيبى نداشته باشد پس با چه پاداشى وارد بهشت مىشود، خداوند در مدينه آيات مربوط به زنا را نازل فرمود و گفت: زانى فقط با زانيه و يا مشركه نكاح مىكند، و زانيه هم جز با زانى و مشرك نمىتواند همسرى كند و بر مؤمنان حرام شده است.
خداوند زانى و زانيه را مؤمن نامگذارى كرده است، ولى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اهل علم در اين جا به شك گرفتار نكردند مقصود آن است كه مؤمن در حال زنا مؤمن نيست و سارق در حين سرقت ايمان ندارد، زيرا در حين ارتكاب عمل ايمان از وى خارج مىگردد همان گونه كه پيراهن را از بدن بيرون مىآورد.
خداوند متعال در مدينه نازل فرمود: كسانى كه زنان پارسا و شوهردار را متهم مىكنند بايد چهار شاهد براى ادعاى خود بياورند و اگر شاهدى نداشتند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادت آنها را هرگز قبول نكنيد زيرا آنها فاسق مىباشند.
مگر آنهائى كه توبه كنند و خود را اصلاح نمايند كه در اين صورت خداوند آنها را مورد رحمت خود قرار مىدهد، خداوند در اين جا كسانى را كه افتراء مىبندند از ايمان خارج دانسته است، در جاى ديگر فرمود: كسى كه مؤمن است با كسى كه فاسق مىباشد هرگز مساوى نيست.
خداوند متعال فاسق را جزء منافقان دانسته و گفته: همانا منافقان از فاسقان بحساب مىآيند، و خداوند فاسقان را از دوستان شيطان معرفى كرده و گفته: مگر ابليس كه از جن بود و از امر خدا سرپيچى كرد و از فاسقان بشمار رفت.
پروردگار كسانى را كه زنهاى پارسا و مؤمنه را متهم مىكنند و به آنها افتراء مىبندند ملعون دانسته است و گفته: كسانى كه زنهاى شوهردار مؤمن را متهم به زنا مىكنند در دنيا و آخرت مورد لعنت قرار مىگيرند و براى آنها عذاب بزرگى مى باشد.
روزى كه زبانها، دستها و پاهاى آنها بر عليه آنها گواهى دهند و از آنچه عمل مىكردند پرده بر مىدارند جوارح بر ضد مؤمن گواهى نمىدهند بلكه براى آن گروهى كه مستحق عذاب هستند گواهى مىدهند و مؤمن نامه عملش بدست
راستش داده مىشود.پ خداوند متعال مىفرمايد: اما كسانى كه نامه اعمالشان بدست راست آنها داده شود، آنها نامه اعمال خود را مىخوانند و اندكى هم مورد ظلم قرار نمىگيرند، در سوره نور كه بعد از سوره نساء نازل شده است خداوند مىفرمايد:
زنانى كه مرتكب كارهاى زشت مىگردند و دنبال فحشاء مىروند بايد چهار نفر از شما بر فحشاء آنها گواهى دهند، اگر گواهى دادند آن زنان را در خانهها نگه داريد تا آنگاه كه بميرند و يا اينكه خداوند راهى براى آنها قرار دهد، و مقصود از راه هم در سوره نور بيان شده است.
خداوند در سوره نور فرمود: ما اين سوره را نازل كرديم و آن را واجب نموديم و آيات روشنى را در آن بيان كرديم شايد شما متذكر شويد، زن زانى و مرد زانى را هر كدام صد تازيانه بزنيد و در راه اجراى حدود خدا نبايد محبت بخرج دهيد اگر مؤمن هستيد و بروز قيامت اعتقاد داريد و در موقع اجراء حد بايد گروهى از مؤمنان شاهد باشند.