در اعتراف به تقصير

پ‏1- حسن بن جهم گويد: از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم فرمود: مردى در بنى اسرائيل چهل سال خداوند را عبادت كرد ولى عبادت او مورد قبول قرار نگرفت، او متوجه نفس خود شد و گفت من از ناحيه تو اين موضوع را مى‏نگرم، و من براى تو اين همه رنج كشيدم و نتيجه نگرفتم، در اين هنگام خداوند به او وحى فرستاد و گفت اين عمل تو بهتر از عبادت چهل سال بود.پ 2- حذاء از امام باقر عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند:

خداوند مى‏فرمايد: عاملان به اعمال خود تكيه نكنند كه به خاطر اعمال خود پاداش خواهند داشت، آنها هر چه كوشش كنند و عبادت نمايند باز هم حق عبادت مرا بجاى نخواهند آورد، و با عبادت نمى‏توانند به قرب جوار و نعمت‏هاى من برسند.

آنها بايد به رحمت من اعتماد داشته باشند و از فضل و عنايت من اميدوارى حاصل كنند و به من حسن ظن داشته باشند و اطمينان پيدا نمايند، در اين هنگام است كه رحمت من شامل آنها مى‏گردد و با توجه خاصى كه به آنها دارم از آنها خوشنود مى‏كردم و آنها را مورد عفو خود قرار مى‏دهم من خداى رحمان و رحيم مى‏باشم و به اين صفت نامگذارى شده‏ام.پ 3- سعد بن ابى خلف از ابو الحسن عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: همواره كوشش به خرج بده و خود را مقصر بدان كه در عبادت خداوند كوتاهى كرده‏اى، زيرا خداوند را هرگز نمى‏توان آن گونه كه شايسته است عبادت كرد.پ 4- ابن ابى نجران گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم مردى كارهائى انجام مى‏دهد ولى در عين حال خائف مى‏باشد، بعد از اين كار خيرى از او ظاهر مى‏شود ولى عجب و خودپسندى از وى بروز مى‏كند، امام فرمود: حال اول او بهتر از حال‏

 

دوم مى‏باشد.پ 5- خالد صيقل از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمودند: خداوند به يكى از فرشتگان اختيار داد تا او كارى كه مى‏خواهد انجام دهد، فرشته هفت آسمان و زمين پديد آورد هنگامى كه ديد اشياء از او اطاعت مى‏كنند گفت: امروز مانند من كسى نيست.

در اين هنگام خداوند متعال پاره‏اى آتش فرستاد كه در حجم مانند يك انگشت بود، آن آتش هر چه را كه آن فرشته درست كرده بود همه را نابود كرد و چيزى از آن باقى نماند، و اين بخاطر عجبى بود كه آن فرشته را در اثر خلقت پديده آمده بود.پ 6- امام باقر عليه السّلام فرمود: محمد بن شهاب زهرى خدمت امام سجاد عليه السّلام رسيد در حالى كه محزون و گرفته بود، امام عليه السّلام به او فرمود: چرا محزون مى‏باشى، گفت يا ابن رسول اللَّه حسودان بر من حسد مى‏برند از اين رو محزون هستم، آنها در مال من طمع كرده‏اند و نعمت‏هاى مرا كفران مى‏كنند و نيكيهاى مرا فراموش نموده‏اند.

امام سجاد عليه السّلام فرمودند: زبان خود را نگهدار تا همه را بطرف خود جلب كنى، زهرى عرض كرد يا ابن رسول اللَّه من به آنها احسان مى‏كنم ولى گاهى از زبان من كلامى بدون قصد گفته مى‏شود امام فرمود: همان متوجه باش كه خودپسندى نكنى، و سخنى از زبانت بيرون نيايد كه بعد نتوانى آن را انكار كنى و يا معذرت خواهى بكنى.

شما بدانيد اگر سخنى از زبانت بيرون شد و كسى از شما ناراحت گرديد ديگر عذرخواهى و پوزش نمى‏تواند دل او را آرام كند و رفع كدورت نمايد، اى زهرى هر كس عقلش كامل نبود نابوديش آسان خواهد بود.

اى زهرى چرا نمى‏خواهى همه مسلمانان را مانند خانواده‏ات بدانى، بايد متوجه باشى كه بزرگان آنها پدرت هستند و كوچك‏ها فرزند شما مى‏باشند، و جوان‏ها برادرت هستند، اگر اين چنين بدانى به كدام شخص ظلم مى‏كنى و يا به كدام يك نفرين مى‏نمائى، و يا مى‏خواهى پرده كدام يك از آنها را پاره سازى.

 

پ‏اگر ابليس لعنة اللَّه عليه به تو تلقين كرد كه تو را بر ديگران فضيلتى هست و تو بر ساير مسلمانان فضيلت دارى، تو خود در اينجا توجه كن اگر شخصى از تو بزرگتر است بگو او از من چند سال بزرگ است و بيش از من عمل صالح دارد و ايمان او هم از من بهتر است و لذا او بر من فضيلت دارد.

اما اگر شخصى از شما كوچك‏تر است بگو او از من كمتر معصيت كرده از اين رو از من بهتر خواهد بود و اگر با تو همسال است بگو من در گناهان خود و آلودگيم يقين دارم ولى نسبت به او در شك مى‏باشم، پس چرا اكنون يقين خود را بگذارم و به شك عمل كنم.

اگر مشاهده مى‏كنى كه مسلمانان تو را تعظيم مى‏كنند و به تو احترام مى‏گذارند، بگو اين چيزى است كه آنها از من ديده‏اند، اگر مشاهده كردى آنها به تو ظلم مى‏كنند و يا اعتنائى به شما ندارند بگو اين بخاطر گناهى است كه مرتكب شده‏ام.

اى زهرى تو اگر اين چنين شكر كنى و اين گونه با آنها برخورد كنى خداوند زندگى شما را لذت‏بخش و خوشگوار مى‏كند و دوستانت را زياد مى‏گرداند، و دشمنانت را كم مى‏سازد، و از محبت آنها برخوردار مى‏گردى و خوشحال مى‏شوى، و از جفاى آنها دلتنگ نمى‏كردى.

بدان كه گرامى‏ترين مردم آن كسى است كه خيرش بر آنها جريان داشته باشد و او از مردم بى‏نيازى حاصل كند و عفيف باشد و بعد از اين آن انسانى بزرگوار و شريف است كه عفت بخرج دهد و دست نياز بطرف كسى دراز نكند و به تو نيازمند باشد.

مردمان دنيا به مال و ثروت علاقه دارند و به آن عشق مى‏ورزند و هر كس در امور مالى مزاحم آنها نشود به او احترام مى‏كنند، اين چنين شخصى كه چشم به مال و ثروت ديگران ندارد و با عزّت زندگى مى‏كند معزز و محترم مى‏باشد.پ 7- اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: عالمى نزد عابدى رفت و گفت نمازت چگونه است، گفت از عبادت من سؤال مى‏كنى من‏

 

مدتها مى‏باشد كه مشغول عبادت و پرستش هستم.پ بار ديگر پرسيد گريه‏ات چگونه است، عابد گفت من به اندازه‏اى گريه مى‏كنم كه اشكم جارى مى‏گردد، عالم گفت: اگر خنده كنى ولى از خدا بترسى بهتر از گريه مى‏باشد، تو تظاهر مى‏كنى و كسى كه با عمل خود تظاهر كند از آن سودى نمى‏برد و اعمالش بالا نمى‏رود.پ 8- زراره گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: داود پيغمبر عليه السّلام گفت: من خداوند را چنان عبادت كنم و قرائتى بخوانم كه كسى مانند آن را بجا نياورده باشد، داود وارد محراب خود شد و عبادت و قرائت خود را بجاى آورد.

هنگامى كه از نمازش فارغ شد متوجه شد غورباغه در محراب است، گفت:

اى داود تو امروز در عبادت خود گرفتار عجب شدى، داود گفت: آرى چنين بود، گفت: عجب نداشته باش من در هر شب هزار بار تسبيح مى‏گويم، كه از هر تسبيحى سه هزار تحميد جدا مى‏شود، من در قعر آب زندگى مى‏كنم پرنده گرسنه‏اى در هوا فرياد مى‏زند و من روى آب مى‏آيم او مرا صيد مى‏كند و مى‏خورد در حالى كه هيچ گناهى نكرده‏ام.پ 9- عبد الرحمن بن حجاج گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: بنده‏اى مرتكب گناه مى‏گردد و بعد پشيمان مى‏شود، پس از آن كارهاى شايسته انجام مى‏دهد و خوشحال مى‏گردد ولى در كارها سستى مى‏كند، و اگر تنبلى و سستى كند بهتر است از اينكه كار نيك انجام دهد ولى عجب برايش حاصل شود.پ 10- امام عليه السّلام فرمود: خداوند متعال مى‏فرمايد: بعضى از بندگان من چيزى از من طلب مى‏كند و توفيق طاعتى مى‏خواهد، من خواسته او را اجابت نمى‏كنم براى اينكه عجبى براى او حاصل نشود.پ 11- وشاء گويد: امام ابو الحسن عليه السّلام فرمود: ايوب عليه السّلام عرض كرد: بار خدايا از مال دنيا چيزى از تو نخواستم و در اين حال در دلش حالتى پديد آمد، در اين هنگام ابرى ظاهر شد و گفت: اى ايوب كه اين توفيق را به تو داد گفت: خداوندا تو به من اين توفيق را عطا كردى.

 

پ‏12- على عليه السّلام فرمود: وحدتى ترسناك‏تر از عجب نيست.پ 13- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اى بندگان خدا بدانيد كه مؤمن در شب و روز به خود بد گمان مى‏باشد و همواره اشك مى‏ريزد و ناله مى‏كند، شما مانند گذشتگان باشيد آنها كه قبل از شما گذشتند، آنها دنيا را چنان دانستند كه از آن دست خواهند كشيد و مانند مسافران اين منزل را ترك خواهند كرد.پ 14- اصبغ بن نباته گويد: على عليه السّلام در يكى از خطبه‏هاى خود پس از حمد خدا و ثناء بر رسول صلى اللَّه عليه و آله فرمود: من شما را به تقوى و پرهيزكارى دعوت مى‏كنم، اطاعت خداوند به صاحبانش سود مى‏رساند و دشمنان خدا با معصيت به خود زيان مى‏رسانند.

كسانى كه از روى عمد خود را به ضلالت افكنده‏اند و گمان مى‏كنند كه در هدايت بسر مى‏برند همه در هلاكت هستند و عذر آنها هم پذيرفته نخواهد شد، و يا كسانى كه حق را ترك كرده‏اند و گمان مى‏كنند آن ضلالت مى‏باشد.

شايسته‏ترين وظيفه‏اى كه يك حاكم نسبت به مردم دارد آن است كه آنها را به طرف خداوند هدايت كند و وظائف دينى را به آنها تعليم دهد، بر ما لازم است كه دستورات و اوامر خداوند را براى شما بازگو كنيم و شما را به انجام آنها امر نمائيم.

ما وظيفه داريم منهيات پروردگار را به شما برسانيم و همگان را از آن مطلع سازيم تا شما منهيات را انجام ندهيد و احكام خدا را در ميان مردمان دور و نزديك منتشر سازيم و در اين باره باكى هم نداريم حق را هر جا باشد اجرا مى‏كنيم و به زيان هر كس باشد مورد عمل قرار مى‏دهيم.

من مى‏دانم آنها فقط در آرزوها و پندارها زندگى مى‏كنند و يك مشت موهومات را دين مى‏دانند، آنها مى‏گويند ما با نمازگزاران نماز مى‏گذاريم، و با مجاهدان جهاد مى‏كنيم، هجرت كرديم، و با دشمنان جنگ نموديم، همه اين كارها را گروهى انجام مى‏دهند.

ايمان به آرايش ظاهرى و آرزوها نيست، نماز وقتى دارد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله‏

 

آن را واجب كرده است‏پ و نماز جز در وقت واجب جايز نيست، هنگام نماز صبح آن است كه شب سپرى شود و خوردن و آشاميدن بر روزه‏دار حرام باشد.

وقت نماز ظهر هنگامى است كه آفتاب به شدت گرم شود و سايه‏ات از بين برود، و در هنگام زمستان وقتى است كه آفتاب از فلك بگذرد و اين هنگامى است كه آفتاب در پيشانى راست تو قرار گرفته باشد شرطى كه خداوند در ركوع و سجود قرار داده.

هنگام نماز عصر آن است كه آفتاب هنوز در حال درخشيدن است، و فاصله آن تا غروب به اندازه‏اى است كه يك شتر سوار بتواند دو فرسخ راه طى كند، و هنگام مغرب آن است كه آفتاب غروب كند و روزه‏دار افطار نمايد.

هنگام نماز خفتن آن است كه سياهى شب همه جا را فرا گيرد و سرخى از افق برود و تا ثلث شب وقت نماز خفتن مى‏باشد، هر كس در اين هنگام به خواب رود خداوند ديدگان او را نخواباند، اين بود مواقع نمازها و نماز براى مؤمنان در وقت معينى واجب شده.

مردى مى‏گويد: من مهاجرت كردم در حالى كه او هجرت نكرده است، مهاجران كسانى هستند كه از گناهان هجرت مى‏كنند و مرتكب گناه نمى‏كردند، مردى مى‏گويد: من جهاد مى‏كنم در حالى كه او اهل جهاد نيست و جهاد دورى كردن از حرام‏ها و با دشمنان مى‏باشد.

گروهى جنگ مى‏كنند و جنگ را هم دوست مى‏دارند ولى مقصود آنها از جنگ نام‏آورى و گرفتن اجر و مزد و پاداش است گروهى هستند كه اهل شجاعت هستند و مى‏خواهند از افراد آشنا و يا ناشناس حمايت كنند.

بعضى از افراد هم اهل ترس و ضعف هستند به طورى كه پدر و مادرشان را به دشمنان تحويل مى‏دهند، و اين خود يك هلاكت بشمار مى‏رود، در جنگ‏ها و جهادها اجر و پاداش بر حسب نيت‏ها مى‏باشد و مى‏دانيد كه سگ از صاحبش دفاع مى‏كند.

روزه يعنى دورى كردن از محرمات همان گونه كه مردى از خوردنى‏ها و

 

آشاميدنيها خوددارى مى‏كند،پ زكاة همان گونه است كه پيامبر آن را واجب گردانيد، بواسطه زكاة خويشتن را پاك سازيد.

از مواعظ پند گيريد و به آنها گوش فرا دهيد، جنگجو كسى است كه با دين خود جنگ كند، خوشبخت كسى را گويند كه از ديگرى عبرت گيرد، اينك من شما را نصيحت مى‏كنم، و شما نزد خداوند برهانى نداريد من اين سخنها را مى‏گويم، و از خداوند طلب رحمت مى‏كنم.پ 15- فضل بن يونس گويد: امام ابو الحسن عليه السّلام فرمود: بيشتر بگوئيد بار خدايا ما را از كسانى كه ايمان آنها عاريه و موقت هست قرار نده، و مرا از مقصر بودن بيرون مكن راوى گويد: عرض كردم معناى عاريه را دانستم و آن كسى است كه ايمان از آن سلب مى‏گردد.

اما معنى تقصير را ندانستم، امام عليه السّلام فرمود: هر كارى كه براى خداوند مى‏كنى خود را در نزد خويشتن مقصر بدان، زيرا مردم در كارهاى مربوط به خداوند همواره مقصر هستند و كوتاهى مى‏كنند، مگر كسانى كه خداوند آنها را حفظ كرده باشد.پ 16- حسن بن جهم گويد: از ابو الحسن عليه السّلام شنيدم فرمود: مردى در بنى اسرائيل چهل سال خداوند را عبادت كرد، و بعد از آن براى تقرب به خداوند يك قربانى به خداوند تقديم كرد ولى قربانى او مورد پذيرش قرار نگرفت.

 

آن عابد متوجه نفس خود شد و گفت: اين عدم پذيرش از ناحيه تو مى‏باشد و من اين چوب را از ناحيه تو مى‏خورم، و تو در اينجا گناهكار هستى، در اين هنگام خداوند به او وحى كرد اين عمل تو از آن عبادت چهل ساله‏ات بهتر است.پ 17- سعد بن خلف از موسى بن جعفر عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: همواره كوشش داشته باش و خودت را همواره مقصر بدان كه خداوند را بطور شايسته عبادت نكرده‏اى همان گونه كه سرور آدميان فرمود: ما آن طور كه شايسته هستى تو را عبادت نكرده‏ايم.پ 18- جابر گويد: امام عليه السّلام فرمود: اى جابر خداوند هيچ وقت شما را از نقص‏ و تقصير بيرون نكند.