1- حسن بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند متعال پيامبرى را مبعوث نفرمود مگر اينكه او را به راستگوئى و اداء امانت به نيكوكار و بدكار توصيه فرمود.پ
2- اسحاق بن عمار گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: به نماز و روزه آنها فريفته نشويد، زيرا گاهى مردم به نماز و روزه راغب مىشوند كه اگر او را ترك كنند به وحشت گرفتار مىكردند، شما آنها را به صداقت و اداء امانت بيازمائيد.پ
3- محمد بن مسلم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس راستگو باشد، عملش هم رشد و نمو پيدا مىكند.پ
4- عمرو بن ابى المقدام گويد: امام باقر عليه السّلام در اولين بارى كه خدمت آن حضرت رسيدم فرمود: قبل از اينكه سخن بگوئيد و يا حديثى را نقل كنيد راستگوئى را ياد بگيريد.پ
5- ابو كهمش گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم عبد اللَّه بن ابى يعفور سلامت مىرساند امام فرمود: بر تو و او سلام باد، هر گاه نزد عبد اللَّه رفتى او را سلام برسان و بگو جعفر بن محمد مىگويد بنگر چگونه على در نزد رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله به آن مقام و منزلت رسيد تو هم از آن راه پيروى كن، على به صدق حديث و اداء امانت در نزد رسول خدا به آن مقام رسيد.پ
6- فضيل بن يسار گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى فضيل صادق نخستين كسى است كه خداوند او را تصديق مىكند، خداوند مىداند او راستگو مىباشد و
نفس او هم به صداقت او گواهى مىدهد و مىداند كه وى راست مىگويد.پ
7- منصور بن حازم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اسماعيل را از اين جهت صادق الوعد ناميدند كه او با مردى وعده ملاقات گذاشت و در جايى كه بنا بود ملاقات صورت گيرد يك سال توقف كرد و انتظار او را كشيد، از اين رو خداوند او را صادق الوعد نام نهاد، و بعد از يك سال آن مرد آمد و اسماعيل گفت من تا كنون انتظار تو را مىكشيدم.پ
8- ربيع بن سعد گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: اى ربيع مردى همواره راست مىگويد تا خداوند او را از صديقان به حساب مىآورد.پ
9- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: بنده راست سخن مىگويد تا از راستگويان نوشته مىشود، و يا دروغ مىگويد تا از دروغگويان به حساب مىآيد، هر گاه راست سخن بگويد خداوند مىگويد راست گفت و نيكى كرد، و اگر دروغ بگويد خداوند مىفرمايد دروغ گفت و بد كارى كرد.پ
10- ابن ابى يعفور گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مردم را بدون زبان خود بطرف خدا فراخوانيد، آنها اگر از شما عبادت و راستگوئى و ورع را مشاهده كنند خود بطرف خدا مىآيند.پ
11- حسن بن زياد گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس زبانش راست بگويد عملش بالا مىرود و هر كس نيت او خوب شود روزيش زياد مىگردد، و هر كس به اهل خود نيكى كند عمرش زياد مىشود.پ
12- در يك حديث مرفوع از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: به طول ركوع و سجود شخص نگاه نكنيد، ممكن است او به اين كار عادت كرده باشد و اگر دست از آن باز دارد ناراحت مىشود، بنگريد او راست سخن مىگويد و يا اداء امانت مىكند.پ
13- محاربى از امام صادق و او از پدرانش از على عليهم السّلام روايت مىكند كه فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: سه چيز است كه دروغ در آن نيكو مىباشد، مكر و فريب در هنگام جنگ، وعده دادن به زوجه، و اصلاح بين مردم.
پ
فرمود: سه چيز راستگوئى در آن زشت است، سخنچينى و گفتههاى مرد را به زنش رسانيدن و او را ناراحت كردن، اگر مردى سخنى گفت او را تكذيب نمودن، با سه دسته مجالست كردن دلها را مىميراند، مجالست با افراد پست، سخن گفتن با زنان، و همنشينى با مالداران.پ
14- از على عليه السّلام سؤال شد كدام يك از مردمان بزرگوارتر هستند، فرمود:
آنها كه در هنگام جنگ راست بگويند و صابر باشند.پ
15- احمد بن محمد همدانى از امام جواد و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: به كثرت نماز و روزه آنها توجه نكنيد، و حجها و كارهاى آنها شما را گول نزند، و بيدارى آنها در شب و تلاوت و ذكر آنها شما را فريب ندهد، بنگريد آنها راست مىگويند و اداء امانت مىكنند.پ
16- اسحاق بن جعفر از برادرش موسى و او از پدرش جعفر بن محمد عليهم السّلام روايت مىكند كه فرمود: بهتر از راستى كسى است كه راست مىگويد و بهتر از كار نيك آن شخصى است كه كار نيك انجام مىدهد.پ
17- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: راستگوئى را از دست ندهيد كه او شما را نجات خواهد داد. رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: زينت سخن راستگوئى مىباشد.پ
18- عدى بن حاتم كه در جنگهاى على عليه السّلام شركت داشت گويد: در جنگ صفين در شب ليلة الهرير هنگامى كه با معاويه برخورد كرد با صداى بلند فرمود: اينك معاويه و ياران او را از پا در مىآورم، و بعد در آخر سخنان خود آهسته فرمود: ان شاء اللَّه.
عدى گويد: من نزديك بودم و گفتم: يا امير المؤمنين تو با اين گفته سوگند ياد كردى، و بعد در گفتارت استثناء نمودى، فرمود در جنگ مكر و خدعه روا مىباشد و ياران من مرا راستگو مىدانند من اين سخن را گفتم تا ياران من مقاومت كنند، اينك سخن مرا بشنو كه از آن سود خواهى برد ان شاء اللَّه.پ
19- عبد اللَّه بن عجلان گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: هر گاه
بندهاى راست بگويد اولين كسى كه او را تصديق كند نفسش خواهد بود، و هر گاه دروغ بگويد اولين كسى كه او را تكذيب كند باز خودش مىباشد.پ
20- امام صادق عليه السّلام فرمود: راستگوئى نورى است كه فقط در عالم خود روشنائى ايجاد مىكند مانند آفتاب كه همه اشياء از روشنائى آن استفاده مىكنند، و يكسان از آن بهره مىبرند، صادق واقعى آن دروغگوئى است كه خود به دروغش يقين دارد.
مانند آدم كه ابليس به او دروغ گفت و خودش هم مىدانست كه دروغ مىگويد در آن هنگام كه به دروغ سوگند ياد كرد، و آدم در ذاتش دروغ وجود نداشت از اين جهت سخن او را قبول كرد از اين رو خداوند هم در قرآن فرموده: وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً.
ابليس نخستين كسى است كه دروغ را ايجاد كرد و قبل از او دروغى وجود نداشت نه در ظاهر و نه در باطن، از اين رو شيطان در دروغش زيان ديد و از راستى و صداقت آدم هرگز سودى براى او حاصل نشد، اما آدم چون دروغ او را راست پنداشت، خداوند بر صدق او گواهى داد و از مقام او كاسته نشد و كذب شيطان از او چيزى كسر نكرد.
راستگوئى از صفات راستگويان امت و حقيقت راستگوئى است كه خداوند بندگان خود را به صداقت تزكيه مىكند همان گونه كه از صداقت عيسى عليه السّلام در قيامت سخن مىگويد، و از راستگويان امت محمد صلى اللَّه عليه و آله گفتگو مىكند.
خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ، در اينجا از مقام صدق در جهان آخرت سخن رفته است، و على عليه السّلام فرمود: راستگوئى شمشير خداوند در روى زمين و آسمان مىباشد كه بر هر جا فرود آيد آن را دو نيم مىسازد.
اكنون اگر مىخواهى بدانى راستگو هستى و يا دروغگو مىباشى به دل خودت نگاه كن و به دعايت توجه نما و آن را با ميزان خداوند هماهنگ ساز، كه خداوند مىفرمايد: وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ، در روز قيامت از روى حق اعمال را وزن
مىكنند و به آنها رسيدگى مىكنند.پ
هر گاه باطنت با ادعايت يكى شد صداقت تو ثابت مىگردد، و پائينترين حدود راستگوئى اين است كه زبان با دل يكسان باشد و با هم مخالفتى نداشته باشند.پ
21- صالح بن سهل همدانى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر مسلمانى كه در مورد مسلمانى ديگر سؤال شود و او هم با راستگوئى خود زيانى به آن مسلمان برساند از دروغگويان به حساب مىآيد و اگر با دروغ گفتن در باره مسلمانى سودى به او برساند از راستگويان محسوب مىگردد.پ
22- امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود: بعضى از مخالفان در محضر امام صادق عليه السّلام از يك مرد شيعه سؤال كرد در باره عشره معروفه صحابه چه مىگوئى، آن مرد گفت اعتقاد نيكى به آنها دارم كه خداوند به آن وسيله گناهانم را پائين مىآورد و درجات مرا بالا مىبرد.
سائل گفت: الحمد للَّه كه مرا از بغض خود رهانيدى من گمان مىكردم شما رافضى هستى و صحابه را دشمن مىدارى، آن مرد گفت: هر كس يك نفر از صحابه را دشمن بدارد خداوند او را لعنت مىكند آن مرد گفت: شايد تو اين گفتهها را در باره كسانى كه عشره را دشمن مىدارند تاويل مىكنى.
گفت: لعنت خداوند و فرشتگان و مردم بر كسانى باد كه عشره را دشمن مىدارند، او از جاى خود برخاست و سر آن مرد را بوسيده گفت: مرا حلال كنيد كه تو را متهم به رفض كردم، گفت: من از شما در گذشتم و تو برادرم هستى و آن سائل هم رفت.
امام صادق عليه السّلام فرمودند: بسيار خوب با وى سخن گفتى خداوند به تو خير عطا كند، تو با اين مطلب فرشتگان را به شگفت واداشتى و با اين گونه مناظرات لفظى و توريه خود را خلاص كردى و به دينت صدمهاى نرساندى.
خداوند به مخالفان ما اندوهى بعد از اندوهى وارد كند، و مقاصد و نيات دوستان ما را از آنها بپوشاند، يكى از ياران امام صادق عليه السّلام گفت: يا ابن رسول اللَّه ما
از گفتههاى اين مرد جز موافقت با آن آدم ناصبى زورگو چيز ديگرى نديديم.پ
امام عليه السّلام فرمود: اگر شما مقصود او را درك نكرديد ما دانستيم او چه مىگويد و خداوند هم از وى تقدير مىكند، دوستان ما دوستان دوستان ما مىباشند، و با دشمنان ما دشمنى مىكنند، خداوند دوستان ما را به وسيله مخالفان در معرض آزمايش قرار مىدهد و او را موفق مىكند تا جوابى به او بدهد كه عرض و دينش سالم بماند، و با حفظ تقيه پاداش او را مىدهد.
اين شخص گفت: هر كس يكى از آنها را عيبجوئى كند لعنت خدا بر او باد، مقصود از آن يك نفر امير المؤمنين على عليه السّلام مىباشد، در نوبت دوم گفت: هر كس به يكى از آنها اعتراض كند و يا او را فحش دهد لعنت خداوند بر او باد.
او راست مىگويد زيرا هر كس به يكى از آنها عيبى وارد كند بر على عليه السّلام عيب وارد كرده است و هر گاه از على عيبجوئى نكند از على هم عيبى نگرفته است و او را مورد مذمت قرار نداده ولى بعضى از آنها را عيب گرفته است.
حزقيل مؤمن هم با فرعونيان اين گونه مناظره داشت در آن هنگام كه او را در نزد فرعون متهم كرده بودند، حزقيل فرعونيان را به يكتاپرستى و نبوت موسى و تفضيل محمد صلى اللَّه عليه و آله به همه پيامبران و تفصيل على عليه السّلام و ائمه با ساير اوصياء دعوت مىكرد، و آنها را وامىداشت كه دست از ربوبيت فرعون باز دارند.
حاسدان به فرعون گزارش كردند كه حزقيل مردم را به مخالفت با شما دعوت مىكند، و با دشمنانت بر ضد تو فعاليت مىنمايد فرعون گفت: او پسر عمو و جانشين من هست، اگر آن طور است كه شما مىگوئيد او مستحق عذاب مىباشد زيرا وى كفران نعمت مرا كرده است، اما اگر دروغ بگوئيد شما استحقاق عذاب خواهيد داشت كه او را متهم كردهايد.
حزقيل را نزد فرعون آوردند و آنهائى كه او را متهم كرده بودند در مجلس حاضر كردند، به حزقيل گفتند: تو ربوبيت فرعون را منكر هستى و نعمت او را كفران مىكنى، حزقيل گفت: اى ملك آيا تا حالا از من دروغى مشاهده كردهاى گفت خير نديدهام.
پ
حزقيل گفت اكنون از آنها سؤال كن خداى آنها كيست گفتند: فرعون، گفت سؤال كنيد خالق شما كيست گفتند فرعون، گفت بپرسيد كدام كس روزى شما را تامين مىكند، و بدىها را از شما دور مىگرداند آنها گفتند فرعون.
حزقيل گفت: اى ملك من اينك در نزد تو و همه كسانى كه در حضورت هستند گواهى مىدهم كه خداى آنها خداى من است، و رازق آنها رازق من است، هر كس كه زندگى آنها را تامين مىكند زندگى مرا هم تامين مىكند، مرا خدايى و رازقى جز خدا و رزاق آنها نيست، من اكنون در حضور تو گواهى مىدهم كه به خدائى غير از خداى آنها و رزاقى غير از رزاق آنها اعتقاد ندارم و از خدايان ديگر بيزارم.
مقصود حزقيل در اينجا خداى واحد بود و هيچ وقت فرعون را قصد نكرده بود، ولى آنها خيال مىكردند كه مقصود او فرعون است، و خالق و رازق او فرعون مىباشد، بعد از اين فرعون متوجه آن جماعت شد و گفت شما مردان شر و فساد هستيد و در نظر داريد در كشور من آشوب بپا كنيد، و بين من و پسر عم من اختلاف ايجاد نمائيد، در حالى كه او بازوى من مىباشد.
اينك شما شايسته عذاب هستيد، زيرا در نظر داريد فساد كنيد و پسر عم مرا هلاك كنيد، و بازوى مرا سست نمائيد بعد از آن دستور داد ميخهائى آوردند در روى پاها و سينههاى آنها كوبيدند و بعد با شانههاى آهنين گوشت بدن آنها را از هم جدا كردند.
در اينجا بود كه خداوند متعال فرمود: فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا، خداوند او را از گزند بدخواهان حفظ كرد و به آل فرعون بدترين عذابها را نازل نمود، و آنها كسانى بودند كه نسبت به حزقيل سعايت كردند ولى سرانجام فرعون در بدن آنها ميخ كوبيد و بدنهاى آنها را پاره پاره كرد.پ
23- سعيد بن سمان گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام بودم كه دو نفر از زيديه نزد آن جناب آمدند و گفتند: آيا در ميان شما امام مفترض الطاعه هست، گفتند چنين چيزى نيست، آن دو نفر گفتند افراد مورد اعتماد به ما خبر دادند كه چنين
كسى هست، و شما خود را امام مىدانى.پ
آنها گروهى را نام بردند كه از اين موضوع اطلاع حاصل كرده بودند و گفتند آن جماعت اهل عبادت و پرهيزكارى هستند و سخن به گزاف نمىگويند، امام صادق عليه السّلام در اين هنگام به غضب آمدند و گفتند: من چنين دستورى به آنها ندادهام، آنها هم هنگامى كه امام را غضبآلود ديدند بيرون شدند.پ
24- ابو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: خيرى ندارد كسى كه تقيه ندارد، يوسف گفت: اى كاروان شما دزد هستيد در حالى كه آنها دزد نبودند.پ
25- ابو بصير گفت: امام صادق عليه السّلام فرمود: تقيه از دين خدا مىباشد، راوى گويد: گفتم: از دين خدا، فرمود: آرى به خداوند سوگند از دين خدا مىباشد يوسف گفت: اى كاروانيان شما دزد هستيد در حالى كه آنها دزد نبودند.پ
26- هشام بن حكم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: يوسف گفت: اى اهل كاروان شما دزد هستيد، آنها دزدى نكرده بودند و يوسف هم دروغ نمىگفت.پ
27- يكى از راويان گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم مقصود از گفته يوسف كه فرمود: أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ چيست، فرمود: آنها يوسف را از پدرش دزديدند مگر نمىبينى يوسف به آنها در هنگامى كه گفتند دنبال چه چيزى مىگرديد، گفت: ما دنبال پيمانه ملك هستيم و نگفت شما آن را دزديدهايد بلكه مقصود آن بود كه شما يوسف را از پدرش دزديديد.پ
28- امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود: مردى از خواص شيعه كه بدنش مىلرزيد با موسى بن جعفر عليهما السّلام به گفتگو نشست و گفت: يا ابن رسول اللَّه من مىترسم كه فلان شخص در اعتقاد به امانت و وصايت تو نفاق مىكند.
امام عليه السّلام فرمود: از كجا اين را مىگوئى من امروز در مجلس فلان شخص از بزرگان اهل بغداد با او بودم، صاحب مجلس به او گفت: تو گمان مىكنى كه موسى بن جعفر امام است و اين شخصى كه در تخت به عنوان خلافت نشسته امام نيست.
همين شخصى كه تو از او صحبت مىكنى به او گفت: من اين سخن را نمىگويم بلكه گمان مىكنم موسى بن جعفر امام نيست و اگر معتقد گردم كه او
امام نيست بر منپ
و بر كسانى كه معتقد نيستند لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم باشد، صاحب مجلس گفت خداوند به تو جزاى خير دهد و به كسانى كه از تو سعايت مىكنند لعنت و نفرين نمايد.
موسى بن جعفر عليهما السّلام فرمود: مطلب آن طور نيست كه تو گمان كردهاى و رفيقت بيشتر از تو مىفهمد او گفت موسى امام نيست، يعنى كسى كه نزد تو امام است موسى غير از او است و او هم امام مىباشد و او به اين گفتارش امامت مرا اثبات كرده و امامت غير مرا نفى كرده است.
اى بنده خدا از كجا دانستى كه او نفاق مىكند اينك توبه كنيد و از اين اتهام دست برداريد، در اين هنگام آن مرد فهميد چه گفته و اندوه او را فرا گرفت، و گفت: يا ابن رسول اللَّه من مالى ندارم تا او را راضى كنم، ولى مقدارى از عبادتها و صلوات بر اهل بيت و لعنت بر دشمنان آنها را به او مىدهم، امام عليه السّلام گفت: اكنون از آتش بيرون شدى.پ
29- مردى خدمت حضرت رضا عليه السّلام رسيد و گفت: يا ابن رسول اللَّه امروز چيزى ديدم كه از آن در شگفت ماندم فرمود: آن چيست عرض كرد: مردى با ما زندگى مىكند و خيال مىنمايد كه از دوستان آل محمد است و از دشمنان آنها بيزارى مىجويد.
امروز او را مشاهده كردم كه جامههاى خلعتى در بر كرده و او را در بغداد مىگردانند، و منادى فرياد مىزند اى گروه مردمان توبه اين رافضى را بشنويد، بعد به او مىگويند بگو بهترين مردمان بعد از رسول خدا ابو بكر است.
هنگامى كه آن مرد اين را مىگويد مردم صيحه مىزنند و مىگويند او توبه كرده و ابو بكر را بر على بن ابى طالب فضيلت مىدهد، امام رضا عليه السّلام فرمود:
هنگامى كه پيرامون من خلوت شد بيا و بار ديگر اين حديث را تكرار كن، و او بعدا برگشت و جريان را تكرار كرد.
امام رضا عليه السّلام فرمود: من سخنان او را در نزد آن مردم وارونه تفسير نكردم كه آنها مقصود را دريابند و بعد او را بشناسند و آزار و اذيت كنند، آن مرد نگفت
پ
بهترين مردم بعد از رسول خدا ابو بكر است كه در اين صورت او را بر على بن ابى طالب فضيلت دهد.
او گفت بهترين مردم بعد از رسول خدا ابا بكر است، و او ابو بكر را با گفتن اين كلمات منادى قرار داد تا مردمانى كه مقابل او حركت مىكنند خوشحال گردند و آن جاهلان راضى گردند، و او بتواند از شر آنها آرامش پيدا كند و اين توريهاى است كه خداوند به وسيله آن جناب و دوستان ما را حفظ مىكند.پ
30- راوى گويد: ما در خدمت امام حسن عسكرى عليه السّلام بوديم يكى از ياران آن جناب عرض كرد مردى از برادران شيعه نزد من آمد كه به دست جاهلان عامه گرفتار شده بود و او را در مسأله امامت آزمايش مىكردند و سوگندش مىدادند، او بايد چه كند تا از دست آنها خلاص شود.
گفتم آنها چه مىگويند، گفت: مىگويند: آيا معتقد هستى كه فلان بعد از رسول صلى اللَّه عليه و آله امام مىباشد، من ناگزير هستم بگويم آرى، اگر نگويم مرا با كتك مجروح و خونآلود مىكنند، هر گاه بگويم نعم مىگويند سوگند ياد كن.
هنگامى كه مىگويم نعم مقصود از نعم چهارپايان هستند: شتر، گاو و گوسفند، و هر گاه گفتند بگو و اللَّه تو هم بگو و اللَّه يعنى ولى من اراده مىكند، شما اگر اين كلمات را بگوئى آنها مقصود را درك نمىكنند و تو هم سالم مىمانى.پ
31- عبد اللَّه بن بكير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مردى در خانه مىآيد و اجازه ورود مىخواهد آن مرد به كنيزش مىگويد بگو منزل نيست، امام فرمود:
باكى ندارد اين دروغ شمرده نمىشود.پ
32- جابر جعفى گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام رسيدم فرمود: از كجا مىآئى گفتم اهل كوفه هستم، فرمود: از كدام قبيله گفتم از جعفى فرمود: چرا اينجا آمدى گفتم براى طلب علم، فرمود: از چه كسى گفت: از شما.
امام فرمود: هر كس از شما سؤال كرد اهل كجا هستى بگو از اهل مدينه هستم، عرض كردم جايز است دروغ بگويم، فرمودند اين دروغ نيست، هر كس وارد شهرى شد و تا از آنجا بيرون نشده از اهل آن شهر شمرده مىشود.
33- سكونى از امام صادق عليه السّلام و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: زينت سخن گفتن راستگوئى مىباشد.