پ1- مسعدة از امام صادق عليه السّلام و او از پدرانش روايت مىكند كه فرمود: ايمان با قلب است و نه بزبان و بعد فرمودند: اگر چنين است كه شما مىگوئيد پس جنگ با مشركان حرام خواهد بود چون به خيال شما ما نمىدانيم شايد در ضمير او ايمان باشد.
اين گفته نقض عمل رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله مىباشد، زيرا هر كس نزد آن حضرت مىآمد كه اسلام اختيار كند رسول خدا از وى بيعت مىگرفت و شرائط ايمان را به او مىگفت و تاكيد مىكرد تا به آن شرائط عمل كند مسعده گفت: هر كس به اين عقيده باشد البته بطورى كه خودش هم نمىداند كافر است.پ 2- امام رضا از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه على عليه السّلام فرمودند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله گفت: من مامور شدهام با مردم جنگ كنم تا كلمه لا اله الا اللَّه را بر زبان جارى نمايند، هنگامى كه اين كلمه را گفتند مال و جانشان بر من حرام مىباشد.پ 3- قاسم صيرفى گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم مىفرمود: اسلام خود را حفظ مىكند، و امانت را بر مىگرداند، و زنها را حلال مىنمايد ولى ثواب و پاداش بر ايمان مترتب مىباشد.پ 4- يكى از باقرين عليهما السّلام فرمود: ايمان اقرار و عمل مىباشد و اسلام فقط اقرار
به زبان است.پ 5- جميل بن دراج گويد: از حضرت صادق عليه السّلام از تفسير آيه شريفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ سؤال كردم فرمود: متوجه هستى كه ايمان غير از اسلام است.پ 6- سفيان بن سمط گويد: مردى از امام صادق عليه السّلام پرسيد فرق بين اسلام و ايمان چيست امام پاسخ او را نداد، بار ديگر پرسيد باز امام جواب نداد، بعد در ميان راه با هم برخورد كردند، و آن مرد قصد مسافرت داشت و مىخواست از شهر بيرون گردد.
امام عليه السّلام به او فرمودند مثل اينكه قصد دارى به سفر بروى گفت: آرى امام فرمود: در خانه پيش من بيا، آن مرد به خانه امام رفت و پرسيد فرق اسلام و ايمان چيست فرمود: اسلام شهادت ظاهرى است.
هر كسى بگويد لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه و بعد نماز بگذارد و زكاة بدهد، و حج خانه خدا را بجاى آورد و ماه رمضان را روزه بدارد، اين را مىگويند اسلام، ولى مؤمن كسى را گويند كه به اين امر معتقد باشد، ولى اگر ولايت و امامت را نشناخت مسلمان هست ولى گمراه مىباشد.پ 7- ابو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم در تفسير قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا فرمود: هر كس پندارد كه آنها ايمان آوردند دروغ گفته، و هر كس بگويد آنها اسلام نياوردهاند باز هم دروغ گفته است.پ 8- سماعة گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم بفرمائيد اسلام و ايمان با هم فرق دارند فرمودند: ايمان با اسلام مشاركت دارد ولى اسلام با ايمان مشاركتى ندارد، گويد عرض كردم آن دو را براى من تعريف بفرمائيد.
فرمود: اسلام آن است كه به وحدانيت خداوند شهادت بدهيد و رسالت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله را تصديق كنيد در اينجا جان شما محفوظ مىباشد و نكاح وارث جريان شرعى پيدا مىكند، و مردم با اين دو كلمه در زمره مسلمانان در مىآيند و نام مسلمان بر آنها گذاشته مىشود.
پاما ايمان به معنى هدايت است و اثبات عقائد اسلامى در جان و دل و عمل به احكام و دستورات خداوند، ايمان بالاتر از اسلام مىباشد و يك درجه از آن فراتر است ايمان در ظاهر با اسلام شريك است ولى اسلام با ايمان در باطن مشاركت ندارد و اگر چه در گفتار و تصديق با هم يكى هستند.پ 9- فضيل بن يسار گويد: از امام جعفر صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: ايمان با اسلام مشاركت دارد ولى اسلام با او شريك نيست، ايمان آن است كه در دل جاى گيرد و ثابت باشد، اسلام موانع عقد و نكاح وارث را از بين مىبرد و جانها را حفظ مىكند.پ 10- كنانى گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ايمان بهتر است يا اسلام، كسانى كه قبل از ما بودند مىگفتند اسلام افضل است، امام فرمود: ايمان افضل است، گفتم بيان فرمائيد تا مطلب را درك كنم، امام فرمود در باره كسى كه از روى عمد مسجد الحرام را نجس كند چه مىگوئيد گفتم: او را شلاق مىزنند.
امام عليه السّلام فرمود: اگر كسى از روى عمد كعبه را نجس كند چه مىگوئى، گفتم او را بايد بكشند، فرمودند پس مشاهده مىكنى كه كعبه افضل است، كعبه با مسجد مشاركت دارد ولى مسجد با كعبه مشاركتى ندارد و ايمان هم با اسلام شريك است ولى اسلام با وى مشاركتى ندارد.11- حمران گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: ايمان آن است كه در دل جاى گيرد و بطرف خداوند هدايت كند، و اعمال بر او گواهى دهد و خدا را اطاعت نمايد و تسليم اوامر او گردد ولى اسلام آن است كه در گفتار و كردار آشكار شود.
اسلام آن است كه جامعه به آن اعتقاد دارد و همه فرق آن را قبول دارند، جان آنها به وسيله آن حفظ مىشود وارث بر حسب آن تقسيم مىگردد و عقد و نكاح بر آن جارى مىشود، و يا در نمازها شركت مىكنند و زكاة مىدهند و روزه مىگيرند و حج به جاى مىآورند.
با اين اعمال از كفر خارج مىگردند و بطرف ايمان مىآيند، اسلام با ايمان مشاركت ندارد ولى ايمان با اسلام شريك هست و در گفتار و كردار با هم اجتماع
مىكنند،پ همان گونه كه كعبه با مسجد الحرام مشاركت دارد ولى مسجد با كعبه مشاركت ندارد.
خداوند متعال مىفرمايد: اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو شما ايمان نياوردهايد بگوئيد ما مسلمان هستيم هنوز ايمان در دل شما وارد نشده است، گفتههاى خداوند در اين جا از همه روشنتر و صادقتر است.
گفتم آيا مؤمن بر مسلمان برترى دارد و در احكام و حدود و فضيلتها با هم فرق دارند فرمود: خير آنها در اين گونه موارد با هم يكسان مىباشند ولى مؤمن بر مسلمان برترى دارد و در كارهائى كه انجام مىدهد و عبادتهائى كه مىكند بر مسلمان فضيلت دارد.
گفتم: مگر خداوند متعال نفرموده: هر كس كار خوبى بكند خداوند ده برابر مىدهد، من گمان مىكنم كه آنها در نماز و زكاة و روزه و حج با مؤمن برابر هستند، فرمود: مگر مشاهده نمىكنى كه خداوند فرموده: فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً خداوند براى مؤمنان در حسناتى كه انجام دادهاند بطور مضاعف مىدهد، براى هر حسنهاى هفتاد برابر عطا مىكند، و اين فضيلتى براى مؤمن مىباشد و هر چه ايمان مؤمن قوىتر و درستتر باشد خداوند به او بيشتر مىدهد و به مؤمنان خير مىرساند.
گفتم: نظر شما اين است كه هر كس اسلام آورده داخل در مؤمنان نيست، فرمود: خير من مىگويم هر كسى مسلمان شده بطرف ايمان كشانيده شده و از كفر خارج گرديده است، من اكنون براى شما مثلى مىزنم تا مطلب برايت روشن گردد و فضيلت ايمان را بر اسلام بشناسى.
فرمود: اگر مردى را در مسجد مشاهده كنى آيا گواهى مىدهى كه او را در كعبه ديدهاى، گفت چنين چيزى نخواهد بود، فرمود: اگر مردى را در كعبه ديدى مىتوانى بگوئى او را در مسجد الحرام ديدهام گفتم آرى اين را قبول دارم، فرمود: از كجا گفتم: براى اينكه راه ورود به كعبه از مسجد مىباشند، فرمود: ايمان و اسلام هم چنين مىباشند.
پ12- ابو بصير گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: قلب بين سينه و گلو در حال حركت مىباشد تا ايمان در آن به پيوندد، هنگامى كه ايمان در آن پيوند خورد استقرار پيدا مىكند، و همين است گفتار خداوند كه فرمود: هر كس به خداوند ايمان آورد دلش راه پيدا مىكند و هدايت مىگردد و مطمئن و آرام مىشود و ثبات پيدا مىنمايد.پ 13- عبد الرحيم قصير گويد: توسط عبد الملك نامهاى براى امام جعفر صادق عليه السّلام فرستادم و از آن حضرت پرسيدم ايمان چيست و آن را براى من تعريف و توصيف فرمائيد، امام در پاسخ توسط عبد الملك بن اعين براى من نوشت خداوند تو را رحمت كند از من در باره ايمان سؤال كردهاى تا برايت روشن كنم ايمان چيست.
ايمان اقرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل به اركان است و اجزاء آن به هم پيوستگى دارند، ايمان به منزل يك خانه مىباشد كه آدمى در آن پناه مىگيرد، و اسلام و كفر هم همين طور مانند خانه هستند، گاهى انسان مسلمان است بدون اينكه مؤمن باشد، و كسى مؤمن نمىشود، مگر اينكه قبلا اسلام اختيار كند، پس اسلام قبل از ايمان است و با ايمان مشاركت دارد.
هر گاه بندهاى مرتكب گناه كبيره و يا صغيره گردد و منهيات را انجام دهد از ايمان خارج مىگردد و نام مؤمن از وى ساقط مىشود، ولى در اسلام خود باقى هست، اگر توبه كرد و بازگشت نمود و كلمه استغفار بر زبان جارى ساخت بار ديگر به خانه ايمان باز مىگردد، و در زمره اهل ايمان بحساب مىآيد.
گناه و معصيت آدمى را به كفر نمىكشاند مگر اينكه يكى از دستورات را انكار كند و يا حرامى را حلال بداند، و به حلال بگويد حرام است و به حرام بگويد حلال است و به اين گفتارش اعتقاد داشته باشد، در اين هنگام از اسلام و ايمان خارج مىشود و وارد كفر مىگردد.
اين شخص مانند آن كسى است كه وارد حرم مىشود و بعد داخل كعبه مىگردد، و ميان كعبه را ملوث و نجس مىكند، آن مرد را از كعبه بيرون مىآورند
و از حرم هم خارج مىگردانند و گردنش را مىزنند، و سرانجام اين چنين انسانى در دوزخ خواهد بود.پ 15- يكى از روات از امام صادق عليه السّلام پرسيد اسلام چيست، فرمود دين خدا نامش اسلام است، و آن دين خداوند بود قبل از آنكه شما وجود داشته باشيد، هر كس به دين خداوند اقرار كند او مسلمان است، و هر كس اوامر خداوند را انجام دهد او مؤمن مىباشد.پ 16- حمران گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: خداوند متعال ايمان را بر اسلام برترى داده و يك درجه آن را بر اسلام مزيت بخشيده است، همان گونه كه كعبه را بر مسجد الحرام فضيلت داده است.پ 17- مسعدة بن صدقه گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: گناهان بزرگ عبارتند از: نااميدى از رحمت خداوند و ياس از فضل و احسان او، آسايش از مؤاخذه او، و كشتن كسى كه خداوند ريختن خون او را حرام كرده، و عاق والدين.
خوردن مال يتيم از روى ستم و تعدى، و خوردن مال ربا بعد از اينكه حرمت آن را شنيده باشند، و مهاجرت از اسلام بطرف كفر، و متهم كردن زن پارسا، و فرار از جهاد، راوى گفت اگر كسى مرتكب گناه كبيره شد و بعد در گذشت آيا از ايمان بيرون مىرود، و اگر او را عذاب كنند مانند مشركان است و يا اينكه عذاب از او منقطع خواهد شد.
فرمود: هر گاه خيال كند آن كار حلال بوده و انجام داده او را از اسلام بيرون مىكند، و براى اين جهت با سختترين وجهى عذاب خواهد شد، و اگر بداند آن عمل گناه كبيره هست و بر او حرام بوده او را عذاب مىكنند چون كار غير حلال انجام داده است، ولى اين عذاب از اول آسانتر مىباشد، اين كار او را از ايمان بيرون مىكند ولى از اسلام خارج نمىگرداند.پ 18- فضل بن شاذان گويد: مامون از امام رضا عليه السّلام سؤال كرد كه حقيقت اسلام را با اختصار براى او بنويسد، امام عليه السّلام نوشت حقيقت اسلام آن است كه بر يگانگى خداوند شهادت دهى و شريكى براى او قائل نگردى، و او را با همه صفات
بشناسى.پ خداى واحد، بينا، بصير، شنوا، پايدار، ثابت، توانا، قديم و باقى، خداوندى كه همه چيز مىداند و نادانى در آن راه ندارد، توانا است و از هيچ كار عاجز نيست، بىنياز است و به كسى نيازمند نيست، عادل است و به كسى ستم نمىكند.
خداوند همه را خلق كرده و كسى مانند آن نيست، او شبيه و ضدى ندارد و نظيرى براى او نمىتوان تصور كرد، عبادت را بايد براى خداوند انجام داد و حوائج را بايد از وى طلب كرد، و به درگاه او بايد عجز و لابه نمود و به او تضرع و زارى كرد.
بايد به محمد صلّى اللَّه عليه و اله به عنوان نبوت و رسالت معتقد بود، و اينكه بعد از آن جناب پيامبرى نخواهد آمد، و اينكه آن حضرت برگزيده و امين خدا در ميان مخلوقاتش مىباشد و اينكه او سيد پيامبران و آخرين آنها و بهترين عالميان مىباشد.
دين او تغيير نمىكند و شريعت به پايان نمىرسد، و هر چه او از طرف خداوند آورده است حق و حقيقت دارد و براى همه روشن مىباشد، و بايد به همه احكام آن حضرت ايمان آورد و تصديق نمايد و به پيامبران قبل از او هم بايد اعتقاد پيدا كرد و آنها را بر حق دانست.
بايد به قرآن مجيد كه كتاب پيامبر است ايمان آورد كتابى كه از حق سخن مىگويد و باطل هرگز به آن راه ندارد و نمىتواند از جوانب مختلف در آن اثر بگذارد، آن قرآن از جانب خداوند حكيم فرود آمده و بر همه كتابها سرورى و برترى دارد و از آغاز تا انجامش همه حق است.
ما به محكمات او ايمان داريم و به متشابهات آن معتقد هستيم، و به خاص و عام و وعد و وعيد و ناسخ و منسوخ و داستان و روايات و اخبار آن مؤمنيم، و هيچ انسانى توانائى ندارد مانند آن را بياورد و با او مقابله كند.
راهنمائى بعد از او در ميان مردم و حجت بر مؤمنان و برپا دارنده امور مسلمانان و گوينده از قرآن و عالم به احكام آن برادر و وصى و جانشين و ولى او
كه در برابر او مانند هارون در برابر موسى عليه السّلام مىباشد و آن امام امير مؤمنان و رهبر متقيان على عليه السّلام مىباشد.پ على بن ابى طالب عليه السّلام پيشواى سپيد چهرهگان و بهترين اوصياء و وارث علم پيامبران است و بعد از او دو سيد جوانان اهل بهشت حسن و حسين عليهما السّلام مىباشند و بعد از آن على بن الحسين عليهما السّلام است.
بعد از آن محمد بن على شكافنده علوم پيامبران و بعد از او جعفر بن محمد وارث علوم اوصياء و بعد از او موسى بن جعفر ملقب به كاظم، و بعد على بن موسى الرضا و بعد محمد بن على و بعد على بن محمد و بعد حسن بن على و بعد حجت قائم منتظر فرزند او عليهم السّلام هستند.
گواهى مىدهم كه آنها امامان و اوصياء مىباشند و زمين در هيچ زمانى از امام بر حق و حجت خدا خالى نيست، آنها ريسمان محكم خدا هستند و رهبران هدايت مىباشند و بر همه اهل دنيا حجتند تا آنگاه كه خداوند زمين را به وارث آن بدهد.
هر كس با آنها مخالفت كند گمراه و گمراهكننده است و از صراط حق بدور مىباشد و راه هدايت را گم كرده است، و آنها قرآن را تفسير مىكنند و از رسول خدا سخن مىگويند، و بيانكننده حقايق مىباشند، هر كس بميرد و آنها را نشناسد در جهالت مرده است.
ورع و تقوى و پرهيزگارى و عفت و راستگوئى از دين و آئين آنها بشمار مىرود، و محبت دوستان خدا واجب است و هم چنين از دشمنان خدا و رهبران آنان بايد بىزارى حاصل كرد، افعال بندگان خداوند مخلوق است و اين خلقت تقديرى است نه تكوينى.
پروردگار خالق همه چيز است، جبر و تفويض در كار نيست، خداوند متعال بىگناهان را به جاى گناهكاران مؤاخذه نمىكند، و كودكان را به گناه پدران عذاب نخواهد كرد، و گناه ديگرى را به گردن ديگرى نمىگذارد، و انسان آنچه كوشش كرده آن را خواهد ديد.
پخداوند متعال احسان مىكند و در مىگذرد و بر بندگان جور و ستم روا نمىدارد، زيرا او از ظلم و ستم منزه مىباشد خداوند در حالى كه مىداند كسى به مردم ظلم مىكند او را ولايت بر مردم را نمىدهد و او را براى رسالت و پيامبرى اختيار نمىكند.
خداوند بندهاى را كه به او كافر مىگردد و او را عبادت نمىكند و دنبال شيطان مىرود برگزيده خود نمىسازد، اسلام غير از ايمان است، هر مؤمنى مسلمان مىباشد ولى هر مسلمانى مؤمن نيست، هر دزدى در هنگام سرقت ايمان ندارد، و هر زناكارى در هنگام زنا خالى از ايمان مىباشد.
كسانى كه حدود بر آنها جارى مىگردد و مسلمان مىباشند نه مؤمن هستند و نه كافر، خداوند هيچ مؤمنى را وارد دوزخ نمىكند چون به او وعده بهشت داده است، و هيچ كافرى را از دوزخ بيرون نمىكند چون به او وعده آتش داده است.
كافر در آتش جاودان است و از آن نجات ندارد، خداوند مشركان را مورد آمرزش قرار نمىدهد و غير از آن هر چه را بخواهد مىآمرزد، گناهكاران اهل توحيد وارد آتش مىشوند ولى از آن نجات پيدا مىكنند و شفاعت شامل حال آنها مىگردد.
امروز روز تقيه است، و مملكت هم مملكت اسلامى است نه كشور و خانه كفر مىباشد و نه مملكت ايمان، اداء امانتها از علائم ايمان مىباشند و دورى كردن از همه گناهان بزرگ، ايمان شناسائى با قلب و اقرار بر زبان و عمل به اركان است.
از شرائط ايمان و اسلام اعتقاد به عذاب قبر و سؤال نكير و منكر مىباشد و اينكه بعد از مرگ انسانى بار ديگر زنده مىشود و در قيامت حاضر مىگردد و اعمال و كردارش در ترازو گذاشته مىشود، و بعد همگان از روى پل عبور خواهند كرد.
بايد از كسانى كه نسبت به آل محمد عليهم السّلام ظلم كردند و آنها را از خانه و كاشانه خودشان بيرون آوردند و راه ظلم و ستم را براى آنها باز كردند و سنتهاى رسول
خدا صلّى اللَّه عليه و اله را تغيير دادند تبرى و بيزارى حاصل كرد و آنان را مورد محبت و علاقه قرار نداد.پ بايد از كسانى كه بيعت على عليه السّلام را نقض كردند و عهد و پيمان را شكستند، و يا آنهائى كه با وى به جنگ برخاستند و به او ظلم كردند و حق را زير پا گذاشتند، و كسانى كه با او در افتادند و بر ضدش قيام كردند و از دين و حق خارج گشتند تبرى و بيزارى جست.
بايد از ناكثين و قاسطين و مارقين و كسانى كه پرده رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله را دريدند و بيعت امام را شكستند و حرم رسول خدا را از خانه بيرون آوردند و با امير المؤمنين عليه السّلام جنگ كردند و شيعيان را كشتند برائت حاصل كرد.
بايد از كسانى كه اخيار و نيكان را تبعيد كردند و مطرو دين و لعناء را جا و مكان دادند، و اموال را به ثروتمندان منتقل ساختند و سفيهانى مانند معاويه و عمر و عاص را بر مردم مسلط نمودند و مطرو دين رسول خدا را حاكم كردند برائت حاصل نمود.
آنهائى كه با امير المؤمنين على عليه السّلام جنگ كردند و انصار را كشتند و مهاجران را نابود ساختند و اهل فضل و سابقين را آزار دادند، و از ابو موسى اشعرى و كسانى كه با او دوست هستند بايد تبرى نمود.
آنهائى كه كوشش و كارشان در دنيا باطل گرديد و اعمالشان به هدر رفت، آنها گمان مىكنند كار خوب انجام مىدهند در صورتى كه آنها به آيات خداوند كافر شدند آنها به ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و لقاء خداوند بدون اعتقاد به امامت او كافر شدند.
در نتيجه اعمال آنها حبط شد و روز قيامت ميزانى براى آنها نصب نخواهد شد و بايد از بتها و رهبران گمراه و سلاطين جور از گذشته و آينده برائت حاصل كرد مانند كسانى كه ناقه صالح را پى كردند و از اشقياء به شمار هستند.
بايد از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و كسانى كه راه پيامبر را گرفتند و در دين او تغيير و تبديلى ندادند تبعيت كرد مانند سلمان فارسى و ابو ذر غفارى و مقداد بن
اسود و عمار بن ياسر و حذيفة بن يمان انصارى و خزيمة بن ثابت و ابو سعيد خدرى و امثال آنها.پ بايد از پيروان و طرفداران آنها تبعيت كرد و راه آنها را گرفت و ادامه داد و با همراهان آنها راه پيمود و با آنان در يك طريق كام نهاد، رضوان اللَّه و رحمته عليهم، تا آخر اين خبر كه طولانى مىباشد.پ 19- يكى از شاميان در ضمن گفتگوهائى كه با امام صادق عليه السّلام داشت گفت:
من اكنون مسلمان شدم، امام فرمود كه خير تو اكنون ايمان آوردى، اسلام قبل از ايمان مىباشد با اسلام مردم از هم ارث مىبرند و نكاح مىكنند ولى با ايمان پاداش مىبرند.پ 20- حمران از امام باقر عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: خداوند ايمان را بر اسلام يك درجه برترى داده است همان گونه كه كعبه را بر مسجد الحرام برترى داده.پ 21- در حديث زنديق آمده كه او از على عليه السّلام پرسيد اين آيه از قرآن فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ و آيه وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ با هم تناقص دارند، امير المؤمنين عليه السّلام در پاسخ زنديق فرمود.
آيه فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ و يا آيه إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى، تفسيرش آن است كه ايمان و عمل صالح بدون هدايت آدمى را بىنياز نمىكند، و اين طور نيست كه هر كس نام مؤمن بر خود نهد حتما نجات پيدا مىكند و مانند گمراهان هلاك نخواهد شد.
اگر چنين باشد پس يهوديان كه به توحيد اقرار دارند و خداوند را مىشناسند نجات پيدا مىكنند و يا ساير كسانى كه موحد هستند مانند ابليس همه اهل نجات مىباشند، خداوند عالم در جاى ديگرى فرمود: كسانى كه ايمان آوردهاند و ايمان خود را به ظلم مخلوط نساختهاند براى آنها آرامش هست و هم آنها اهل هدايت هستند.
در جايى ديگر مىفرمايند كسانى كه مىگويند ما ايمان آورديم ولى اين را فقط
در زبان مىگويند و دلشان گواهى نمىدهد،پ ايمان حالات مختلفى دارد كه شرح آن بطول مىانجامد ايمان بر دو قسم است ايمان قلبى و ايمان زبانى مانند ايمان منافقان در عهد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله.
در آن زمان گروهى از ترس شمشير با زبان اظهار ايمان كردند و از خوف قتل مسلمان گرديدند، آنها در زبان ايمان آوردند در حالى كه دلشان خبر نداشت، ايمان به قلب است كه مؤمن را در برابر خداوند تسليم مىكند و هر كس كارها را به صاحبش تسليم كند تكبر نمىكند آن گونه كه شيطان تكبر كرد و بر آدم سجده ننمود.
بيشتر ملتها در برابر پيامبران تكبر كردند و توحيد به آنها سود نداد همان گونه كه ابليس از توحيد سودى نبرد و از آن سجدههاى طولانى نفعى براى او حاصل نگرديد، او در يك سجده چهار هزار سال بسر برد و خدا را ذكر مىگفت.
او از اين سجده مىخواست به دنيا برسد و عمر طولانى داشته باشد همان گونه نماز و صدقات هم بدون هدايت سودى نمىرساند و آدمى را نجات نمىدهد و حق را نشان نمىدهد، خداوند عذر بندگان را با آيات روشن كرده و با فرستادن پيامبران آنها را ارشاد نموده است.
بندگان نمىتوانند بعد از اين آيات و حجج و ادله و براهين بهانهاى نتراشند و عذرى بياورند، و همواره در روى زمين علمى هست كه مردم را هدايت كند و راه حق را نشان دهد و طريق نجات را به آنان ارائه دهد، و اين جماعت بسيار اندك مىباشند.
خداوند اين مطالب و راهها را براى امتهاى پيامبران گذشته بيان كرده و آنها را عبرت و موعظه براى آيندگان نموده و در باره قوم نوح مىفرمايد: جز اندكى به او ايمان نياوردند، و در باره قوم موسى عليه السّلام فرموده: از قوم موسى گروهى هستند كه مردم را بطرف حق هدايت مىكنند و با حق رفتار مىنمايند.
در باره حواريون عيسى عليه السّلام فرمود: كه عيسى به بنى اسرائيل گفت: كدام يك مرا در راه حق يارى مىكنيد حواريون گفتند ما تو را يارى مىكنيم و بخداوند
ايمان مىآوريم و گواه باشيد كه ما در برابر خداوند تسليم هستيم،پ آنها در برابر اهل فضل از فضل خود دست برداشتند و در برابر اوامر خداوند تكبر ندارند.
فقط حواريون به او جواب دادند و حاضر شدند از وى يارى كنند، خداوند براى علم كسانى را اهليت داده و علم را به آنها آموخته است و بر بندگان خود واجب كرده كه از آنها اطاعت نمايند و فرموده از خدا و رسول و اولو الامر اطاعت كنيد، و نيز فرمود: اگر آن را برسول و يا اولو الامر برگردانند آنها حقيقت را استنباط مىكنند و درميابند.
در جاى ديگرى فرمود: از خداوند بترسيد و با صادقين همراهى داشته باشيد و يا فرمود: تاويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم كسى نمىداند، و فرمود:
بخانهها از درها وارد شويد و مقصود از خانهها در اين جا خانههاى علم هستند كه پيامبران آنها را در نزد اوصياء وديعه گذاشتهاند.
هر كار نيكى كه به جز از طريق بندگان برگزيده جارى گردد، و بدون در نظر گرفتن حدود و مقررات و احكام شرعى مورد عمل قرار گيرد مردود است و در نزد خداوند قابل پذيرش نيست، عامل آن كافر است اگر چه در ظاهر مؤمن باشد، مگر نشنيدهاى كه خداوند فرموده نفقه آنها از اين جهت قبول نشد كه آنها به خدا و رسول كافر شدند و در حال كفر مردند.
پس هر كس از اهل ايمان كه به راه نجات هدايت نشود از ايمانش سودى نخواهد برد و اگر حق را به صاحبانش نرساند عملش باطل مىگردد و در آخرت از زيانكاران خواهد بود، در جاى ديگر فرمود: ايمان آنها سودى نخواهد رسانيد هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كنند.
از اين گونه آيات در قرآن مجيد زياد است، و هدايت هم در ولايت مىباشد همان گونه كه خداوند فرمود، هر كس خدا و رسول و مؤمنان را دوست بدارد آنها حزب خدا هستند و حزب خداوند هم پيروز مىباشند.
مقصود از وَ الَّذِينَ آمَنُوا* در اين جا كسانى هستند كه محل اعتماد و مورد اطمينان اوصياء و حجتهاى خداوند در هر زمانى مىباشند، و اين طور نيست كه
هر كس مسلمان شد و اقرار به شهادتين كرد مؤمن مىباشند.پ منافقان هم گواهى به وحدانيت خداوند و نبوت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله مىدادند ولى عهد رسول را در واگذارى امور دين و احكام شريعت به وصيش رد مىكنند، و از اين كار رسول اكراه دارند و در باطن از آن ناراحت مىباشند و سعى مىكنند دستورات پيامبر را در اين مورد نقض نمايند.
خداوند در اين مورد فرموده: به خدايت سوگند آنها ايمان نخواهند آورد تا آنگاه كه در منازعات بين خود شما را حكم قرار دهند، و بعد هر چه تو حكم كردى بايد گردن نهند و تسليم شوند، در جاى ديگر فرمود: محمد پيامبرى است كه قبل از او پيامبرانى گذشتند، اگر او كشته شد و يا درگذشت شما دست از دين او برمىداريد و بار ديگر به عقب بر مىگرديد.
خداوند فرمود: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، يعنى شما هم راه ملتهاى گذشته را خواهيد گرفت و با اوصياء پيامبر مكر خواهيد كرد، از اين گونه آيات در قرآن زياد است، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله از عاقبت امر امت خود سخت ناراحت بود، و خداوند او را از هلاكت آنها اطلاع داده بود آنجا كه گفت: بر آنها حسرت نخور، و بر كافران اندوهگين نباش.پ 22- انس بن مالك گويد: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس متوجه قبله ما بشود و نماز ما را بگذارد و از گوشت ما بخورد در نفع و زيان ما شركت دارد.پ 23- ربعى بن خراش از على عليه السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:
مؤمن كسى است كه به چهار چيز ايمان بياورد، به وحدانيت خداوند گواهى دهد، و به نبوت من اعتقاد پيدا كند، و به عالم قيامت ايمان بياورد، و به قضاء و قدر معتقد باشد.پ 24- ابو بصير گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام بودم مردى گفت خداوند شما را سلامت بدارد در كوفه گروهى هستند و گفتهاى را به شما نسبت مىدهند، فرمود:
آن گفته چيست گفت آنها مىگويند ايمان غير از اسلام مىباشد، امام عليه السّلام فرمود:
آرى درست است.
پآن مرد گفت: براى من اين موضوع را روشن كنيد، فرمود: هر كس به وحدانيت خداوند اقرار كند و به رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله اعتقاد پيدا نمايد، و به هر چه از طرف خداوند متعال نازل شده پاى بند باشند، نماز بگذارد، زكاة بدهد، روزه بگيرد و حج هم بجاى آورد آن مسلمان است گفتم: پس ايمان چيست؟
امام عليه السّلام فرمود: هر كس خدا را به وحدانيت و محمد را برسالت بشناسد، و به آن چه از طرف خدا آمده اقرار كند و نماز بگذارد و زكاة بدهد، و روزه بگيرد و حج خانه را به جاى آورد و با گناهى كه موجب دخول آتش نگردد در پيشگاه خداوند حاضر شود او مؤمن مىباشد.
ابو بصير گويد: عرض كردم قربانت گردم ما همه مرتكب گناه شدهايم و مستحق عذاب هستيم، امام عليه السّلام فرمود: آن طور نيست كه شما مىگوئيد مقصود كسى است كه گناهى مرتكب مىشود و مستحق مىگردد، ولى بدون توبه از دنيا مىرود.پ 25- اعمش از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: اسلام غير از ايمان است، هر مؤمنى مسلمان مىباشد ولى هر مسلمانى مؤمن نيست سارق در حين سرقت و زانى در هنگام زنا مؤمن نيستند، كسانى كه حد بر آنها جارى مىگردد مسلمان هستند نه مؤمن مىباشند و نه كافر بحساب مىآيند.
خداوند متعال مؤمنى را كه وعده بهشت داده داخل آتش نمىكند و كافرى را كه وعده دوزخ داده وارد بهشت نمىگرداند و جز اينها از هر كس بخواهد در مىگذرد، كسانى كه حدود خداوند بر آنها جارى مىشود فاسق مىباشند نه مؤمن هستند و نه كافر.
آن جماعت در آتش دوزخ و عذابهاى جهنم جاودان نخواهند ماند، و روزى از آنجا بيرون خواهند شد، شفاعت شامل آنها مىگردد و مورد رحمت قرار خواهند گرفت، و مستضعفان هم اگر دين آنها مورد رضايت خداوند قرار گيرد نجات پيدا مىكنند.پ 26- امام رضا عليه السّلام هنگامى كه شرايع دين را بيان مىكرد فرمود: خداوند هر
كس را اراده كند مىآمرزد، و گناهكاران اهل توحيد وارد آتش مىگردند ولى با شفاعت از آن بيرون مىشوند.پ 27- ابو بصير گويد: از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كردم ايمان چيست امام پاسخ مرا در دو كلمه بيان كردند و فرمودند: ايمان به خداوند يعنى اينكه در هيچ كارى خدا را معصيت نكنى، گفتم: پس اسلام چيست او را نيز در دو كلمه بيان كردند و گفتند: هر كس شهادت ما را بگويد و عبادتهاى ما را انجام دهد و ذبيحهاش مانند ما باشد.پ 28- سماعة بن مهران گويد: از امام عليه السّلام پرسيدم آيا بين اسلام و ايمان فرقى هست، فرمود: براى شما مثلى بزنم، گفتم بفرمائيد، فرمود: مثل ايمان از اسلام مانند كعبه در حرم مىباشد، گاهى مردى در حرم هست ولى در كعبه نيست، اما بودن در كعبه لازمهاش در حرم بودن است، لذا گاهى مسلمان هست اما مؤمن نيست، و مؤمن نخواهد بود مگر اينكه مسلمان باشد.
گفتم: آيا ممكن است كسى از ايمان خارج شود، فرمود آرى گفتم به كجا مىكشاند، فرمود: يا در اسلام باقى مىماند و يا كافر مىشود، و بعد فرمود: اگر مردى وارد كعبه شد و در آن درگذشت او را از كعبه بيرون مىكنند ولى از حرم كه نمىتوانند خارج كنند.
اگر كسى وارد كعبه شود و بعد براى شستن لباس و يا تطهير از آن بيرون گردد و سپس بخواهد بار ديگر وارد كعبه شود كسى جلو او را نمىگيرد، و اگر كسى داخل كعبه شد و در آن از روى عمد بول كرد و يا آنجا را نجس نمود او را از كعبه بيرون مىآورند و از حرم هم خارج مىسازند و گردنش را مىزنند.پ 29- امام عليه السّلام در تفسير آيه مباركه الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فرمود آنها كسانى هستند كه به روز قيامت و زنده شدن بعد از مرگ ايمان دارند و به آنچه خداوند وعده فرموده از ثواب و عقاب تصديق دارند و ايمان و كتاب خداوند بر چهار گونه است.
يكى از آنها اقرار بزبان است كه خداوند آن را ايمان نام نهاده، و بعد گواهى به
قلب مىباشدپ و بعد از آن اداء واجبات و ترك محرمات، و بعد تاييد كه آن روح ايمان است.
اما ايمان كه بمعنى اقرار به زبان مىباشد آن است كه خداوند متعال در قرآن مجيد مردم را به آن مورد خطاب قرار داده و گفته: اى كسانى كه ايمان آوردهايد با احتياط رفتار كنيد و با ثبات و دسته جمعى بطرف دشمن بشتابيد.
بعضى از شما در حركت تاخير مىكنند، اگر مصيبتى به شما برسد آنها مىگويند خداوند بر ما منت نهاد كه با آنها همراهى نكرديم تا گرفتار آن مصيبتها شويم، اما اگر خداوند به آنها توجه كرده و فضلى به آنها رسيد آنها مىگويند مثل اينكه بين ما و شما مودتى نبوده، كاش من هم با آنان بودم و به فيض بزرگى مىرسيدم.
امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر اين كلمه را اهل شرق و غرب مىگفتند از ايمان خارج مىشدند، اما خداوند آنها را به خاطر اقرار خودشان مؤمن نام گذاشته است، و اما در جاى ديگر مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد ايمان بياوريد، آنها را با اقرار زبانى مؤمن نام نهاد ولى گفت: در ايمان راست بگوئيد.
اما ايمانى كه به معنى تصديق است از اين قرار است كه خداوند فرمود:
كسانى كه ايمان آوردند و از خداوند ترسيدند در دنيا و آخرت به آنها مژده مىدهند، يعنى آنها كه تصديق كردند، خداوند در جاى ديگر مىفرمود: ما به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خداوند را مشاهده كنيم، يعنى تو را تصديق نمىكنيم.
در جاى ديگر فرموده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا*، يعنى اى كسانى كه اقرار كردهايد راست بگوئيد، پس ايمان خفى همان تصديق است و تصديق هم شرطهائى دارد كه با اداء آن شروط صدق پيدا مىكند، يكى از آيات شريفه كه در آن شروط ايمان ذكر شده اين آيه مباركه مىباشد.
نيكى به اين نيست كه شما به طرف مشرق و مغرب متوجه شويد و نيكى آن است كه شما بخداوند ايمان آوريد و به روز قيامت معتقد باشيد و به فرشتگان و كتاب و پيامبران مؤمن باشيد، و مال خود را در راه خدا به خويشاوندان و يتيمان و
درماندگان و ابن سبيل و سائلان و براى رهائى بردگان بدهيد.پ نماز بگذارند و زكاة بدهند و به عهدهاى خود وفادار باشند هر گاه كه پيمان بستند، و در گرفتاريها و مشكلات شكيبا باشند و در هنگام جهاد صبر كنند، آنها كسانى هستند كه راست مىگويند، و هم آنها از پرهيزگاران مىباشند، هر كس به اين شروط عمل كند او را مؤمن و مصدق مىگويند.
يكى از معانى ايمان اداء است، هنگامى كه خداوند متعال قبله را بطرف كعبه برگردانيد، اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله گفتند يا رسول اللَّه نمازهاى ما باطل شد، خداوند آيهاى نازل فرمود: كه خدا ايمان شما را ضايع نمىكند در اين جا نماز را ايمان نام گذاشته است.
چهارم از مراحل ايمان تاييد است كه خداوند آن را در دل اهل ايمان گذاشته و آن روح ايمان مىباشد، خداوند فرمود: در ميان كسانى كه ايمان به خدا و روز جزا آوردهاند نميابى كسى را كه با دشمنان خدا و رسول دوستى كنند اگر چه پدران و يا فرزندان و يا برادران آنها باشند اين گروه ايمان در دل آنها ثابت شده و خداوند آنها را با روح خود تاييد كرده است.
دليل اين مطلب اين است كه مؤمن در حال داشتن ايمان سرقت نمىكند و مرتكب زنا نمىشود، زيرا مادامى كه مرتكب اين عمل زشت هست روح ايمان از وى مفارقت مىكند، و هر گاه دست از عمل خود باز دارد بار ديگر بر مىگردد.
گفته شد آن چيست كه از وى مفارقت مىكند فرمود: همان چيزى كه در دلش بعنوان وديعه هست بعد از اين فرمود: هيچ دلى نيست مگر اينكه در آن دو گوش وجود دارد، يكى از آنها فرشتهاى مىباشد كه او را هدايت مىكند و ديگر شيطانى است كه او را فريب مىدهد، يكى امر مىكنند و ديگرى او را از كار باز مىدارد.
خداوند متعال در قرآن مجيد از ايمان بعنوان خبيث و يا طيب نام مىبرد و فرموده خداوند مؤمنان را بحال خود وانمىگذارد تا آنگاه كه ناپاك از پاك تميز داده شود، گروهى از آنها مؤمن و مصدق هستند ولى ايمان آنها به ظلم آميخته است، و اين است معنى قول خدا كه فرمود: كسانى كه ايمان آوردهاند و ايمان آنها به
ظلم مشتبه نشده، آنها در آسايش هستند و راه هدايت را پيدا مىكنند.پ هر كس مؤمن باشد و بعد گرفتار معصيت شود و منهيات خدا را بجاى آورد اين شخص ايمان خود را به ظلم درهم آميخته است، و ايمان به او سودى نمىرساند مگر اينكه توبه كند و از ظلم خود استغفار نمايد، در اين جا خداوند ايمان او را به وى باز مىگرداند، اينها بود وجوه ايمان در كتاب خداوند.پ 30- مردى خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيد امام از وى پرسيد شما از كجا آمدهايد، گفت: من يكى از دوستان و مواليان شما هستم امام عليه السّلام فرمود: خداوند بندهاى را دوست نمىدارد مگر اينكه آن بنده از وى اطاعت كند و هر گاه از وى اطاعت كرد براى او بهشت را واجب مىگرداند.
بعد از اين امام عليه السّلام فرمود: شما از كدام دوستان ما هستيد، آن مرد ساكت شد، سدير گفت يا ابن رسول اللَّه دوستان شما چند دسته هستند، فرمود: دوستان ما بر سه طبقه مىباشند، طبقهاى ما را بطور آشكار دوست مىدارند و طبقهاى در نهان و آشكار.
اين گروه در درجه عالى هستند، آنها از آب خوشگوار مىنوشند و از تاويل كتاب آگاهى دارند، و فصل الخطاب را مىدانند و سبب همه اسباب مىباشند، فقر و پريشانى و انواع گرفتاريها به سرعت و شتاب بطرف آنها مىآيد، سختيها و مشكلات آنها را فرا مىگيرد، فتنهها و اضطرابات آنان را در بر مىگيرد.
آنان را سر مىبرند و مجروح مىكنند، و در شهرها پراكنده مىسازند، خداوند بيماران را به وسيله آنها شفا مىدهد و ناداران را بىنياز مىگرداند، به وسيله آنها شما يارى مىشويد و به خاطر آنها براى ما باران مىآيد و روزى شما بخاطر آنها مىآيد، عدد آنها بسيار كم ولى در نزد خداوند اعتبارشان زياد و ارزش فراوان دارند.
طبقه دوم كه گروه پائين هستند در آشكار با ما هستند، ولى آنها مانند ملوك و پادشاهان زندگى مىكنند و در خوشى و لذتها فرو رفتهاند، اين طبقه با زبان خود از ما حمايت مىكنند ولى شمشير آنها نيز همواره بر ضد ما مىباشد.
پطبقه سوم گروه ميانه بشمار مىروند آنها ما را در نهان دوست مىدارند ولى در آشكارا اظهارى نمىكنند، بجان خودم سوگند آنهائى كه در نهان ما را دوست مىدارند روزها را روزه مىدارند و شبها را به نماز مىگذراند، اثر شبزندهدارى و ترك دنيا در چهره آنها هست، آنها اهل مسالمت و فرمان بردارى هستند.
آن مرد گفت: پس من از دوستان شما در آشكارا و نهان مىباشم، امام عليه السّلام فرمود: دوستان ما در نهان و آشكار علامتهائى دارند كه با آنها شناخته مىگردند، آن مرد گفت: آن علامتها چيست فرمود: آنها چند خصلت هستند كه عبارتند از:
اول اينكه خدا را با معرفت كامل بشناسند، و علم خداشناسى را كاملا بدانند و ايمان بياورند و صفات او را دريابند، و بعد حدود ايمان و شرائط آن را بشناسند و حقائق و تاويل آن را درك كنند، سدير گفت: يا ابن رسول اللَّه من تا حالا وصف ايمان را از شما اين چنين نشنيده بودم.
امام عليه السّلام فرمود: آرى اى سدير، سائل نبايد از اينكه ايمان چيست سؤال كند و بايد بپرسد ايمان در كدام اشخاص هست، سدير گفت، يا ابن رسول اللَّه اين مطلب را براى من روشن كنيد، امام سلام اللَّه عليه فرمود: هر كسى پندارد خدا را با خيالات و اوهام مىشناسد مشرك مىباشد.
هر كس گمان كند كه خداوند را با اسم مىشناسد ولى از معنى چيزى نمىداند او به ربوبيت خداوند اعتقاد صحيحى پيدا نكرده زيرا اسم از محمد ثابت مىباشد، هر كس پندارد كه اسم و معنى را با هم عبادت مىكند او با خداوند شريكى قائل شده است.
كسى كه خيال مىكند معنى را با صفت عبادت مىكند ولى از حقيقت و واقعيت خبر ندارد، اين چنين كسى دنبال چيز غائبى رفته و بدون علم كارى كرده است، كسى كه پنداشته صفت و موصوف را با هم عبادت مىكند توحيد را باطل ساخته است، زيرا صفت غير از موصوف مىباشد.
هر كس پندارد موصوف را به صفت اضافه مىكند و صفات را با ذات عبادت
نمىكند اگر چه مشرك نيست ولى بزرگ را كوچك شمرده است،پ و خداوند را آن طور كه هست وصف نكرده، گفته شد: پس راه توحيد چيست، فرمود: باب خداشناسى باز است و راه خروج هم موجود مىباشد.
شناختن شخصى به عينه پيش از آن است كه صفات او را بشناسى اول بايد شخص را شناخت و بعد صفات و خصوصيات او را درك كرد، ولى كسى كه غائب است او را با صفت هم مىتوان شناخت.
گفته شد چگونه شاهد را مىتوان قبل از صفت او شناخت فرمود: نخست او را از جهت شخصى مىشناسى و بعد به خصوصيات او علم حاصل مىكنى و خود را به او شناسائى مىكنى، در حالى كه خودت نمىتوانى بوسيله، خويشتن خود را بشناسى، و مىدانى آنچه در او مىباشد اختصاص به او دارد.
برادران يوسف قبل از اينكه صفت او را بشناسند خودش را شناختند و گفتند: تو يوسف هستى او هم گفت: آرى من يوسف مىباشم و اين هم برادر من مىباشد، آنها يوسف را به شخص خودش شناختند نه به چيزى ديگر.
خداوند متعال مىفرمايد: ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها، يعنى شما حق نداريد از پيش خود امامى انتخاب كنيد و با خيالات و بافتههاى خود او را بر حق بدانيد و دنبال گفتههاى او را بگيريد و يا از وى دفاع كنيد.
امام عليه السّلام فرمود: خداوند با سه نفر سخن نمىگويد و روز قيامت به آنها توجهى ندارد و آنها را تزكيه و پاك نمىگرداند، و در نتيجه آنان گرفتار عذاب سختى مىگردند هر كس درختى را بروياند كه خداوند آن را نرويانيده است.
يعنى كسى كه امامى را نصب كند كه خداوند آن را منصوب نكرده، و يا امامى را كه خداوند معين نموده است انكار كند، و يا كسى پندارد كه براى اين دو نفر سهمى در اسلام هست، خداوند مىفرمايد: پروردگار تو هر چه بخواهد مىآفريند و بر مىگزينند آن چه را كه براى آنها نيك باشد.پ امام عليه السّلام فرمود: معنى ايمان اقرار و خضوع در برابر خداوند و نزديكى و تقرب بخداوند مىباشد، و اينكه همه واجبات را از كوچك و بزرگ انجام دهد، از
مسائل توحيد و خداشناسى گرفتهپ تا همه عبادات و همه را يكى پس از ديگرى مرتبا به مرحله عمل درآورد.
آن طور نباشد كه واجبى را بجاى آورد و واجب ديگرى را ترك كند بايد همه را پشت سر هم و متصل به يك ديگر اداء نمايد و بطور كامل كه اجزاء آن همه به هم متصل باشند، هر گاه مؤمن واجبات خدا و احكام را آن طور كه گفتيم بجاى آورد او مؤمن است و شايسته صفت ايمان مىباشد و پاداش خواهد گرفت.
زيرا معنى ايمان اقرار است و اقرار هم اين است كه اطاعت كند و دستورات را بكار گيرد، و طاعت هم از كوچك و بزرگ به هم پيوسته است و فرقى بين آنها نيست، مؤمن از صفت ايمان خارج نمىگردد مگر اينكه عملى را ترك كند و صفت ايمان را از خود بيرون نمايد.
او را از اين جهت مؤمن گفتهاند و شايسته اين نام كردهاند كه واجبات بزرگ را پشت سر هم انجام مىدهد و از گناهان كبيره هم دست باز مىدارد، و اگر واجبات كوچك را ترك كند و گناهان كبيره و صغيره انجام دهد از ايمان خارج نمىگردد مادامى كه گناهان كبيره را مرتكب نمىشود.
اگر اين كارها را نكرد او مؤمن است و خداوند متعال مىفرمايد: اگر گناهان بزرگى را كه ما نهى كردهايم مرتكب نشويد و از منهيات دست باز داريد ما گناهان ديگر شما را عفو مىكنيم و شما را در جاى بزرگى وارد مىكنيم، مقصود اين است كه گناهان صغيره آمرزيده مىشوند.
اگر مؤمن يكى از گناهان كبيره را انجام دهد، همه گناهان او از كوچك و بزرگ مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت، و مورد عقوبت و عذاب قرار مىگيرد، اينها بود صفت ايمان و مؤمن اگر به انجام اين اعمال مبادرت كند مستحق ثواب و پاداش مىباشد.
اما معنى اسلام اقرار به همه طاعتها در ظاهر مىباشد، هر گاه شخصى در ظاهر اسلام را اختيار كرد و عبادات را انجام داد ولى در باطن به آنها اعتقاد نداشت او را مسلمان مىنامند و در ظاهر تحت ولايت اسلام مىباشد و شهادتش
مورد قبول است.پ در اين جا همه احكام اسلامى بر او جارى هست، ارث مىبرد و در همه احكام اسلامى مانند ساير مسلمانان با او رفتار مىكنند و در نفع و ضرر جامعه اسلامى سهيم مىباشد، اين است تعريف اسلام و مسلم.
فرق بين مسلمان و مؤمن اين است كه مسلمان مىتواند مؤمن باشد در صورتى كه در باطن هم مانند ظاهر معتقد باشد، هر گاه فقط در ظاهر انجام داد مسلمان خواهد بود، ولى هر گاه در ظاهر و باطن يك عقيده داشت و خضوع و تقرب داشت مؤمن مىباشد، گاهى بندهاى مسلمان است و مؤمن نيست ولى مؤمن نخواهد بود مگر اينكه مسلمان باشد.
با پنج چيز بندهاى از ايمان خارج مىگردد كه همه آنها معروف و به هم شباهت دارند، و آنها عبارتند از: كفر، شرك، گمراهى، فسق، و گناهان كبيره، معنى كفر هر گناهى است كه خداوند را به آن معصيت كنند و يا حكمى از احكام را منكر گردند و يا سبك بشمارند و با بىاعتنائى از كنار آن بگذرند چه بزرگ باشد و يا كوچك.
بجاى آورنده آن كافر است و عملش كفر مىباشد از هر ملت و فرقهاى كه مىخواهند باشند و هر كس عملى با اين صفات انجام داد او را كافر مىگويند.
معنى شرك آن است كه هر معصيتى را انجام مىدهد و با خدا نافرمانى مىنمايد يا اعتقاد به شرك باشد و از روى قصد انجام دهد، اين چنين آدمى مشرك است، معصيت مىخواهد كبيره باشد و يا صغيره فاعل آن مشرك خواهد بود.
معنى ضلال جهل به واجبات مىباشد و آن عبارت است از اينكه نخست گناهان كبيره را ترك مىكند تا مستحق ايمان گردد پس از اينكه احكام حرام و حلال براى او بيان شده باشد و او را به شريعت آشنا كرده باشند.
در اين جا كسى كه دست از منهيات بر مىدارد و مرتكب گناه مىشود معنيش انكار آن حكم نيست ولى به جهت سستى و غفلت مرتكب كارهاى زشت
مىگردد، اين شخص را گمراه و دور از جاده حق و ايمان مىگرداند.پ اين چنين شخصى با اين صفات كه وصف كرديم جاهل است و از جاده ايمان بيرون مىباشد و ضلالت و گمراهى بر او صدق مىكند تا آنگاه كه به كارهاى زشت مشغول است، اما اگر كسى تابع هواى نفس باشد و احكام خدا را انكار كند و به آنها بىاعتنائى نمايد كافر مىباشد.
اگر او براى رسيدن به اميال و شهوات نفسانى احكام را تاويل و تفسير كند، و يا از بدعتگذاران و مفسدان تقليد نمايد و پيرو آباء و اجداد باشد و از گذشتگان پيروى نمايد او مشرك خواهد بود، و انسان هنگامى كه در گمراهى افتاد و با اميال و هوسها زندگى كرد اين چنين از جاده حق منحرف مىگردد.
معنى فسق آن است كه هر كس گرفتار يكى از معصيتهاى كبيره شد و در آن گرفتار گرديد خواه به جهت لذت و شهوت باشد و يا اينكه اشتياق او را به گناه و آلودگى گرفتار كرده، در هر صورت اين شخص را فاسق مىگويند و كسى كه مرتكب آن كارها شود از ايمان بيرون است، و اگر به گناه ادامه دهد و احكام را سبك بشمارد كافر محسوب مىشود.
اما آن كس كه مرتكب گناه كبيره مىگردد و ايمانش را فاسد مىكند و خود را در گناهها فرو مىبرد بدون اينكه حكمى را انكار كند و يا از روى اعتقاد آن را انجام دهد، و قصدش لذت و شهوت هم نباشد او فقط براى اظهار قدرت و خشم و غضب مرتكب كارهائى مىگردد.
مانند اينكه به ديگران ناسزا مىگويد و مردم را متهم به فساد مىكند و مال مردم را مىگيرد و اشخاص را مىكشد و حقوق مردم را نمىدهد، ولى همه اينها را به خاطر شهوت و لذت انجام نمىدهد، و هم چنين قسمهاى دروغ و گرفتن ريا كه قصد لذت از آنها را ندارد.
يا شراب مىنوشد و يا زنا مىكند و يا مشغول لهو و لعب مىشود، كسانى كه مرتكب اين اعمال مىگردند از ايمان خارج مىباشند و جزء مفسدان بحساب مىآيند چون مرتكب گناهان كبيره شدهاند، ولى مشرك و كافر بحساب نمىآيند و
گمراه و جاهل نيستند، ولى اگر اين كارها موجب انكار احكام و حدود باشد مانند كافران و مشركان خواهد بود كه قبلا وصف كرديم.پ 31- زراره گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اگر بندگان حق را تعريف كنند و به آن عمل نمايند ولى در باطن خود آن را به عنوان حق نشناسند از كارهاى خود سودى نخواهند برد.پ 32- ابو خديجه از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه مردى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله رسيد و گفت: آمدهام تا به اسلام با شما بيعت كنم، رسول خدا فرمود:
من با تو بيعت مىكنم به شرط اينكه پدرت را بكشى، آن مرد گفت: حاضرم اين كار را بكنم.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: به خداوند سوگند ما شما را به كشتن پدران خودتان امر نمىكنيم اينك دانستم كه شما حقيقتا ايمان آوردهايد، و از دوستان و نزديكان خود هم بريدهايد، اينك متوجه باشيد و از پدرتان اطاعت كنيد جز در موارد معصيت خداوند كه اطاعت آنها لازم نيست.پ 33- مدرك از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: اسلام مانند آدمى برهنه است لباس او حياء زينتش وفا و مردانگى آن كارهاى شايسته و ستونش ورع و پرهيزگارى مىباشد، هر چيزى اساسى دارد و اساس اسلام دوستى ما خانواده است.پ 34- عبيد بن زراره گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: اى مردم من مامور هستم كه با شما جنگ كنم تا به يگانگى خداوند و رسالت من گواهى دهيد، هر گاه به اين دو اقرار كرديد مال و جانتان محفوظ است و حساب شما هم با خداوند مىباشد.پ 35- ابو بصير گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام بوديم كه سلام از آن حضرت سؤال كردند خيثمه از شما روايت مىكرد كه شما گفتهايد هر كس بطرف قبله بايستد و مانند ما شهادت را بر زبان جارى كند، و عبادات ما را انجام دهد، دوستان ما را دوست بدارد و با دشمنان ما دشمنى كند او مسلمان است.
پامام محمد باقر عليه السّلام فرمود: خيثمه راست مىگويد، راوى گفت: او از شما در باره ايمان سؤال كرده و شما گفتهايد: ايمان به خداوند و تصديق به كتاب او، و اينكه محبت و بغضش با مردم براى خداوند باشد، امام فرمود: خيثمه راست مىگويد و من اين را گفتهام.پ 36- محمد گويد: از امام باقر عليه السّلام پرسيدم ايمان چيست، فرمود: ايمان آن است كه در دل جاى بگيرد، ولى اسلام همان است كه عقد و نكاح و مواريث بر آن جارى است و به وسيله آن جان مردم محفوظ مىباشد ايمان با اسلام شريك است ولى اسلام با ايمان مشاركتى ندارد.پ 37- از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در يكى از سفرها حركت مىكرد در اين هنگام به ياران خود فرمودند اكنون از اين دورها شخصى ظاهر خواهد شد كه سه روز است شيطان بطرف او رفته است.
بعد از لحظاتى يك عرب بياباننشين ظاهر گرديد، پوستش بر استخوانها چسبيده بود و ديدگان او در گودى قرار گرفته و لبهايش در اثر خوردن گياهان سبز شده بود، وى نخست از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله سؤال كرد و بعد بطرف آن جناب هدايت شد.
اعرابى بعد از اينكه حضور رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله رسيد گفت بر من عرضه كنيد، پيامبر فرمود: بگو اشهد ان لا اله الا اللَّه و انى محمد رسول اللَّه، گفت اين را قبول كردم، بعد فرمود نمازهاى پنجگانه اداء كنيد و ماه رمضان را روزه داشته باشيد.
گفت: اين را هم انجام مىدهم فرمود: بعد از اين حج خانه خدا را بجاى آوريد و زكاة بدهيد، و از جنابت غسل كنيد، گفت: اينها را هم انجام مىدهم، اعرابى از آن جا گذشت و شترش او را با خود برد، رسول اكرم در آنجا ايستاد و از وى سؤال كرد.
مردم بطرف او رفتند و مشاهده كردند در آخر لشكر در گوشهاى پاى شترش در سوراخ موشى فرو رفته و راكب و مركوب سقوط كرده و جان دادهاند، رسول خدا دستور دادند خيمهاى برپا كردند و او را غسل دادند و رسول خدا خود بر او
نماز گزاردند و دفن كردند.پ اصحاب مشاهده كردند پيغمبر در حال حركت است و عرق از پيشانى او جارى است، رسول خدا فرمود: اين عرب بيابانى در حال گرسنگى جان داد، و او ايمان آورد و هنوز ايمانش به چيزى ديگر آلوده نشده بود، حوريان بهشتى با ميوهها به استقبال او آمدند و زخمش را مرحم گذاشتند، و هر كدام از آنها درخواست مىكردند يا رسول اللَّه مرا از همسران او قرار دهيد.پ 38- حمران گويد خدمت حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم آيا مؤمن را بر مسلمان در مواريث و يا احكام و قضاء فضيلتى هست و مؤمن بيشتر از مسلمان مىبرد، فرمود: خير آنها مساوى مىباشند و امام در اين جا آنها را يكسان مىداند ولى مؤمن را بر مسلمان در اعمالى كه انجام مىدهند فضيلتى هست.
گويد: عرض كردم: مگر خداوند نفرموده هر كس كار نيكى بكند خداوند ده برابر به او مىدهد، و اينك مؤمن و مسلمان در اعمال عبادى مانند نماز و روزه و زكاة و حج با هم شريك هستند و در يك حال اين اعمال را انجام مىدهند.
امام عليه السّلام فرمود: مگر خداوند نفرموده وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ ... أَضْعافاً كَثِيرَةً، خداوند براى هر كس كه بخواهد چند برابر مىدهد، و اين اضافه براى مؤمنان مىباشد كه تا هفتاد برابر به آنها مىدهد و خداوند به مؤمن به اندازه، صحت ايمانش چند برابر مىدهد و هر چه بخواهد در باره مؤمن عمل مىكند.پ 39- محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السّلام سؤال كردم معنى، إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ چيست فرمود: يعنى دينى كه در آن ايمان باشد.پ 40- ابو عمر و زبيرى گويد: حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فرمود: در اين آيه از تكفير مسلمانان در ارتكاب معصيت گفتگو شده است.
زيرا اگر كسى مردم را بطرف نيكىها فرا نخواند و مردم را امر به معروف و يا نهى از منكر نكنند از امتى كه خداوند آن را توصيف كرده نمىباشد، شما پنداشتهايد كه همه مسلمانان و امت محمد صلّى اللَّه عليه و اله شامل اين آيه هستند.
خداوند هم آنان را به اين صفات، دعوت بطرف خيرات، امر به معروف و نهى از منكر توصيف كرده است حالا اگر كسى از آن امت داراى آن صفات نباشد بر خلاف آن شرطى است كه خداوند نموده است.پ 41- امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه شريفه الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فرمود:
يعنى چيزهائى كه با حواس ظاهرى نمىتوان آنها را مشاهده كرد مورد تصديق و ايمان آنها مىباشد مانند روز قيامت و حساب و بهشت و دوزخ و وحدانيت پروردگار كه در آنها مشاهده نيست.
آنها را بايد با دلائل و براهينى كه خداوند معين كرده شناخت، و آنها عبارتند از آدم و حواء و ادريس و نوح و ابراهيم و ساير پيامبران كه از آنها سخن گفتند و با ايمان به گفتار آنها قيامت و دوزخ و ما وراء جهان طبيعت را تصديق كردند اگر چه آنها را مشاهده ننمودند.پ 42- امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ فرمود: يعنى آنها به آن چه بر تو فرود آمده ايمان دارند و نماز مىگذارند و آنچه بر پيامبران گذشته نازل گرديده مانند توراة و انجيل و زبور و صحف ابراهيم عليهم السّلام و ساير كتابهائى كه فرود آمده است.
آنها به همه آن كتابها ايمان دارند و معتقدند همه آنها از طرف خداوند حكيم و عزيز نازل شده است و به آخرت هم يقين دارند معتقدند كه دنيائى بعد از اين دنيا خواهد بود، آنها شكى ندارند كه در آن دنيا جزاء و پاداش هست و مردم نتيجه كارهاى خود را مىبينند از ثواب و عقاب.
امام عليه السّلام فرمود: هر كس فضيلت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه را بر همه امت بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله رد كند تورات و انجيل و زبور و صحف ابراهيم و ساير كتب آسمانى را رد كرده است.
در آن كتابها مهمترين موضوع بعد از توحيد و اقرار به نبوت پيامبران اعتراف و شناسائى ولايت امير مؤمنان عليه السّلام و اقرار به امامت آن حضرت و اولاد طاهرين او مىباشد.
پمردى به حضرت سجاد عليه السّلام عرض كرد چه مىگوئيد در باره مرديكه به آنچه بر محمد صلّى اللَّه عليه و اله فرود آمده و يا به آنچه قبل از او نازل گرديده است ايمان دارد، او نماز مىخواند و زكاة مىدهد و صله ارحام بجاى مىآورد و كارهاى شايسته انجام مىدهد.
ولى با همه اينها مىگويد: من نمىدانم حق با على است و يا ديگران امام عليه السّلام فرمود: تو در باره مردى كه همين كارها را مىكند ولى مىگويد من نمىدانم محمد راست مىگويد يا مسيلمه كذاب آيا اين شخص از اين اعمال سودى مىبرد يا خير گفت: خير او سودى نخواهد برد.
امام عليه السّلام فرمود: رفيق تو هم اين چنين است، چگونه به اين كتابها ايمان مىآورند كسانى كه نمىدانند محمد پيامبر است يا مسيلمه، و همچنين چگونه اين به كتابها و آخرت ايمان مىآورند كسانى كه نمىدانند محمد پيامبر امت يا مسيلمه، و هم چنين چگونه به اين كتابها و آخرت ايمان مىآورند و يا از اعمال خود سود مىبرند در حالى كه نمىداند حق با على مىباشد و يا ديگران.پ امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه شريفه أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فرمودند: كسانى كه داراى اين صفات شريفه هستند رستگار مىشوند و از آن چه مىترسند نجات پيدا مىكنند، و به آنچه ايمان آوردهاند فائز مىگردند و به سوى خداوند را پيدا مىنمايند.پ در تفسير آيه شريفه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ، فرمود: پس از اينكه خداوند مؤمنان را ستايش كرد از كافران و مخالفان كه در كفر خود ثابت هستند سخن گفت و فرمود: كسانى كه به خداوند كافر شدند و به آن چه مؤمنان اعتقاد پيدا كردند معتقد نشدند و با آنها مخالفت كردند.
آنها به يگانگى خداوند و نبوت محمد صلّى اللَّه عليه و اله كافر شدند و به وصى او على ولى خدا و ائمه اطهار كه از بندگان خاص و نيكان خدا هستند ايمان نياوردند، آن بندگانى كه به امور مردم و مصالح خدا ولايت دارند از آنها سرپرستى مىكنند.
براى اين گونه مردم كه كافر شدند و حق را زير پا گذاشتند مساوى خواهد بود
چه آنها را بترسانى و يا نترسانى هرگز ايمان نخواهند آورد، و آنها كسانى هستند كه خداوند مىدانست آنها ايمان نمىآورندپ امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه شريفه يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ فرمود:
حضرت على بن الحسين عليهما السّلام فرمودند: خطاب به مكلفين از اولاد آدم عليه السّلام است كه اى فرزندان آدم خداوند را عبادت كنيد و از جايى كه شما را فرا مىخوانند پاسخ دهيد، و معتقد گرديد كه خدائى جز خداى يكتا نيست، او شبيه ندارد، ظلم نميكند بخل ندارد، حليم و بردبار است و حكيم مىباشد.
محمد صلّى اللَّه عليه و اله بنده و رسول اوست، و آل محمد عليهم السّلام افضل اولاد پيامبران مىباشند، و على افضل آل محمد است، و اصحاب مؤمن محمد بهترين اصحاب انبياء مىباشند، و امت محمد بهترين امتها هستند.
خداوند شما را آفريد در حالى كه نطفه بوديد و بعد شما را صورت بخشيد و در بهترين صورتها خلق كرد و كسانى كه قبل از شما بودند آنها را هم خداوند خلق كرد و همه اصناف مخلوقات را او پديد آورد، تا شما پرهيزگار و با تقوى باشيد و راه خدا را در پيش گيريد.
جمله لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ را با دو وجه مىتوان تفسير كرد، يكى آن است كه خداوند شما و گذشتگان را خلق كرد كه شما تقوى پيشه كنيد و از خداوند بترسيد، همان گونه كه فرمود: من جن و انس را براى اين خلق كردم تا خداوند را عبادت كنند.
تفسير دوم آن است كه خداوند را عبادت كنيد كه شما و گذشتگان را خلق كرد شايد از آتش بترسيد و لعل در اين جا معنى وجوب دارد زيرا خداوند متعال بزرگوارتر از اين است كه بنده خود را بدون سود به رنج و سختى بياندازد، و او را به طمع بيفكند و سپس او را نااميد سازد.
مگر مشاهده نمىكنى كه خداوند بندهاى را كه بديگرى بگويد به من كمك كن و من تو را سود مىدهم، و بعد خلف وعده كند و او را محروم كند چگونه تقبيح كرده است، پس خداوند بزرگتر از اين است كه بنده خود را به عبادت
دعوت نمايد و بعد او را محروم سازد.پ 43- ابو العباس گويد: امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا فرمود: آن سنت محمد و انبياء قبل از او مىباشد و آن اسلام است.پ 44- سليم بن قيس هلالى گويد: خدمت امير المؤمنين عليه السّلام عرض كردم ايمان و اسلام را براى من تعريف كنيد، فرمود: ايمان اقرار بعد از شناخت مىباشد ولى اسلام آن است كه اقرار كنى و تسليم كردى و از اوصياء اطاعت نمائى.
گويد: عرض كردم ايمان اقرار بعد از معرفت مىباشد فرمود: آرى هر كس را كه خداوند خود و پيامبر و امامش را به او شناسانيد، و بعد از آن به طاعت و فرمان برى از آنها اقرار كرد او را مؤمن مىگويند.پ ابان از سليم روايت مىكند كه گفت مردى از على عليه السّلام سؤال كرد و من هم آن را شنيدم آن مرد پرسيد يا امير المؤمنين ايمان را براى من وصف كن كه تا دريابم و محتاج نباشم كه از ديگرى سؤال كنم، على عليه السّلام فرمود: مردى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله آمد و مانند سؤال تو را مطرح كرد.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در جواب مطالبى فرمودند و بعد گفتند اين كارها را انجام بده تا مؤمن گردى، بعد از اين على عليه السّلام در پاسخ او گفت مگر نمىدانى كه جبرئيل در صورت يك انسانى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله آمد و سؤال كرد اسلام چيست.
رسول اكرم فرمود: به وحدانيت خداوند و نبوت من گواهى دهى، نماز بخوانى و زكاة بدهى و حج خانه خدا را به جاى آوردى و ماه رمضان را روزه بدارى، و از جنابت غسل كنى، گفت: ايمان كدام است آن را هم وصف كنيد.
پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: به خدا و فرشتگان و كتابهاى آسمانى ايمان بياورى، و به حيات بعد از مرگ معتقد باشى، و به قدر و خير و شر و تلخ و شيرين اعتقاد پيدا كنى و همه را از جانب خداوند بدانى.
هنگامى كه آن مرد برخاست و رفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: اين جبرئيل بود آمد تا مسائل دين شما را به شما تعليم كند، رسول خدا در جواب او هر چه مىگفت او تصديق مىكرد، او سؤال كرد قيامت در چه زمانى خواهد بود رسول
خدا فرمود:پ در اين جا مسئول بيش از سائل علم ندارد، او هم گفت: راست مىگوئى.
على عليه السّلام در پاسخ سائل پس از اين سخنان فرمود: متوجه باش كه ايمان چهار ركن دارد، يقين، صبر، عدالت و جهاد.پ 45- موسى بن جعفر عليهما السّلام از پدرانش روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: خداوند متعال اسلام را دين خودش قرار داده، و كلمه اخلاص را حسن آن قرار داده است، هر كس متوجه قبله ما شود، و مانند ما شهادت دهد، و ذبيحه ما را حلال بداند او مسلمان مىباشد و در نفع و زيان با ما شريك مىباشد.پ به همين سند روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: چهار نفر بايد عمل خود را از سرگيرند بيمارى كه بهبودى حاصل مىكند، مشرك هنگامى كه مسلمان مىشود، حجكننده بعد از فراغت از عمل و كسى كه براى خدا نماز جمعه بخواند.پ 46- امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از احتجاجات خود در باره خوارج به آنها فرمودند: شما خود مىدانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله زانى را رجم كردند و بعد بر جنازه او نماز گزاردند، و ارث او را به خانوادهاش دادند، رسول خدا قاتل را اعدام كردند و ميراث او را به اهلش دادند.
رسول اكرم دست سارق را قطع كردند و زانى را حد زدند و بعد از غنائم به آنها دادند و اجازه دادند آنها با زنان مسلمان ازدواج كنند، رسول اكرم آنها را به گناهان مورد مؤاخذه قرار داد و حدود خدا را در باره آنان اجراء كرد ولى سهم آنها را از اسلام منع نفرمودند و نام آنان را از ميان مسلمانان حذف نكردند.
بعد از آن فرمود: با سواد اعظم و توده ملت همراه باشيد و بدانيد كه دست خداوند با توده مردم مىباشد، از تفرقه و تشتت دورى كنيد، كسى كه از جامعه كنار رود گرفتار شيطان مىشود، همان طور كه گوسفند منفرد از گله نصيب گرگ مىگردد، اينك هر كس اين شعار را بدهد او را بكشيد و لو در زير علم من قرار گرفته باشد.پ 47- امير المؤمنين سلام اللَّه عليه فرمود: خداوند متعال كتاب هدايت فرستاد
و خير و شر را در آن بيان كرد،پ اكنون راه خير را در پيش گيريد تا هدايت گرديد، از راه شر دورى كنيد تا به مقصد برسيد واجبات را انجام دهيد و آنها را اداء كنيد تا بطرف بهشت برويد.
خداوند چيزهاى معين و معلوم را حرام كرده است، و احترام مسلمان را بر همه چيز محترم داشته است حقوق مسلمانان را با اتحاد و يگانگى به هم پيوند داده است، مسلمان كسى را گويند كه مسلمانان از دست و زبان او در آسايش باشند و زبانش فقط در حق جارى باشد و دستش براى گرفتن حق استعمال گردد.
اذيت و آزار مسلمان جايز نيست مگر در جايى كه لازم باشد، از موضوعى كه براى همه هست و گريبان شما را هم خواهد گرفت و زودتر قبل از رسيدن آن در فكر باشيد و آن مسأله مرگ است، از خداوند بترسيد و بندگان خدا را اذيت نكنيد و شهرها را فاسد نكنيد، شما همه مسئول هستيد حتى از ساختمانها و چارپايان كه بايد آنها را حفظ و حراست نمائيد.پ 48- اسلام همان اقرار به شهادتين مىباشد و با گفتن آن جان و مال آدمى محفوظ است و هر كس بگويد لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه جان و مال او در امان خواهد بود و حسابش هم با خدا مىباشد.
اما ايمان اقرار بزبان و اعتقاد به قلب و عمل با اعضاء و جوارح است، ايمان با كار كردن دستورات دين زياد مىگردد و با ترك آنها كاسته مىشود، هر مؤمنى مسلمان هست ولى هر مسلمانى مؤمن نيست، مثل آن مانند كعبه است هر كس وارد كعبه شد در مسجد الحرام هم مىباشد ولى هر كس وارد مسجد شد در كعبه نخواهد بود.
خداوند متعال در قرآن مجيد آن دو را با هم فرق نهاده و فرموده: اعراب گفتند: ما ايمان آورديم اى رسول ما به آنان بگو شما هنوز ايمان نياوردهايد بگوئيد ما اسلام آوردهايم و خداوند ايمان را به گفتار و كردار ذكر مىكند در آن جا كه مىفرمايد.
مؤمنان كسانى هستند كه هر گاه ذكر خداوند بميان مىآيد دلهاى آنان را
خوف و خشيت فرا مىگيردپ و هر گاه آيات خداوندى بر آنها قرائت مىگردد بر ايمان آنان افزوده مىشود و بر خداى خود توكل مىكنند، كسانى كه نماز را برپا مىدارند و از آنچه به آنها دادهايم انفاق مىكنند، و آنها در واقع و حقيقت مؤمن مىباشند.
اما گفته خداوند در آنجا كه فرموده: ما مؤمنان را از آن شهر بيرون آورديم، و جز يك خانه در آن جا مسلمان نبود آن هم بر خلاف گفته ما نيست زيرا مؤمن را مسلمان مىگويند ولى مسلمان را مؤمن نمىگويند، مگر اينكه اقرار با عمل هم آهنگى نمايد.
اما تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ، آن است كه از امام جعفر صادق عليه السّلام پرسيدند و آن جناب فرمود: آن اسلاميست كه در آن ايمان باشد.پ 49- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مردى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله آمد و گفت: يا رسول اللَّه آمدهام تا به اسلام بيعت كنم، رسول اكرم فرمودند بايد نخست پدرت را بكشى او دست خود را جدا كرد و رفت.
بار ديگر آمد و سخنش را تكرار كرد، باز رسول خدا فرمود: بايد پدرت را بكشى گفت آرى، هنگامى كه رسول خدا فرمود: مؤمن يقينش در عمل مشاهده مىشود، و كافر انكارش در عمل مىباشد، بخداوند سوگند آنها امر دين خود را نشناختند، و اعمال كافران و منافقان را معتبر دانستند.پ 50- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: هر كس بطرف قبله ما روى آورد، و از ذبيحه ما بخورد به پيامبر ما ايمان بياورد و مانند ما شهادت دهد در دين ما به حساب مىآيد، ما حكم قرآن را در باره او جارى مىسازيم و حدود اسلام را بر وى مقرر مىداريم، كسى را بر ديگرى فضلى نيست مگر با تقوى و پرهيزگاران در نزد خداوند بهترين پاداش را دادند و جزاى آنها كاملا داده خواهد شد.پ 51- سلام جعفى گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم فرمود: ايمان آن است كه از خداوند اطاعت شود و كسى او را معصيت نكند.
پ52- ابو بصير گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم كه سلام به آن حضرت گفت: خيثمه براى ما حديث كرد كه شما فرمودهايد مسلمان كسى است كه متوجه قبله ما شود و شهادت ما را بر زبان جارى كند و عبادتهاى ما را انجام دهد، و دوستان ما را دوست داشته باشد، و دشمنان ما را دشمن باشد، هر كس چنين باشد او مسلمان است.
امام عليه السّلام فرمود: خيثمه راست مىگويد و من اين سخنان را گفتهام، او بار ديگر گفت خيثمه گويد: شما فرمودهايد مؤمن كسى است كه به خداوند ايمان داشته باشد و كتاب خداوند را تصديق كند و خدا را معصيت ننمايد فرمود: خيثمه درست مىگويد.پ 53- محمد بن خارجه گويد: مردى از امام صادق عليه السّلام در باره مرجئه سؤال كرد و گفت: آنها مىگويند كسانى كه نزد ما كافر هستند در نزد خداوند هم كافر مىباشند، و هم چنين اگر مؤمنى به ايمان خود اقرار كند در نزد خداوند هم مؤمن هست.
امام عليه السّلام فرمود: سبحان اللَّه چگونه اين دو با هم مساوى خواهند بود، كفر اقرار از بنده مىباشد و نياز به بينه ندارد، ولى ايمان يك ادعا مىباشد كه اثبات آن نياز به بينه دارد و آن بينه نيست و عمل او هست كه در گفتار و كردار بايد به اثبات برسد.
احكام هم به گفتار و كردار اشخاص بستگى دارد، اشخاص زيادى هستند كه اهل ايمان آنها را مؤمن مىدانند و احكام اسلام را بر آن جارى مىكنند در حالى كه آن شخص در نزد خداوند كافر مىباشد، ولى مؤمنان براى ظاهر او وى را در گروه مؤمنان مىدانند.پ 54- عبد اللَّه بن سنان گويد: از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كردم مردى گناه كبيره را به جاى مىآورد و در مىگذرد، آيا او با اين گناه از اسلام خارج مىگردد، و اگر او را عذاب كنند مانند عذاب مشركان خواهد بود، يا اينكه عذاب او منقطع خواهد گرديد.
پامام عليه السّلام فرمود: هر كس گناه كبيره انجام دهد و معتقد باشد كه او حلال است اين شخص از اسلام خارج مىباشد و سخت عذاب مىگردد، ولى اگر معتقد باشد كه معصيت مىكند و در اين حال بميرد از ايمان خارج مىشود ولى از اسلام بيرون نمىگردد، و عذاب او از عذاب اولى آسانتر خواهد بود.