فرق بين اسلام و ايمان

پ‏1- مسعدة از امام صادق عليه السّلام و او از پدرانش روايت مى‏كند كه فرمود: ايمان با قلب است و نه بزبان و بعد فرمودند: اگر چنين است كه شما مى‏گوئيد پس جنگ با مشركان حرام خواهد بود چون به خيال شما ما نمى‏دانيم شايد در ضمير او ايمان باشد.

اين گفته نقض عمل رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله مى‏باشد، زيرا هر كس نزد آن حضرت مى‏آمد كه اسلام اختيار كند رسول خدا از وى بيعت مى‏گرفت و شرائط ايمان را به او مى‏گفت و تاكيد مى‏كرد تا به آن شرائط عمل كند مسعده گفت: هر كس به اين عقيده باشد البته بطورى كه خودش هم نمى‏داند كافر است.پ 2- امام رضا از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه على عليه السّلام فرمودند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله گفت: من مامور شده‏ام با مردم جنگ كنم تا كلمه لا اله الا اللَّه را بر زبان جارى نمايند، هنگامى كه اين كلمه را گفتند مال و جانشان بر من حرام مى‏باشد.پ 3- قاسم صيرفى گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود: اسلام خود را حفظ مى‏كند، و امانت را بر مى‏گرداند، و زن‏ها را حلال مى‏نمايد ولى ثواب و پاداش بر ايمان مترتب مى‏باشد.پ 4- يكى از باقرين عليهما السّلام فرمود: ايمان اقرار و عمل مى‏باشد و اسلام فقط اقرار

 

به زبان است.پ 5- جميل بن دراج گويد: از حضرت صادق عليه السّلام از تفسير آيه شريفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ سؤال كردم فرمود: متوجه هستى كه ايمان غير از اسلام است.پ 6- سفيان بن سمط گويد: مردى از امام صادق عليه السّلام پرسيد فرق بين اسلام و ايمان چيست امام پاسخ او را نداد، بار ديگر پرسيد باز امام جواب نداد، بعد در ميان راه با هم برخورد كردند، و آن مرد قصد مسافرت داشت و مى‏خواست از شهر بيرون گردد.

امام عليه السّلام به او فرمودند مثل اينكه قصد دارى به سفر بروى گفت: آرى امام فرمود: در خانه پيش من بيا، آن مرد به خانه امام رفت و پرسيد فرق اسلام و ايمان چيست فرمود: اسلام شهادت ظاهرى است.

هر كسى بگويد لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه و بعد نماز بگذارد و زكاة بدهد، و حج خانه خدا را بجاى آورد و ماه رمضان را روزه بدارد، اين را مى‏گويند اسلام، ولى مؤمن كسى را گويند كه به اين امر معتقد باشد، ولى اگر ولايت و امامت را نشناخت مسلمان هست ولى گمراه مى‏باشد.پ 7- ابو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم در تفسير قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا فرمود: هر كس پندارد كه آنها ايمان آوردند دروغ گفته، و هر كس بگويد آنها اسلام نياورده‏اند باز هم دروغ گفته است.پ 8- سماعة گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم بفرمائيد اسلام و ايمان با هم فرق دارند فرمودند: ايمان با اسلام مشاركت دارد ولى اسلام با ايمان مشاركتى ندارد، گويد عرض كردم آن دو را براى من تعريف بفرمائيد.

فرمود: اسلام آن است كه به وحدانيت خداوند شهادت بدهيد و رسالت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله را تصديق كنيد در اينجا جان شما محفوظ مى‏باشد و نكاح وارث جريان شرعى پيدا مى‏كند، و مردم با اين دو كلمه در زمره مسلمانان در مى‏آيند و نام مسلمان بر آنها گذاشته مى‏شود.

 

پ‏اما ايمان به معنى هدايت است و اثبات عقائد اسلامى در جان و دل و عمل به احكام و دستورات خداوند، ايمان بالاتر از اسلام مى‏باشد و يك درجه از آن فراتر است ايمان در ظاهر با اسلام شريك است ولى اسلام با ايمان در باطن مشاركت ندارد و اگر چه در گفتار و تصديق با هم يكى هستند.پ 9- فضيل بن يسار گويد: از امام جعفر صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: ايمان با اسلام مشاركت دارد ولى اسلام با او شريك نيست، ايمان آن است كه در دل جاى گيرد و ثابت باشد، اسلام موانع عقد و نكاح وارث را از بين مى‏برد و جانها را حفظ مى‏كند.پ 10- كنانى گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ايمان بهتر است يا اسلام، كسانى كه قبل از ما بودند مى‏گفتند اسلام افضل است، امام فرمود: ايمان افضل است، گفتم بيان فرمائيد تا مطلب را درك كنم، امام فرمود در باره كسى كه از روى عمد مسجد الحرام را نجس كند چه مى‏گوئيد گفتم: او را شلاق مى‏زنند.

امام عليه السّلام فرمود: اگر كسى از روى عمد كعبه را نجس كند چه مى‏گوئى، گفتم او را بايد بكشند، فرمودند پس مشاهده مى‏كنى كه كعبه افضل است، كعبه با مسجد مشاركت دارد ولى مسجد با كعبه مشاركتى ندارد و ايمان هم با اسلام شريك است ولى اسلام با وى مشاركتى ندارد.11- حمران گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: ايمان آن است كه در دل جاى گيرد و بطرف خداوند هدايت كند، و اعمال بر او گواهى دهد و خدا را اطاعت نمايد و تسليم اوامر او گردد ولى اسلام آن است كه در گفتار و كردار آشكار شود.

اسلام آن است كه جامعه به آن اعتقاد دارد و همه فرق آن را قبول دارند، جان آنها به وسيله آن حفظ مى‏شود وارث بر حسب آن تقسيم مى‏گردد و عقد و نكاح بر آن جارى مى‏شود، و يا در نمازها شركت مى‏كنند و زكاة مى‏دهند و روزه مى‏گيرند و حج به جاى مى‏آورند.

با اين اعمال از كفر خارج مى‏گردند و بطرف ايمان مى‏آيند، اسلام با ايمان مشاركت ندارد ولى ايمان با اسلام شريك هست و در گفتار و كردار با هم اجتماع‏

 

مى‏كنند،پ همان گونه كه كعبه با مسجد الحرام مشاركت دارد ولى مسجد با كعبه مشاركت ندارد.

خداوند متعال مى‏فرمايد: اعراب گفتند ما ايمان آورديم بگو شما ايمان نياورده‏ايد بگوئيد ما مسلمان هستيم هنوز ايمان در دل شما وارد نشده است، گفته‏هاى خداوند در اين جا از همه روشن‏تر و صادق‏تر است.

گفتم آيا مؤمن بر مسلمان برترى دارد و در احكام و حدود و فضيلت‏ها با هم فرق دارند فرمود: خير آنها در اين گونه موارد با هم يكسان مى‏باشند ولى مؤمن بر مسلمان برترى دارد و در كارهائى كه انجام مى‏دهد و عبادتهائى كه مى‏كند بر مسلمان فضيلت دارد.

گفتم: مگر خداوند متعال نفرموده: هر كس كار خوبى بكند خداوند ده برابر مى‏دهد، من گمان مى‏كنم كه آنها در نماز و زكاة و روزه و حج با مؤمن برابر هستند، فرمود: مگر مشاهده نمى‏كنى كه خداوند فرموده: فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً خداوند براى مؤمنان در حسناتى كه انجام داده‏اند بطور مضاعف مى‏دهد، براى هر حسنه‏اى هفتاد برابر عطا مى‏كند، و اين فضيلتى براى مؤمن مى‏باشد و هر چه ايمان مؤمن قوى‏تر و درست‏تر باشد خداوند به او بيشتر مى‏دهد و به مؤمنان خير مى‏رساند.

گفتم: نظر شما اين است كه هر كس اسلام آورده داخل در مؤمنان نيست، فرمود: خير من مى‏گويم هر كسى مسلمان شده بطرف ايمان كشانيده شده و از كفر خارج گرديده است، من اكنون براى شما مثلى مى‏زنم تا مطلب برايت روشن گردد و فضيلت ايمان را بر اسلام بشناسى.

فرمود: اگر مردى را در مسجد مشاهده كنى آيا گواهى مى‏دهى كه او را در كعبه ديده‏اى، گفت چنين چيزى نخواهد بود، فرمود: اگر مردى را در كعبه ديدى مى‏توانى بگوئى او را در مسجد الحرام ديده‏ام گفتم آرى اين را قبول دارم، فرمود: از كجا گفتم: براى اينكه راه ورود به كعبه از مسجد مى‏باشند، فرمود: ايمان و اسلام هم چنين مى‏باشند.

 

پ‏12- ابو بصير گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: قلب بين سينه و گلو در حال حركت مى‏باشد تا ايمان در آن به پيوندد، هنگامى كه ايمان در آن پيوند خورد استقرار پيدا مى‏كند، و همين است گفتار خداوند كه فرمود: هر كس به خداوند ايمان آورد دلش راه پيدا مى‏كند و هدايت مى‏گردد و مطمئن و آرام مى‏شود و ثبات پيدا مى‏نمايد.پ 13- عبد الرحيم قصير گويد: توسط عبد الملك نامه‏اى براى امام جعفر صادق عليه السّلام فرستادم و از آن حضرت پرسيدم ايمان چيست و آن را براى من تعريف و توصيف فرمائيد، امام در پاسخ توسط عبد الملك بن اعين براى من نوشت خداوند تو را رحمت كند از من در باره ايمان سؤال كرده‏اى تا برايت روشن كنم ايمان چيست.

ايمان اقرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل به اركان است و اجزاء آن به هم پيوستگى دارند، ايمان به منزل يك خانه مى‏باشد كه آدمى در آن پناه مى‏گيرد، و اسلام و كفر هم همين طور مانند خانه هستند، گاهى انسان مسلمان است بدون اينكه مؤمن باشد، و كسى مؤمن نمى‏شود، مگر اينكه قبلا اسلام اختيار كند، پس اسلام قبل از ايمان است و با ايمان مشاركت دارد.

هر گاه بنده‏اى مرتكب گناه كبيره و يا صغيره گردد و منهيات را انجام دهد از ايمان خارج مى‏گردد و نام مؤمن از وى ساقط مى‏شود، ولى در اسلام خود باقى هست، اگر توبه كرد و بازگشت نمود و كلمه استغفار بر زبان جارى ساخت بار ديگر به خانه ايمان باز مى‏گردد، و در زمره اهل ايمان بحساب مى‏آيد.

گناه و معصيت آدمى را به كفر نمى‏كشاند مگر اينكه يكى از دستورات را انكار كند و يا حرامى را حلال بداند، و به حلال بگويد حرام است و به حرام بگويد حلال است و به اين گفتارش اعتقاد داشته باشد، در اين هنگام از اسلام و ايمان خارج مى‏شود و وارد كفر مى‏گردد.

اين شخص مانند آن كسى است كه وارد حرم مى‏شود و بعد داخل كعبه مى‏گردد، و ميان كعبه را ملوث و نجس مى‏كند، آن مرد را از كعبه بيرون مى‏آورند

 

و از حرم هم خارج مى‏گردانند و گردنش را مى‏زنند، و سرانجام اين چنين انسانى در دوزخ خواهد بود.پ 15- يكى از روات از امام صادق عليه السّلام پرسيد اسلام چيست، فرمود دين خدا نامش اسلام است، و آن دين خداوند بود قبل از آنكه شما وجود داشته باشيد، هر كس به دين خداوند اقرار كند او مسلمان است، و هر كس اوامر خداوند را انجام دهد او مؤمن مى‏باشد.پ 16- حمران گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: خداوند متعال ايمان را بر اسلام برترى داده و يك درجه آن را بر اسلام مزيت بخشيده است، همان گونه كه كعبه را بر مسجد الحرام فضيلت داده است.پ 17- مسعدة بن صدقه گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: گناهان بزرگ عبارتند از: نااميدى از رحمت خداوند و ياس از فضل و احسان او، آسايش از مؤاخذه او، و كشتن كسى كه خداوند ريختن خون او را حرام كرده، و عاق والدين.

خوردن مال يتيم از روى ستم و تعدى، و خوردن مال ربا بعد از اينكه حرمت آن را شنيده باشند، و مهاجرت از اسلام بطرف كفر، و متهم كردن زن پارسا، و فرار از جهاد، راوى گفت اگر كسى مرتكب گناه كبيره شد و بعد در گذشت آيا از ايمان بيرون مى‏رود، و اگر او را عذاب كنند مانند مشركان است و يا اينكه عذاب از او منقطع خواهد شد.

فرمود: هر گاه خيال كند آن كار حلال بوده و انجام داده او را از اسلام بيرون مى‏كند، و براى اين جهت با سخت‏ترين وجهى عذاب خواهد شد، و اگر بداند آن عمل گناه كبيره هست و بر او حرام بوده او را عذاب مى‏كنند چون كار غير حلال انجام داده است، ولى اين عذاب از اول آسان‏تر مى‏باشد، اين كار او را از ايمان بيرون مى‏كند ولى از اسلام خارج نمى‏گرداند.پ 18- فضل بن شاذان گويد: مامون از امام رضا عليه السّلام سؤال كرد كه حقيقت اسلام را با اختصار براى او بنويسد، امام عليه السّلام نوشت حقيقت اسلام آن است كه بر يگانگى خداوند شهادت دهى و شريكى براى او قائل نگردى، و او را با همه صفات‏

 

بشناسى.پ خداى واحد، بينا، بصير، شنوا، پايدار، ثابت، توانا، قديم و باقى، خداوندى كه همه چيز مى‏داند و نادانى در آن راه ندارد، توانا است و از هيچ كار عاجز نيست، بى‏نياز است و به كسى نيازمند نيست، عادل است و به كسى ستم نمى‏كند.

خداوند همه را خلق كرده و كسى مانند آن نيست، او شبيه و ضدى ندارد و نظيرى براى او نمى‏توان تصور كرد، عبادت را بايد براى خداوند انجام داد و حوائج را بايد از وى طلب كرد، و به درگاه او بايد عجز و لابه نمود و به او تضرع و زارى كرد.

بايد به محمد صلّى اللَّه عليه و اله به عنوان نبوت و رسالت معتقد بود، و اينكه بعد از آن جناب پيامبرى نخواهد آمد، و اينكه آن حضرت برگزيده و امين خدا در ميان مخلوقاتش مى‏باشد و اينكه او سيد پيامبران و آخرين آنها و بهترين عالميان مى‏باشد.

دين او تغيير نمى‏كند و شريعت به پايان نمى‏رسد، و هر چه او از طرف خداوند آورده است حق و حقيقت دارد و براى همه روشن مى‏باشد، و بايد به همه احكام آن حضرت ايمان آورد و تصديق نمايد و به پيامبران قبل از او هم بايد اعتقاد پيدا كرد و آنها را بر حق دانست.

بايد به قرآن مجيد كه كتاب پيامبر است ايمان آورد كتابى كه از حق سخن مى‏گويد و باطل هرگز به آن راه ندارد و نمى‏تواند از جوانب مختلف در آن اثر بگذارد، آن قرآن از جانب خداوند حكيم فرود آمده و بر همه كتاب‏ها سرورى و برترى دارد و از آغاز تا انجامش همه حق است.

ما به محكمات او ايمان داريم و به متشابهات آن معتقد هستيم، و به خاص و عام و وعد و وعيد و ناسخ و منسوخ و داستان و روايات و اخبار آن مؤمنيم، و هيچ انسانى توانائى ندارد مانند آن را بياورد و با او مقابله كند.

راهنمائى بعد از او در ميان مردم و حجت بر مؤمنان و برپا دارنده امور مسلمانان و گوينده از قرآن و عالم به احكام آن برادر و وصى و جانشين و ولى او

 

كه در برابر او مانند هارون در برابر موسى عليه السّلام مى‏باشد و آن امام امير مؤمنان و رهبر متقيان على عليه السّلام مى‏باشد.پ على بن ابى طالب عليه السّلام پيشواى سپيد چهره‏گان و بهترين اوصياء و وارث علم پيامبران است و بعد از او دو سيد جوانان اهل بهشت حسن و حسين عليهما السّلام مى‏باشند و بعد از آن على بن الحسين عليهما السّلام است.

بعد از آن محمد بن على شكافنده علوم پيامبران و بعد از او جعفر بن محمد وارث علوم اوصياء و بعد از او موسى بن جعفر ملقب به كاظم، و بعد على بن موسى الرضا و بعد محمد بن على و بعد على بن محمد و بعد حسن بن على و بعد حجت قائم منتظر فرزند او عليهم السّلام هستند.

گواهى مى‏دهم كه آنها امامان و اوصياء مى‏باشند و زمين در هيچ زمانى از امام بر حق و حجت خدا خالى نيست، آنها ريسمان محكم خدا هستند و رهبران هدايت مى‏باشند و بر همه اهل دنيا حجتند تا آنگاه كه خداوند زمين را به وارث آن بدهد.

هر كس با آنها مخالفت كند گمراه و گمراه‏كننده است و از صراط حق بدور مى‏باشد و راه هدايت را گم كرده است، و آنها قرآن را تفسير مى‏كنند و از رسول خدا سخن مى‏گويند، و بيان‏كننده حقايق مى‏باشند، هر كس بميرد و آنها را نشناسد در جهالت مرده است.

ورع و تقوى و پرهيزگارى و عفت و راستگوئى از دين و آئين آنها بشمار مى‏رود، و محبت دوستان خدا واجب است و هم چنين از دشمنان خدا و رهبران آنان بايد بى‏زارى حاصل كرد، افعال بندگان خداوند مخلوق است و اين خلقت تقديرى است نه تكوينى.

پروردگار خالق همه چيز است، جبر و تفويض در كار نيست، خداوند متعال بى‏گناهان را به جاى گناهكاران مؤاخذه نمى‏كند، و كودكان را به گناه پدران عذاب نخواهد كرد، و گناه ديگرى را به گردن ديگرى نمى‏گذارد، و انسان آنچه كوشش كرده آن را خواهد ديد.

 

پ‏خداوند متعال احسان مى‏كند و در مى‏گذرد و بر بندگان جور و ستم روا نمى‏دارد، زيرا او از ظلم و ستم منزه مى‏باشد خداوند در حالى كه مى‏داند كسى به مردم ظلم مى‏كند او را ولايت بر مردم را نمى‏دهد و او را براى رسالت و پيامبرى اختيار نمى‏كند.

خداوند بنده‏اى را كه به او كافر مى‏گردد و او را عبادت نمى‏كند و دنبال شيطان مى‏رود برگزيده خود نمى‏سازد، اسلام غير از ايمان است، هر مؤمنى مسلمان مى‏باشد ولى هر مسلمانى مؤمن نيست، هر دزدى در هنگام سرقت ايمان ندارد، و هر زناكارى در هنگام زنا خالى از ايمان مى‏باشد.

كسانى كه حدود بر آنها جارى مى‏گردد و مسلمان مى‏باشند نه مؤمن هستند و نه كافر، خداوند هيچ مؤمنى را وارد دوزخ نمى‏كند چون به او وعده بهشت داده است، و هيچ كافرى را از دوزخ بيرون نمى‏كند چون به او وعده آتش داده است.

كافر در آتش جاودان است و از آن نجات ندارد، خداوند مشركان را مورد آمرزش قرار نمى‏دهد و غير از آن هر چه را بخواهد مى‏آمرزد، گناهكاران اهل توحيد وارد آتش مى‏شوند ولى از آن نجات پيدا مى‏كنند و شفاعت شامل حال آنها مى‏گردد.

امروز روز تقيه است، و مملكت هم مملكت اسلامى است نه كشور و خانه كفر مى‏باشد و نه مملكت ايمان، اداء امانت‏ها از علائم ايمان مى‏باشند و دورى كردن از همه گناهان بزرگ، ايمان شناسائى با قلب و اقرار بر زبان و عمل به اركان است.

از شرائط ايمان و اسلام اعتقاد به عذاب قبر و سؤال نكير و منكر مى‏باشد و اينكه بعد از مرگ انسانى بار ديگر زنده مى‏شود و در قيامت حاضر مى‏گردد و اعمال و كردارش در ترازو گذاشته مى‏شود، و بعد همگان از روى پل عبور خواهند كرد.

بايد از كسانى كه نسبت به آل محمد عليهم السّلام ظلم كردند و آنها را از خانه و كاشانه خودشان بيرون آوردند و راه ظلم و ستم را براى آنها باز كردند و سنت‏هاى رسول‏

 

خدا صلّى اللَّه عليه و اله را تغيير دادند تبرى و بيزارى حاصل كرد و آنان را مورد محبت و علاقه قرار نداد.پ بايد از كسانى كه بيعت على عليه السّلام را نقض كردند و عهد و پيمان را شكستند، و يا آنهائى كه با وى به جنگ برخاستند و به او ظلم كردند و حق را زير پا گذاشتند، و كسانى كه با او در افتادند و بر ضدش قيام كردند و از دين و حق خارج گشتند تبرى و بيزارى جست.

بايد از ناكثين و قاسطين و مارقين و كسانى كه پرده رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله را دريدند و بيعت امام را شكستند و حرم رسول خدا را از خانه بيرون آوردند و با امير المؤمنين عليه السّلام جنگ كردند و شيعيان را كشتند برائت حاصل كرد.

بايد از كسانى كه اخيار و نيكان را تبعيد كردند و مطرو دين و لعناء را جا و مكان دادند، و اموال را به ثروتمندان منتقل ساختند و سفيهانى مانند معاويه و عمر و عاص را بر مردم مسلط نمودند و مطرو دين رسول خدا را حاكم كردند برائت حاصل نمود.

آنهائى كه با امير المؤمنين على عليه السّلام جنگ كردند و انصار را كشتند و مهاجران را نابود ساختند و اهل فضل و سابقين را آزار دادند، و از ابو موسى اشعرى و كسانى كه با او دوست هستند بايد تبرى نمود.

آنهائى كه كوشش و كارشان در دنيا باطل گرديد و اعمالشان به هدر رفت، آنها گمان مى‏كنند كار خوب انجام مى‏دهند در صورتى كه آنها به آيات خداوند كافر شدند آنها به ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و لقاء خداوند بدون اعتقاد به امامت او كافر شدند.

در نتيجه اعمال آنها حبط شد و روز قيامت ميزانى براى آنها نصب نخواهد شد و بايد از بت‏ها و رهبران گمراه و سلاطين جور از گذشته و آينده برائت حاصل كرد مانند كسانى كه ناقه صالح را پى كردند و از اشقياء به شمار هستند.

بايد از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و كسانى كه راه پيامبر را گرفتند و در دين او تغيير و تبديلى ندادند تبعيت كرد مانند سلمان فارسى و ابو ذر غفارى و مقداد بن‏

 

اسود و عمار بن ياسر و حذيفة بن يمان انصارى و خزيمة بن ثابت و ابو سعيد خدرى و امثال آنها.پ بايد از پيروان و طرفداران آنها تبعيت كرد و راه آنها را گرفت و ادامه داد و با همراهان آنها راه پيمود و با آنان در يك طريق كام نهاد، رضوان اللَّه و رحمته عليهم، تا آخر اين خبر كه طولانى مى‏باشد.پ 19- يكى از شاميان در ضمن گفتگوهائى كه با امام صادق عليه السّلام داشت گفت:

من اكنون مسلمان شدم، امام فرمود كه خير تو اكنون ايمان آوردى، اسلام قبل از ايمان مى‏باشد با اسلام مردم از هم ارث مى‏برند و نكاح مى‏كنند ولى با ايمان پاداش مى‏برند.پ 20- حمران از امام باقر عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: خداوند ايمان را بر اسلام يك درجه برترى داده است همان گونه كه كعبه را بر مسجد الحرام برترى داده.پ 21- در حديث زنديق آمده كه او از على عليه السّلام پرسيد اين آيه از قرآن فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ و آيه وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ با هم تناقص دارند، امير المؤمنين عليه السّلام در پاسخ زنديق فرمود.

آيه فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ و يا آيه إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏، تفسيرش آن است كه ايمان و عمل صالح بدون هدايت آدمى را بى‏نياز نمى‏كند، و اين طور نيست كه هر كس نام مؤمن بر خود نهد حتما نجات پيدا مى‏كند و مانند گمراهان هلاك نخواهد شد.

اگر چنين باشد پس يهوديان كه به توحيد اقرار دارند و خداوند را مى‏شناسند نجات پيدا مى‏كنند و يا ساير كسانى كه موحد هستند مانند ابليس همه اهل نجات مى‏باشند، خداوند عالم در جاى ديگرى فرمود: كسانى كه ايمان آورده‏اند و ايمان خود را به ظلم مخلوط نساخته‏اند براى آنها آرامش هست و هم آنها اهل هدايت هستند.

در جايى ديگر مى‏فرمايند كسانى كه مى‏گويند ما ايمان آورديم ولى اين را فقط

 

در زبان مى‏گويند و دل‏شان گواهى نمى‏دهد،پ ايمان حالات مختلفى دارد كه شرح آن بطول مى‏انجامد ايمان بر دو قسم است ايمان قلبى و ايمان زبانى مانند ايمان منافقان در عهد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله.

در آن زمان گروهى از ترس شمشير با زبان اظهار ايمان كردند و از خوف قتل مسلمان گرديدند، آنها در زبان ايمان آوردند در حالى كه دلشان خبر نداشت، ايمان به قلب است كه مؤمن را در برابر خداوند تسليم مى‏كند و هر كس كارها را به صاحبش تسليم كند تكبر نمى‏كند آن گونه كه شيطان تكبر كرد و بر آدم سجده ننمود.

بيشتر ملت‏ها در برابر پيامبران تكبر كردند و توحيد به آنها سود نداد همان گونه كه ابليس از توحيد سودى نبرد و از آن سجده‏هاى طولانى نفعى براى او حاصل نگرديد، او در يك سجده چهار هزار سال بسر برد و خدا را ذكر مى‏گفت.

او از اين سجده مى‏خواست به دنيا برسد و عمر طولانى داشته باشد همان گونه نماز و صدقات هم بدون هدايت سودى نمى‏رساند و آدمى را نجات نمى‏دهد و حق را نشان نمى‏دهد، خداوند عذر بندگان را با آيات روشن كرده و با فرستادن پيامبران آنها را ارشاد نموده است.

بندگان نمى‏توانند بعد از اين آيات و حجج و ادله و براهين بهانه‏اى نتراشند و عذرى بياورند، و همواره در روى زمين علمى هست كه مردم را هدايت كند و راه حق را نشان دهد و طريق نجات را به آنان ارائه دهد، و اين جماعت بسيار اندك مى‏باشند.

خداوند اين مطالب و راه‏ها را براى امت‏هاى پيامبران گذشته بيان كرده و آنها را عبرت و موعظه براى آيندگان نموده و در باره قوم نوح مى‏فرمايد: جز اندكى به او ايمان نياوردند، و در باره قوم موسى عليه السّلام فرموده: از قوم موسى گروهى هستند كه مردم را بطرف حق هدايت مى‏كنند و با حق رفتار مى‏نمايند.

در باره حواريون عيسى عليه السّلام فرمود: كه عيسى به بنى اسرائيل گفت: كدام يك مرا در راه حق يارى مى‏كنيد حواريون گفتند ما تو را يارى مى‏كنيم و بخداوند

 

ايمان مى‏آوريم و گواه باشيد كه ما در برابر خداوند تسليم هستيم،پ آنها در برابر اهل فضل از فضل خود دست برداشتند و در برابر اوامر خداوند تكبر ندارند.

فقط حواريون به او جواب دادند و حاضر شدند از وى يارى كنند، خداوند براى علم كسانى را اهليت داده و علم را به آنها آموخته است و بر بندگان خود واجب كرده كه از آنها اطاعت نمايند و فرموده از خدا و رسول و اولو الامر اطاعت كنيد، و نيز فرمود: اگر آن را برسول و يا اولو الامر برگردانند آنها حقيقت را استنباط مى‏كنند و درميابند.

در جاى ديگرى فرمود: از خداوند بترسيد و با صادقين همراهى داشته باشيد و يا فرمود: تاويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم كسى نمى‏داند، و فرمود:

بخانه‏ها از درها وارد شويد و مقصود از خانه‏ها در اين جا خانه‏هاى علم هستند كه پيامبران آنها را در نزد اوصياء وديعه گذاشته‏اند.

هر كار نيكى كه به جز از طريق بندگان برگزيده جارى گردد، و بدون در نظر گرفتن حدود و مقررات و احكام شرعى مورد عمل قرار گيرد مردود است و در نزد خداوند قابل پذيرش نيست، عامل آن كافر است اگر چه در ظاهر مؤمن باشد، مگر نشنيده‏اى كه خداوند فرموده نفقه آنها از اين جهت قبول نشد كه آنها به خدا و رسول كافر شدند و در حال كفر مردند.

پس هر كس از اهل ايمان كه به راه نجات هدايت نشود از ايمانش سودى نخواهد برد و اگر حق را به صاحبانش نرساند عملش باطل مى‏گردد و در آخرت از زيانكاران خواهد بود، در جاى ديگر فرمود: ايمان آنها سودى نخواهد رسانيد هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كنند.

از اين گونه آيات در قرآن مجيد زياد است، و هدايت هم در ولايت مى‏باشد همان گونه كه خداوند فرمود، هر كس خدا و رسول و مؤمنان را دوست بدارد آنها حزب خدا هستند و حزب خداوند هم پيروز مى‏باشند.

مقصود از وَ الَّذِينَ آمَنُوا* در اين جا كسانى هستند كه محل اعتماد و مورد اطمينان اوصياء و حجت‏هاى خداوند در هر زمانى مى‏باشند، و اين طور نيست كه‏

 

هر كس مسلمان شد و اقرار به شهادتين كرد مؤمن مى‏باشند.پ منافقان هم گواهى به وحدانيت خداوند و نبوت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله مى‏دادند ولى عهد رسول را در واگذارى امور دين و احكام شريعت به وصيش رد مى‏كنند، و از اين كار رسول اكراه دارند و در باطن از آن ناراحت مى‏باشند و سعى مى‏كنند دستورات پيامبر را در اين مورد نقض نمايند.

خداوند در اين مورد فرموده: به خدايت سوگند آنها ايمان نخواهند آورد تا آنگاه كه در منازعات بين خود شما را حكم قرار دهند، و بعد هر چه تو حكم كردى بايد گردن نهند و تسليم شوند، در جاى ديگر فرمود: محمد پيامبرى است كه قبل از او پيامبرانى گذشتند، اگر او كشته شد و يا درگذشت شما دست از دين او برمى‏داريد و بار ديگر به عقب بر مى‏گرديد.

خداوند فرمود: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، يعنى شما هم راه ملت‏هاى گذشته را خواهيد گرفت و با اوصياء پيامبر مكر خواهيد كرد، از اين گونه آيات در قرآن زياد است، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله از عاقبت امر امت خود سخت ناراحت بود، و خداوند او را از هلاكت آنها اطلاع داده بود آنجا كه گفت: بر آنها حسرت نخور، و بر كافران اندوهگين نباش.پ 22- انس بن مالك گويد: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس متوجه قبله ما بشود و نماز ما را بگذارد و از گوشت ما بخورد در نفع و زيان ما شركت دارد.پ 23- ربعى بن خراش از على عليه السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:

مؤمن كسى است كه به چهار چيز ايمان بياورد، به وحدانيت خداوند گواهى دهد، و به نبوت من اعتقاد پيدا كند، و به عالم قيامت ايمان بياورد، و به قضاء و قدر معتقد باشد.پ 24- ابو بصير گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام بودم مردى گفت خداوند شما را سلامت بدارد در كوفه گروهى هستند و گفته‏اى را به شما نسبت مى‏دهند، فرمود:

آن گفته چيست گفت آنها مى‏گويند ايمان غير از اسلام مى‏باشد، امام عليه السّلام فرمود:

آرى درست است.

 

پ‏آن مرد گفت: براى من اين موضوع را روشن كنيد، فرمود: هر كس به وحدانيت خداوند اقرار كند و به رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله اعتقاد پيدا نمايد، و به هر چه از طرف خداوند متعال نازل شده پاى بند باشند، نماز بگذارد، زكاة بدهد، روزه بگيرد و حج هم بجاى آورد آن مسلمان است گفتم: پس ايمان چيست؟

امام عليه السّلام فرمود: هر كس خدا را به وحدانيت و محمد را برسالت بشناسد، و به آن چه از طرف خدا آمده اقرار كند و نماز بگذارد و زكاة بدهد، و روزه بگيرد و حج خانه را به جاى آورد و با گناهى كه موجب دخول آتش نگردد در پيشگاه خداوند حاضر شود او مؤمن مى‏باشد.

ابو بصير گويد: عرض كردم قربانت گردم ما همه مرتكب گناه شده‏ايم و مستحق عذاب هستيم، امام عليه السّلام فرمود: آن طور نيست كه شما مى‏گوئيد مقصود كسى است كه گناهى مرتكب مى‏شود و مستحق مى‏گردد، ولى بدون توبه از دنيا مى‏رود.پ 25- اعمش از حضرت صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: اسلام غير از ايمان است، هر مؤمنى مسلمان مى‏باشد ولى هر مسلمانى مؤمن نيست سارق در حين سرقت و زانى در هنگام زنا مؤمن نيستند، كسانى كه حد بر آنها جارى مى‏گردد مسلمان هستند نه مؤمن مى‏باشند و نه كافر بحساب مى‏آيند.

خداوند متعال مؤمنى را كه وعده بهشت داده داخل آتش نمى‏كند و كافرى را كه وعده دوزخ داده وارد بهشت نمى‏گرداند و جز اينها از هر كس بخواهد در مى‏گذرد، كسانى كه حدود خداوند بر آنها جارى مى‏شود فاسق مى‏باشند نه مؤمن هستند و نه كافر.

آن جماعت در آتش دوزخ و عذاب‏هاى جهنم جاودان نخواهند ماند، و روزى از آنجا بيرون خواهند شد، شفاعت شامل آنها مى‏گردد و مورد رحمت قرار خواهند گرفت، و مستضعفان هم اگر دين آنها مورد رضايت خداوند قرار گيرد نجات پيدا مى‏كنند.پ 26- امام رضا عليه السّلام هنگامى كه شرايع دين را بيان مى‏كرد فرمود: خداوند هر

 

كس را اراده كند مى‏آمرزد، و گناهكاران اهل توحيد وارد آتش مى‏گردند ولى با شفاعت از آن بيرون مى‏شوند.پ 27- ابو بصير گويد: از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كردم ايمان چيست امام پاسخ مرا در دو كلمه بيان كردند و فرمودند: ايمان به خداوند يعنى اينكه در هيچ كارى خدا را معصيت نكنى، گفتم: پس اسلام چيست او را نيز در دو كلمه بيان كردند و گفتند: هر كس شهادت ما را بگويد و عبادت‏هاى ما را انجام دهد و ذبيحه‏اش مانند ما باشد.پ 28- سماعة بن مهران گويد: از امام عليه السّلام پرسيدم آيا بين اسلام و ايمان فرقى هست، فرمود: براى شما مثلى بزنم، گفتم بفرمائيد، فرمود: مثل ايمان از اسلام مانند كعبه در حرم مى‏باشد، گاهى مردى در حرم هست ولى در كعبه نيست، اما بودن در كعبه لازمه‏اش در حرم بودن است، لذا گاهى مسلمان هست اما مؤمن نيست، و مؤمن نخواهد بود مگر اينكه مسلمان باشد.

گفتم: آيا ممكن است كسى از ايمان خارج شود، فرمود آرى گفتم به كجا مى‏كشاند، فرمود: يا در اسلام باقى مى‏ماند و يا كافر مى‏شود، و بعد فرمود: اگر مردى وارد كعبه شد و در آن درگذشت او را از كعبه بيرون مى‏كنند ولى از حرم كه نمى‏توانند خارج كنند.

اگر كسى وارد كعبه شود و بعد براى شستن لباس و يا تطهير از آن بيرون گردد و سپس بخواهد بار ديگر وارد كعبه شود كسى جلو او را نمى‏گيرد، و اگر كسى داخل كعبه شد و در آن از روى عمد بول كرد و يا آنجا را نجس نمود او را از كعبه بيرون مى‏آورند و از حرم هم خارج مى‏سازند و گردنش را مى‏زنند.پ 29- امام عليه السّلام در تفسير آيه مباركه الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فرمود آنها كسانى هستند كه به روز قيامت و زنده شدن بعد از مرگ ايمان دارند و به آنچه خداوند وعده فرموده از ثواب و عقاب تصديق دارند و ايمان و كتاب خداوند بر چهار گونه است.

يكى از آنها اقرار بزبان است كه خداوند آن را ايمان نام نهاده، و بعد گواهى به‏

 

قلب مى‏باشدپ و بعد از آن اداء واجبات و ترك محرمات، و بعد تاييد كه آن روح ايمان است.

اما ايمان كه بمعنى اقرار به زبان مى‏باشد آن است كه خداوند متعال در قرآن مجيد مردم را به آن مورد خطاب قرار داده و گفته: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد با احتياط رفتار كنيد و با ثبات و دسته جمعى بطرف دشمن بشتابيد.

بعضى از شما در حركت تاخير مى‏كنند، اگر مصيبتى به شما برسد آنها مى‏گويند خداوند بر ما منت نهاد كه با آنها همراهى نكرديم تا گرفتار آن مصيبت‏ها شويم، اما اگر خداوند به آنها توجه كرده و فضلى به آنها رسيد آنها مى‏گويند مثل اينكه بين ما و شما مودتى نبوده، كاش من هم با آنان بودم و به فيض بزرگى مى‏رسيدم.

امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر اين كلمه را اهل شرق و غرب مى‏گفتند از ايمان خارج مى‏شدند، اما خداوند آنها را به خاطر اقرار خودشان مؤمن نام گذاشته است، و اما در جاى ديگر مى‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ايمان بياوريد، آنها را با اقرار زبانى مؤمن نام نهاد ولى گفت: در ايمان راست بگوئيد.

اما ايمانى كه به معنى تصديق است از اين قرار است كه خداوند فرمود:

كسانى كه ايمان آوردند و از خداوند ترسيدند در دنيا و آخرت به آنها مژده مى‏دهند، يعنى آنها كه تصديق كردند، خداوند در جاى ديگر مى‏فرمود: ما به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خداوند را مشاهده كنيم، يعنى تو را تصديق نمى‏كنيم.

در جاى ديگر فرموده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا*، يعنى اى كسانى كه اقرار كرده‏ايد راست بگوئيد، پس ايمان خفى همان تصديق است و تصديق هم شرطهائى دارد كه با اداء آن شروط صدق پيدا مى‏كند، يكى از آيات شريفه كه در آن شروط ايمان ذكر شده اين آيه مباركه مى‏باشد.

نيكى به اين نيست كه شما به طرف مشرق و مغرب متوجه شويد و نيكى آن است كه شما بخداوند ايمان آوريد و به روز قيامت معتقد باشيد و به فرشتگان و كتاب و پيامبران مؤمن باشيد، و مال خود را در راه خدا به خويشاوندان و يتيمان و

 

درماندگان و ابن سبيل و سائلان و براى رهائى بردگان بدهيد.پ نماز بگذارند و زكاة بدهند و به عهدهاى خود وفادار باشند هر گاه كه پيمان بستند، و در گرفتاريها و مشكلات شكيبا باشند و در هنگام جهاد صبر كنند، آنها كسانى هستند كه راست مى‏گويند، و هم آنها از پرهيزگاران مى‏باشند، هر كس به اين شروط عمل كند او را مؤمن و مصدق مى‏گويند.

يكى از معانى ايمان اداء است، هنگامى كه خداوند متعال قبله را بطرف كعبه برگردانيد، اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله گفتند يا رسول اللَّه نمازهاى ما باطل شد، خداوند آيه‏اى نازل فرمود: كه خدا ايمان شما را ضايع نمى‏كند در اين جا نماز را ايمان نام گذاشته است.

چهارم از مراحل ايمان تاييد است كه خداوند آن را در دل اهل ايمان گذاشته و آن روح ايمان مى‏باشد، خداوند فرمود: در ميان كسانى كه ايمان به خدا و روز جزا آورده‏اند نميابى كسى را كه با دشمنان خدا و رسول دوستى كنند اگر چه پدران و يا فرزندان و يا برادران آنها باشند اين گروه ايمان در دل آنها ثابت شده و خداوند آنها را با روح خود تاييد كرده است.

دليل اين مطلب اين است كه مؤمن در حال داشتن ايمان سرقت نمى‏كند و مرتكب زنا نمى‏شود، زيرا مادامى كه مرتكب اين عمل زشت هست روح ايمان از وى مفارقت مى‏كند، و هر گاه دست از عمل خود باز دارد بار ديگر بر مى‏گردد.

گفته شد آن چيست كه از وى مفارقت مى‏كند فرمود: همان چيزى كه در دلش بعنوان وديعه هست بعد از اين فرمود: هيچ دلى نيست مگر اينكه در آن دو گوش وجود دارد، يكى از آنها فرشته‏اى مى‏باشد كه او را هدايت مى‏كند و ديگر شيطانى است كه او را فريب مى‏دهد، يكى امر مى‏كنند و ديگرى او را از كار باز مى‏دارد.

خداوند متعال در قرآن مجيد از ايمان بعنوان خبيث و يا طيب نام مى‏برد و فرموده خداوند مؤمنان را بحال خود وانمى‏گذارد تا آنگاه كه ناپاك از پاك تميز داده شود، گروهى از آنها مؤمن و مصدق هستند ولى ايمان آنها به ظلم آميخته است، و اين است معنى قول خدا كه فرمود: كسانى كه ايمان آورده‏اند و ايمان آنها به‏

 

ظلم مشتبه نشده، آنها در آسايش هستند و راه هدايت را پيدا مى‏كنند.پ هر كس مؤمن باشد و بعد گرفتار معصيت شود و منهيات خدا را بجاى آورد اين شخص ايمان خود را به ظلم درهم آميخته است، و ايمان به او سودى نمى‏رساند مگر اينكه توبه كند و از ظلم خود استغفار نمايد، در اين جا خداوند ايمان او را به وى باز مى‏گرداند، اين‏ها بود وجوه ايمان در كتاب خداوند.پ 30- مردى خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيد امام از وى پرسيد شما از كجا آمده‏ايد، گفت: من يكى از دوستان و مواليان شما هستم امام عليه السّلام فرمود: خداوند بنده‏اى را دوست نمى‏دارد مگر اينكه آن بنده از وى اطاعت كند و هر گاه از وى اطاعت كرد براى او بهشت را واجب مى‏گرداند.

بعد از اين امام عليه السّلام فرمود: شما از كدام دوستان ما هستيد، آن مرد ساكت شد، سدير گفت يا ابن رسول اللَّه دوستان شما چند دسته هستند، فرمود: دوستان ما بر سه طبقه مى‏باشند، طبقه‏اى ما را بطور آشكار دوست مى‏دارند و طبقه‏اى در نهان و آشكار.

اين گروه در درجه عالى هستند، آنها از آب خوشگوار مى‏نوشند و از تاويل كتاب آگاهى دارند، و فصل الخطاب را مى‏دانند و سبب همه اسباب مى‏باشند، فقر و پريشانى و انواع گرفتاريها به سرعت و شتاب بطرف آنها مى‏آيد، سختيها و مشكلات آنها را فرا مى‏گيرد، فتنه‏ها و اضطرابات آنان را در بر مى‏گيرد.

آنان را سر مى‏برند و مجروح مى‏كنند، و در شهرها پراكنده مى‏سازند، خداوند بيماران را به وسيله آنها شفا مى‏دهد و ناداران را بى‏نياز مى‏گرداند، به وسيله آنها شما يارى مى‏شويد و به خاطر آنها براى ما باران مى‏آيد و روزى شما بخاطر آنها مى‏آيد، عدد آنها بسيار كم ولى در نزد خداوند اعتبارشان زياد و ارزش فراوان دارند.

طبقه دوم كه گروه پائين هستند در آشكار با ما هستند، ولى آنها مانند ملوك و پادشاهان زندگى مى‏كنند و در خوشى و لذت‏ها فرو رفته‏اند، اين طبقه با زبان خود از ما حمايت مى‏كنند ولى شمشير آنها نيز همواره بر ضد ما مى‏باشد.

 

پ‏طبقه سوم گروه ميانه بشمار مى‏روند آنها ما را در نهان دوست مى‏دارند ولى در آشكارا اظهارى نمى‏كنند، بجان خودم سوگند آنهائى كه در نهان ما را دوست مى‏دارند روزها را روزه مى‏دارند و شب‏ها را به نماز مى‏گذراند، اثر شب‏زنده‏دارى و ترك دنيا در چهره آنها هست، آنها اهل مسالمت و فرمان بردارى هستند.

آن مرد گفت: پس من از دوستان شما در آشكارا و نهان مى‏باشم، امام عليه السّلام فرمود: دوستان ما در نهان و آشكار علامت‏هائى دارند كه با آنها شناخته مى‏گردند، آن مرد گفت: آن علامت‏ها چيست فرمود: آنها چند خصلت هستند كه عبارتند از:

اول اينكه خدا را با معرفت كامل بشناسند، و علم خداشناسى را كاملا بدانند و ايمان بياورند و صفات او را دريابند، و بعد حدود ايمان و شرائط آن را بشناسند و حقائق و تاويل آن را درك كنند، سدير گفت: يا ابن رسول اللَّه من تا حالا وصف ايمان را از شما اين چنين نشنيده بودم.

امام عليه السّلام فرمود: آرى اى سدير، سائل نبايد از اينكه ايمان چيست سؤال كند و بايد بپرسد ايمان در كدام اشخاص هست، سدير گفت، يا ابن رسول اللَّه اين مطلب را براى من روشن كنيد، امام سلام اللَّه عليه فرمود: هر كسى پندارد خدا را با خيالات و اوهام مى‏شناسد مشرك مى‏باشد.

هر كس گمان كند كه خداوند را با اسم مى‏شناسد ولى از معنى چيزى نمى‏داند او به ربوبيت خداوند اعتقاد صحيحى پيدا نكرده زيرا اسم از محمد ثابت مى‏باشد، هر كس پندارد كه اسم و معنى را با هم عبادت مى‏كند او با خداوند شريكى قائل شده است.

كسى كه خيال مى‏كند معنى را با صفت عبادت مى‏كند ولى از حقيقت و واقعيت خبر ندارد، اين چنين كسى دنبال چيز غائبى رفته و بدون علم كارى كرده است، كسى كه پنداشته صفت و موصوف را با هم عبادت مى‏كند توحيد را باطل ساخته است، زيرا صفت غير از موصوف مى‏باشد.

هر كس پندارد موصوف را به صفت اضافه مى‏كند و صفات را با ذات عبادت‏

 

نمى‏كند اگر چه مشرك نيست ولى بزرگ را كوچك شمرده است،پ و خداوند را آن طور كه هست وصف نكرده، گفته شد: پس راه توحيد چيست، فرمود: باب خداشناسى باز است و راه خروج هم موجود مى‏باشد.

شناختن شخصى به عينه پيش از آن است كه صفات او را بشناسى اول بايد شخص را شناخت و بعد صفات و خصوصيات او را درك كرد، ولى كسى كه غائب است او را با صفت هم مى‏توان شناخت.

گفته شد چگونه شاهد را مى‏توان قبل از صفت او شناخت فرمود: نخست او را از جهت شخصى مى‏شناسى و بعد به خصوصيات او علم حاصل مى‏كنى و خود را به او شناسائى مى‏كنى، در حالى كه خودت نمى‏توانى بوسيله، خويشتن خود را بشناسى، و مى‏دانى آنچه در او مى‏باشد اختصاص به او دارد.

برادران يوسف قبل از اينكه صفت او را بشناسند خودش را شناختند و گفتند: تو يوسف هستى او هم گفت: آرى من يوسف مى‏باشم و اين هم برادر من مى‏باشد، آنها يوسف را به شخص خودش شناختند نه به چيزى ديگر.

خداوند متعال مى‏فرمايد: ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها، يعنى شما حق نداريد از پيش خود امامى انتخاب كنيد و با خيالات و بافته‏هاى خود او را بر حق بدانيد و دنبال گفته‏هاى او را بگيريد و يا از وى دفاع كنيد.

امام عليه السّلام فرمود: خداوند با سه نفر سخن نمى‏گويد و روز قيامت به آنها توجهى ندارد و آنها را تزكيه و پاك نمى‏گرداند، و در نتيجه آنان گرفتار عذاب سختى مى‏گردند هر كس درختى را بروياند كه خداوند آن را نرويانيده است.

يعنى كسى كه امامى را نصب كند كه خداوند آن را منصوب نكرده، و يا امامى را كه خداوند معين نموده است انكار كند، و يا كسى پندارد كه براى اين دو نفر سهمى در اسلام هست، خداوند مى‏فرمايد: پروردگار تو هر چه بخواهد مى‏آفريند و بر مى‏گزينند آن چه را كه براى آنها نيك باشد.پ امام عليه السّلام فرمود: معنى ايمان اقرار و خضوع در برابر خداوند و نزديكى و تقرب بخداوند مى‏باشد، و اينكه همه واجبات را از كوچك و بزرگ انجام دهد، از

 

مسائل توحيد و خداشناسى گرفته‏پ تا همه عبادات و همه را يكى پس از ديگرى مرتبا به مرحله عمل درآورد.

آن طور نباشد كه واجبى را بجاى آورد و واجب ديگرى را ترك كند بايد همه را پشت سر هم و متصل به يك ديگر اداء نمايد و بطور كامل كه اجزاء آن همه به هم متصل باشند، هر گاه مؤمن واجبات خدا و احكام را آن طور كه گفتيم بجاى آورد او مؤمن است و شايسته صفت ايمان مى‏باشد و پاداش خواهد گرفت.

زيرا معنى ايمان اقرار است و اقرار هم اين است كه اطاعت كند و دستورات را بكار گيرد، و طاعت هم از كوچك و بزرگ به هم پيوسته است و فرقى بين آنها نيست، مؤمن از صفت ايمان خارج نمى‏گردد مگر اينكه عملى را ترك كند و صفت ايمان را از خود بيرون نمايد.

او را از اين جهت مؤمن گفته‏اند و شايسته اين نام كرده‏اند كه واجبات بزرگ را پشت سر هم انجام مى‏دهد و از گناهان كبيره هم دست باز مى‏دارد، و اگر واجبات كوچك را ترك كند و گناهان كبيره و صغيره انجام دهد از ايمان خارج نمى‏گردد مادامى كه گناهان كبيره را مرتكب نمى‏شود.

اگر اين كارها را نكرد او مؤمن است و خداوند متعال مى‏فرمايد: اگر گناهان بزرگى را كه ما نهى كرده‏ايم مرتكب نشويد و از منهيات دست باز داريد ما گناهان ديگر شما را عفو مى‏كنيم و شما را در جاى بزرگى وارد مى‏كنيم، مقصود اين است كه گناهان صغيره آمرزيده مى‏شوند.

اگر مؤمن يكى از گناهان كبيره را انجام دهد، همه گناهان او از كوچك و بزرگ مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت، و مورد عقوبت و عذاب قرار مى‏گيرد، اين‏ها بود صفت ايمان و مؤمن اگر به انجام اين اعمال مبادرت كند مستحق ثواب و پاداش مى‏باشد.

اما معنى اسلام اقرار به همه طاعت‏ها در ظاهر مى‏باشد، هر گاه شخصى در ظاهر اسلام را اختيار كرد و عبادات را انجام داد ولى در باطن به آنها اعتقاد نداشت او را مسلمان مى‏نامند و در ظاهر تحت ولايت اسلام مى‏باشد و شهادتش‏

 

مورد قبول است.پ در اين جا همه احكام اسلامى بر او جارى هست، ارث مى‏برد و در همه احكام اسلامى مانند ساير مسلمانان با او رفتار مى‏كنند و در نفع و ضرر جامعه اسلامى سهيم مى‏باشد، اين است تعريف اسلام و مسلم.

فرق بين مسلمان و مؤمن اين است كه مسلمان مى‏تواند مؤمن باشد در صورتى كه در باطن هم مانند ظاهر معتقد باشد، هر گاه فقط در ظاهر انجام داد مسلمان خواهد بود، ولى هر گاه در ظاهر و باطن يك عقيده داشت و خضوع و تقرب داشت مؤمن مى‏باشد، گاهى بنده‏اى مسلمان است و مؤمن نيست ولى مؤمن نخواهد بود مگر اينكه مسلمان باشد.

با پنج چيز بنده‏اى از ايمان خارج مى‏گردد كه همه آنها معروف و به هم شباهت دارند، و آنها عبارتند از: كفر، شرك، گمراهى، فسق، و گناهان كبيره، معنى كفر هر گناهى است كه خداوند را به آن معصيت كنند و يا حكمى از احكام را منكر گردند و يا سبك بشمارند و با بى‏اعتنائى از كنار آن بگذرند چه بزرگ باشد و يا كوچك.

بجاى آورنده آن كافر است و عملش كفر مى‏باشد از هر ملت و فرقه‏اى كه مى‏خواهند باشند و هر كس عملى با اين صفات انجام داد او را كافر مى‏گويند.

معنى شرك آن است كه هر معصيتى را انجام مى‏دهد و با خدا نافرمانى مى‏نمايد يا اعتقاد به شرك باشد و از روى قصد انجام دهد، اين چنين آدمى مشرك است، معصيت مى‏خواهد كبيره باشد و يا صغيره فاعل آن مشرك خواهد بود.

معنى ضلال جهل به واجبات مى‏باشد و آن عبارت است از اينكه نخست گناهان كبيره را ترك مى‏كند تا مستحق ايمان گردد پس از اينكه احكام حرام و حلال براى او بيان شده باشد و او را به شريعت آشنا كرده باشند.

در اين جا كسى كه دست از منهيات بر مى‏دارد و مرتكب گناه مى‏شود معنيش انكار آن حكم نيست ولى به جهت سستى و غفلت مرتكب كارهاى زشت‏

 

مى‏گردد، اين شخص را گمراه و دور از جاده حق و ايمان مى‏گرداند.پ اين چنين شخصى با اين صفات كه وصف كرديم جاهل است و از جاده ايمان بيرون مى‏باشد و ضلالت و گمراهى بر او صدق مى‏كند تا آنگاه كه به كارهاى زشت مشغول است، اما اگر كسى تابع هواى نفس باشد و احكام خدا را انكار كند و به آنها بى‏اعتنائى نمايد كافر مى‏باشد.

اگر او براى رسيدن به اميال و شهوات نفسانى احكام را تاويل و تفسير كند، و يا از بدعت‏گذاران و مفسدان تقليد نمايد و پيرو آباء و اجداد باشد و از گذشتگان پيروى نمايد او مشرك خواهد بود، و انسان هنگامى كه در گمراهى افتاد و با اميال و هوس‏ها زندگى كرد اين چنين از جاده حق منحرف مى‏گردد.

معنى فسق آن است كه هر كس گرفتار يكى از معصيت‏هاى كبيره شد و در آن گرفتار گرديد خواه به جهت لذت و شهوت باشد و يا اينكه اشتياق او را به گناه و آلودگى گرفتار كرده، در هر صورت اين شخص را فاسق مى‏گويند و كسى كه مرتكب آن كارها شود از ايمان بيرون است، و اگر به گناه ادامه دهد و احكام را سبك بشمارد كافر محسوب مى‏شود.

اما آن كس كه مرتكب گناه كبيره مى‏گردد و ايمانش را فاسد مى‏كند و خود را در گناه‏ها فرو مى‏برد بدون اينكه حكمى را انكار كند و يا از روى اعتقاد آن را انجام دهد، و قصدش لذت و شهوت هم نباشد او فقط براى اظهار قدرت و خشم و غضب مرتكب كارهائى مى‏گردد.

مانند اينكه به ديگران ناسزا مى‏گويد و مردم را متهم به فساد مى‏كند و مال مردم را مى‏گيرد و اشخاص را مى‏كشد و حقوق مردم را نمى‏دهد، ولى همه اين‏ها را به خاطر شهوت و لذت انجام نمى‏دهد، و هم چنين قسم‏هاى دروغ و گرفتن ريا كه قصد لذت از آن‏ها را ندارد.

يا شراب مى‏نوشد و يا زنا مى‏كند و يا مشغول لهو و لعب مى‏شود، كسانى كه مرتكب اين اعمال مى‏گردند از ايمان خارج مى‏باشند و جزء مفسدان بحساب مى‏آيند چون مرتكب گناهان كبيره شده‏اند، ولى مشرك و كافر بحساب نمى‏آيند و

 

گمراه و جاهل نيستند، ولى اگر اين كارها موجب انكار احكام و حدود باشد مانند كافران و مشركان خواهد بود كه قبلا وصف كرديم.پ 31- زراره گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اگر بندگان حق را تعريف كنند و به آن عمل نمايند ولى در باطن خود آن را به عنوان حق نشناسند از كارهاى خود سودى نخواهند برد.پ 32- ابو خديجه از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه مردى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله رسيد و گفت: آمده‏ام تا به اسلام با شما بيعت كنم، رسول خدا فرمود:

من با تو بيعت مى‏كنم به شرط اينكه پدرت را بكشى، آن مرد گفت: حاضرم اين كار را بكنم.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: به خداوند سوگند ما شما را به كشتن پدران خودتان امر نمى‏كنيم اينك دانستم كه شما حقيقتا ايمان آورده‏ايد، و از دوستان و نزديكان خود هم بريده‏ايد، اينك متوجه باشيد و از پدرتان اطاعت كنيد جز در موارد معصيت خداوند كه اطاعت آنها لازم نيست.پ 33- مدرك از حضرت صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: اسلام مانند آدمى برهنه است لباس او حياء زينتش وفا و مردانگى آن كارهاى شايسته و ستونش ورع و پرهيزگارى مى‏باشد، هر چيزى اساسى دارد و اساس اسلام دوستى ما خانواده است.پ 34- عبيد بن زراره گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: اى مردم من مامور هستم كه با شما جنگ كنم تا به يگانگى خداوند و رسالت من گواهى دهيد، هر گاه به اين دو اقرار كرديد مال و جانتان محفوظ است و حساب شما هم با خداوند مى‏باشد.پ 35- ابو بصير گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام بوديم كه سلام از آن حضرت سؤال كردند خيثمه از شما روايت مى‏كرد كه شما گفته‏ايد هر كس بطرف قبله بايستد و مانند ما شهادت را بر زبان جارى كند، و عبادات ما را انجام دهد، دوستان ما را دوست بدارد و با دشمنان ما دشمنى كند او مسلمان است.

 

پ‏امام محمد باقر عليه السّلام فرمود: خيثمه راست مى‏گويد، راوى گفت: او از شما در باره ايمان سؤال كرده و شما گفته‏ايد: ايمان به خداوند و تصديق به كتاب او، و اينكه محبت و بغضش با مردم براى خداوند باشد، امام فرمود: خيثمه راست مى‏گويد و من اين را گفته‏ام.پ 36- محمد گويد: از امام باقر عليه السّلام پرسيدم ايمان چيست، فرمود: ايمان آن است كه در دل جاى بگيرد، ولى اسلام همان است كه عقد و نكاح و مواريث بر آن جارى است و به وسيله آن جان مردم محفوظ مى‏باشد ايمان با اسلام شريك است ولى اسلام با ايمان مشاركتى ندارد.پ 37- از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در يكى از سفرها حركت مى‏كرد در اين هنگام به ياران خود فرمودند اكنون از اين دورها شخصى ظاهر خواهد شد كه سه روز است شيطان بطرف او رفته است.

بعد از لحظاتى يك عرب بيابان‏نشين ظاهر گرديد، پوستش بر استخوان‏ها چسبيده بود و ديدگان او در گودى قرار گرفته و لب‏هايش در اثر خوردن گياهان سبز شده بود، وى نخست از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله سؤال كرد و بعد بطرف آن جناب هدايت شد.

اعرابى بعد از اينكه حضور رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله رسيد گفت بر من عرضه كنيد، پيامبر فرمود: بگو اشهد ان لا اله الا اللَّه و انى محمد رسول اللَّه، گفت اين را قبول كردم، بعد فرمود نمازهاى پنج‏گانه اداء كنيد و ماه رمضان را روزه داشته باشيد.

گفت: اين را هم انجام مى‏دهم فرمود: بعد از اين حج خانه خدا را بجاى آوريد و زكاة بدهيد، و از جنابت غسل كنيد، گفت: اينها را هم انجام مى‏دهم، اعرابى از آن جا گذشت و شترش او را با خود برد، رسول اكرم در آنجا ايستاد و از وى سؤال كرد.

مردم بطرف او رفتند و مشاهده كردند در آخر لشكر در گوشه‏اى پاى شترش در سوراخ موشى فرو رفته و راكب و مركوب سقوط كرده و جان داده‏اند، رسول خدا دستور دادند خيمه‏اى برپا كردند و او را غسل دادند و رسول خدا خود بر او

 

نماز گزاردند و دفن كردند.پ اصحاب مشاهده كردند پيغمبر در حال حركت است و عرق از پيشانى او جارى است، رسول خدا فرمود: اين عرب بيابانى در حال گرسنگى جان داد، و او ايمان آورد و هنوز ايمانش به چيزى ديگر آلوده نشده بود، حوريان بهشتى با ميوه‏ها به استقبال او آمدند و زخمش را مرحم گذاشتند، و هر كدام از آنها درخواست مى‏كردند يا رسول اللَّه مرا از همسران او قرار دهيد.پ 38- حمران گويد خدمت حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم آيا مؤمن را بر مسلمان در مواريث و يا احكام و قضاء فضيلتى هست و مؤمن بيشتر از مسلمان مى‏برد، فرمود: خير آنها مساوى مى‏باشند و امام در اين جا آنها را يكسان مى‏داند ولى مؤمن را بر مسلمان در اعمالى كه انجام مى‏دهند فضيلتى هست.

گويد: عرض كردم: مگر خداوند نفرموده هر كس كار نيكى بكند خداوند ده برابر به او مى‏دهد، و اينك مؤمن و مسلمان در اعمال عبادى مانند نماز و روزه و زكاة و حج با هم شريك هستند و در يك حال اين اعمال را انجام مى‏دهند.

امام عليه السّلام فرمود: مگر خداوند نفرموده وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ ... أَضْعافاً كَثِيرَةً، خداوند براى هر كس كه بخواهد چند برابر مى‏دهد، و اين اضافه براى مؤمنان مى‏باشد كه تا هفتاد برابر به آنها مى‏دهد و خداوند به مؤمن به اندازه، صحت ايمانش چند برابر مى‏دهد و هر چه بخواهد در باره مؤمن عمل مى‏كند.پ 39- محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السّلام سؤال كردم معنى، إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ چيست فرمود: يعنى دينى كه در آن ايمان باشد.پ 40- ابو عمر و زبيرى گويد: حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فرمود: در اين آيه از تكفير مسلمانان در ارتكاب معصيت گفتگو شده است.

زيرا اگر كسى مردم را بطرف نيكى‏ها فرا نخواند و مردم را امر به معروف و يا نهى از منكر نكنند از امتى كه خداوند آن را توصيف كرده نمى‏باشد، شما پنداشته‏ايد كه همه مسلمانان و امت محمد صلّى اللَّه عليه و اله شامل اين آيه هستند.

 

خداوند هم آنان را به اين صفات، دعوت بطرف خيرات، امر به معروف و نهى از منكر توصيف كرده است حالا اگر كسى از آن امت داراى آن صفات نباشد بر خلاف آن شرطى است كه خداوند نموده است.پ 41- امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه شريفه الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فرمود:

يعنى چيزهائى كه با حواس ظاهرى نمى‏توان آنها را مشاهده كرد مورد تصديق و ايمان آنها مى‏باشد مانند روز قيامت و حساب و بهشت و دوزخ و وحدانيت پروردگار كه در آن‏ها مشاهده نيست.

آنها را بايد با دلائل و براهينى كه خداوند معين كرده شناخت، و آنها عبارتند از آدم و حواء و ادريس و نوح و ابراهيم و ساير پيامبران كه از آنها سخن گفتند و با ايمان به گفتار آنها قيامت و دوزخ و ما وراء جهان طبيعت را تصديق كردند اگر چه آنها را مشاهده ننمودند.پ 42- امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ فرمود: يعنى آنها به آن چه بر تو فرود آمده ايمان دارند و نماز مى‏گذارند و آنچه بر پيامبران گذشته نازل گرديده مانند توراة و انجيل و زبور و صحف ابراهيم عليهم السّلام و ساير كتابهائى كه فرود آمده است.

آنها به همه آن كتابها ايمان دارند و معتقدند همه آنها از طرف خداوند حكيم و عزيز نازل شده است و به آخرت هم يقين دارند معتقدند كه دنيائى بعد از اين دنيا خواهد بود، آنها شكى ندارند كه در آن دنيا جزاء و پاداش هست و مردم نتيجه كارهاى خود را مى‏بينند از ثواب و عقاب.

امام عليه السّلام فرمود: هر كس فضيلت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه را بر همه امت بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله رد كند تورات و انجيل و زبور و صحف ابراهيم و ساير كتب آسمانى را رد كرده است.

در آن كتابها مهم‏ترين موضوع بعد از توحيد و اقرار به نبوت پيامبران اعتراف و شناسائى ولايت امير مؤمنان عليه السّلام و اقرار به امامت آن حضرت و اولاد طاهرين او مى‏باشد.

 

پ‏مردى به حضرت سجاد عليه السّلام عرض كرد چه مى‏گوئيد در باره مرديكه به آنچه بر محمد صلّى اللَّه عليه و اله فرود آمده و يا به آنچه قبل از او نازل گرديده است ايمان دارد، او نماز مى‏خواند و زكاة مى‏دهد و صله ارحام بجاى مى‏آورد و كارهاى شايسته انجام مى‏دهد.

ولى با همه اين‏ها مى‏گويد: من نمى‏دانم حق با على است و يا ديگران امام عليه السّلام فرمود: تو در باره مردى كه همين كارها را مى‏كند ولى مى‏گويد من نمى‏دانم محمد راست مى‏گويد يا مسيلمه كذاب آيا اين شخص از اين اعمال سودى مى‏برد يا خير گفت: خير او سودى نخواهد برد.

امام عليه السّلام فرمود: رفيق تو هم اين چنين است، چگونه به اين كتاب‏ها ايمان مى‏آورند كسانى كه نمى‏دانند محمد پيامبر است يا مسيلمه، و همچنين چگونه اين به كتاب‏ها و آخرت ايمان مى‏آورند كسانى كه نمى‏دانند محمد پيامبر امت يا مسيلمه، و هم چنين چگونه به اين كتاب‏ها و آخرت ايمان مى‏آورند و يا از اعمال خود سود مى‏برند در حالى كه نمى‏داند حق با على مى‏باشد و يا ديگران.پ امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه شريفه أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فرمودند: كسانى كه داراى اين صفات شريفه هستند رستگار مى‏شوند و از آن چه مى‏ترسند نجات پيدا مى‏كنند، و به آنچه ايمان آورده‏اند فائز مى‏گردند و به سوى خداوند را پيدا مى‏نمايند.پ در تفسير آيه شريفه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ، فرمود: پس از اينكه خداوند مؤمنان را ستايش كرد از كافران و مخالفان كه در كفر خود ثابت هستند سخن گفت و فرمود: كسانى كه به خداوند كافر شدند و به آن چه مؤمنان اعتقاد پيدا كردند معتقد نشدند و با آنها مخالفت كردند.

آنها به يگانگى خداوند و نبوت محمد صلّى اللَّه عليه و اله كافر شدند و به وصى او على ولى خدا و ائمه اطهار كه از بندگان خاص و نيكان خدا هستند ايمان نياوردند، آن بندگانى كه به امور مردم و مصالح خدا ولايت دارند از آنها سرپرستى مى‏كنند.

براى اين گونه مردم كه كافر شدند و حق را زير پا گذاشتند مساوى خواهد بود

 

چه آنها را بترسانى و يا نترسانى هرگز ايمان نخواهند آورد، و آنها كسانى هستند كه خداوند مى‏دانست آنها ايمان نمى‏آورندپ امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه شريفه يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ فرمود:

حضرت على بن الحسين عليهما السّلام فرمودند: خطاب به مكلفين از اولاد آدم عليه السّلام است كه اى فرزندان آدم خداوند را عبادت كنيد و از جايى كه شما را فرا مى‏خوانند پاسخ دهيد، و معتقد گرديد كه خدائى جز خداى يكتا نيست، او شبيه ندارد، ظلم نميكند بخل ندارد، حليم و بردبار است و حكيم مى‏باشد.

محمد صلّى اللَّه عليه و اله بنده و رسول اوست، و آل محمد عليهم السّلام افضل اولاد پيامبران مى‏باشند، و على افضل آل محمد است، و اصحاب مؤمن محمد بهترين اصحاب انبياء مى‏باشند، و امت محمد بهترين امت‏ها هستند.

خداوند شما را آفريد در حالى كه نطفه بوديد و بعد شما را صورت بخشيد و در بهترين صورت‏ها خلق كرد و كسانى كه قبل از شما بودند آنها را هم خداوند خلق كرد و همه اصناف مخلوقات را او پديد آورد، تا شما پرهيزگار و با تقوى باشيد و راه خدا را در پيش گيريد.

جمله لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ را با دو وجه مى‏توان تفسير كرد، يكى آن است كه خداوند شما و گذشتگان را خلق كرد كه شما تقوى پيشه كنيد و از خداوند بترسيد، همان گونه كه فرمود: من جن و انس را براى اين خلق كردم تا خداوند را عبادت كنند.

تفسير دوم آن است كه خداوند را عبادت كنيد كه شما و گذشتگان را خلق كرد شايد از آتش بترسيد و لعل در اين جا معنى وجوب دارد زيرا خداوند متعال بزرگوارتر از اين است كه بنده خود را بدون سود به رنج و سختى بياندازد، و او را به طمع بيفكند و سپس او را نااميد سازد.

مگر مشاهده نمى‏كنى كه خداوند بنده‏اى را كه بديگرى بگويد به من كمك كن و من تو را سود مى‏دهم، و بعد خلف وعده كند و او را محروم كند چگونه تقبيح كرده است، پس خداوند بزرگتر از اين است كه بنده خود را به عبادت‏

 

دعوت نمايد و بعد او را محروم سازد.پ 43- ابو العباس گويد: امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا فرمود: آن سنت محمد و انبياء قبل از او مى‏باشد و آن اسلام است.پ 44- سليم بن قيس هلالى گويد: خدمت امير المؤمنين عليه السّلام عرض كردم ايمان و اسلام را براى من تعريف كنيد، فرمود: ايمان اقرار بعد از شناخت مى‏باشد ولى اسلام آن است كه اقرار كنى و تسليم كردى و از اوصياء اطاعت نمائى.

گويد: عرض كردم ايمان اقرار بعد از معرفت مى‏باشد فرمود: آرى هر كس را كه خداوند خود و پيامبر و امامش را به او شناسانيد، و بعد از آن به طاعت و فرمان برى از آنها اقرار كرد او را مؤمن مى‏گويند.پ ابان از سليم روايت مى‏كند كه گفت مردى از على عليه السّلام سؤال كرد و من هم آن را شنيدم آن مرد پرسيد يا امير المؤمنين ايمان را براى من وصف كن كه تا دريابم و محتاج نباشم كه از ديگرى سؤال كنم، على عليه السّلام فرمود: مردى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله آمد و مانند سؤال تو را مطرح كرد.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در جواب مطالبى فرمودند و بعد گفتند اين كارها را انجام بده تا مؤمن گردى، بعد از اين على عليه السّلام در پاسخ او گفت مگر نمى‏دانى كه جبرئيل در صورت يك انسانى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله آمد و سؤال كرد اسلام چيست.

رسول اكرم فرمود: به وحدانيت خداوند و نبوت من گواهى دهى، نماز بخوانى و زكاة بدهى و حج خانه خدا را به جاى آوردى و ماه رمضان را روزه بدارى، و از جنابت غسل كنى، گفت: ايمان كدام است آن را هم وصف كنيد.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: به خدا و فرشتگان و كتاب‏هاى آسمانى ايمان بياورى، و به حيات بعد از مرگ معتقد باشى، و به قدر و خير و شر و تلخ و شيرين اعتقاد پيدا كنى و همه را از جانب خداوند بدانى.

هنگامى كه آن مرد برخاست و رفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: اين جبرئيل بود آمد تا مسائل دين شما را به شما تعليم كند، رسول خدا در جواب او هر چه مى‏گفت او تصديق مى‏كرد، او سؤال كرد قيامت در چه زمانى خواهد بود رسول‏

 

خدا فرمود:پ در اين جا مسئول بيش از سائل علم ندارد، او هم گفت: راست مى‏گوئى.

على عليه السّلام در پاسخ سائل پس از اين سخنان فرمود: متوجه باش كه ايمان چهار ركن دارد، يقين، صبر، عدالت و جهاد.پ 45- موسى بن جعفر عليهما السّلام از پدرانش روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: خداوند متعال اسلام را دين خودش قرار داده، و كلمه اخلاص را حسن آن قرار داده است، هر كس متوجه قبله ما شود، و مانند ما شهادت دهد، و ذبيحه ما را حلال بداند او مسلمان مى‏باشد و در نفع و زيان با ما شريك مى‏باشد.پ به همين سند روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: چهار نفر بايد عمل خود را از سرگيرند بيمارى كه بهبودى حاصل مى‏كند، مشرك هنگامى كه مسلمان مى‏شود، حج‏كننده بعد از فراغت از عمل و كسى كه براى خدا نماز جمعه بخواند.پ 46- امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از احتجاجات خود در باره خوارج به آنها فرمودند: شما خود مى‏دانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله زانى را رجم كردند و بعد بر جنازه او نماز گزاردند، و ارث او را به خانواده‏اش دادند، رسول خدا قاتل را اعدام كردند و ميراث او را به اهلش دادند.

رسول اكرم دست سارق را قطع كردند و زانى را حد زدند و بعد از غنائم به آنها دادند و اجازه دادند آنها با زنان مسلمان ازدواج كنند، رسول اكرم آنها را به گناهان مورد مؤاخذه قرار داد و حدود خدا را در باره آنان اجراء كرد ولى سهم آنها را از اسلام منع نفرمودند و نام آنان را از ميان مسلمانان حذف نكردند.

بعد از آن فرمود: با سواد اعظم و توده ملت همراه باشيد و بدانيد كه دست خداوند با توده مردم مى‏باشد، از تفرقه و تشتت دورى كنيد، كسى كه از جامعه كنار رود گرفتار شيطان مى‏شود، همان طور كه گوسفند منفرد از گله نصيب گرگ مى‏گردد، اينك هر كس اين شعار را بدهد او را بكشيد و لو در زير علم من قرار گرفته باشد.پ 47- امير المؤمنين سلام اللَّه عليه فرمود: خداوند متعال كتاب هدايت فرستاد

 

و خير و شر را در آن بيان كرد،پ اكنون راه خير را در پيش گيريد تا هدايت گرديد، از راه شر دورى كنيد تا به مقصد برسيد واجبات را انجام دهيد و آنها را اداء كنيد تا بطرف بهشت برويد.

خداوند چيزهاى معين و معلوم را حرام كرده است، و احترام مسلمان را بر همه چيز محترم داشته است حقوق مسلمانان را با اتحاد و يگانگى به هم پيوند داده است، مسلمان كسى را گويند كه مسلمانان از دست و زبان او در آسايش باشند و زبانش فقط در حق جارى باشد و دستش براى گرفتن حق استعمال گردد.

اذيت و آزار مسلمان جايز نيست مگر در جايى كه لازم باشد، از موضوعى كه براى همه هست و گريبان شما را هم خواهد گرفت و زودتر قبل از رسيدن آن در فكر باشيد و آن مسأله مرگ است، از خداوند بترسيد و بندگان خدا را اذيت نكنيد و شهرها را فاسد نكنيد، شما همه مسئول هستيد حتى از ساختمانها و چارپايان كه بايد آنها را حفظ و حراست نمائيد.پ 48- اسلام همان اقرار به شهادتين مى‏باشد و با گفتن آن جان و مال آدمى محفوظ است و هر كس بگويد لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه جان و مال او در امان خواهد بود و حسابش هم با خدا مى‏باشد.

اما ايمان اقرار بزبان و اعتقاد به قلب و عمل با اعضاء و جوارح است، ايمان با كار كردن دستورات دين زياد مى‏گردد و با ترك آنها كاسته مى‏شود، هر مؤمنى مسلمان هست ولى هر مسلمانى مؤمن نيست، مثل آن مانند كعبه است هر كس وارد كعبه شد در مسجد الحرام هم مى‏باشد ولى هر كس وارد مسجد شد در كعبه نخواهد بود.

خداوند متعال در قرآن مجيد آن دو را با هم فرق نهاده و فرموده: اعراب گفتند: ما ايمان آورديم اى رسول ما به آنان بگو شما هنوز ايمان نياورده‏ايد بگوئيد ما اسلام آورده‏ايم و خداوند ايمان را به گفتار و كردار ذكر مى‏كند در آن جا كه مى‏فرمايد.

مؤمنان كسانى هستند كه هر گاه ذكر خداوند بميان مى‏آيد دل‏هاى آنان را

 

خوف و خشيت فرا مى‏گيردپ و هر گاه آيات خداوندى بر آنها قرائت مى‏گردد بر ايمان آنان افزوده مى‏شود و بر خداى خود توكل مى‏كنند، كسانى كه نماز را برپا مى‏دارند و از آنچه به آنها داده‏ايم انفاق مى‏كنند، و آنها در واقع و حقيقت مؤمن مى‏باشند.

اما گفته خداوند در آنجا كه فرموده: ما مؤمنان را از آن شهر بيرون آورديم، و جز يك خانه در آن جا مسلمان نبود آن هم بر خلاف گفته ما نيست زيرا مؤمن را مسلمان مى‏گويند ولى مسلمان را مؤمن نمى‏گويند، مگر اينكه اقرار با عمل هم آهنگى نمايد.

اما تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ، آن است كه از امام جعفر صادق عليه السّلام پرسيدند و آن جناب فرمود: آن اسلاميست كه در آن ايمان باشد.پ 49- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مردى خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله آمد و گفت: يا رسول اللَّه آمده‏ام تا به اسلام بيعت كنم، رسول اكرم فرمودند بايد نخست پدرت را بكشى او دست خود را جدا كرد و رفت.

بار ديگر آمد و سخنش را تكرار كرد، باز رسول خدا فرمود: بايد پدرت را بكشى گفت آرى، هنگامى كه رسول خدا فرمود: مؤمن يقينش در عمل مشاهده مى‏شود، و كافر انكارش در عمل مى‏باشد، بخداوند سوگند آنها امر دين خود را نشناختند، و اعمال كافران و منافقان را معتبر دانستند.پ 50- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: هر كس بطرف قبله ما روى آورد، و از ذبيحه ما بخورد به پيامبر ما ايمان بياورد و مانند ما شهادت دهد در دين ما به حساب مى‏آيد، ما حكم قرآن را در باره او جارى مى‏سازيم و حدود اسلام را بر وى مقرر مى‏داريم، كسى را بر ديگرى فضلى نيست مگر با تقوى و پرهيزگاران در نزد خداوند بهترين پاداش را دادند و جزاى آنها كاملا داده خواهد شد.پ 51- سلام جعفى گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم فرمود: ايمان آن است كه از خداوند اطاعت شود و كسى او را معصيت نكند.

 

پ‏52- ابو بصير گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم كه سلام به آن حضرت گفت: خيثمه براى ما حديث كرد كه شما فرموده‏ايد مسلمان كسى است كه متوجه قبله ما شود و شهادت ما را بر زبان جارى كند و عبادت‏هاى ما را انجام دهد، و دوستان ما را دوست داشته باشد، و دشمنان ما را دشمن باشد، هر كس چنين باشد او مسلمان است.

امام عليه السّلام فرمود: خيثمه راست مى‏گويد و من اين سخنان را گفته‏ام، او بار ديگر گفت خيثمه گويد: شما فرموده‏ايد مؤمن كسى است كه به خداوند ايمان داشته باشد و كتاب خداوند را تصديق كند و خدا را معصيت ننمايد فرمود: خيثمه درست مى‏گويد.پ 53- محمد بن خارجه گويد: مردى از امام صادق عليه السّلام در باره مرجئه سؤال كرد و گفت: آنها مى‏گويند كسانى كه نزد ما كافر هستند در نزد خداوند هم كافر مى‏باشند، و هم چنين اگر مؤمنى به ايمان خود اقرار كند در نزد خداوند هم مؤمن هست.

امام عليه السّلام فرمود: سبحان اللَّه چگونه اين دو با هم مساوى خواهند بود، كفر اقرار از بنده مى‏باشد و نياز به بينه ندارد، ولى ايمان يك ادعا مى‏باشد كه اثبات آن نياز به بينه دارد و آن بينه نيست و عمل او هست كه در گفتار و كردار بايد به اثبات برسد.

احكام هم به گفتار و كردار اشخاص بستگى دارد، اشخاص زيادى هستند كه اهل ايمان آنها را مؤمن مى‏دانند و احكام اسلام را بر آن جارى مى‏كنند در حالى كه آن شخص در نزد خداوند كافر مى‏باشد، ولى مؤمنان براى ظاهر او وى را در گروه مؤمنان مى‏دانند.پ 54- عبد اللَّه بن سنان گويد: از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كردم مردى گناه كبيره را به جاى مى‏آورد و در مى‏گذرد، آيا او با اين گناه از اسلام خارج مى‏گردد، و اگر او را عذاب كنند مانند عذاب مشركان خواهد بود، يا اينكه عذاب او منقطع خواهد گرديد.

 

 

پ‏امام عليه السّلام فرمود: هر كس گناه كبيره انجام دهد و معتقد باشد كه او حلال است اين شخص از اسلام خارج مى‏باشد و سخت عذاب مى‏گردد، ولى اگر معتقد باشد كه معصيت مى‏كند و در اين حال بميرد از ايمان خارج مى‏شود ولى از اسلام بيرون نمى‏گردد، و عذاب او از عذاب اولى آسان‏تر خواهد بود.