كفر و اقسام آن

پ‏1- ابن نباته گويد: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ايمان بر چهار پايه استوار مى‏باشد بر صبر، يقين، عدل و جهاد، صبر هم چهار شعبه دارد، شوق، ترس، زهد، و مراقبت، هر كس شوق به بهشت داشته باشد از شهوات دست مى‏كشد.

هر كس از آتش دوزخ و عذاب جهنم بترسد از كارهاى حرام و ناشايست‏

 

دست باز مى‏دارد،پ و هر كس در دنيا زهد پيشه كند مصيبت‏هاى دنيايى بر او آسان مى‏شوند و هر كس مراقب مرگ باشد در كارهاى خير شتاب مى‏كند.

يقين هم دارى چهار شعبه مى‏باشد، بصيرت و هوش، درك حقائق، از مواضع عبرت پند آموختن، و آشنائى از روش گذشتگان هر كس در امور بصيرت پيدا كرد و دلش روشن شد حكمت پيدا مى‏كند و هر كس حكمت پيدا كرد، عبرت را خواهد شناخت، و هر كس عبرت پيدا كرد مثل اين است كه با گذشتگان زندگى كرده است.

عدالت هم چهار شعبه دارد، فهم عميق، دانش زياد و ژرف، نور حكمت، و حلم، هر كس فهمش زياد شد مطالب علمى را تفسير مى‏كند، و هر كس علم پيدا كرد غرائب و مشكلات حكمت را درك مى‏كند، و هر كس حكمت را فرا گرفت در كارهائى كه از مردم به او مراجعه مى‏شود افراط نخواهد كرد.

جهاد هم چهار شعبه دارد، امر به معروف و نهى از منكر، صداقت در ميدان‏هاى جنگ، و دشمنى و مخالفت با فاسقان، هر كس امر به معروف كند پشت مؤمنان را استوار مى‏گرداند، و هر كس نهى از منكر نمايد دماغ منافقان را به خاك مى‏مالد.

كسى كه در ميدانهاى جنگ صداقت به خرج دهد و ثبات داشته باشد حكم خداوند در باره او جارى مى‏شود، هر كس با فاسقان به مخالفت برخيزد و براى خداوند غضب كند خداوند براى او غضب مى‏كند، اينها بودند ايمان و پايه‏ها و شعب آن.

كفر هم داراى چهار پايه مى‏باشد، فسق، سركشى، شك و ترديد، و شبهه و فسق هم داراى چهار شعبه مى‏باشد، جفا، كورى غفلت و عناد و خودخواهى و تجاوز از حد.

هر كس از حق تجاوز كند حق را كوچك خواهد شمرد و با فقها دشمنى خواهد كرد، و به نقض پيمان‏ها اصرار خواهد داشت، هر كس كور گردد خدا را فراموش مى‏كند، و از گمان‏ها پيروى مى‏نمايد، و شيطان بر او مسلط مى‏گردد و او

 

را از راه بيرون مى‏سازد.پ هر كس از حق غفلت نمايد آرزوها او را فريب مى‏دهند و به خود مشغول مى‏سازند، و هنگامى كه پرده‏ها عقب بروند و حقائق روشن شوند حسرت خواهد خورد، و چيزهائى بر او روشن مى‏شوند كه هرگز تصور آنها را نمى‏كرد.

هر كس از فرمان خداوند سرپيچى كند و عناد ورزد، خداوند متعال او را خوار مى‏كند و بر زمينش مى‏زند و با قهر و غلبه او را از پا در مى‏آورد و با بزرگى خود او را كوچك مى‏سازد، همان گونه كه در مقابل خداوند عرض و اندام كرد و خود را بزرگ نشان داد و از فرمان خدا اعراض نمود.

عناد و سركشى هم بر چهار قسم مى‏باشد، فرو رفتن، نزاع، كدورت و چركى دل، و شقاق هر كس اهل تعمق و كنجكاوى باشد و بخواهد در هر چيز شك و ترديد نمايد هرگز به حق نخواهد رسيد و هر چه بيشتر بخواهد كنجكاوى كند در گرداب‏ها غرق خواهد گرديد، و هر گاه از فتنه‏اى خارج شود در فتنه‏اى ديگر گرفتار خواهد شد و رشته‏هاى دين از دست او بيرون مى‏رود.

هر كس اهل نزاع و مخاصمه باشد و با همه در حال مجادله بسر برد، كارهايش از هم گسسته و اوضاع و احوال بر او تنگ خواهد شد، نيكى در نزد او بدى و بدى در نزد او نيكى به حساب خواهد آمد، هر كس كارهاى خوب را نداند راهها براى او كج و معوج خواهند شد و او نخواهد توانست خود را نجات دهد و در تنگنا گرفتار مى‏گردد و راهى غير از راه مؤمنان را مى‏گيرد.

شك نيز چهار شعبه دارد، ترس، گمان، ترديد و تسليم، اكنون شكّ‏كنندگان در باره كدام يك از نعمت‏هاى خداوند خود را به شك مى‏اندازند، هر كس از آينده بترسد به عقب بر مى‏گردد، و هر كس در كارى شك و ترديد داشته باشد ديگران بر او پيشى خواهند گرفت و پاهاى شيطان او را خرد مى‏كنند، هر كس خود را در هلاكت‏هاى دنيا و آخرت تسليم كرد در وسط آن دو هلاك مى‏گردد، كسانى نجات پيدا مى‏كنند كه اهل يقين باشند.

شبهه نيز چهار شعبه دارد گول ظاهر خوردن و اينكه هر آدم متظاهرى انسان‏

 

را فريب دهد و او را در كارها به شبهه اندازد، و او هم بدون تعمق گول او را بخورد،پ و يا اينكه آدميان فريب نفس خود را بخورند و وسوسه‏هاى نفس آنها را در كارها به شبهه اندازند و آنها را در نظرش زيبا جلوه دهند و او هم گول بخورد و انجام دهد.

ديگر از اقسام شبهه آن است كه انسانى سعى مى‏كند كجى‏ها و انحرافات را تاويل و توجيه كند و اعمال اشخاص فاسد را زيبا جلوه دهد و چهارم از اقسام شبهه تلبيس و اشتباه كارى است و اينكه با نيرنگ و فريب زشتيها را نيك جلوه مى‏دهد و پليديها را پاك به نظر مى‏رساند و در اين جا تاريكيها روى همديگر مى‏آيند و حقيقت معلوم نمى‏گردد، نفاق نيز چهار پايه دارد، هواى نفس، نرمش، خودخواهى، و طمع، هوى نيز داراى چهار شعبه مى‏باشد، ظلم و ستم، عدوان، شهوت و طغيان، كسى كه ستم مى‏كند گناهان و نافرمانيش زياد مى‏گردد، كسى كه تجاوز مى‏نمايد از ارتكاب گناه مصون نخواهد بود و دلش سالم نخواهد شد.

كسانى كه خود را گرفتار هواى نفس كنند و دنبال شهوت‏ها بروند، در كارهاى زشت و پليد آلوده مى‏شوند، و كسانى كه طغيان مى‏كنند و از حد خود تجاوز مى‏نمايند گمراه مى‏گردند و به يقين نمى‏رسند، و براى كارهاى خود برهانى و دليلى ندارند.

نرمش و ملايمت هم چند شعبه دارد، شكوه، مكر و فريب، سهل‏انگارى و تاخير انداختن كارها، و آرزوهاى دور و دراز، شكوه جلال حق را انكار مى‏كند، سهل‏انگارى كارها را از وقتش تاخير مى‏اندازد، و آرزوها انسان را از حال خود بيرون مى‏كنند و زندگى طبيعى را از او مى‏گيرند، و اگر بداند در چه خيال‏هايى به سر مى‏برد از هول و ترس جان خواهد داد.

خودخواهى نيز چند شعبه دارد و آنها عبارتند از تكبر، فخر فروشى، تعصب، و نژادپرستى و فرقه‏گرائى، هر كس تكبر داشته باشد به حقيقت پشت مى‏كند، و هر كس بر خود ببالد و افتخار نمايد به معصيت و گناه گرفتار مى‏گردد.

هر كس حميّت از قوم و قبيله نمايد در تجاوز و تعدى اصرار مى‏نمايد، و هر

 

كس اهل تعصب باشدپ اين تعصب ديدگان او را كور مى‏كند و او را به ستم وامى‏دارد، چه اندازه زشت است آن كارى كه در آن تكبر و پشت كردن به حق باشد و يا ظلم و ستم و گناه و فسادى در دنبال آن واقع شود.

طمع نيز چهار شعبه دارد، خوشحالى، بى‏عارى، بى‏قيدى، لجاجت، و زياده‏طلبى، خوشحالى در نزد خداوند ناپسند و زشت مى‏باشد، بى‏عارى و لجام گسيختگى، آدمى را به تكبر و خودخواهى مى‏كشاند و ساقط مى‏كند.

لجاجت هم بلائى است كه انسان را در دام گناهان مى‏اندازد و او را ناخودآگاه به فساد مى‏كشاند، زياده‏طلبى و برترى‏جوئى آدمى را به لهويات مشغول مى‏سازد و او را از نيكيها باز مى‏دارد، و به سقوط نزديك مى‏كند، اينها بودند نفاق و پايه‏ها و شعبه‏هاى آن.پ 2- ابو عمرو زبيرى از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: كفر در كتاب خداوند بر پنج قسم مى‏باشد، يكى از آنها كفر انكارى است و او هم بر دو قسم است، انكار علمى و انكار بدون علم.

اما انكار بدون علم كسانى مى‏باشند كه خداوند از آنها در قرآن حكايت مى‏كند و آن اين است كه گفتند: «وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» و يا اينكه گفته: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ.

آن جماعت گفتند: جز زندگى دنيا زندگى ديگرى وجود ندارد، ما مى‏ميريم و زنده مى‏كرديم اين روزگار و گردش شب و روز است كه ما را مى‏ميراند، آنها اين سخنان را مى‏گويند، ولى علم ندارند و فقط از روى گمان سخن مى‏گويند، كسانى كه كافر شدند چه آنها را بيم دهى و يا بيم ندهى آنها ايمان نخواهند آورد، اين گروه به دون علم كافر و منكر شدند.

اما كسانى كه كافر شدند و از روى علم انكار كردند، آنها گروهى مى‏باشند كه خداوند در حق آنها فرموده: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ آن جماعت قبلا به كفار مى‏گفتند: ما پيروز مى‏شويم، ولى بعدا كه‏

 

رسول آمد او را نشناختند و كافر شدند، اين جماعت كافر شدند و با علم منكر گرديدند.پ حريز از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمودند: هنگامى كه آيه شريفه الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ* كه در باره يهود و نصارى مى‏باشد نازل شد و تفسيرش اين است كه آنها رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را مى‏شناسند همان گونه كه فرزندان خود را مى‏شناسند.

خداوند متعال در تورات و انجيل و زبور صفات رسول صلى اللَّه عليه و آله را براى آنها بيان كرده بود و از اصحاب و ياران آن جناب و مبعث او و هجرتش به مدينه سخن گفته بود و در اين باره در قرآن مجيد فرمود:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ.

محمد صلى اللَّه عليه و آله رسول خدا مى‏باشد و كسانى كه با او هستند بر كفار سخت‏گيرى مى‏كنند ولى نسبت به خود مهربان مى‏باشند، آنها را در حال ركوع و سجود مشاهده مى‏كنيد كه از خداوند خير و احسان طلب مى‏نمايند و خوشنودى او را مى‏خواهند، در سيماى آنها اثر سجده هست و در تورات و انجيل وصف آنها آمده است.

اين بود صفت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه در تورات و انجيل بيان شده است و همچنان صفات اصحاب او هم آمده، ولى بعد از اينكه خداوند او را مبعوث فرمودند اهل كتاب آن حضرت را شناختند ولى بعد از اينكه آمد و آنها را دعوت كرد او را نشناختند و كافر شدند.

يهوديان قبل از آمدن رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به عرب‏ها مى‏گفتند: اكنون نزديك است كه پيامبرى در مكه ظهور كند، و به مدينه مهاجرت نمايد، او بهترين پيامبران و آخرين آنها مى‏باشند، در ديدگان او يك سرخى هست و بين دو شانه‏اش مهر نبوت مشاهده مى‏شود.

 

پ‏او پارچه‏اى به خود مى‏پيچد و با نانى مختصر قناعت مى‏كند، و با چند دانه خرما روز را به سر مى‏برد، او بر الاغ برهنه سوار مى‏گردد و خندان و جنگجو مى‏باشد، شمشيرش را روى شانه‏اش مى‏گذارد و باكى ندارد از اينكه با كدام شخص برخورد مى‏كند، حكومت او به دورترين جاها خواهد رسيد، اى جماعت عرب با او با شما جنگ خواهيم كرد.

اما بعد از اينكه آن پيامبر گرامى مبعوث شد بر او حسد بردند و كافر شدند، همان گونه كه خداوند فرمود: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ، آنها قبل از بعثت مى‏گفتند ما به وسيله او بر شما پيروز خواهيم شد، اما بعد از اينكه آمد او را نشناختند و به او كافر شدند.

يكى از اقسام كفر، كفر برائت مى‏باشد كه خداوند مى‏فرمايد: ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ، يعنى گروهى از شما از گروه ديگرى بيزارى مى‏جويند، يكى از كفرها ترك اوامر خداوند است، و خداوند مى‏فرمايد: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ، يعنى كسى كه حج را ترك كند در حالى كه مستطيع باشد كافر است.

ديگر از انواع كفر، كفر نعمت مى‏باشد خداوند در اين باره مى‏فرمايد: لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ، يعنى خداوند مرا آزمايش مى‏كند كه آيا من كفران مى‏كنم و يا سپاس مى‏گويم، هر كس سپاس گويد براى خودش كرده و هر كس كفران نمايد به زيان خود كرده اينها بودند وجوه كفر در كتاب خداوند.پ 3- مسعدة بن صدقه گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال شد معنى گفته رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه فرمودند: شرك از حركت يك مورچه روى سنگ سياه در شب تاريك هم مخفى‏تر است چه معنى دارد.

امام عليه السّلام فرمودند: مؤمنان بت‏هاى مشركان را فحش مى‏دادند، و در مقابل مشركان هم خداى مؤمنان را ناسزا مى‏گفتند، در اينجا خداوند آنها را نهى كردند كه بت‏هاى آنان را فحش ندهند.

 

اين عمل مؤمنان موجب مى‏گردد كه آنان هم به خداى مسلمانان ناسزا نگويند در اين جا مؤمنان بدون اينكه توجه داشته باشند مشرك مى‏گردند، و خداوند در قرآن مجيد فرمود: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ تا آخر آيه.پ 4- ابو الجارود از امام باقر عليه السّلام روايت مى‏كند آن جناب در تفسير آيه شريفه اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ فرمودند اما آنها از مسيح نافرمانى كردند و او را در نفس خود بزرگ شمردند.

آنها گمان كردند كه مسيح خدا و يا فرزند خدا مى‏باشد، گروهى از آنها گفتند: او سومى سه نفر مى‏باشد گروهى هم گفتند: او خودش خدا هست، اما احبار و راهبان مسيحيت به گفته‏هاى آنان اعتماد كردند و قائل به آن شدند.

هر چه آن گروه گفتند راهبان هم آن را ترويج كردند، و عقائد آنها را نشر نمودند، آنها آن جماعت را براى خود ارباب گرفتند، و امر خدا و رسول و كتاب خدا را رها ساختند و هر چه احبار و راهبان گفتند بكار بستند و آنها را اطاعت كردند.پ 5- فضيل گويد: امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ فرمود: شرك در اطاعت مانند شرك در عبادت نمى‏باشد، گناهانى كه مردم مرتكب مى‏كردند از باب شرك طاعت مى‏باشد كه در آن از شيطان اطاعت كردند، و اين شرك عبادت بشمار نمى‏آيد.پ 6- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمودند تفسير آيه شريفه وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا  كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا اين است كه خدايان در روز قيامت با عبادت‏كنندگان خود به مخالفت بر مى‏خيزند و از آن برائت مى‏جويند.

آن بت‏ها و معبودها با مشركان به ضديت بر مى‏خيزند و از آنها تبرى مى‏جويند امام عليه السّلام فرمودند: عبادت ركوع و سجود نيست بلكه آن اطاعت از مخلوق در برابر خالق مى‏باشد، و هر كس بنده‏اى را اطاعت كند مانند اين است كه او را عبادت كرده باشد.

 

پ‏7- ابن طيار گويد: امام صادق در تفسير آيه شريفه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فرمود: يعنى خدا را از روى شك و ترديد عبادت مى‏كنند، فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ.

امام عليه السّلام فرمودند: اين آيه در مورد گروهى نازل شد كه خداوند را به يگانگى قبول كردند و بت‏ها را بدور انداختند و دست از شرك باز داشتند ولى محمد صلى اللَّه عليه و آله را به پيامبرى نشناختند و خداوند را با شك و ترديد در نبوت محمد صلى اللَّه عليه و آله پرستيدند و به آن چه بر آن جناب فرمود آمده بود ايمان نياوردند. آن جماعت خدمت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله رسيدند و عرض كردند: يا رسول اللَّه ما صبر مى‏كنيم اگر مال و فرزندان ما زياد شد و حال ما بهبودى يافت مى‏دانيم كه شما رسول خدا مى‏باشيد و اگر اين چنين نشد معلوم است كه در گفته خود صداقت نداريد.

در اين هنگام خداوند متعال اين آيه را نازل كردند: فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ  يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ.

يعنى اگر خيرى به او برسد اطمينان پيدا مى‏كند، و اگر گرفتار گردد بر مى‏گردد و به حق پشت مى‏كند، اين اشخاص در دنيا و آخرت زيان مى‏كنند، آنها خداوند را ترك مى‏گويند و دنبال چيزهايى مى‏روند كه سود و زيان ندارند و آنها را عبادت مى‏كنند.

گروهى از آنها كسانى هستند كه خدا را مى‏شناسند و ايمان هم در دل آنها جاى دارد، و از شك و ترديد به طرف ايمان مى‏آيند، گروهى در شك خود مى‏مانند و در حيرت فرو مى‏روند و دسته‏اى هم از ايمان به طرف شرك مى‏روند و غير خدا را عبادت مى‏كنند.پ 8- عباس بن زيد گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: عوام مى‏گويند:

شرك از حركت مورچه در شب تاريك روى فرش سياه هم مخفى‏تر است، امام عليه السّلام فرمودند: بنده‏اى مشرك نمى‏گردد تا آنگاه كه براى غير خدا نماز بگذارد، و يا براى غير خدا گوسفند بكشد و يا از غير خداوند حاجتى بخواهد.

 

پ‏9- عبد الحميد بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شرك از حركت مورچه هم مخفى‏تر مى‏باشد، يكى از موارد شرك دادن انگشترى براى عرض حاجت مى‏باشد.پ 10- عبد الغفار جازى گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردند: آيا كفرى هست كه به حد شرك نرسد فرمودند: كفر خود همان شرك است، بعد از آن برخاست و وارد مسجد شد و به من فرمودند: مرد خوب آن است كه حديثى را براى رفيقش نقل كند، او هم حديث را نفهميده رد كند، اين كفران نعمت هست ولى شرك نيست.پ 11- ابن صدقه گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم در باره كفر و شرك كه كدام يك از آنها مقدم‏ترند فرمود: كفر مقدم‏تر مى‏باشد، زيرا ابليس قبل از همه كافر شد و كفرش هم به خاطر شرك نبود، و او كسى را به عبادت غير خداوند دعوت نكرد، ولى بعد از آن دعوت كرد و مشرك شد.پ 12- محمد بن مسلم گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: تفسير عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ چيست فرمود: عتل كسى را گويند كه كفرش بزرگ باشد، و زنيم هم كسى است كه علنا گناه مى‏كند و حريص بر گناه مى‏باشد.پ 13- هيثم تميمى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى هيثم گروهى در ظاهر ايمان آوردند ولى در باطن كافر بودند و سودى نبردند، جماعتى بعد از آنها آمدند و به باطن ايمان آوردند و به ظاهر كافر شدند آنها هم سودى نبردند ايمان به ظاهر و باطن بستگى دارد و بدون يكى از آنها سودى ندارد.پ 14- موسى بن بكر واسطى گويد: از موسى بن جعفر عليه السّلام سؤال كردم كفر و شرك كداميك بر ديگرى مقدم مى‏باشند، امام فرمودند: من تا حال مشاهده نكرده بودم كه تو با مردم مجادله كنى، گفت: هشام بن حكم به من گفته اين موضوع را از شما سؤال نمايم، امام فرمود: كفر مقدم است و معنى آن انكار مى‏باشد خداوند در باره ابليس فرمود: أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ.پ 15- عبيد بن زراره گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم تفسير آيه شريفه‏

 

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ، چيست فرمودند: واگذاردن اعمالى است كه به آن اقرار كرده است ولى به آن عمل نمى‏كند.پ يكى از آن موارد ترك نماز بدون هيچ عذرى مى‏باشد، گويد: عرض كردم گناهان كبيره بزرگترين گناهان هستند، فرمود: آرى، گفتم: از ترك نماز هم بزرگتر مى‏باشند، فرمود: هر گاه نماز را بدون سبب و عذرى انجام ندهد از گناهان هفتگانه است.پ 16- ابان بن عبد الرحمن گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمودند:

نزديك‏ترين چيزى كه آدمى را از اسلام خارج مى‏كند اين است كه مشاهده كند سخنى بر خلاف حق مى‏باشد ولى او از آن طرفدارى نمايد و اصرار داشته باشد كه آن خلاف را انجام دهد.

امام عليه السّلام فرمودند: خداوند مى‏فرمايد: وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ هر كس به ايمان كافر شود كارهايش به او سود نمى‏دهد، فرمود: مقصود از كفر به ايمان كسى است كه به اوامر خداوند عمل نمى‏كند و از آن خوشش نمى‏آيد.پ 17- محمد بن مسلم گويد: امام عليه السّلام فرمودند: تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ آن است كه او اعمال دينى را ترك مى‏گويد تا آنگاه كه به هيچ يك عمل نمى‏كند، مانند كسى كه از روى تعمد نماز نمى‏خواند و به احكام دين بى‏اعتنائى مى‏نمايد.پ 18- جابر گويد: امام باقر عليه السّلام فرمودند: تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ يعنى كسانى كه به ولايت على عليه السّلام كافر شدند در آخرت زيان خواهند كرد و از ايمان خود سودى نخواهند برد.پ 19- هارون بن خارجه گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ چيست فرمودند: يكى از موارد آن اعمالى است كه به خاطر سختى مورد عمل قرار نمى‏گيرد آدم راحت طلب بعضى از كارهاى دينى را كه انجام آن زحمت دارد ترك مى‏كند و به آن اعتنايى ندارد.پ 20- زراره گويد: براى امام صادق عليه السّلام نوشتم مردم روايت مى‏كنند كه رسول‏

 

خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:پ هر كس به خداوند مشرك شود دوزخ براى او واجب مى‏شود و هر كس شرك نياورد بهشت براى او لازم مى‏گردد؟

امام عليه السّلام فرمودند: اما كسى كه براى خداوند شريك قائل گردد او را شرك واضح گويند و خداوند هم فرموده: مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ، و اما اينكه فرموده هر كس مشرك نشود بهشت براى او واجب مى‏شود اين جا محل نظر است و اين در صورتى است كه نافرمانى خداوند را نكند.پ 21- زرارة گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ را پرسيدم فرمودند: يكى از موارد شرك آن است كه مردى به شما مى‏گويد: به جانت سوگند.پ 22- يعقوب بن شعيب گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم معنى آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ چيست فرمود: آنها مى‏گفتند: در هنگام غروب فلان ستاره و يا طلوع فلان ستاره باران خواهد باريد، و اين عقيده يكى از موارد شرك مى‏باشد، و همچنين آنها به كاهنان معتقد بودند.پ 23- محمد بن فضيل گويد: امام رضا عليه السّلام در تفسير اين آيه شريفه فرمودند:

آن شركى است كه به حد كفر نمى‏رسد.پ 24- زرارة گويد: امام باقر عليه السّلام فرمودند: شرك طاعت آن است كه مردى گويد: اگر فلان كس و خداوند نبودند چنان كارى انجام نمى‏گرفت و يا اينكه اگر فلان شخص نبود كارم درست نمى‏شد.پ 25- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شرك طاعت آن است كه مردى بگويد: اگر تو نبودى من گرفتار مشكلات مى‏شدم و مانند اين گونه سخنان.پ 26- زرارة گويد: امام باقر عليه السّلام فرمودند: شرك طاعت غير از شرك عبادت است گناهانى كه موجب مى‏شوند آدمى به جهنم سقوط كند، شرك طاعت به حساب مى‏آيند، آنها از شيطان اطاعت كردند و در طاعت مشرك شدند، ولى آن طور نبود كه غير خداوند را عبادت كنند و او را پرستش نمايند.پ 27- مالك بن عطيه گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ‏

 

أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ آن است كه مردى به ديگرى مى‏گويد:پ اگر فلان شخص نبود من نابود مى‏شدم، و اگر فلان كس مانع نمى‏شد من به مقصود خود مى‏رسيدم.

اگر آن شخص به داد من نرسيده بود خانواده‏ام از بين مى‏رفتند، مگر شما در اين موارد مشاهده نمى‏كنيد كه او براى خداوند شريك قائل شده و در دفع دشمنان و جلب روزى غير از خدا را عنوان كرده است، گويد: گفتم: اگر بگويد خداوند بر من منت نهاد و فلان شخص را به كمك من رسانيد چگونه است، فرمود: اين چنين مانعى ندارد.پ 28- نعمانى در تفسير خود در باب فضل قرآن از امير المؤمنين عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: كفرى كه در قرآن مجيد از آن نام برده شده پنج قسم مى‏باشد، و آنها عبارتند از كفر انكارى، كفر مطلق، كفر ترك، كفر برائت، و كفر نعمت.

اما كفر انكارى بر دو قسم است، يكى از آنها كفر وحدانيت است، و آن گفتار كسانى است كه مى‏گويند: نه خدائى هست و نه بهشتى و نه دوزخى و نه حشر و نشرى، اين جماعت از زنادقه و ملحدان مى‏باشند، و همچنين گروهى از دهريه كه مى‏گويند: وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ روزگار ما را فانى مى‏كند نه غير آن.

اين نظريه‏اى است كه آنها مى‏دهند و براى آن برهانى هم ندارند، و فقط از روى گمان اين سخن را مى‏گويند، خداوند فرموده: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ يعنى آنها به وحدانيت خداوند ايمان نخواهند آورد و به توحيد معتقد نخواهند شد.

وجه دوم كفر انكارى آن است كه حقيقت و واقعيت را مى‏شناسد ولى در عمل و هنگام حاجت انكار مى‏كند، خداوند در قرآن مى‏فرمايد: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا، حقيقت را انكار مى‏كنند در حالى كه آن را در دل قبول دارند.

در آيه ديگرى خداوند مى‏فرمايد: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ، آنها قبلا با كفار از فتح و

 

پيروزى سخن مى‏گفتند ولى بعد از اينكه حق آمد آن را نشناختند و كافر شدند و مورد نفرين قرار گرفتندپ قسم سوم از كفر ترك اوامر خداوند مى‏باشد كه از معصيت‏ها شمرده مى‏شود خداوند متعال فرموده: وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ تا أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ.

هنگامى كه ما از شما پيمان گرفتيم كه خون يك ديگر را نريزيد، و همديگر را از خانه‏ها بيرون نكنيد، شما هم اقرار كرديد و پيمان بستيد، اكنون شما به بعضى از موارد ايمان مى‏آوريد ولى به پاره‏اى كافر مى‏گرديد.

خداوند آنها را كافر خواند زيرا آنان اوامر خداوند را اطاعت نكردند، و آنها را از آن جهت مؤمن دانست كه در ظاهر اقرار كردند اگر چه در باطن قبول نداشتند، ولى آن ايمان ظاهرى به آنها سودى نبخشيد، و جز رسوائى آخرت براى آنها اثرى نداشت.

وجه چهارم كفر آن است كه خداوند متعال از ابراهيم عليه السّلام نقل مى‏كند در آن جا كه فرمود: كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ، مقصود از كَفَرْنا بِكُمْ در اينجا يعنى تبرأنا منكم ما از شما برائت مى‏جوئيم.

در داستان ابليس در آنجا كه روز قيامت از دوستانش بيزارى حاصل مى‏كند مى‏گويد: إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ، يعنى من از شما برائت مى‏جويم از سخنان شرك‏آميزى كه قبلا به من ميگفتيد در جاى ديگر خداوند مى‏فرمايد: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا تا آنجا كه فرمود: يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً شما غير از خدا بت‏هائى براى خود اختيار كرديد و در دنيا با آنها به محبت رفتار نموديد، روز قيامت يك ديگر را لعن و تكفير خواهيد كرد.

بخش پنجم از كفر، كفر نعمت مى‏باشد، خداوند از قول سليمان عليه السّلام مى‏فرمايد: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ، اين از عطاهاى خداوند است كه به من مرحمت كرده تا مرا بيازمايد كه در برابر اين نعمت‏ها او را سپاسگزارى‏

 

مى‏كنم و يا كفران نعمت مى‏نمايم.پ در جاى ديگرى مى‏فرمايد: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ اگر سپاسگزارى كنيد بر نعمت‏ها خواهم افزود و اگر ناسپاس باشيد شما را عذاب خواهم كرد، و نيز فرموده: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ، مرا به ياد بياوريد تا شما را بياد بياورم مرا سپاس گوئيد و كفران نكنيد.

در قرآن مجيد از شرك هم در چهار موضوع گفتگو شده است، در آنجا كه فرموده: لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ.

هر آئينه كافر شدند كسانى كه گفتند خداوند مسيح بن مريم است، در حالى كه خود مسيح گفت: اى بنى اسرائيل خداوند را پرستش كنيد كه پروردگار من و شما مى‏باشد، و هر كس به خداوند شرك آورده بهشت بر او حرام مى‏گردد و جاى در دوزخ دارد، و ستمگاران يارى‏كننده ندارند، اين را شرك در گفتار و وصف مى‏شمارند.

وجه دوم از شرك، شرك اعمال است، خداوند مى‏فرمايد وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ، بيشتر آنها به خداوند ايمان نياوردند و در حال شرك ماندند، در جاى ديگرى فرموده: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، آنها علما و دانشمندان دينى خود را ارباب گرفتند و خدا را فراموش كردند.

البته معلوم است كه آنها براى رهبران دينى خود روزه نگرفتند و براى آنان نماز هم نگذاردند، ولى هر چه آنها گفتند مردم از آنها اطاعت كردند، حلال‏ها را براى آنها حرام نمودند، و حرام‏ها را حلال ساختند، مردم در نتيجه آنها را پرستيدند در حالى كه نمى‏دانستند آنها را مى‏پرستند اين را مى‏گويند شرك در اعمال و طاعات.

بخش سوم از شرك، شرك زنا مى‏باشد، خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد: وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، پروردگار به شيطان مى‏فرمايند در اموال و فرزندان با

 

آنها شركت كن،پ هر كس به ناطقى گوش فرا دهد او را عبادت كرده، اگر ناطق از خداوند سخن مى‏گويد خدا را عبادت كرده و اگر غير از خدا مى‏گويد غير خدا را پرستيده است.

قسمت چهارم از شرك، شرك ريا مى‏باشد، خداوند متعال مى‏فرمايد: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً، هر كس مى‏خواهد خدا را ملاقات كند بايد كار نيك انجام دهد و در عبادت براى خداوند شريك نياورد.

اين گونه جماعت روزه مى‏گيرند و نماز بر پا مى‏دارند و كارهاى خير هم انجام مى‏دهند ولى در نيت خود خالص نمى‏باشند و براى خودنمائى و تظاهر كارها را مى‏كنند اينها كه در بالا ذكر شد اقسام شرك مى‏باشند كه خداوند آنها را در كتاب خود ذكر كرده است.

اما ظلم در كتاب خداوند اقسامى دارد يكى از آنها ظلمى است كه خداوند از لقمان نقل مى‏كند و مى‏فرمايد: يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ، اى فرزند من شرك نياور كه شرك ظلم بزرگى مى‏باشد.

يكى از اقسام ظلم، ظلم‏هائى است كه مردم در باره يك ديگر انجام مى‏دهند، و در معاملات و روابط خود با همديگر نسبت به هم ستم مى‏كنند، خداوند مى‏فرمايد:

وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ تا آخر آيه.

اگر مشاهده كنى چگونه ستمگاران در چنگال مرگ گرفتار هستند و دست و پا مى‏زنند و فرشتگان دستهاى خود را باز كرده و به آنها مى‏گويند خود را بيرون كنيد، امروز عذاب و خوارى خواهيد چشيد و سزاى گفته‏هاى خود را مشاهده خواهيد كرد.

كسانى كه زياده‏روى در كفر را انكار مى‏كنند بايد متوجه شوند كه خداوند گفته‏هاى آنان را رد كرده و فرموده: إِنَّمَا النَّسِي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ، و يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ.

 

 

پ‏كسانى كه دلشان بيمار است پليدى روى پليدى مى‏آيد و آنها در حال كفر خواهند مرد و در جاى ديگر فرمودند: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً تا آخر آيه، كسانى كه ايمان آوردند و بعد كافر شدند، بار ديگر ايمان آوردند و باز كافر شدند و بر كفر خود افزودند.پ 29- امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ فرمودند: يعنى از شيطان اطاعت مى‏كند و مشرك مى‏شود.پ 30- موسى بن اسماعيل گويد: موسى بن جعفر از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: شك و ترديد از كفر به شمار مى‏رود.