پ1- ابن نباته گويد: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ايمان بر چهار پايه استوار مىباشد بر صبر، يقين، عدل و جهاد، صبر هم چهار شعبه دارد، شوق، ترس، زهد، و مراقبت، هر كس شوق به بهشت داشته باشد از شهوات دست مىكشد.
هر كس از آتش دوزخ و عذاب جهنم بترسد از كارهاى حرام و ناشايست
دست باز مىدارد،پ و هر كس در دنيا زهد پيشه كند مصيبتهاى دنيايى بر او آسان مىشوند و هر كس مراقب مرگ باشد در كارهاى خير شتاب مىكند.
يقين هم دارى چهار شعبه مىباشد، بصيرت و هوش، درك حقائق، از مواضع عبرت پند آموختن، و آشنائى از روش گذشتگان هر كس در امور بصيرت پيدا كرد و دلش روشن شد حكمت پيدا مىكند و هر كس حكمت پيدا كرد، عبرت را خواهد شناخت، و هر كس عبرت پيدا كرد مثل اين است كه با گذشتگان زندگى كرده است.
عدالت هم چهار شعبه دارد، فهم عميق، دانش زياد و ژرف، نور حكمت، و حلم، هر كس فهمش زياد شد مطالب علمى را تفسير مىكند، و هر كس علم پيدا كرد غرائب و مشكلات حكمت را درك مىكند، و هر كس حكمت را فرا گرفت در كارهائى كه از مردم به او مراجعه مىشود افراط نخواهد كرد.
جهاد هم چهار شعبه دارد، امر به معروف و نهى از منكر، صداقت در ميدانهاى جنگ، و دشمنى و مخالفت با فاسقان، هر كس امر به معروف كند پشت مؤمنان را استوار مىگرداند، و هر كس نهى از منكر نمايد دماغ منافقان را به خاك مىمالد.
كسى كه در ميدانهاى جنگ صداقت به خرج دهد و ثبات داشته باشد حكم خداوند در باره او جارى مىشود، هر كس با فاسقان به مخالفت برخيزد و براى خداوند غضب كند خداوند براى او غضب مىكند، اينها بودند ايمان و پايهها و شعب آن.
كفر هم داراى چهار پايه مىباشد، فسق، سركشى، شك و ترديد، و شبهه و فسق هم داراى چهار شعبه مىباشد، جفا، كورى غفلت و عناد و خودخواهى و تجاوز از حد.
هر كس از حق تجاوز كند حق را كوچك خواهد شمرد و با فقها دشمنى خواهد كرد، و به نقض پيمانها اصرار خواهد داشت، هر كس كور گردد خدا را فراموش مىكند، و از گمانها پيروى مىنمايد، و شيطان بر او مسلط مىگردد و او
را از راه بيرون مىسازد.پ هر كس از حق غفلت نمايد آرزوها او را فريب مىدهند و به خود مشغول مىسازند، و هنگامى كه پردهها عقب بروند و حقائق روشن شوند حسرت خواهد خورد، و چيزهائى بر او روشن مىشوند كه هرگز تصور آنها را نمىكرد.
هر كس از فرمان خداوند سرپيچى كند و عناد ورزد، خداوند متعال او را خوار مىكند و بر زمينش مىزند و با قهر و غلبه او را از پا در مىآورد و با بزرگى خود او را كوچك مىسازد، همان گونه كه در مقابل خداوند عرض و اندام كرد و خود را بزرگ نشان داد و از فرمان خدا اعراض نمود.
عناد و سركشى هم بر چهار قسم مىباشد، فرو رفتن، نزاع، كدورت و چركى دل، و شقاق هر كس اهل تعمق و كنجكاوى باشد و بخواهد در هر چيز شك و ترديد نمايد هرگز به حق نخواهد رسيد و هر چه بيشتر بخواهد كنجكاوى كند در گردابها غرق خواهد گرديد، و هر گاه از فتنهاى خارج شود در فتنهاى ديگر گرفتار خواهد شد و رشتههاى دين از دست او بيرون مىرود.
هر كس اهل نزاع و مخاصمه باشد و با همه در حال مجادله بسر برد، كارهايش از هم گسسته و اوضاع و احوال بر او تنگ خواهد شد، نيكى در نزد او بدى و بدى در نزد او نيكى به حساب خواهد آمد، هر كس كارهاى خوب را نداند راهها براى او كج و معوج خواهند شد و او نخواهد توانست خود را نجات دهد و در تنگنا گرفتار مىگردد و راهى غير از راه مؤمنان را مىگيرد.
شك نيز چهار شعبه دارد، ترس، گمان، ترديد و تسليم، اكنون شكّكنندگان در باره كدام يك از نعمتهاى خداوند خود را به شك مىاندازند، هر كس از آينده بترسد به عقب بر مىگردد، و هر كس در كارى شك و ترديد داشته باشد ديگران بر او پيشى خواهند گرفت و پاهاى شيطان او را خرد مىكنند، هر كس خود را در هلاكتهاى دنيا و آخرت تسليم كرد در وسط آن دو هلاك مىگردد، كسانى نجات پيدا مىكنند كه اهل يقين باشند.
شبهه نيز چهار شعبه دارد گول ظاهر خوردن و اينكه هر آدم متظاهرى انسان
را فريب دهد و او را در كارها به شبهه اندازد، و او هم بدون تعمق گول او را بخورد،پ و يا اينكه آدميان فريب نفس خود را بخورند و وسوسههاى نفس آنها را در كارها به شبهه اندازند و آنها را در نظرش زيبا جلوه دهند و او هم گول بخورد و انجام دهد.
ديگر از اقسام شبهه آن است كه انسانى سعى مىكند كجىها و انحرافات را تاويل و توجيه كند و اعمال اشخاص فاسد را زيبا جلوه دهد و چهارم از اقسام شبهه تلبيس و اشتباه كارى است و اينكه با نيرنگ و فريب زشتيها را نيك جلوه مىدهد و پليديها را پاك به نظر مىرساند و در اين جا تاريكيها روى همديگر مىآيند و حقيقت معلوم نمىگردد، نفاق نيز چهار پايه دارد، هواى نفس، نرمش، خودخواهى، و طمع، هوى نيز داراى چهار شعبه مىباشد، ظلم و ستم، عدوان، شهوت و طغيان، كسى كه ستم مىكند گناهان و نافرمانيش زياد مىگردد، كسى كه تجاوز مىنمايد از ارتكاب گناه مصون نخواهد بود و دلش سالم نخواهد شد.
كسانى كه خود را گرفتار هواى نفس كنند و دنبال شهوتها بروند، در كارهاى زشت و پليد آلوده مىشوند، و كسانى كه طغيان مىكنند و از حد خود تجاوز مىنمايند گمراه مىگردند و به يقين نمىرسند، و براى كارهاى خود برهانى و دليلى ندارند.
نرمش و ملايمت هم چند شعبه دارد، شكوه، مكر و فريب، سهلانگارى و تاخير انداختن كارها، و آرزوهاى دور و دراز، شكوه جلال حق را انكار مىكند، سهلانگارى كارها را از وقتش تاخير مىاندازد، و آرزوها انسان را از حال خود بيرون مىكنند و زندگى طبيعى را از او مىگيرند، و اگر بداند در چه خيالهايى به سر مىبرد از هول و ترس جان خواهد داد.
خودخواهى نيز چند شعبه دارد و آنها عبارتند از تكبر، فخر فروشى، تعصب، و نژادپرستى و فرقهگرائى، هر كس تكبر داشته باشد به حقيقت پشت مىكند، و هر كس بر خود ببالد و افتخار نمايد به معصيت و گناه گرفتار مىگردد.
هر كس حميّت از قوم و قبيله نمايد در تجاوز و تعدى اصرار مىنمايد، و هر
كس اهل تعصب باشدپ اين تعصب ديدگان او را كور مىكند و او را به ستم وامىدارد، چه اندازه زشت است آن كارى كه در آن تكبر و پشت كردن به حق باشد و يا ظلم و ستم و گناه و فسادى در دنبال آن واقع شود.
طمع نيز چهار شعبه دارد، خوشحالى، بىعارى، بىقيدى، لجاجت، و زيادهطلبى، خوشحالى در نزد خداوند ناپسند و زشت مىباشد، بىعارى و لجام گسيختگى، آدمى را به تكبر و خودخواهى مىكشاند و ساقط مىكند.
لجاجت هم بلائى است كه انسان را در دام گناهان مىاندازد و او را ناخودآگاه به فساد مىكشاند، زيادهطلبى و برترىجوئى آدمى را به لهويات مشغول مىسازد و او را از نيكيها باز مىدارد، و به سقوط نزديك مىكند، اينها بودند نفاق و پايهها و شعبههاى آن.پ 2- ابو عمرو زبيرى از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: كفر در كتاب خداوند بر پنج قسم مىباشد، يكى از آنها كفر انكارى است و او هم بر دو قسم است، انكار علمى و انكار بدون علم.
اما انكار بدون علم كسانى مىباشند كه خداوند از آنها در قرآن حكايت مىكند و آن اين است كه گفتند: «وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» و يا اينكه گفته: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ.
آن جماعت گفتند: جز زندگى دنيا زندگى ديگرى وجود ندارد، ما مىميريم و زنده مىكرديم اين روزگار و گردش شب و روز است كه ما را مىميراند، آنها اين سخنان را مىگويند، ولى علم ندارند و فقط از روى گمان سخن مىگويند، كسانى كه كافر شدند چه آنها را بيم دهى و يا بيم ندهى آنها ايمان نخواهند آورد، اين گروه به دون علم كافر و منكر شدند.
اما كسانى كه كافر شدند و از روى علم انكار كردند، آنها گروهى مىباشند كه خداوند در حق آنها فرموده: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ آن جماعت قبلا به كفار مىگفتند: ما پيروز مىشويم، ولى بعدا كه
رسول آمد او را نشناختند و كافر شدند، اين جماعت كافر شدند و با علم منكر گرديدند.پ حريز از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه آن حضرت فرمودند: هنگامى كه آيه شريفه الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ* كه در باره يهود و نصارى مىباشد نازل شد و تفسيرش اين است كه آنها رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را مىشناسند همان گونه كه فرزندان خود را مىشناسند.
خداوند متعال در تورات و انجيل و زبور صفات رسول صلى اللَّه عليه و آله را براى آنها بيان كرده بود و از اصحاب و ياران آن جناب و مبعث او و هجرتش به مدينه سخن گفته بود و در اين باره در قرآن مجيد فرمود:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ.
محمد صلى اللَّه عليه و آله رسول خدا مىباشد و كسانى كه با او هستند بر كفار سختگيرى مىكنند ولى نسبت به خود مهربان مىباشند، آنها را در حال ركوع و سجود مشاهده مىكنيد كه از خداوند خير و احسان طلب مىنمايند و خوشنودى او را مىخواهند، در سيماى آنها اثر سجده هست و در تورات و انجيل وصف آنها آمده است.
اين بود صفت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه در تورات و انجيل بيان شده است و همچنان صفات اصحاب او هم آمده، ولى بعد از اينكه خداوند او را مبعوث فرمودند اهل كتاب آن حضرت را شناختند ولى بعد از اينكه آمد و آنها را دعوت كرد او را نشناختند و كافر شدند.
يهوديان قبل از آمدن رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به عربها مىگفتند: اكنون نزديك است كه پيامبرى در مكه ظهور كند، و به مدينه مهاجرت نمايد، او بهترين پيامبران و آخرين آنها مىباشند، در ديدگان او يك سرخى هست و بين دو شانهاش مهر نبوت مشاهده مىشود.
پاو پارچهاى به خود مىپيچد و با نانى مختصر قناعت مىكند، و با چند دانه خرما روز را به سر مىبرد، او بر الاغ برهنه سوار مىگردد و خندان و جنگجو مىباشد، شمشيرش را روى شانهاش مىگذارد و باكى ندارد از اينكه با كدام شخص برخورد مىكند، حكومت او به دورترين جاها خواهد رسيد، اى جماعت عرب با او با شما جنگ خواهيم كرد.
اما بعد از اينكه آن پيامبر گرامى مبعوث شد بر او حسد بردند و كافر شدند، همان گونه كه خداوند فرمود: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ، آنها قبل از بعثت مىگفتند ما به وسيله او بر شما پيروز خواهيم شد، اما بعد از اينكه آمد او را نشناختند و به او كافر شدند.
يكى از اقسام كفر، كفر برائت مىباشد كه خداوند مىفرمايد: ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ، يعنى گروهى از شما از گروه ديگرى بيزارى مىجويند، يكى از كفرها ترك اوامر خداوند است، و خداوند مىفرمايد: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ، يعنى كسى كه حج را ترك كند در حالى كه مستطيع باشد كافر است.
ديگر از انواع كفر، كفر نعمت مىباشد خداوند در اين باره مىفرمايد: لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ، يعنى خداوند مرا آزمايش مىكند كه آيا من كفران مىكنم و يا سپاس مىگويم، هر كس سپاس گويد براى خودش كرده و هر كس كفران نمايد به زيان خود كرده اينها بودند وجوه كفر در كتاب خداوند.پ 3- مسعدة بن صدقه گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال شد معنى گفته رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه فرمودند: شرك از حركت يك مورچه روى سنگ سياه در شب تاريك هم مخفىتر است چه معنى دارد.
امام عليه السّلام فرمودند: مؤمنان بتهاى مشركان را فحش مىدادند، و در مقابل مشركان هم خداى مؤمنان را ناسزا مىگفتند، در اينجا خداوند آنها را نهى كردند كه بتهاى آنان را فحش ندهند.
اين عمل مؤمنان موجب مىگردد كه آنان هم به خداى مسلمانان ناسزا نگويند در اين جا مؤمنان بدون اينكه توجه داشته باشند مشرك مىگردند، و خداوند در قرآن مجيد فرمود: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ تا آخر آيه.پ 4- ابو الجارود از امام باقر عليه السّلام روايت مىكند آن جناب در تفسير آيه شريفه اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ فرمودند اما آنها از مسيح نافرمانى كردند و او را در نفس خود بزرگ شمردند.
آنها گمان كردند كه مسيح خدا و يا فرزند خدا مىباشد، گروهى از آنها گفتند: او سومى سه نفر مىباشد گروهى هم گفتند: او خودش خدا هست، اما احبار و راهبان مسيحيت به گفتههاى آنان اعتماد كردند و قائل به آن شدند.
هر چه آن گروه گفتند راهبان هم آن را ترويج كردند، و عقائد آنها را نشر نمودند، آنها آن جماعت را براى خود ارباب گرفتند، و امر خدا و رسول و كتاب خدا را رها ساختند و هر چه احبار و راهبان گفتند بكار بستند و آنها را اطاعت كردند.پ 5- فضيل گويد: امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ فرمود: شرك در اطاعت مانند شرك در عبادت نمىباشد، گناهانى كه مردم مرتكب مىكردند از باب شرك طاعت مىباشد كه در آن از شيطان اطاعت كردند، و اين شرك عبادت بشمار نمىآيد.پ 6- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمودند تفسير آيه شريفه وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا اين است كه خدايان در روز قيامت با عبادتكنندگان خود به مخالفت بر مىخيزند و از آن برائت مىجويند.
آن بتها و معبودها با مشركان به ضديت بر مىخيزند و از آنها تبرى مىجويند امام عليه السّلام فرمودند: عبادت ركوع و سجود نيست بلكه آن اطاعت از مخلوق در برابر خالق مىباشد، و هر كس بندهاى را اطاعت كند مانند اين است كه او را عبادت كرده باشد.
پ7- ابن طيار گويد: امام صادق در تفسير آيه شريفه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فرمود: يعنى خدا را از روى شك و ترديد عبادت مىكنند، فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ.
امام عليه السّلام فرمودند: اين آيه در مورد گروهى نازل شد كه خداوند را به يگانگى قبول كردند و بتها را بدور انداختند و دست از شرك باز داشتند ولى محمد صلى اللَّه عليه و آله را به پيامبرى نشناختند و خداوند را با شك و ترديد در نبوت محمد صلى اللَّه عليه و آله پرستيدند و به آن چه بر آن جناب فرمود آمده بود ايمان نياوردند. آن جماعت خدمت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله رسيدند و عرض كردند: يا رسول اللَّه ما صبر مىكنيم اگر مال و فرزندان ما زياد شد و حال ما بهبودى يافت مىدانيم كه شما رسول خدا مىباشيد و اگر اين چنين نشد معلوم است كه در گفته خود صداقت نداريد.
در اين هنگام خداوند متعال اين آيه را نازل كردند: فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ.
يعنى اگر خيرى به او برسد اطمينان پيدا مىكند، و اگر گرفتار گردد بر مىگردد و به حق پشت مىكند، اين اشخاص در دنيا و آخرت زيان مىكنند، آنها خداوند را ترك مىگويند و دنبال چيزهايى مىروند كه سود و زيان ندارند و آنها را عبادت مىكنند.
گروهى از آنها كسانى هستند كه خدا را مىشناسند و ايمان هم در دل آنها جاى دارد، و از شك و ترديد به طرف ايمان مىآيند، گروهى در شك خود مىمانند و در حيرت فرو مىروند و دستهاى هم از ايمان به طرف شرك مىروند و غير خدا را عبادت مىكنند.پ 8- عباس بن زيد گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: عوام مىگويند:
شرك از حركت مورچه در شب تاريك روى فرش سياه هم مخفىتر است، امام عليه السّلام فرمودند: بندهاى مشرك نمىگردد تا آنگاه كه براى غير خدا نماز بگذارد، و يا براى غير خدا گوسفند بكشد و يا از غير خداوند حاجتى بخواهد.
پ9- عبد الحميد بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شرك از حركت مورچه هم مخفىتر مىباشد، يكى از موارد شرك دادن انگشترى براى عرض حاجت مىباشد.پ 10- عبد الغفار جازى گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردند: آيا كفرى هست كه به حد شرك نرسد فرمودند: كفر خود همان شرك است، بعد از آن برخاست و وارد مسجد شد و به من فرمودند: مرد خوب آن است كه حديثى را براى رفيقش نقل كند، او هم حديث را نفهميده رد كند، اين كفران نعمت هست ولى شرك نيست.پ 11- ابن صدقه گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم در باره كفر و شرك كه كدام يك از آنها مقدمترند فرمود: كفر مقدمتر مىباشد، زيرا ابليس قبل از همه كافر شد و كفرش هم به خاطر شرك نبود، و او كسى را به عبادت غير خداوند دعوت نكرد، ولى بعد از آن دعوت كرد و مشرك شد.پ 12- محمد بن مسلم گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم: تفسير عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ چيست فرمود: عتل كسى را گويند كه كفرش بزرگ باشد، و زنيم هم كسى است كه علنا گناه مىكند و حريص بر گناه مىباشد.پ 13- هيثم تميمى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى هيثم گروهى در ظاهر ايمان آوردند ولى در باطن كافر بودند و سودى نبردند، جماعتى بعد از آنها آمدند و به باطن ايمان آوردند و به ظاهر كافر شدند آنها هم سودى نبردند ايمان به ظاهر و باطن بستگى دارد و بدون يكى از آنها سودى ندارد.پ 14- موسى بن بكر واسطى گويد: از موسى بن جعفر عليه السّلام سؤال كردم كفر و شرك كداميك بر ديگرى مقدم مىباشند، امام فرمودند: من تا حال مشاهده نكرده بودم كه تو با مردم مجادله كنى، گفت: هشام بن حكم به من گفته اين موضوع را از شما سؤال نمايم، امام فرمود: كفر مقدم است و معنى آن انكار مىباشد خداوند در باره ابليس فرمود: أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ.پ 15- عبيد بن زراره گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم تفسير آيه شريفه
وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ، چيست فرمودند: واگذاردن اعمالى است كه به آن اقرار كرده است ولى به آن عمل نمىكند.پ يكى از آن موارد ترك نماز بدون هيچ عذرى مىباشد، گويد: عرض كردم گناهان كبيره بزرگترين گناهان هستند، فرمود: آرى، گفتم: از ترك نماز هم بزرگتر مىباشند، فرمود: هر گاه نماز را بدون سبب و عذرى انجام ندهد از گناهان هفتگانه است.پ 16- ابان بن عبد الرحمن گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمودند:
نزديكترين چيزى كه آدمى را از اسلام خارج مىكند اين است كه مشاهده كند سخنى بر خلاف حق مىباشد ولى او از آن طرفدارى نمايد و اصرار داشته باشد كه آن خلاف را انجام دهد.
امام عليه السّلام فرمودند: خداوند مىفرمايد: وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ هر كس به ايمان كافر شود كارهايش به او سود نمىدهد، فرمود: مقصود از كفر به ايمان كسى است كه به اوامر خداوند عمل نمىكند و از آن خوشش نمىآيد.پ 17- محمد بن مسلم گويد: امام عليه السّلام فرمودند: تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ آن است كه او اعمال دينى را ترك مىگويد تا آنگاه كه به هيچ يك عمل نمىكند، مانند كسى كه از روى تعمد نماز نمىخواند و به احكام دين بىاعتنائى مىنمايد.پ 18- جابر گويد: امام باقر عليه السّلام فرمودند: تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ يعنى كسانى كه به ولايت على عليه السّلام كافر شدند در آخرت زيان خواهند كرد و از ايمان خود سودى نخواهند برد.پ 19- هارون بن خارجه گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم تفسير آيه شريفه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ چيست فرمودند: يكى از موارد آن اعمالى است كه به خاطر سختى مورد عمل قرار نمىگيرد آدم راحت طلب بعضى از كارهاى دينى را كه انجام آن زحمت دارد ترك مىكند و به آن اعتنايى ندارد.پ 20- زراره گويد: براى امام صادق عليه السّلام نوشتم مردم روايت مىكنند كه رسول
خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:پ هر كس به خداوند مشرك شود دوزخ براى او واجب مىشود و هر كس شرك نياورد بهشت براى او لازم مىگردد؟
امام عليه السّلام فرمودند: اما كسى كه براى خداوند شريك قائل گردد او را شرك واضح گويند و خداوند هم فرموده: مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ، و اما اينكه فرموده هر كس مشرك نشود بهشت براى او واجب مىشود اين جا محل نظر است و اين در صورتى است كه نافرمانى خداوند را نكند.پ 21- زرارة گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ را پرسيدم فرمودند: يكى از موارد شرك آن است كه مردى به شما مىگويد: به جانت سوگند.پ 22- يعقوب بن شعيب گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم معنى آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ چيست فرمود: آنها مىگفتند: در هنگام غروب فلان ستاره و يا طلوع فلان ستاره باران خواهد باريد، و اين عقيده يكى از موارد شرك مىباشد، و همچنين آنها به كاهنان معتقد بودند.پ 23- محمد بن فضيل گويد: امام رضا عليه السّلام در تفسير اين آيه شريفه فرمودند:
آن شركى است كه به حد كفر نمىرسد.پ 24- زرارة گويد: امام باقر عليه السّلام فرمودند: شرك طاعت آن است كه مردى گويد: اگر فلان كس و خداوند نبودند چنان كارى انجام نمىگرفت و يا اينكه اگر فلان شخص نبود كارم درست نمىشد.پ 25- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شرك طاعت آن است كه مردى بگويد: اگر تو نبودى من گرفتار مشكلات مىشدم و مانند اين گونه سخنان.پ 26- زرارة گويد: امام باقر عليه السّلام فرمودند: شرك طاعت غير از شرك عبادت است گناهانى كه موجب مىشوند آدمى به جهنم سقوط كند، شرك طاعت به حساب مىآيند، آنها از شيطان اطاعت كردند و در طاعت مشرك شدند، ولى آن طور نبود كه غير خداوند را عبادت كنند و او را پرستش نمايند.پ 27- مالك بن عطيه گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ
أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ آن است كه مردى به ديگرى مىگويد:پ اگر فلان شخص نبود من نابود مىشدم، و اگر فلان كس مانع نمىشد من به مقصود خود مىرسيدم.
اگر آن شخص به داد من نرسيده بود خانوادهام از بين مىرفتند، مگر شما در اين موارد مشاهده نمىكنيد كه او براى خداوند شريك قائل شده و در دفع دشمنان و جلب روزى غير از خدا را عنوان كرده است، گويد: گفتم: اگر بگويد خداوند بر من منت نهاد و فلان شخص را به كمك من رسانيد چگونه است، فرمود: اين چنين مانعى ندارد.پ 28- نعمانى در تفسير خود در باب فضل قرآن از امير المؤمنين عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: كفرى كه در قرآن مجيد از آن نام برده شده پنج قسم مىباشد، و آنها عبارتند از كفر انكارى، كفر مطلق، كفر ترك، كفر برائت، و كفر نعمت.
اما كفر انكارى بر دو قسم است، يكى از آنها كفر وحدانيت است، و آن گفتار كسانى است كه مىگويند: نه خدائى هست و نه بهشتى و نه دوزخى و نه حشر و نشرى، اين جماعت از زنادقه و ملحدان مىباشند، و همچنين گروهى از دهريه كه مىگويند: وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ روزگار ما را فانى مىكند نه غير آن.
اين نظريهاى است كه آنها مىدهند و براى آن برهانى هم ندارند، و فقط از روى گمان اين سخن را مىگويند، خداوند فرموده: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ يعنى آنها به وحدانيت خداوند ايمان نخواهند آورد و به توحيد معتقد نخواهند شد.
وجه دوم كفر انكارى آن است كه حقيقت و واقعيت را مىشناسد ولى در عمل و هنگام حاجت انكار مىكند، خداوند در قرآن مىفرمايد: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا، حقيقت را انكار مىكنند در حالى كه آن را در دل قبول دارند.
در آيه ديگرى خداوند مىفرمايد: وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ، آنها قبلا با كفار از فتح و
پيروزى سخن مىگفتند ولى بعد از اينكه حق آمد آن را نشناختند و كافر شدند و مورد نفرين قرار گرفتندپ قسم سوم از كفر ترك اوامر خداوند مىباشد كه از معصيتها شمرده مىشود خداوند متعال فرموده: وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ تا أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ.
هنگامى كه ما از شما پيمان گرفتيم كه خون يك ديگر را نريزيد، و همديگر را از خانهها بيرون نكنيد، شما هم اقرار كرديد و پيمان بستيد، اكنون شما به بعضى از موارد ايمان مىآوريد ولى به پارهاى كافر مىگرديد.
خداوند آنها را كافر خواند زيرا آنان اوامر خداوند را اطاعت نكردند، و آنها را از آن جهت مؤمن دانست كه در ظاهر اقرار كردند اگر چه در باطن قبول نداشتند، ولى آن ايمان ظاهرى به آنها سودى نبخشيد، و جز رسوائى آخرت براى آنها اثرى نداشت.
وجه چهارم كفر آن است كه خداوند متعال از ابراهيم عليه السّلام نقل مىكند در آن جا كه فرمود: كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ، مقصود از كَفَرْنا بِكُمْ در اينجا يعنى تبرأنا منكم ما از شما برائت مىجوئيم.
در داستان ابليس در آنجا كه روز قيامت از دوستانش بيزارى حاصل مىكند مىگويد: إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ، يعنى من از شما برائت مىجويم از سخنان شركآميزى كه قبلا به من ميگفتيد در جاى ديگر خداوند مىفرمايد: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا تا آنجا كه فرمود: يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً شما غير از خدا بتهائى براى خود اختيار كرديد و در دنيا با آنها به محبت رفتار نموديد، روز قيامت يك ديگر را لعن و تكفير خواهيد كرد.
بخش پنجم از كفر، كفر نعمت مىباشد، خداوند از قول سليمان عليه السّلام مىفرمايد: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ، اين از عطاهاى خداوند است كه به من مرحمت كرده تا مرا بيازمايد كه در برابر اين نعمتها او را سپاسگزارى
مىكنم و يا كفران نعمت مىنمايم.پ در جاى ديگرى مىفرمايد: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ اگر سپاسگزارى كنيد بر نعمتها خواهم افزود و اگر ناسپاس باشيد شما را عذاب خواهم كرد، و نيز فرموده: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ، مرا به ياد بياوريد تا شما را بياد بياورم مرا سپاس گوئيد و كفران نكنيد.
در قرآن مجيد از شرك هم در چهار موضوع گفتگو شده است، در آنجا كه فرموده: لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ.
هر آئينه كافر شدند كسانى كه گفتند خداوند مسيح بن مريم است، در حالى كه خود مسيح گفت: اى بنى اسرائيل خداوند را پرستش كنيد كه پروردگار من و شما مىباشد، و هر كس به خداوند شرك آورده بهشت بر او حرام مىگردد و جاى در دوزخ دارد، و ستمگاران يارىكننده ندارند، اين را شرك در گفتار و وصف مىشمارند.
وجه دوم از شرك، شرك اعمال است، خداوند مىفرمايد وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ، بيشتر آنها به خداوند ايمان نياوردند و در حال شرك ماندند، در جاى ديگرى فرموده: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، آنها علما و دانشمندان دينى خود را ارباب گرفتند و خدا را فراموش كردند.
البته معلوم است كه آنها براى رهبران دينى خود روزه نگرفتند و براى آنان نماز هم نگذاردند، ولى هر چه آنها گفتند مردم از آنها اطاعت كردند، حلالها را براى آنها حرام نمودند، و حرامها را حلال ساختند، مردم در نتيجه آنها را پرستيدند در حالى كه نمىدانستند آنها را مىپرستند اين را مىگويند شرك در اعمال و طاعات.
بخش سوم از شرك، شرك زنا مىباشد، خداوند متعال در قرآن مىفرمايد: وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، پروردگار به شيطان مىفرمايند در اموال و فرزندان با
آنها شركت كن،پ هر كس به ناطقى گوش فرا دهد او را عبادت كرده، اگر ناطق از خداوند سخن مىگويد خدا را عبادت كرده و اگر غير از خدا مىگويد غير خدا را پرستيده است.
قسمت چهارم از شرك، شرك ريا مىباشد، خداوند متعال مىفرمايد: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً، هر كس مىخواهد خدا را ملاقات كند بايد كار نيك انجام دهد و در عبادت براى خداوند شريك نياورد.
اين گونه جماعت روزه مىگيرند و نماز بر پا مىدارند و كارهاى خير هم انجام مىدهند ولى در نيت خود خالص نمىباشند و براى خودنمائى و تظاهر كارها را مىكنند اينها كه در بالا ذكر شد اقسام شرك مىباشند كه خداوند آنها را در كتاب خود ذكر كرده است.
اما ظلم در كتاب خداوند اقسامى دارد يكى از آنها ظلمى است كه خداوند از لقمان نقل مىكند و مىفرمايد: يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ، اى فرزند من شرك نياور كه شرك ظلم بزرگى مىباشد.
يكى از اقسام ظلم، ظلمهائى است كه مردم در باره يك ديگر انجام مىدهند، و در معاملات و روابط خود با همديگر نسبت به هم ستم مىكنند، خداوند مىفرمايد:
وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ تا آخر آيه.
اگر مشاهده كنى چگونه ستمگاران در چنگال مرگ گرفتار هستند و دست و پا مىزنند و فرشتگان دستهاى خود را باز كرده و به آنها مىگويند خود را بيرون كنيد، امروز عذاب و خوارى خواهيد چشيد و سزاى گفتههاى خود را مشاهده خواهيد كرد.
كسانى كه زيادهروى در كفر را انكار مىكنند بايد متوجه شوند كه خداوند گفتههاى آنان را رد كرده و فرموده: إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ، و يا در جاى ديگر مىفرمايد: وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ.
پكسانى كه دلشان بيمار است پليدى روى پليدى مىآيد و آنها در حال كفر خواهند مرد و در جاى ديگر فرمودند: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً تا آخر آيه، كسانى كه ايمان آوردند و بعد كافر شدند، بار ديگر ايمان آوردند و باز كافر شدند و بر كفر خود افزودند.پ 29- امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ فرمودند: يعنى از شيطان اطاعت مىكند و مشرك مىشود.پ 30- موسى بن اسماعيل گويد: موسى بن جعفر از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: شك و ترديد از كفر به شمار مىرود.