بخش دوازدهم اسم اعظم در نزد آنها است و بوسيله آن كارهاى شگفت انگيز انجام ميدهند

بصائر: جابر از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است در نزد آصف يك حرف از آنها بود بهمان يك حرف زبان گشود فاصله بين او و تخت بلقيس فرو رفت بعد با دست خود تخت بلقيس را گرفت بعد زمين بحال اول برگشت بسرعت يك چشم بهم زدن ولى در نزد ما هفتاد و دو حرف است و يك حرف اختصاص بخدا دارد كه در نزد خود او است جزء اسرار غيبى است‏

و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم.

بصائر: هارون بن جهيم از مردى از اصحاب حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه اسمش را فراموش كرده بود گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود: عيسى بن مريم دو حرف داشت و با آن دو كار ميكرد و موسى بن عمران چهار حرف داشت و ابراهيم داراى هشت حرف بود و بنوح پانزده حرف داده بودند و بآدم بيست و پنج حرف و خداوند آنها را جمع كرد براى حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و اهل بيتش. اسم اعظم هفتاد و سه حرف است خداوند بحضرت محمّد هفتاد و دو حرف داد و يك حرف را از او پنهان داشت اين دو روايت با مختصر

 

اختلافى دو بار تكرار مى‏شود. بصائر: عمر بن حنظله گفت بحضرت باقر عليه السّلام عرضكردم من گمان ميكنم در نزد شما داراى قرب و مقامى هستم. فرمود آرى. عرضكردم آقا! درخواستى از شما دارم فرمود: چه درخواست عرضكردم بمن اسم اعظم را بياموزى فرمود تو طاقت آن را دارى؟! گفتم آرى. فرمود داخل اطاق برو. عمر بن حنظله داخل اطاق شد.

امام باقر عليه السّلام دست روى زمين گذاشت اطاق تاريك شد. عمر بن حنظله بلرزه افتاد. فرمود چه ميگوئى حالا مايلى بتو بياموزم. گفت نه. امام عليه السّلام دست از زمين برداشت خانه مانند اول شد. بصائر: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود سليمان داراى اسم اكبر خدا بود هر وقت خدا را بآن اسم ميخواند هر چه ميخواست باو داده ميشد و اگر دعا ميكرد جواب او را ميدادند اگر سليمان حالا مى‏بود بما احتياج داشت. رجال كشى: عمار ساباطى گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم فدايت شوم مايلم بمن اسم اعظم را بياموزى. فرمود تو طاقت آن را ندارى. وقتى من زياد اصرار كردم فرمود همان جا باش آنگاه از جاى حركت كرده داخل اطاق شد، بعد مرا صدا زد كه داخل شو. من داخل شدم. فرمود اين چيست؟

عرض كردم فدايت شوم برايم توضيح دهيد. گفت امام دست بر روى زمين گذاشت ديدم خانه در حال دور زدن است چنان ناراحت شدم كه نزديك بود از بين بروم. امام عليه السّلام خنديد. عرضكردم فدايت شوم كافى است ديگر نميخواهم. اختصاص: ابان احمر گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: ابان! چگونه مردم قبول نميكنند فرمايش حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را كه فرمود: اگر بخواهم همين پايم را بلند ميكنم و بر سينه معاويه كه در شام است ميزنم و او را از تخت بزير مياندازم اما قبول دارند كه آصف وصى سليمان تخت بلقيس را قبل‏

 

از يك چشم بهم زدن براى سليمان آورد مگر پيامبر ما بهترين پيامبر نيست و وصى او برترين اوصياء است آيا او را مانند وصى سليمان هم قرار نميدهند؟

خداوند حكم كند بين ما و بين كسى كه منكر حق ما است و مقام ما را نديده مى‏گيرد. كتاب محتضر: با اسناد خود از شيخ مفيد از سلمان نقل ميكند كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: سلمان! افسوس بسيار افسوس، براى كسى كه ما را درست نشناخته و منكر مقام ما است. فرمود سلمان آيا سليمان برتر است يا حضرت محمّد (ص) سلمان جوابداد: حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: سلمان! آصف بن برخيا توانست تخت بلقيس را در يك چشم بهم زدن از فارس بياورد با اينكه او داراى مقدارى از علم كتاب بود من نميتوانم چند برابر او انجام دهم با اينكه در نزد من علم هزار كتاب است. خداوند بر شيث پسر آدم پنجاه صحيفه نازل كرد و بر ادريس سى صحيفه و بر ابراهيم خليل بيست صحيفه و تورات و انجيل و زبور و فرقان عرض كردم صحيح ميفرمائيد مولاى من.

 

فرمود: سلمان! بدان كسى كه در امر ما و علوممان مشكوك باشد مانند كسى است كه در معرفت و حقوق ما شك داشته باشد با اينكه خداوند ولايت ما را در چند جا از كتاب خود واجب نموده و توضيح داده كه چه چيزها واجب است انجام دهند جاى ترديد نيست.