معانى الاخبار: حسن بن فضال از پدرش از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر منبر رفت و فرمود هر كس قرض يا خانواده بىسرپرست بگذارد قرض او و كفالت خانوادهاش بر من است و هر كسى ثروتى بگذارد متعلق بورثهاش هست بهمين جهت نسبت بآنها مقدمتر از پدر و مادرشان گرديده و از خود آنها نيز بنفس خويش مقدم است همچنين امير المؤمنين عليه السّلام پس از پيامبر تمام اين مسائل براى او نيز هست.
مجلسى مينويسد: گاهى ممكن است چنين بنظر رسد كه منافات است بين امثال اين خبر و بين اخبارى كه از شيعه و سنى نقل شده كه پيامبر اكرم نماز نخواند بر كسى كه از دنيا رفته بود و قرض از خود بجاى گذاشته بود و فرمود بمسلمانان كه شما نماز بخوانيد بر او.
و از طريق شيعه روايت شده كه نماز نخواند تا يكى از اصحاب قرض او را بگردن گرفت از اين تنافى چنين جواب داده مىشود كه اين نماز نخواندن مربوط بزمانى بوده كه وضع بيت المال خوب نبوده و غنائمى هنوز بدست نيامده
بود و آنچه بعد ميفرمايد كه قرض مسلمان بعهده من است بعد از فتوحات و بدست آوردن غنائم است.
اين جواب را تائيد ميكند آنچه روايت شده از طرف اهل سنت كه شخص فوتشدهاى را مىآوردند كه مقروض بود پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميفرمود آيا براى پرداخت قرض خود چيزى گذاشته؟ اگر ميگفتند آرى. نماز ميخواند. وقتى خداوند پيروزىهائى عنايت كرد فرمود من مقدمتر بر مؤمنين از خودشان هستم هر كس بميرد و قرضى داشته باشد قرض او بعهده من است و هر كه مالى بجا گذارد تعلق بورثهاش دارد.
مجلسى مينويسد: ممكن است نماز نخواندن براى تاديب بوده كه مسلمانان در مورد قرض سهل انگارى نكنند گر چه ديگرى دين او را پرداخت كند يا نكند. يا نماز نخواندن مربوط بكسى بوده كه قرض را در راه معصيت بكار برده يا اسراف در مخارج كرده چون در اين صورت پرداخت قرض او بر امام واجب نيست چنانچه خبر ابن سيابه كه بعد ذكر مىشود شاهد آن است يا مربوط بكسى است كه سهل انگارى در پرداخت كرده و تصميم پرداخت آن را نداشته. تفسير قمى: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ گفته است نازل شده (و هو اب لهم) پيامبر پدر آنها است با همين معنى زنان پيامبر مادران آنها ميشوند. خداوند مؤمنين را فرزند پيامبر و پيامبر را پدر آنها قرار داده براى كسى كه نميتواند خود را راه ببرد، نه مالى دارد و نه قدرت اداره خود را دارد پس خداوند پيامبرش را مقدم قرار داده بر مؤمنين از خودشان و اين معنى همان است كه پيامبر اكرم در غدير خم ميفرمايد: مردم! من از خودتان مقدمتر نيستم؟! گفتند چرا بعد هر چه براى خود لازم و واجب نموده بود براى امير المؤمنين عليه السّلام اثبات كرد كه همان ولايت است فرمود (من كنت مولا فعلى مولاه).
چون خداوند پيامبر را پدر مؤمنين قرار داده خرج آنها را نيز بعهده او
قرار داده با تربيت يتيمهايشان. در اين موقع پيامبر اكرم بر فراز منبر رفت و فرمود هر كس مالى بجا بگذارد متعلق بورثه اوست و هر كسى قرضى بگذارد يا اهل و عيال بىسرپرست بعهده من و بمن برگشت ميكند خداوند براى پيامبرش آنچه را كه پدر تعهد مينمايد از فرزندش لازم شمرده و همان اطاعت را كه فرزند از پدر بايد بنمايد لازم نموده كه مؤمنين از پيامبر بنمايند همين طور هر چه براى پيامبر لازم شد براى امير المؤمنين عليه السّلام نيز لازم است و پس از آن جناب براى ساير ائمه يكى پس از ديگرى.
دليل بر اينكه پيامبر اكرم و امير المؤمنين عليهما السّلام دو پدر هستند اين آيه است وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً والدان در آيه پيامبر اكرم و امير المؤمنين عليهما السّلام هستند حضرت صادق عليه السّلام فرمود اسلام آوردن تمام يهودان بهمين علت بود كه از جانب خود و خانواده خويش خاطر جمع شدند. مجالس مفيد: از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در خطبه منى فرمود مردم! هر كس مالى را گذاشت متعلق بورثه اوست و هر كسى زن و فرزند بىسرپرستى را بجا گذاشت كفيل آنها منم و اداره آنها با من است. كافى: ابو حمزه گفت از حضرت باقر عليه السّلام پرسيدم حق امام بر مردم چيست؟ فرمود حقش اين است كه حرفش را بشنوند و اطاعت كنند. گفتم چه حقى مردم بر او دارند فرمود تقسيم بين آنها بتساوى بكند و عدالت بورزد وقتى چنين عمل كرد ديگر باكى ندارد كه گروهى يا بعضى از اين عدالت خوششان نيابد كنارهگيرى كنند و باين طرف آن طرف روند. در روايت ديگرى همين معنى نقل مىشود امام در آخر ميفرمايد از جلو يا پشت يا راست و يا چپ مردم متفرق شوند.
توضيح: منظور از گوش دادن قبول و اطاعت است. جمله دوم كه اطاعت
كند تفسير آن است يا مراد از گوش دادن خاموش بودن و توجه بجاى ديگر نكردن است و شايد مراد از گوش دادن اقرار است و اطاعت كردن، عمل.
اما در مورد تفرق مردم به چپ و راست وقتى امام عدالت ورزيد باكى ندارد كه مردم از دين خارج شوند چنانچه اطراف امير المؤمنين عليه السّلام را رها كردند بواسطه همين عدالت، چون بين اشراف و رؤسا و ضعيفان برابرى ميكرد.
همين بود روش پيامبر اكرم اما خلفاى جور بعد از او تغيير دادند، بجهت دلجوئى از رؤساء و اشراف. وقتى امير المؤمنين خواست تجديد سنت پيامبر را بكند آن پيش آمدها شد.
اما آنچه نقل شده از پيامبر اكرم در غنائم جنگ حنين گروهى از اهل مكه را برترى داد گويا در اين مورد بخصوص مأموريت داشته براى يك مصلحت بزرگ دينى با اين امتياز از سهم خمس خود و اهل بيتش بوده. كافى: ابن صدقه از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود مبادا خيانت برهبران خود بكنيد و مبادا دو رنگى با راهنمايان خود بنمائيد. مبادا در شناسائى ائمه خود راه جهل و نادانى را از پيش بگيريد (يا بآنها نسبت جهل و نادانى دهيد) مبادا از دست آويز خود (كتاب و اهل بيت) دست فرا داريد و متفرق شويد كه موجب ضعف شما مىشود و عظمتتان از بين ميرود بايد بر همين اساس كار خود را بنا نهيد و اين راه را از پيش بگيريد.
زيرا اگر شما مشاهده ميكرديد آنچه را كه فوتشدگان كردهاند از اشخاصى كه مخالفت با ائمه و پيشوايان دينى خود كردند در همين مطالبى كه اينك شما بآن دعوت ميشويد با عجله مىآمديد و براى جنگ آماده ميشديد و حرف امام خود را مىشنيديد اما شما اكنون نمىتوانيد مشاهدات آنها را ببينيد بزودى حجاب براى شما نيز برداشته مىشود. كافى: حنان بن سدير گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود خبر درگذشت پيامبر را بآن جناب دادند در حالى كه ناراحتى و دردى نداشت.
فرمود روح الامين اين خبر را برايم آورده. در مسجد اجتماع كنيد دستور داد: مهاجرين و انصار مسلح باشند مردم اجتماع كردند. پيامبر اكرم بر منبر رفت بمردم اطلاع داد كه من از دنيا ميروم.
سپس فرمود تذكر ميدهم بفرمانرواى پس از من بر امتم خدا را در نظر بگيرد مبادا ترحّم بر مسلمانان را فرو گذارد. بزرگ آنها را احترام كند و بر ناتوان آنها رحم كند و دانشمندان را بزرگ شمارد و آنها را ناراحت نكند و خوار نگرداند و فقيرشان نكند كه موجب كفر آنها شود و در خانه خود را بروى او نبندد. تا ناتوانان آنها بوسيله زورمندان نابود شوند. در مأموريتهاى مرزى و لشكركشى آنقدر نگاهشان ندارد كه پيش خانواده خود برنگردند و نسل امت من قطع شود.
سپس فرمود: من مأموريت خود را انجام دادم و نصيحت نمودم، گواه باشيد حضرت صادق عليه السّلام فرمود اين آخرين سخنى بود كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در منبر فرمود: كافى: حبيب بن ابى ثابت گفت خدمت امير المؤمنين عليه السّلام عسل و انجير آورده بودند از همدان و حلوان «1» دستور داد آنهائى كه ميشناسند يتيمان را بياورند بآنها اجازه داد از سر خيكهاى عسل خودشان با ملاقه بردارند ولى براى مردم قدح قدح تقسيم ميكرد.
يك نفر عرضكرد: چرا اين بچهها با ملاقه خودشان برميدارند فرمود:
امام پدر يتيمان است من بآنها اجازه دادم خودشان بردارند بواسطه مراعات پدرانشان. كافى: سفيان بن عيينه از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود من بر مؤمنان از خودشان مقدمترم و على پس از من بر آنها مقدمتر است عرضكردند معنى اين جمله چيست. فرمود معنى آن اين فرمايش پيامبر است
كه فرمود هر كسى قرض يا عيالى بگذارد خرج آنها با من است و هر كسى مالى را بگذارد متعلق بورثه اوست پس شخص ولايت بر خويش ندارد وقتى مالى نداشت «1» و بر خانواده خود هم امر و دستورى ندارد وقتى بآنها خرجى ندهد پيامبر و امير المؤمنين و كسى كه بعد از آن دو است اين كار بر آنها لازم است بهمين جهت از خودشان بر آنها مقدمترند. سبب اسلام عموم يهودان بعد از همين فرمايش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود آنها از خود و خانوادهشان مطمئن شدند. كافى: صباح بن سيابه از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود هر مؤمن يا مسلمانى بميرد و قرضى بگذارد كه در راه بدو اسراف خرج نكرده بوده پرداخت آن قرض بر امام است اگر پرداخت نكرد گناهش بگردن اوست. خداوند تبارك و تعالى ميفرمايد إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ چنين شخصى جزء غارمين و قرضداران است كه در اين آيه دستور داده شد اگر نپردازد گناهش بر اوست «2». كافى: حنان از پدرش از حضرت باقر عليه السّلام نقل ميكند كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود امامت صلاحيت ندارد مگر براى كسى كه در او سه خصلت باشد پرهيزكارى مخصوصى كه مانعش شود از گناه و حلمى كه بوسيله آن جلو خشم خود را بگيرد و نيكو اداره كردن آنها را بطورى كه همچون پدرى مهربان باشد. كافى: محمّد بن مسلم از مردى بنام محمّد از اهالى مازندران نقل مىكند كه گفت از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم ميفرمود قرض دار كسى است كه قرض در راه حق بگيرد يا تقاضاى قرض نمايد در راه حق (اين ترديد از راوى است) بمدت يك سال اگر گشايش يافت و گر نه امام از جانب او از بيت المال
پرداخت خواهد كرد. نهج البلاغه: امير المؤمنين عليه السّلام در يك قسمت از سخنرانى خود فرمود:
مردم مرا بر شما حقى و شما را بر من نيز حقى است، اما حق شما بر من اين است كه شما را راهنمائى كنم و نصيحت نمايم و در آمد مالى را براى شما افزون نمايم و آموزش دهم شما را كه در جهل نمانيد و ادب نمايم تا دانا شويد، اما حق من بر شما اين است كه به بيعت و پيمان خود وفا كنيد و خيرخواه امام خود باشيد در پشت سر و پيش رو، و هنگامى كه شما را فرا خواندم بپذيريد و هر دستورى كه دادم اطاعت كنيد.* و فرمود حق شما بر ما اين است كه عمل بكتاب خدا و سيرت و روش پيامبر نمائيم و در راه بپا داشتن حق او قيام كنيم و سنت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را زنده نگه داريم.* از جمله سخنرانى آن جناب در صفين اين بود كه فرمود: خداوند براى من حقّى بر شما لازم نموده كه مرا ولى امر شما قرار داده و شما را بر من حقى است همانند حق من بر شما. حق، وسيعترين چيزها است از نظر توصيف و بيان نمودن. و مشكلترين چيزها است از نظر انصاف دادن و عمل كردن بضرر هر شخص حق اعمال مىشود همان طور كه بنفع او اعمال ميگردد. اگر بنا باشد فقط بنفع كسى اعمال شود نه بر ضررش اين مقام مخصوص خداى بزرگ است نه مردم، بواسطه قدرت او بر بندگان و عدالت و دادگريش در مسائلى كه در جهان اجرا نموده. اما خداوند حق خويش را بر بندگان همين قرار داده كه اطاعتش كنند و بر اين اطاعت پاداشى چند برابر بر خود قرار داده از روى فضل و عنايت نسبت به بندگان و گشايش بر آنها بقدرى كه شايسته مقام لطف و عنايت اوست.
آنگاه خداوند عزيز يك قسمت از حقوق خود را حقوقى قرار داده كه واجب است مردم نسبت بيكديگر آنها را رعايت نمايند كه در نتيجه حقوقى
طرفينى است و موجب التزام و تعهد از هر دو طرف است (همان طورى كه اين بر آن حقى دارد او نيز بر اين حقى دارد كه برابر مىشود) و انجام اين حقوق بهم بستگى دارد. از لازمترين حقوقى كه خداوند بين مردم برقرار كرده حق والى و فرمانروا است بر مردم و حق مردم است بر والى. حقى واجب است كه خداوند بر هر يك از آنها رعايتش را لازم شمرده. رعايت اين حق موجب برقرارى ارتباط و علاقه بين آنها و عظمت و اعتلاى دين ميگردد. هرگز مردم اصلاح نميشوند مگر بوسيله پاكى و درستى فرمانروايان صلاح و درستى را در پيش نميگيرند مگر با استقامت و پايدارى مردم. وقتى مردم در اداى حق فرمانرواى خود كوشا بودند و فرمانروا نيز حق مردم را رعايت كرد در نتيجه حق در نزد چنين مردم و اجتماعى با ارزش مىشود و راه و روش دينى پايدار ميگردد و عدالت و دادگرى برقرار مىشود و سنت و روش عالى اجتماعى در مجراى خود قرار مىگيرد. اجتماعى عالى خواهد شد و چنين دولتى قابل دوام و پايدارى است و از تجاوز دشمنان در امان است.
اما وقتى مردم بر فرمانرواى خود چيره شدند يا فرمانروا بر مردم اجحاف نمود. اختلاف بوجود مىآيد و آثار ظلم و ستمگرى پديدار مىشود و فريب كارى در دين فراوان ميگردد و سنت و روش عالى ترك مىشود و در نتيجه مردم مطابق ميل و هواى نفس خود عمل ميكنند و احكام تعطيل مىشود و عذر و بهانهتراشى فراوان خواهد شد، كسى را باك از اينكه حقى ضايع شود نيست و يا انجام عمل باطل. در چنين زمانى پاك مردان خوار ميشوند و مردمان شرور و ناپاك عزت مىيابند. خشم خدا بر چنين مردم زياد خواهد شد.
پس سعى كنيد از نظر خيرخواهى در انجام حق و حسن همكارى بر اين كار هيچ كس هر چه هم كوشا باشد در اطاعت خدا و فعاليت بكند در جلب رضايت پروردگار هرگز آن طورى كه شايسته جلال او است خدا را اطاعت نكرده و
نخواهد كرد ولى از جمله حقوق واجب خدا بر مردم باندازه قدرت نصيحت و خيرخواهى است و همكارى در انجام و بپا داشتن حق بين مردم كسى يافت نميشود كه احتياج به كمك كردن نداشته باشد در انجام حق هر چند داراى مقام و منزلتى بس ارجمند در راه دين باشد و فضيلتى بس عالى در دين داشته باشد و نيز كسى يافت نميشود كه براى گرفتن حق از او نياز بكمك نباشد و يا بكمكش در راه حق احتياج نباشد هر چند در نظر مردم بسيار حقير و بچشم آنها كوچك آيد «1» يكى از اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام پاسخى داد بآن جناب بسيار طولانى كه در آن سخن بسيار مولا را ميستايد و اظهار ارادت و اطاعت مينمايد. على عليه السّلام فرمود: سزاوار است كسى كه اعتراف به عظمت خدا دارد و مقام پروردگار در پيش او زياد است غير خدا در نظرش كوچك باشد، چون خدا را بزرگ ميشمارد و شايستهترين افراد براى بپا داشتن چنين حقى كسانى هستند كه خداوند آنها را مشمول نعمت زياد و احسان فراوان خويش كرده، زيرا نعمت خدا بر كسى افزايش نمىيابد مگر اينكه حق پروردگار در نظرش افزون مىگردد. و از زشتترين حالات فرمانروايان در نظر پاك مردم اين است كه احتمال جاهطلبى و كبر و خودپسندى در او داده شود. من خوشم نمىآيد كه بخاطر شما خطور كند من جاه طلب و يا از شنيدن تعريف خوشم مىآيد الحمد للَّه چنين هم نيستم.
اگر هم دوست داشتم كه در باره من مدح و ثنا گفته شود اين ميل را از جهت فروتنى براى خداوند كه صاحب كبريائى و عظمت است رها كرده از خود دور مينمودم در آن موقعى كه مردم مدح و ستايش را بعد از كوشش در كارى سزاوار و شايسته ميدانند. پس مرا براى اطاعت كردنم از خدا و خوشرفتاريم
با شما تعريف و تمجيد و ستايش نكنيد در مورد حقوقى كه هنوز باقيمانده و از اداى آن فارغ نگشتهام و واجباتى كه ناگزير از اجراى آن هستم. و با من سخنانى كه با گردنكشان گفته مىشود نگوئيد و آن محافظهكارى كه از اشخاص عصبانى و تندخو ميكنند با من ننمائيد و راه چاپلوسى و نيرنگ را با من در پيش نگيريد هرگز گمان نكنيد حقى بمن گفته شود بر من گران آيد و نه خيال كنيد من طالب جاه و مقامى براى خود هستم زيرا كسى كه از شنيدن واقعيتى ناراحت شود يا از عدل و دادگرى كه بر او عرضه گردد نگران باشد عمل كردن بآن بر او دشوارتر است. مبادا از گفتن واقعيت و راهنمائى بيك حقيقت و عدالتى خوددارى كنيد من خود را مصون و محفوظ از خطا نميدانم و كار خود را محفوظ از اشتباه نمىبينم مگر اينكه خداوند كه اختيار نفس مرا در دست دارد مرا نگه دارد. ما و شما بندگان خداى يكتا هستيم خدائى كه چنان بر ما تسلط دارد كه خودمان آنقدر نداريم. ما را از راهى كه در پيش داشتهايم خارج نموده و بخير و صلاح واداشته پس از گمراهى بهدايت رسانده و بعد از كورى بينا نموده.
اين روايت با سندى ديگر مبسوطتر در كتاب فتن خواهد آمد.* كتاب غارات ابراهيم بن محمّد ثقفى سند را بابن نباته ميرساند كه امير المؤمنين عليه السّلام در خطبهى خود فرمود لازمترين كارى كه رهبر نسبت بمردم بايد انجام دهد اين است كه آنها را متوجه وظائف دينيشان نمايد. بر ما لازم است كه شما را امر كنيم بآنچه خداوند امر كرده و بازداريم از آنچه خدا بازداشته و دستور خدا را در باره دور و نزديك از مردم اجرا كنيم باكى نداريم از اينكه حق بر ضرر هر كس ميخواهد باشد تا آخر خطبه ...