بخش شانزدهم آنچه از سلاح پيامبر و آثار آن جناب و آثار انبياء كه در نزد ائمه عليهم السّلام است

پ‏ارشاد: معاويه بن وهب از سعيد سمان نقل كرده گفت خدمت حضرت ابا عبد اللَّه عليه السّلام بودم كه دو نفر از زيديها وارد شدند آن دو گفتند آيا در ميان شما امام واجب الاطاعه وجود دارد امام عليه السّلام فرمود: نه آن دو گفتند بعضى از اشخاص مورد اعتماد بما گفته‏اند كه شما مدعى اين مقام هستى آنها را نام بردند اينها شخصيتى پرهيزكار و مورد اعتمادند.

امام عليه السّلام خشمگين شد و فرمود: من آنها را بچنين چيزى دستور نداده‏ام همين كه خشم را در چهره امام ديدند از آنجا خارج شدند امام عليه السّلام فرمود اين دو را ميشناسى گفتم آرى آنها از بازاريان خودمان هستند و زيدى مذهبند آنها ادعا دارند كه شمشير پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نزد عبد اللَّه بن حسن است.

فرمود: دروغ ميگويند خدا آن دو را لعنت كند بخدا قسم آن را عبد اللَّه بن حسن با دو چشم خود نديده و نه با يك چشم و نه پدرش ديده مگر اينكه در نزد على بن الحسين عليه السّلام ديده باشد اگر راست ميگويند چه علامتى در دسته‏

 

آن شمشير است و چه اثرى روى تيغ آن است.

شمشير پيامبر و پرچم ايشان در نزد من است و زره و خود آن جناب نزد من است اگر اين دور است ميگويند چه علامتى در زره پيامبر است در نزد من است پرچم پيامبر بنام مغلبه و الواح موسى و عصاى او است در نزد من و انگشتر سليمان بن داود است.

و در نزد من طشتى كه با آن موسى قربانى ميكرد هست و آن اسمى كه پيامبر هر وقت در ميان مسلمانان و مشركين قرار ميداد تير از مشركين بمسلمانان نميرسيد نزد من است و در نزد من است مانند آن صندوقى كه ملائكه آوردند و مسأله سلاح در ميان خانواده ما مانند صندوقى است كه در بنى اسرائيل بود كه در ميان هر خانه آن صندوق بود نبوّت در آن خانواده قرار داشت و همين طور در دست هر كدام از ما سلاح پيامبر باشد امامت در اختيار اوست.

پدرم زره پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را پوشيد بر قامتش بزرگ بود من پوشيدم كمى نزديك باندازه بود ولى قائم ما كسى است كه وقتى آن را بپوشد بقامتش درست و كامل است ان شاء اللَّه (همين خبر در دو صفحه بعد با مختصر اختلاف در عبارت تكرار مى‏شود).

توضيح: از اخبار چنين بر مى‏آيد كه در نزد ائمه دو زره است يكى علامت امامت بود كه بر قامت هر امامى درست در مى‏آمد و ديگرى علامت قائم آل محمّد (ص) است كه درست اندازه نيست مگر بر قامت قائم عليه السّلام.پ قرب الاسناد: بزنطى گفت از حضرت رضا عليه السّلام شنيدم ميفرمود اسحاق پيش من آمد و از شمشيرى پرسيد كه طوسى (مأمون) آن را گرفت پرسيد كه آيا شمشير پيامبر بود گفتم باو نه سلاح در ميان ما مانند تابوت است در بنى- اسرائيل هر كجا سلاح باشد فرمانروائى همان جا است.پ قرب الاسناد: ابن اسباط گفت از حضرت رضا عليه السّلام راجع بسكينه پرسيدم فرمود: بادى است كه از بهشت خارج مى‏شود چهره‏اى مانند چهره انسان دارد

 

و بوى خوشى دارد و اين همان است كه بر ابراهيم نازل شد و شروع كرد بدور زدن اطراف خانه در حالى كه او پايه‏ها را مينهاد.

گفتم: آيا آن سكينه از همين نوع آيه فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ است؟ فرمود: آن سكينه در صندوق بود و در آن طشتى قرار داشت كه در طشت قلوب انبياء شستشو ميشد و صندوق دور ميزد در ميان بنى اسرائيل با انبياء آنها. امام عليه السّلام در اين موقع توجه بجانب ما كرده فرمود: صندوق شما چيست گفتيم سلاح فرمود: درست گفتيد همان سلاح صندوق و بجاى تابوت بنى اسرائيل است.پ بصائر: سليمان بن هارون گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم عجلى‏ها معتقدند كه عبد اللَّه بن حسن مدعى است شمشير پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نزد اوست فرمود:

بخدا قسم دروغ ميگويد در نزد او نيست هرگز با يك چشم خود هم آن را نديده و نه پدرش مگر اينكه در نزد على بن الحسين عليه السّلام ديده باشد صاحب شمشير معين است و شمشير در اختيار اوست باين طرف و آن طرف نرود مطلب واضح است.

بخدا قسم اگر اهل زمين اجتماع كنند بر اينكه مقام امامت را از محلى كه خدا قرار داده تغيير دهند نميتوانند اگر تمام مردم كافر شوند بطورى كه يك نفر باقى نماند خداوند براى معتقدين بامامت گروهى را مى‏آورد كه شايسته آن هستند.پ بصائر: ظريف بن ناصح گفت: در آن شبى كه محمّد بن عبد اللَّه بن حسن قيام كرد حضرت صادق عليه السّلام كيسه‏اى را خواست وقتى آوردند آن را گشود و دست دراز كرد چيزى از آن برداشت از مطلبى در داخل آن ناراحت شد و خشم گرفت بعد سعيده را خواست و او را با سخنان خود توبيخ كرد حمزة بن عبد اللَّه بن محمّد عرضكرد آقا آنچنان خشمگين شدى كه سابقه نداشت فرمود:

ميدانى اين چيست اين پرچم پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است بنام عقاب.

سپس كيسه‏اى بيرون آورد و بدست گرفت فرمود: در اين كيسه دويست‏

 

دينار است كه حضرت على بن الحسين آن را گذاشته از پول فروش باغ معروف بعموران براى همين پيش آمدى كه ديشب در مدينه اتفاق افتاد (در روايت ديگرى ميفرمايد از اين جريان كسى نجات مييابد كه سه ميل با مدينه فاصله داشته باشد).

آن پول را برداشت و رفت از همان پول صرف در باغى كرد در مدينه بنام طيبه در خبر ديگرى كه چند صفحه بعد ذكر مى‏شود مينويسد:

بعد كيسه كوچكترى بيرون آورد فرمود: اين پول را نيز گذاشته براى پيش آمدى كه در مدينه خواهد شد كسى نجات مى‏يابد كه يك ميل از مدينه فاصله داشته باشد براى همين جريان عريض را خريد.پ بصائر: عبد اللَّه بن سليمان گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود:

سلاح در ميان ما خانواده مانند تابوت در بنى اسرائيل است بهر جا كه آن صندوق بود فرمانروائى همان جا بود هر كجا سلاح پيامبر باشد علم هم همان جا است.

اين خبر با دو طريق ديگر تكرار مى‏شود.پ بصائر: حمران بن اعين از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود پس از درگذشت پيامبر اكرم على عليه السّلام وارث علم و سلاح آن جناب شد و آنچه آنجا بود سپس بدست امام حسن عليه السّلام و امام حسين رسيد بعد بعلى بن الحسين عليه السّلام رسيد.

در خبر ديگرى است كه پس از امام حسن و امام حسين بامانت بام سلمه دادند و بعد در اختيار حضرت زين العابدين قرار گرفت.پ بصائر: يحيى بن ابى العلاء از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

پدرم زره پيامبر بنام ذات الفضول را پوشيد آن را روى زمين كشيد (كنايه از نامناسب بودن باقامت شايد باشد).پ بصائر: حمران از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه صحبت از كيسانيها شد و اعتقادى كه در باره محمّد بن حنفيه دارند فرمود مگر نميگويند سلاح پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏

 

در اختيار چه كسى هست و چه علامتى در دو طرف شمشير آن جناب هست اگر اطلاع دارند.

سپس فرمود: محمّد بن على گاهى احتياج بوصيّت‏نامه پيدا ميكرد يا مقدارى از آن مى‏فرستاد خدمت على بن الحسين عليه السّلام و نسخه برميداشت.

در خبر ديگرى آخر آن ميافزايد ولى من مايل نيستم از پسر عمويم بدگوئى كنم.

توضيح: كيسانى‏ها ياران مختار بودند كه معتقد بامامت محمّد بن حنفيه بودند امام استدلال ميفرمايد اگر او امام بود وصيّت حضرت على عليه السّلام در اختيارش قرار ميگرفت.

همچنين سلاح پيامبر مراد از پسر عمو فرزند محمّد حنفيه است.پ بصائر: على بن سعيد گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم شنيدم ميفرمود:

در نزد من انگشتر پيامبر و زره و شمشير و پرچم آن جناب است.پ بصائر: بزنطى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه فرمود شمشير پيامبر بند و حمائل آن بسته است (اجازه بازشدنش را نداده‏اند) فرمود اسحاق پيش من آمد قسم شديد داد بحق و حرمت فلان كه آيا شمشير دست مأمون شمشير پيامبر است گفتم چطور ميتواند شمشير پيامبر باشد با اينكه حضرت باقر عليه السّلام فرموده است سلاح در ميان ما خانواده مانند تابوت بنى اسرائيل است هر كجا تابوت بود فرمانروائى آنجا است.پ سليمان بن خالد گفت بحضرت صادق عليه السّلام گفتم عجلى‏ها مدعى هستند كه شمشير پيامبر نزد اولاد امام حسن است فرمود بخدا دروغ ميگويند پيامبر اكرم دو شمشير داشت در طرف راست يكى علامتى بود اگر راست ميگويند علامت و اسم آنها را بگويند من بر پسر عمويم عيبجوئى نميكنم عرضكردم اسم آنها چيست فرمود يكى رسوم و ديگرى مخذم است.

 

توضيح: رسوم بدان جهت گفته‏اند كه سرعت نفوذ داشت شايد صحيح رسوب باشد كه در محل ضربت جا ميگرفت و مخذم بواسطه قطع كردن ناميده شد چون خذم قطع است.پ بصائر: عبد الاعلى بن اعين گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود:

سلاح پيامبر اكرم در اختيار من است و كسى را ياراى ستيز با من نيست در اين مورد سلاح چيزى است كه جاى حرف در او نيست اگر نزد بدترين خلق خدا باشد او بهترين آنها خواهد بود (يعنى او را معصيت و عيب و ضررى نميرسد).

سپس فرمود امامت بكسى ميرسد كه در باره او زبانها بسته شود (و نتوانند عيبجوئى كنند و مطيع او باشند) هر وقت خدا بخواهد قيام خواهد كرد مردم از تعجب ميگويند اين چه شخصيتى بوده و خداوند دست لطف او را بر سر دوستان و رعيت قرار ميدهد (كه بآنها لطف و مهربانى كند).پ بصائر: سليمان بن جعفر گفت نامه‏اى بحضرت رضا عليه السّلام نوشتم و پرسيدم آيا سلاح پيامبر اكرم در خدمت شما است بخط خود كه من آن را ميشناختم جوابداد: آرى نزد من است.پ بصائر: ابو بصير گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: پيامبر اكرم از وسائل زندگى ما شمشير و زره و نيزه و فرشى با قاطر شهباء تمام آنها بارث بعلى بن ابى طالب عليه السّلام رسيد.پ بصائر: حذاء گفت حضرت باقر فرمود بمن يا ابا عبيده هر كس شمشير پيامبر و زره و پرچم بنام مغلبه و مصحف فاطمه عليها السّلام در نزد او باشد چشمش روشن است.پ عيسى بن عبد اللَّه از پدر خود از جدش از امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرد كه جبرئيل خدمت پيامبر اكرم رسيد و گفت اى محمّد در يمن بتى هست از سنگ كه داخل آهنى است بفرست آن را بياورند.

فرمود پيامبر اكرم مرا فرستاد به يمن من آن آهن را آوردم آن را دادم‏

 

بعمر ساز از آن دو شمشير ساخت يكى ذو الفقار و ديگرى مخذم پيامبر اكرم شمشير مخذم را خود بست و ذو الفقار را هم بمن داد بعد آن مخذم هم بمن رسيد.پ بصائر: اسماعيل بن محمّد علوى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه وقتى هنگام درگذشت پدرم على بن الحسين رسيد پيش از آن يك كيسه يا صندوقى در آورد و بمن فرمود محمّد اين صندوق را ببر بوسيله چهار نفر آن را برد.

پس از فوت حضرت زين العابدين برادران آمدند و ادعاى صندوق را كردند گفتند نصيب و بهره ما را از صندوق بده فرمود بخدا شما در صندوق بهره‏اى نداريد اگر بشما تعلق ميگرفت پدرم در اختيار من نميگذاشت در داخل صندوق سلاح پيامبر و كتابهايش بود.پ بصائر: محمّد بن سالم از حضرت صادق نقل كرد كه فرمود نماز خواندم و خارج شدم تا رسيدم بنزديك درب يكى از غلامان فرزندان امام حسن عليه السّلام پيش من آمد گفت حال شما چطور است گفتم هر كس پرهيزكار باشد حالش خوب است گفت من از پيش اولاد امام حسن مى‏آيم شنيدم آنها ميگفتند شيعيان شما در كوفه ميگويند شما پيامبريد و در نزد شما سلاح پيامبر است.

باو گفتم حرف بزرگى را بمن نسبت دادى گفت اين كار را نكرده‏اى؟

 (يعنى مگر بآنها نگفته‏اى كه سلاح پيامبر نزد شما است).

گفتم چرا. گفت منهم همين را ميخواستم گفتم اگر ترا مامور كنم حرفى بآنها بگوئى خواهى گفت مثل اينكه براى من پيغام آوردى گفت آرى گفتم بخدا گفت قسم بخور بحق سه نفر (محمّد و على فاطمه) من مايلم خيلى بر من تاكيد كنى گفتم انجام ميدهى گفت آرى.

گفتم منظورم همين بود. گفتم به بنى الحسن بگو شما باهل كوفه چكار داريد بعضى راست ميگويند و بعضى دروغ من در پيش شما هستم و ادعا ميكنم كه سلاح پيامبر نزد من است پرچم و زرهش. پدرم آن را پوشيد بقامتش درست نيامد برو پيش بنى الحسن بگو آيا آنها هم چنين حرفى ميتوانند بزنند.

 

گفت آنگاه حضرت صادق بمن توجه نمود (يعنى محمّد بن سالم) فرمود اين حسادت است نه بخدا بنى هاشم نميدانستند چه كنند و چگونه حج و نماز بپا دارند تا اينكه پدرم براى آنها مسائل علمى را شكافت.پ بصائر: عرزمى از ابو المقدام نقل كرد كه من و پدرم مقدام بحج رفته بوديم مادر پدرم مقدام در راه مدينه از دنيا رفت آمدم تا اجازه شرفياب شدن خدمت حضرت باقر را بگيرم ديدم قاطرش را زين كرده‏اند و بيرون شد تا سوار شود چشمش كه بمن افتاد فرمود حالت چطور است ابا المقدام! عرضكردم خيلى خوب فدايت شوم.

بعد فرمود: بكنيزى كه اجازه براى او بگير از عمه‏ام بعد بمن فرمود:

نرو تا من برگردم من خدمت عمه‏اش فاطمه دختر حضرت حسين رسيدم برايم مسندى انداخت روى آن نشستم فرمود حالت چطور است ابا المقدام گفتم بسيار خوب فدايت شوم دختر پيامبر.

عرضكردم اى دختر پيامبر آيا يكى از آثار پيامبر پيش شما هست من مشاهده كنم بچه‏هايش را صدا زد آمدند پنج نفر بودند بمن فرمود ابو المقدام اينها گوشت و خون پيامبرند بعد كاسه‏اى را بمن نشان داد كه در آن روغن با آرد مخلوط بود و اطراف كاسه با تسمه آهن محكم شده بود فرمود اين كاسه‏ايست كه براى پيامبر اكرم هديه آوردند كه آب گوشت داشت من گرفتم و بعنوان تبرك دست بر آن ماليدم.

توضيح: بودن اين كاسه نزد فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام منافى ساير اخبار است مگر اينكه امام نزد او امانت گذاشته بوده يا اينكه ايشان در آن موقع در خانه امام بوده‏اند چنانچه از ظاهر خبر استفاده مى‏شود.پ علل الشرائع: مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود ميدانى پيراهن يوسف چه بود گفتم نه فرمود وقتى آتش براى ابراهيم افروختند جبرئيل براى او پيراهنى از پيراهن‏هاى بهشت آورد و بر تن او نمود با پوشيدن‏

 

آن پيرهن باد و سرما و گرما باو اثر نميكرد وقتى هنگام مرگ ابراهيم رسيد آن را در جلدى (مثل جلد دعا) قرار داد و بگردن اسحاق آويخت و اسحاق بگردن يعقوب آويخت وقتى يوسف براى يعقوب متولد شد ببازوى او بست با او بود تا آن جريانها براى يوسف اتفاق افتاد.

وقتى يوسف پيرهن را از جلد در آورد يعقوب بوى آن را استشمام كرد اين آيه اشاره بهمان است إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ اين همان پيراهنى است كه از بهشت آوردند.

عرضكردم فدايت شوم آن پيراهن بكه رسيد فرمود: بصاحبش و هر پيامبرى باو علم يا چيز ديگرى رسيد در اختيار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و آل او قرار گرفت.پ بصائر: حسن بن زيد گفت وقتى كار محمّد بن عبد اللَّه بن حسن بالا گرفت و مردم را بامامت خويش دعوت كرد حضرت صادق عليه السّلام دستور داد كيسه‏اى را آوردند از درون آن هميانى را بيرون آورد كه صد دينار داشت تا خرج كند آن را در مورد باغ عمودان دست بپارچه‏اى برد و فرمود اين پرچم پيامبر بنام عقاب است.پ بصائر: يونس از موسى بن جعفر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود بشمشير پيامبر ضررى نميرسد اگر پيش بدترين مردم باشد بهترين آنها خواهد بود پدرم فرمود وقتى با آن زن قبيله بنى ثقيف ازدواج كرد. شمشير را درون ديوار جاى داده بود فردا صبح كه در شب آن با او زفاف كرده بود در محل شمشير روى ديوار پانزده ميخ مشاهده كرد كه بديوار كوبيده شده بود ناراحت شد بآن زن فرمود خارج شو من ميخواهم غلامان را صدا بزنم براى انجام كارى.

زن رفت ديوار را باز كرد تمام ميخ‏ها را مشاهده كرد كه بشمشير اصابت نكرده و از آن كنار رفته است و باو نرسيده (امام عليه السّلام اين مطلب را در تائيد اينكه شمشير را چيزى زيان نميرساند نقل ميكند).پ بصائر: عبد الاعلى از حضرت صادق نقل كرد كه من گفتم بايشان مردم در باره‏

 

حضرت باقر حرف ميزنند ميگويند چرا خلافت نرسيد بفرزندان پدرش كه در قرابت مانند او بود و كسى كه بزرگتر از او بود و نرسيد بكسى كه از او كوچكتر بود؟.

فرمود: صاحب مقام امامت با سه امتياز شناخته مى‏شود كه در ديگرى آنها نيست.

1- او شايسته‏ترين مردم نسبت بامام پيش است «در اخلاق و علم و ادب».

2- او وصى امام قبل است.

3- و در نزد اوست سلاح پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و وصيت پيامبر اينها در نزد من است و كسى را ياراى نزاع با من نيست.

توضيح: منظور از فرزندان پدرش شايد مراد از پدر امير المؤمنين است كه يعنى چرا خلافت بفرزندان امام حسن نرسيد يا منظور اينست كه پس از حضرت باقر چرا امامت بحضرت صادق رسيد بيكى ديگر از فرزندان پدرش نرسيد.پ بصائر: عامر بن جذاعه گفت: خدمت حضرت صادق بودم فرمود ميخواهى بتو نشان دهم كفش پيامبر را گفتم چرا. جعبه‏اى را خواست و آن را باز كرد از درون آن يك جفت نعلين خارج كرد مثل اينكه تازه آن را درست كرده‏اند فرمود اين نعلين پيامبر است من از اين تعجب ميكردم كه چنان تازه بود مثل اينكه آن را حالا درست كرده‏اند.پ بصائر: جابر از حضرت باقر نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام پس از كشته شدن عمر آنها را قسم داد كه آيا كسى در ميان شما غير من هست كه وارث سلاح پيامبر و پرچم آن سرور و انگشترش باشد گفتند نه.پ بصائر: صفوان از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد حضرت باقر ميفرمود سلاح در ميان ما مثل تابوت در بنى اسرائيل است هر كجا تابوت باشد خلافت در آنجا است عرضكردم پس سلاح از علم جدا است فرمود نه‏

 

پ‏بصائر: جابر گفت: حضرت باقر فرمود مگر سخن پيامبر را نشنيده‏اى در باره على عليه السّلام فرمود: و اللَّه بتو داده شده انگشتر سليمان بخدا قسم بتو داده شده عصاى موسى.پ بصائر: ابو بصير از حضرت باقر نقل كرد كه فرمود شبى امير المؤمنين با اصحاب خود خارج شد پس از نماز عشا در ميدان وسيعى جمع بودند ميفرمود سر و صدائى در شب تاريك امامى پيش شما آمد كه بر تن پيراهن آدم و بر دست انگشتر سليمان و عصاى موسى دارد.پ بصائر: محمّد بن فيض از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود عصاى موسى مال آدم بود كه بشعيب رسيد سپس در اختيار موسى بن عمران قرار گرفت و آن در نزد ما است و همين چند لحظه پيش آن را بازديد كردم سبز است مثل همان موقعى كه قطع شده از درخت وقتى بخواهم سخن ميگويد آماده شده براى قائم ما تا آنچه موسى با آن انجام داد ايشان انجام دهد حركت ميكند و هر چه دارند مى‏بلعد و هر چه باو دستور دهند انجام ميدهد و بهر جا رو آورد هر چه تهيه ديده باشند براى فريب دو لب براى او باز مى‏شود يكى روى زمين و ديگرى در سقف و فاصله آنها چهل ذراع است (هر ذراع باندازه فاصله مچ تا آرنج دست است) و با زبان خود هر چه تهيه ديده‏اند مى‏بلعد.پ بصائر: بريد از حضرت باقر عليه السّلام در باره آيه إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ فرمود منظور ما هستيم كه رهبر اول ما بسپارد بامام بعد خود سلاح و علم و كتابها را.پ بصائر: ابراهيم بن ابى البلاد گفت بحضرت جواد عرضكردم آيا شما به كتابهاى پدرتان نگاه ميكنيد. فرمود آرى گفتم شمشير پيامبر و زرهش فرمود در فلان محل بود بآن محل آمد مسافر (غلام حضرت رضا بود) و محمّد بن على‏

 

بعد امام سكوت كرد.

توضيح: منظورش از محمّد بن على خود حضرت جواد است كه بواسطه تقيه تصريح نميكند كه برداشته است.

روايت شده كه مسافر گفت: حضرت رضا در خراسان بمن فرمود: خود را بحضرت جواد برسان او امام تو است.پ ثواب الاعمال: علي بن مهران گفت خدمت موسى بن جعفر عليه السّلام رسيدم در دست آن جناب انگشترى ديدم كه نگين آن فيروزه بود و بر آن نقش شده بود «اللَّه الملك» من با دقت بآن تماشا ميكردم فرمود چقدر اين را تماشا ميكنى اين سنگى است كه جبرئيل به پيامبر اكرم تقديم كرد از بهشت آن جناب بعلى عليه السّلام هديه كرد.پ ارشاد القلوب با سند ميرساند شيخ مفيد از سلمان فارسى نقل ميكند كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود سلمان! و اى سلمان تمام اندوه مال كسى است كه عارف بحق معرفت ما نباشد و منكر فضل ما باشد. اى سلمان! كدام يك از اين دو افضلند حضرت محمّد يا سليمان بن داود سلمان گفت نه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم افضل است فرمود اينك عاصف بن برخيا توانست كه تخت بلقيس را از فارس به سبا در يك چشم بهم زدن ببرد با اينكه در نزد او مقدارى از علم كتاب بود من نميتوانم چندين برابر آن انجام دهم با اينكه نزد من هزار كتاب است، خداوند بر شيث پسر آدم پنجاه صحيفه فرستاد و بر ادريس سى صحيفه و بر ابراهيم خليل بيست و تورات و انجيل و زبور و فرقان عرضكردم صحيح ميفرمائيد سرورم فرمود سلمان كسى كه شك در امور و علوم ما داشته باشد مانند شخصى است كه معرفت و حقوق ما را مسخره كند خداوند ولايت ما را در چند جاى قرآن واجب نموده و آشكارا عمل بآن را واجب نموده اين مطلب واضح است.

مجلسى ميگويد: حسين بن موسى بن جعفر گفت: در دست ابو جعفر

 

بن محمّد بن على حضرت جواد انگشترى ديدم كه خيلى نازك شده بود عرض كردم مثل شما چنين انگشترى بدست ميكند فرمود: اين انگشتر سليمان بن داود است.

 

اخبار اين بخش در بخش اسماء پيامبر و وسايل آن جناب مى‏آيد و بعضى از آن اخبار در بخش علامات امام گذشت.