بخش ششم برترى ائمه عليهم السّلام از انبيا و تمام مردم و پيمان گرفتن براى آنها از ملائكه و ساير مردم و پيامبران اولو العزم باين مرتبه نرسيدند مگر بواسطه محبت آنه

پ‏تفسير قمى: حفص از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود از جمله مطالبى كه خداوند با موسى صحبت كرد اين بود: من نماز را نمى‏پذيرم مگر از كسى كه در مقابل عظمت من تواضع نمايد و ترس من در دلش جاى گيرد و روزش را بياد من پايان دهد و با اصرار بر معصيت شب را بسر نبرد و عارف بحق اولياء و دوستان من باشد.

موسى عرضكرد خدايا منظورت از اولياء و دوستان، ابراهيم و اسحاق و يعقوب است. فرمود آنها نيز از اولياى من هستند جز اينكه منظورم كسانى هستند كه بواسطه آنها آدم و حوا و بهشت و جهنم را آفريدم. عرضكرد آنها كيانند پروردگارا.

فرمود محمّد، احمد نام او را از نام خود جدا كردم زيرا من محمودم و او

 

محمّد است موسى عرض كرد خدايا مرا از امت او قرار ده فرمود موسى! تو از امت او هستى وقتى مقام و منزلت او و خانواده‏اش را بشناسى زيرا مثل او و خانواده‏اش در بين مخلوقات مانند فردوس نسبت به بهشت كه برگ درختش نمى‏ريزد و طعم آن تغيير نمى‏كند هر كس عارف بمقام و حق آنها باشد برايش در نادانى راهنما و در تاريكى نور قرار ميدهيم قبل از اينكه درخواست كند خواسته‏اش را بر مى‏آورم و باو عطا ميكنم قبل از سؤال ....پ تفسير قمى: حضرت صادق عليه السّلام در باره آيه أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ اين پيمان عبارت بود از ربوبيت براى خدا و نبوّت براى پيامبر اكرم و امامت براى امير المؤمنين و ائمه عليهم السّلام فرمود «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» من خداى شما نيستم و محمّد پيامبرتان و على امامتان و امامهاى راهنما ائمه شما گفتند چرا فرمود تا روز قيامت مدعى نشويد كه ما غافل بوديم از اين مطلب.

اول پيمانى كه خداوند گرفت از انبياء بود در باره ربوبيت اين آيه همان مطلب است «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ» ابتدا گروهى از انبياء را گوشزد كرده آنگاه شخصيت‏هاى برجسته‏تر را بنام ياد كرده (و منك) از تو اى محمّد او را بر ديگران مقدم داشته چون او از همه انبياء برتر است (وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ) اين پنج نفر بهترين انبياء هستند كه پيامبر اكرم بهترين آنها است.

پس از اين ميثاق از انبياء پيمان گرفت راجع بايمان به پيامبر اكرم و اينكه يارى كنند على بن ابى طالب را و فرمود وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ كه منظور پيامبر اكرم است «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» باو ايمان آوريد و او را يارى نمائيد يعنى امير- المؤمنين صلوات اللَّه عليه را بامت خود جريان آنها و ائمه جانشين ايشان را گوشزد كنيد.

 

پ‏عيون اخبار الرضا: حضرت رضا از آباء گرام خود نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود حضرت موسى از خدا درخواست كرد و گفت خدايا مرا از امت محمّد قرار بده خداوند باو وحى كرد اى موسى تو باو نميرسى.پ عيون اخبار الرضا: حضرت رضا از آباء گرام خود نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود تو يا على و فرزندانت منتخب از خلق خدايند.پ عيون: با همان سند حضرت على عليه السّلام فرمود ما خانواده را نميتوان با احدى مقايسه نمود در ميان ما قرآن نازل شده و در ميان ما معدن رسالت است.پ علل الشرائع: بكير بن اعين گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود ميدانى حجر الاسود چه بود عرضكردم نه فرمود فرشته‏اى بزرگ از برجستگان ملائكه نزد خدا بود وقتى خداوند از ملائكه پيمان گرفت و بامانت نزد او گذاشت و مردم را ملزم كرد كه تجديد عهد و پيمانى كه از آنها گرفته هر سال پيش او بنمايند سپس او را با آدم در بهشت قرار داد كه پيوسته پيمان را يادآورى كند و در نزد او هر سال اقرار نمايد.

پس از عصيان آدم كه از بهشت خارج شد خداوند عهد و پيمانى را كه از او و فرزندانش گرفته بود براى حضرت محمّد و جانشينش از نظرش محو كرد و او را مبهوت و حيران كرد پس از پذيرفتن توبه آدم آن فرشته را بصورت يك درّ سفيد از بهشت براى آدم فرستاد وقتى كه در هندوستان بود چشم آدم كه بآن افتاد خوشش آمد اما او را نمى‏شناخت مگر بهمين مقدار كه يك جواهرى است.

خداوند او را بزبان در آورده گفت آدم مرا ميشناسى؟ گفت آرى شيطان بر تو مسلط شد و از ياد خدا غافلت كرد. آن درّ بصورت همان فرشته‏اى كه كه قبلا با آدم در بهشت بود در آمده باو گفت عهد و پيمان را چه كردى.

آدم بياد عهد و پيمان افتاد و گريه كرد و اظهار احترام نمود او را بوسيد و تجديد اقرار بعهد و پيمان كرد سپس خداوند او را بصورت يك درّ سفيد در آورد

 

كه ميدرخشيد آدم آن را بجهت احترام و تعظيم بر روى شانه خود بر ميداشت هر وقت از برداشتن آن خسته ميشد جبرئيل آن را حمل ميكرد تا رسيد بمكه پيوسته در آنجا بآن درّ انس داشت و در هر شبانه‏روز پيش او تجديد اقرار مى‏كرد.

آنگاه خداوند كه جبرئيل را بمكان آدم فرود آورد و كعبه را ساخت آن درّ قرار گرفت بين ركن و درب خانه در اين موقع براى آدم مجسم شد و او را مشاهده كرد هنگام گرفتن ميثاق در همين محل ميثاق بآن ملك سپرده شد بهمين جهت آن درّ را در اين ركن قرار دادند.

آدم از كنار خانه بطرف صفا رفت و حوا بطرف مروه و حجر را در ركن قرار داد در اين موقع تكبير و تهليل و تمجيد خدا را گفت بهمين صورت سنت گرديد كه وقتى روبرو با ركنى كه در آن حجر قرار دارد از طرف صفا ميشوند تكبير بگويند.

خداوند عهد و پيمان را باو امانت سپرد و در او قرار داد نه ساير ملائكه چون موقعى كه پيمان ربوبيت را براى خود و نبوّت را براى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و وصايت براى على گرفت لرزه بر تن ملائكه افتاد اولين فرشته‏اى كه اقرار باين پيمان آورد همين فرشته بود و كسى از او بيشتر محمّد و آلش را دوست نميداشت بهمين- جهت خدا او را انتخاب كرد از بين ملائكه و در او قرار داد ميثاق را روز قيامت مى‏آيد با زبان گويا و چشم بينا تا گواهى بدهد براى هر كس كه نزد او آمده و حفظ پيمان كرده.پ خصال: جعفر بن محمّد از پدر خود از جد بزرگوارش از على بن ابى طالب از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود در يك وصيتى كه باو ميكرد: يا على خداوند توجه بدنيا كرد مرا از ميان تمام مردان جهان انتخاب نمود براى مرتبه دوم توجه نمود ترا انتخاب كرد از ميان مردم جهان براى مرتبه سوم ائمه از فرزندانت را بر مردم جهان انتخاب نمود در مرتبه چهارم فاطمه عليها السّلام را بر تمام زنان‏

 

جهان برگزيد.پ تفسير قمى: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ. ميگويد (واو) در اين قسمت زيادى است «وَ مِنْكَ» آيه چنين مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ خداوند براى خود از انبياء پيمان گرفت آنگاه براى پيامبر خود گرفت از انبياء و ائمه سپس براى انبياء گرفت از پيامبر اكرم.پ تفسير قمى: نعيم صحاف گفت از حضرت صادق راجع بآيه فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ فرمود خداوند ايمان آنها را بولايت ما ميداند و كفر آنها را بترك ولايت روزى كه از آن پيمان گرفت در عالم ذر در صلب آدم.پ تفسير قمى: هاشم بن عمار نقل ميكند در مورد آيه وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ فرمود تكذيب كردند كسانى كه قبل از آنها بودند پيمبران خود را آنچه به پيامبران آنها داده بوديم يك دهم از آنچه به پيامبر اسلام محمّد و آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين داده‏ايم نبود.پ امالى: طلحة بن زيد از جعفر بن محمّد از پدر از جدش از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود هيچ پيامبرى را خداوند قبض روح نكرد جز اينكه باو دستور داد بخانواده خود از ميان فاميل وصيت نمايد بمن نيز دستور وصيت داده.

گفتم خدايا بچه كس وصيت كنم فرمود وصيت كن به پسر عمويت على بن ابى طالب من نام او را در كتاب‏هاى گذشته نوشته‏ام و در آنها معين نموده‏ام كه او وصى تو است و بر همين قرار پيمان مردم و انبياء و رسل را گرفته‏ام از آنها پيمان بربوبيت خود و نبوّت تو و ولايت على بن ابى طالب گرفته‏ام.پ امالى: جابر از حضرت باقر از پدر از جدش نقل كرده كه پيامبر اكرم بحضرت على عليه السّلام فرمود تو هستى كه خداوند احتجاج نمود بر مردم در ابتداى آفرينش آنها را بصورت شبح در آورده بود بآنها فرمود أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ گفتند

 

چرا فرمود محمّد پيامبر من نيست؟ گفتند چرا فرمود مگر على امير المؤمنين نيست؟! مردم همگى از روى تكبر و خودخواهى امتناع ورزيدند مگر گروه كمى آنها بسيار كمند و هم آنها اصحاب يمين هستند.پ امالى: اسحاق ثعلبى گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود: ما برگزيده از مردم هستيم و شيعيان ما برگزيده از امت پيامبر.پ عيون اخبار الرضا: حضرت رضا عليه السّلام از آباء گرام خود از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود حسن و حسين بهترين اهل زمين بعد از من و بعد از پدرشان هستند و مادر آنها بهترين زنان روى زمين است.پ عيون: هروى گفت بحضرت رضا عرض كردم يا ابن رسول اللَّه بفرمائيد آن درختى كه آدم و حوا از آن خوردند مردم در اين مورد اختلاف دارند بعضى روايت ميكنند گندم بوده و بعضى انگور و بعضى ميگويند درخت حسد است فرمود همه اينها درست است.

عرض كردم پس بچه نحو توجيه مى‏شود اين وجوه با اختلافى كه دارد فرمود ابا صلت! درخت بهشت داراى انواع ميوه‏ها است در درخت گندم انگور نيز هست مانند درختهاى دنيا نيست وقتى خداوند آدم را گرامى داشت بواسطه سجده كردن ملائكه و او را داخل بهشت نمود در دلش خطور كرد آيا خدا خلقى بهتر از من آفريده؟ خداوند از حديث نفس او مطلع گرديد باو وحى كرد كه آدم سر بلند كن و ساق عرش را نگاه كن آدم سر بلند نموده بساق عرش نگاه كرد ديد نوشته شده:

لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه. على بن ابى طالب امير- المؤمنين و زوجته فاطمة سيدة نساء العالمين. الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة

آدم عرض كرد خدايا اينها كيانند؟ فرمود از فرزندان تو هستند آنها از تو و از تمام مردم بهترند اگر آنها نبودند ترا خلق نميكردم و نه بهشت و جهنم و نه آسمان و زمين را مبادا بآنها با ديده حسرت نگاه كنى كه از جوار خود خارجت ميكنم.

 

توضيح: شايد مراد از نگاه كردن بچشم حسد آرزوى احوال و رسيدن بمقام آنها است كه اين عمل از آنها ترك اولى بشمار مى‏آمده زيرا پس از علم باينكه خداوند آنها را برترى بخشيد لازم است كه در مقام تسليم و رضا باشند و آرزوى درجه آنها را نكنند.پ معانى الاخبار: سدير گفت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كردم معنى اين فرمايش على عليه السّلام را كه امر ما دشوار و مشكل است كه نمى‏پذيرد آن را مگر فرشته مقرب يا نبىّ مرسل يا بنده‏اى كه خدا دلش را بايمان آزمايش نموده فرمود در ميان ملائكه هم مقرب وجود دارد و هم غير مقرب و انبياى خدا بعضى مرسل هستند و برخى غير مرسل و مؤمنين نيز بعضى آزموده شده هستند و بعضى غير آزموده. پس امر شما يعنى امامت را بر ملائكه عرضه داشتند نپذيرفتند مگر مقربين و بر انبياء نپذيرفتند مگر مرسلين و بر مؤمنين نپذيرفتند مگر آزموده‏شدگان سپس بمن فرمود بگذر از حديث خود.

توضيح: شايد مراد نفى اقرار كاملى است كه با شوق و محبت و اقبال كامل باشد چون در غير اين صورت مخالف عصمت است.پ عيون: از حضرت امام حسن عسكرى از آباء گرام خود فرمود: مردى خدمت حضرت رضا عليه السّلام رسيد عرضكرد يا ابن رسول اللَّه مرا از تفسير آيه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ مطلع فرما فرمود پدرم از جدم از حضرت باقر از زين العابدين از پدرش نقل كرد كه مردى خدمت امير المؤمنين عليه السّلام رسيد عرضكرد تفسير الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ را برايم بگو.

فرمود: الحمد للَّه اينست كه خداوند به بندگان خود بعضى از نعمت‏هايش را معرفى نموده نه تمام آنها را به تفصيل زيرا آنها بيش از حد شمارش و شناخت هستند بآنها فرموده بگوئيد الْحَمْدُ لِلَّهِ ستايش خدا را بر نعمتهائى كه بما ارزانى داشته پروردگار جهانيان و عالمين عبارت است از تمام گروه‏هاى مخلوقات از جمادات و حيوانات.

 

اما حيوانات را ميچرخاند در قدرت خود و از روزى خويش بآنها ميخوراند و در اختيار خويش آنها را نگه ميدارد و تدبير امور آنها را بمصلحت خود مى‏نمايد.

اما جمادات را بقدرت خود نگه ميدارد. آنهائى كه متصل بهم هستند از ريخت و ريز نگه ميدارد و آنها كه از هم پاشيده و جدايند از اتّصال نگه ميدارد آسمان را جلوگيرى ميكند كه بر زمين فرود آيد مگر با اجازه‏اش و زمين را نگه ميدارد از فرو ريختن مگر بامرش خداوند نسبت ببندگان خود رؤف و رحيم است.پ فرمود رب العالمين يعنى مالك و خالق و سوق دهنده روزى بسوى آنها از جاهائى كه ميدانند و از جاهائى كه نميدانند پس روزى قسمت شده و بفرزند آدم داده مى‏شود بهر نحوى از امور دنيا نه تقواى پرهيزكار سبب افزايش روزى مى‏شود و نه تبهكارى تبهكار موجب نقصان آن ميگردد بين او و روزى يك پرده‏ايست و آن در جستجوى صاحب خويش است اگر يكى از شما از روزى خود فرار كند روزى او را ميجويد مانند مرگ كه صاحبش را ميجويد، خداوند فرمود بگوئيد

الحمد للَّه على ما انعم علينا

ستايش خدا را بر نعمتهائى كه بما ارزانى داشته و ما را ياد كرده به نيكى در كتاب‏هاى پيشينيان قبل از اينكه وجود داشته باشيم.

در اين مطلب الزامى است براى محمّد و آل محمّد و شيعيان آنها كه سپاسگزارى كنند او را بواسطه فضيلتى كه بايشان بخشيده چون پيامبر اكرم فرمود وقتى خداوند موسى بن عمران را مبعوث كرد و او را برگزيده دريا را برايش شكافت و بنى اسرائيل را نجات بخشيد و باو تورات و الواح را داد خود را داراى قرب و منزلت نزد خدا ديد.

عرضكرد پروردگارا مرا چنان گرامى داشته‏اى كه احدى را قبل از من اين قدر گرامى نداشته‏اى خداوند فرمود اى موسى مگر نميدانى كه محمّد در

 

نزد من از تمام ملائكه و همه خلق بهتر است.پ موسى گفت خدايا اگر محمّد گرامى‏تر است نزد تو از تمام جهانيان آيا در ميان آل پيامبران گرامى‏تر از آل من وجود دارد. خدا فرمود موسى مگر نميدانى كه برترى آل محمّد بر تمام آل پيامبران مانند فضيلت محمّد است بر پيامبران موسى گفت خدايا اگر آل محمّد چنين هستند پس آيا ميان امت‏هاى انبياء برتر از امت من هستند؟ سايه بر سر آنها افكندى و شير خشت و مرغ بريان بر آنها نازل كردى و دريا را بر آنها شكافتى خداوند فرمود موسى؟ نميدانى كه فضل امت محمّد بر تمام امت‏ها مانند فضل محمّد است بر تمام خلق.

موسى گفت كاش آنها را ميديدم. خداوند باو وحى كرد كه تو آنها را نخواهى ديد حالا موقع ظهور آنها نيست ولى در آينده در بهشت آنها را خواهى ديد در جنات عدن و فردوس در حضور محمّد غرق در نعمت‏ها و تكيه بر جايگاههاى لذت بخش آن زده‏اند آيا دوست دارى صداى سخن آنها را بشنوى عرضكرد آرى پروردگارا. فرمود بايست و كمربند خود را محكم ببند مانند ايستادن يك بنده ذليل در مقابل فرمانرواى جليل.

موسى اين كارها را انجام داد خداوند ندا داد اى امت محمّد همه جواب او را دادند در حالى كه در اصلاب پدران و ارحام مادران خود بودند

 «لبيك اللهم لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك»

خداوند همين جواب را شعار حج قرار داد.

سپس خطاب كرد: اى امت محمّد رحمت من بر غضبم سبقت گرفته و عفوم قبل از عقاب و كيفر من است پيش از آنكه مرا بخوانيد دعاى شما را مستجاب كرده‏ام و قبل از اينكه بخواهيد بشما عطا كرده‏ام هر كه مرا با گواهى‏

لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له و محمّد عبده و رسوله‏

با اينكه در ادعاى خود صادق و در كردار موافق باشد و گواهى دهد باينكه على بن ابى طالب برادر و وصى او پس از درگذشت پيامبر است و ولى اوست و اطاعت او را مانند اطاعت پيامبر لازم‏

 

شمارد و گواهى دهد كه اولياى برگزيده پاك سرشت كه آراسته با آيات شگفت‏انگيز خدايند و داراى دليل‏هاى حجت خدايند پس از محمّد و على جانشينان و اولياء اويند كسى كه چنين گواهى را بدهد داخل بهشتم ميكنم گر چه گناهش باندازه كف دريا باشد.

فرمود وقتى خداوند پيامبر ما محمّد مصطفى را مبعوث كرد فرمود اى محمّد نبودى در طور وقتى امت ترا خوانديم با اين كرامت سپس خداوند فرمود اى محمّد بگو الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بر اين امتيازات كه بمن بخشيده‏اى و بامت او فرمود بگوئيد الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بواسطه اين فضائل كه بما بخشيده‏اى.پ توحيد صدوق: عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند در مورد آيه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» فرمود توحيد و نبوت محمّد و اينكه على امير المؤمنين است.پ توحيد صدوق: داود رقى گفت از حضرت صادق عليه السّلام راجع باين آيه پرسيدم وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ فرمود مردم در اين باره چه ميگويند. گفتم ميگويند عرش بر روى آب است و خدا بالاى آن قرار گرفته فرمود دروغ ميگويند هر كه چنين عقيده‏اى داشته باشد خدا را مجهول قرار داده و او را بصفت مخلوق نسبت داده و بايد بگويد چيزى كه خدا را در بر گرفته قوى‏تر از اوست.

عرضكردم برايم توضيح بفرمائيد فدايت شوم فرمود خداوند دين و علم خود را بر آب تحميل كرد قبل از اينكه زمين و آسمانى باشد يا جن و انسى و يا خورشيد و ماهى وقتى اراده آفرينش خلق را كرد آنها را مقابل خود پراكنده نمود و بآنها فرمود خداى شما كيست؟ اول كسى كه سخن گفت محمّد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين و ائمه صلوات اللَّه عليهم اجمعين بودند گفتند تو پروردگار مائى علم و دين را بر آنها تحميل بملائكه فرمود اينها جانشين علم و دين منند و امناى من ميان مردم و اينها مسئول هستند.

 

آنگاه به بنى آدم فرمود اقرار آوريد براى خدا بربوبيت و براى اين چند نفر باطاعت گفتند خدايا اقرار داريم بملائكه فرمود گواه باشيد گفتند گواهيم بر اينكه نگويند ما غافل از اين بوده‏ايم يا بگويند كه پدران ما قبلا مشرك بوده‏اند و ما فرزندان بعدى آنهائيم ما را بواسطه آنها هلاك ميكنيد.

اى داود! ولايت ما با تاكيد هر چه تمام‏تر در ميثاق گرفته شده.پ تفسير فرات: جابر جعفى گفت بحضرت باقر عليه السّلام گفتم چه وقت امير المؤمنين ناميده شد؟ فرمود قرآن نخوانده‏اى گفتم چرا فرمود بخوان گفتم چه بخوانم فرمود بخوان وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فرمود اينست آن آيه‏اى كه ميخواستى ولى نميدانى بكجا منتهى مى‏شود و محمّد رسول من و على امير المؤمنين است در اين موقع خداوند او را امير المؤمنين ناميد جابر!پ بصائر: جابر از حضرت باقر عليه السّلام در باره آيه وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً فرمود پيمان از او گرفت در باره محمّد و ائمه بعد از او آدم ترك كرد و تصميمى نداشت كه آنها داراى چنين مقامى هستند و انبياى اولو العزم را باين لقب ستوده‏اند چون خداوند با آنها عهد بست در باره محمّد و اوصياى بعد از او و حضرت مهدى و روش آن جناب آنها عزم و تصميم گرفتند كه مطلب همين طور است و اقرار آوردند.

توضيح: شايد خبر را بايد حمل كرد بر اينكه آن عزم و اهتمام لازم و سرور را نداشت بمقدارى كه اولو العزم داشتند.پ بصائر: عمران از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود وقتى خداوند خلق را آفريد آب گوارا و آب شور تندى اين دو آب را مخلوط كرد خاكى از روى زمين گرفت آن را سخت ماليد و مخلوط كرد و باصحاب يمين گفت بدويد بطرف بهشت با سلام و باصحاب شمال فرمود بدويد بجانب جهنم مرا باكى نيست بعد فرمود مگر پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا ما گواهى ميدهيم بر اينكه‏

 

بگوئيد روز قيامت ما از اين غافل بوديم.

فرمود سپس پيمان از پيامبران گرفت فرمود أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ سپس فرمود و اينكه محمّد رسول خدا است و على امير المؤمنين است گفتند چرا نبوت براى آنها ثابت شد و از انبياى اولو العزم پيمان گرفت كه من پروردگار شمايم و محمّد رسول اللَّه و على امير المؤمنين و اوصياى پس از او فرمانروايان و گنجينه علم منند و مهدى ناصر دين من و بوسيله او اظهار دينم را ميكنم و با او از دشمنانم انتقام ميگيرم و پرستش ميشوم خواه ناخواه.

گفتند اقرار داريم و گواهيم اما آدم نه انكار كرد و نه اقرار منصب اولو- العزم باين پنج نفر اختصاص يافت در باره مهدى آدم را عزمى بر اقرار باو نبود و اين آيه اشاره بهمان است وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً پيمان بستيم با آدم قبل از اين ترك كرد و براى او عزمى نيافتيم.

سپس آتشى افروخت و باصحاب شمال فرمود داخل آتش شويد ترسيدند باصحاب يمين فرمود داخل شويد آنها داخل شدند آتش برايشان سرد و سلامت شد اصحاب شمال گفتند خدايا اجازه بده ما هم داخل شويم فرمود برويد و داخل شويد باز ترسيدند از آنجا اطاعت و معصيت و ولايت ثابت شد.پ بصائر: عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد در باره آيه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فرمود خداوند ذريه آدم را تا روز قيامت از نهادش خارج كرد بصورت ذره خود را بآنها معرفى كرد اگر چنين نبود احدى خداى را نمى‏شناخت فرمود أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ مگر من پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا و محمّد رسول اللَّه و على امير المؤمنين است.پ بصائر: محمّد بن فضيل از حضرت ابو الحسن عليه السّلام نقل كرد كه فرمود ولايت على عليه السّلام در كتابهاى انبياء نوشته شده خداوند هرگز پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با اقرار به نبوّت محمّد و وصى او على صلوات اللَّه عليهما

 

پ‏بصائر: ابو سعيد خدرى گفت از پيامبر اكرم شنيدم ميفرمود يا على خداوند پيامبرى را مبعوث نكرد مگر اينكه او را دعوت بولايت تو كرد چه بخواهد و چه نخواهد.پ بصائر: محمّد بن مسلم گفت از حضرت باقر شنيدم ميفرمود خداوند تبارك و تعالى ميثاق پيامبران را بر ولايت و پيمان پيامبران را بولايت على گرفت.پ بصائر: حذيفة بن اسيد گفت پيامبر اكرم فرمود پيامبرى هيچ پيامبرى تكميل نشد در عالم أظلة مگر اينكه بر او عرضه شد ولايت من و ولايت اهل بيتم و تمثال آنها براى آن پيامبر مجسم شد اقرار بطاعت و ولايت آنها نمودند.پ بصائر: عبد الاعلى گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود پيامبرى به مقام پيامبرى نرسيد هرگز مگر با معرفت حق و فضل ما بر ديگران.بصائر: جابر گفت: حضرت باقر فرمود ولايت ما ولايت خدا است كه پيامبرى را هرگز مبعوث نكرد مگر با ولايت ما.

توضيح: ولايت خدا است يعنى ولايتى واجب از جانب خدا است بر جميع امت‏ها يا حمل بر مبالغه يعنى قبول ولايت خدا نخواهد شد مگر با ولايت ما سه روايت ديگر در همين مورد نقل شده بود.پ بصائر: حبه عرنى گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود خداوند ولايت مرا بر اهل آسمانها و اهل زمين عرضه كرد بعضى اقرار و بعضى انكار كردند يونس منكر شد خداوند او را در شكم ماهى زندانى كرد تا اقرار كرد.پ بصائر: محمّد بن فضيل از حضرت ابو الحسن در باره آيه يُوفُونَ بِالنَّذْرِ فرمود يعنى وفا ميكنند به نذرى كه از آنها پيمان گرفته شده در ميثاق راجع بولايت ما.پ بصائر: حمران از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود خداوند تبارك و تعالى ميثاق اولو العزم را بر اين گرفت كه من پروردگار شمايم و محمّد رسول من و على امير المؤمنين است و اوصياى بعد از او فرمانروايان و خزينه داران‏

 

علم منند و مهدى ناصر دين من است.پ قصص الأنبياء: ابن ظبيان گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود فرزندان آدم در خانه‏اى اجتماع كردند و مشاجره نمودند يكى گفت بهترين خلق خدا پدر ما آدم است ديگرى گفت ملائكه مقرب هستند و ديگرى حاملين عرش خدا بهترين خلق خدايند.

در همين موقع هبة اللَّه وارد شد يكى گفت اكنون كسى وارد شد كه ميتواند رفع ابهام از شما بنمايد هبة اللَّه سلام كرده نشست پرسيد در چه مورد بحث ميكرديد گفتند صحبت ما در باره بهترين خلق خدا بود گفت مختصرى صبر كنيد تا من برگردم.

هبة اللَّه پيش پدر خود رفت و گفت پدر جان من پيش برادرانم رفتم آنها در باره بهترين خلق خدا بمشاجره مشغول بودند از من پرسيدند من چيزى نميدانستم كه بآنها اطلاع دهم گفتم صبر كنيد تا من برگردم آدم صلوات اللَّه عليه گفت پسرم من در مقابل پروردگارم ايستادم نوشته‏اى بر روى عرش ديدم:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم محمّد و آل محمّد بهترين مخلوق خدايند.پ اكمال الدين: ابن محرز از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه خداوند تبارك و تعالى بآدم اسماء تمام حجت‏هاى خود را آموخت سپس در حالى كه آنها بصورت روح بودند بر ملائكه عرضه داشت و درخواست كرد كه بگويند اسماء اينها چيست اگر راست ميگوئيد شما شايسته‏تر از آدم بخلافت در زمين هستيد بواسطه تسبيح و تقديسى كه ميكنيد گفتند خدايا تو منزهى ما علمى نداريم جز بهمان مقدارى كه تو بما تعليم كرده‏اى تو دانا و حكيم هستى.

خداوند فرمود آدم! تو اسمهاى اينها را بگو وقتى آنها را از اسماء اطلاع داد متوجه مقام بزرگ آنها در نزد خدا شدند فهميدند كه آنها بخلافت در زمين و حجت بر مردم شايسته‏ترند بعد آن‏ها را از ديده ايشان پنهان نمود و آنها را مامور بولايت و محبت ايشان كرد و بآنها فرمود: أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ‏

 

إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ.پ قصص: ابو بصير از حضرت باقر يا صادق نقل كرد كه فرمود چون بموسى زنبيلى كه در آن ماهى شور قرار داشت دادند باو گفته شد اين ماهى ترا راهنمائى ميكند بدوستى كه در جستجوى او هستى نزديك آن چشمه‏اى كه يك مختصر از آب آن اگر بماهى رسيد زنده مى‏شود موسى و همراهش رفتند تا رسيدند بآن سنگ و از آن رد شدند موسى بآن جوان گفت غذاى ما را بياور در جواب موسى گفت ماهى در دريا رفت بدنبال آن نشانه رفتند تا رسيدند بآن كسى كه بايد او را ملاقات كنند در جزيره‏اى بود داخل كسائى نشسته بود سلام كردند جواب داد در شگفت شد چون او در سرزمينى بود كه سلام در آنجا وجود نداشت.

پرسيدند كه هستى گفت همان موسى بن عمران كه كليم خدا است جوابداد آرى گفت براى چه آمده‏اى گفت آمده‏ام مرا چيزى بياموزى گفت مرا مامور بكارى كرده‏اند كه طاقت آن را ندارى آنگاه موسى را اطلاع داد از آل محمّد و گرفتارى‏هاى آنها و مصيبت‏هاى ايشان بطورى كه سخت در گريه شدند و برايش نقل كرد فضيلت محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را و آنچه بايشان داده شده و گرفتاريهائى كه مبتلا ميشوند موسى ميگفت اى كاش من از امت محمّد بودم.پ قصص الأنبياء: جابر جعفى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه پرسيدم از تعبير خواب از دانيال آيا صحيح است؟ فرمود آرى باو وحى ميشد و نبى بود از چيزهائى كه خداوند باو آموخت تاويل احاديث بود و صدّيق و حكيم بشمار ميرفت بخدا قسم معتقد بمحبت ما اهل بيت بود جابر از روى تعجب پرسيد بمحبت شما اهل بيت فرمود آرى بخدا قسم هيچ پيامبر و فرشته‏اى نيست مگر اينكه معتقد بمحبت ما است.پ بصائر: عبد الغفار از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود خداوند به‏

 

پيامبرش فرمود شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ قبل از تو أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ اينكه دين را بپاداريد و در باره آن متفرق نشويد منظور ولايت است كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ يعنى بر قوم تو گران است كه آنها را دعوت بولايت على ميكنى.

فرمود خداوند ميثاق و پيمان هر پيامبر و هر مؤمنى را گرفته كه ايمان آورند بمحمّد و على و هر پيامبرى و ميثاق گرفته از آنها بولايت بعد بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله ميفرمايد أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ اينهايند كسانى كه خداوند آنها را هدايت كرده پس از هدايت آنها پيروى كن منظور آدم و نوح و هر پيامبرى بعد از او است.پ كشف اليقين: جبير جعفى از حضرت باقر از پدرش از جدش نقل كرد كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بعلى عليه السّلام فرمود تو كسى هستى كه خداوند بتو احتجاج نمود در ابتداى آفرينش آن موقعى كه آنها را بپا داشت و فرمود أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ من پروردگار شما نيستم همه گفتند چرا فرمود محمّد رسول من است؟ همه گفتند چرا فرمود مگر على امير المؤمنين نيست؟ همه مردم گفتند نه. از روى تكبر و سرپيچى از ولايت تو مگر عده‏ى كمى آنها كم كم بودند و آنها اصحاب يمين هستند.پ كشف اليقين: ابو الصباح كنانى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه مردى خدمت حضرت امير المؤمنين آمد آن آقا در مسجد كوفه بود و بشمشير خود تكيه داشت آن مرد گفت يا امير المؤمنين يك آيه در قرآن موجب تباهى دل و ترديد در دين من شده پرسيد آن آيه كدام است؟ گفت اين آيه وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا بپرس از پيامبرانى كه قبل از تو فرستاده‏ايم بفرمائيد آيا در زمان حضرت رسول پيامبرى وجود داشت كه از او بپرسد.

حضرت على عليه السّلام باو فرمود بنشين ان شاء اللَّه برايت توضيح ميدهم خداوند

 

در قرآن ميفرمايد سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا از جمله آياتى كه خداوند به پيامبرش نشان داد در شب معراج اين بود كه جبرئيل آمد و او را از مكه برد بيك ساعت از شب او را به بيت المقدس رساند بعد براق را برايش آورد پيامبر را بآسمان برد تا بيت المعمور جبرئيل وضو گرفت پيامبر نيز مانند او وضو گرفت جبرئيل اذان گفت و اقامه گفت دو تا دو تا بحضرت پيامبر عرضكرد جلو بايست و نماز بخوان با صداى بلند زيرا پشت تو گروهى از ملائكه هستند كه تعداد آنها را جز خدا نميداند در صف اول پدرت آدم و نوح و هود و ابراهيم و موسى و هر پيامبرى كه خدا فرستاده از ابتداى آفرينش آسمانها و زمين تا موقع بعثت تو هستند.

پيامبر اكرم پيش رفت بدون ترس و اهميت دو ركعت نماز خواند پس از تمام شدن نماز خدا باو وحى كرد وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا بپرس از پيامبرانى كه قبل از تو فرستاده‏ام.

پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روى بآنها نموده فرمود گواهى بچه چيز ميدهيد گفتند گواهى باينكه خدائى نيست جز پروردگار يكتا كه شريكى ندارد و تو پيامبر اوئى و على امير المؤمنين و وصى تو است و هر پيامبرى كه از دنيا رفت جانشينى از خانواده خود گذاشت غير از اين. اشاره بعيسى بن مريم كرد چون او از طرف پدر خويشاوندى نداشت وصى او شمعون صفا پسر حمون بن عمامه بود.

و گواهى ميدهم كه تو رسول خدا و انبياء هستى و على بن ابى طالب سرور اوصياء است از ما نسبت بگواهى راجع بشما پيمان گرفته شده آن مرد گفت دلم را زنده كردى و عقده دلم را گشودى يا امير المؤمنين.پ تفسير عياشى: عبيد اللَّه حلبى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير- المؤمنين عليه السّلام فرمود ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا ابراهيم نه يهودى بود كه نماز بطرف مغرب بخواند و نه نصرانى بود كه بجانب مشرق نماز بخواند

 

وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً ولى متمايل به حق و مسلم بود بر دين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم.پ تفسير منسوب بامام: يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ.

امام فرمود خداوند ميفرمايد يا بَنِي إِسْرائِيلَ منظور فرزندان يعقوب هستند چون او اسرائيل اللَّه بود اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ ياد آوريد نعمتى را كه بشما ارزانى داشتم هنگامى كه محمّد را مبعوث نمودم و او را در شهر شما قرار دادم و بزحمت كوچ و سفر مبتلا نكردم.

* دلائل و علامات نبوت او را آشكارا نمودم تا موجب اشتباه و ترديد براى شما نشود.

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي وفا كنيد بعهد من آن عهدى كه از گذشتگان شما براى انبياء گرفتم و بآنها دستور دادم كه اين عهد را ببازماندگان خود گوشزد كنند تا ايمان بياورند بمحمد عربى و قرشى هاشمى كه داراى نشانه‏هاى آشكار و معجزات زيادى است از آن جمله ران مسموم با او سخن گفت و گرگ بسخن با او پرداخت و چوب منبر ناله كرد برايش غذاى كم را خدا برايش زياد كرد و سنگهاى سخت بر او نرم گرديد و آب روان برايش سخت شد هيچ پيامبرى را با معجزه‏اى تائيد نكرد مگر اينكه براى او نيز مانند آن را داد.

يكى از بزرگترين نشانه‏هاى او على بن ابى طالب است دوست مهربان و رفيق عزيزش كه عقلش از عقل او و علمش از علم او و حكمتش از حكمت او دين را با شمشير قاطع خود يارى كرد بعد از آنكه بهانه مخالفين را بوسيله استدلال محكم و علم عالى و فضل كامل خود قطع نمود أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وفا خواهم كرد به پيمان شما كه با آن لازم نموده‏ام براى شما نعمت‏هاى ابدى را در پايگاه كرامت و جايگاه لطف و رحمت.

وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ از من بترسيد در مورد مخالفت با محمّد زيرا من قدرت‏

 

دارم بلا را برطرف كنم از كسى كه با شما دشمنى ورزد و از راه موافقت با او و آنها قادر بجلوگيرى از انتقام من از شما نيستند موقعى كه سر مخالفت بامرا داشته باشيد.پ* در آيه وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ امام عليه السّلام فرمود خداوند ميفرمايد ياد آوريد زمانى را كه پيمان و عهدهاى شما را گرفتيم كه عمل كنيد بآنچه در تورات و آنچه در فرقانى است كه بموسى داده‏ام با كتاب مخصوصى محتوى ذكر محمّد و على و خاندان پاك آن دو كه سرور جهانيان و بپادارنده حق هستند.

زمانى كه پيمان از شما گرفتيم كه اقرار آوريد و بآيندگان خود اين مطلب را برسانيد و دستور دهيد كه بآيندگان خود برسانند تا پايان آنچه مقدر نموده‏ام در دنيا كه ايمان بمحمّد نبىّ خدا آوريد و تسليم او باشيد در مورد دستورى كه راجع بعلى ولى اللَّه از جانب خدا ميدهد و اطلاعاتى كه راجع بجانشينانش پس از او ميدهد آنها كه بپا دارنده حق خدايند شما از قبول اين مطلب امتناع ورزيديد و تكبر نموديد.

وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ (كوه طور). دستور داديم بجبرئيل اينكه جدا كند از كوه فلسطين باندازه جايگاه سپاه پدرانتان يك فرسخ در يك فرسخ جدا كرد و آورد و بلند نمود آن را بالاى سرشان موسى گفت يا عمل كنيد راجع بآنچه در اين مورد بشما دستور داده شده و گر نه اين كوه را بر سر شما فرود مى‏آورم از روى كراهت مجبور بقبول شدند مگر كسى كه خداوند او را از دشمنى نگه داشت چنين شخصى با علاقه و اختيار پذيرفت پس از آنكه قبول كردند بسجده افتاده صورت بخاك ماليدند بسيارى از آنها هر دو طرف صورت خود را بخاك ماليدند بنشانه كوچكى در پيشگاه خداوند ولى بكوه نگاه ميكردند كه مى‏افتد يا نه بقيه با اختيار و علاقه بسجده رفتند.پ پيامبر اكرم فرمود خدا را سپاسگزارى كنيد پيروان ما بر اين توفيق كه بشما عنايت كرده شما نيز صورت بخاك ميماليد اما نه آن طور كه كفار بنى اسرائيل‏

 

ميماليدند بلكه طورى كه پاكان آنها صورت بخاك ميگذاشتند.

خداوند ميفرمايد خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ با نيروى هر چه بيشتر اين دستوراتى كه مربوط بمحمّد و على و خاندان آنها است بكار بنديد وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ متوجه ثواب بسيار زيادى كه در مورد عمل نمودن بآن برايتان مقرر نموده‏ام و كيفر شديدى كه با امتناع از آن خواهيد ديد باشيد لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ شايد بپرهيزيد از مخالفتى كه موجب عذاب مى‏شود و شايسته ثواب زياد شويد.

خداوند ميفرمايد ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ سپس پيشينيان شما امتناع ورزيدند پس از آن از انجام اين پيمان و وفا بعهدى كه با آنها بسته شد فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ اگر نبود فضل خدا بر آنها كه مهلت براى توبه و از بين رفتن گناه بايشان داد لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ از زيان‏كاران ميشديد موجب زيان آخرت و دنياى شما ميشد آخرت شما بواسطه كفر از بين ميرفت و دنيا نعمتش براى شما حاصل نميشد چون آنها دنياى شما را از بين ميبردند و حسرت و اندوه براى شما باقى مى‏ماند راجع بآرزوهائى كه بآن نميرسيديد ولى مهلت داديم بشما براى توبه و وقت براى بازگشت يعنى اين كارها را نسبت بپدارنتان كرديم هر كه خواست توبه نمود و سعادتمند گرديد و از نهاد او خارج شد آنچه خداوند مقرر نموده از ذريه پاكى كه زندگى دنياى آنها بلطف خدا خوش ميگذرد و در آخرت بمقام بلندى ميرسند بواسطه اطاعت خدا.پ حسين بن على عليه السّلام فرمود اگر آنها دعا ميكردند و از خدا ميخواستند بواسطه محمّد و آل محمّد از نيت پاك و اعتقاد صحيح از درون دل كه خدا آنها را حفظ كند تا دشمنى نورزند بعد از ديدن اين معجزات درخشان دعاى آنها را بفضل و كرم خود مستجاب ميكرد ولى ايشان كوتاهى كردند آسايش را انتخاب كردند و با هواى نفس در پى شهوتها از دنيا رفتند.پ تفسير امام: آنگاه ملامت را متوجه يهود نمود در اين آيه أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ پيمان‏ها و ميثاق‏هاى شما را گرفت در مورد

 

چيزهائى كه خوش آيند شما نبود راجع باولياى برگزيده و بندگان منتخب خدا و آل پاك و پاكيزه‏اش آن موقع پدرانتان بشما گفتند بآنها گفته شده كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هدف اصلى و منظور عالى است هيچ آفريده‏اى را نيافريد و نه هيچ پيامبرى را مبعوث نمود مگر براى اينكه آنها را دعوت بولايت محمّد و على و جانشينان آن دو نمايد و از آنها عهد بگيرد كه پايدار باشند تا عمل نمايند بآن عوام ساير ملّتها.

در همين باره تكبر ورزيديد چنانچه پيشينيان شما تكبر كردند تا آنجا كه زكريا و يحيى را كشتند شما نيز تكبر كرديد تا جايى كه تصميم كشتن محمّد و على را گرفتيد ولى خدا شما را نااميد كرد و حيله شما بخودتان برگشت.

اما اين آيه تَقْتُلُونَ معنايش اينست قبلا كشتار كرديد چنانچه اگر بخواهى كسى را سرزنش كنى باو ميگوئى واى بر تو چقدر دروغ ميگوئى و حيله بازى ميكنى منظورت اين نيست كه در آينده دروغ خواهد گفت و حيله- بازى ميكند بلكه ميخواهى بگوئى چقدر قبلا چنين كارى را كرده‏اى و تصميم انجام آن را دارى.پ غيبت نعمانى: شحام گفت از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم آيا پيامبر اكرم ائمه عليهم السّلام را مى‏شناخت فرمود نوح آنها را مى‏شناخت.

شاهد اين مطلب اين آيه است شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ فرمود يعنى از دين براى شما تشريع نمود اى گروه شيعيان آنچه را بنوح سفارش نموده بود.پ كنز جامع الفوائد: ثمالى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود خداوند تبارك و تعالى يكتا و بى‏همتا است و در وحدانيت خود بى‏نظير است سپس تكلم بكلمه‏اى كرد آن كلمه نور محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را آفريد و من و ذريّه‏ام را آفريد سپس تكلم بكلمه‏اى كرد آن كلمه روح شد. روح را خداوند در آن نور سكونت داد و در بدنهاى ما قرار داد پس ما روح اللَّه و

 

كلمات خدائيم بوسيله ما پنهان از خلق خود شد (يعنى ما را حجاب بين خود و خلق قرار داد ما وسيله و واسطه بين مخلوق و خدائيم همان طور كه پرده واسطه بين محجوب و كسى كه پشت پرده است مى‏باشد).

و پيوسته ما در زير سايبانى سبز قرار داشتيم جايى كه خورشيد و ماه و شب و روزى وجود نداشت و نه چشمى بهم ميخورد ما او را ميپرستيديم و تسبيح ميگفتيم پيش از آفرينش مخلوقات پيمان گرفت از انبياء كه بما ايمان داشته باشند و ما را يارى كنند.

اين آيه اشاره بهمين مطلب است وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ يعنى ايمان بمحمد بياوريد و جانشينش را يارى كنيد ايمان بمحمد آوردند ولى وصى او را يارى نكردند بزودى همه او را يارى خواهند كرد.

و خداوند پيمان مرا با پيمان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گرفت كه يك ديگر را يارى كنيم من آن جناب را يارى كردم و در مقابل او پيكار نمودم و دشمنش را كشتم و به پيمانى كه خدا از من گرفته بود راجع بيارى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وفا نمودم ولى هيچ يك از انبياء و پيامبران خدا مرا يارى نكردند چون وفات نموده بودند ولى بزودى يارى خواهند كرد.پ كنز جامع: جابر بن يزيد جعفى از مردى از اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرد روزى سلمان خدمت امير المؤمنين عليه السّلام رسيده راجع بخود از ايشان پرسيد:

فرمود سلمان! من كسى هستم كه تمام امت‏ها باطاعت از من دعوت شدند كافر شدند و بآتش عذاب گرديدند من نگهبان آنها هستم اين يك واقعيتى است كه ميگويم سلمان! مرا بواقع نميشناسد كسى مگر اينكه با من خواهد بود در ملا اعلى.

گفت در اين موقع حسن و حسين عليهما السّلام وارد شدند فرمود سلمان! اين دو

 

گوشواره عرش پروردگار جهانند بوسيله آن دو بهشت درخشان است و مادرشان بهترين زنان است خداوند از مردم پيمان گرفته راجع بمن هر كه خواست تصديق نمود و هر كه تكذيب كرد در آتش است من حجت بالغه و كلمه باقيه و سفير سفراء هستم.

سلمان گفت يا امير المؤمنين من ترا در تورات با همين مشخصات ديدم و در انجيل نيز پدر و مادرم فدايت باد اى شهيد كوفه بخدا قسم اگر مردم نميگفتند: به به خدا رحمت كند قاتل سلمان را سخنى در باره‏ات ميگفتم كه موجب ناراحتى نفوس و مردم ميشد زيرا تو حجت خدائى هستى كه بوسيله تو خدا توبه آدم را پذيرفت و يوسف را از چاه نجات بخشيد و تو داستان ايوب و سبب تغيير يافتن نعمت خدا بر اويى.

امير المؤمنين عليه السّلام فرمود ميدانى داستان ايوب چيست و علت تغيير نعمت خدا بر او چه بوده گفت خدا بهتر ميداند و شما يا امير المؤمنين فرمود هنگام آمادگى براى سخن ايوب در فرمانروائى من مشكوك شد ايوب گفت اين مطلب بزرگ و امرى بس سنگين است.

خداوند فرمود ايوب! در باره صورتى كه من آن را بپا داشته‏ام مشكوك ميشوى من آدم را گرفتار نمودم، بوسيله او آدم را بخشيدم و از او گذشتم چون تسليم گرديد و او را بامير المؤمنين بودن پذيرفت تو ميگوئى اين كار بزرگ و خيلى سنگين است قسم بعزت خود ترا از عذاب خويش مى‏چشانم مگر توبه نمائى باطاعت نمودن از امير المؤمنين سپس سعادتمند شد بواسطه من يعنى او توبه نمود و اقرار باطاعت نسبت بامير المؤمنين و ذريه پاكش نمود.پ فرات بن ابراهيم: على بن عتاب از حضرت باقر عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود اگر نادانان اين امت بدانند چه وقت امير المؤمنين ناميده شده انكار نمى‏كردند.

خداوند هنگامى كه ميثاق بنى آدم را گرفت بدليل آيه‏اى كه خداوند بر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نازل نمود و جبرئيل آن آيه را آورد كه ما در قرآن ميخوانيم جابر!

 

مگر اين آيه را نشنيده‏اى وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ آيا من پروردگار شما نيستم گفتند چرا و محمّد رسول خدا و على امير المؤمنين نيست؟ بخدا قسم خداوند او را امير- المؤمنين ناميد در عالم اشباح و اظله هنگامى كه از ذريه آدم ميثاق گرفت.پ تفسير فرات: حضرت صادق عليه السّلام در مورد آيه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ تا آخر آيه ... فرمود خداوند از صلب آدم ذريه‏اش را تا روز قيامت خارج كرد بصورت ذرّات خارج شدند خداوند خود را بآنها معرفى نمود و خود را بآنها نماياند اگر نه اين بود هيچ كس خدايش را نمى‏شناخت گفت أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ مگر من خداى شما نيستم گفتند چرا گفت محمّد نيز بنده و رسول من و على امير المؤمنين و خليفه و امين من است.پ* پيامبر اكرم فرمود هر مولودى بر معرفت متولد مى‏شود معرفت باينكه خداى تعالى خالق او است اين آيه همان مطلب را ميفرمايد وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ اگر بپرسى از آنها چه كس ايشان را آفريده مى- گويند خدا.پ اختصاص: مفضل بن عمر گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود خداوند تبارك و تعالى يكتا است در فرمانروائى خود را به بندگان معرفى نمود سپس امر خود را بآنها واگذار كرد و بهشت را برايشان ارزانى داشت هر كه را بخواهد از جن و انس دل پاك دهد او را آشنا بولايت ما مينمايد و هر كه را بخواهد كور دل نمايد جلوگيرى مينمايد از او معرفت ما را.

سپس فرمود: مفضل بخدا قسم آدم شايسته آفريده شدن بدست خدا و دميدن روح خويش در او نشد مگر بواسطه ولايت على خدا با موسى سخن نگفت مگر بولايت على و عيسى بن مريم را آيت براى جهانيان قرار نداد مگر بواسطه خضوع نسبت بعلى عليه السّلام سپس فرمود بالاتر بگويم اهليت براى نظر كردن بخدا پيدا نكرد احدى از جانب خدا مگر بواسطه بندگى و عبوديت براى ما.

 

پ‏مشارق الانوار: جابر از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه پيامبر اكرم بعلى عليه السّلام فرمود يا على تو هستى كه خداوند بوسيله تو احتجاج بر خلايق نمود هنگامى كه آنها را بصورت شبح در ابتداى آفرينش در آورد و گفت بآنها أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ فرمود و محمّد پيامبر شما است گفتند چرا فرمود و على امام شما است؟

خلايق از پذيرش ولايت و فضيلت تو امتناع ورزيده سخت تكبر كردند مگر يك گروه اندكى كه آنها اصحاب يمين هستند و آنها كم كمند در آسمان چهارم فرشته‏ايست كه در تسبيح خود ميگويد: منزه است آن كس كه اين گروه اندك از اين عالم كثير را راهنمائى كرد بر اين فضل بزرگ.پ كنز: ابن عباس در باره آيه وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ گفت مربوط است بخلافت و جانشينى يوشع بن نون پس از موسى.

سپس خداوند فرمود من پيامبرى را بدون وصى نميگذارم من پيامبرى عربى را خواهم فرستاد و وصى او را على قرار ميدهم اين است معنى آيه وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ در باره وصايت است و وقايعى كه پس از او اتفاق مى‏افتد.

ابن عباس گفت خداوند به پيامبر اطلاع داد از پيش آمدها و اختلاف امت بعد از او هر كس خيال كند كه پيامبر اكرم بدون وصى از دنيا رفته بر خدا و پيامبرش دروغ بسته.پ* در تفسير اهل بيت صلوات اللَّه عليهم آمده است كه يكى از اصحاب از سعيد بن خطاب از حضرت صادق عليه السّلام در باره آيه وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ نقل كرد كه امام صادق عليه السّلام فرمود آيه اين طور بوده است وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى‏

 

الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ مگر در جانب غربى نبودى زمانى كه را بخلافت بموسى دستور داديم مگر تو شاهد نبودى؟!پ* حضرت صادق عليه السّلام در يكى از نامه‏هاى خود نوشت: هيچ محلى نيست كه خداوند پيامبرش را نگه ميدارد تا گواه باشد و گواهى بدهد مگر اينكه با او برادر و رفيق و پسر عمو و وصيش نيز هست پيمان از هر دو ميگيرد با هم صلوات اللَّه عليهما و على ذريتهما الطيبين.پ كنز: ابو سعيد مدائنى گفت از حضرت صادق پرسيدم معنى آيه وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا فرمود اين نوشته‏ايست كه خداوند در برگ آسى نوشت دو هزار سال قبل از آفرينش خلق در آن نوشته بود: اى شيعيان آل محمّد بشما عطا كردم قبل از درخواست و شما را آمرزيدم قبل از تقاضاى آمرزش هر كدام از شما با ولايت محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پيش من آيد او را برحمت خود ساكن بهشت ميكنم.پ اعتقادات صدوق: لازم است معتقد باشيم كه خداوند مخلوقى برتر از محمّد و ائمه عليهم السّلام نيافريده و آنها محبوب‏تر از تمام مردم در نزد خدايند و گرامى‏تر پيش از همه اقرار باو آورده‏اند هنگام اخذ ميثاق پيامبران در عالم ذر و خداوند بهر پيامبرى آنقدر عنايت كرده كه موازنه با مقدار معرفت او نسبت به پيامبر ما داشته و كيفيت سبقت گرفتن در اقرار بخدا و بايد معتقد بود كه اگر آنها نبودند خداوند آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آدم و حوا و ملائكه را نمى‏آفريد و نه هيچ مخلوقى را.

تاييد و تثبيت مطلب: بايد توجه داشت فضيلتى را كه مرحوم صدوق در باره پيامبر و ائمه ما عليهم السّلام نقل ميكند و اينكه برتر از ساير انبياء هستند مطلبى است كه هر كس اطلاعى از اخبار و روايات ائمه عليهم السّلام داشته باشد در آن شكى نخواهد داشت و بطور قطع مى‏پذيرد.

اخبار در اين مورد از حد شماره خارج است و ما مقدار كمى را در اين‏

 

بخش آورديم در باب‏هاى ديگر متفرق است مخصوصا در بخش صفات انبياء و باب اينكه آنها كلمة اللَّه و باب ابتداى انوار ائمه و باب اينكه آنها اعلم و داناتر از انبياء هستند و ابواب فضائل امير المؤمنين و فاطمه عليها السّلام و اين اعتقاد عمده‏اى از اماميه است و منكر اين مقام نيست مگر كسى كه جاهل باخبار باشد.پ شيخ مفيد رحمه اللَّه در كتاب مقالات مينويسد: عقيده قطعى گروهى از اماميه اينست كه ائمه عليهم السّلام از آل محمّد فضيلت و برترى دارند بر تمام انبياى گذشته بجز پيامبر خودمان بعضى گفته‏اند فضيلت بر تمام انبياء دارند بجز انبياى اولو العزم و بعضى منكر هر دو اعتقاد شده‏اند و گفته‏اند انبياء بطور كلى بر ائمه فضيلت دارند.

اين مسأله‏ايست كه عقل را ياراى نفى و اثبات آن نيست و نه بر هيچ يك از اين اقوال اجماعى شده است آثارى از پيامبر اكرم در باره امير المؤمنين و فرزندانش كه امامند رسيده و اخبارى نيز از ائمه عليهم السّلام بعد از آن دو و در قرآن آياتى است كه عقيده دسته اول را تقويت ميكند من نيز ناظر بهمين عقيده هستم بخدا پناه ميبرم از گمراهى.پ كراچكى در كنز الفوائد مينويسد: جارود بن منذر عبدى نصرانى بود در جريان حديبيه مسلمان شد و اسلامش نيكو بود مردى وارد بكتاب‏هاى آسمانى و تاويل آنها بود نسبت بمردم زمان خود و گذشتگان اطلاع از فلسفه و طب نيز داشت و آراى او استوار و قابل توجه بود روزى در ايام عمر بن خطاب نقل ميكرد براى ما و گفت:

خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيدم بهمراه گروهى از مردان قبيله عبد قيس شخصيت‏هاى برجسته و سخاوتمند و سخنور و فهميده و صاحب استدلال همين كه چشمشان به پيامبر اكرم افتاد از مشاهده آن جناب لرزه بر تن ايشان افتاد و از سخن باز ماندند مثل اينكه تب كردند رهبر آنها بمن گفت خودت صحبت كن ما كه ياراى سخن نداريم.

 

من پيش رفته مقابل پيامبر اكرم ايستادم عرضكردم سلام عليك يا رسول اللَّه پدر و مادرم فدايت سپس اين شعر را خواندم:

         يا نبى الهدى اتتك رجال             قطعت قرددا و آلا فآلا

             جابت البيد و المهامة حتّى             عالها من طوى السرى ما عالا

             قطعت دونك الصحاصح تهوى             لا تعد الكلال فيك كلالا

 تا آخر اشعار در اين اشعار رنج سفر و فاصله زيادى را كه براى ديدار پيامبر اكرم پيموده‏اند و تمام مشقت‏هائى كه كشيده‏اند ناديده انگاشته و ميگويد اينها براى ما با فيض ديدار شما چيزى نيست با ديدن شما از هيبت و جلال زبانمان بند آمد ....پ گفت پيامبر اكرم با تمام صورت شاد و خرم روى بجانب من كرد صورتش چنان ميدرخشيد كه مانند برق بنظر مى‏آمد فرمود جارود دير آمدى. من وعده داده بودم يك سال جلوتر از اين با قوم خود خدمت پيامبر برسم ولى در سال حديبيه آمدم.

عرضكردم فدايت شوم يا رسول اللَّه علت تأخير من اين بود كه بيشتر قوم و قبيله من از آمدن امتناع داشتند تا بالاخره نعمت و بركتى كه بايد نصيب آنها ميشد ايشان را بجانب شما كشيد هر كه نيامد محروم گرديده از بهره ديدار شما كه اين خود بزرگترين اندوه و گرفتارى است اگر ترا ديده بودند دست از خدمتت بر نميداشتند خدمت پيامبر اكرم مردى بود كه او را نميشناختم گفتم اين شخص كيست؟

گفتند سلمان فارسى مردى دانشمند و با شخصيت. سلمان گفت چگونه پيامبر را قبل از خدمت رسيدن ايشان شناختى.

من رو بجانب پيامبر اكرم كردم صورتش ميدرخشيد از نور و شادى گفتم يا رسول اللَّه قسّ منتظر ظهور و بعثت شما بود و نام شما و پدر و مادر و اسمهاى ديگرى كه اكنون اطراف شما آنها را نمى‏بينم و نه جزء پيروان فعلى شمايند

 

بر زبان ميراند سلمان گفت ما را نيز مطلع كن و من شروع بصحبت كردم اطرافيان گوش فرا داشته بودند و با دقت بخاطر ميسپردند پيامبر اكرم نيز ميشنيد.پ گفتم يا رسول اللَّه من شبى تابناك قس را ديدم از مجلسى كه مربوط بقبيله اياد بود خارج شد و بسوى صحراى پر درخت از نوع قتاد (درخت خاردار) و سمر رفت در حالى كه شمشير بر كمر بسته بود سر بجانب آسمان بلند كرد و دست‏هاى خود را گشود من نزديك رفتم شنيدم ميگفت:

بار خدايا پروردگار هفت آسمان و زمين‏هاى سبز و خرم و بمحمد و سه محمّد ديگر كه با اويند و بچهار على و دو نواده با شخصيت و ارزش او و نهر كوچك درخشان (حضرت صادق) و هم نام موسى كليم و حسن با شخصيت اينهايند بر- گزيدگان شفيع و راه هموار وسيع و مدرسين انجيل و حافظان تنزيل هم عدد با نقباى بنى اسرائيل از بين‏برنده گمراهيها و نابودكننده اباطيل راست گويان قيامت بر آنها بپا ميخيزد و شفاعت بوسيله آنها بدست مى‏آيد، اطاعت ايشان از جانب خدا واجب شده. سپس گفت خدايا كاش من آنها را درك ميكردم اگر چه پس از مدتهاى زياد از عمرم ميشد بعد اين شعر را خواند:

         متى انا قبل الموت للحق مدرك             و ان كان لى من بعد هاتيك مهلك‏

             و ان غالنى الدهر الحزون بغوله             فقد غال من قبلى و من بعد يوشك‏

             فلا غرو انى سالك مسلك الالى             وشيكا و من ذا للردى ليس يسلك‏

 چه وقت من قبل از مرگ درك حقيقت ميكنم گر چه پس از آن بميرم اگر روزگار حزن انگيز مرا از بين ببرد با پيشينيان نيز چنين كرده با آيندگان نيز همين كار را اميد بايد داشت جاى تعجب نيست من نيز از راه آنها ميروم با سرعت چه كس از اين راه استثناء شده.

بعد شروع كرد اشك ديده خود پاك كردن و همچون شترى جوان كه با كارد گلوگاهش را بريده باشند شروع بناله نمود و ميگفت:

 

         اقسم قس قسما             ليس به مكتتما

             لو عاش الفى سنة             لم يلق منها سأما

             حتّى يلاقى احمد             و النقباء الحكماء

             اوصياء احمد             اكرم من تحت السماء

             ذرية فاطمة             اكرم بها من فطما

             يعمى العباد عنهم             و هم جلاء للعمى‏

             لست بناس ذكرهم             حتّى احلّ الرجماء

 سپس عرضكردم يا رسول اللَّه اين اسمها را كه نمى‏شناسيم و قس ميشناخته براى ما توضيح بفرمائيد.پ پيامبر اكرم فرمود جارود! در شبى كه مرا خداوند بآسمانها برد بمن وحى كرد كه سؤال كن از پيامبران پيش از خود كه بر چه شرايطى رسالت داشته‏اند گفتم شما را با چه چيز مبعوث نمودند. گفتند بر نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب و ائمه از شما دو نفر.

سپس خدا بمن وحى كرد كه توجه كن بطرف راست عرش توجه نمودم ديدم على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و مهدى در هاله‏اى از نور مشغول نماز هستند. خداوند بمن فرمود اينها حجت‏ها و اولياء منند و اين شخص انتقام از دشمنانم ميگيرد (يعنى حضرت مهدى عجل اللَّه فرجه الشريف).

جارود گفت سلمان بمن گفت اينها همانهائى هستند كه در تورات و انجيل و زبور نامشان برده شده من با قوم و قبيله خود راه مراجعت را از پيش گرفتم و اين شعر را ميخواندم:

         اتيتك يا ابن آمنة الرسولا             لكى بك اهتدى النهج السبيلا

             فقلت فكان قولك قول حق             و صدق ما بدا لك ان تقولا

 

 

         بصرت العمى من بعد شمس             و كل كان من عمه ضليلا

             و انبأناك عن قس الايادى             مقالا فيك ظلت به جديلا

             و اسماء عمت عنا فآلت             الى علم و كنت بها جهولا

 توضيح كراچكى رحمة اللَّه عليه مينويسد: راجع باين خبر سه سؤال ممكن است پيش آيد.

اول: اينكه انبياء و مرسلين پيش از پيامبر كه مرده بودند چگونه از آنها در آسمان سؤال شده.

دوم: معنى اينكه مبعوث شده‏اند به نبوت پيامبر و ولايت على و ائمه عليهم السّلام چيست؟پ سوم: چگونه ممكن است كه ائمه عليهم السّلام در آن حال در آسمان باشند با اينكه ما آشكارا بخلاف آن معتقد هستيم زيرا امير المؤمنين در آن موقع در مكه بود نه خود او و نه كس ديگرى ادعا نكرده كه بآسمان رفته باشد ساير ائمه هم در آن وقت هنوز متولد نشده بودند پس معنى اين خبر چيست اگر خبر صحيح باشد.

اما جواب سؤال اول: ما در باره درگذشت و فوت انبياء شكى نداريم جز اينكه خبر وارد شده كه خداوند انبياء را بآسمان مى‏برد پس از فوت و آنها در آنجا زنده هستند و متنعم بنعمت‏هاى خدايند تا قيامت و چنين چيزى از قدرت خدا محال نيست از پيامبر اكرم رسيده است كه فرمود من گرامى‏تر از آنم در نزد خدا كه روى زمين بيش از سه روز نگاهم بدارد ائمه نيز در نظر ما همين حكم را دارند.

پيامبر اكرم فرموده است اگر پيامبرى در مشرق بميرد و وصى او در مغرب خداوند بين آن دو جمع ميكند زيارت ما از حرم و مشاهد آنها باين معنى نيست كه ايشان در آنجا هستند اين بواسطه شرافت محل است كه بدنهايشان در آنجا پنهان شده و از نظر عبادت نيز تشويق باين اماكن شده‏ايم‏

 

در اين صورت ميتواند پيامبر اكرم انبياء را در آسمان ببيند و از آنها سؤال كند مطابق دستور خدا.پ گذشته از اينكه خداوند در قرآن ميفرمايد وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ در صورتى كه مؤمنين شهيد در راه خدا زنده باشند چگونه ميتوان انكار زنده بودن انبياء را پس از مرگ نمود كه بهره‏مند از نعمت خدا باشند در آسمان اخبار از طريق خاصه و عامه بصحت اين مطلب رسيده است.

و تمام راويان اجماع دارند: وقتى پيامبر اكرم را در شب معراج خدا راجع بوجوب نماز مخاطب قرار داد موسى گفت امت تو طاقت ندارند پيامبر اكرم چند مرتبه در اين مورد بخدا مراجعه نمود و اتفاقى در اين مورد بوجود آمد كه جاى احتمال دروغ نيست.

اما جواب از سؤال دوم اينست كه بانبياء اعلام شده بود كه در آينده پيامبرى مبعوث خواهد شد كه خاتم آنها است و شريعتش موجب نسخ شرايع آنها مى‏شود و او برتر و بهتر از همه آنها است و جانشينانش حافظ شرع و حامل دين و حجت بر امت اويند پس لازم است بر انبياء كه تصديق نمايند آنچه را بايشان اعلام كرده‏اند و اقرار بتمام آنها بياورند.پ عبد الاعلى پسر اعين گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود هيچ پيامبرى به مقام نبوت نرسيد مگر بمعرفت حق ما و برترى دادن ما بر سايرين.

و امت اجماع دارند بر اينكه انبياء بشارت داده‏اند بظهور پيامبر ما و بآنها از كار پيامبر ما اطلاع دادند اين جريان نميتواند از طرف آنها واقع شود مگر اينكه خدا بآنها اعلام كرده باشد و تصديق نمايند و ايمان باين خبر بياورند شيعه نيز روايت كرده‏اند كه بشارت بائمه و اوصياى پيامبر نيز داده‏اند.

اما جواب از سؤال سوم امكان دارد كه خداوند براى پيامبر در آن وقت صورتهائى مانند صورت ائمه عليهم السّلام بوجود آورده باشد تا تمام آنها را بصورت‏

 

كمال مشاهده كند مثل آنهائى كه خود ائمه را مشاهده ميكنند و خدا را سپاسگزارى كند بر اين نعمت كه باو لطف نموده از عظمت ائمه و جلال آنها و اين امرى ممكن و مقدور است جايز است نيز كه خداوند از ملائكه بصورت آنها در آسمان بيافريند كه او را تسبيح و تقديس نمايند تا آنها را ملائكه‏اى كه بايشان اعلام شده در آينده اين اشخاص حجت خدا در زمينند مشاهده نمايند مقامشان در نزد اين ملائكه تاكيد شود اين ديدار موجب يادآورى آنها و آينده كار ايشان شود.پ در خبر وارد شده كه پيامبر اكرم وقتى بمعراج رفت در آسمان فرشته‏اى را ديد بصورت امير المؤمنين اين خبر را دو فريق (سنى و شيعه) اتفاق بر نقلش نموده‏اند.

ابن عباس گفت از پيامبر اكرم شنيدم ميفرمود وقتى مرا بآسمان بردند بهيچ گروهى از ملائكه گذر نكردم مگر اينكه از من راجع بعلى بن ابى- طالب ميپرسيدند بطورى كه من گمان كردم اسم على در آسمان مشهورتر از اسم من است.

بآسمان چهارم كه رسيدم چشمم بملك الموت افتاد بمن گفت خداوند آفريده‏اى را نيافريده مگر اينكه روح او را من قبض ميكنم مگر روح شما و على زيرا خداوند روح شما را بقدرت خويش قبض مينمايد.

وقتى بزير عرش رسيدم نگاه كردم ديدم على بن ابى طالب زير عرش پروردگار ايستاده گفتم يا على از من جلوتر آمده‏اى؟ جبرئيل گفت يا محمّد اين چه كسى است كه با تو صحبت ميكند؟ گفتم برادرم على بن ابى طالب است گفت اين على نيست اين يكى از فرشتگان خدا است كه او را بصورت على بن ابى طالب آفريده ما ملائكه مقرب هر وقت مشتاق ديدار على بن ابى طالب ميشويم اين فرشته را زيارت ميكنيم بجهت عظمت مقام على بن ابى طالب عليه السّلام.

در اين صورت ميتواند كسانى را كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ديده است ملائكه‏اى‏

 

باشند بصورت ائمه تمام اينها وجوهى است كه ممكن و جايز است الحمد للَّه پايان سخن كراچكى.

مجلسى توضيح ميدهد كه ديدار پيامبر كسانى را كه نيامده‏اند و يا آنها كه از دنيا رفته‏اند باين طريق باشد كه اجساد مثالى و يا ارواح آنها را ديده باشد بنا بر قول بتجسم ارواح گفتار در اين مورد گذشت در كتاب معاد.پ مناقب: پيامبر اكرم فرمود جبرئيل بمن گفت‏

يا محمّد (على خير البشر من ابى فقد كفر)

على بهترين انسان است هر كه منكر مقام او باشد كافر است.پ* حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود بعلى بن ابى طالب يا على تو برجسته‏ترين فرد بشرى در باره تو شك ندارد مگر كسى كه كافر باشد.پ انس از عايشه نقل كرد كه گفت از پيامبر شنيدم ميفرمود على بن ابى طالب بهترين بشر است هر كس امتناع ورزد كافر است باو گفتند پس چرا با او جنگ كردى عايشه گفت بخدا من از طرف خود با او جنگ نكردم مرا طلحه و زبير بر اين كار وادار كردند.پ* ابن عباس گفت پيامبر اكرم فرمود وقتى مرا بمعراج بردند با جبرئيل بآسمان چهارم رسيدم خانه‏اى از ياقوت قرمز ديدم جبرئيل گفت يا محمّد اين بيت- المعمور است خداوند آن را پنجاه هزار سال قبل از آفرينش آسمان‏ها و زمين‏ها آفريد اينك بايست و در آن نماز بخوان.پ پيامبر اكرم فرمود خداوند انبياء را جمع نمود جبرئيل همه را پشت سر من بصف قرار داد من نماز با آنها خواندم پس از اتمام نماز شخصى از جانب خدايم آمده گفت يا محمّد خدايت سلام ميرساند و ميگويد از پيامبران بپرس با چه خصوصيتى آنها را مبعوث برسالت نموده‏ام قبل از تو بآنها گفتم پيامبران! شما را با چه خصوصيت ارسال نموده‏اند؟ جواب دادند با شرط ولايت تو و ولايت على بن ابى طالب اين آيه اشاره بآن است وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا.پ كتاب محتضر: ابن مسعود گفت پيامبر اكرم در حديث اسرى فرمود

 

ناگاه فرشته‏اى پيش من آمد و گفت يا محمّد سؤال كن از پيامبرانى كه قبل از تو مبعوث كرده‏ام كه با چه خصوصيت ارسال شده‏اند گفتم اى پيامبران و رسل شما را با چه شرط مبعوث نموده‏اند قبل از من جواب دادند بر ولايت تو و ولايت على بن ابى طالب.پ از جمله رواياتى كه از كتاب معراج نقل شده اينست كه از موسى بن جعفر از پدر خود از جدش نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود وقتى مرا بمعراج بردند بآسمان خداوند فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ من گفتم: «وَ الْمُؤْمِنُونَ». فرمود: راست گفتى اى محمّد چه كس را براى امت بجانشينى خود قرار داده‏اى با اينكه او خود بهتر ميدانست گفتم بهترين آنها براى مردم فرمود:

راست گفتى يا محمّد من توجه بزمين نمودم و ترا از ميان آنها انتخاب نمودم بعد برايت يك اسم از اسم‏هاى خود جدا نمودم از من در جايى ياد نمى‏كنند مگر اينكه ترا نيز با من ياد مى‏كنند من محمودم و تو محمّد بعد براى مرتبه ديگر متوجّه زمين شدم على را انتخاب كردم و او را وصىّ تو قرار دادم تو سرور انبيائى و على سرور اوصياء است.

من تو و على و فاطمه و حسن و حسين را از شبحى نورى آفريدم سپس ولايت شما را بر ملائكه و ساير خلق در حالى كه روح بوديد عرضه داشتم هر كه پذيرفت در نزد من از مقربين شد و هر كه منكر شد از كافرين گرديد.

يا محمّد و عزتى و جلالى لو ان عبدا عبدنى حتّى ينقطع او يصير كالشن البالى ثمّ اتانى جاحدا لولايتهم لم ادخله جنتى و لا اظللته تحت عرشى.

اى محمّد بعزت و جلالم سوگند اگر بنده‏اى مرا بپرستد و عبادت كند آنقدر كه نفسش قطع شود يا از حركت باز ماند يا همچون مشكى خشك گردد با اين حال از عبادت پيش من آيد اما منكر ولايت ايشان باشد او را داخل بهشت‏

 

نميكنم و نه او را در سايه عرش قرار ميدهم.پ* وهب بن منبه گفت حضرت موسى در شب گفتگو با خدا بهر درختى كه چشمش مى‏افتاد در طور و هر سنگ و گياهى دم از ذكر محمّد و دوازده وصىّ بعد از او ميزدند.

موسى گفت خدايا چيزى را نمى‏بينم كه خلق كرده باشى جز اينكه دم از ذكر محمّد و اوصياى دوازده‏گانه بعد از او ميزنند مقام آنها در نزد تو چقدر است خداوند فرمود اى پسر عمران من آنها را پيش از آفرينش انوار آفريدم در خزانه قدسم كه در رياض مشيّتم ميخراميدند و از روح جبروتم تنفس ميكردند و شاهد اطراف ملكوتم بودند تا زمانى كه با مشيّت خود خواستم و قضا و قدر خود را باجرا در آوردم.

اى پسر عمران من بوسيله آنها مسابقه‏اى ترتيب دادم تا بهشتم را بايشان زينت بخشم اى پسر عمران بوسيله ذكر آنها تمسك بجو زيرا آنها نگهبانان علم و جايگاه حكمت منند و معدن نورم.

حسين بن علوان گفت اين حديث را براى حضرت صادق عليه السّلام نقل كردم فرمود واقعيت دارد آنها دوازده نفر از آل محمّدند على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و هر كس خدا بخواهد گفتم آقا من براى شما عرض كردم تا حق را برايم آشكار فرمائيد. فرمود من و اين اشاره كرد به پسرش موسى و پنجم فرزندش از ديده‏ها غايب است و حلال نيست بردن نامش.پ* حسن بن على امام عسكرى گفت: پيامبر اكرم فرمود: خداوند ما آل محمّد را انتخاب نمود و ملائكه مقرب را آنها را انتخاب نكرد مگر اينكه ميدانست هدايت مى‏يابند.پ* ابى ذر رضى اللَّه عنه گفت پيامبر اكرم نگاهى بعلى بن ابى طالب كرده گفت اين بهترين شخص از پيشينيان و آيندگان از اهل آسمان‏ها و اهل زمين‏ها است اين سرور صديقين و سيد وصيين است.

 

پ‏امالى ابن شيخ: سليمان ديلمى از پدرش نقل كرد گفت از جعفر بن محمّد عليه السّلام پرسيدم جمعه را بچه جهت جمعه ناميده‏اند فرمود چون خداوند خلق را براى ولايت محمّد و اهل بيت او در آن روز جمع كرد:پ كتاب تفضيل ائمه بر انبياء نوشته حسن بن سليمان گفت حسن بن كبش از گروهى از اصحاب پيامبر نقل كرده از آن جمله جابر بن عبد اللَّه انصارى و ابو سعيد خدرى و عبد الصمد بن ابى اميه و عمر بن ابى سلمه و ديگران گفتند پس از فتح مكه پيامبر نامه‏هائى بوسيله پيك فرستاد براى كسرى و قيصر روم آن دو را دعوت باسلام يا پرداخت جزيه نمود و گر نه آماده جنگ باشند براى نصارى نجران نيز همين مطلب را نوشت.

پيك پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه بآنها رسيد پناه بردند به كنيسه بزرگ خود و ابو حارثه اسقف اول آنها نيز حضور داشت در آن زمان صد و بيست سال از عمرش گذشته بود ايمان به پيامبر و عيسى مسيح داشت ولى از كافران قوم خود مخفى ميكرد تكيه بر عصاى خود زد و شروع بصحبت براى آنها نمود ايشان را پند داد و بالاخره بعد از سر و صداهاى زياد آنها را ملزم بآوردن جامعه كبرى كه يادگار شيث بود نمود. يك قسمت را باز كرد و صحيفه شيث كه بارث از پدرش آدم باو رسيده بود گشود در قسمت دوم از فواصل آن چنين نوشته بود:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم خدائى جز من كه زنده و پايدارم نيست تاخير- اندازه روزگار و جداكننده امور بخواست خود اسباب را ترتيب دادم و مشكل‏ها را آسان نمودم من عزيز و حكيم و رحمان و رحيم هستم مهربانى ميكنم و ميبخشم رحمتم بر خشم سبقت گرفته و عفوم بر عقوبت آفريدم بندگانم را براى عبادتم و آنها را با دليل و برهان خود ملزم نمودم آگاه باشيد كه من ميان آنها پيامبرانم را ميفرستم و كتابهايم را فرود مى‏آورم اين كار را بطور قطع از ابتداى اولين بشر تا احمد پيامبر و خاتم انبياء ادامه ميدهم او كسى است كه درود و رحمتم را بر او مى‏فرستم و در قلبش بركاتم را جاى ميدهم بوسيله او انبياء و رهبران را

 

تكميل ميكنم.پ آدم گفت: اين رسولان كيانند و اين احمدى كه چنان داراى مقام و شخصيت نمودى كيست؟ فرمود: همه از ذريه‏ى تواند احمد آخرين آنها و وارث ايشان است آدم گفت بچه ماموريتى آنها را مى‏فرستى؟ خطاب شد بماموريت توحيد سپس بعد از توحيد سيصد و سى شريعت خواهم فرستاد كه تمام آنها را براى احمد تكميل ميكنم اكنون اعلام مى‏كنم هر كس با يكى از اين شريعت پيش آيد با ايمان بمن و پيامبرانم او را داخل بهشت ميكنم.

آدم گفت: خدايا شايسته است كسى كه ترا مى‏شناسد با نعمت‏هايت بوسيله آنها با تو مخالفت و معصيت نكند و هر كس گسترش رحمت و مغفرت ترا بداند مأيوس نگردد.

فرمود آدم مايلى بتو نشان دهم اين فرزندانت را كه مورد عظمت و شخصيت قرار داده‏ام و آنها را بر تمام جهانيان برترى بخشيده‏ام عرض كرد آرى پروردگارا خداوند تمثال آن‏ها را باندازه قدر و مقامشان از لطف و عنايتى كه بآن‏ها نموده بود براى آدم مجسم كرد بصورت شبح در ذريه ايشان و پيروان مخصوص از امتشان را آدم آنها را تماشا كرد بعضى از ديگران جلوه بيشترى داشتند متوجه شد كه فضل پنج پيامبر صاحب شريعت و مقام آن‏ها مانند ماه نسبت بساير ستارگان فرق دارد و فضيلت و برترى پنجمى محمّد از نظر نور بر بقيه آن‏ها مانند برترى پنج پيامبر است بر تمام انبياء.

متوجه شد كه خويشاوندان نزديك هر پيامبرى از قوم و قبيله‏اش چنگ بدامن آن پيامبر زده‏اند از جلو و عقب و راست و چپ صورت آن‏ها درخشان و چهره‏شان تابان است از نور. تفاوت مراتب باندازه مقام پيامبر است در نزد خدا و بمقدار تفاوت مقام آن‏ها نسبت به پيامبرشان.

آدم ديد نورى چنان ميدرخشد كه تمام آسمان را فرا گرفته از مشرق گذشته و مغرب‏ها پوشانده و چنان بالا رفته كه بملكوت آسمان‏ها رسيده متوجه‏

 

شد كه اطراف از بوى خوش پر شده و اين نور را چهار نور از طرف راست و چپ و پشت و پيش احاطه كرده‏اند كه بوى آنها بسيار شبيه همان نور است و نورى است كه از پى او انوار زيادى هستند و از او استمداد ميجويند آنها نيز شبيه بآن نور هستند در روشنائى و بزرگى و پرتو بعد نزديك بآن‏ها شد و بر روى آن‏ها قرار گرفت و اطرافش را احاطه نمود بعد متوجه شد نورهائى را بعد در ستارگان پائين‏تر از مقام نورهاى اول.پ سپس يك تاريكى بر آدم مستولى شد مانند شب و چون سيل از هر طرف و هر ناحيه ميتافت آمد تا تمام دشت و دمن را پر كرد متوجه شد اينها چه زشت صورت و بد بو هستند آدم از ديدن آن‏ها نفسش تنگ شد گفت اى خداى دانا و اى پوشنده گناه اى صاحب قدرت و مشيّت پيروز اين سعادتمندى كه او را بر تمام جهانيان برترى بخشيده‏اى كيست و آن نورهائى كه او را احاطه نموده‏اند.

خداوند باو وحى كرد اينها وسيله نجات تو و تمام كسانى كه سعادتمند مى‏شوند هستند اينها سبقت‏گيرندگان مقرب و شافعين شفاعت پذيرفته و اين احمد است كه سرور آن‏ها و تمام مردم است او را بعلم خود انتخاب كردم و نامى از نامهاى خود برايش جدا كردم من محمودم و او احمد و اين ديگرى داماد و وصى و وارث اوست بركت‏ها و پاكى‏ها را در نژاد او قرار دادم و اين بهترين زنان و يادگار پيامبرم احمد است و اين دو نواده‏گان و بازماندگان آنهايند و اين انوارى كه شبيه هم هستند بازماندگان آن‏هايند همه آن‏ها را برگزيده‏ام و پاك كرده‏ام و بر تمام آن‏ها نعمت و بركت داده‏ام تمام را بعلم خود انجام داده‏ام و آن‏ها را راهنماى مردم و نور جهان قرار داده‏ام.

و نگاه كرد به شخصيت بزرگى در آخر آن‏ها كه در اين ميان مانند ستاره صبح كه براى اين دنيا مى‏درخشد او درخشان است. خداوند تبارك و تعالى فرمود: باين بنده سعادتمندم گردن بند ذلت را از گردن مردم مى‏گشايم و بارهاى‏

 

سنگين را بر ميدارم زمين را پر از مرحمت و مهربانى و عدالت ميكنم چنانچه قبلا پر از ظلم و بدبختى و ستم شده است.پ آدم گفت: خدايا با شخصيت كسى است كه تو او را گرامى بدارى و بزرگ كسى است كه تو او را بزرگوار كنى و بايد هر كه را تو بلند كردى و سرافراز نمودى چنين باشد اى خداى صاحب نعمت پايدار و لطف پايان ناپذير اينها بچه علت باين مقام رسيده‏اند از اين شرافت و فضل و مرحمتى كه بآنها كرده‏اى همچنين ساير پيامبران را كه گرامى داشته‏اى.

خداوند تبارك و تعالى فرمود من خدائى هستم كه جز من خدائى نيست رحمان و رحيم و عزيز و حكيم عالم اسرار و رموز دلها هستم ميدانم آنچه نيست از چيزهائى كه وجود دارد چگونه است و آنچه نخواهد آمد اگر مى‏آمد چگونه بود.

من توجه نمودم اى بنده‏ام در علم خود بر قلوب بندگانم در ميان آن‏ها مطيع‏تر براى خود و مهربان‏تر براى مردم از انبياء و رسل نديدم بهمين جهت در آن‏ها روح و كلمه خود را قرار دادم و آن‏ها را ملازم با سنگينى حجت خود نمودم و بر تمام مردم بماموريت رسالت و وحى انتخابشان كردم بعد جانشين اين مقام‏هاى ايشان نمودم خويشاوندان و جانشينان آن‏ها را بعد از اين پيامبران آن‏ها را نيز بانبياء و رسل ملحق كردم و ايشان را حجت و راهنما در ميان مردم قرار دادم تا شكست بندگانم را بوسيله آن‏ها ترميم نمايم و اختلاف و كجى را براستى تبديل نمايم چون من بآن‏ها و دلشان مطلع و آگاهم.

سپس توجهى بدل برگزيدگان از پيامبرانم نمودم در ميان آن‏ها مطيع‏تر و مهربان‏تر براى مردم از محمّد برگزيده و خالص خود نديدم او را بعلم خود انتخاب كردم و نامش را بلند نمودم با نام خود بعد دلهاى خويشاوندان او كه پس از او داراى مزاياى قلبى پيامبر بودند همين طور ديدم آنها را نيز باو ملحق‏

 

نمودم و وارث كتاب و وحى خود و پايه‏هاى حكمت و نور خويش قرار دادم و سوگند ياد كردم هرگز عذاب ننمايم بآتش خود هر كس كه مرا با توحيد ملاقات نمايد با اينكه چنگ بحبل ولايت و محبت آنها زده.پ آدم گفت خدايا پس اين دو گروه بزرگ كيانند خداوند تبارك و تعالى فرمود اينها امت محمّد هستند كه درك كردند پيامبر خود را و ايمان آوردند و پيروى نمودند بآن‏ها از نور خود پوشاندم سپس كسانى كه بعد از ايشان مى‏آيند تا وارث زمين و هر چه بر روى زمين است شوم ميان آن‏ها فضل و رحمت خود را بگونه‏اى متفاوت تقسيم كرده‏ام بهتر و برتر كسى است كه زودتر ايمان آورد و شناختش نسبت بمن بيشتر و مطيع‏تر نسبت بدستورم باشد.

و اين گروه كه سفيد و سياه آن زمين را پر كرده‏اند خبيث‏ترين و اشرار بنده‏هاى منند آنها كسانى هستند كه محمّد برگزيده و سرور مردم را درك ميكنند ولى او را تكذيب ميكنند و ميترسانند و با او مخالفت مى‏كنند و با اينكه او را ميشناسند و هم با نورى كه با او فرستاده بودم. هم پيمان ميشوند براى خارج كردن او از سرزمينش و تصميم كشتن و دشمنى با او را ميگيرند و بعد با رهبران عدالت پس از او با اينكه جانشينان و رهبران سبب نجات مردم از آتش جهنم بودند لازم است بر من كه آن‏ها را گرفتار عذابى بى‏پايان كنم و بعد آن‏ها را ملحق بدشمنم نمايم آن دشمنى كه اينها او و ذريه‏اش را بدوستى در مقابل من و دوستانم برگزيده‏اند سپس بوسيله كسى كه بعد از اين‏ها مى‏آيد از آن‏ها انتقام ميگيرم با اينكه من ستم روا نمى‏دارم هنگام پايان مناجات آدم با پروردگارش بسجده افتاد.

خداوند وحى كرد با اينكه داناتر به او و قلبش بود اين سجود تو چيست عرضكرد خدا يا بجهت پرستش تو و تعظيم براى اوليائت كه آن‏ها را گرامى داشته‏اى و بلند مرتبه نموده‏اى.

اين اولين سجده‏اى بود كه در روى زمين مخلوقى انجام داد. خداوند

 

سجده او را سپاسگزارى كرد ملائكه را بسجده او واداشت و بهشت را در اختيارش گذاشت و باو وحى نمود كه من آن‏ها را از نهاد تو خارج ميكنم و از ذريه‏ات قرار ميدهم.پ وقتى آدم مبتلا بخطا شد و از بهشت خارج گرديد متوسل بخدا شد در سجده بمحمّد و آل و خويشاوندان و اهل بيتش. خداوند از خطايش در گذشت و او را خليفه در زمين قرار داد.

چون مردم رسيدند بقسمت دوم رسيدند از ذكر پيامبر و اهل بيتش ابو حارثه بآن‏ها گفت توجه بصحيفه بزرگ شيث كنند كه بارث بادريس رسيده و با زبان سريانى قديم نوشته شده بود آن را باز كردند و باين مطلب برخوردند كه نوشته بود گفتند: قوم ادريس پيش او اجتماع كردند با صحابه‏اش آن وقت در مسجد بودند در سرزمين كوفه بآن‏ها اطلاع داد كه چه بر سر ايشان گذشته گفت فرزندان پدرتان آدم و نواده‏گان و ذريه‏اش اجتماع نمودند و گفتند چه- كس در نزد شما از همه مردم گرامى‏تر است پيش خدا و داراى مقام بلندتر و مقرب‏تر است.

بعضى گفتند پدرتان آدم خداوند او را بدست خود آفريد و ملائكه را بسجده او واداشت و او را خليفه در زمين قرار داد و تمام مردم را مسخر او گردانيد ديگران گفتند ملائكه‏اى كه معصيت خدا را نكرده‏اند گروهى نيز گفتند نه جبرئيل امين پيش آدم رفتند گفتار خود را براى او و اختلافى كه داشتند نقل كردند.

آدم گفت فرزندانم من بشما ميگويم گرامى‏ترين فرد در نزد خدا كيست؟

همين كه روح در من دميده شد و نشستم عرش برايم تجلى كرد نگاه كردم در آن ديدم لا اله الا اللَّه محمّد برگزيده خدا است سپس اسم‏هائى نقل كرد كه اسم آن‏ها همراه با اسم محمّد (ص) بود.

آدم گفت سپس در آسمان محل يك پوست يا يك چهره نديدم مگر اينكه‏

 

در آن نوشته شده بود لا اله الا اللَّه و محلى نبود كه در آن لا اله الا اللَّه نوشته شده بود كه در آن بنحو خلقت نوشته شده بود محمّد رسول اللَّه و هيچ جا نوشته نشده بود محمّد رسول اللَّه مگر اينكه در آنجا نوشته شده بود على برگزيده خدا است حسن صفوة اللَّه و حسين امين اللَّه و ائمه از اهل بيتش را ذكر كرده بود يكى پس از ديگرى تا حضرت قائم بامر خدا.

آدم گفت محمّد صلوات اللَّه عليه و آله و اسمهائى كه از اهل بيتش نوشته شده بود گرامى‏ترين خلق خدايند.

وقتى رسيدند بآخر نوشته‏هاى صحيفه ادريس صحيفه ابراهيم را خواند در آن نيز عينا همان چيزهائى بود كه در صحيفه‏هاى قبلى نوشته بود و متفرق شدند.پ* از همان كتاب نقل مى‏شود از كتاب تنبيه للحيرة از شعبى نقل ميكند كه عمر خدمت پيامبر اكرم رسيد و صحيفه‏اى آورد كه در آن تورات بزبان عربى نوشته شده بود آن‏ها را خواند متوجه شد كه آثار خشم در چهره پيامبر آشكار گرديد. گفت بخدا پناه مى‏برم از خشم پيامبرش پيامبر اكرم فرمود از اهل كتاب چيزى نپرسيد آن‏ها شما را راهنمائى نميكنند آن‏ها گمراه شده‏اند ممكن است شما را حديث از باطلى بنمايند و شما ايشان را تصديق نمائيد يا واقعيتى را بگويند شما تكذيب نمائيد اگر موسى در ميان شما بود چاره‏اى جز پيروى از مرا نداشت.

حسن بن سليمان گفت بنا بر اين اگر موسى در زمان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بود چاره‏اى جز پيروى از پيامبر را نداشت و از امت او بشمار ميرفت و پيروى از او و وصيش و اوصياء بعدش بر او واجب بود.پ* از همان كتاب با حذف سند نقل از امير المؤمنين مينمايد كه پيامبر اكرم فرمود من سرور پيشينيان و آيندگانم و تو يا على سرور خلايق بعد از منى اول ما مانند آخرى ما است و آخرى ما مانند اولى.

 

پ* از همان كتاب از سعيد بن قيس از على عليه السّلام از پيامبر اكرم نقل ميكند كه فرمود من جلوتر از شما وارد حوض ميشوم و تو يا على ساقى هستى و حسن مدافع و حسين امر كننده و على بن الحسين پيشرو و محمّد بن على ناشر و جعفر بن محمّد رهبر و موسى بن جعفر شماره بردار دوستان و دشمنان و از بين- برنده منافقين و على بن موسى زينت بخش مؤمنين و محمّد بن على جاى دهنده مؤمنين است در درجه خود در بهشت على بن محمّد سخنگوى شيعيان و بازدواج در آورنده حور العين حسن بن على چراغ بهشتيان كه از نور ايشان استفاده ميكنند و هادى مهدى شفيع آن‏ها است روز قيامت موقعى كه اجازه داده نميشود مگر براى كسى كه خدا بخواهد.پ* از همان كتاب ابو ذر گفت پيامبر اكرم نگاه بعلى عليه السّلام نموده فرمود اين شخص بهترين پيشينيان و آيندگان از اهل آسمان‏ها و زمين‏ها است و سرور صديقين و اوصياء است.پ* از همان كتاب گفت از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه علم ما يكى است و فصل ما يكى و ما يك شى‏ء واحديم.پ* فرمود هر چه حضرت محمّد داشت ما نيز مانند آن را داشتيم جز نبوّت و مسأله همسران‏پ از همان كتاب: عمران بن ميثم از پدرش نقل كرد كه گفت من خدمت امير المؤمنين عليه السّلام بودم و پنجمين نفر آنها و از همه كوچكتر بودم آن روز گوش بامير المؤمنين عليه السّلام ميداديم ميفرمود برادرم بمن گفت او خاتم هزار پيامبر و من خاتم هزار وصى و من مكلف شده‏ام بچيزهائى كه آن‏ها مكلف نشده‏اند.

من هزار كلمه ميدانم كه جز من و حضرت محمّد آن را نميداند هر يك از آن كلمات كليد هزار باب است كه شما يكى از آن كلمات را نميدانيد شما در قرآن يك آيه از آن را ميخوانيد وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ ولى نميدانيد آن چيست.

 

پ* از همان كتاب از حسن بن عبد اللَّه از حضرت صادق عليه السّلام امير المؤمنين عليه السّلام روى منبر كوفه فرمود بخدا قسم من جزا دهنده مردم روز قيامت و قسمت‏كننده خدا بين بهشت و جهنم داخل آن نميشود احدى مگر با يكى از دو قسمتى كه من ميكنم.

من فاروق اكبر و شاخ آهنين و باب ايمان و صاحب ميسم و صاحب سنين و صاحب نشر اول و نشر آخر و صاحب عصا و صاحب كرات و دولة الدول و امام اشخاص بعد از خود و نماينده از طرف كسى كه قبل از من بوده از من برتر نيست مگر احمد تمام رسولان و ملائكه و روح پشت سر ما هستند پيامبر را دعوت ميكنند سخن رانى ميكند مرا نيز دعوت ميكند مانند او سخن رانى ميكنم. بمن عطا شده آن هفت چيزى كه باحدى قبل از من نداده‏اند آشنا- براه كتاب بودم و برايم درها گشوده شد و ميدانم اسباب را و محل جريان ابرها و علم مرگ و ميرها و بلاها و سفارشات و فصل الخطاب و نگاه كردم در ملكوت از من پنهان نيست چيزى كه غايب باشد از من و از دست من نرفته آنچه پيش از من بوده و شريك من نبوده احدى در چيزهائى كه گواهم در روز شهادت گواهان و من شاهد بر آنهايم.پ* از همان كتاب از جابر بن عبد اللَّه نقل ميكند كه گفت روزى اطراف پيامبر بوديم در مسجد مدينه يكى از اصحاب صحبت كرد ابو دجانه گفت يا رسول اللَّه از شما شنيدم ميفرمودى بهشت بر پيمبران و ساير امت‏ها حرام است تا شما داخل شويد.

باو فرمود يا ابا دجانه مگر نميدانى خدا پرچمى از نور و ستونى از نور دارد كه دو هزار سال قبل از آفرينش آسمان‏ها و زمين آن را آفريده بر آن نوشته شده لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه آل محمّد بهترين مردمند صاحب پرچم على است امام مردم على عليه السّلام فرمود ستايش خدايى را سزا است كه ما را بوسيله شما هدايت نمود و تو را محترم داشت و ما را بوسيله تو محترم نمود.

 

پيامبر اكرم فرمود مگر ميدانى هر كه ما را دوست بدارد و محبت ما را در دل داشته باشد خدا او را با ما ساكن ميكند و اين آيه خواند: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ.پ* از همان كتاب ابو الورد از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود تسنيم بهترين نوشيدنى بهشت است كه محمّد و آل محمّد آن را خالص مى‏آشامند و براى اصحاب يمين و ساير اهل بهشت مخلوط ميكنند.

 

توضيح در همين كتاب بيست و پنج حديث در باره آيه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ نقل ميكند كه آل محمّد و شيعيان آنهايند.