پ1- از امام صادق جعفر بن محمد (عليهما السّلام) رسيده كه فرموده: كسى كه پنج چيز در او نباشد نفع و سود و لذّت و خوشى بسيار در او نيست، كسى گفت: اى پسر رسول خدا آن پنج چيز چيست؟ فرمود: دين (آئين) و عقل (خرد) و حياء (شرم) و حسن خلق (خوى نيكو) و حسن ادب (رفتار نيكو) و (پس از آن فرمود:) كسى كه پنج چيز در او نبوده زندگانى (خويش) را آسان و گوارا بپايان نرسانده (و آن پنج چيز اينست)
صحت (تندرستى) و ايمنى (آسودگى) و غنى (بىنيازى) و قناعت (خرسند شدن بآنچه نصيب و بهره او گرديده) و انيس موافق (يار سازگار).پ مرحوم مجلسىّ مىفرمايد: (مراد از) حسن ادب بجا آوردن كارها است طبق قانون و دستور شرع و عقل در خدمت (و عبادت و بندگى) حق تعالى و رفتار با مردم. و (مراد از) غنى نياز نداشتن بمردم است و آن در حقيقت غنى و بىنيازى شخص است و كمال و آراستگى همان است نه غنى و بىنيازى بمال و دارائى.پ 2- از محمد بن سليمان از پدرش رسيده كه او گفته: به حضرت ابى عبد اللَّه امام صادق (عليه السّلام) گفتم: فلانى (كسى را كه ميشناسم) عبادت و بندگى و دين و آئين و فضل
و برتريش چنين و چنان است، حضرت فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم: نميدانم، فرمود: ثواب و پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائيل در جزيرهاى (قطعه زمينى در وسط دريا) از جزيرههاى دريا كه سبز و خرّم و داراى درخت بسيار و آب پاكيزهاى بود خداى تواناى بزرگ را عبادت و بندگى مينمود، و فرشتهاى از فرشتگان از آنجا كه او بود گذشت و گفت:
پروردگارا پاداش اين بندهات را بمن بنما، خداى تواناى بزرگ آن را باو نشان داد، فرشته آن پاداش را اندك شمرد، خداى تواناى بزرگ باو وحى كرده و در دلش انداخت كه با او همراه باش، آن فرشته بشكل آدمى نزد او آمد، مرد بنى اسرائيلى باو گفت: تو كيستى؟ فرشته گفت: من مردى عبادتكننده هستم از جاى تو و عبادت و بندگيت در اينجا آگاه شدهام من آمدم تا با تو عبادت كنم، پس روزش را با او بود چون بامداد شد
پفرشته باو گفت: جاى تو پاك و پاكيزه است، مرد بنى اسرائيلى گفت: كاش براى پروردگار ما چهارپائى بود كه اگر پروردگار ما الاغى ميداشت آن را در اينجا ميچرانديم، زيرا اين گياه تباه مىشود (و از آن نفع و سودى بدست نمىآيد) فرشته باو گفت:
پروردگار تو الاغ ندارد؟ (و بآن نيازمند نيست كه اگر چنين باشد جسم خواهد بود، و نمىشود جسم، پروردگار باشد) مرد بنى اسرائيلى (سخن فرشته را درك نكرده و نيافته دوباره بدو) گفت: اگر براى او الاغى بود مانند اين گياه تباه نمىگشت! پس خداى توانا و بزرگ بفرشته وحى نمود كه او را باندازه عقلش پاداش مىدهم. مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: و خبر آشكار در آنست كه آن مرد اسرائيلى با داشتن اين عقيده و باور ناشايسته (باينكه كاش براى پروردگار ما چهارپائى بود) سزاوار ثواب و پاداش است
براى كمى عقل و سستى رأى و انديشهاش، و (حقيقت را) خدا ميداند.پ 3- از حضرت عليّ بن ابى طالب (عليه السّلام) رسيده كه فرموده: جبرئيل بر آدم فرود آمده گفت: اى آدم من فرمان دارم تو را در برگزيدن يكى از سه چيز برگزينم پس يكى را برگزين و دو تا را واگذار، آدم باو گفت: اى جبرئيل آن سه چيز چيست؟ گفت: عقل و حياء و دين، آدم گفت: من عقل را برگزيدم، جبرئيل بحياء و دين گفت: شما بازگرديد و او را واگذاريد، حياء و دين گفتند: اى جبرئيل ما فرمان داريم هر جا عقل باشد با او باشيم، جبرئيل گفت: خود دانيد و بالا رفت.پ مرحوم مجلسىّ مىفرمايد: شايد مقصود (از اين بيان)
آگاه ساختن آدم و فرزندان او است بعظمت و بزرگى نعمت عقل، و ممكن است جبرئيل سه صورت آورده بجاى هر يك از خصلتها (: عقل و حياء و دين) صورتى مناسب آن، زيرا هر يك از اعراض و معقولات از اجسام و محسوسات را صورتى است مناسب آن، و بهمان صورت در خواب بلكه در آخرت مانند آن ديده مىشود، و (با اينكه ما اين خبر را اين گونه تفسير نموده و معنى آن را آشكار ساختيم بايد عقيده و باور داشت كه معنى حقيقى را) خدا (كه عالم و داناى بهر چيز است) ميداند.پ 4- حضرت رضا (عليه السّلام) فرموده: دوست هر مردى (كسى است كه او را بگفتار راست و كردار نيك راهنمائى كند) عقل او است، و دشمنش (كه او را از گفتار راست و كردار شايسته باز مىدارد) جهل و نادانيش مىباشد.
پ5- از حضرت ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) رسيده كه فرموده: خداى توانا و بزرگ چيزى از احمق و بىخرد كه دشمنتر باو باشد نيافريده، زيرا عقل و خردش را كه خدا از همه چيزها دوستتر دارد از او گرفته.پ مرحوم مجلسىّ مىفرمايد: بغض و دشمنى خداى بلند مرتبه بيان از علم و دانائى او است به پستى رتبه و پايه احمق و بىخرد، و شايسته نبودن او براى كامل گرديدن، يا آنكه بغض خداى تعالى براى كارهاى زشت احمق است كه ببدى اختيارش آن را برگزيده با اينكه مىتوانسته آنها را ترك نموده و بجا نياورد (و ميتوان گفت: بغض خداى تعالى دورى رحمت او است از احمق و دورى رحمت از او بآن ماند كه عقل او را گرفته) و (حقيقت و درستى معنى را) خدا ميداند.پ 6- از امام جعفر فرزند امام محمد (باقر، تحيت و درود
بر آنها) رسيده كه فرموده: خداى تبارك (منزّه و پاك از هر عيب و نقص) و تعالى (بالاتر از اينكه وصف شود) دشمن دارد پير مرد نادان و داراى بسيار ستمگر و بىچيز متكبّر و گردنكش را (رحمتش را از اينان باز ميدارد).پ مرحوم مجلسىّ مىفرمايد: تخصيص جاهل و نادان بشيخ و مرد پير براى آنست كه جهل و نادانى از او زشتتر است چون روزگار درازى گذشته كه ممكن بود در آن علم و دانش بدست آورد، و تخصيص ظلوم و بسيار ستمگر بغنىّ و دارا براى آنست كه چون غنىّ را بظلم و ستم حاجت و نيازى نيست، ظلم و ستم از او ناپسنديدهتر (از ظلم و ستم جز او) است، و تخصيص متكبّر و گردنكش بفقير و بىچيز براى آنست كه تكبّر و گردنكشى از او زشتتر است، زيرا غنىّ هر گاه تكبّر كند براى او عذر و بهانه است در آن، چون لازمه غنى و توانگرى فخر و سرفرازى و عجب
و خودنمائى و طغيان و سركشى است.پ 7- حضرت ابو عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) فرموده:
هر كه عاقل و خردمند (حقيقى) است داراى دين و آئين (حق و درست كه آن دين اسلام و مذهب شريف جعفرى است) ميباشد، و كسى كه دين دارد به (وسيله عمل و رفتار طبق آن به) بهشت در آيد.پ 8- رسول خدا (بر او و خويشاوندانش خدا رحمت فرستد) فرموده: خدا چيزى را براى بندگان بهتر و برتر از عقل قسمت ننموده، پس (از اين رو) خواب عاقل برتر از شب بيدارى جاهل و نادان است، و افطار و خوردن و آشاميدن عاقل بهتر از روزه داشتن جاهل، و ماندن عاقل (در شهر خود) برتر است از مسافرت جاهل (و بيرون شدن او از شهرش بشهرها براى بدست آوردن
رضاء و خشنودى خداى تعالى مانند رفتن بجهاد و كارزار با دشمنان و رفتن بزيارت بيت اللَّه الحرام و جز آنها) و خدا رسول و پيغمبرى را بر نيانگيخته و نفرستاده تا اينكه عقل (مردم) را كامل گرداند، و عقل او برتر از عقلهاى همه امّت و گروه (پيروان) او ميباشد، و آنچه را پيغمبر در انديشه خود دارد برتر است از كوشش نمودن كوششكنندگان، و عاقل واجبات خدا را بجا نمىآورد تا اينكه (آنها را) از خدا دريابد (واجبى را انجام نمىدهد تا درك كند و دريابد از جانب خداى تعالى مأمور است) و همه عبادتكنندگان در فضل و برترى عبادتشان بعاقل نرسند، محقّقا خردمندان همان دارندگان عقل و خرداند كه خداى توانا و بزرگ (در باره ايشان) فرموده: إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ، سوره 13 آيه 19 يعنى) جز اين نيست كه (از نصائح و پندها و مثلهاى قرآن عظيم) خردمندان پند مىگيرند.پ 9- حضرت علىّ بن الحسين (تحيت و درود بر ايشان باد)
فرموده: كسى كه عقل و خردش كاملتر چيزى كه در او است نباشد، هلاك و نابوديش آسانتر چيزى است كه در او ميباشد.پ 10- پيغمبر (بر او و خويشاوندانش خدا رحمت و درود فرستد) فرموده: قوام و بنياد درستى و آراستگى مرد، عقل او است، و دين و آئين نيست براى كسى كه داراى عقل و خرد نباشد (بنا بر اين كفّار در حقيقت خردمند نيستند).پ 11- حضرت صادق (عليه السّلام) فرموده: هر گاه خدا بخواهد نعمت و بخششى را از بندهاى زائل و جدا گرداند نخست چيزى را كه از او تغيير داده و دگرگون ميسازد (ميستاند) عقل و خرد او است (كه آن بزرگترين نعمتهاى خداى تعالى است).پ 12- حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: مردم دشمناند براى آنچه را نمىدانند (زيرا نادانان آنچه را ميدانند دانش پندارند و جز آن را نادرست، چنان كه در قرآن كريم (سوره
10 آيه 39) ميفرمايد: كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا يعنى انكار ميكنند و نمىپذيرند چيزى را كه بآن دست نيافتهاند).پ 13- رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) فرموده: شرافت و بزرگى مرد با ايمان مال و دارائى او است (كه از راه حلال و روا بدست آورده باشد) و مروّت و جوانمرديش عقل او است، و حلم و بردباريش شرف و بزرگى او است، و كرم و بخشش او تقوى و پرهيزكاريش است.پ 14- حضرت ابو الحسن سوّم (امام علىّ النّقى، عليه السّلام) فرموده: جهل و نادانى و بخل و زفتى نكوهيدهترين اخلاق و خوها است.پ 15- حضرت أبو محمّد عسكرىّ (امام يازدهم، عليه السّلام) فرموده: نيكوئى صورت و پيكر خوشكلى ظاهر و آشكار است، و نيكوئى عقل و خرد زيبائى باطن و نهان است.پ 16- و (نيز) آن حضرت (تحيّت و درود بر او باد) فرموده:
اگر مردم دنيا ميفهميدند و تدبّر نموده و ميانديشيدند (كه دنيا جاى ماندن نيست و فانى و نيست مىشود) دنيا خراب و ويران ميگشت (اگر مردم دانسته و راستى باور داشتند كه در اين سراى رهگذرند و نمىمانند عمر عزيز خود را براى چيزهاى نابودشدنى بپايان نمىرسانيدند، و دنيا بدين گونه كه هست نميبود).پ 17- حضرت امير المؤمنين (رحمت و درود بر او باد) فرموده: نيست بينائى (آگاهى دل) با ديدهها و چشمها كه گاهى چشمها بدارنده خود دروغ ميگويد، و (ليكن) عقل و خرد خيانت نمىكند (بغلط و اشتباه نمىاندازد) كسى را كه پند و اندرز او را بپذيرد (در شناختن حقائق بايد بعقل اعتماد نمود نه بحسّ، زيرا بسا محسوس و بديهىّ كه معلوم نيست، و بسا عقلىّ و نظرىّ كه نزد دلهاى روشن از هر بديهىّ آشكارتر است، و از اين رو است كه حكماء گفتهاند: يقينيّات همان معقولات است نه محسوسات، زيرا حكم حسّ در مظنّه و جاى گمان بردن غلط و اشتباه است، و بسا حسّ كه دروغ ميگويد و ما را باعتقادات و باورهاى نادرست واميدارد، چنان كه بزرگ را كوچك و كوچك را بزرگ و متحرّك را ساكن و ساكن را متحرّك ميپنداريم، و امّا عقل در هر چه راه يابد و پيش او بديهىّ و آشكار گردد غلط و اشتباه در آن راه ندارد، بنا بر اين گفتار نادانان كه ميگويند:
دليلى بزرگتر از حسّ و ديدن چشم نيست باطل و نادرست
است. ناگفته نماند در نسخ نهج البلاغه فرمايش امام (عليه السّلام)
ليست الرّؤية و لا يغشّ العقل من استنصحه
ضبط و نگاهدارى شده است، و هر دو عبارت داراى يك معنى است، و اللَّه يعلم.پ 18- و (نيز) آن حضرت (عليه السّلام) فرموده: بىنيازترين بىنيازى عقل است، و بزرگتر فقر و تهىدستى حمق و بىخردى است.پ 19- و (نيز) آن حضرت (عليه السّلام) فرموده: حلم و بردبارى پوششى است پنهانكننده (بديها) و عقل شمشير تيز و برندهاى است جداكننده (ميان نيكيها و بديها) پس خلق و خوى بدت را بحلم و بردباريت بپوشان، و بوسيله عقلت با هوى و خواهش خود زد و خورد و دشمنى كن (تا آن را مغلوب نموده و شكست داده و از ميان ببرى و طبق دستور آن رفتار ننمائى).
پ20- پيغمبر (بر او و خويشاوندانش خدا رحمت و درود فرستد) فرموده: براى هر چيزى آلت و ابزار و عدّه و آماده ساختن ساز و سامان است براى حوادث و پيشامدهاى سخت روزگار و آلت و عدّه مؤمن و گرويده بخدا و رسول عقل است، و براى هر چيز مركب و چيزى است كه بر آن سوار ميشوند و مركب مرد عقل است، و براى هر قوم و گروهى حافظ و نگهدارندهاى است و نگهدارنده عبادتكنندگان عقل است، و براى هر تاجر و بازرگانى سرمايهاى است و سرمايه مجتهدين و كوششكنندگان (در راه حق و درستى) عقل است، و براى هر خرابى و ويرانى عمارت و آبادانى است و عمارت آخرت و سراى ديگر عقل است، و براى هر مسافر و رهرو خيمه و خرگاهى است كه (در سفر) بآن پناه ميبرند (جاى مىگيرند) و خرگاه مسلمانان عقل است (كه در كار دين و دنيا و آخرت باو، روى مىآورند و از او راهنمائى ميطلبند).
پ21- حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: عدّه و آماده ساختن ساز و سامان براى پيشامدهاى سخت روزگار سودمندتر از عقل نيست، و دشمنى زياندارتر از جهل و نادانى نمىباشد.پ 22- و (نيز) آن حضرت (عليه السّلام) فرموده: دورى كردن و مهربانى ننمودن عاقل (با هر كه را صلاح و شايسته داند) برابر است با وصل و پيوند نمودن جاهل و نادان.پ 23- و (نيز) آن حضرت (عليه السّلام) فرموده: زيبائى در زبان است، و كمال و آراستگى در عقل، و هميشه هر يك از عقل و حمق و بىخردى بر مرد غالب شده و چيره ميگردد تا هجده سال، پس چون مرد بهجده سالگى رسيد هر كدام از عقل و حمق كه در آن مرد بيشتر باشد بر او غالب و چيره مىشود.
پ24- و (نيز) آن حضرت (عليه السّلام) فرموده: عقلها پيشوايان فكرها و انديشهها است، و فكرها پيشوايان دلها، و دلها پيشوايان حسّها (درك كردن و دريافتن) و حسّها پيشوايان أعضاء و اندامها مىباشد.پ 25- و حضرت رسول خدا (بر او و خويشاوندانش خدا رحمت و درود فرستد) فرموده: هدايت و راهنمائى را از عقل بخواهيد تا راه نموده شويد، و او را معصيت و نافرمانى ننمائيد كه پشيمان ميگرديد.