اندرزها خطبه‏ها و حكمت‏هاى امير المؤمنين عليه السلام‏

4- كتاب غارات. ابو زكريا جريرى از يكى از اصحاب نقل كرد كه امير المؤمنين (ع) خطبه‏اى بدين مضمون ايراد نمود:

الحمد لله او را ستايش ميكنم و از او يارى مى‏خواهم و باو پناه مى‏برم از شرهاى نفس خود. و اعمال زشت خويش. هر كه خدايش هدايت كند كسى نمى‏تواند او را گمراه نمايد و هر كه خدا او را گمراه كند هدايت‏كننده نخواهد داشت. گواهى مى‏دهم به اينكه خدائى نيست جز خداى يكتا كه او را شريكى نيست. و اينكه محمد صلى اللَّه عليه و آله بنده و پيامبر اوست كه انتخابش نموده بولايت و ممتازش كرده باكرام و برانگيخته او را برسالت محبوبترين خلق است پيش خدا و گرامى‏ترين آنها در نزد او ماموريت تبليغى خويش را به پايان رسانيد، و خيرخواه امت بود و وظيفه خويش را انجام داد.

شما را سفارش ميكنم به پرهيزگارى زيرا پرهيزگارى بهترين سفارش به بندگان است و بهترين وسيله است كه او را برضوان خدا نزديك ميكند و از نظر عاقبت و آينده براى او بهتر است. شما را دستور به تقوى داده‏اند و براى همين آفريده شده‏ايد، از خدا چنان بترسيد كه ترس شما همراه با تظاهر و خودنمائى و ناتوانى نباشد. شما را بيهوده نيافريده است و هرگز رهايتان نخواهد كرد. تمام كردار شما را ثبت نموده و برايتان اجل‏هائى مقرر كرده و آثارتان را يادداشت نموده است مبادا فريب دنيا را بخوريد. زيرا دنيا بس فريبنده است. هر كه فريفته او شود زيانكار است و دوران آن رو بزوال.

 

از خداوند درخواست ميكنيم كه بما و شما خشيت و بيم سعيدان را عنايت نمايد و جايگاه شهيدان را و رفاقت با انبياء. ما نيازمند باو هستيم و در راه او كوشش ميكنيم.پ 50- با همين اسناد خطبه‏اى از امير المؤمنين (ع): الحمد لله او را ستايش ميكنيم ستايشى پاك و منزه و بحق او را تمجيد ميكنيم، بزرگيش را مى‏ستائيم چون جلالش عزيز است و به يكتائى تقديسش ميكنيم در حالى كه موحد و مخلص هستيم و او را بر كارهاى والايش سپاسگزاريم. او شايسته حمد و ثناى عالى است. از او تقاضاى مغفرت مينمائيم تا گناهانمان را فروريزد. و از او خواهانيم كه از تراوش گناهانى كه موجب بلا مى‏شود ما را نگهدارد، ايمان بخدا داريم بهمراه يقين در امرش.

هدايت مى‏جوئيم. هدايتى پايدار و نجات‏بخش كه ما را يارى كند در انجام بهترين دستورات و موجب تميز و تشخيص قضاى نافذ پروردگار گردد قضائى كه ما را به سعادتى كه در كتاب كريم مقرر نموده ميرساند.

بخدا پناه مى‏بريم از تنگناهاى بسيار دشوارى كه براى مردم پيش مى‏آيد با اينكه راههاى حق و حقيقت وسيع است اما چون علامات نوربخش هدايت در پس پرده ابهام قرار داده شد. و فتنه‏هاى گمراه‏كننده به لباس حق درآمده است چنين گرفتارى پيش آمده.

گواهى ميدهم گواهى همراه با يقين كه شك‏ناپذير است به يكتائى خداى يكتا، آن خدائى كه بوعده خويش وفا ميكند و پيمان استوار دارد و در گفتار صادق است، او را شريكى در آفرينش نيست و نه همكار و كمك كارى دارد. به بزرگى او را مى‏ستائيم خدائى جز او نيست عزيز و حكيم است.

گواهى ميدهم كه محمد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله مبعوث به وحى و پيام‏آور از جانب اوست و فرستاده مؤيد بنور او، پذيرا و تذكردهنده و انجام‏دهنده ماموريت خويش است بپادارنده چراغهاى روشنگر و روشنى‏بخش ديده‏ها است، از بين‏برنده و نابودكننده آداب و سنن ياوه‏سرايان است. در زمانى كه ظلمت كفر عقده‏هائى ناگشودنى بوجود آورده درياهاى جهل و نادانى را با آيات و بيانات خود روشن نموده. و براى جويندگان حق با دلائل آشكار راه را روشن كرده. و آياتى نيز آورد متشابه كه دستاويز آشوب‏طلبان و فتنه‏انگيزان گرديد و به نفع عقايد شوم خويش آنها را تاويل نمايند.

اين آشوب و فتنه‏انگيزيها طرفداران مخصوصى دارد، راه حق نيز راهى روشن و آشكار است هر كه مطيع پيامبر باشد اطاعت خدا را كرده و هر كه مطيع خدا باشد مستوجب پاداش‏

 

از جانب اوست. و هر كه مخالف خدا و پيامبر باشد باستقبال دشوارى حساب در روز قيامت ميرود اين يك حكومت و داورى عادلانه‏ايست وقتى كيفر ميدهد و خلايق محشور ميشوند.

اما بعد شخصى كه متوجه است و گوش فرامى‏دهد و از توجه و گوش دادن خود بهره مى‏برد و ديگرى ساكت است ولى دلى بيدار دارد و در انديشه امر پروردگار است تا بصير و بينا مى‏شود و مى‏فهمد كه اطاعت خدا چه ارزشى دارد و راه ثواب پيمودن با راه معصيت از پيش گرفتن چقدر فرق دارد و درك ميكند و در قيامت چه مقامى دارد، كسى كه نائل برضاى خدا شده، در مقابل آنها كه سزاوار خشم اويند.

بين اين دو صفت فاصله بسيار است و ميان آنها فرق زياد. شما را سفارش مى‏كنم به پرهيزگارى و تقوى. بپرهيزيد از خداوندى كه بوجود آورنده ارواح و روشنى‏بخش صبحگاه است.پ 51- از كتاب مطالب السؤول. محمد بن طلحه گفت از سخنان امير المؤمنين (ع) است كه فرمود: من تعهد گفتار خود را ميكنم و ضامن سخنان خويشم همانا كسى كه ديده بينا و بصير او را متوجه رنج و عذاب و گرفتاريهاى امم گذشته كرده باشد تقوا و پرهيزگاريش او را مانع مى‏شود كه گرفتار شبهات و كارهاى ناسنجيده شود.

بايد توجه داشته باشيد كه گناهان مركبى چموشند كه سواركاران مخصوصى دارند و آنها لجامش را رها كرده سرعت سواره خويش را بآتش مى‏افكنند اما پرهيزگارى و تقوى مركبى راهوار است كه سواركاران مخصوص دارد و لجام در اختيار آنها است و به بهشت رهسپار ميشوند.

يك راه حق است و ديگرى راه باطل و هر كدام طرفدارانى دارد، اگر طرفداران باطل زيادند اين يك مسأله سابقه‏داريست كه پيوسته چنين بوده و اگر طرفداران حق كمند ممكن است و شايد و گاهى امكان دارد چيزى كه به كمبود گرائيد و كساد شد باز باو رو آورند و بسويش بشتابند.

كسى كه در پيش، بهشت و جهنم دارد گرفتار كار خويش است. گروهى با سعى و كوشش بسرعت پيش ميروند و نجات مى‏يابند و گروهى در جستجويند و با كندى مى‏روند اميد نجات دارند. اما دسته‏اى نيز غفلت ميكنند و تقصير دارند كه به آتش گرفتار مى‏شوند.

راست‏گرائى و چپ‏روى موجب گمراهى است ميانه‏روى جاده واقعى است (از طرف چپ جاده و يا از طرف راست آن يك نوع افراط و تفريط است بايد از وسط جاده رفت كه غير قابل گمراهى است).

 

كتاب خدا و آثار نبوت و سيره و روش پيامبر و بازگشت بعاقبت پسنديده در همين التزام طريق وسطى و ميانه جاده است. هر كه بادعا پرداخت هلاك شد و هر كه تهمت زد نااميد گرديد. و هر كس آخرت را بدنيا فروخت زيان كرد. هر جريانى قرارگاهى دارد و هر آينده‏اى بزودى خواهد آمد.پ 52- از كتاب مطالب السؤول: آشكارا مشاهده مى‏كنيد مسائل عبرت‏انگيز را و با مطالبى كه هر انسانى كافى است با توجه بآنها از كار زشت خوددارى كند شما را هراس داده‏اند از جانب خدا مبلغى بعد از پيامبران نيست مگر بشرها. بدانيد كه بسوى نتيجه نهائى رهسپار ميشويد و قيامت از پس، خواهد آمد. بسوى رستاخيز برده ميشويد سعى كنيد سبكبار باشيد تا بهدف برسيد. شما را در آن صحرا جمع ميكنند تا همه گرد آيند و ديگران نيز برسند.پ 53- روزى كه گروهى از مردم اطراف على (ع) را گرفته بودند شروع به سخنرانى كرده فرمود:

شما را ميترسانم از دنيادوستى زيرا دنيا جايگاه ناپايدار است نه چراگاه هموار بسيار بى‏ارزش است پيش خدا. خوبى و بدى و تلخى و شيرينى آن در هم آميخته. خدا دنيا را قرارگاه دوستان خود قرار نداده. و مضايقه و ممانعتى ندارد از دنيايابى دشمنانش.

محل عبور است نه جاى ماندن. مردم در دنيا دو دسته‏اند يك دسته كسانى هستند كه خود را فروخته‏اند كه موجب هلاكت خويش گشته و گروهى جان خويش را خريده‏اند و آن را آزاد ساخته‏اند. اگر گوارا باشد قسمتى از دنيا و شيرين بكام آيد باز در كنارش قسمتى ناگوار و تلخ است كه دچار بيمارى و مرگ ميكند. ابتداى دنيا رنج و انتهاى آن فنا و نابودى است هر كه خود را بى‏نياز از دنيا كرد دنيا را بدام افكنده و هر كه در پى دنيا رفت خود را بغم انداخته، هر كه در پى دنيا با سعى و كوشش رفت آن را از دست داده و هر كه كناره‏گيرى كرد دنيا بسويش مى‏آيد. هر كه با ديده بينا بدنيا بنگرد روشن‏بين مى‏شود و هر كه با ديده تمايل بآن بنگرد دنيا او را كور و نابينا ميكند. انسان در دنيا هدف تيرهاى مرگ است با هر جرعه‏اى كه بياشامد يك نوع گلوگير شدن است و با هر لقمه‏اى كه بخورد غصه‏اى است به هيچ نعمتى در دنيا نميرسد مگر بوسيله از دست دادن نعمتى ديگر.پ 54- و نيز روزى در مسجد كوفه كه گروهى از شخصيت‏هاى برجسته اطرافش را گرفته بودند فرمود: مردم! ما گرفتار روزگارى ستمگر و زمانى سخت و دشوار شده‏ايم. آدم خوب را بد ميشمارند و ستمگران پيوسته بر ستم خود ميافزايند. نميتوانيم از علم خود بهره‏گيرى‏

 

كنيم و نه آنچه نميدانيم مى‏پرسيم از هيچ پيش‏آمدى باك نداريم تا دامنمان را فراگيرد.

مردم چهار دسته هستند: 1- بعضى تبهكارى مانع آنها نميشود، مگر خوار و خسته شوند و دچار كمبود مالى گردند.

2- بعضى با شمشير آخته اعلان شر و بزهكارى ميكنند و با دار و دسته خود (از هيچ كارى روگردان نيستند) خود را بهلاكت مى‏اندازند و دين خويش را بنابودى مى‏سپارند، براى زخارف مادى كه در پى آن هستند يا فرماندهى سپاه غارتگرى را بعهده ميگيرند يا بر فراز منبرى بالا ميروند چقدر تجارت ناستوده‏اى است كه انسان دنيا را بها و ارزش نفس خويش قرار دهد و در مقابل آنچه در نزد خدا دارد دنيا را بها نگيرد.

3- بعضى بوسيله اعمال آخرت، دنيا را مى‏طلبند كه بر عكس بايد با اعمال دنيا آخرت را طلبيد خود را آرام نشان ميدهد و قدمهاى كوتاه برميدارد و پيراهن بالا ميزند (كه نشان دهد از ناپاكيها پرهيز ميكند) و نفس خويش را مى‏آرايد تا امانت‏دار جلوه كند و راه و روش آئين خدا را وسيله معصيت و نابكارى خويش قرار ميدهد.

4- گروهى نيز عقب‏ماندگى آنها از رياست بواسطه ضعف و ناتوانى آنها است كه وسيله‏اى براى رسيدن بهدف خويش ندارند، بهمين جهت بآن حال باقيمانده‏اند، اما خود را مى‏ستايد كه من قانعم و بلباس زهاد و تاركان دنيا درمى‏آيد با اينكه بآنها هيچ شباهتى ندارد و هرگز در آن وادى نيست.

باقيماندند گروهى كه چشم از دنيا بسته‏اند، بواسطه توجه بعالم آخرت و سيلاب اشك فرو مى‏ريزند از ترس قيامت اين دسته را (بصورتهاى مختلف در شكنجه و ناراحتى قرار ميدهند) بعضى بفاصله‏هاى دوردست تبعيد شده‏اند و برخى در بيم و هراسند و پيوسته بر جان خويش ميترسند و عده‏اى هم زبان از سخن بسته‏اند چون آنان كه لجام بر دهن دارند و برخى با اخلاص تمام بدعا مشغولند و در مصيبت جانگداز ميسوزند تقيه آنها را گوشه‏گير و منزوى كرده و لباس خوارى و زبونى برايشان پوشانده. در دريائى از ناملايمات غوطه‏ورند.

زبان‏بسته‏اند و دل‏خسته، آنقدر پند داده‏اند كه ملول و افسرده‏اند و آنقدر مغلوب و مقهور شده‏اند كه بصورت خوار و ذليل درآمده‏اند آنقدر از اين گروه را كشته‏اند كه كم و اندك شده‏اند.

بايد دنيا در نظر شما خوارتر و بى‏ارزش‏تر از پوست جو و ريزه‏هاى دم قيچى باشد.

از گذشتگان درس بگيريد قبل از اينكه آيندگان از كار شما درس بگيرند، دنيا را رها

 

كنيد كه ناپسند است آنها كه از شما دل‏بسته‏تر بدنيا بودند مى‏بينيد كه رهايش كرده‏اند.

اى واى چه بسيار فريب نيرنگ او را خوردند بخيال اينكه مادر شيرده آنها است. و چه بسيار زيان ديدند دلبستگان بدنيا وقتى اين مادر، قطع شير از آنها كرد.پ 55- نقل شده كه امير المؤمنين (ع) وقتى گروه زيادى اطرافش را گرفته بودند فرمود از خدا بپرهيزيد هيچ كس را خدا بيهوده نيافريده كه بلهو اشتغال ورزد و نه او را رها خواهد كرد تا بتواند بكار ناپسند مشغول شود. هرگز دنياى خوشآيند در نظر او برابرى ندارد با آخرتى كه بآن بدبين است و نه آن كس كه فريب زر و زيور دنيا را خورده وقتى به پيشگاه پروردگار خويش رود نجات خواهد يافت.پ 56- فرمود از آموختن علم خوددارى نكنيد كه موجب همبستگى برادران است.

علم موجب رفعت و بلندى مقام شخص گمنام مى‏شود، و ترك علم باعث پست شدن فرد با شخصيت مى‏شود. (علم را به پيكرى ميتوان تشبيه كرد) كه سر آن تواضع است و چشمش دورى از رشك و حسد و گوشش فهم و زبانش صدق و قلبش حسن نيت، و عقلش شناسائى نسبت بوسائل كارها است، از نتايج علم تقوى و پرهيز از هوى و پيروى از هدايت و فاصله از گناهان و دوستى برادران و گوش فرادادن بعلماء و پذيرفتن از آنها است.پ 57- ديگر از فوائد علم، ترك انتقام هنگام قدرت و ناپسند شمردن اعمال زشت و پسنديدن پيروى حق، و سخن راست و دورى از شادمانى و سرورى كه همراه با غفلت است و اجتناب از كارى كه موجب پشيمانى است. علم باعث افزايش عقل عاقل مى‏شود. دانشجو را آراسته بصفات پسنديده ميكند. مرد بردبار را امير و شخص فهميده را وزير ميكند. حرص را از بن ميكند، و مكر و حيله را از ميان مى‏برد و بخل و پستى را نابود ميكند هر وحشى غير مانوس را اسير انسان ميكند. و كسانى كه دير پيوندند نزديك ميكند.پ 58- فرمود: عقل دو نوع است: 1- عقل ذاتى. 2- عقل تجربى و هر دو موجب بهره‏مندى انسانند. كسى كه در گرو عقل است صاحب عقل و دين است و هر كه ناقد آنست سرمايه‏اش گناه و معصيت است. دوست هر كسى عقل اوست و دشمنش نادانى. عاقل كسى نيست كه خوبى را از بدى تمييز دهد ولى عاقل كسى است بتواند تمييز دهد بين دو بدى كدام بهتر است. همنشينى با عقلاء موجب افزايش شرف مى‏شود. عقل كامل بر سرشت بد غالب مى‏شود.

بر عاقل لازم است كه كارهاى زشت خود را در دين و نظر و راى و اخلاق و ادب مورد توجه قرار دهد يا بدل بسپارد و يا در دفترى بنويسد و سعى كند آنها را برطرف نمايد.

 

59- فرمود انسان داراى عقل و قيافه است، هر كس از عقل استفاده نكند اما قيافه خود را نگهدارد كامل نيست. مثل پيكرى است كه بى‏روح است و هر كه در جستجوى عقل متعارف است بايد صورت اصول و اضافيها را بداند. چون بيشتر مردم در پى مسائل اضافى و زيادى هستند و اصول را رها ميكنند هر كس پايه و اساس را بدست آورد از اضافات صرف نظر ميكند.

اصل امور در انفاق و خرج كردن، بدست آوردن از راه حلال است و ملايمت در طلب آن است. پايه و اصل امور در دين اينست كه اعتماد بر نمازها نمايد و پرهيز از گناهان كبيره كند و چنان متوجه اين پرهيز و نماز باشد كه يك چشم بهم زدن از آن غفلت نكند، اگر محروم شود هلاك ميگردد، اگر در اين راه به پيش برود تا بفقه و عبادت برسد اينست بهره عالى.

اصل عقل عفت است و نتيجه‏اش خوددارى از گناه، ريشه عفت قناعت است و نتيجه‏اش كم شدن اندوه، ريشه شجاعت و دلاورى قدرت و نيرومندى است و نتيجه‏اش پيروزى است.

ريشه كار قدرت و توانستن است و نتيجه‏اش شادى، نمى‏توان بر امور زندگى كمك گرفت مگر بوسيله عقل. و نه بر ادب مگر با بحث و جستجو و نه بر حسب و شخصيت مگر با وفا و نه بر وقار و سنگينى مگر با مهابت و نه بر سرور مگر با نرمى و نه بر مغز و خرد مگر با سخاوت.

و نه بر بذل و بخشش مگر با اميد مكافات و پاداش و نه بر تواضع مگر با سلامتى صدر هر دليرى احتياج بعقل دارد. و هر كمك محتاج به تجربه است و هر سربلندى و سرافرازى نيازمند به كار خوب است و هر شادى محتاج به امن و آرامش است و هر خويشاوندى نياز بمودت و دوستى دارد و هر علمى احتياج به نيرو و پرهيز و نيازمند به بذل و بكاربردن آن است.

توجه بچيزى كه بدردت نميخورد مكن با ترك كردن چيزى كه برايت ضرورى است كه بسيارى از سخن‏گويان هستند كه در غير محل حرف زده‏اند و اين سخن براى آنها اشكالى بوجود آورده. 60- و نيز فرمود مبادا دورانديشى را جز براهنمائى عقل بجوئى كه اين خود خطائى است در راى، بهترين عقل اينست كه حق را بوسيله خودش تشخيص دهد، و بهترين علم وارد بودن شخص است بعلم خود بهترين جوانمردى نگهدارى آبروى خويش است و بهترين‏

 

مال آنست كه بوسيله آن آبروى انسان حفظ شود و حقوق مردم را با آن پرداخت كنيم. 61- عبد الله بن عباس گفت بهره از سخنى بعد از پيامبر (ص) نبردم باندازه نامه‏اى كه امير المؤمنين (ع) برايم نوشت باين مضمون:

اما بعد گاهى انسان شاد مى‏شود براى بدست آوردن چيزى كه از دستش نميرفت و ناراحت مى‏شود از بدست نياوردن چيزى كه هرگز بدستش نمى‏آمد. بايد شادمانى تو براى چيزهائى باشد كه از آخرت بدست آورده‏اى و تاثر و ناراحتى‏ات براى آنچه از آخرت از دست داده‏اى.

خيلى خورسند نباش براى بدست آوردن يك مسأله دنيوى و مادى و براى آنچه از دنيا از دست داده‏اى زياد ناراحت نباش، بايد همت خود را در مسائل مربوط به بعد از مرگ بكار برى و السلام.پ 62- بعده‏اى فرمود: اين سخنان مرا بگوش بگيريد كه اگر بر پشت شترها بنشينيد و آنقدر راه طى كنيد كه مركبتان از پا درآيد، نميتوانيد چنين سخنانى را بدست آوريد.

به هيچ كس بجز خدا اميدوار نباشيد و از هيچ چيز جز گناه خود نترسيد. خجالت نكشيد اگر چيزى را نميدانيد بياموزيد و خجالت نكشيد اگر از شما چيزى را پرسيدند كه نميدانيد بگوئيد نميدانم.

بدانيد كه صبر نسبت بايمان مانند سر است نسبت بجسد. بدنى كه بى‏سر باشد ارزشى ندارد. پس تحمل كنيد و صبر داشته باشيد در مورد چيزهائى كه وظيفه شما است، باميد دريافت آنچه بشما در مقابلش وعده داده‏اند.پ 63- اشياء دو نوع است بعضى چيزها است كه من بآن دسترسى ندارم نه قبلا بمن داده شد و نه در آينده اميد دريافت آن برايم هست. و بعض چيزها است كه تا وقتش فرا نرسد بآن نخواهيم رسيد، گرچه از تمام نيروى آسمانها و زمين براى رسيدن بآن كمك بگيرم.

شگفت از كار انسان است كه خوشحال مى‏شود براى بدست آوردن چيزى كه قبلا بدست نياورده بود اگر درست بيانديشد خواهد فهميد كه او در اختيار و تدبير خدا است. بهمين جهت حركت خود را منحصر ميكند بمقدارى كه برايش ممكن است. و در تكاپوى چيز مشكل و غير مقدور برنميآيد. در نتيجه آرامش دل پيدا ميكند نسبت بمشكلات.

پس در راه كدام‏يك از اين دو چيز عمر خود را تمام كنم. در نتيجه در كمال فقر و تنگدستى خوشحال‏ترين چهره را دانسته باشيد. خداوند بزرگ بندگان مؤمن عارف خود

 

را به بهترين وجه ادب مى‏آموزد فرموده است:

يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً «1».

بواسطه عفت و خويشتن‏دارى شخص جاهل خيال ميكند آنها ثروتمندند. تو آنها را از چهره‏اشان مى‏شناسى هرگز از مردم درخواستى با اصرار ندارند.پ 64- و فرمود: شخص غنى نخواهد بود مگر اينكه عفيف باشد و زاهد نخواهد بود مگر اينكه متواضع باشد و حليم نيست مگر اينكه سنگين باشد. بسلامتى قلب خود اعتماد نداشته‏باش مگر اينكه دوست بدارى براى مؤمنين آنچه براى خود ميخواهى. در نادانى شخص همين بس كه مرتكب كارهاى نهى شده مى‏شود. و در عقل او همين بس كه از شرش در امان باشى. از نادانى و نادانان فاصله بگير. بپوشان از مردم آنچه را مايلى از تو بپوشانند كسى كه از در صفا با تو درآمده گراميش بدار. با همسايه خود رفتار نيكو داشته‏باش. ملايم نما رفتار خود را و از آزار خوددارى كن، از بداخلاقى ديگران چشم‏پوشى كن. تا وقتى ميتوانى سعى كن دست خود را بالاتر بدارى (منظور در كمك كردن بمردم و گذشتهاى مالى است).

خود را آماده صبر كن نسبت به پيش‏آمدها و بخود قناعت را تلقين نما. اميد خود را متهم ساز (و بآن تكيه مكن) زياد بدعا بپرداز از حمله شيطان محفوظ ميمانى، رقابت مكن در بدست آوردن دنيا و پيرو هواى نفس مباش. ميانه‏رو باش در همت. از دست عيبجو آسوده خواهى بود. راستگو نخواهى بود مگر اينكه پنهان كنى بعض از چيزهائى كه ميدانى.

از نادان چشم‏پوشى كن تا ياور تو عليه او زياد شود. سعى كن در عادات و اخلاق برجسته بر دشمن خود پيروز ميشوى سخن بحق بگو، و خود را به متقين نزديك كن و از تبهكاران جدا شو. و از منافقين فاصله بگير. و مصاحبت با جنايتكاران نكن.پ 65- فرمود: هنگام هر شدت بگو «لا حول و لا قوه الا بالله» حمايت خواهى شد بوسيله آن. و در هنگام هر نعمتى بگو «الحمد لله» نعمتت افزايش خواهد يافت. هر وقت كم روزى شدى بگو «استغفر الله» وسعت خواهى يافت.

سعى كن از راه روشنى كه پيچ و خم ندارد بروى كه از هدف و راه باز نمانى. مردم سه دسته هستند: 1- عالم ربانى. 2- دانشجوى در راه نجات. 3- و اشخاصى كه همچون پشه‏هاى ناتوان در مسير باد هستند (راه صحيحى را براى خود تعيين نميكنند) كليد بهشت صبر است. كليد شخصيت تواضع، و كليد بى‏نيازى يقين است، و

 

كليد كرم و بزرگوارى تقوى. كسى كه مايل است با شخصيت شود تواضع را از پيش بگيرد خودپسندى يكى از مبارزين و مخالفين عقل اوست اعتماد قبل از دقت و دورانديشى مخالف احتياط است. كسى كه يقين خوبى داشته باشد مورد حسرت مردم قرار ميگيرد.پ 66- و فرمود: لهو و بازيچه موجب خشم خدا و خشنودى شيطان و فراموشى قرآن است. راستگوئى را از دست ندهيد خدا با راستگويان است. گول خورده كسى است كه از دين فريب خورده باشد.

از دروغ بپرهيزيد كه دروغ مخالف ايمان است. راستگو در راه نجات و شخصيت است و دروغگو كنار پرتگاه هلاكت و خوارى است. واقعيت را بگوئيد تا بواقع‏گوئى معروف شويد بحق عمل كنيد اهل حق خواهيد بود. امانت را تسليم هر كس بشما داده بكنيد. مبادا خيانت كنيد با كسى كه خيانت بشما كرده. رابطه خويشاوندى را با كسى كه از شما قطع نموده برقرار كنيد. كسى كه شما را محروم نموده مورد فضل و بخشش خود قرار دهيد. هر گاه پيمانى بستيد وفا كنيد. وقتى قضاوت كرديد عدالت را رعايت نمائيد. مبادا به اكابر و اجداد خود افتخار كنيد. مردم را با لقبهايشان مسخره نكنيد. حسد را رها كنيد. كينه‏توزى نكنيد از هم قطع رابطه ننمائيد. سلام كردن آشكار نمائيد. جواب سلام و تهنيت را به بهترين وجه بدهيد. به بيوه‏زنان و يتيمان رحم كنيد. به ناتوان و مظلوم كمك كنيد. كاسبى پاك و پاكيزه از پيش بگيريد و در راه جستجوى رزق راه صحيح و خوبى را انتخاب كنيد.پ و فرمود آسايش براى حسود نيست، مودت و دوستى براى افسرده نيست. دروغگو جوانمردى ندارد بخيل بى‏شخصيت است. شخص پست همت ندارد. كسى كه زياد با مردم آميزش دارد سلامت نخواهد بود. تنهائى آسايش است. كناره‏گيرى عبادت، قناعت بى‏نيازى است. اقتصاد انسان را از تقاضاى كمك ديگران بى‏نياز ميكند. عدالت سلطان بهتر از فراخى سال است. كسى كه نه از طريق خدا عزيز شده باشد ذليل است. ثروتمند حريص فقير است. مردم شناخته نميشوند مگر با آزمايش. خانواده و فرزندانت را در غيبت خود بيازما. و دوست خود را در مصيبت و گرفتارى. خويشاوند را هنگام احتياج و دوست و چاپلوس را هنگام تنگدستى، تا بفهمى موقعيت تو در نظر آنها چه اندازه است. بپرهيز از كسى كه وقتى با او بصحبت مى‏پردازى ملول و افسرده‏ات مى‏كند و وقتى او با تو بصحبت مى‏پردازد غمگينت ميكند. اگر شادش كنى يا زيان باو برسانى او هم همين كار را ميكند.

اگر از تو فاصله بگيرد غيبت او ترا ناراحت ميكند بواسطه عيبجوئيهاى كه از تو ميكند، اگر جلوگيرى كنى از او تهمت بتو ميزند و بدروغ نسبت‏هاى ناروا بتو ميدهد، اگر موافقت با او

 

بنمائى بر تو حسد ميورزد و ستم روا ميدارد، اگر مخالفت با او بنمائى خشم ميگيرد بر تو و به نزاع مى‏پردازد، از پاداش كسى كه باو نيكى كرده ناتوان است، و در مورد كيفر كسى كه باو بدى كرده راه افراط از پيش ميگيرد، مصاحب با او اجر مى‏برد ولى خود او بار گناه بر دوش ميكشد، زبانش بر ضرر دوست است نه بنفع او، دلش نگهدار سخنش نيست. بدنبال دانش ميرود براى جر و بحث و بدنبال اطلاعات دينى ميرود براى ريا و خودنمائى، به سوى دنيا بسرعت ميتازد، تقوى را باين و آن مى‏سپارد، از ايمان فاصله دارد و به نفاق نزديك، مخالف رشد و رستگارى است و موافق گمراهى، او ستمگرى است گمراه، هرگز بياد هدايت‏يافتگان نيست.پ 68- فرمود: سخنى را كه اطمينان ندارى مگو كه دروغگو خواهى بود. همنشينى با مسخره‏كن منما مشكوك شمرده ميشوى. با نابكار رفت و آمد مكن مورد تهمت قرار ميگيرى.

دفاع از جنايتكاران مكن كه افسرده خواهى شد، همنشين با نيكوكاران باش از آنها محسوب خواهى شد. از مردمان شرور فاصله بگير جدا خواهى شد از ايشان. بدان كه يك جزء از پايدارى تصميم است. از لج‏بازى بپرهيز از سقوط نجات مى‏يابى. خيانت مكن به كسى كه امانت بتو سپرده گرچه او در امانت‏دارى تو خيانت كرده باشد. افشاى سر كسى كه سر تو را افشا كرده نكن. باميد افزايش چيزى خود را بخطر ميانداز. لطف و محبت را بپذير و نيكو ببخشاى. و بمردم سخن خوب بگو. دشمن دوست خود را بدوستى مگير كه با دوست خود دشمنى كرده‏اى. كمك كن به برادرت گرچه بتو ستم كرده باشد اگر با او قطع ارتباط كرده‏اى، مقدارى جانبش را نگهدار كه ارتباط از طرف تو بكلى قطع نشده باشد. حق برادر خود را ضايع مكن كه برادرى را از بين مى‏برى. نبايد شقى‏ترين مردم نسبت بتو خانواده‏ات باشند. زياد اظهار علاقه نكن بكسى كه از تو كناره ميگيرد. پاداش كسى كه ترا شاد كرده اين نيست كه او را ناراحت كنى. بدان كه عاقبت دروغگوئى سرزنش است، و عاقبت راستگوئى نجات.پ 69- نقل شده كه امير المؤمنين (ع) جابر بن عبد الله رحمة اللَّه عليه را ديد كه آهى سرد كشيد فرمود جابر، اين آه را براى چه كشيدى. از كمبود و ناراحتيهاى دنيا بود جابر گفت: آرى.

فرمود: جابر آنچه موجب لذت مى‏شود در دنيا هفت نوع است. خوردنيها آشاميدنيها پوشيدنيها. همبسترى و وسائل سوارى و بوئيدنيها و شنيدنيها. لذيذترين خوردنيها عسل است كه آب دهان زنبور است. و گواراترين مشروبات آب است. كه فراوان‏

 

و آزاد در روى زمين جارى است. عالى‏ترين لباسها ابريشم است كه لعاب دهان كرمى است. و بهترين همبسترى با زنان است كه آن عمل داخل نمودن آلت بول است در آلت بول و چيزى داخل در مشابه خود مى‏شود. و بهترين قسمت خوبى زن در بدترين عضو او قرار گرفته.

عالى‏ترين وسائل سوارى اسب است كه كشنده است. بهترين بوئيدنيها مشك است كه خون ناف حيوانى است. بهترين شنيدنيها غنا است كه آنهم گناه است. پس چيزى كه داراى چنين مشخصاتى باشد براى او نبايد عاقل آه بكشد. جابر گفت بخدا بعد از آن ديگر دنيا برايم ارزشى نداشت.پ 70- از گفتار امير المؤمنين (ع) در باره مثلها است. با صبر بايد به مبارزه روزگار رفت. جزع و ناراحتى يك نوع محروميت است. عدالت خوشايند است و هواپرستى ستم دورى كيفر عشق است. بخل پوششى است براى فقر. اطمينان بشخص ملول مكن. از بن بر كندن كوهها ساده‏تر است از ايجاد محبت در دلهائى كه از هم تنفر دارند. پيرو هواى نفس گمراه است. شجاعت يك ساعت صبر است. بهترين امور ميانه‏روى است. دل در گرو گرفتارى است. هر كه ترا دوست بدارد خشنودت كرده. كمبودها يك نوع خوارى است.

گرسنگى فقر است. بهترين افراد خانواده‏ات كسى است كه ترا كمك و كفايت ميكند.

گناه نكردن ساده‏تر از توبه كردن است. هر كه حريص در حسد باشد حريص به پليدى است. چقدر از دست داده چاپلوس. چقدر ستم روا داشته كسى كه اسراف نموده. دشمن دانا بهتر از دوست نادان است. توفيق از سعادت است. خوارى از شقاوت. هر كه در جستجوى عيب ديگران است ابتدا از خود عيبجوئى كند. هر كه در پى برآوردن حاجت برادر خويش است خدا در پى برآوردن حاجت اوست. هر كه از زبان مردم آسوده باشد سعادتمند است. هر كه مصاحب پادشاهان باشد گرفتار دنيا مى‏شود. فقر، يك ناحيه از كفر است. هر كه بزبان مردم بيافتد هلاك مى‏شود. كسى كه خوددارى از سخنان بيهوده نمايد رستگار است. هر كار خوب صدقه است. بسا از اشخاص غير خويشاوند كه بهتر از خويشاوندند اگر حكمت بر كوهها القا شود آنها را به تحرك و هيجان درمى‏آورد. چقدر از غرق‏شده‏ها هستند كه در درياى نادانى هلاك شده‏اند. بسا از دانشمندان كه دنيا آنها را نابود كرده.

بهترين برادرانت كسى است كه با تو مواسات و برابرى نمايد. و بهتر از او كسى است كه كفايت كند ترا و بى‏نيازت نمايد. بهترين مال تو آن مالى است كه كمك به برآوردن حاجت و نيازت كند. شايسته‏ترين كسى كه بايد تحمل در باره او داشته باشى كسى است كه باو نيازمندى‏

 

شايسته‏ترين كسى كه بايد اطاعتش را بكنى كسى است كه راهنمائيت ميكند و مخالف تو نيست. هر كه دنيادوست باشد براى ديگران جمع ميكند. كار نيك لازم است. روزگار در گردش است. وقتى بلا به نهايت برسد فرج ميرسد. كسى كه در نعمت باشد مقدار گرفتارى را درك نمى‏كند. هر كه سرور و شاديش كم شود مرگ آسايش اوست. گاهى چيز كم بركت ميكند و زياد مى‏شود. چيز زياد نابود مى‏شود و از بين ميرود. بسا از لقمه‏ها كه مانع ادامه زندگى انسان مى‏شود، پيروزمندترين افراد كسى است كه دشمنش گواه پيروزى او باشد. در خواست يك نوع خوارى است. بخشش نوعى محبت است. كسى كه چاهى براى برادر خود بكند شايسته‏تر بافتادن در آن چاه است.

زبان خود را نگهدار. حسن تدبير با داشتن قدرت مالى باندازه احتياج انسان را بى‏نيازتر ميكند از زياد داشتن با اسراف. فاحشه و عمل زشت مانند نام اوست. با هر نوشيدنى نيشى است و با هر خوردنى غمى. بمقدار شادى گرفتارى است. هواپرستى موجب سقوط هواپرست است. دشمن عقل هوى است. شب گرفتارى را مخفى‏تر ميكند. همنشينى با اشرار موجب بدگمانى اخيار و خوبان مى‏شود. هر كس كارى را زياد بكند بهمان معروف مى‏شود. بسا از زيادها كه با كمى بهيجان و اضطراب درمى‏آيد. بسا از ملامت‏شده‏ها كه گناهى ندارند آزاد مرد آزاد است گرچه گرفتار تنگدستى شود. گمراه نميشود كسى كه از راه بر بپرسد و نه حيران مى‏ماند كسى كه مشورت نمايد. كسى كه حزم و استقامت دارد خودراى نيست مورد اطمينان‏تر از خودت كسى است كه اسرارت را باو سپرده‏اى. دوستى بين پدرها موجب خويشاوندى فرزندان است.پ 71- و فرمود: هر كه خودخواه باشد زياد دشمن دارد. و هر كه در دشمن مبالغه كند بگناه دچار مى‏شود و هر كه كوتاهى نمايد باو ستم مى‏شود. هر كه بخود علاقه داشته باشد شهوترانى در نظرش پست مى‏شود. بهاى جان شما جز بهشت نيست بچيز ديگرى نفروشيد هر كس گرفتاريهاى اندك را بزرگ شمارد گرفتار ناراحتيهاى بزرگ مى‏شود. شهرستانها جولانگاه مردان است. نيست شهرى شايسته‏تر براى تو از شهر ديگرى و بهترين شهرها جايى است كه ترا بردارد و بپذيرد. اگر شخص داراى يك صفت پسنديده باشد منتظر نظائر آن صفت در او باش. بدگوئى و غيبت كمال قدرت شخص ناتوان و عاجز است. بسا از اشخاص كه گرفتار شده‏اند بواسطه خوش‏بينى مردم بآنها. نبايد فرزند آدم فخر كند ابتدايش نطفه است و آخرش مردار است. نه ميتواند خود را روزى دهد و نه مانع مرگ خويش شود.

 

دنيا ميفريبد و زيان ميرساند و ميگذرد. خداوند دنيا را پاداش دوستان خود قرار نداده و نه عقاب دشمنان دنياداران مانند قافله‏اى هستند همان دم كه براى استراحت پياده شدند كاروان سالار فرياد ميزند حركت كنيد ... هر كه با حق نبرد كند به زمين ميخورد. قالب؟؟؟ كتاب ديده است. پرهيزكارى سرور اخلاق است. چقدر خوب است تواضع اغنياء براى فقرا بجهت رضاى خدا و بهتر از آن بى‏اعتنائى فقرا است نسبت به اغنياء به جهت توكل بر خدا.

هر چه بتوان بر او اكتفا نمود كافى است. روزگار دو روز است يك روز بنفع تو و يك روز بر ضرر تو اگر بنفع تو بود بخود مبال و اگر بر ضررت بود منال. هر كه در جستجوى چيزى باشد يا همه آن و يا بعضى از آن را بدست مى‏آورد. اعتماد بدنيا با مشاهداتى كه از آن دارى نادانى است. كوتاهى در مورد اعمال نيك با اعتقاد نسبت بثواب زيان است اعتماد بهر كس قبل از آزمايش ناتوانى است.

بخل و پستى مجموعه اخلاق زشت است. نعمت خدا به بنده‏اى اينست كه مردم را باو نيازمند ميكند. هر كس در راه برآوردن نياز مردم كوشش كند موجب بقاى نعمت مى‏شود و هر كه در اين راه نكوشد سبب زوال و نابودى آن نعمت ميگردد. عشق و علاقه كليد گرفتارى است. حسد مركب رنج است هر كه بداند سخن او نيز از اعمال او بحساب مى‏آيد كمتر صحبت ميكند مگر در موارد ضرورى. هر كس ديده در عيب ديگران داشته باشد و آن را زشت شمارد بعد همان را براى خود بپسندد احمق است. عفت زينت فقر است. و سپاسگزارى زينت ثروت، پيك و نماينده تو مشخص ميكند عقل ترا. نوشته تو بهترين زبان گوياى تو است. مردم فرزندان دنيايند ملامت نميشود شخص براى دوست داشتن مادرش. طمع ضامن بى‏وفا است، آرزوها ديده عقل را كور ميكند. تجارتى بعمل صالح نميرسد. سودى مانند ثواب نيست. رهبرى چون توفيق نيست. هيچ شخصيتى مانند تواضع نيست، و شرافتى مانند علم. هيچ پرهيزكارى مانند توقف در مقابل شبهه‏ها نيست و همنشينى چون اخلاق خوب نيست. هيچ عبادتى چون انجام واجبات نيست. عقلى مانند تدبير نيست تنهائى وحشت‏انگيزتر از خودپسندى نيست. هر كه آرزوى دراز داشته باشد كم‏عمل خواهد بود.پ 72- على (ع) شنيد يكى از خوارج قرآن ميخواند و نافله شب بجا مى‏آورد. فرمود خوابيدن با يقين بهتر از عبادت با شك است. وقتى عقل كامل شود سخن كم مى‏شود.

ارزش شخص باندازه همت اوست. قيمت هر كس بمقدار كارهاى نيك اوست. مال مايه شهوتها است. مردم دشمنان چيزهائى هستند كه نسبت بآن جاهلند. نفسهاى انسان،

 

گامهاى اوست بسوى اجل.پ 73- فرمود: شما را از دنيا ميترسانم زيرا دنيا مرغزار خوش و خرم است كه آن را شهوت‏ها احاطه كرده محبوب مردم شده كه متاعى حاضر است. بوسيله آرزوها آباد شده و با فريب آراسته گرديده اعتماد به برگشت آن نيست و دوامى براى شادى و سرورش. زيان رسان و مكار و فريبنده است نابودشدنى و قطع گرديدنى است. نهايت درجه موافقت دنيا با دنياطلبان و دنيادوستان بيشتر از اين مثل كه خداوند در قرآن ميزند نيست.

كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ.

مثل بارانى كه از آسمان ميفرستيم باعث رشد و نمو گياهان مى‏شود ولى بعد پژمرده و خشك ميگردد و در اختيار باد قرار گرفته بهر جانب پراكنده مى‏شود.

بدانيد هر كس در اين دنيا به نعمتى رسيد متعاقب آن بايد اشك بريزد از خوشى دنيا شكمى پر نكرده دچار ناراحتى آن مى‏شود. باران خصب و فراوانى بر او نباريده جز اينكه دچار رنج و بلا گرديده.

شايسته است وقتى صبحگاه بتو دنيا رو آورد شب هنگام پشت كند اگر يك طرف دنيا براى كسى خوش‏آيند و شيرين باشد طرف ديگر آن ناخوشايند و تلخ است اگر كسى از طراوت دنيا خوشحال شد بناچار مبتلا بمصيبت‏ها و رنج آن خواهد گرديد. سحرگاه هيچ كس در دنيا با من و امان نميگذرد جز اينكه شامگاهش در خوف و هراس است.

فريبنده‏ايست كه هر چه دارد فريب است. فناپذيرى است كه هر چه در اوست فانى است.

هر كس مقدار كمى از دنيا بدست آورد دنيا مقدار زيادى از سرمايه او را ميگيرد و هر كه بهره‏اش از دنيا زياد باشد برايش دوامى ندارد و بزودى از دست ميدهد. چقدر اشخاص بودند كه دل بدنيا بستند ناگهان گرفتار مصيبت آن شدند. بسا از كسانى كه اعتماد بدنيا كردند آنها را بزمين زد. و فريبكارانى كه فريب دنيا را خوردند. شخصيتهاى برجسته‏اى كه دنيا آنها را حقير نمود. و متكبرانى كه دنيا آنها را به ترس و فقر مبتلا نموده و تاجدارانى كه برو بر زمين افتادند. قدرت دنيا در انقلاب و دگرگونى است خوشى دنيا آب گل‏آلود است و خوشگوارى آن همراه با شور و تلخى است. و شيرينى آن با تلخكامى. خوراك دنيا. زهر است و دست‏آويزهاى آن ريسمان پوسيده. زنده دنيا در معرض مرگ و سلامت دنيا در معرض بيمارى. شرافتمند دنيا در حال زوال است و عزيز آن در حال ذلت. قدرت و مكنت دنيا در راه دستبرد و مهمان دنيا مورد سرزنش و همسايه دنيا دزد زده.

تازه پس از همه اينها گرفتارى قيامت و ناهنجارى مرگ و توقف در پيشگاه عدل الهى‏

 

است. لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.

مگر شما ساكن خانه‏هائى نيستيد كه صاحبان قبلى آن عمر بيشتر و اثر زيادتر و مال فراوان‏تر و سپاه افزون‏تر و قدرت بيشتر و دلبستگى زيادتر از شما بدنيا داشتيد با تمام علاقه دل بآن بسته بودند اما بزودى كوچ كرده و با خوارى رفتند.

آيا شنيده‏ايد كه دنيا بآنها بهائى بدهد يا ديگر از كشتن سير شود چون خيلى اشخاص را بدست نابودى سپرده نه بلكه آنها را با مصيبتها ذليل كرده و با ناملايمات بيچاره نموده و بينى آنها را بخاك ماليده و گرفتار تغيير و تحول روزگار شده‏اند. ملاحظه كرديد بى‏ميلى دنيا را بكسى كه بآن دل بسته كوچك كردند براى هميشه. ارمغان دنيا جز ضعف و ناتوانى است يا رنج و تعب و يا ظلم و ستم يا گرفتارى آتش جهنم. بدنبال چنين چيزى ميرويد؟ و بآن بشدت علاقه داريد و اطمينان كرده‏ايد خداوند ميفرمايد:

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ  أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ. «1» بد جايگاهى است براى كسى كه دنيا را متهم نكند گرچه از دنيا بيم و هراسى نداشته باشد. بدانيد بناچار بايد دنيا را رها كنيد و كاملا داراى صفتى است كه خداوند در قرآن آن را تعريف نموده (لهو و لعب) پند بگيريد از كسانى كه در مراكز مرتفع علامتها و مناره‏ها ميساختند كه نشانه‏اى براى عابرين باشد. ساخت و پرداختهائى در دنيا داشتند مثل اينكه هميشه در اينجا جاودان مى‏مانند.

عبرت بگيريد از كسانى كه ميگفتند چه كس بيشتر از ما نيرو دارد؟ پند بگيريد از كسانى كه منتقل بقبرها شده‏اند و مركب سوارى نداشتند. قبر خانه آنها شده و خاك لباسشان و استخوان پوسيده همسايه‏شان. ساكنانى هستند كه جواب كسى را نميدهند. و نه ميتوانند از خود دفاع نمايند، كينه‏هاى آنها آشكار شده مثل اينكه نبوده‏اند همان طورى كه خداوند فرموده:

فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ «2».

 

بجاى روى زمين بزير زمين جاى گرفته‏اند. و فراخناى پهنه دنيا را تبديل به جايى تنگ كرده‏اند و بجاى خانواده خود غربت و تنهائى را گزيده‏اند همان طور كه آمدند رفتند با اعمال خود بسرائى جاودان براى هميشه چنانچه خداوند ميفرمايد:

كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ «1».پ 74- و فرمود: اى كسى كه دنيا را سرزنش ميكنى تو مدعى گناه او هستى يا او مدعى گناه بر تو است يكى از حاضرين گفت من گناهكار بر او هستم يا امير المؤمنين فرمود پس چرا دنيا را سرزنش ميكنى؟ مگر دنيا خانه راستى نيست براى كسى كه راستى را از پيش بگيرد و جايگاه ثروت نيست براى كسى كه از آن بهره بگيرد. خانه سلامتى است براى كسى كه متوجه آن باشد.

سجده‏گاه دوستان خدا و نمازخانه انبياء و نزولگاه ملائكه و تجارتخانه اولياى خدا است كه در آن بندگى خدا را بدست آورده‏اند و بهشت را بهره برده‏اند چه كسى ميتواند دنيا را زشت شمارد. او خود اعلام فناى خويش را نموده و فرياد بى‏دوامى را كشيده و از بلاى خود ترسانيده اگر شب گرفتارى داشته سحرگاه شادى آورده و اگر عصر ناراحتى بوجود آورده صبح خوشى آفريده گروهى در قيامت دنيا را زشت ميشمارند و گروه ديگرى ستايش ميكنند. جريان را براى آنها دنيا نقل كرده ايشان تصديق نموده‏اند و تذكر داده متوجه شده‏اند.

اى كسى كه دنيا را سرزنش ميكنى كه فريب او را خورده‏اى كى او ترا فريب داده؟ يا چه وقت مستوجب نكوهش تو شده بواسطه استخوانهاى پوسيده پدرانت يا بواسطه جايگاه مادرانت زير خاك، چقدر بدست خود معالجه كرده‏اى و بيمارشده‏اى و شيرينى و تلخى به كام تو كرده اگر بواسطه تلخى نكوهشى ميكنى بواسطه شهد و شيرينى ستايش كن. و گر نه رها كن او را نه سرزنش و نه ستايش موقعيت ترا برايت مشخص كرده وقتى گريه برايت سودى ندارد و دوستانت بتو رحمى نميكنند.پ 75- و فرمود: دنيا پشت نموده و اعلان جدائى داده، و آخرت روى آورده و اعلام فرارسيدن نموده بدانيد امروز تحرك و جولان است و فردا جايزه. جايزه بهشت است عقب مانده جهنم. شما در دوران مهلت هستيد كه پشت سر آن اجل است و بزودى مرگ ميرسد هر كس در دوران مهلت عمل كند قبل از فرارسيدن اجل سود مى‏برد از عمل خود

 

و آرزو برايش زيانبخش نيست و كسى كه عمل نكند در اين ايام پيش از فرارسيدن اجل، آرزو زيانبخش اوست و عملش مفيد نخواهد بود اگر هزار سال عمر كنى بالاخره مرگ دامنت را فرامى‏گيرد و دچار آن ميشوى مبادا فريب آرزوها را بخوريد. فريب نخوريد بخدا قسم او فريب‏دهنده است. پيش از دنيا ساكنينى داشته كه ساختمانهاى محكم ساخته‏اند و آنجا را وطن خويش گرفته‏اند كه بدنهايشان در قبر خاك شده و جانشان از بين رفته كسى كه فرصت را از دست داده با هزار افسوس ميگويد: يا ليتنى نظرت لنفسى يا ليتنى اطعت ربى اى كاش ملاحظه خود را ميكردم و اطاعت پروردگارم را مينمودم.پ 76- و فرمود: دنيا قرارگاه دينست و نه محل اقامت شما در دنيا مانند كاروانى هستيد كه براى استراحت پياده شده و تجديد نيرو كرده بر سر نشاط آمده كوچ مى‏كند سبك وارد شده سنگين خارج مى‏شود چاره‏اى از جدا شدن ندارند و بازگشتى بسوى آنچه نهاده‏اند بكوشش واداشته شدند كوشش كردند و دل بدنيا بستند آماده نشدند، تا بالاخره نفس آنها را گرفتند و رهسپار خانه‏اى شدند كه از بيشتر ساكنان آن خانه‏ها خبر و اثرى نيست.

درنگ آنها در دنيا كم بود. و بزودى بسوى آخرت رفتند شما جايگزين آنها شديد و بدنبال آنها كوچ ميكنيد، مرگ در حركت بسوى شما است كه وقت آن معين نشده و كندى ندارد. روزتان با مشقت و شبتان جان كندن است شما نيز تا اندازه‏اى پيرو آنهائيد و قدم جاى قدم آنها ميگذاريد. مبادا فريب زندگى دنيا را بخوريد شما در دنيا مسافر هستيد در حال حركت و مرگ سايه بر سرتان افكنده كه هدفهاى خود را از شما ميگيرد و بر مركب خويش سوارتان ميكند و بجانب خانه ثواب يا عقاب و پاداش و حساب ميبرد. خداوند رحمت كند مردى را كه مراقب پروردگار خويش است و از گناه خود ميترسد و مخالف هواى نفس است و براى آخرت عمل ميكند. و از زيبائى دنيا چشم پوشيده.پ 77- و فرمود: دنيا از شما فاصله گرفته چنانچه از دست پيشينيان رفت هر چه ميتوانيد جديت كنيد اى بندگان خدا در روزهاى كوتاه دنيا توشه بگيريد براى روز طولانى آخرت. زيرا دنيا دار عمل و آخرت پايگاه پايدار و پاداش است جانب تهى كنيد از دنيا كه گول خورده كسى است كه گول دنيا را بخورد هرگز آرزوى علاقمندان به دنيا در واپسين روزهاى زندگى برآورده نشده. كسانى كه اعتماد بدنيا دارند گول خورده‏اند و مانند اين آيه هستند:

كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ.

 

و اينست كه هيچ كس در اين دنيا شادى نديده مگر اينكه پشت سر آن اشك ريخته و صبح نكرده هيچ كس مگر اينكه بيمناك است از بلا يا تغيير نعمت و يا زوال سلامتى. مرگ از پى تمام اين ناراحتى‏ها است. باضافه وارد شدن به پيشگاه پروردگار عادل تا پاداش هر كسى را بمقدار عمل خوب يا بد او بدهد.پ 78- فرمود: شما را بدنيا چكار. متاع آن نابودشدنى و افتخار بآن ننگ است و زينت دنيا زوال‏پذير. و نعمتش همراه با گرفتارى و صحت آن هم آغوش با درد و پيرى است و برگشت بسوى پايان سريع و فناى نزديك، هر چيزى زمان محدودى دارد. و هر زنده‏اى بگرفتاريها تحويل مى‏شود آيا وضع پيشينيان و پدران گذشته موجب پند و بينش شما نيست اگر علتى را بكار بريد. نمى‏بينيد رفته‏ها برنمى‏گردند و بآنها كه هستند توجه نمى‏كنيد كه پايدار نخواهند بود. نمى‏بينيد دنيانشينان صبح و شب داراى حالات مختلف هستند يكى مرده ديگرى تسليت ميدهد و يكى بيمار است و ديگرى بعيادت ميرود و مريضى در حال مرگ است و ديگرى در پى دنيا با اينكه مرگ در پى اوست. آن يكى غافل است با اينكه رهايش نخواهند كرد. طبق برنامه گذشتگان آينده‏ها نيز خواهند رفت عاقبت كارها در اختيار خدا است.پ 79- فرمود: بدنيا بديده بى‏علاقه‏ها نگاه كنيد بزودى دنيانشين را از ميان مى‏برد و خودخواه و لاابالى را گرفتار مصيبت ميكند، مبادا چيزهاى خوش‏آيند دنيا موجب غرور و فريب شما شود. چون دوامى ندارد. خدا رحمت كند شخصى را كه تفكر ميكند و عبرت ميگيرد و متوجه برگشت دنيا و حضور پيش‏آمدها هست. هر چه در دنيا وجود دارد بزودى از بين ميرود و آنچه در آخرت هست پايدار خواهد بود. هر آينده نزديك است. بسيار از آرزوها كه بآن نرسيدند و بسيار از مالها كه جمع شد ولى بهره نبردند. اموالى كه جلوش را گرفت ولى واگذارد. شايد از راه ناصحيح جمع كرد، يا جلو حقى را گرفت از حرام بدست آورد. و بستم ارث گذاشت. متحمل زيان آن شد و معامله با گناه كرد و به پيشگاه پروردگار خود رفت با تاسف و سوز و گداز زيانكار در دنيا و آخرت است زيانى آشكار.پ 80- و فرمود دنيا مانند مار است كه نرم و ملايم است اما زهر كشنده دارد. كنار بگير از چيزهائى كه خوش‏آيند تو است در دنيا بواسطه عمر كوتاهى كه دارد. و از هر چه بيشتر خوشت مى‏آيد در دنيا فرار بيشتر بكن زيرا دنياداران بهر چه بيشتر متمايل شوند تحويل مينامند بناراحتى.

گاهى شخصى خوشحال مى‏شود از بدست آوردن چيزى كه بدستش مى‏آمد و اندوهگين‏

 

مى‏شود بواسطه بدست نياوردن چيزى كه هرگز بدستش نمى‏آمد گرچه كوشش ميكرد، بايد شادى تو براى عمل يا گفتارى باشد كه پيش فرستاده‏اى و حزن و اندوهت براى از دست دادن اين كار و گفتار باشد.پ 81- و فرمود: بدنيا بديده بى‏ميلى نگاه كنيد بخدا قسم بزودى دنيا بى‏بند و بار را بدبخت ميكند. و ساكن را بحركت درمى‏آورد و كسى كه اقامت گزيده حركتش ميدهد.

صفاى آن همراه با كدورت است و شادى آن بافته با اندوه. پايان زندگى دنيا همراه با ضعف و ناتوانى است مبادا خوشتان بيايد از چيزهاى فريبنده دنيا بزودى نقل مكان خواهيد داد و هر آينده‏اى نزديك است.

هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.پ 82- و فرمود: از دنيا شما را ميترسانم اينجا محلى كه حسرت آن را بخوريد نيست آراسته با فريب و فريب‏دهنده با آرايش است براى كسى كه تماشايش ميكند او را خوب بشناسيد. جايگاهى است كه در نزد خدا بى‏ارزش است حلال آن مخلوط بحرام و شيرينى آن بتلخى و خوبى آن با بدى است. خداوند دنيا را بعنوان امتياز بهيچ يك از اولياء و انبياى خود نبخشيد. و جلو دنيا را براى دشمنان خود نگرفته خوبيهاى دنيا كمياب و بديهايش حاضر است. و مال جمع شده آن تمام‏شدنى است و قدرتش از دست رفتنى.

عزت دنيا از ميان ميرود دنياداران دلهايشان گريان است اگر چه شاد باشند. و از خود بسختى بيزارند گرچه ديگران بواسطه نعمتى كه دارند بر آنها حسرت ميخوردند. دنيا فانى است و بقائى ندارد و آخرت باقى است فناناپذير. دنيا خود روى مى‏آورد. و آخرت پناه دنيا است. از عالم آخرت گريزگاه و جاى ديگر براى انتقال نيست هر كه همت خود را براى دنيا بكار برد غم و اندوهش زياد خواهد بود و هر كه دنيا را بر آخرت گزيند گرفتار بدبختى بزرگ مى‏شود.پ 83- فرمود دنيا خانه فنا و رنج و تغيير و پند است از فناى دنيا همين است كه مى‏بينى روزگار پيوسته كمان را آماده كرده و تير بر آن نهاده آدم سالم را با مريض ميزند و زنده را با مرده و بى‏تقصير را با تقصير كار و از رنج دنيا اينكه مشاهده ميكنى شخص جمع مى‏كند چيزى را كه نميخورد. و ميسازد جايى را كه ساكن آن نميشود و آرزو ميكند چيزى را كه بدست نمى‏آورد.

و از تغييرات دنيا اينست كه مى‏بينى. كسى كه بايد باو رحم شود مورد حسرت قرار

 

ميگيرد. و شخصى كه بايد بر او حسرت خورد مورد رحم واقع مى‏شود. چيزى بين آنها نيست مگر نعمت فناناپذير يا گرفتارى كه پيش آمده يا مرگى كه وارد شده از پند و عبرت دنيا اين است كه شخص نزديك مى‏شود كه بآرزويش برسد ولى قبل از رسيدن به آرزو مرگ او را در بر مى‏گيرد.پ 84- و فرمود: دنيا را خارستانى حساب كن متوجه باش پاى خود را كجا ميگذارى. هر كه بآن اعتماد كند خوارش مينمايد و هر كه بآن انس بگيرد بوحشتش مياندازد. و هر كه دل باو ببندد بى‏ارزشش ميكند و هر كه او را در بر گيرد ميكشدش و هر كه در جستجويش باشد بدشوارى مى‏اندازدش و هر كه خوشحال بدنيا شود محزونش ميكند و هر كه طمع در آن پيدا كند بزمينش ميزند و هر كه دنيا را مقدم دارد او را دنيا عقب ميزند و هر كه ملازم دنيا باشد خوارش ميكند و هر كه دنيا را بر آخرت برگزيند از آخرت دور مى‏شود و هر كه فاصله از آخرت بگيرد به آتش جهنم نزديك مى‏شود.

پس دنيا خانه كيفر و زوال و فنا و بلا است روشنى آن تاريكى و زندگى آن ملال‏انگيز و ثروت آن فقر و سالم آن بيمار و عزيز آن ذليل است هر دنيادارى كه در وسعت و فراخى زندگى است بدبخت است و هر كه فريب زينت دنيا را خورد در فتنه قرار گرفته وقتى پرده برداشته شود پشيمانى زياد خواهد شد بعد آن كس كه وارد شده ستايش خواهد شد يا سرزنش.پ 85- و فرمود: خواهد آمد بر مردم زمانى كه بشخصيت شناخته نميشود مگر كسى كه با سلطان رفت و آمد دارد و بطرزنت و شوخى نسبت داده نمى‏شود مگر كسى كه فسق و فجور كند. و مورد اعتماد قرار نميگيرد مگر خائن و بخيانت نسبت داده نميشود مگر امين. بيت المال را بهره شخصى خود ميگيرند و صدقه را زيان بحساب مى‏آورند و صله رحم را منت، عبادت را طول كشيدن كار و تعدى و مهترى براى مردم ميدانند جريان وقتى پيش مى‏آيد كه زنان فرمانروا شوند و كنيزان را به مشورت ميگيرند و بچه‏ها را فرمانروا ميكنند.پ 86- و فرمود از دنيا بترسيد وقتى مردم نماز را از بين بردند و امانتها را ضايع كردند و پيرو شهوتها شدند و دروغ را جايز دانستند و برباخوارى مشغول شدند و رشوه‏خوارى را از پيش گرفتند. و ساختمانها را آراستند و پيرو هواى نفس شدند و دين را بدنيا فروختند. و خون مردم را سبك شمردند و بريا و ظاهر

 

سازى پرداختند و قطع رابطه خويشاوندى نمودند بردبارى ضعف شمرده شد و ستمكارى فخر.

فرمانروايان فاجر و وزيران دروغگو و امينها خيانت‏كار، همكاران سلطان ستمگر و قاريان قرآن فاسق شوند و ستم آشكار گردد و طلاق و مرگ ناگهانى زياد شود. و قرآنها را بيارايند و مساجد را آئين بندند و منبرها را بلند كنند. پيمان‏شكنى نمايند و دلها خراب گردد. تار و طنبور حلال شمرده شود و شراب خوارى شايع گردد و با مردان جمع شوند و زنان شغل از پيش گيرند و با همسران خود به تجارت پردازند بواسطه حرص بدنيا.

زنان سوار زينها گردند. و شبيه مردان شوند. در چنين زمانى خود را مرده بشماريد مبادا فريب زندگى دنيا را بخوريد مردم دو دسته هستند نيكوكار و تقى و بدكار و شقى و خانه فقط دو تا است سومى ندارد و نامه عمل يكى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذارى نكرده.

بدانيد علاقه بدنيا سرآمد هر گناهى است و درب هر بلا و جايگاه هر آشوب و منشأ هر تظاهر واى بر كسى كه دنيا را جمع كند و بگذارد براى كسى كه او را نمى‏ستايد و خود برود به پيشگاه كسى كه عذرش را نمى‏پذيرد.

دنيا خانه منافقين است نه خانه متقين بايد بهره‏ات از دنيا بمقدارى باشد كه تو را از توليد و تناسل محروم نكند و وجودت را حفظ كند و توشه بگيرى براى آخرتت.پ 87- و فرمود اى دنيا، اى دنيا، متعرض من شده‏اى؟ تمايل بمن پيدا كرده‏اى افسوس، افسوس برو ديگرى را بفريب من از تو سه بار جدا شده‏ام. ديگر امكان رجوع نيست. عمر تو كوتاه و زندگى‏ات پست و خطر تو زياد است آه از كمى توشه و وحشت راه.پ 88- و فرمود: از دنيا بپرهيزيد كه در حلال آن حساب و در حرامش كيفر است ابتداى آن رنج و آخرش فنا است هر كه سالم باشد پير مى‏شود و هر كه مريض باشد پشيمان مى‏شود. و هر كه بدنبال بى‏نيازى باشد فريفته دنيا مى‏شود و هر كه فقير باشد محزون ميگردد هر كه بدنبالش رود از دستش ميرود و هر كه فاصله بگيرد به دنبالش مى‏آيد، هر كه چشم بدنيا بدوزد كورش ميكند و هر كه بينش از دنيا بخواهد بينايش ميكند. اگر رو آورد فريب ميدهد و اگر پشت كند زيان ميرساند.

 

پ‏89- در ستايش امير المؤمنين (ع) از مؤمنين فرمود: مؤمنان جامع برازندگى‏ها هستند. ظاهرى ساكت قيافه‏اى خاشع دارند. آراسته باتواضع‏اند در حال خشوع چشمهاى خود را از حرام بسته‏اند و گوش بعلم فراداده‏اند در گرفتارى چنان هستند كه در موقع رضا و فراوانى چنانند. اگر نباشد اجلهائى كه براى ايشان مقرر شده روح‏ها در پيكرشان يك لحظه نمى‏ماند. بجهت شوق بثواب و خوف از عذاب خدا در چشمهايشان بزرگ است و جز او كوچك. گوئى بهشت و نعمت آن و جهنم و عذابش را بچشم ديده‏اند دلهاى محزون دارند اما از شر آنها مردم در امانند.

نيازمندى آنها كم است و پيكرى ضعيف دارند ولى كمك به برادران زياد ميكنند، زمين فرش آنها است و آب آن عطر ايشان. دنيا را رها كرده‏اند. چند روزى شكيبائى ميكنند بعد بسوى يك آسايش مداوم ميروند.

تجارتى سودمند دارند كه خداوند كريم بشارت آن را داده دنيا در پى آن است و آنها اراده دنيا را ندارند دنيا در جستجوى ايشان است ولى آنها فرار ميكنند.

اما شبانگاه بروى پا مى‏ايستند تلاوت قرآن ميكنند با آداب مخصوص آن، هر وقت ميگذرند بآيه‏اى كه در آن تشويق است دل بآن مى‏بندند باميد رسيدن، از شوق مانند كسى هستند كه عزيزى در آستانه آمدن است چشم بآن تشويق مى‏بندند اما وقتى بآيه‏اى ميگذرند كه در آن تخويف و ترساندن است با دل و گوش متوجه آنند. پوست بدنشان برعشه مى‏افتد و دلها از ترس و بيم در هراس است و بدنها نحيف. چنان كه گوئى زفير جهنم و صداى شعله آن و برخورد زنجيرهاى آتشين در گوش آنها است برو بر زمين مى‏افتند و اشكهايشان جارى مى‏شود پناه بخدا مى‏برند براى نجات خويش (از اين عذاب).

اما روزها دانشمندان پرهيزكار و نيكوكارند كه ترس آنها را ضعيف و لاغر نموده مانند يك تيركمان هستند. وقتى ايشان را ببينى خيال ميكنى مريضند با اينكه مرضى ندارند و خيال ميكنند عقل را از دست داده‏اند نه چنين است وقتى بياد عظمت خدا و قدرت او و مرگ و هراس قيامت مى‏افتند، دلهايشان مضطرب و ديوانه‏وار عقل از سرشان ميرود وقتى بحال مى‏آيند باعمال صالح روى مى‏آورند هرگز بمقدار كم راضى نميشوند و عمل كثير خود را زياد نمى‏انگارند.

خود را متهم ميدارند و از اعمال خويش بيمناكند اگر يكى از آنها را بستائى‏

 

از خدا ميترسد و اين ستايش برايش مصيبتى مى‏شود مى‏گويد من خودم را بهتر مى‏شناسم از شما و خدا از خودم مرا بهتر مى‏شناسد خدايا از من بازخواست نكنى حرفى را كه اينها در باره‏ام ميگويند و مرا همان طور قرار بده كه ميگويند و ببخش آن خطاهايم را كه اينها نميدانند.

از نشانه‏هاى آنها اينست كه داراى اطمينانند بهمراه ملايمت و ايمان با يقين و حرص در تقوى و فهم و بينش مذهبى و بردبارى با علم و زيركى با مدارا و ميانه روى در ثروت و خشوع در عبادت و تحمل در تنگدستى و صبر در گرفتارى و بخشش در راه حق و جستجوى حلال و سرحالى در راه هدايت و خوددارى از طمع و فاصله دارد از ميل‏گرائى گرائى و نيكى در پايدارى، پناه بردن بخدا از پيروى شهوات، پناه بردن باو از شيطان مطرود، شب را بصبح ميرساند همتش در شكر است و صبحگاه كارش فكر و انديشه است اينهايند كسانى كه در امانند و مطمئن هستند آن شخصيتهائى هستند كه مى‏آشامند از جامى كه در آن لغو و گناه وجود ندارد.پ 90- فرمود: مؤمنين كسانى هستند كه ميدانند جلوشان چيست لبهايشان خشك شده. چشمهايشان پوشيده است و رنگهايشان تغيير كرده بطورى كه از چهره آنها آثار خشوع ديده مى‏شود آنها بندگان خدا هستند كه بر روى زمين آرام و طبيعى راه ميروند. و زمين را فرش گسترده و خاك آن را بستر نرم گرفته‏اند. دنيا را رها كرده روى بآخرت آورده‏اند. بروش عيسى مسيح اگر حضور داشته باشند شناخته نميشوند و اگر غايب باشند گم نشده‏اند. اگر مريض شوند بعيادت آنها نمى‏روند در گرماى شديد روزه دارند و در شبهاى تار شب زنده‏دار، در پيش آنها هر آشوبى از بين ميرود و هر شبهه و اشتباهى كشف ميگردد آنهايند اصحاب من آنها را در پهندشت دنيا بجوئيد اگر يكى از آنها را ملاقات كرديد تقاضا كنيد برايتان طلب مغفرت نمايد.پ 91- و فرمود شيعيان ما كسانى هستند كه در راه ولايت ما بيكديگر كمك ميكنند و در راه محبت ما با هم بدوستى مى‏پردازند و در امر ما با يك ديگر همكارى دارند.

كسانى هستند كه اگر خشم بگيرند ستم نمى‏كنند و اگر خشنود باشند اسراف ندارند بركت براى همسايگانند. و تسليم براى دوستان. آنها سياحت‏گران ضعيف و لاغر اندام لبهايشان خشك است و شكمهايشان گرسنه و رنگهايشان تغيير يافته.

 

چهره‏هاى زرد دارند گريه زياد ميكنند و اشكهايشان جارى است مردم شادند آنها غمگين، مردم در خوابند آنها شب زنده‏دار، وقتى حاضرند شناخته نمى‏شوند و وقتى غايبند گم نشده‏اند. اگر بخواستگارى دختران بروند با آنها ازدواج نمى‏كنند دلهاى محزون دارند و شر آنها مامون است، داراى نفسى عفيف و نيازهاى سبك و خفيف هستند لبان خشك از تشنگى و شكمهاى خالى از گرسنگى، ديده‏هاى بهم خورده از بيدارخوابى، كناره‏گيرى از دنيا در آنها آشكار است. و پيوسته بيمناكند هر كدام از ايشان كه بميرند ديگرى همچون او جايش را ميگيرد آنهايند كه در قيامت چهره‏شان چون ماه تابان مى‏درخشد مورد حسرت گذشتگان و آيندگانند، نه بيمى بر آنها است و نه محزون ميشوند.پ 92- فرمود: مؤمن علاقه بزندگى پايدار دارد و بى‏ميل بدنياى ناپايدار است حلم را با علم، علم را با عمل مخلوط ميكند، دير كسل مى‏شود و پيوسته در حال نشاط است آرزوى دور و دراز ندارد و قلبش زنده است، زبان ذكرگو دارد سخن در باره چيزى كه دوستان بر آن اعتماد ندارند نميگويد و شهادت را در باره دشمنان پنهان نميدارد هرگز كار نيكى را از روى ريا انجام نميدهد و نه از خجالت ترك ميكند. اميد بخير او هست و از شرش در امانند اگر در ذاكرين باشد غافل نيست، اگر در ميان غافلان باشد از جمله ذاكران بحساب مى‏آيد. ستمگر خويش را مى‏بخشد و بكسى كه او را محروم نمود عطا ميكند و با قاطع خويشاوندى رابطه برقرار مينمايد و نيكى ميكند بكسى كه باو بدى كرده بردبارى را از دست نمى‏دهد و در كارهاى مشكوك عجله ندارد، از نادانى فاصله دارد و گفتار نرم دارد، نيكى او نزديك و كار زشتش دور است. راستگو و خوش كردار است. خيرخواه و بيزار از شر است، در پيش‏آمدها سنگين و در گرفتاريها شكيبا، و در نعمت و فراوانى شكرگزار است ستم به دشمن خود نميكند و نه بگناه دست ميزند در باره دوست. چيزى را كه مال او نيست ادعاى آن را نميكند و منكر حق ديگران بر خود نميشود. خود بحق اعتراف ميكند پيش شهادت مشهود هر چه در اختيار او بگذارى در حفظش ميكوشد. علاقه‏اى بچيزى كه ضرورى او نيست ندارد مردم را با لقب تمسخر نميگيرد و ستم به كسى روا نميدارد و كسى را مسخره نميكند و زيان بهمسايه نمى‏رساند و در گرفتارى و مصيبت مردم را شماتت نمى‏كند به باز پس دادن امانتها تربيت شده. در اطاعت و بندگيها سرعت دارد، مواظب نمازها است و در انجام كارهاى زشت كند است.

 

بنادانى وارد كارها نميشود، و از حق بواسطه ناتوانى خارج نميشود اگر سكوت كند از سكوت خود ملول نميگردد اگر سخن بگويد خطا ندارد اگر بخندد صداى خنده‏اش از گوش او بلندتر نميشود، خشم، او را نافرمانى نمى‏كند.

و هوى‏پرستى بر او پيروز نميشود و حرص او را مغلوب نمى‏كند. و شهوت بر او فرمانروائى نخواهد كرد، با مردم براى علم آميزش دارد. و ساكت است تا سالم بماند. مى‏پرسد تا بفهمد سكوت ميكند در باره كار خوب تا عمل بآن بنمايد هرگز سخن كار خود را نمى‏گويد تا افتخار بر ديگران بكند. جان خود را به رنج مياندازد و ديگران از او آسايش مى‏يابند برنج مى‏افتد براى آخرت.

مخالفت هواى نفس ميكند در راه اطاعت خدا، فاصله‏اش از كسى كه با او فاصله دارد بواسطه عفت و پاكدامنى است و نزديكى او با نزديكان رحمت و ملايمت است فاصله‏اش از كبر و خودپسندى نيست و نه نزديكى او نيرنگ. پيرو پيشينيان مؤمن است و پيشواى آيندگان پرهيزكار.پ 93- فرمود: خوشا بحال زاهدان در دنيا كه دل بآخرت بسته‏اند. آنها زمين را گهواره و خاك را بالش و آب را عطر و كتاب خدا را شعار و دعا را كار خود قرار داده‏اند. خداوند به بنده خود عيسى مسيح وحى كرد كه به بنى اسرائيل بگو داخل يكى از خانه‏هاى من نشويد مگر با دلى پاك و چشمى خاشع و دستهاى پرهيزكار و بآنها اعلام كن دعاى هيچ يك از آنها را اجابت نميكنم در صورتى كه حقى از ديگرى بگردن او باشد.پ 94- و فرمود مؤمن در پيش‏آمدهاى سخت سنگين است و در ناملايمات پايدار و در بلا شكيبا و در رضا و فراوانى سپاسگزار، قانع بروزى خدا است ستم به دشمنان نميكند و گناه بگردن خود در رابطه با دوستان نميگيرد. مردم از او در آسايشند اما او خود را برنج مياندازد. علم دوست اوست و عقل همنشين، حلم وزيرش و صبر اميرش و مدارا برادرش و ملايمت پدرش.پ 95- سخن آن جناب به نوف بكالى: ميدانى نوف، شيعه من كيست؟ گفت نه بخدا، فرمود شيعه من كسى است كه لبان او خشك شده شكمش خالى است.

رهبانيت از چهره‏اش آشكار است. گوشه‏گير است در شب و شير است در روز. شب هنگام جامه بر تن مى‏پوشند و ردا بر دوش مى‏افكنند و بپا ميايستند و چهره بر خاك مى‏نهند اشكشان بر صورت جارى مى‏شود از خدا تقاضا ميكنند كه از آتش جهنم‏

 

آزادشان كند اما در روز حليم و دانا بزرگوار نجيب نيكوكار پرهيزكارند. اى نوف شيعه من كسى است كه چون سگ زوزه نزند و همچون كلاغ طمع نداشته باشد از مردم درخواست نكند گرچه از گرسنگى بميرد، اگر مؤمنى را ببيند گرامى بدارد و اگر فاسقى را مشاهده كند فاصله بگيرد، بخدا قسم اينهايند شيعيانم.پ 96- نوف گفت احتياجى بامير المؤمنين (ع) پيدا كردم از پى جندب بن زهير و ربيع بن خثيم و پسر برادرش همام بن عباده بن خثيم كه از عباد بشمار ميرفت رفتم خدمت آن جناب رسيديم وقتى خارج شده بود و تصميم مسجد داشت در همان موقع كه ما خدمتش بوديم بگروهى از متدينين كه مشغول صحبت و خنده و شوخى بودند و با يك ديگر مزاح ميكردند رسيد همين كه مولا را ديدند از جاى حركت كردند و سلام دادند، جواب آنها را داد پرسيد شما كيستيد؟

گفتند گروهى از شيعيان شمائيم يا امير المؤمنين فرمود خير است پس فرمود چرا آثار شيعه را در شما نمى‏بينم و زيور دوستان ما در شما نيست. آنها از خجالت چيزى نگفتند، جندب و ربيع عرضكردند علامت شيعيان شما چيست يا امير المؤمنين امام سكوت كرد، همام كه مردى عابد و پارسا و بسيار كوشا در عبادت بود گفت شما را سوگند ميدهم بآن خدائى كه شما خانواده را گرامى داشته و امتياز بخشيده علامت شيعيان خود را بفرمائيد فرمود قسم مده، اكنون براى همه شما توضيح ميدهم.

دست بر روى شانه همام گذاشت و فرمود: شيعيان ما عارف بخدا و عامل به امر اويند. ممتاز بفضائل و گويا براستى هستند خوراك آنها بقدر كفايت است، لباسشان اقتصادى است و راه رفتنشان با تواضع است. جان خويش را در معرض تلف قرار داده‏اند در راه اطاعت خدا و خاضعند در راه عبادتش در زندگى چشم فرو بسته‏اند از محرمات كمال توجه دارند بعلم دينى، در هنگام فراخى و نعمت آن چنان هستند كه در هنگام تنگدستى و نعمت، راضى بقضاى پروردگارند، اگر نباشد اجلهائى كه خدا براى آنان مقدر نموده يك چشم بهم زدن روح در كالبدشان نميماند بجهت اشتياق بديدار خدا و ثواب و ترس از عذاب دردناك. خدا در نظر آنها بزرگ است و غير از او كوچك.

گوئى بهشت را بچشم ديده‏اند كه بر تختهاى آن تكيه زده‏اند و جهنم را نيز مشاهده نموده‏اند كه در آن معذبند. چند روز مختصر صبر كرده‏اند پشت سر آن در

 

يك آسايش ابدى هستند، دنيا در پى آنها است ولى آنها دنيا را نمى‏خواهند چنان دنيا بجستجوى ايشان است كه عاجزش كرده‏اند.

در شب هنگام بپاى مى‏ايستند و با راه و رسم صحيح به تلاوت قرآن اشتغال دارند و از پند و اندرزهاى آن بهره ميبرند و از داروهاى شفابخش آن دوا ميگيرند گاهى چهره بر زمين ميسايند و زانوان و پيكر خود را بر زمين ميگذارند اشك از دو ديده مى‏بارند. ستايش پروردگار بزرگ را ميكنند و تقاضاى آزادى خويش را از جهنم مينمايند اين شب آنها است.

اما روز بردباران و دانشمندان و ابرار و اتقياءاند اندامشان را ترس از خدا لاغر كرده كه همچون تيرى در كمان شده‏اند، هر كس آنها را ببيند خيال مى‏كند مريض هستند و ديوانه شده‏اند با اينكه چنين نيست، بلكه قدرت پروردگار و عظمت او دلهايشان را مضطرب و پيكرشان را ضعيف و هوش از سرشان برده، همين كه به حالت وجد درمى‏آيند با جديت تمام رو باعمال شايسته مى‏آورند، راضى باعمال كم نيستند، اعمال كثير خود را زياد نمى‏شمارند، پيوسته خود را متهم ميدارند و از اعمال خويش بيمناكند.

هر يك از آنها را مشاهده كنى نيرومند در دين و احتياط دارند در موضعش و ايمان با يقين و حرص دارند بعلم و علم با حلم و زيرك در اقتصاد و اقتصاد در بينيازى و ثروت و ظاهر آراسته با تنگدستى شكيبا در گرفتارى، جوينده حلال و پاكدامن در خواسته‏ها و خواسته‏هائى دور از ميل‏گرائى و نشاط و سرحالى در راه هدايت، خوددار از شهوت‏پرستى، و نيكوكار با استقامت.

نادانى او را نمى‏فريبد، و از كردار خود چشم نمى‏پوشد خود را در كارها كند ميشمارد و از كارهاى خوب خويش بيمناك است. صبحگاه او در ذكر است و شامگاه همتش در شكر. شب را بسر مى‏برد در بيم و ترس از خواب غفلت و صبح ميكند شادمان از آنچه كسب كرده از فضيلت و رحمت.

اگر انجام كارهاى دينى مانند كمك بمستمندان براى نفسش دشوار است و ميل بآن ندارد. كارهائى كه نفسش بآن مايل است و گرايش دارد (مثل شهوت‏پرستى) با نفس خود مخالفت ميكند و اطاعت او را نميكند. دلبستگى بچيزهاى پايدار دارد و از چيزهاى فانى بيزار است (مانند دنيا)، علم را با عمل همراه كرده و عمل را با حلم. پيوسته با نشاط است. و از كسالت فاصله دارد، آرزوى دور و دراز ندارد.

 

اشتباهاتش كم است متوجه مرگ است دلى خاشع دارد، و قلبى بياد خدا و نفسى قانع، از نادانى فاصله دارد و ديندار است. دردى ندارد، خشم خويش را فرو خورده، و اخلاقى پاك دارد، همسايه از او آسوده است. در كارها سختگير است، از تكبر بيزار است. شكيبا و پرتوان و پيوسته در ياد خداست هرگز كار نيكى را از روى ريا و تظاهر انجام نميدهد و هرگز كار نيكى را از خجالت رها نميكند، اينهايند شيعيان و دوستان ما كه از ما و با مايند آه چقدر مشتاق و علاقمند بآنهايم.

همام فريادى كشيد و بر زمين افتاد و غش كرد، او را تكان دادند اما قالب تهى كرده و جان بجانان داده بود رحمة اللَّه عليه. پيكرش را غسل دادند و امير المؤمنين (ع) بر او نماز خواند ما نيز با آن جناب بوديم.

شيعيان على (ع) چنين هستند و اينها صفت مؤمنين است كه قبلا مقدارى از آن ذكر شد.پ 97- فرمود: بهشتى كه خداوند آماده كرده آن را براى پرهيزكاران ديده‏ها را خيره مى‏كند، در آنجا درجات متفاوتى است. منزلها بلند و عالى، نعمتش پايان پذير نيست و آراستگى آن نابود نميشود و سرور و شادمانى در آن قطع نميشود، ساكن بهشت بجاى ديگر كوچ نميكند و پير نميشود و ناراحت نميگردد از مرگ در امانند ديگر باكى ندارند. زندگى شيرينى دارند نعمت براى آنها پيوسته هست در جويهاى آبى كه تغيير نكرده و جويهاى شيرى كه طعمش را از دست نداده و جويهاى شرابى كه موجب لذت كسانى است كه مى‏آشامند. نهرهائى از عسل مصفى هر نوع ميوه در آنجا هست و آمرزش پروردگار. روى فرشهاى آراسته و زنان پاك و حوريه‏هاى زيبا كه همچون مرواريد درون صدف ميدرخشند. ميوه‏هاى زياد كه پايان پذير نيست و نه مانعى براى استفاده كرده از آنها است ملائكه از هر در بر آنها وارد ميشوند و ميگويند سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ، سلام و درود بر شما بر اين صبر و تحملى كه كرديد خوب جايگاهى است بهشت برين.

توضيح: در كتاب ايمان و كفر در بخش مؤمن و صفاتش خبر همام و تقاضايش از على (ع) كه مؤمنين را توصيف نمايد گذشت و اينكه خطبه در مسجد كوفه بود از طرق مختلف و كتابهاى متعدد ولى در عبارات مختصر اختلافى بين اين كتابها وجود دارد، حتى بين خبرى كه در اين كتاب ذكر شد با خبر ديگرى كه قبلا ذكر كرديم بايد توجه داشته باشيد، ضمنا در همان بخش سخن ابن ابى الحديد را ذكر

 

كرديم كه مدعى بود همام آن همام بن شريح بن يزيد است كه در اينجا همام شخص ديگرى است.پ 98- جامع الاخبار: مردى خدمت امير المؤمنين (ع) آمد و گفت آمده‏ام تا از چهار مسأله سؤال كنم، فرمود بپرس گرچه چهل مسأله باشد، گفت صعب (دشوار) چيست، دشوارتر كدام است، نزديك چيست، نزديكتر كدام، شگفت چيست، شگفت‏تر كدام، چه واجب است و واجب‏تر چيست؟ فرمود: صعب گناه است و دشوارتر از دست دادن ثواب آن است. نزديك: هر آينده نزديك است نزديك‏تر مرگ است، شگفت دنيا است و غفلت ما در دنيا شگفت‏تر است واجب توبه است و واجب‏تر ترك گناه است.پ 99- گفته شده: شخصى خدمت امير المؤمنين (ع) آمد و گفت من از هفتصد فرسخ راه آمده‏ام تا از هفت مسأله سؤال كنم فرمود هر چه مايلى بپرس.

گفت چه چيز از آسمان بزرگتر است و چه چيز از زمين وسيع‏تر و چه چيز از يتيم ضعيف‏تر و چه چيز از آتش گرمتر و چه چيز سردتر از زمهرير و چه چيز بى‏نيازتر از دريا. و چه چيز سخت‏تر از سنگ؟

امير المؤمنين (ع) فرمود تهمت بشخص پاك از آسمان بزرگتر است، حق از زمين وسيع‏تر است سخن‏چينى سخن‏چينان از يتيم ضعيف‏تر و حرص از آتش گرمتر است و تقاضا از مرد بخيل و پست كردن سردتر از زمهرير است. شخص قانع بى‏نيازتر از دريا است. و قلب كافر سخت‏تر از سنگ است.پ 100- اختصاص صفحه 188: روايت شده از امير المؤمنين (ع) كه فرمود:

آن كس كه افتخار بخود ميكند شرافتش بيشتر است از كسى كه افتخار به پدرش ميكند زيرا من شريفتر از پدرم و پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله شريفتر از پدرش هست ابراهيم نيز اشرف از تارخ بود.پ 101- سؤال شده: افتخار به چيست؟ فرمود بيكى از سه چيز مال آشكار، يا ادب بارز يا صفتى كه مرد از آن خجالت نكشد.پ 102- عرضكردند به امير المؤمنين (ع) چگونه صبح كردى يا امير المؤمنين؟

فرمود صبح كردم در حالى كه ميخورم و منتظر اجل خود هستم.پ 103- عرض شد: در باره دنيا چه ميفرمائيد؟ فرمود چه بگويم در باره خانه‏اى كه اولش غم است و آخرش مرگ هر كس بدنبال بى‏نيازى دنيا باشد محتاج است و هر كه محتاج و فقير باشد محزون است در حلال دنيا حساب است و در حرام آن‏

 

آتش عذاب.پ 104- سؤال شد چه كسى بيشتر مورد حسرت مردم است؟ فرمود جسدى كه درون خاك است و از عذاب ايمن و اميدوار ثواب است.پ 105- فرمود هر كس بديدار برادر مسلم خود برود در راه خدا او را خداوند ندا ميكند اى زيارت‏كننده خوشحال باش و بهشت گوارايت باشد.پ 106- و فرمود برآورده نمى‏كند مؤمنى حاجت برادر خود را مگر اينكه خداوند ندا ميكند او را كه ثواب تو بر عهده من است من نيز غير از بهشت برايت راضى نيستم.پ 107- و فرمود سه نفرند كه خداوند بآنها ميخندد روز قيامت. مردى كه در رختخواب با همسرش هست و او را دوست ميدارد وضو ميگيرد و بمسجد ميرود و نماز ميخواند و مناجات با خدا ميكند. و مردى كه جنب شده و آب نيافته از جاى حركت ميكند يخ را ميشكند و داخل آن مى‏شود و غسل ميكند و مردى كه دشمن را مى‏بيند و او با ياران خويش است آمده براى جنگ كردن با او بجنگ مى‏پردازد تا كشته شود.پ 108- و فرمود تعزيت و تسليت موجب بهشت مى‏شود.پ 109- و فرمود وقتى حمل ميكنى گوشه‏هاى تابوت مرده را چنان از گناه خارج ميشوى مثل روزى كه از مادر متولدشده‏اى.پ 110- و فرمود هر كس براى خانواده خود گوشت بخرد بيك درهم مثل كسى است كه بنده‏اى از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده.پ 111- هر كه نيم خورده برادر خود را از جهت تبرك بخورد خداوند فرشته‏اى را بين آن دو خلق ميكند تا براى هر دو استغفار نمايد تا روز قيامت.پ 112- و فرمود در نيم خورده مؤمن شفا از هفتاد درد است.پ 113- اختصاص: ابو الجارود بامير المؤمنين (ع) ميرساند كه فرمود: هر كس خويشتن را متهم بداند ديگر سرزنش نخواهد كرد كسى را كه باو بدگمان است، هر كس سر خويش را نگهدارد اختيار در دست خود اوست. و هر حرفى از دو نفر گذشت افشاء مى‏شود. قرار بده كار برادرت را بر بهترين صورت تا اطلاع حاصل كنى از آن بطورى كه نتوانى چنين محملى برايش قرار دهى. با شنيدن يك حرف از برادر خود گمان بد باو مبر با اينكه ميتوانى حمل بيك جهت خوب كنى برو دنبال برادران‏

 

صادق و هر چه ميتوانى تعداد آنها را بيافزا تا وسيله آسايش باشند هنگام فراخى و سپاه باشند در موقع بلا. با كسانى مشورت كن كه از خدا مى‏ترسند، برادران خويش را به نسبت تقوايشان دوست بدار. بپرهيز از زنان شرور و از خوبها نيز بر حذر باش، اگر شما را امر بكار خوب كردند با آنها مخالفت كنيد تا طمع پيدا نكند بامر منكر و كار زشت.پ 114- حضرت صادق (ع) از پدر خود از جابر بن عبد اللَّه نقل كرد كه در شماره 74 اين روايت با مختصر اختلافى نقل شده و ترجمه شد آخر روايت مطلبى اضافه دارد كه ترجمه مى‏شود:

در اين موقع نگاهى به جانب قبرستان نمود و فرمود اى خاك‏نشينان و اى همجواران، اما منزلها را ديگران ساكن شدند و اموال را قسمت كردند. و زنان به ازدواج درآمدند، اين اخبارى بود كه ما داشتيم شما چه خبر داريد؟ آنگاه رو به ياران خود نموده فرمود بخدا قسم اگر اجازه سخن گفتن بآنها داده شود ميگويند بهترين توشه تقوى است.پ 115- حضرت رضا (ع) از آباء گرام خود نقل كرد كه امير المؤمنين (ع) فرمود ترس نااميدى است. فرصت غنيمت است حكمت گمشده مؤمن است او را بجوئيد گرچه در اختيار مشرك باشد خواهيد بود شايسته‏تر بآن و اهل حكمت هستيد.پ 116- على بن الحسين (ع) نقل كرد كه امير المؤمنين (ع) در روز جمعه اين خطبه را ايراد نمود. سپاس خداى را كه يگانه است با قدم و ازلى است كه بودنش را نهايتى نيست و نه اول دارد، بوجود آورد مردم را نه از نقشه و اصولى كه قبلا باشد، بزرگتر از داشتن شريك است و منزه است از داشتن دوست و فرزند او پايدار براى هميشه است و بوجود آورنده موجودات بدون همكار و معاون.

با وسايل نيافريد و نه بوسيله بكار بردن جوارح پديد آورد، احتياج بصرف فكر و انديشه ندارد و نه بتهيه شبيه و مانند و اندازه‏گيرى. بوجود آورد جهانيان را بصورتها و شكلهاى مختلف نه با فكر و دل. علمش پيش بود در تمام كارها و خواست او نافذ بود در تمام زمانها، تنها او آفريد اشياء را با محكمترين وضع و عالى‏ترين تدبر، منزه است خداوند لطيف و خبير مانند ندارد شنوا و بينا است.پ 117- عبد الرحمن بن نعيم از بزرگتران خود نقل كرد كه امير المؤمنين (ع) بارها در خطبه‏هاى خود ميفرمود دنيا پشت نموده و اعلان جدائى به اهل خود

 

داده و آخرت روى آورده و اعلام فرارسيدن كرده بدانيد امروز تحرك و جولان است و فردا جايزه، جايزه بهشت است و عقب ماندن جهنم شما در دوران مهلت هستيد كه فرصت داريد پشت سر آن اجل و مرگ است كه بزودى فرامى‏رسد هر كس در فرصت خود عمل كند قبل از رسيدن اجل، سود مى‏برد از عمل خود و آرزو برايش زيانبخش نيست «1».

بدانيد آرزو دل را ميفراموشاند و وعده را دروغ مينماياند و غفلت را زياد ميكند و موجب حسرت مى‏شود از دنيا فاصله بگيريد بشديدترين وجهى كه از چيزى فاصله ميگيريد. زيرا دلبستگى بدنيا براى شخص آشكار نيست و پنهان و پوشيده است بپا داريد دين خود را بواسطه انجام نماز در وقت آن و پرداخت زكات به اهلش، و تضرع به پيشگاه خدا و خشوع براى او و پيوند خويشاوندى و ترس از معاد و بخشيدن بسائل و پذيرائى ميهمان. قرآن بياموزيد و عمل كنيد بآن. حرف راست بزنيد و راستى را مقدم بداريد، بعهد خود وفا كنيد هر وقت عهدى بستيد و اگر امانتى بشما سپردند بصاحبش برسانيد و دل بثواب خدا ببنديد و از كيفرش بترسيد من نديده‏ام چيزى مانند بهشت كه جوينده آن در خواب باشد، و نه مانند آتش جهنم كه گريزان از آن بخوابد.

 

توشه برگيريد از دنيا بمقدارى كه بتوانيد فردا تن خويش را از آتش برهانيد كار نيك كنيد پاداش نيك مى‏يابيد در روزى كه نيكوكاران نائل به پاداش نيكى ميشوند.