1- امام صادق (ع) فرمود: به راستى خداى تبارك و تعالى يك نامى آفريد به اين اوصاف:
1- آواز حرفى ندارد.
2- به زبان گفته نشود.
3- شخصيتش در جسد و كالبدى نيست.
4- شباهت به چيزى مطلقا ندارد.
5- هيچ رنگ آميزى در او نيست.
6- اين سو و آن سو از آن منتفى است و حد و نهايت در آن نيست.
7- احساس هر متوهم تيز نظرى از آن ممنوع است.
8- در پرده است و نهان نيست.
اين نام را كلمه تامه مقرر ساخت و از چهار جزء همزمان آن را بپرداخت و سه نام از آن را براى نياز خلق پديدار كرد و يكى را در پرده گذاشت و آن اسمى است مكنون و مخزون، اين نامها كه پديدار شد ظاهرشان الله تبارك و تعالى است، خداى براى هر يك از اين نامهاى سهگانه چهار ركن مقرر ساخت كه مىشود 12 ركن و براى هر ركنى از آنها سى اسم مقرر ساخت كه بدان منسوبند، پس خداست، رحمان، رحيم، ملك، قدوس، خالق، بارى، مصور، حى، قيوم، بىچرت و خواب، دانا، آگاه، شنوا، بينا، حكيم، عزيز، جبار، متكبر، علىّ، و عظيم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهيمن، [بارى]،
منشى، بديع، رفيع، جليل، كريم، رازق، زندهكننده، ميراننده، مبعوث كن و وارث جهان، اين اسماء و اسماء حسناى ديگر تا سيصد و شصت اسم تمام شود همه منسوب به اين سه هستند و اين سه اسم اركانند و آن اسم مكنون مخزون بوسيله اين سه اسم ظاهر مخفى شده است و اين است تفسير گفته خدا (110 سوره 17):
«بگو بخوانيد خدا را يا بخوانيد رحمان را، هر كدام را بخوانيد براى او اسماء حسنى وجود دارد». 2- ابن سنان گويد: از امام رضا (ع) پرسيدم: آيا خداى عز و جل به ذات خود عارف بود، پيش از آنكه خلق را بيافريند؟
فرمود: آرى، گفتم: آن را مىديد و مىشنيد؟ فرمود: نيازى بدان نداشت، چون نه از آن پرسشى داشت و نه خواهشى، او خودش بود و خودش او بود، نيروى او نفوذ داشت و نيازى نداشت كه خود را نام برد، ولى او نامهائى براى ديگران بر خود نهاد و برگزيد تا او را بدانها بخوانند، زيرا اگر او را به نام نخوانند شناخته نگردد، اول نامى كه براى خود برگزيد، على و عظيم است، زيرا او برتر از همه چيز است، معنايش الله است و نامش على و عظيم است آن اول نامهاى او است كه فراز است بر هر چيزى. 3- محمد بن سنان گويد: از آن حضرت (ع) پرسيدم از اسم (خدا) كه چيست؟ فرمود: صفتى است كه بدان وصف شود. 4- امام صادق (ع) فرمود: نام خدا جز ذات خدا است، بر
آنچه عنوان چيز صادق آيد آفريده باشد جز ذات خدا كه چيز است و آفريده نيست، اما هر چه به زبان تعبير شود و به دست انجام گردد مخلوق باشد و خود الله (به مفهوم ذات واجب الوجود جامع هر كمال و مبرى از هر نقص) هم يك جلوه نهائى است از جلوههاى او، آن سرچشمه اين جلوه نهائى در حقيقت خود جز اين نهايت است، جلوه نهائى را وصف توان كرد، هر چه به وصف آيد از نيروى صنعت زايد و صانع چيزها (جهان) به حدى كه نام توان بر آن نهاد وصف نشود، پديد آورده نيست تا پديدش او به ساختن و عمل ديگرى باشد، هيچ جلوهاى نكند جز آنكه جز او باشد، هر كه اين حقيقت را بفهمد هرگز نلغزد، توحيد پاك همين است، آن را در نظر داريد و باور كنيد و به توفيق خدا بفهميد، هر كه معتقد است خدا را در جلوه يا نمايش يا نمونه مىشناسد مشرك است، زيرا جلوه و نمونه و نمايش او جز او است و همانا او يگانه است و يگانهاش خوانند، كسى كه عقيده دارد خدا را به جز او شناسد چگونه يگانهشناس است همانا شناختن خدا اين است كه خود او را بشناسد، هر كه خود او را نشناسد او را نشناخته و همانا ديگرى را شناخته، ميان خالق و مخلوق چيزى فاصله نيست، خدا همه چيز را بىمايه و از هيچ چيز آفريده، خدا به اسماء خود ناميده شود، و جز اسماء خود باشد، اسماء جز او باشند.