پ- 1- ابو بصير گويد: ما حج را خدمت امام صادق (ع) انجام داديم در همان سالى كه پسرش موسى (ع) متولد شد و چون در ابواء (منزلى ميان مكه و مدينه) نزول كرديم، براى ما سفره چاشت انداخت و شيوه او بود كه چون به اصحابش مهمانى مىداد، فراوان و خوب آماده مىكرد، گويد: در اين ميان كه ما چاشت مىخورديم، فرستاده حميده آمد و به آن حضرت گفت: حميده عرض مىكند من خود را از دست دادهام و مثل حال زائيدن در خود احساس مىكنم و تو به من دستور دادى كه اين پسرت را پيش از خودت ضبط نكنم، امام (ع) برخاست و با آن فرستاده رفت و چون برگشت اصحابش به او عرض كردند: خدا چشمت را روشن كند و ما را قربانت كند، با حميده چه كردى؟ فرمود: خدا او را حفظ كرد و به من پسرى داد كه بهترين كسى است كه خدا در خلق خود آفريده و حميده در باره او به من گفت: گزارشى داد كه گمان مىكرد من آن را نمىدانم و حال آنكه محققاً آن را مىدانستم.
پگفتم: قربانت، چه گزارشى حميده از او به شما داد؟ فرمود:
به من خبر داد كه چون از شكم او به زمين آمد، دو دست به زمين نهاد و سر به آسمان برداشت، من به او گفتم: اين نشانه ولادت رسول خدا (ص) است و نشانه ولادت هر وصىّ پس از او.
من گفتم: قربانت، حقيقت اين نشانه در باره رسول خدا (ص) و در باره وصى بعد از آن حضرت چيست؟ به من فرمود: آن شبى كه نطفه جدّم (على بن الحسين (ع) در آن بسته شد يك آورنده غيبى جامى براى پدر او آورد كه در آن نوشابهاى بود روانتر از آب و نرمتر از كَره و شيرينتر از عسل و خنكتر از برف و سفيدتر از شير و به او نوشانيد و به او دستور داد جماع كند، او برخاست و جماع كرد و نطفه جدّم بسته شد و چون شبى آمد كه بايد نطفه پدرم بسته شود، يك آورنده غيبى نزد جدم آمد به او همان جام را نوشانيد و دستورى به مانند دستور او به وى داد، او هم برخاست و جماع كرد و نطفه پدرم بسته شد و چون شبى رسيد كه بايد نطفه من بسته شود باز يك آورنده نزد پدرم آمد و به او مانند همان جام نوشابه را نوشانيد و دستورى كه به آنها داده بود به او داد و او برخاست و جماع كرد و نطفه من بسته شد و چون شبى رسيد كه بايد نطفه پسرم بسته شود آورنده براى من آورد چنانچه براى آنها آورد و به من همان رفتار كرد كه با آنها كرد.
من به علم خدا برخاستم و شادمان بودم از آنچه خدا به من موهبت كرد و جماع كردم و نطفه اين پسرم بسته شد همين نوزاد، او را باشيد، او به خدا بعد از من صاحب الأمر شما است. به راستى نطفه امام از همانى است كه به تو خبر دادم و چون در رحم چهار ماه بماند و روح در آن پديدار گردد، خداى تبارك و تعالى فرشتهاى فرستد.
پكه او را حيوان نامند و بر بازوى راست او بنويسد: «تمام شد كلمه پروردگار تو به راستى و عدالت، ديگرگونكنندهاى براى كلمات او نيست و او است شنوا و دانا».
و چون از شكم مادر بيفتد با دو دست بر زمين آيد و سَر به آسمان بلند دارد و سرّ اين كه دو دست بر زمين دارد اين است كه هر دانشى را كه خدا از آسمان به زمين نازل كرده قبضه كند و اين كه سَر به آسمان دارد براى اين است كه يك منادى از درون عرش از طرف ربّ العزة و از افق اعلى به نام او و نام پدرش فرياد كند، گويد: اى فلان پسر فلان، ثابت باش تا بر جا بمانى، براى عظمت آفرينشى كه از تو كردم، تو برگزيده خلق منى و راز دار و گنجينه دانش من هستى، تو امين بر وحى و خليفه من هستى در زمين من، به تو و كسانى كه رشته ولايت تو دارند رحمت خود را بايست كردم و بهشت خود را بخشيدم و همه را در جوار خود پذيرفتم و پس از آن به عزت و جلال خود سوگند كه بر هر كه با تو دشمنى ورزد سختترين عذاب خود را برافروزم و اگر چه در دنيا به او وسعت رزق دهم، و چون آواز منادى حق به پايان رسد آن امام نوزاد در حالى كه دو دست بر زمين نهاده و سر به آسمان برداشته مىگويد:
«خدا خود گواهست كه جز او شايسته پرستشى نيست و ملائكه و دانشمندان هم گواهند، بر پا است به داد و عدالت، نيست شايسته پرستش جز او كه عزيز و حكيم است». فرمود: چون چنين گويد: خدا به او علم اول و علم آخر دهد و مستحق آن شود كه روح در شب قدر از او ديدن كند.
من گفتم: قربانت، روح همان جبرئيل نيست؟ در جواب فرمود: روح از جبرئيل بزرگتر است، همانا جبرئيل از فرشتهها است
پو روح خلق بزرگوارترى است از فرشتهها عَلَيهِمُ السَّلامُ آيا نيست كه خدا تبارك و تعالى مىفرمايد (5 سوره قدر): «همه فرشتهها نازل شوند و روح هم نازل شود»پ 2- حسن بن راشد گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مىفرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى چون خواهد امام را بيافريند، به فرشتهاى دستور دهد تا شربت آبى از زير عرش برگيرد و آن را به پدر آن امام بنوشاند و امام از آن خلق شود و چهل روز در شكم مادرش درنگ كند كه سخنى ننيوشد، سپس سخن نيوشد و چون متولد شود، همان فرشتهاى كه آن نوشابه را بر گرفته مبعوث شود تا ميان دو ديده او بنويسد: «به كمال رسيد كلمات پروردگارت به راستى و عدالت، ديگرگون كنى براى كلمات او نيست» و چون امام پيش از او درگذرد خدا در هر شهرى براى او مناره چنان بلند برآرد كه به وسيله آن به كردار بندگان بنگرد و بدان خدا بر خلق خود حجت آورد.پ 3- يونس بن ظبيان گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مىفرمود: به راستى چون خدا عز و جل خواهد از امامى، امامى بيافريند، فرشتهاى فرستد تا نوشابه از زير عرش برگيرد و آن را به امام دهد تا بنوشد و چهل روز در رحم بماند كه سخنى نشنود و سپس سخن بشنود و چون مادرش او را بنهد، خدا آن فرشته كه نوشابه را برگرفته بفرستد تا در بازوى راستش بنويسد: «و به كمال رسيد كلمه
پروردگارت به راستى و عدالت تبديلكنندهاى براى كلمات او نيست» و چون به امر امامت قيام كند، خدا در هر شهرى منارهاى براى او بر آورد كه كردار بندگان را از آن بنگرد.پ 4- محمد بن مروان گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: به راستى امام در شكم مادر مىشنود و چون متولد شود ميان دو كتفش نوشته شود: «و به كمال رسيد كلمه پروردگارت به راستى و عدالت تبديلكنندهاى براى كلماتش نيست و او است شنوا و دانا» و چون امر امامت بدو رسد، خدا برايش عمودى از نور بسازد كه به وسيله آن هر چه در هر شهرى بكنند ببيند.پ 5- اسحق بن جعفر گويد: شنيدم پدرم (امام صادق (ع) مىفرمود: چون اوصياء در شكم مادر قرار گيرند تا مدت يك روز به مادر آنها يك سستى دست دهد به مانند بيهوشى يا اگر شب باشد تا مدت يك شب و سپس در خواب بيند كه يك مژده بخشى او را به پسرى بردبار، مژده مىدهد و از آن شاد گردد و از خواب بيدار شود و از سمت راست خود در خانهاى كه هست آوازى شنود كه مىگويد: به خير آبستن شدى، سَرانجام خير دارى و خير آوردى، مژدهات باد به پسرى بردبار دانشمند، و در تن خود يك حال سبكى درك كند و سپس از آن ديگر فشارى (اتساعى خ ل) در پهلوها و شكم خود درك نكند و چون نه ماه او بگذرد در خانه حس و جنجال سختى بشنود و چون شبى آيد كه در آن بزايد، در خانه
نورى براى او عيان شود كه آن را ببيند و ديگرى جز پدر امام آن را نبيند و چون او را بزايد نشسته باشد و برايش گشايشى شود كه چهار زانو بيرون آيد و بچرخد روى زمين تا برابر قبله گردد هر سو كه باشد، سپس سه بار عطسه كند و با انگشت براى حمد خدا اشارت نمايد، شاد و ختنه شده به دنيا آيد، دندانهاى چهارمين او (كه پهلوى جفت دندانهاى پيشين است) از بالا و پائين و دندانهاى نيش او و دو دندان دنبال آنها كه ضواحك خوانند (زيرا هنگام خنده ظاهر شوند) بر آمده باشد و جلوى او نورى باشد كه چون شمش طلا بدرخشد و تا يك شب و روز از دو دستش سيل طلا روان است، و انبياء همچنين باشند چون زائيده شوند و همانا اوصياء آويزههاى انبياء باشند.پ 6- جميل بن درّاج از چند تن اصحاب ما روايت كرده است كه آن حضرت فرموده: در باره امام سخن نكنيد، زيرا امام از وقتى در شكم مادر است سخن را مىشنود و چون مادر او را به زمين نهد، فرشته ميان دو ديده او مىنويسد: «و به كمال رسيد كلمه پروردگارت به راستى و عدالت تبديلكنندهاى براى كلمات او نيست و او است شنوا و دانا» و چون به امر امامت قيام كند براى او در هر شهرى منارهاى افراشته گردد كه به وسيله آن، كردار مردم را بنگرد.پ 7- محمد بن عيسى بن عبيد گفت: من و ابن فضّال نشسته بوديم كه يونس آمد و گفت: من خدمت امام رضا (ع) رسيدم و به او گفتم: قربانت، مردم در باره عمود، سخن بسيار گفتهاند، گويد: به من فرمود: اى يونس رأى تو در باره آن چيست؟ نظرت اين است كه يك عمود آهنى است كه براى صاحب تو برافرازند؟ عرض
كردم: نمىدانم، فرمود: عمود فرشتهاى است و خدا به وسيله او كردار آن شهر را به امام مىرساند.
گويد: ابن فضال برخاست و سر او را بوسيد و گفت: اى ابا محمد، خدايت رحمت كناد تو هميشه براى ما حديث درستى مىآورى كه به وسيله آن مشكل ما را مىگشائى.پ 8- زراره از امام باقر (ع) كه فرمود: براى امام ده نشانه است:
1- پاك و ختنه شده متولد گردد.
2- به كف دست بر زمين آيد و آواز خود را در وقتى كه نوزاد است به اداى شهادتين بلند كند.
3- جنب نشود (يعنى به احتلام) 4- ديدهاش بخوابد و دلش بيدار باشد.
5- دهن ياوه نكند كشكوار نكند.
6- از پشت سر خود ببيند چنانچه از پيش رو بيند.
7- فضلهاش بوى مشك دهد.
8- زمين آن را ببلعد و موكّل نهان كردنش باشد.
9- چون زره رسول خدا (ص) را در بر كند به اندام او رسا باشد و چون ديگرى از مردم آن را بپوشد چه دراز قدّ چه كوتاه قدّ، يك وجب بر قامت بلند باشد.
10- و امام تا بميرد محدّث باشد (يعنى با فرشتههاى نامرئى مربوط و در گفتگو است و اخبار غيب را از آنها دريافت كند).